نام پژوهشگر: ارسلان گلفام
سپیده عبدالکریمی کورش صفوی
چنین مینماید که با در نظر گرفتن مفاهیم کلیدی مطرح در زبان شناسی شناختی، همچون تصویرگونگی، مقوله های شعاعی، مقوله بندی، چشم انداز و طرحواره های تصوری، میتوان از یک سو، محدودیتهای ساختواژی – معنایی حاکم بر ترکیب واژه مشتق از ریشه افعال بسیط مرکبساز با فعل سبک مناسب را بر اساس مفاهیم شناختی توضیح داد و از سوی دیگر، نگارنده در صدد است تا با به کارگیری مفاهیم موجود در همین چارچوب، دلایل وجود متناظرهای مرکب را برای افعال بسیط مرکب ساز و نیز متناظرهای بسیط را برای برخی افعال مرکب فارسی تبیین کند. با توجه به جدایی ناپذیری تحلیلهای همزمانی و درزمانی در چارچوب زبان شناسی شناختی، در بخشهایی از این پژوهش، شواهد تاریخی نیز برای تبیینهای موجود، در صورت لزوم، ارائه شده اند. با تبیین وجود متناظرهای مرکب برای افعال بسیط، ساخته شدن متناظرهای بسیط برای برخی از افعال مرکب زبان فارسی و نیز تبیین محدودیتهای حاکم بر ترکیب افعال سبک فارسی با واژه مشتق از ریشه افعال بسیط مرکبساز در این زبان، در چارچوب زبانشناسی شناختی، وابستگی تواناییهای شناختی غیرزبانی به تواناییهای زبانی، بیش از پیش آشکار شده و مهر تأییدی بر تفکر جسمانی شده به منزله مقوم زبان خواهد بود.
مریم سادات فیاضی عالیه کرد زعفرانلو کامبوزیا
یکی از مسائلی که همواره کانون مطالعاتی معناشناسی بوده چگونگی پدیدآیی معانی تازه در زبان و نحوه ی درک آن معانی توسط سخنگویان است. نگارنده پس از آزمودن فرضیه های مطرح شده در رساله، رده شناسی جدیدی را برای تغییرات معنایی ارائه می کند و به نقش استعاره به عنوان یکی از اصلی ترین فرایندهای ساختی شناختی تاکید می کند و از این رهگذر در می یابد که عملکردی چنین منظم در پیدایش معانی تازه باید تابع نظامی ساختمند در حوزه ی واژگان باشد. از این رو، نگارنده فرض شناور بودن معانی در واژگان را مردود دانسته، تلاش می کند قالب های معنایی فیلمور را به روشنی توضیح دهد و مشخص می سازد که هر قالب معنایی علاوه بر شماری مقوله ی مفهومی عام دارای معنابن هایی است که تغییرات معنایی را سبب می شوند. معنابن ها خود شامل مولفه های سازنده ی معنا و روابط معنایی حاکم بر آنها از جمله روابط طرح واره ای و هم آیندی است. افزون بر این، نگارنده به بررسی بعد فرهنگی و بعد زبانی قالب های مورد نظر فیلمور می پردازد و مشخص می کند که برای هر واژه ای باید قالبی در نظر گرفت که در آن معانی دستوری، سبکی، کاربردی، هم آیندی، مفهومی، تلویحی و متداعی لحاظ شده است. این قالب های معنایی دارای شماری جای خالی هستند که امکان پُر شدن با معنابن های بالقوه را می یابند. همین ویژگی است که چندمعنا شدن واژه ها را امکان پذیر می کند. از آن جا که قالب ها دارای خاصیت تکریری هستند، یعنی هر معنابن خود می تواند برای قالب دیگر نقش مقوله ی مفهومی را ایفا کند، چندمعنایی در زبان در سطح گسترده ای توزیع می شود. نگارنده شرط لازم برای «جذب» یک معنابن از یک قالب معنایی را وجود رابطه ی «شباهت» یا «مجاورت» میان آنها می داند. زیرا، این مسئله سبب سست شدن مرزهای درون قالبی یا برون قالبی و در نتیجه چندمعنا شدن واژه می گردد. همسو با سوسور، نگارنده معتقد است که قالب ها بر روی دو محور جانشینی و هم نشینی عمل می کنند و مجدداً پیش شرط لازم برای چنین عملکردی «انگیختی» قالب معنایی است که به دنبال «انگیختگی» یک معنابن در درون قالب معنایی مورد نظر روی می دهد.
سیما حسن دخت فیروز ارسلان گلفام
استعاره یکی از مهم ترین موضوعاتِ مورد بحث در زبان شناسی شناختی است. هدف از پژوهش حاضر مقایسه ی دو دیدگاهِ سنتی و شناختی و نیز بررسیِ اشعارِ فروغ فرخزاد در چارچوب شناختی است. به این منظور ابتدا به تفاوت های دو دیدگاهِ سنتی و شناختی پرداخته می شود. در این راستا علاوه بر آثارِ محققانِ غربی، آثارِ پژوهشگرانِ ایرانی نیز مورد مطالعه قرار می گیرد و به چهارده مورد از تفاوت های برجسته ی این دیدگاه و نظریه ی شناختی اشاره می شود. در ادامه تلاش می شود تا تقسیم بندیِ «نظریه ی معاصر استعاره» در بررسی و تحلیلِ اشعارِ فروغ فرخزاد به کار گرفته شود. بدین منظور داده ها از تمامیِ دفاتر شعری فروغ به نام های «اسیر»، «دیوار»، «عصیان»، «تولدی دیگر» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» جمع آوری و بر این اساس مشخص می شود که شش استعاره ی بنیادین زمان، حالت، هدف، نیرو، کنش و تغییر در اشعار فروغ وجود دارند و به دو دسته ی کلی تر تقسیم می شوند. دسته ی اول استعاره های «زمان، مکان است»، «حالت، مکان است»و «هدف، مکان است» می باشد؛ و دسته ی دوم استعاره های «نیرو، حرکت است»، «کنش، حرکت است» و «تغییر، حرکت است» را شامل می شود. در این میان دو استعاره ی «حالت، مکان است» و «زمان، مکان است» بیش از استعاره های دیگر به چشم می خورند و استعاره ی «نیرو، حرکت است» هم کمترین کاربرد را دارد. در بخش بعدی ساز و کار های تفسیرِ این اشعار از سه راهِ استعاره های عام، بسطِ استعاره های قراردادی، و استعاره های تصویری مورد توجه قرار می گیرد و با ارائه ی شواهدی از دیوانِ اشعارِ فروغ، وجود هر سه این ساز و کار ها در اشعار به اثبات می رسد. سپس به نمونه هایی از تشخیص، به عنوانِ یک استعاره ی هستی شناسانه، اشاره می شود و در پایان نیز با توجه به داده هایی از سراسرِ دیوانِ اشعار فروغ، و با در نظر گرفتنِ اصولِ استعاره از دیدگاهِ شناختی، یک بررسی موردی انجام می شود تا کاربرد این نظریه در تحلیلِ یک شعر مشخص گردد.
ناهید دشت دار فردوس آقاگلزاده
این تحقیق با موضوع "بررسی نقش کاربردشناختی زبان در موفقیت مذاکرات تجاری از دیدگاه تحلیل گفتمان" ابتدا به بررسی آن دسته از مفاهیم و موضوعات وابسته به دانش تحلیل گفتمان - که از زیرشاخه های زبان شناسی کاربردی است – می پردازد که در تجارت و بازرگانی نیز قابل استناد و تعمیم هستند. فرضیه های این تحقیق عبارتند از اینکه به جز عوامل غیرزبانی، عوامل زبانی نیز در موفقیت مذاکرات تجاری موثرند؛ صادرکنندگان پس از آشنا شدن با این نوع دانش، مذاکرات تجاری موفق تری پیش خواهند برد؛ و اینکه زبان مذاکرات تجاری ویژگیهای خاصی دارد. بخش عمده داده های این تحقیق را پرسشنامه هایی تشکیل میدهند که بین 100 صادرکننده ایرانی که اغلب از صادرکنندگان نمونه و برتر کشور بوده اند توزیع شده است. در تهیه این پرسشنامه سعی بر آن بوده است تا سوالاتی در ارتباط با سوالات و فرضیه های تحقیق مطرح شود. دلیل انتخاب صادرکنندگان موفق ایرانی این بود که جمع بندی نظرات ایشان با آنچه به صورت نظری در زبان شناسی و تحلیل گفتمان بیان شده است سنجیده و در نهایت صحت یا سقم فرضیه ها آزموده شود. پس از تحلیل داده های به دست آمده مشاهده میشود که فرضیه های تحقیق قابل پذیرش هستند. چنانچه میدانیم، در تجارت امروزی زبان نوشتار مهمترین وسیله انتقال پیام است، بنابراین علاوه بر این پرسشنامه ها، تعدادی از مکاتبات و قراردادهای بین شرکتهای ایرانی و شرکای خارجی ایشان که به دلیل بروز اختلاف به مراجع ذیصلاح ارجاع شده بودند مطالعه و بررسی شد. در بین این متون برخی از آنها به دلیل رعایت نکردن و یا عدم تسلط به دانش زبانی و راهبردهای تحلیل گفتمانی و کاربردشناسی زبان مورد مناقشه قرار گرفته اند. کاستیهای این قراردادها و مکاتبات نیز مرتبط به موضوعات مطرح شده در تحلیل گفتمان هستند و در صورتی که این افراد به این دانش خاص زبانی مسلط بودند، از بروز بسیاری از اینگونه اختلافات جلوگیری میشد. در نهایت عدم وجود دانش تحلیل گفتمان در بین تولیدکنندگان ایرانی که توانایی بالقوه صادرات دارند، مدیران دستگاههای دولتی و نمایندگان آنها در خارج از کشور نیز مشهود است که همه این عوامل میتوانند در عدم موفقیت صادرات کشورمان در سطح کلان موثر باشند. در این تحقیق پس از بررسی داده ها و نظرات صادرکنندگان موفق کشورمان، فرضیه های تحقیق مورد تأیید قرار گرفتند و به این نتیجه رسیدیم که صادرکنندگان با برخورداری از دانش تحلیل گفتمان و کاربردشناسی زبان قادر خواهند بود مذاکرات موفق تری را با شرکای خارجی خود داشته باشند.
مریم اعلایی فردوس آقاگلزاده
دانشگاه مأمن کشف و پرورش استعدادهای درخشان فرزندان این مرز و بوم است. پر واضح است که در این مسیر کتابهای دانشگاهی نقش بسیار پررنگی دارند، چه با مطالعه آنها دریچه ای جدید از دنیای علم به روی خوانندگان باز می شود. به همین دلیل نگارنده این رساله پژوهش در زمینه کتابهای دانشگاهی را امری مهم می داند، و با این پیش فرض کتابهای علوم انسانی سازمان سمت را هدف کار خود قرار داد اما از آنجائیکه حجم کتابهای منتشر شده در این سازمان بسیار زیاد است و عملا بررسی همه آنها مقدور نیست لذا با اعمال این ملاکها : تالیفی باشند، از سه حوزه مختلف باشند، بیش از سه بار چاپ شده باشند، در زمره ی کتابهای پایه در حوزه ی مربوطه باشند و آخرین چاپ آنها از سال 81 به بعد باشد، سه کتاب انتخاب گردید که عبارتند از: کلیات تربیت بدنی در مدارس (حوزه ی تربیت بدنی) چاپ چهارم 1381 ، مبانی و اصول راهنمایی و مشاوره (حوزه ی علوم تربیتی) چاپ پنجم 1386 ، روانشناسی تفاوت های فردی (حوزه ی روانشناسی) چاپ سوم 1386. برای نیل به این هدف لازم بود روشی کاربردی با تکیه بر نقش مداری زبان بکار گرفته شود. در حال حاضر شاید یکی از بهترین روشهایی که همسو با آن باشد رویکرد نقش گرای هلیدی و متیسون (2004) است. لذا نگارنده با بهره گرفتن از آموزه های نظری این دستور ، و به طور خاص دو فرانقش بینافردی و متنی تجقیق را پی گرفت. سپس جملات چهل صفحه اول این کتابها انتخاب ، و مورد بررسی وتحلیل قرار گرفت. روشی که در این رساله به کار گرفته شد توصیفی- تحلیلی با تاکید بر تحلیل محتوا است . آنچه در این پژوهش مد نظر قرار دارد نحوه تعامل نویسنده با مخاطب ، کار آمدی این متون در انتقال مفاهیم بر مبنای دستور نظام مند نقش گرای هلیدی و متیسون است . نتایج بدست آمده در این پژوهش نشان می دهد: 1- فراوانی آغازگرساده ومرکب به ترتیب درکتاب روانشناسی تفاوتهای فردی 5/47% ، 5/52%؛درکتاب کلیات تربیت بدنی در مدارس 5/42% ، 5/57%؛ درکتاب مبانی و اصول راهنمایی و مشاوره 5/58% ، 5/41% است. 2- آغازگر به لحاظ نشانداری در زبان فارسی دارای پیوستار است.فراوانی آغازگر نشان دار در کتاب روانشناسی تفاوتهای فردی 5/22%؛ درکتاب کلیات تربیت بدنی در مدارس 5/33%؛ درکتاب مبانی و اصول راهنمایی و مشاوره 5/38% است. 3- آغازگرمتنی و بینافردی به ترتیب در کتاب روانشناسی تفاوتهای فردی 5/46% ، 9/7%؛ درکتاب کلیات تربیت بدنی در مدارس 5/50% ، 5/15%؛ درکتاب مبانی و اصول راهنمایی و مشاوره 5/38% ، 5/7% است. 4- نتایج فوق موید آن است که آغازگر در زبان فارسی معنامند است،نحوه شروع جمله در جلب توجه مخاطب و درک او نقش مهمی دارد. 5- فرانقش متنی ابزاری بدست می دهد که بواسطه آن می توان گونه های زبانی و سبک های نگارش را بررسی کرد. 6-فراوانی گوینده ،شنونده ، وفاعل غایب به ترتیب در کتاب روانشناسی تفاوتهای فردی 5/1%، 0%، %5/98% ؛ در کتاب کلیات تربیت بدنی در مدارس 35/0%، 35/0%، 3/99% ؛ درکتاب مبانی و اصول راهنمایی و مشاوره 1%،2%،97% است. 7- فراوانی فاعل محذوف درکتاب روانشناسی تفاوتهای فردی 5/20%؛ در کتاب کلیات تربیت بدنی در مدارس 5/28%؛ درکتاب مبانی و اصول راهنمایی و مشاوره 5/38% است. این آمار معنامند است و می تواند بیانگر آن باشد که ژانر علمی زبان فارسی یا بر خلاف ژانر گفتاری ضمیر انداز نیست یا اینکه متأثر از زبان انگلیسی و ترجمه است که این خود جای تحقیق دارد. 8- قطبیت در زبان فارسی دارای پیوستار مثبت،منفی، وجه نمایی است که فراوانی آنها در کتاب روانشناسی تفاوتهای فردی 5/82%،12%،5/5% ؛ در کتاب کلیات تربیت بدنی در مدارس 80%،15%،5%؛ درکتاب مبانی و اصول راهنمایی و مشاوره 92%،7%،1% است. همانطور که انتظار می رفت قطب مثبت ، قطب غالب است. 9- درصد فراوانی زمان گذشته ،حال ،آینده به ترتیب عبات است از: در کتاب روانشناسی تفاوتهای فردی 24%،72%، 4% ؛ در کتاب کلیات تربیت بدنی در مدارس 17%، 89%، 6/9% ؛ درکتاب مبانی و اصول راهنمایی و مشاوره 23%، 5/74%، 5/2% است. 10- جملات خبری ،پرسشی،امری،پیشنهادی نیز مورد بررسی قرار گرفتند که نتایج بدست آمده به ترتیب عبارتند از: در کتاب روانشناسی تفاوتهای فردی 5/98%، 3/0% ، 9/0%، 3/0% ؛ در کتاب کلیات تربیت بدنی در مدارس 86%، 5/1%، 5/12%، 0% ؛ درکتاب مبانی و اصول راهنمایی و مشاوره 5/95%، 75/0%، 5/3%، 25/0% است. 11- با توجه به آمار فوق ساخت غالب دراین کتابها عبارت است از: جمله خبری مثبت با فاعل غایب و زمان حال. 12- وجه (آنگونه که در دستور نقش گرا مطرح است) درزبان فارسی معنامند است و ابزار مناسبی جهت تألیف و ترجمه بدست می دهد.
زهرا عارف نیا ارسلان گلفام
چکیده در این پژوهش سعی شده است گویش بروجردی از دیدگاه واجی و ساختواژی بررسی شود. طرح کلی این پژوهش بر اساس تلفیقی از کتاب گویش کلاردشت کلباسی و کتاب راهنمای گردآوری و توصیف گویش ها از زمردیان می باشد. برای جمع آوری پیکره ی زبانی این پژوهش از روش های مصاحبه و مشاهده استفاده شده است. داده های زبانی این پژوهش از گویشوران شهرستان بروجرد گردآوری شده است. روش تحقیق در این پژوهش توصیفی ـ تحلیلی می باشد و به بررسی روند تاریخی زبان و تغییرات آن در طول زمان توجهی نشده است؛ یعنی تحقیق از نوع همزمانی است. در این پژوهش فرایندهای واجی و ساخت های صرفی و اشتقاقی گویش بروجردی مورد بررسی قرار گرفت . با توجه به این بررسی ها مشخص شد که در این گویش فرایندهایی مثل همگونی، تضعیف، حذف، و درج وجود دارد.هم چنین این گویش از نظر صرفی و اشتقاقی شباهت های بسیاری به زبان معیار دارد؛ مانند ضمیر، اسم، حرف اضافه، ساخت فعل در زمان های مختلف و تفاوت آنها بیشتر در شکل آوایی آنها می باشد. این پژوهش دارای شش فصل می باشد؛ فصل اول این پژوهش به کلیات تحقیق پرداخته است. فصل دوم نیز مبانی نظری و روش تحقیق را مورد بررسی قرار داده است. در فصل سوم پیشینه این تحقیق بررسی شده است. در فصل چهارم نیز این گویش از دیدگاه آوایی، واجی و ساختواژی مورد بررسی قرار گرفته شده است. در فصل پنجم نیز نتایج و پیشنهاد های پژوهش گنجانده شده است و سرانجام در ضمیمه نیز فهرست گزیده واژگان این گویش، اصطلاحات، شعر های محلی، چکیده پایان نامه به زبان انگلیسی و منابع آمده است.
هنگامه واعظی محمد دبیر مقدم
چکیده رساله حاضر شیوه عملکرد ساخت های پرسشی (ساده و مرکب ) را در زبان فارسی از نگاه سه رویکرد صورت گرایی , نقش گرایی و شناخت گرایی مورد بررسی قرار می دهد. هدف این پژوهش ارزیابیِ شیوه تحلیل و نوع نگرش هر یک از رویکرد ها در بررسی این گونه ساخت ها می باشد. نگارنده ، با اعتقاد به کاستی های مباحث سنتی و کافی نبودن توجیهات هر یک از رویکرد ها ، وضعیت این پدیده را در قالب نظریه های مطرح شده مورد ارزیابی قرار می دهد. این مطالعه از یک سو با این هدف صورت می گیرد تا نشان دهد شیوه تحلیل , نوع نگرش و برآیند هر یک از رویکرد ها متفاوت از دیگری می باشد. از سوی دیگر گستردگی بحث ها و جامعیت هر یک از رویکرد ها نتوانسته است به تمامی جنبه ها در این جملات پاسخ دهد. از این رو اتکا به نظریه های تعاملی صوری- نقشی میتواند در تکمیل کاستی های موجود در رویکرد ها راه گشا باشد. 1) بررسی صوری ساخت های پرسشی بر مبنای آخرین نظریه چامسکی با نام نظریه فاز (ارائه شده در ردفورد 2009) نتایج زیر را به دست داده است. در اشتقاق هر یک از جملات پرسشی هسته هر فاز عملیات نحوی را آغاز می نماید. مطابقه مشخصه ها و رابطه میان ردیاب و هدف از الزامات این اشتقاق در نظر گرفته می شود. جملات پرسشی زبان فارسی مشتمل بر دو دسته پرسش های آری- خیر و پرسش های با پرسشواژه می باشند. برآیند مطالعه پرسش های گروه اول ، مشابهت رفتار نحوی ادات پرسشی ? آیا ? با whether می باشد. این ادات پرسشی نیز در دو جایگاه مطرح می گردد الف) مشخص گر گروه کانون ب) مشخص گرگروه منظوری. بررسی پرسش های گروه دوم نشان داد که زبان فارسی مشتمل بر دو نوع جمله پرسشی می باشد، الف) پرسشواژه در جای اصلی(با خوانش پژواکی) ب) پرسشواژه های حرکت کرده ( با خوانش تقابلی/ کانونی ). در بررسی جملات با پرسشواژه در جای اصلی ، ارزیابی فرضیه های حرکت آشکار و پنهان در این زبان ، صحت حرکت آشکار را در داده های فارسی نشان داد. در این نوع جملات حرکت عملگر پرسشی به جایگاه مشخص گر گروه متمم نما ، محرز می باشد. حرکت عملگر پرسشی به اقتضای مطابقه مشخصه ها و القای مفهوم پرسش صورت می پذیرد. زبان فارسی با رعایت کلیه اصول نحوی ، دارا بودن حساسیت به اصل جزیره و شرط همجواری در سطح منطقی رفتاری همانند حرکت آشکار پرسشواژه در سطح نحوی را از خود بروز می دهد. مطالعه پرسشواژه های حرکت کرده حاکی از آن است که پرسشواژه از جایگاه اولیه خود به سوی مشخص گر گروه کانون حرکت می نماید. حرکت این سازه با خوانش تقابلی همراه می باشد. تأمل در داده ها نشان می دهد که کانون در همه جملات خاص پرسشواژه نیست. حضور سازه کانونی دیگری در جمله ، سبب تغییر جایگاه پرسشواژه می گردد. از این رو پرسشواژه ها در دو جایگاه مطرح می شوند : الف) جایگاه کانون ب) جایگاه منظوری. مطالعه بندهای لازم و مجهول در زبان فارسی بر مبنای فرضیه لیگیت ( انگارهسینک) نشان می دهد که دو گروه فعلی نام برده می توانند فاز تلقی گردند. علی رغم تفکر چامسکی که آنها را فاز نمی داند. در ادامه بحث ، با توجه به ویژگی های زبان فارسی مشاهده شد که فرضیه لیگیت در این زبان با مشکلاتی روبرو می شود. قابل پیش بینی بودن جایگاه تکیه جمله بر مبنای قاعده تکیه اصلی جمله در این زبان در مورد تمامی جملات صورت نمی گیرد. با قبول ویژگی قلب نحوی و تغییر جایگاه تکیه ، دیدگاه لیگیت مخدوش می گردد. پس از مطالعه در پرسش های تک پرسشواژه ای ، پرسش های با بیش از یک پرسشواژه مورد بررسی قرار گرفتند. برآیند این مطالعه تعیین دو گروه پژواکی و غیر پژواکی می باشد. درگروه اول با حرکت عملگر پرسشی و مطابقت چندگانه آنها با مشخصه پرسشواژه در هسته گروه متمم نما ، جمله دستوری تولید می گردد. درگروه دوم ، بارعایت شرط جذب نزدیکترین پرسشواژه ، نزدیکترین آنها به جایگاه کانون جمله حرکت می نماید. بررسی داده ها نشان می دهد که پرسشواژه های موضوعی بر دیگر پرسشواژه ها ارجحیت دارند. بنابراین زبان فارسی نیز همانند زبان انگلیسی ملزم به رعایت اصل جذب نزدیک ترین پرسشواژه می باشد. با صرف نظر از جزئیات تحلیل آماری ارائه شده در فصل اول و پنجم رساله حاضر , برآیند تحلیل بسامد کلی پرسشواژه ها در هر دو جمله پرسشواژه در جای اصلی و حرکت کرده نشان می دهند که در زبان فارسی جملات تک بندی با پرسشواژه های در جای اصلی در مقایسه با جملات دو بندی از بسامد بالاتری بر خوردار می باشد. 2) بررسی نقشی ساخت های پرسشی بر مبنای گیون (2001) از دو منظر نقشی و نحوی صورت گرفته است. از منظر نقشی انواع جملات پرسشی عبارتند از فاعلی ، مفعولی ، مفعولی غیر صریح ، قید حالت ، قید زمان ، فعل ، علت انجام کنش ، مالکیت ، کمیتی ، ابزاری ، انتخابی ، مقدار ، همراهی. بررسی معنایی آنها ویژگی های معنایی پرسشواژه ها را نشان می دهد. ویژگی های معنایی پرسشواژه های موضوعی عبارتند از ارجاعی ، معرفه و نکره. پرسشواژه های افزوده ای با تفکیک زمان ( ارجاعی ), مکان ( ارجاعی ، معرفه ، نکره ) , دلیل ( غیر ارجاعی ) و پرسشواژه های بافت مقید ( ارجاعی ، معرفه ، غیر ارجاعی ) می باشند. مشاهده نحوی و رده شناختی پرسشواژه ها نشان می دهند که جایگاه پرسشواژه کانون می باشد. دو نوع کانون عبارتند از کانون اطلاعی و تقابلی. پژوهش حاضر نشان می دهد که رابطه ای میان کانون اطلاعی و تقابلی وجود دارد. برآیند آن این است که هر سازه ای که کانون تقابلی باشد ، اطلاعی نیز هست. داده های فارسی بر مبنای فرضیه گیون به قابل پیش بینی بودن جایگاه کانون دلالت دارند. در حالی که بر مبنای فرضیه بولینجر کانونی شدن سازه های زبانی در هر بافت منوط به گوینده می باشد. زبان فارسی نشان می دهد که هر برجستگی معنایی و آوایی می تواند در این زبان کانون جمله قرار گیرد. از این رو با توجه به قلب نحوی و آرایش آزاد نسبی در این زبان ، هر سازه ای می تواند کانون جمله قرار گیرد. بنابراین الگوی قابل پیش بینی بودن جایگاه تکیه و کانون جمله در زبان فارسی تا حد زیادی با مشکل مواجه می شود. بسامد پرسشواژه ها به تفکیک انواع آنها مورد بررسی قرار گرفته اند. برآیند بررسی آنها درجملات تک بندی و دو بندی حاکی از آن است که پرسشواژه های موضوعی پر بسامد ترین پرسشواژه ها در جملات بسیط و غیر بسیط می باشند. در میان پرسشواژه های موضوعی بسامد چه / چی بیش از دیگر پرسشواژه های موضوعی در جملات بسیط و غیر بسیط می باشد. در میان پرسشواژه های افزوده ای بسامد چرا در جملات بسیط و کجا در جملات غیر بسیط بیش از دیگر پرسشواژه های افزوده ای می باشند. 3) در تحلیل شناخت گرایی با تفکیک جملات پرسشی به دو نوع فاعلی و غیر فاعلی ، بررسی داده های فارسی نشان می دهندکه این زبان مشتمل بر دو ساختار پرسشی می باشد : الف) پرسشواژه در جای اصلی ب) پرسشواژه حرکت کرده. در این انگاره جملات حاصل اشتقاق ساخت های دیگر تلقی نمی گردند. در این بخش شیوه عملکرد جملات پرسشی ( ساده و مرکب ) در زبان فارسی بر اساس’ دستور ساختاری‘ مبتنی بر دید گاه گلدبرگ (2008) مورد بررسی قرارگرفت. بررسی جمله های پرسشی نشان می دهد که اصول و شروطی که در دستور زایشی , نحوی خوانده می شوند , انگیزه های کاربردی و مفاهیمی درون بافتی دارند. از این رو انقیاد صِرف به اصول زایشی , در توجیه تنوعات ساختاری کافی نمی باشد. نگارنده با ارائه شواهدی از پیکره زبان فارسی , عملکرد جا به جایی فعل کمکی و فاعل و خروج پرسشواژه ها را از درون بند متممی مورد بحث قرارداد. این مطالعه از یک سو با این هدف صورت پذیرفت تا نشان دهد عواملی که در دستور زایشی صرفاً صوری و نحوی توجیه می گردند در این رویکرد محدودیت کاربردی جمله انگاشته می شوند و از سوی دیگر اهمیت انگاره های کاربردی را در راستای رویکرد زایشی نیز نمایان می سازد. با بررسی دو معیار صوری جا به جایی سازه ها و شرط همجواری چنین نتیجه گیری می شود که انقیاد به اصول و شروط همگانی مطرح در دستور زایشی، پاسخگوی تنوعات زبانی نیست. مطالعه داده ها در زبان فارسی نشان داد که شرط همجواری در تحلیل جملات پرسشی و خروج آنها از درون بندهای متممی افعال شفاف ، بیان کننده حالت گفتار و واقعیت گرا کار آمد نمی باشد. از این رو عواملی چون ساخت اطلاع توجیه کننده این نوع جملات می باشند. نتیجه آزمون های انجام شده نشان داد که خروج پرسشواژه و پذیرش آن به پس زمینه بودن آن وابسته می باشد. خروج پرسشواژه از درون متمم های افعال به لحاظ معنایی شفاف مانند : فکر کردن ، گفتن ، پرسیدن ، تصمیم گرفتن و باور کردن مجاز است. در حالی که خروج آن از درون بندهای افعال واقعیت گرا و بیان کننده حالت گفتار مانند : فهمیدن ، دانستن ، غرغر کردن ، فریاد زدن ، زمزمه کردن مجاز نمی باشد. بندهای متممی افعال واقعیت گرا و بیان کننده حالت گفتار ، جزیره محسوب می شوند. در حالی که بندهای متممی افعال شفاف یک جزیره نیستند. جزیره بودن / نبودن در این رویکرد با ویژگی های کلامی مرتبط می گردد. از این رو ساخت اطلاع و نوع اطلاعات موجود در بندها بر عملکرد پرسشواژه ها تأثیر بسزایی دارد. بررسی داده های زبان فارسی در هر سه رویکرد نشان می دهد که علی رغم تحلیل های متفاوت و کاستی های موجود در هر یک ، برخی نتایج در رویکردهای نام برده مشابه می باشد. نکات زیر همگی در سه رویکرد مشترک است : الف) زبان فارسی یک زبان پرسشواژه در جای اصلی است. ب) بسامد صورت های پرسشواژه در جای اصلی بیش از صورت های حرکت کرده می باشد. ج) بسامد جملات ساده ( تک بندی ) بیش از جملات مرکب ( دو بندی ) است. چ) تعداد پرسشواژه ها و انواع آنها محدود می باشد ( موضوعی ، افزوده ای و بافت مقید ). ح)قلب نحوی و آرایش سازه ای آزاد از ویژگی های اصلی این زبان تلقی می گردد. خ) کانون با پرسشواژه ارتباط دارد. بنظر می رسد جملات پرسشی در نظریه های نحوی ، نقشی و شناختی ناگفته های بسیاری دارند.گستردگی ِ بحث ها و جامعیت هر یک از رویکرد ها نتوانسته است به تمامی ِ پرسش های مطرح در این ساخت ها پاسخ کاملی بدهد. نگارنده معتقد است به کار گیری دستاورد های هر یک از رویکرد ها می تواند در تکمیل کاستی های موجود در هر یک راه گشا باشد. از این رو با توجه به رویکردهای تعاملی ( صوری- نقشی) به پاسخ های جامع تری می توان دست یافت. کلید واژه ها : پرسشواژه در جای اصلی , پرسشواژه حرکت کرده , حرکت آشکار عملگر پرسشی , کانون تقابلی , کانون اطلاعی , ساختار , پیش فرض , افعال شفاف , افعال بیان کننده حالت گفتار , افعال واقعیت گرا , ساخت اطلاع
معصومه ارجمندی فردوس آقا گلزاده
این پژوهش با روش تحلیلی- توصیفی با استناد بر رویکرد تحلیل گفتمان انتقادی فرکلاف، به بررسی مسأله برابریابی و گزینش های واژگانی مترجمان از یک متن واحد و توصیف و بررسی ویژگی های دستوری متن پیشین و برابرهای آنها در دو متن ترجمه شده از داستانهای کوتاه «دوبلینی ها» در متن اصلی اثر جیمز جویس از زبان انگلیسی به زبان فارسی می پردازد. رویکرد تحلیل گفتمان انتقادی بر این باور نهادینه گردیده که عواملی همچون بافت موقعیتی، بافت بینامتنی، روابط قدرت در جامعه، ساختارها، نهاد اجتماعی، فرآیند اجتماعی، فرهنگ و ایدئولوژی، زبان را شکل داده و از طریق کاربرد مستمر زبان در جامعه این بافتها، روابط ساختارها، فرآیندها و ایدئولوژی ها تثبیت و ماندگار می شوند. فرکلاف متن را شامل دو گونه مکمل یکدیگر معرفی می نماید: تحلیل زبان شناختی و یا در سطح خرد و تحلیل بینامتنی یا سطح کلان، در این رساله باز تولید (ترجمه) ساختارهای گفتمان مدار و دیدگاه های اجتماعی حاکم بر تولید گفتمان چه در متن پیشین و چه در متن ترجمه شده (مقصد) تحلیل، توصیف و تبیین شده اند. زیرا با بررسی ساخت خرد زبان و تحلیل ویژگی های صوری متن در زبان مبدأ نمی توان مستقیماً به تأثیرات ساختاری بر شالوده های جامعه و در ادامه به انتقال بین فرهنگی دست یافت. پرسش های اصلی که در پژوهش مطرح می شود آن است که: الف) مترجم داستانهای کوتاه در ترجمه واحدهای زبانی از زبان مبدأ به مقصد در دستیابی به برابرهای ترجمه با چه مشکلاتی روبرو می شود؟ ب) در چارچوب نظری و راهبردهای عملی کدامیک از رویکردهای زبانشناختی، مشکلات برابریابی واحدهای زبان، قابل توصیف و تبیین از زبان مبدأ به مقصد است؟ رساله حاضر با این فرضیه آغاز می گردد که رویکرد تحلیل گفتمان انتقادی به دلیل توجه به ساختارهای گفتمان مدار و ملاحظات غیرزبانی و توصیف فرازبانی، از کفایت تبیینی برخوردار است و قادر است تا در فرآیند برابریابی و دستیابی به برابرها این مشکلات را نسبت به سایر رویکردهای زبان شناسی برطرف سازد. اما به دلیل محدودیت های ساختاری رساله نمی توان تمامی سطوح خرد و کلان را تحلیل نمود درنتیجه چند نمونه از ساختارهای گفتمان مدار در این رساله مورد بررسی قرار گرفت که عبارتند از: گزینش واژگانی، استعاره، ضمایر و تغییر ارجاع، فرآیند اسم سازی، طرد کنش گرها، شفاف سازی، تشخص بخشی، بکارگیری مجهول دربرابر معلوم، وجه نمایی و نظام نوبت گیری. در تحقیق مزبور، علاوه بر تحلیل کیفی از تحلیل کمی یعنی محاسبه فراوانی و درصد مولفه ها و اعمال شیوه آماری مجذور خی هم استفاده شده است. هدف از این تحقیق، ارائه ی شیوه ای برای بررسی و ارزیابی فرآیند ترجمه و نه تنها محصول آن، در فرآیند برابریابی و سپس گزینش برابری در فرآیند ترجمه با استناد بر تحلیل گفتمان انتقادی است. در این رساله به پرسش های رساله که حاکی از روبرویی با مشکلات ترجمه هایی است که تنها به سطح خرد زبان معطوف می گردند، پرداختیم و رابطه زبان متن پیشین و پسین با دیگر نظام های نمادین فرهنگی خاص آن زبان و نیز طبیعی شدگی ایدئولوژیک زبان مبدأ و مقصد را به چالش نقد کشاندیم و با بررسی ساخت واژگانی، دستوری، بافت گفتمانی و موقعیتی متن پیشین و برابرهای انتخابی آن در متن های ترجمه، ایدئولوژی و بالقوه های گفتمانی ناظر بر تولید متن پیشین و باز تولید برابرهای آن در متن پسین را با استناد بر رویکرد تحلیل گفتمان انتقادی نظامند نمودیم و با تحلیلی نظامند، به ساختارهای گفتمان مدار متن پیشین (متن پیشین) و متن های مقصد (متن های پسین) پرداختیم و به این نکته دست یافتیم که روابط بین قدرت و سلطه در جامعه در ترجمه تأثیرگذار است. گزینش های هدفمند واژگانی برابرها، رابطه عاملیت نحوی یعنی انتخاب وجه معلوم و یا مجهول در برابریابی، فرآیند اسم سازی، بازنمایی استعاری، کمرنگ سازی، عینی سازی و طرد در ترجمه، جملگی نمونه های از این ساختارهای گفتمان مدار بودند. بنا بر رویکرد تحلیل گفتمان انتقادی، چنانچه این ساختارها چه در متن پیشین و چه در انتخاب برابرهای متن پسین در بقا و تضعیف روابط قدرت نقش ایفا کنند دارای بار ایدئولوژیک خواهند بود. و اما در خاتمه نکته حائز اهمیت در این تحقیق آن است که در فرآیند برابریابی در ترجمه علاوه بر سه مرحله توصیف، تفسیر و تبیین در الگوی فرکلاف که متناوباً در تحلیل انتقادی متن نقش ایفا می کنند، در مرحله چهارم یعنی مرحله بازتولید در فرآیند ترجمه، سه مرحله نخست، بطور همزمان در فرآیند رمزگشایی و برابریابی دخالت دارند. همچنین اصل برابر گفتمان مدار در جایگزین اصل تأثیر برابر نایدا توسط نگارنده با استناد بر رویکرد تحلیل گفتمان انتقادی به مثابه واحدی که دارای مشخصه های انتقادی و معنایی است در مطالعات ترجمه ابداع گردید.
منصور شعبانی محمد دبیر مقدم
چکیده: هدف رسال? حاضر بررسی خلأ نحوی در زبان فارسی در چارچوب برنام? کمینه گرا است. بررسی رابط? خلأ نحوی و آرایش سازه ای، به دست دادن تحلیلی کمینه گرا برای خلأ نحوی و ویژگی های منحصر به فرد آن و بررسی ارتباط خلأ نحوی با وابستگی دستوری از مسائل اصلی رسال? حاضر هستند. در بخش نخست توصیف و تحلیل داده ها، با طرح شواهدی مانند حذف عناصر ناهمجوار، حذف فعل در جایگاه میانی همپایه، سازه ای بودن عنصر محذوف، وقوع در بندهای درونه ای، باقیماند? فعلی، وقوع در ساختهای تفضیلی، تبعیت از جزیره، همسانی صورت و نوای گفتار نشان خواهیم داد که در زبان فارسی حذف فعل در همپایه نخست با حذف فعل در همپایه دوم متفاوت است. تنها حذف فعل در همپایه دوم حائز ویژگیهایی است که به خلأ نحوی نسبت داده میشود. این پدیده نحوی در زبان فارسی به صورت یکسویه عمل میکند و نیازی به تعیین جهت آن نیست. از اینرو، اصولاً هیچ رابطه ای بین آرایش سازه ای و خلأ نحوی در زبان فارسی وجود ندارد. بخش دوم توصیف و تحلیل داده ها به شرح ویژگی های عمومی و منحصر به فرد خلأ نحوی اختصاص دارد. در بخش سوم توصیف و تحلیل داده ها و در مبحث نفی در خلأ نحوی نشان می دهیم که خلأ نحوی در زبان فارسی حاصل حرکت باقیمانده ها به حاشیه چپ و حذف ساز? کهن حذف پذیر در بخش صورت آوایی است. بسته به منفی یا غیر منفی بودن جملات و دامن? عنصر نفی، ساز? کهن حذف پذیر در خلأ نحوی می تواند گروه زمان، گروه نفی و یا گروه فعلی کوچک باشد. تحلیل یکپارچه ای که از خلأ نحوی به دست داده می شود این است که در خلأ نحوی مشخص? حذف (e) همواره در هست? کانون قرار دارد و همواره متمم این هسته حذف می گردد. جهت تبیین نفی با دامن? گسترده در خلأ نحوی با طرح شواهدی مانند مبتداسازی و کانونی سازی در درون جمله نشان می دهیم که در زبان فارسی حاشیه چپ درون جمله ای وجود دارد. همچنین، با توسل به مفهوم کهن حذف پذیری و همسانی معنایی، استدلالی در خصوص ضرورت همسانی مشخصه های زمان و عدم ضرورت مشخصه های مطابقه در ساختار خلأ نحوی ارائه می شود. نقد تحلیل حرکت فراگیر برای خلأ نحوی و اشاره به نارسائی های این تحلیل یکی دیگر از مسائلی است که در توصیف و تحلیل داده ها به آن می پردازیم. در مبحث تبعیت خلأ نحوی از جزیره ها نشان می دهیم که خلأ نحوی در مواردی از محدودیت شاخ? چپ معاف می باشد. در این موارد با حذف جزیره در صورت آوایی تخطی صورت گرفته از محدودیت شاخ? چپ محو می شود، و جمله از ساقط شدن نجات می یابد. خلأ نحوی از سایر جزیره ها تبعیت می کند. بخش پایانی توصیف و تحلیل داده ها به موضوع وابستگی نحوی و خلأ نحوی اختصاص دارد. از آنجا که خلأ نحوی تمام شرایط منتسب به وابستگی دستوری را احراز می کند، می توان گفت که رابط? خلأ در بند خلأدار و مرجع آن وابستگی نحوی به حساب می آید. به علاوه، در این بخش با توسل به فرایند توارث مشخصه، تبیینی از موضعی بودن جزمی خلأ نحوی به دست می دهیم. واژگان کلیدی: خلأ نحوی، ارتقا گره راست، کهن- حذف پذیری، مشخص? حذف، وابستگی نحوی، جزیره.
رضا امینی ارسلان گلفام
چکیده این نوشته به بررسی تحولاتی می پردازد که در لایه های مختلف معنایی و ساخت اطلاع یک ساخت نشاندار در فرایند ترجمه از انگلیسی به فارسی ممکن است روی دهد. چارچوب نظری این پژوهش را دستور نقشگرای نظام مند هالیدی فراهم ساخته است. منظور از ساخت نشاندار در این پژوهش ساخت های موسوم به آغازگر اسنادی شده، نقش برابر، وارونه و ساخت هایی است که در آنها پیشایندسازی صورت گرفته است. همچنین لایه های معنایی یک پاره گفتار با توجه به فرانقش های سه-گانه دستور نقشگرای هالیدی- فرانقش تجربی، فرانقش میانفردی و فرانقش متنی- تعیین و تحلیل شده است. ساخت اطلاعی پاره گفتارها نیز با توجه به چگونگی جریان یافتن اطلاع نو و کهنه در آنها بررسی شده است. داده های پژوهش از میان حجم انبوهی از داده هایی برگرفته شده است، که از 10 کتاب انگلیسی و متن ترجمه شده آنها به فارسی استخراج شده اند. بدین ترتیب که نخست داده ای از متن انگلیسی استخراج شده است، و سپس برابر ترجمه شده آن در متن فارسی نیز پیدا و استخراج شده است. در گام بعد، پاره گفتارهای انگلیسی و فارسی در چارچوب نظری پژوهش، با در نظر داشتن پرسش ها و فرضیه های پژوهش، تحلیل و بررسی شده است، و تحولات احتمالی که در فرایند ترجمه در هر یک از لایه های معنایی و ساخت اطلاع یک پاره گفتار ترجمه شده ممکن است روی داده باشد نشان داده شده است. در مواردی نیز با توجه به اهداف پژوهش ترجمه /های پیشنهادی نگارنده ارائه و بررسی شده است. در فصل نتیجه گیری، با توجه به بررسی داده ها در فصل پیشین، دوباره پرسش ها و فرضیه های پژوهش مطرح گردیده است و نتایج پژوهش در رابطه با آنها بررسی شده است. این پژوهش نشان می دهد که در هر سه لایه معنایی یک پاره گفتار، و ساخت اطلاعی آن، در فرایند ترجمه از انگلیسی به فارسی ممکن است تحولاتی روی دهد که بسیاری از آنها در صورت آشنایی مترجم با این لایه های معنایی و اطلاعی، و همچنین توجه داشتن به توانایی هایی که آرایش واژگانی آزاد زبان فارسی بدان می دهد، قابل پرهیز هستند. این پژوهش همچنین نشان می دهد که در صورت تحلیل معنای یک پاره گفتار در چارچوب نقشگرایی هالیدی، معنا بسیار ملموس تر، قابل دسترسی تر و سنجش پذیرتر می شود. از این رو، افزون بر آنکه به نظر می رسد بسیاری از نظراتی که درباره تعین ناپذیری معنا وجود دارد قابل تعدیل هستند، به نظر می رسد که توجه به لایه های مختلف معنایی و اطلاعی یک پاره گفتار معیار خوبی است برای ارزش یابی میزان موفقیت یک مترجم در انتقال معنای متن زبان مبداء به متن زبان مقصد . واژگان کلیدی: تحولات معنایی، ترجمه، فرانقش تجربی، فرانقش میانفردی، فرانقش متنی، ساخت اطلاع
سپیده عبدالکریمی کورش صفوی
پژوهش حاضر کوششی است برای بررسی محدودیت های واژی- معنایی حاکم بر ساخت فعل بسیط از مرکب متناظر و نیز ساخت فعل مرکب، از بسیط متناظر در فارسی معاصر معیار بر مبنای رویکرد شناختی به مطالعات زبانی. برای دستیابی به این هدف، پس از بررسی فهرست افعال مرکب و بسیط فارسی معاصر معیار، افعال بسیط، به دو دسته ی مرکب ساز و غیرمرکب ساز تقسیم شده و تشکیل فعل مرکب متناظر، تنها به افعال بسیط مرکب ساز نسبت داده شده است. نکته ای که بایسته ی توجه است، محدودیت های واژی - معنایی حاکم بر تشکیل فعل مرکب، از متناظر بسیط خود می باشد که این محدودیت ها به نوبه ی خود، مربوط به گزینش فعل(های) سبکی است که امکان ترکیب با واژه ی مشتق از ریشه ی فعل بسیط مرکب ساز را داشته باشد / باشند، زیرا مولفه های معنایی ریشه ی افعال بسیط مذکور، بر گزینش فعل سبک تأثیر گذاشته و در نتیجه، نمی توان از هر فعل سبکی برای تشکیل متناظر مرکب فعل بسیط بهره برد. بررسی نظام مند امکان مذکور، در چارچوب زبان شناسی شناختی، و به بیان دقیق تر، در چارچوب معنی شناسی شناختی، در دستور کار نگارنده قرار دارد. در جریان بررسی تشکیل فعل مرکب از فعل بسیط مرکب ساز متناظرِ خود، نگارنده با مواردی برخورد کرده است که برای افعال مرکب زبان فارسی نوین نیز، متناظر بسیط ساخته می شود. در این راستا، دو پرسش بایسته ی تأمل وجود دارد که یافتن پاسخ برای آن ها و تبیین آن ها نیز در دستور کار وی قرار گرفته است: یکی آن که، متناظر بسیط، برای کدام افعال مرکب فارسی نوین ساخته می شود؟ به دیگر سخن، محدودیت های حاکم بر ساخت فعل بسیط از فعل مرکب متناظر، کدام ها هستند و چگونه تبیین می گردند؟ و دیگر آن که، افعال بسیط حاصل، در کدام گروه نام برده جای می گیرند؟ چنین می نماید که با در نظر گرفتن مفاهیم کلیدی مطرح در زبان شناسی شناختی، همچون تصویرگونگی، مقوله های شعاعی، مقوله بندی، چشم انداز و طرح واره های تصوری، می توان از یک سو، محدودیت های ساختواژی – معنایی حاکم بر ترکیب واژه ی مشتق از ریشه ی افعال بسیط مرکب ساز با فعل سبک مناسب را بر اساس مفاهیم شناختی توضیح داد و از سوی دیگر، نگارنده در صدد است تا با به کارگیری مفاهیم موجود در همین چارچوب، دلایل وجود متناظرهای مرکب را برای افعال بسیط مرکب ساز و نیز متناظرهای بسیط را برای برخی افعال مرکب فارسی تبیین کند. با توجه به جدایی ناپذیری تحلیل های همزمانی و درزمانی در چارچوب زبان شناسی شناختی، در بخش هایی از این پژوهش، شواهد تاریخی نیز برای تبیین های موجود، در صورت لزوم، ارائه شده اند. با تبیین وجود متناظرهای مرکب برای افعال بسیط، ساخته شدن متناظرهای بسیط برای برخی از افعال مرکب زبان فارسی و نیز تبیین محدودیت های حاکم بر ترکیب افعال سبک فارسی با واژه ی مشتق از ریشه ی افعال بسیط مرکب ساز در این زبان، در چارچوب زبان شناسی شناختی، وابستگی توانایی های شناختی غیرزبانی به توانایی های زبانی، بیش از پیش آشکار شده و مهر تأییدی بر تفکر جسمانی شده به منزله ی مقوم زبان خواهد بود. بنابر آنچه در این بخش ذکر شد، می توان چنین نتیجه گرفت که پژوهش حاضر کوششی است برای بررسی مقایسه ای ساختار آن دسته از افعال بسیط و مرکب زبان فارسی که به لحاظ معنایی متناظرند، آن هم از دو منظر واژی و معنایی در چارچوب زبان شناسی شناختی.
غلامرضا محی الدین قمشه ارسلان گلفام
موضوع اصلی این ÷پوهش بررسی تصویرگونگی در ساختهای آوایی،صرفی و. نحوی زبان فارسی است.این ÷پپوهشتصویرگونگی مشتمل بر اصل کمیت،اصل فاصله و اصل توالی ،ساخت های آاست.وایی(نام اواه) در چارچوب نظری زبانشناسی شناختی_نقش گرا و بر اساس اصول سه گانه است.
سحر بهرامی خورشید ارسلان گلفام
چکیـــــده این رساله به بررسی ساخت مجهول زبان فارسی در چارچوب انگاره ی دستور شناختی می پردازد. پژوهش حاضر، پژوهشی توصیفی- تحلیلی است که در آن پس از معرفی اصول بنیادین رویکرد مورد نظر، به بررسی و تحلیل داده-های زبان فارسی می پردازیم. لانگاکر (1982) در مقاله ی ارزشمند خود ادعا می کند که جهت (دستوری) مجهول ساختی مستقل است و نه صورتی اشتقاقی از یک جهت زیرساختی و انتزاعی. براساس اصول اولیه ی دستور شناختی، در این پژوهش نشان داده می شود که کلیه ی عناصر تشکیل دهنده ی ساخت مجهول معنامندند. همچنین، ساخت مجهول زیربخشی از نظام فعلی بسیار زایا در زبان فارسی، فعل مرکب، در نظر گرفته می شود که حاصل ترکیب یک عنصر غیرفعلی (اسم رویدادی، صفت، صفت مفعولی، و حرف اضافه2) با عنصر فعلی ‘شدن’ است. سازه-ی غیرفعلی ساخت مجهول در زبان فارسی یک مقوله ی غیرزمان مند است که می تواند ایستا و یا فرایندی باشد. با ارائه ی فضای معنایی فعل ‘شدن’ که در برگیرنده ی همه ی ساخت هایی است که مشتمل بر این فعل است، نشان داده می شود که این فعل معنامند است. بنابراین، مجهول در فارسی را ساختی تحلیل پذیر قلمداد می کنیم که در آن فعل ‘شدن’ به طور اتفاقی در ساختار فعل مجهول رخ نداده است بلکه بسط معنایی سایر کاربردهای آن در نظام زبان است. همچنین، با بررسی حروف اضافه ی متفاوتی که به رمزگذاری کنش گر در ساخت مجهول می پردازند، مشخص می شود که گروه حرف اضافه ای عضو لاینفک ساخت مجهول است که معنامند بوده ولی لزوماً تبلور آوایی ندارد؛ انواع حروف اضافه ی به کار رفته در ساخت مجهول همیشه قابل جایگزینی با یکدیگر نیستند؛ به بیانی دیگر هر حرف اضافه با یک کنش گر نمونه ی نوع نخست به کار می رود. در سطحی دیگر این رساله به بررسی مفهوم ‘گذرایی’ به عنوان مقوله ای شناختی می پردازد. از منظر رایس (1987) گذرایی نه یک پدیده ی صرف نحوی است، نه واژگانی، و نه ویژگی گروه خاصی از افعال. بلکه این مفهوم هر بار که گویشور شاهد رویداد خاصی است و قصد دارد آن را در قالب صورت های زبانی بیان دارد، خلق می شود؛ بدین معنا که گویشور زبان یک رویداد را به گونه ای رمزگذاری می-کند که گذرا باشد. با در نظر گرفتن گذرایی به عنوان مشخصه ی وحدت بخش مجهول پذیری ابتدا یک نمونه ی نوع نخست مجهول ارائه می شود و سپس سایر انواع مجهول در رابطه ی شعاعی با این نمونه ی نخست قرار می گیرند. از این رو، علاوه بر ساخت مجهولی که دارای فاعل اسمی است (مجهول شخصی) فارسی زبانان از دو نوع مجهول دیگر نیز استفاده می کنند: 1) مجهول حرف اضافه ای که حاصل برجستگی کل گروه حرف اضافه ای است، و 2) مجهول غیرشخصی که در واقع یک ساخت ‘موقعیت- فاعل’ است. هم سو با بویّ (2010) و پس از ارائه ی یک طبقه بندی نو از نظام فعلی زبان فارسی، نشان داده می شود که فعل مجهول به عنوان یک فعل مرکب در زبان فارسی یا حاصل ‘شبه انضمام’ است و یا ‘حاصل ‘فعل مرکب جدا شدنی’؛ دو فرایندی که در حقیقت دو شیوه ی متفاوت در بازنمایی یک فرایند واحد قلمداد می شوند.
سیده مریم فاطمی ارسلان گلفام
این پژوهش به بررسی ساخت های شرطی در گلستان سعدی در چارچوب نظریه فضاهای ذهنی فوکونیه و با مدنظر قراردادن دسته بندی های دانسی گیر و سویتسر از این ساخت پرداخت. هدف این پژوهش بررسی انواع بازنمایی های ساخت های شرطی در گلستان سعدی و ارائه توصیفی از جملات شرطی این اثر با رویکردی توصیفی و شناختی است. نگارنده برای رسیدن به این هدف ابتدا به معرفی ساخت های شرطی و انواع پرداخت. سپس نظریه فضاهای ذهنی و تقسیم بندی دانسی گیر و سویتسر از این ساخت را بر اساس این نظریه معرفی کرد. با معرفی و ارائه این دیدگاه ها، این نظریات به محک داده های زبان فارسی در گلستان سعدی که از جنس نظم و نثر است گذاشته شد. روش گردآوری داده های مورد نیاز این پژوهش نیز کتابخانه ای است. یافته های این پژوهش نشان می دهد که تقسیم بندی های سنتی از ساخت های شرطی رد می شود. مطالعات و بررسی های انجام-شده در این پژوهش نشان داد که همان طورکه حضور ادات شرط تعبیری پیش بینی ای و خوانشی شرطی را تقویت کردند، عدم وجود آنها به معنای از بین رفتن چنین مفهومی نبود. همچنین از شش ساخت شرطی سطح محتوا، کارگفتی، معرفتی، فرازبانی، فرااستعاری و فرافضایی معرفی شده توسط دانسی گیر و سویتسر تنها سه نوعِ شرطی سطح محتوا، شرطی کارگفتی و شرطی معرفتی در این داده ها دیده شد
عاطفه سید شربتی ارسلان گلفام
چکیده هدف از انجام این پژوهش، بررسی عبارت های فعلی حرف اضافه ای در زبان فارسی می باشد. از این رو، یکصد عبارت فعلی حرف اضافه ای براساس فرهنگ فشرده ی سخن و شمّ زبانی نگارنده، انتخاب و در چارچوب رویکرد معنی شناسی شناختی لیکاف و جانسون (1980) و ایوانز و گرین (2006) بررسی شده اند. جهت تحلیل داده های گردآوری شده در هر بخش، ابتدا عبارت های فعلی حرف اضافه ای با سازه ی فعلی ساده، سپس عبارت های فعلی حرف اضافه ای با سازه ی فعلی پیشوندی و در پایان عبارت-های فعلی حرف اضافه ای با سازه ی فعلی مرکب آورده شده اند. روش کار بدین صورت است که ابتدا امکان بازنمایی مفاهیمی چون مقوله بندی، انطباق، چشم انداز، استعاره، فضاهای ذهنی و طرح واره های تصوری در این عبارت ها بررسی شده است، سپس به تحلیل عناصر موجود در این عبارت ها، هم چون حروف اضافه و سازه ی فعلی، جهت نشان دان میزان اهمیت آن ها در تشکیل فضاهای ذهنی و طرح-واره های تصوری پرداخته شده است. در پایان نیز، نحوه ی ترکیب عناصر در عبارت های فعلی"حرف اضافه ای" بر اساس اصل ترکیب پذیری، نشان داده شده است. مهم ترین نتایج این پژوهش حاکی از آن است که: 1- از میان مفاهیم مطرح در معنی شناسی شناختی، مقوله بندی، فضاهای ذهنی، انواع طرح-واره های تصوری، استعاره، تصویرگونگی، مقوله های شعاعی از مواردی هستند که در عبارت های فعلی حرف اضافه ای قابل بازنمایی هستند. 2- از میان سازه های تشکیل دهنده ی عبارت های فعلی حرف اضافه ای، حروف اضافه و سازه ی فعلی نقش تعیین کننده ای در بازنمایی طرح واره ها در این عبارت ها دارند. 3- معانی عناصر در عبارت های فعلی حرف اضافه ای نه به صورت انباشته، بلکه به صورت تعاملی به یکدیگر اضافه می شوند. واژگان کلیدی: فعل مرکب، فعل پیشوندی، عبارت فعلی، حرف اضافه، فعل حرف اضافه دار، طرح واره-های تصوری، تصویرگونگی.
سیده نسترن عظیما فردوس آقاگلزاده
پژوهش حاضر، به بررسی نقش جنسیت بر رفتار کلامی فارسی زبانان بر اساس اصل همکاری گرایس میپردازد. یکی از جنبههای بررسی جامعهشناختی زبان، نشان دادن رابطه بین زبان و جنسیت است. متغیر اجتماعی جنسیت بر رفتار کلامی دو جنس مذکر و مونث تأثیرگذار است و باعث میگردد که آنها زبان را به شیوههای متفاوت به کار برند. این پژوهش از نوع توصیفی- تحلیلی است. روش انجام پژوهش میدانی است. دادهها شامل 50 مکالمه 5 الی 10 دقیقهای گروههای مختلط مردان و زنان بین سنین 25 الی 45 سال است که ضبط و پیاده شدند. سپس این مکالمهها بر اساس چارچوب نظری تحقیق که شامل اصل همکاری گرایس و راهکارهای آن، نقض و تخطی از آن راهکارها میباشد مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتهاند. همچنین مبانی و مفاهیم نظری مربوط به اصل همکاری گرایس از قبیل عبارات احتیاطآمیز، معنای ضمنی گفتار، اصل ادب از دیدگاه لیچ، وجهه، کنش حافظ وجهه و کنش تهدیدکننده وجهه از دیدگاه براون و لوینسون در مکالمهها مورد بررسی قرار گرفتند. نتایج پژوهش حاکی از آنست که هردو گروه مردان و زنان راهکارهای اصل همکاری را با درصد بسیار بالایی رعایت میکنند اما متغیر اجتماعی جنسیت سبب میگردد که درصد بکارگیری راهکارها متفاوت باشد. همچنین مشخص گردید که گروه زنان، دو راهکار ارتباط و شیوه را با بسامد 97% و گروه مردان، تنها راهکار ارتباط را با بسامد 97% رعایت میکنند. تفاوت قابل ملاحظهای در رعایت راهکار کیفیت بین دو گروه مردان و زنان مشخص گردید طوری که گروه زنان، این راهکار را با بسامد 95% و گروه مردان با بسامد 89% رعایت میکنند. راهکار کمیت نیز در گروه مردان با بسامد 91% و در گروه زنان با بسامد 92% رعایت میشود. از دیگر یافتههای این پژوهش آن است که اگر در مکالمهها مواردی از نقض و یا تخطی از راهکارهای اصل همکاری مشاهده گردد از لحاظ درک مطلب اختلالی ایجاد نمیگردد مگر در مواردی که طرفین مکالمه از اختلال روحی و روانی برخوردار باشند به شکلی که قادر به درک مفهوم مکالمه نباشند و پاسخهای بی ربط دهند.
واحد یلچی ارسلان گلفام
این پایان نامه به بررسی رده شناختی و نحوی ساخت های سببی در ترکی آذری می پردازد. ساختار جملات سببی و رده شناسی آن ها توضیح داده می شود و جملات از نظر نحو برنامه کمینه گرا مورد بررسی قرار می گیرد. جمله ای سببی خوانده می شود که دارای سه رکن سبب ساز، سبب پذیر و فعل سببی باشد. زبان ها از ابزارهای متعددی برای رمزگذاری مفهوم سببیت استفاده می کنند؛ با توجه به دیدگاه های رده شناختی غالب می توان گفت زبان ترکی از انواع سببی های ساختواژی، تحلیلی، واژگانی، همکردی، گفتمانی و سازه غیرصرفی برای رمزگذاری مفهوم سببیت بهره می جوید. سببی ساختواژی، به دلیل ویژگی پیوندی بودن زبان ترکی، بسیار زایاتر از انواع دیگر است و به طور بالقوه با افزودن وند سببی ساز می توان هر محمول غیر سببی را به محمول سببی تبدیل نمود. گاهی این وند سببی ساز بیش از یک بار به ریشه فعلی اضافه می گردد که حاصل آن سببی مضاعف می شود که ساختاری منحصر به فرد است که در تعداد کمی از زبان ها وجود دارد. این ساخت نیز در پایان نامه حاضر بررسی خواهد شد. تحت تاثیر زبان فارسی، سایر انواع سببی ها از جمله سببی تحلیلی و همکردی نیز بدین زبان راه پیدا کرده است. چامسکی در سال 1995 به پیروی از لارسن (1990، 1988) تحلیل پوسته ای گروه فعلی را در خصوص چگونگی اشتقاق نحوی ساخت های فعلی چند متممی مطرح نمود. براساس این تحلیل، ترکیب سازه ای گروه فعلی از (الف) گروه فعلی هسته ای درونی با هسته فعل واژگانی و (ب) گروه فعلی پوسته ای بیرونی با هسته فعل سبک انتزاعی و سببی تشکیل می گردد. ساخت های سببی زبان ترکی نیز در تحلیل پوسته ای گروه فعلی پیشنهاد شده در برنامه کمینه گرا می گنجد و قابل توجیه است. ساخت سببی مضاعف نیز پس از معرفی مورد ارزیابی نحوی قرار می گیرد و نشان می دهیم که آیا چارچوب نظری نحوی معرفی شده علاوه بر سببی های رایج در این زبان، قادر به تبیین ساخت سببی مضاعف نیز هست یا خیر.
رامین گلشایی ارسلان گلفام
در این پژوهش چگونگی پردازش روان شناختی استعاره های زبانی متعارف بررسی شده است. برای این منظور ابتدا ماهیت نظام مندی استعاره های زبانی متعارف و سپس تاثیر متعارف بودگی عبارات استعاری بر برانگیختگی استعاره های مفهومی (ذهنی) مطالعه شده است. برای بررسی نظام مندی، تعداد 9 استعاره مفهومی انتخاب و برای هر یک کلیدواژه هایی از حوزه مبدأ استعاره تعیین شد. متعارف بودگی در قالب مفهوم باهم آیی، و نظام مندی در قالب مفهوم کاربردهای مشترک استعاری و لفظی عملیاتی شدند. باهم آیی های کلیدواژه های استعاری در پیکره ای 50 میلیون کلمه ای که از پیکره همشهری 2 به طور تصادفی نمونه گیری شده بود، به وسیله نرم افزار antconc تحلیل شد. مقایسه کاربردهای لفظی و استعاری باهم آیی های کلیدواژه ها نشان داد که نظام مندی در عبارات استعاری ماهیتی پیوستاری دارد و هر یک از کلیدواژه ها دارای درجات مختلفی از نظام مندی هستند. برای بررسی تاثیر متعارف بودگی عبارات استعاری بر برانگیختگی استعاره های مفهومی، باهم آیی های کلیدواژه های مستخرج از پیکره در نگارش سناریوهای آزمایش روان شناختی اندازه گیری زمان خواندن استفاده شدند. سناریوها در قالب سه گروه آزمایشی استعاره های متعارف، غیرمتعارف و دگرگفت غیراستعاری نوشته شدند و زمان خواندن جمله هدف سناریوها در هر یک از این سه گروه توسط نرم افزار dmdx ثبت و نتایج توسط نرم افزار spss تحلیل شدند. نتایج تحلیل آماری، حاکی از کندتر بودن زمان خواندن محرک در استعاره های متعارف نسبت به غیرمتعارف و بنابراین تاثیر متعارف بودگی عبارات استعاری بر برانگیختگی استعاره های مفهومی بود. یافته های این پژوهش نشان می دهد که الگوهای معنایی استعاره های زبانی پیچیده تر از پیش بینی های نظریه استعاره مفهومی است و عامل کاربرد زبان در شکل دهی و پردازش معنای استعاره های زبانی نقش مهمی ایفا می کند.
مریم حیدری ارسلان گلفام
چکیده هدف از انجام این پژوهش بررسی فرایند واژه سازی وندافزایی در زبان فارسی از دیدگاه شناختی می باشد. از این رو 30 پیشوند و 40 پسوند از نظر معنایی مورد بررسی قرار گرفته است. برای تحلیل، نخست مفاهیم مطرح شده در چارچوب شناختی تعریف شده و سپس با توجه به مفاهیم مقوله بندی، پیکربندی و مفهوم سازی این وندها مورد بررسی قرار گرفته اند. روش کار به این صورت است که نخست وندها با توجه به مقوله های دستوری طبقه بندی شده و سپس مفاهیم نخست و حاشیه ای (دوم) آن ها مورد بررسی قرار گرفت. سپس با توجه به حوزه های مشخص شده برای وندهای زبان فارسی، این وندها در حوزه های مربوط به خود جای گرفتند و در بخش مفهوم سازی مفاهیم برداشت شده از وندهای به صورت تقابل های دوتایی مورد بررسی قرار گرفت. بر اساس این تحلیل ها مهم ترین نتایج به دست آمده از این پژوهش نشان می دهند که: 1- می توان با استفاده از اصل مقوله بندی در نظریه ی شناختی وندها را بر اساس نوع مقوله ای که می سازند مورد بررسی قرار داد و آن ها را طبق مفاهیم نخست و حاشیه ای طبقه بندی کرد؛ 2- می توان برای وندهای زبان فارسی حوزه هایی پایه در نظر گرفت و سپس آن ها را در این حوزه ها به تفکیک معنایی جای داد؛ و 3- با توجه به نوع برداشتی که از مفهوم وندها داریم می توان تقابل دوتایی برای مفاهیم برداشت شده از هر وند تعریف کرد و آن ها را با توجه به مفهومی که به ذهن می رساند در این تقابل های دوتایی جای داد.
الهام ایمان خواه فردوس آقا گل زاده
پژوهش حاضر کوششی است برای بررسی ساخت اطلاعی جمله در رمان «چراغ ها را من خاموش می کنم» زویا پیرزاد. این پژوهش با تمرکز بر مفاهیم مطرح در نظریه ساخت اطلاع لمبرکت (1996) ، به عنوان چارچوب نظری پژوهش، ساخت اطلاع و نوع ساخت کانونی حاکم بر جمله های رمان مذکور را مورد بررسی و تحلیل قرار می دهد. بدین منظور، بخشی از پیکره زبانی جهت بررسی های بیشتر انتخاب گردید. در ابتدا از هر یک از 50 بخش این رمان، دو جمله انتخاب و تحلیل گردید. سپس، جمله های 50درصد از این رمان مورد شمارش قرار گرفتند. در مرحله بعد، جمله های نشاندار موجود در پیکره شمارش شدند و بعد از آن، نوع ساخت کانونی حاکم بر هر یک از جمله ها مشخص گردید. در انتها نتایج حاصل شده از این آمارگیری ها به صورت نمودارهای آماری و جدول مشخص شدند. از فرآیندهایی که ساخت بی نشان جمله های این رمان را نشاندار می کنند می توان به قلب نحوی، مبتداسازی، پسایندسازی، خروج و ساخت مجهول اشاره کرد. از جمله یافته های این پژوهش می توان به موارد زیر اشاره کرد: پیکره مورد پژوهش دارای 3975 جمله است. از این میان تعداد 1917 جمله نشان دار وجود دارد. از میان فرآیندهای تأثیرگذار بر ساخت اطلاعی و نشانداری جمله های رمان «چراغ ها را من خاموش می کنم» زویا پیرزاد، فرآیند قلب نحوی بیشترین کاربرد را دارا می باشد. علت بکار بردن جمله به صورت نشاندار ایجاد انسجام برون متنی و خصوصاً درون متنی، سهولت بخشیدن درک متن، پر رنگ تر و یا کم رنگ ترکردن برخی از عناصر جمله در حوزه توجه مخاطب برای ایجاد تأثیری خاص در مخاطب است. از نظر ساخت کانونی غالب در جمله های پیکره مورد پژوهش، ساخت کانونی حاکم بر جمله های این رمان، ساخت کانون گزاره ای با بسامد 7/91درصد می باشد. به دلیل هدف همراه ساختن مخاطب با جریان داستان، نویسنده داستان نیاز به ایجاد انسجام ساختاری دارد که این امر با کاربرد ساخت اطلاعی توسط نویسنده داستان، محقق می گردد.
زهرا عباسی فردوس آقاگلزاده سیلاخوری
در چند دهه اخیر تحقیق و پژوهش یکی از چشم گیرترین فعالیت ها در رشته آموزش زبان دوم/ خارجی بوده است. ارتقاء جایگاه زبان فارسی در دنیا و گسترش آن از طریق آموزش زبان فارسی به خارجیان رسالتی خطیر است. انتخاب وجه فعل مناسب برای جمله های ساده و مرکب از نکات دشوار برای فارسی آموزان خارجی است و متأسفانه در خصوص آموزش زبان فارسی به غیرفارسی زبانان با بهره گیری از رویکردهای جدید زبان شناسی به ویژه رویکرد شناختی پژوهشی صورت نگرفته است. این رساله کاربرد یکی از نظریه های زبان شناسی شناختی (نظریه فضاهای ذهنی) بر انتخاب وجه فعل در فارسی را بررسی می کند و الگویی آموزشی، که از سوی لانگاکر برای آموزش دستور زبان پیشنهاد شده، به مدرسان برای آموزش دستور زبان به طور عام و آموزش وجه فعل به طور خاص معرفی می نماید. همچنین تجربه عملی پژوهشگر در آموزش وجه فعل براساس یافته های این پژوهش ارائه می شود. داده های این تحقیق شامل 294 جمله ساده و مرکبی می شود که از میان منابع آموزش زبان فارسی به غیرفارسی زبانان و منابع نوشتاری و گفتاری دیگر گردآوری شده است. وجه فعل در این داده ها بر پایه مفهوم احتمال وقوع و نظریه فضاهای ذهنی مورد بررسی قرار گرفته و نتیجه گیری می شود که گوینده فارسی زبان سه فضای ذهنی اخباری، التزامی/ محتمل و غیرمحتمل در ذهن دارد که در این فضاها وجه فعل به شیوه ای خاص سامان می یابد. این سه فضا پایه دستوری آموزش وجه فعل در جملات مختلف مرکب و ساده را به دست می دهد. به عنوان تجربه عملی پژوهشگر وجه فعل را به سی نفر از دانشجویان خارجی عرب زبان دانشگاه شاهد تدریس کرد. این افراد در دو کلاس 15 نفری درس چهار واحدی فارسی عمومی را می گذراندند. سطح زبانی این افراد میانی بود. پیش از شروع تدریس در ابتدا پیش آزمونی از دانشجویان گروه آزمایشی و گروه کنترل گرفته شد. نتیجه آزمون نشان داد که دانشجویان دو گروه در درک و کاربرد این وجه با مشکل روبرو هستند و تفاوت فاحشی میان نتایج پیش آزمون در دو گروه ملاحظه نشد. پس از تدریس وجه و زمان فعل به گروه آزمایش با بهره گیری از نظریه فضاهای ذهنی و الگوی آموزشی لانگاکر و تدریس وجه فعل به گروه کنترل بدون بهره گیری از نظریه فضاهای ذهنی و الگوی آموزشی لانگاکر از هر دو گروه امتحان پایانی در مورد زمان و وجوه افعال در زبان فارسی به عمل آمد و نتایج بررسی شد. گروه آزمایشی در درک و نیز تولید وجوه فعل در جملات مختلف ساده و مرکب موفق تر عمل کردند و پاسخ های صحیح بیشتری به سوالات مختلف دادند. این تفاوت در پاسخ های صحیح نشان دهنده تأثیر مطلوب به کارگیری نظریه فضاهای ذهنی در آموزش وجه فعل در زبان فارسی است. پس مدرس با بهره گیری از این نظریه می تواند قاعده مندی انتخاب وجه فعل در زبان فارسی در جملات مرکب مختلف را نشان دهد و فارسی آموزان می توانند وجه فعل در زبان فارسی را با احتمال خطای کمتر تشخیص دهند. بنابراین این نتیجه حاصل می شود که انتخاب وجه فعل در زبان فارسی را می توان با استفاده از نظریه فضاهای ذهنی تبیین کرد و نیز این که به کارگیری رویکرد شناختی به دستور زبان در آموزش دستور زبان (وجه فعل) راهگشا است.
ایمان ناظری پور شهلا رقیب دوست
براساس دیدگاه معنی شناسی شناختی، شناخت انسان از محیط پیرامون در شکل گیری معنای زبانی نقش دارند. آنها اعتقاد دارند که معنای زبانی یک ویژگی صرفاً زبانی نیست، بلکه ارتباط انسان با محیط پیرامون در شکل گیری معنی نقش دارند. آن ها در خصوص واژه های چندمعنای زبان این اعتقاد را دارند که گسترش معنایی واژه ها به دلیل طرحواره ها و استعاره هایی است که حاصل شناخت انسان هستند. معنی شناسان شناختی الگویی به نام شبکه های شعاعی را معرفی میکنند که گسترش معنایی واژه ها را توضیح میدهد. براساس این الگو، معنای اولیه و نخست یک واژه که آن را معنای مرکزی مینامند، در مرکزیت یک شبکه شعاعی قرارمیگیرد . سایر معانی در ارتباط با آن و از طریق سازوکارهایی شناختی نظیر طرحواره های تصوری و استعاره های مفهومی ایجادمیشوند. لیکاف و همکارنش که مبدع این الگو هستند، حروف اضافه و افعال مرکب را با این الگو مورد تحلیل قرارداده اند. نتایج حاصل شده نشان میدهد که این الگو میتواند تبیین درستس از گسترش معنایی واژه های زبان به دش=ست دهد. در پژوهش حاضر، نگارنده به دنبال ارزیابی این الگو درخصوص صفات بیانی زبان فارسی میباشد. ازاین رو تعداد 25 صفت بیانی با توجه به معیارهایی انتخاب شدند و مورد بررسی قرارگرفتد. پس از بررسی مشخص شد که دیدگاه شناختی در خصوص صفات بیانی نیز میتواند الگوی مناسبی ارائه کند. همچنین مشخص گردید که معنای ضمنی در گستر معنایی صفات بیانی زبان فارسی علاوه بر سازوکارهای پیشنهادی لیکاف نقش دارند.
فاطمه شاوردی شهرکی عالیه کرد زعفرانلو کامبوزیا
پنج پرسش مطرح شده در این پژوهش عبارتند از: 1- تفاوت واژه های مشتق و مرکب به لحاظ توزیع هجا چگونه است ؟ 2- کدام فرایندهای واجی در واژه های مشتق دیده می شوند ؟ 3- کدام فرایندهای واجی در واژه های مرکب دیده می شوند ؟ 4- در واژه های دوهجایی وسه هجایی مشتق، رابطه ی بین هجای اول، دوم و سوم از لحاظ وزن هجا چگونه است ؟ 5- در واژه های دوهجایی وسه هجایی مرکب، رابطه ی بین هجاهای اول و دوم با هجای سوم از نظر مورا چگونه است ؟ برای پاسخ به این پرسش ها پنج فرضیه مطرح گردید که عبارتند از: 1- واژه های مشتق و مرکب به لحاظ توزیع هجا تفاوتی ندارند . 2- در واژه های مشتق ، فرایند درج صورت می گیرد . 3- در واژه های مرکب ، فرایند حذف صورت می گیرد . 4- در واژه های دو هجایی و سه هجایی مشتق ، هجای اول به لحاظ وزنی و تعداد موراها سبک تر از هجاهای دوم و سوم است . 5- در واژه های دوهجایی و سه هجایی مرکب، در هجاهای اول و دوم در مقایسه با هجای سوم ، تفاوتی میان تعداد موراها دیده نمی شود . اکنون به بررسی هریک از فرضیه ها پرداخته و درستی یا نادرستی آنها را تأیید می نماییم. 5-2-1 تفاوت واژه های مشتق و مرکب به لحاظ توزیع هجا با بررسی داده های مربوط به واژه های مشتق زبان فارسی معلوم گردید که بالاترین درصد وقوع هجا در واژه های مشتق، مربوط به هجای باز ? cو پایین ترین درصد، مربوط به هجای بسته ی cc? cاست. در بازنمایی (4-1) ترتیب انواع ساخت هجایی در واژه های مشتق از پربسامد به کم بسامد نشان داده شد: بازنمایی (4-1) c? > cvc > cv > c?c > cvcc > c?cc نتیجه آن شد که پربسامدترین ترین هجا در واژگان مشتق زبان فارسی، هجای باز بدون پایانه ای است که در هسته ی خود دارای واکه ی کشیده است. کم بسامد ترین نوع نیز هجای بسته ای است که دارای یک خوشه ی همخوانی در پایانه بوده و جایگاه هسته ی هجا ی آن را یک واکه ی کشیده پرکرده باشد. در بازنمایی (4-2) نیز ترتیب انواع ساخت هجایی در واژه های مرکب از پربسامد به کم بسامد نشان داده شد: بازنمایی (4-2) cc ?c < cvcc < ?c < cv <c?c < cvc بنابراین می توان نتیجه گرفت که پربسامد ترین هجا در واژه های مرکب زبان فارسی، هجای بسته ای است که در هسته ی خود دارای واکه ی کوتاه باشد. کم بسامد ترین نوع نیز هجای بسته ای است که دارای یک خوشه ی همخوانی در پایانه بوده و جایگاه هسته ی هجا ی آن را یک واکه ی کشیده پرکرده باشد در نمودار شماره (4-2) بسامد انواع ساخت هجایی واژه های مرکب و مشتق با یکدیگر مقایسه گردید و نتیجه آن شد که درصد هجاهای ,cvc ,cv ?c در واژه های مشتق بالاتر از واژه های مرکب، و درصد هجاهای cc?c و cvcc در واژه های مرکب، بالاتر از واژه های مشتق است. از دیگر تفاوت-های توزیع هجا در واژه های مشتق و مرکب، پایان یافتن واژه ها به هجاهای باز یا بسته بود که در 2,401 مورد، واژه های مشتق، به هجاهای باز و در 1,633 مورد به هجاهای بسته ختم می شوند. بنابراین در مشتق ها، واژه هایی که به هجای باز ختم می شوند، حدود یک ونیم برابر واژه هایی هستند که به هجای بسته ختم می گردند. همچنین در میان هجاهای باز، واژه هایی که به واکه ی کشیده ی/? /ختم می گردند، سه و نیم برابر واژه هایی هستند که به واکه ی کوتاه /v/ ختم می شوند. بر عکس، در مرکب ها، واژه های مختوم به هجاهای بسته چهاربرابر واژه های مختوم به هجاهای باز بوده، به گونه ای که 1178 واژه ی مرکب با هجاهای بسته و تنها 286 مورد با هجاهای باز پایان می-یابند. در واژه های مرکب، واکه های کوتاه دارای بسامد تقریبی یکسان (152 در برابر 134 مورد) در پایان واژه می باشند. پس از مقایسه ی بازنمایی های شماره ی (4-1) و (4-2) مشاهده گردید که در هر دو گروه از واژه ها، ساخت های cc?c و cvcc در انتهای پیوستار قرار گرفته اند. بنابراین می توان گفت در واژه های غیربسیط زبان فارسی، کمترین درصد ساخت هجایی را cc?c و cvcc تشکیل می دهند. بیشترین درصد هجا در هر دو گروه را نیز ساخت هایی به خود اختصاص می دهند که در هسته ی خود دارای یک واکه ی کشیده باشند. از تمامی آنچه ذکر شد می توان نتیجه گرفت که واژه های مشتق و مرکب به لحاظ توزیع هجا تفاوت دارند. بنابراین فرضیه ی اول مبنی بر این که واژه های مشتق و مرکب به لحاظ توزیع هجا تفاوتی ندارند رد می شود. 5-2-2 فرایندهای واجی در واژه های مشتق همان گونه که در فصل تحلیل داده ها ذکر گردید، از 4,034 واژه ی مشتق بررسی شده در زبان فارسی، 182 مورد انواع درج واج های میانجی مانند درج /?/، /j/، /v/،/?/ و نیز 20 مورد درج واکه صورت پذیرفته است. بالاترین درصد درج واج میانجی مربوط به همخوان /?/ و حدود 5/56 درصد است. کمترین بسامد نیز مربوط به درج همخوان /v/ با یک درصد می باشد. درج همزه در 11 مورد به وقوع می پیوندد. علاوه بر درج واج میانجی، نوع دیگری از درج نیز در واژه های مشتق وجود دارد که در آن یکی از واکه های کوتاه /e/، /a/ یا /o/ در مرز بین تکواژ و وند قرارمی گیرند تا از تشکیل خوشه های همخوانی سنگین در مرز دو هجای متوالی پیشگیری نمایند. همان گونه که ذکر گردید، یکی ازتفاوت های آشکار درج واکه با درج همخوان میانجی در آن است که در 95 درصد موارد درج واکه، واژه ها را می توان بدون اعمال درج نیز تلفظ نمود. همچنین بیان شد که در موارد اعمال درج واکه، توالی دو هجای فوق سنگین (سه و چهار مورایی) به چشم می خورد که در اثر درج واکه، هجای اول به دو هجای سبک تر تبدیل می شود. از میان 4,034 واژه ی مشتق، تنها در 12مورد فرایند حذف واج مشاهده گردید که هشت مورد مربوط به حذف همخوان /t/ و چهار مورد نیز مربوط به حذف واکه /e/ بود. در فرایندهای حذف همخوان، در شش مورد، هجایی که تحت تاثیر این فرایند قرار می گرفت دارای ساخت cvcc و در دو مورد دیگر دارای ساختcc ? cبود. همچنین بیان گردید که حذف همخوان در جهت کاهش وزن هجا و تعداد مورا عمل می کند، درحالی که فرایند حذف واکه عکس این عمل را انجام می دهد؛ بدین معنی که در جهت افزایش وزن هجایی و تعداد مورا عمل می نماید. از آنچه در مورد فرایندهای واجی در واژه های مشتق بیان گردید می توان نتیجه گرفت که دو نوع فرایند در این گروه بیشتر از دیگر فرایندها به چشم می خورد که عبارتند از «درج» و «حذف». از این دو فرایند نیز، بسامد قابل ملاحظه ی درج نسبت به حذف، یعنی 182 در مقابل 12 نشان می دهد که در واژه های مشتق، درج فرایندی رایج است. بنابراین فرضیه ی دوم تأیید می گردد. 5-2-3 فرایندهای واجی در واژه های مرکب از حدود 1,464 واژه ی مرکب بررسی شده در زبان فارسی، در 60 مورد فرایند حذف مشاهده گردید. از میان این 60 مورد ، در 44 مورد، هجایی که همخوان پایانی آن در معرض حذف قرار می گرفت دارای ساخت cvcc بود که در اثر فرایند حذف تبدیل به هجای cvc می شد. در چهار مورد نیز ساخت هجایی، cc ? c(چهار مورایی) بود که تبدیل بهc ? c(سه مورایی) می شد، بنابراین نتیجه گرفتیم که فرایند حذف در جهت تبدیل هجای فوق سنگین به هجای سنگین اعمال شده است. پرسشی که مطرح گردید آن بود که آیا همه ی هجاهای سه و چهارمورایی با ساخت های cvcc وcc ? cدر موضع پیش از هجای پایانی دچار فرایند حذف می شوند؟ برای پاسخ به این پرسش، پس از بررسی داده ها مشاهده گردید که از میان 1,464 واژه ی مرکب دو تا پنج هجایی، در 87 مورد از هجاهای غیر پایانی cvcc وcc ?c، حذفی صورت نگرفته است. از آنچه بیان گردید نتیجه گرفتیم که همه ی فرایندهای حذف، در واژه های مرکب بر روی دو نوع ساخت cvcc و cc?c اعمال شده است، اما عکس آن صحیح نیست، یعنی وجود این دو نوع ساخت، لزوماً موجب حذف نمی گردد. بنابراین نمی توان آن را قاعده ای کلی در واژه های مرکب در نظر گرفت، بلکه می توان گفت نوع همخوان ها در توالی های سه همخوانی نقش تعیین کننده ای در فرایند حذف در واژه های مرکب دارد، به طوری که وجود یک همخوان [+رسا] در این توالی، فرایند حذف را کاهش می دهد. همچنین حضور دو همخوان «هم محل تولید» در مجاورت هم با عدد رسایی یکسان، موجب حذف یکی از آنها می شود. از میان 1,464 واژه ی مرکب، در شش مورد درج واکه /e/ صورت گرفته بود. فرایند درج همخوان در واژه های مرکب دیده نشد. نتیجه آن شد که فرایند درج همخوان در واژه های مشتق و فرایند حذف همخوان در واژه های مرکب پدیده ای رایج است. اما در هر دو گروه مشتق و مرکب، درج واکه پدیده ای مشترک می باشد. بنابراین فرضیه سوم نیز تأیید می گردد. 5-2-4 رابطه ی بین هجای اول و دوم واژه های مشتق از لحاظ وزن هجا با توجه به آنچه در بخش تحلیل داده ها بیان گردید، بیشترین درصد توالی مورایی در واژه های دوهجایی مشتق را هجاهایی تشکیل می دهند که دارای توالی مورایی یکسان 2.2 باشند. در این صورت حالت بهینه در واژه های مشتق دو هجایی، توالی دو هجای هم وزن دومورایی است. همچنین در واژه های مشتق سه هجایی، توالی مورایی 2.2.2 بالاترین درصد یعنی را نسبت به دیگر توالی ها دارا بوده و حالت ایده آل برای واژه های مشتق سه هجایی آن است که وزن هجاها یکسان و دو مورایی باشد. از آنچه بیان گردید، فرضیه ی چهارم، مبنی بر این که در واژه های دو هجایی و سه-هجایی مشتق، هجای اول به لحاظ وزنی و تعداد موراها سبک تر از هجاهای دوم و سوم است، رد می شود. 5-2-5 رابطه ی بین هجای اول و دوم با هجای سوم واژه های مرکب از نظر مورا طبق آنچه در فصل چهارم بیان شد، از حدود 538 واژه ی مرکب دو هجایی، در 274 مورد، هجای اول و دوم دارای وزن هجایی و تعداد مورای یکسان (3.3 و2.2) می باشند. در 181 مورد، هجای اول سبک تر از هجای دوم و در 83 مورد، هجای اول سنگین تر از هجای دوم است. از نظر تعداد مورا، بیشترین بسامد مربوط به هجاهای سه مورایی در هر دو هجای اول و دوم است. هجاهای یک و چهار مورایی دارای کمترین بسامد در هجای اول بوده و در هجای دوم، کمترین بسامد را هجاهای یک مورایی به خود اختصاص می دهند. در واژه های مرکب سه هجایی بالاترین بسامد توالی مورایی مربوط به توالی 2.1.3 است. پس از آن، توالی های 1.2.3 و 2.2.3 بالاترین بسامد را به خود اختصاص داده اند. در این سه مورد، هجای اول سبک تر از هجای سوم است. درستی این موضوع با شمارش موراها در هجاهای اول و دوم واژه های سه هجایی مرکب نیز تایید می شود، به طوری که در 207 مورد، هجای اول سبک تر از هجای دوم است، در 133مورد هجاهای اول و سوم دارای وزن مساوی و در 88 مورد، هجای اول سنگین تر از هجای سوم است. همچنین مقایسه ی هجاهای دوم با هجاهای سوم واژه های مرکب سه هجایی نشان می دهد که در 435 مورد، هجای دوم سبک تر از هجای سوم، در 176 مورد هجای دوم و سوم دارای وزن مساوی و در 93 مورد، هجای دوم سنگین تر از هجای سوم است. از آنچه درباره ی هر دو گروه از واژه های مرکب دو و سه هجایی بیان گردید، می توان نتیجه گرفت که در واژه های دو هجایی مرکب، بیشترین بسامد، مربوط به توالی های مورایی یکسان است. اما در واژه های مرکب سه هجایی، بیشترین بسامد، مربوط به واژه هایی است که هجای اول آنها سبک تر از هجای سوم و هجای دوم نیز سبک تر از هجای سوم باشد. بنابراین بخشی از فرضیه ی پنجم مبنی بر تساوی تعداد موراها در هجاهای اول و دوم واژه های مرکب دوهجایی تأیید نشده اما به طور کامل رد نمی شود؛ با این توضیح که در نیمی از واژه ها این تساوی دیده شده و در نیم دیگر دیده نمی شود. بخش دوم فرضیه نیز آن است که در هجاهای اول و دوم در مقایسه با هجای سوم، تفاوتی میان تعداد موراها دیده نمی شود . این بخش از فرضیه به طور کامل رد می شود؛ زیرا تنها در 25 درصد موارد، تفاوتی میان موراهای اول تا سوم دیده نمی شود.
فرزانه شیررضا ارسلان گلفام
شعرشناسی شناختی قادر است به سوالات اساسی درباره ی ابزار شناختی هنر، زبان و ادبیات پاسخ گوید. این امر همان نقطه ی قوت این رویکرد نسبت به دیگر رویکردها و بالاخص نظریه ی نقد ادبی است که محدودیت هایی را همچون عدم توانایی در اصول و یا مراحل چگونگی پیدایش تولید معانی مختلف و تفاسیر متعدد از متون ادبی دارد. در این پژوهش، نگارنده به بررسی چگونگی اتصال «جهان متن» به جهان خواننده و بسط فضاهای ذهنی خواننده در درک متون ادبی به عنوان زمینه ی تحقیق می پردازد. هدف از انجام این پژوهش کاربرد الگویی نظری جهت خوانش صحیح و بدور از هرگونه تفسیرهای شخصی است که با اتکا بر نظریه ی شعر شناسی شناختی محقق می شود. در تحلیل داستان شازده احتجاب (????) اثر هوشنگ گلشیری، با استفاده از روش تحقیق توصیفی- تحلیلی، به بررسی عناصری که در شکل گیری متن داستانی تأثیر بسزایی دارند می پردازیم. پس از تحلیل متن روایی این داستان، نتیجه نشان می دهد که شعر شناسی شناختی با بسط فضاهای ذهنی خواننده می تواند در تبیین عناصر جهان متن کارآمد باشد. با استفاده از این نظریه، کشف شبکه های معنایی زیرساختی و عوامل پیرامتنی که در شکل گیری تصویری صحیح از روایت موثرند، میسر می شود. همچنین، سه لایه ی «جهان متن»، «جهان گفتمان» و «جهان زیرشمول» که در ساخت روایت داستان نقش دارند، توسط نظریه ی جهان متن شناسایی می شوند. هر سه لایه ی مذکور سهم عظیمی در ساخت جهان متن شازده نسبت به دیگر جهان های متن موجود در داستان دارند. در لایه ی جهان متن با بهره گیری از عناصر جهان ساز و گزاره های نقش گستر به عنوان عناصر جهان متن، به مثابه ی ابزاری جهت درک متون ادبی، عملکرد مکانیسم شناختی تعیین می گردد.
نیما موسوی فرد ارسلان گلفام
پژوهش حاضر به بررسی مسئل? اعتمادپذیری یا صداقت در مورد زبان می پردازد. اعتمادپذیری به این معنا است که پیدایش و تداوم یک نظام ارتباطی مستلزم وجود سطحی از اعتماد در میان افراد است. این پژوهش در چارچوب نظری? علامت دهی انجام گرفته است، نظریه ای که تکامل نظام های ارتباطی را مورد مطالعه قرار می دهد. نگارنده در این پژوهش شش سازوکار عمده ای را که در این نظریه برای حفظ اعتمادپذیری و پایداری نظام های ارتباطی پیشنهاد شده است، معرفی می کند و سپس کارایی هر یک را در مورد زبان انسان می سنجد. نگارنده نشان می دهد که برای کاربست سازوکار اصل مانع به پاره گفتارها باید بتوانیم نوعی هزین? راهبردی را با تولید آنها مرتبط سازیم. اما چنین کاری امکان پذیر نیست: هزین? تولیدی گفتار انسان بسیار اندک و قابل چشم پوشی است. به علاوه، اصل مانع را منطقاً نمی توان درمورد پاره گفتارها به کار بست، زیرا هزین? راهبردی می باید نشان دهند? کیفیت مطلوب گیرنده باشد و چنین امری درمورد پاره گفتارها قابل تصور نیست. همچنین، برخلاف مانع ها، هزین? زبان با شدت یافتن معنای آن افزایش نمی یابد. سازوکار نمایه ها نیز درمورد زبان کارایی ندارد زیرا که برخلاف آنچه این سازوکار پیش بینی می کند پاره گفتارها جعل پذیر اند. اشتراک منافع سازوکار دیگری است که آن نیز نمی تواند اعتمادپذیری زبان را تبیین کند. اولاً، ارتباط زبانی فارغ از رابط? ژنتیک شکل می گیرد. ثانیاً، بافت هایی که افراد در آنها از اشتراک منافع برخوردار اند، بسیار محدود هستند. در نتیجه، اشتراک منافع تنها بخشی از تعامل های زبانی را توضیح می دهد. سازوکار بازی های هماهنگی نیز هرچند قادر به تبیین برخی از موقعیت ها است، درمورد هم? رفتارهای زبانی کارایی ندارد. تنبیه افراد دروغ گو می تواند منجر به اعتمادپذیری ارتباط زبانی شود، ولی اِعمال تنبیه درمورد دروغ گویان نظام مند به نظر نمی رسد، و همچنین اجرای تنبیه خود هزینه بر است و نیازمند تبیین جداگانه. آخرین سازوکار، یعنی شکاکیت معطوف به فرد، بیش ترین کارایی را درمورد زبان دارد. این سازوکار مبتنی بر تردید نسبت به علامت های افراد فریب کار است. شهرت به عدم صداقت سبب می شود که سود حاصل از فریب در تعامل های مکرر ارزش خود را از دست بدهد. دلایل عمد? نگارنده برای کارایی این سازوکار درمورد زبان از این قرار است: شکاکیت معطوف به فرد کم هزینه بودن زبان را به خوبی تبیین می کند؛ شکاکیت معطوف به فرد در اغلب موقعیت های زبانی کارایی دارد. علاوه بر این، انسان هم? شروط سه گان? این سازوکار را برآورده می سازد: انسان به خوبی قادر به بازشناسی افراد، به خاطر سپردن آنها و اعمال شان، و تغییر و اصلاح رفتار بر اساس تجربه است. گذشته از این ها، زبان خود انتقال اطلاعات اجتماعی را ممکن می سازد و در نتیجه شکاکیت در مورد افراد را می توان از دیگران نیز فرا گرفت. سرانجام، انسان برخوردار از ابزارهای شناختی ای، همچون حافظ? رخدادیِ متکامل و هوشیاری معرفتی، است که شکاکیت معطوف به فرد را سهولت می بخشند. نگارنده در آخر پیشنهاد می کند که علاوه بر اعتمادپذیری سوی? معنایی خ زبان، اعتمادپذیری سوی? نمایشی آن نیز به طور مجزّ بررسی شود. "صداقت نمایشی" ناظر بر این است که آیا پاره گفتارها درمورد کیفیات فرد صادق اند یا خیر. اصل مانع و نمایه، به ویژه درمورد کیفیات ذهنی، مناسب ترین سازوکارها می نمایند. برای نمونه، زبان می تواند به عنوان نمایه ای جعل ناپذیر از هوش عمل کند.
مهدی صفایی قلاتی عالیه کرد زعفرانلو کامبوزیا
وجود دو سطح واجی و آوایی و اعمال قاعده ها بر زیرساخت واجی برای اشتقاق روساخت آوایی، از جمله «قوی ترین مفروضات» در واج شناسی اشتقاقی است. سطح واجی از اجزاء توانش زبانی و بخشی از دستور جهانی است، که از تجربه حاصل نشده است و از تجربه نیز متأثر نمی شود. در مقابل، در واج شناسی شناختی، فرض بر این است که تجربه بر بازنمایی زبانی تأثیر دارد؛ بازنمایی ذهنی زبان منحصر به بازنمای واجی نیست، بلکه صورت های مختلف اجزاء زبان با جزئیات کامل در ذهن بازنمایی می شوند؛ در رویکرد شناختی، تناوب های واجی تغییراتی درزمانی هستند که به تناسب بسامد رخداد عبارات زبانی در میان آنها انتشار می یابند. چنین دیدگاهی به رویکردی کابردبنیاد و تک سطحی در واج شناسی منجر می شود که بررسی آن مستلزم انجام تحلیل های تجربی است؛ در زبان شناسی صورت گرا به استناد تمایز میان توانش و کنش، نتایج تحلیل های تجربی از این دست به حوزه کنش نسبت داده می شود و تلویحات آن برای نقد رویکرد صورت گرا بی اعتبار توصیف می شود. در بخشی از رساله حاضر، با استناد به انگاره شناختی کانت و یافته های عصب شناسی شناختی معاصر، بحث می شود که «دستور جهانی» چنانچه بخواهد به عنوان دانشی محض، و مبری از تجربه مطرح شود، در درجه نخست باید امکان احکام تألیفی و پیشینی آن نشان داده شود. تاکنون این امر صورت نگرفته است و تا زمانی که چنین نشود، رد کردن یافته های تجربی با اتکا به تمایز میان توانش و کنش اعتبار نخواهد داشت. بر همین اساس، کشش جبرانی در زبان فارسی به عنوان محکی برای سنجیدن کفایت توصیفی و تبیینی رویکرد کاربردبنیاد در مقابل رویکرد اشتقاقی انتخاب شد و مورد بررسی های آزمایشگاهی، پیکره ای، و آزمون های آماری قرار گرفت؛ یافته ها نشان می دهد میان بسامد کاربرد کلمه های دارای توصیف ساختی کشش جبرانی در زبان فارسی و میزان پیشرفت این تناوب رابطه معنادار و مستقیم وجود دارد. در مواردی صورت بدون تناوب داده های پربسامد، اصلاً در نمونه ها یافت نشد؛ این امر نشان می دهد که بازنمایی این صورت ها در اثر بسامد کاربرد بالا تغییر کرده است؛ بدین ترتیب، تناوب کشش جبرانی در زبان فارسی تغییری درزمانی به سمت حذف همخوان های چاکنایی در پایانه هجا در زبان فارسی است که با توزیع نامتوازن و بر اساس بسامد کاربرد در میان کلمه های فارسی انتشار می یابد. یافته های رساله حاضر نشان می دهد رویکرد اشتقاقی نمی تواند توزیع نامتوازن انتشار این تغییر و روند آینده آن را توصیف، تببین، و پیش بینی کند؛ در حالی که رویکرد شناختی و کاربردبنیاد که قائل به درج تمامی صورت های آوایی در یک سطح بازنمایی است، از این کفایت برخوردار است.
محمدرضا نجفوند دریکوندی ارسلان گلفام
هدف از این پژوهش توصیف ساختمان فعل در گونه ی بالاگریوه از گویش لری در چارچوب نظریه ی مقوله و میزان است. این پژوهش به صورت توصیفی – تحلیلی صورت گرفته و روش گردآوری داده های آن به صورت میدانی است. برای گردآوری داده ها از 15 نفر گویشور مصاحبه به عمل آمده است. فعل در گونه ی بالاگریوه از نظر شخص و شمار با زبان فارسی مطابقت دارد. در گونه ی بالاگریوه، ستاک گذشته + شناسه ی فعلی هم نمایانگر گذشته ی ساده و هم نمایانگر گذشته ی استمراری است، بنابراین برخلاف فعل در زبان فارسی تکواژ استمراری در این گونه ی زبانی وجود ندارد. در گونه ی بالاگریوه، گذشته ی جاری از جزء پیشوندی "هِ" به اضافه ی گذشته ی ساده ساخته می شود و حال جاری از جزء پیشوندی "ها" به اضافه ی حال اخباری ساخته می شود. در حالیکه در زبان فارسی گذشته ی جاری از "صرف فعل کمکی داشتن بر مبنای زمان گذشته ی ساده + صرف فعل اصلی بر مبنای زمان گذشته ی استمراری" ساخته می شود و حال جاری از "صرف فعل کمکی داشتن بر مبنای زمان حال ساده + صرف فعل اصلی بر مبنای زمان حال اخباری" ساخته می شود. نحوه ی ساختن فعل مجهول در گونه ی بالاگریوه به صورت "ستاک حال + س + نشانه ی زمان + پی بست" برای زمان های گذشته، و "ستاک حال+ ی + پی بست" برای زمان حال و آینده است؛ در حالیکه در زبان فارسی فعل مجهول از "صفت مفعولی (ستاک گذشته + ه) + صرف فعل شدن (بر حسب زمان مورد نظر)" ساخته می شود.
زهرا فغانی مهر ارسلان گلفام
چکیده پژوهش حاضر که در چارچوب نظریه ی اصول و پارامترها (یعنی نظریه ی حاکمیت و مرجع گزینی) صورت می پذیرد، به بررسی نقش های مختلف فاعلی، مفعول مستقیم، مفعول غیر مستقیم و افزوده در ساختارها- ی زبان فارسی می پردازد. از این رو، نخست چهار مقوله ی گروهی (گروه اسمی، گروه صفتی، گروه حرف- اضافه ای و گروه قیدی) و بندها معرفی می شوند و سپس با توجه به داده هایی از زبان فارسی هر یک مورد تحلیل قرار می گیرد. این پژوهش از لحاظ نحوی- معنایی انجام می شود و روش انجام آن به صورت توصیفی- تحلیلی است. داده ها از دو نوع منبع "کتاب های رمان (مدیر مدرسه، زن زیادی و جزیره ی سرگردانی) و روزنامه ی همشهری جمع آوری شدند. در این راستا از شمّ زبانی نگارنده نیز استفاده گردید. نتایج به دست آمده از این پژوهش از این قرارند: گروه اسمی، گروه حرف اضافه ای، بند "که"، بند پرسش واژه و بند بدون فعل (بند کوچک) در نقش های فاعلی، مفعول مستقیم، مفعول غیرمستقیم و افزوده به کارمی روند. گروه صفتی، بند اسم مصدر و بند اسم مفعول در نقش های فاعلی، مفعول مستقیم و مفعول غیرمستقیم می آیند. گروه قیدی نقش های فاعلی، مفعول مستقیم و افزوده را می گیرد. بندهایی که با زیرا، وقتی که و ... همراهند، در نقش های فاعلی، مفعول غیرمستقیم و افزوده به کارمی روند. بندهای مصدری تنها دو نقش فاعلی و مفعول غیرمستقیم را می پذیرند و بندهای بدون نشانه ی مصدری در فارسی هیچ نقشی ندارند. واژگان کلیدی: گروه اسمی، گروه صفتی، گروه حرف اضافه ای، گروه قیدی، نقش فاعلی، نقش مفعولی، افزوده، نظریه ی اصول و پارامترها.
زهرا اسماعیلی متین عالیه کرد زعفرانلو کامبوزیا
هدف از انجام این پژوهش، بررسی فرایند انطباق در وام واژه های زبان انگلیسی در زبان فارسی بر مبنای واج شناسی زایشی است. بررسی تغییرات هجایی و نحوه شکسته شدن خوشه های همخوانی در وام واژه ها، بررسی تغییرِ جایگاه تکیه، بررسی تغییرات واکه های مرکب و همخوان های غیرموجود در زبان فارسی، طی فرایند انطباق، مواردی هستند که در این پژوهش توصیفی- تحلیلی به آنها پرداخته شده است. جهت بررسی این موارد، 568 وام واژه از فرهنگ زمردیان (1384) و مشیری (1371) استخراج گردیده و همراه با اطّلاعات واج-شناختی مربوط به هر واژه، ازجمله صورت نوشتاری واژه ها به همراه تلفّظ آنها بر اساس الفبای آوانگاری بین المللی(ipa )، معنی واژه-ها، جایگاه تکیه و مرز هجا در واژه ها در دو زبان انگلیسی و فارسی مورد بررسی قرار گرفته است. بررسی داده های پژوهش نشان می-دهد که در 92 مورد، یعنی حدود 17 از وام واژه ها، خوشه همخوانیِ آغازی به کار رفته است که در آنها خوشه آغازی با استفاده از فرایند درج واکه (آغازی و میانی)، به منظور انطباق با ساخت هجای زبان فارسی شکسته می شود. از میان 568 وام واژه مورد بررسی، در 196 وام واژه یعنی در حدود 34 از داده ها، واکه مرکب به کار رفته است که در همه موارد واکه های مرکب طی فرایند انطباق به واکه های ساده تبدیل می شوند. همخوان های? ، ?،? و w موجود در وام واژه ها که جزء واج های زبان فارسی محسوب نمی شوند، هنگام ورود به این زبان به نزدیک ترین جفت متناظر خود تبدیل خواهند شد. جایگاه تکیه در وام واژه ها، در زبان فارسی به هجای پایانی منتقل می شود.
مریم نجیمی ارسلان گلفام
پژوهش حاضر با هدف بررسی نظام بازبینی در زبان فارسی معاصر و تحلیل مشخصه های حالت و تتا در چارچوب کمینه گرایی صورت گرفته است. این پایان نامه با روش توصیفی- تحلیلی به توصیف چگونگی بازبینی حالتهای ساختاری فاعلی، مفعول رایی، ازی، برایی، بایی و به ای و نقشهای تتا در جملات دارای فعل مرکب متعدی در چارچوب فرضیه های موجود در برنامه کمینه گرا پرداخته و به نتایج قابل توجهی دست یافته است. تمامی حالتهای ساختاری گروههای اسمی در رابطه هسته- مشخصگر بازبینی می شوند و به محض ادغام با هسته گروه نقش تتای آنها مورد بازبینی قرار می گیرد. آنچه جالب توجه است نقش عنصر "را" در بازبینی حالت مفعول رایی است؛ البته اگر بروز واجی داشته باشد، بر خلاف فرضیه های جهانی چارچوب کمینه گرا، بازبینی حالت مفعول رایی توسط این عنصر صورت می گیرد. نکته دیگر آنکه در بازبینی سایر حالتهای مفعولی رابطه تنگاتنگی وجود دارد میان مشخصه بازبینی کننده و نقش تتایی که حرف اضافه به گروه اسمی متمم خود اعطا می کند، بطوریکه همزمان با بازبینی حالت ساختاری، نقش تتای گروههای حرف تعریف نیز بازبینی می شوند. از سوی دیگر رابطه معناداری میان همه حالات دستوری و نقشهای تتایی گروه های اسمی نمی توان قائل شد و بر این اساس نمی توان افعال را به دسته بندی های مشخصی تقسیم کرد.
محمدحسن ترابی زیارتگاهی شهلا رقیب دوست
پژوهش حاضر بر پایه شیوه پژوهش روش (1975) و میتینگ لیو و همکاران (2009) به بررسی پیش نمونه های مقوله های عینی گل و میوه و انتزاعی بیماری و موفقیت برای دانش آموزان دختر و پسر ابتدایی (10-13 سال)، راهنمایی (13-15 سال) و دبیرستان (16-18 سال) و دانشجویان دختر و پسر رشته های کشاورزی، روانشناسی و علوم پزشکی فارسی زبان و تأثیر متغیرهای سن، جنسیت و پیشین? تحصیلی بر این پیش نمونه ها می پردازد. برای جمع آوری داده های پژوهش، دو مرحله پرسشنام? مجزا در اختیار آزمودنی ها قرارگرفت. در پرسشنام? اول از آنان خواسته شد تا هر نمونه ای از اعضای مقوله های مورد نظر را که در ذهن دارند، بنویسند. در پرسشنام? دوم، که بر پای? داده های پرسشنام? اول تهیه شد، نیز از آنان خواسته شد تا به اعضای مقوله های مختلف از 1 تا 5 امتیاز بدهند، به شکلی که هر چه عضو یادشده به بازنمایی ذهنی آنان نزدیک تر باشد 1، و هر چه دورتر باشد 5 بدهند. داده های گردآوری شده با استفاده از نرم افزارهای microsoft excel 2007 و sas 9.1.3 (sp 4) بررسی و تحلیل شد. نتایج این پژوهش نشان داد که نمی توان برای هم? مقوله های یادشده در زبان فارسی پیش نمون? خاص و یکسانی درنظرگرفت و پیش نمون? اکثر مقوله ها با توجه به گروه های سنی، جنسیتی و تحصیلی مختلف، متفاوت بود. گل های رز، محمدی و یاس به ترتیب پیش نمونه هایی قوی برای مقول? گل در زبان فارسی بودند که هم? پیش نمونه های دوازده گروه آزمودنی پژوهش حاضر را تشکیل می دادند. گروه سنی 13-15 سال (راهنمایی) برای دانش آموزان پسر بر شکل گیری پیش نمون? مقوله های مختلف تأثیرداشت. میانگین امتیازات پیش نمونه های این گروه نشان می دهد که ظاهراً فرایندی روانشناختی باعث شکل گیری پیش نمونه های باثبات تر در این مرحل? سنی می شود. پیش نمونه های بیماری برای گروه های مختلف بر اساس بسامد بالا و یا بیشین? بعد مختصه ای شکل گرفته اند، به طوری که سرماخوردگی و بیماری قلبی و نیز سرطان و ایدز به عنوان پیش نمونه های اکثر گروه ها شناخته شدند. نتایج این تحقیق همچنین نشانگر آن بود که اعضای مقوله موفقیت از درجه نمونه وارگی بالایی برخورداربودند، به طوری که از بین دوازده گروه آزمودنی، فقط دو گروه دانش آموزان دختر مقاطع ابتدایی و راهنمایی به برخی از حاشیه ای ترین اعضای مقول? موفقیت امتیاز پایین تر از 3 دادند و دیگر گروه ها امتیازی پایین تر از 3 به هیچ یک از اعضای این مقول? انتزاعی ندادند. از دیگر نتایج به دست آمده این بود که به نظر می رسد عوامل محیطی نسبتاً تأثیر بیشتری بر شکل گیری پیش نمون? مقوله های عینی دارند تا مقوله های انتزاعی و در مقابل، رشد شناختی تأثیر بیشتری بر شکل گیری پیش نمونه های مقوله های انتزاعی نسبت به مقوله های عینی دارد. تغییر هدفمند پیش نمون? موفقیت همراه با رشد سنی و شناختی افراد و ثابت ماندن پیش نمون? گل در طول همین مدت نشان دهند? همین موضوع است. با توجه به تنوع پیش نمونه های مقوله های مختلف زبان فارسی و فرایند شکل گیری آن ها، یافته های این پژوهش برای دست یابی به شناخت بهتری از مقوله های معنایی زبان فارسی و عوامل شناختی و غیرشناختی موثر بر شکل گیری ساخت درونی این مقوله ها می توانند سودمند باشند. یافته های این پژوهش می توانند برای تألیف کتاب های مناسب درسی برای فارسی زبانان، نوشتن نرم افزارهای مناسب مربوط به زبان فارسی، کاربرد و آموزش این زبان، مطالعات دو و چندزبانگی و همچنین در پژوهش های مربوط به علوم شناختی و هوش مصنوعی کاربردداشته باشد.
مسعود دهقان ارسلان گلفام
پژوهـش حاضر به هدف بررسی چند معنایی واژگـان انگلیسـی در قالب نظریه معناشناسـی شناختـی به نگارش درآمده است تا به بررسی دشواریهای یادگیری واژگـان انگلیسـی با استفاده از اصول و مفاهیم مطرح شده در زبـانشناسی شناختـی از قبیل مقولـه بندی (نمونه اعلاء و تاثیر سطح پایه)، چندمعنـایی، استعاره، مجـاز، طرحـواره های تصویری، شبکه های شعاعی و امثال آنها بپردازد. به طورکلی، پژوهش حاضر قصد دارد به این پرسش پاسخ دهد که رویکـرد شناختـی چگونه می تواند مساله چند معنایی واژگان انگلیسی را پاسخ گوید. این پژوهش با روش تحلیلی- آماری به تحلیل و بررسی پیرامون آموزش واژگان انگلیسی به فارسی زبانان بر اساس رویکرد شناختی پرداخته است. به این صورت که پس از مطالعات انجام گرفته در ارتباط با پیشینه این رویکرد، الگوی شناختی دیـرون و ورسپـور (2004) به عنوان چارچوب نظری پژوهش مد نظر قرار گرفت و پس از تحلیل معانی واژگان انگلیسی بر اساس این الگو مشخص گردید که معانی واژگان با استناد به راهکارهای نظری معنی شناسی شناختی قابل طبقه بندی هستند و این که واژگان به لحاظ معنایی دارای یک شبکه شعاعی هستند که در آن مفهوم هسته یا همان نمونـه اعـلاء در مرکـز شبکه قرار می گیرد و بقیه معانی و مفاهیم مرتبط، غیر مرکزی و در حاشیه قابل بررسی هستند. به طورکلی، آگاهی از فراگیری ساختار شناختی معانی کلمات در زبان آموزی با یادگیری رابطه معناداری دارد. همچنین نتایج به دست آمده در ارتباط با تحلیل معنایی واژگان انگلیسی بر اساس رویکرد شناختی فرضیه های مطرح شده در رساله حاضر را تایید می کند. به عبارتی، نتایج به دست آمده در آموزش واژگان بر اساس رویکرد شناختی، یعنی مفاهیم نمونه اعـلاء، طرحـواره های تصـویری، و غیره در بخاطرسپاری واژه های چند معنـا، به مراتب بهتر از نتایجی هست که در آن زبـان آموزان تنها معانی واژگان را از طریق معادل های فارسی آنها یاد می گیرند.
مرضیه مهرابی روح الله رحمتیان
تولید گفتاری در زبان خارجی مستلزم فرایندهای شناختی- حرکتی و مبتنی بر اصول بسیار پیچیده ای است. رسالۀ حاضر سعی داشته به این سؤال اصلی پاسخ دهد که چگونه شناخت های زبان آموزان در زبان خارجی سازماندهی می شوند تا بتوانند به هنگام تولید گفتاری مورد استفاده قرار گیرند. هدف نهایی این تحقیق مشخص کردن محدوده های آسیب پذیر در تولید گفتاری زبان آموزان ایرانی در زبان فرانسه بوده است. اثر حاضر مشتمل بر پنج فصل است. فصل اول کلیات تحقیق را دربرگرفته و فصل دوم به تفصیل به بحث فراگیری و یادگیری زبان خارجی از دیدگاه های مختلفی پرداخته است. در فصل سوم الگوهای تولید گفتاری در روان شناسی زبان و نیز نظریۀ اندرسن (act*) در روان شناسی شناختی- به عنوان نظریۀ مرجع رسالۀ حاضر- به طور کامل شرح داده شده است. فصل چهارم به تحلیل مطالعۀ میدانی اختصاص یافته که نزد 30 زبان آموز ایرانی از چهار سطح (a1, a2, b1, b2) مختلف صورت گرفته است. داده ها به صورت شبه طولی در یک تعامل نیمه هدایت شده جمع آوری شده و سؤالات از نوع نیمه بسته و کاملاً باز بوده است. در این رساله خطاهای دستوری (حذف، اضافه، جایگزینی و جابه جایی)، تحول هر خطا در سطوح مختلف و نیز فرایند تردید (از سر گیری گفته، مکث و تکرار) بررسی شده است. به این ترتیب محدوده های آسیب پذیر در تولید گفتاری نزد زبان آموزان ایرانی مشخص گردیده است. در تحقیق حاضر، به طور کلی، سه نوع تولید زبانی و مشخصه های آنها متمایز شده است: تولیدات خودکارشده، نیمه خودکار شده و غیرخودکارشده. از میان خطاهای رایج در سطح a1، می توان به حذف حروف معرفه و نکره، جایگزینی اسم و جایگزینی زمان حال اشاره کرد. در سطح a2، این گونه شناسی اندکی تغییر می کند؛ حذف حروف معرفه، جابجایی صفت و جایگزینی اسم مشکلات اصلی زبان آموزان را تشکیل می دهند. در سطح b1، حذف حروف تعریف، جایگزینی صفات و جایگزینی زمان حال و اسم جزء خطاهای رایج هستند. بالاخره در سطح b2، با خطاهایی از نوع جایگزینی زمان حال، حذف حرف تعریف و جایگزینی حروف اضافه مواجه ایم. تحلیل گونه شناسی خطاهای ماندگار نشان می دهد که حذف حروف تعریف و جایگزینی اسم در تمام سطوح برای زبان آموزان ایرانی مشکل ساز هستند، با این حال شکل آنها در سطوخ متفاوت متحول می شود. حروف تعریف در سطوحa1 و a2 اغلب در ابتدای کلمه حذف می شوند، حال آنکه این مقولۀ دستوری در سطوح b1 و b2 در ابتدای کلمه دوم در کلمات ترکیبی حذف می گردد. به علاوه، در جایگزینی اسم، زبان آموزان سطوح a1 و a2 در مواردی که کلمه ای را نمی دانند از کلمات فارسی یا انگلیسی استفاده می کنند (پدیدۀ میان زبانی) و در سطوح b1 و b2، مترادف های نامناسب و یا واژه های شبیه جایگزین کلمۀ مناسب می شوند (پدیدۀ میان زبانی). در تولیدات اشتباه سطوح مبتدی، تداخلات پیش گستر غالب هستند؛ بر عکس، در سطوح پیشرفته تر، خطاها بیشتر از تداخلات پس گستر ناشی می شوند.
نیلوفر گل افشانی عالیه کرد زعفرانلو کامبوزیا
یکی از مسائلی کــــه همواره کانون مطالعاتی معنی شناسی بوده چگونگی پدیدایی روابط معنایی (هم¬معنایی وتقابل¬معنایی) درزبان ونحوه درک وبیان آن توسط کودکان است.نگارنده پس از آزمودن فرضیه¬های مطرح شده درپایان نامه، توسط کارپژوهشی تلاش کرده است با استفاده از دانش زبان¬شناسی نقش روابط معنایی، "تقابل¬معنایی " ، "هم¬معنایی " را درزبان کودکان 6 تا 11 سال مورد بررسی قرار¬دهد. این مطالعه به شیوه توصیفی – تحلیلی واز نوع میدانی است. دراین تحقیق 100 کودک 6 تا 11 ساله انتخاب شده اند. این نمونه¬ها در پنج گروه سنی مورد مطالعه قرار گرفته¬اند. افراد هرگروه سنی به طور مساوی 20 نفر انتخاب شده¬اند که نیمی دختر ونیمی پسر هستند. داده¬های زبانی با هدف بررسی درک وبیان روابط معنایی گردآوری شده¬اند. برای گردآوری داده¬های غیرزبانی شامل سن، جنس، وضعیت تحصیلی والدین، رتبه کودک در خانواده، از پرونده¬های موجود در مدرسه استفاده شده¬است. برخی یافته¬های مهم توصیفی – تحلیلی به شرح زیر است: میزان درک وبیان شفاهی هم¬معنایی وتقابل معنایی با افزایش سن کودک رابطه مستقیم دارد. بالاترین میزان همبستگی مربوط به درک تقابل معنایی وسن کودکان می¬باشد. میانگین میزان بیان¬شفاهی تقابل معنایی درکودکان دختر بالاتر از کودکان پسر است. بنابراین رابطه معنا¬داری بین جنسیت وبیان شفاهی تقابل معنایی وجود دارد. رابطه معنا¬داری بین رتبه تولدکودک ومیزان درک وبیان شفاهی هم¬معنایی وتقابل¬معنایی وجود¬دارد. رابطه معناداری بین تحصیلات پدر ومیزان درک تقابل معنایی وبیان شفاهی هم¬معنایی وجود¬دارد. رابطه معنا¬داری بین تحصیلات مادر ودرک هم¬معنایی وجود دارد. نمرات مربوط به آزمون " تقابل¬معنایی " بیشتر از نمرات مربوط به آزمون " هم¬معنایی" است.
سارا مشعل فردوس آقاگل زاده
تحلیل مکالمه یکی از رویکرد های مطالعه ی زبان گفتاری و سخن است و زیر مجموعه ی کاربردشناسی زبان به حساب می آید. پیش توالی¬ها که در حوزه ی تحلیل مکالمه جای دارند به عنوان مقدمه ای برای سخنی چون درخواست دعوت، یا اعلان عمل می کنند. پیش توالی ها شرایط را برای بیان توالی اصلی می سنجند تا از شنیدن پاسخ غیرترجیحی به توالی اصلی جلوگیری شود. در بیان درخواست چون مشارکت دیگری نیاز است خطر تهدید وجهه وجود دارد در نتیجه از راهبرد های ادب استفاده می شود. از اهداف این پایان نامه پی¬بردن به ویژگی¬های کاربردشناختی سه نوع پیش توالی یعنی پیش درخواست ها، پیش دعوت ها و پیش اعلان ها در زبان فارسی و تحلیل آن ها در چارچوب تحلیل مکالمه است. از دیگر اهداف نگارنده تحلیل عملکرد پیش درخواست¬ها به لحاظ راهبردهای ادب در مکالمه فارسی زبانان می¬باشد. داده¬های این پژوهش شامل 65 مکالمه ضبط شده در محیط های مختلف، 15 مکالمه از دو فیلم و دو کتاب رمان که به صورت هدفمند مستخرج گردیدند و 20 پیام کوتاه می باشد. پس از بررسی پیش درخواست ها بر اساس چارچوب نظری براون و لوینسون مشخص شد، پیش درخواست ها به همان اندازه که در قالب راهبرد احترام بازنمایی می شوند در قالب راهبرد همبستگی نیز بازنمایی می شوند. همچنین مشخص شد که نقش پیش درخواست ها در زبان فارسی نظارت، بررسی و کسب اطمینان از توانایی انجام خواسته یا مهیا بودن آن می باشد. ویژگی های کاربردشناختی پیش دعوت ها به صورت اطلاع دادن، دلیل آوردن، تایید کردن، ترغیب کردن، مطرح کردن، توضیح دادن، پیشنهاد دادن، یادآوری تجربه ای خوب، اعلام خطر و بیان خواسته است. نقش کاربردشناختی پیش اعلان ها در زبان فارسی به صورت نام بردن موضوع و نوع خبر، بیان ویژگی خبر، ارجاع به حادثه یا خبری که اخیرا بیان شده و پیشنهاد دادن خبر می باشد.
مرتضی سارایی رضا غفار ثمر
دستور زبان آموزشی از دستور زبان شناسی متفاوت است. با اینحال دستور زبان آموزشی همواره تحت تاثیر دستور زبانی که زبان شناسان ارائه می دهند قرار گرفته است. . مطالعه حاضر به بررسی قدرت پیش بینی اصل طبقه بندی در زبانشناسی شناختی را برای پیش بینی خطاهای حرف اضافه در تمرین های نوشتاری دانش آموزان فارسی زبان انگلیسی پرداخت. هدف دوم مطالعه بررسی نقش تدریس صریح انطباق در کمک به دانش آموزان برای استفاده درست حرفهای اضافه در زبان انگلیسی بود.
مقصود عبداللهی عالیه کرد زعفرانلو کامبوزیا
چکیده: هدف از این پژوهش، بررسی و تبیین فرایند درج در زبان فارسی می¬باشد. فرایند درج تاکنون بر اساس مدخل¬های واژگانی موجود در فرهنگ واژگان مورد بررسی قرار نگرفته است، از اینرو این پژوهش تلاش می¬کند تا فرایند درج را با تمرکز بر مدخل¬های واژگانی تبیین نماید. فرایند درج در چهار بخش، درج همخوان میانجی در التقای واکه¬ها، درج واکه در التقای همخوان¬ها، درج آغازی در خوشه¬های آغازین وام¬واژه¬ها و درج واکه در خوشه¬های میانی وام¬واژه¬ها مورد بررسی قرار گرفته است. داده¬های فارسی از دو فرهنگ مشیری (1371) و انصاف¬پور (1378)، و وام¬واژه¬ها از فرهنگ زمردیان (1384) استخراج گشته و همراه با اطلاعات واج¬شناختی مربوط به هر واژه، از جمله صورت نوشتاری واژه¬ها به همراه تلفظ آنها بر اساس الفبای آوانگاری بین المللی(ipa)، نوع ساخت¬واژه، نوع تکواژ پسوند، نوع فرایند درج آنها اراﺋه شده است. در بخش درج همخوان 421 واژه ، در بخش درج واکه 96 واژه و در بخش وام¬واژه¬ها 121 واژه، در مجموع 638 واژه استخراج و مورد تحلیل قرار گرفته¬اند. بررسی داده¬ها نشان می¬دهد که تنها پنج همخوان میانجی [j, v, ʔ, ʤ, ɟ] در التقای واکه¬ها درج شده است که از تعداد 421 واژه، در 93 واژه، همخوان [j] در 34 واژه، همخوان [v] در37 واژه، همخوان [ʔ] در 12 واژه، همخوان [ʤ] و در 245 واژه همخوان میانجی [ɟ] دیده می¬شود. در 325واژه یعنی 77 درصد، همخوان¬های میانجی حاصل فرایند درج، در 26 مورد یعنی شش درصد، همخوان¬های میانجی حاصل فرایند کوتاه¬شدگی و در 70 مورد یعنی 17 درصد، همخوان¬های شناور می¬باشند. فرایند درج در 92 درصد از داده¬ها در ساخت¬های اشتقاقی و درهشت درصد در ساخت¬های تصریفی دیده می¬شوند. در درج واکه در خوشه¬های همخوانی داده-های فارسی، تنها دو واکه [e, o] به کار می¬رود. در تمامی وام¬واژه¬ها، خوشه¬های همخوانی با استفاده از فرایند درج واکه ( آغازی و میانی )، به منظور انطباق با ساخت هجای فارسی شکسته می¬شود. کلید¬واژه¬ها: فرایند درج، التقای واکه، خوشه همخوانی، وام¬واژه، همخوان میانجی
مهدی سجادی ارسلان گلفام
هدف از انجام این پژوهش، بررسی و توصیف مقولۀ جنس دستوری در زبان هَورامی(گویش هَورامان تَخت)، یکی از زبان¬های ایرانی نو شاخۀ شمال غربی، است. شیوۀ بازنمایی جنس دستوری، نوع مقولۀ آن، صورت بی¬نشان آن، تعداد جنس¬های دستوری و رابطۀ بین جنس دستوری و طبیعی، مواردی هستند که در این پژوهش توصیفی- تحلیلی به آنها پرداخته شده است. برای گردآوری داده¬ها، نگارنده از مصاحبه با گویشوران این گویش در رده¬های سنی مختلف از 20 تا 80 سال، اعم از زن و مرد، باسواد و بی¬سواد، شم زبانی خود به عنوان گویشور بومی این گویش و منابع مکتوب در این زمینه به عنوان پیشینۀ پژوهش استفاده کرده است. داده¬ها براساس الفبای آوانویسی بین¬المللی "ipa" آوانگاری شده¬اند. بررسی و تجزیه و تحلیل داده¬ها نشان می¬دهد که مقولۀ جنس دستوری در این گویش، از طریق آوای پایانی اسم و جایگاه تکیۀ آن قابل تشخیص است و لذا نظام جنس دستوری در این گویش، صوری یعنی واجی و آشکار است. جنس دستوری، مقوله¬ای اسمی(ضمیری)، صفتی، حرف تعریفی(معین و نامعین)، فعلی و دوشقی یعنی مذکر و مؤنث است و صورت بی¬نشان آن، مذکر می¬باشد. در مورادی که جنس طبیعی وجود داشته باشد جنس دستوری با آن انطباق دارد.
آرزو زندی عالیه کرد زعفرانلو کامبوزیا
پژوهش حاضر به بررسی جهت دستوری در زبان فارسی در چارچوب نظری? دستور شناختی می پردازد. جهت دستوری به تعبیر سنتی آن محدود به معلوم و مجهول می گردد و دارای دو سطح دستوری است: 1) سطح عبارت فعلی که تغییرات ساختواژی فعل را در بر می گیرد؛ 2) سطح بند که به جابجایی فاعل و مفعول بر می گردد. در زبان فارسی بر اساس دو ملاک فوق تاکنون سه جهت معلوم، مجهول و میانه شناخته شده اند. بنابراین هدف از پژوهش حاضر بررسی انواع جهت دستوری در زبان فارسی است. به همین منظور بر آن شدیم از منابع متعددی از جمله داستان های کوتاه، متون مطبوعاتی، متون تاریخی و متون فلسفی بهره گیریم. از مجموع این آثار 200 جمله استخراج شدند که از هر جهت دستوری 40 مورد مورد تحلیل قرار گرفتند. نتایج پژوهش حاضر نشان می دهد که در زبان فارسی با لحاظ کردن عوامل فرازبانی و شناختی علاوه بر سه جهت دستوری نامبرده، دو جهت دستوری دیگر به نام های وارونه و ضدمجهول نیز وجود دارد. آن چه دستور شناختی در تعریف جهت دستوری مورد تأکید قرار می دهد این است که جهت مقوله ای دستوری است که از طریق الگوهای رمزگذاری نحوی-معنایی و کاربردشناختی، موضوع های فعل را به طرق مختلف در جمله برجسته می سازد. در حقیقت، یک موقعیت یکسان در جهان خارج ممکن است در ذهن افراد به شیوه های متفاوتی درک گردد و در نتیجه جملات متفاوتی در رابطه با آن موقعیت تولید گردد. به طور خلاصه جهت دستوری ابزاری است برای تولید آن جملات مختلف بر اساس تعبیر افراد از موقعیتی واحد.
حسین داوری فردوس آقاگل زاده
گسترش بی¬بدیل زبان انگلیسی در عصر موسوم به جهانی¬شدن و تفوق گفتمان¬های مرتبط با این زبان و آموزش آن در عرصه جهانی با پیامدهای متعددی بر نظام¬های زبانی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و آموزشی همراه بوده است. از جمله نتایج چنین رویدادی در دو دهه گذشته از سویی طرح مباحث و نقدهای عمدتا نظریِ پردامنه در فضاهای علمی درباره چرایی، چگونگی و آثار و پیامدهای آن و از سویی دیگر ظهور برخی واکنش¬ها و اقدام¬های عملی در قالب تدوین راهبردهایی مناسب از طرف برخی دولت¬ها در راستای مواجهه با این رویداد بوده است. بررسی شرایط کنونی جامعه ایران بیانگر آن است که با وجود اهمیت موضوع نه تنها شاهد تدوین برنامه¬ای جامع درخصوص چگونگی مواجهه با این زبان نبوده¬ایم، بلکه بسیاری از مفاهیم مهم و مرتبط با آن هم¬چون ماهیت رویکردهای لیبرالی و انتقادی، مفهوم هژمونی زبانی، دیدگاه امپریالیسم زبانی، تدوین سیاست آموزشی زبان و موضوعاتی از این دست در فضاهای علمی و آثار پژوهشی تا حد زیادی نادیده انگاشته شده است. از این رو رساله حاضر با درک ضرورت و اهمیت این موضوع بر آن بوده تا با بهره¬جویی از چارچوب نوین "زبان¬شناسی کاربردی انتقادی" ابتدا به بررسی سنجش و نقد دو رویکرد لیبرالی و انتقادی و جهت¬گیری¬های مرتبط با هر یک پرداخته تا تصویری از میزان واقع¬بینی و کارآمدی مبانی و مفروضات آنها درباره چرایی، چگونگی و پیامدهای گسترش این زبان ارایه نماید. در ادامه، نظر به اهمیت جایگاه آموزش زبان انگلیسی به مثابه یکی از برجسته¬ترین شیوه¬های گسترش این زبان در عرصه جهانی و بی¬تردید با توجه به نقش آن در عرضه این زبان در جامعه ایران، به سنجش نگرش طبقه¬ای از فراگیران ایرانی در قالب شیوه تلفیقی (کیفی-کمی) درخصوص دو موضوع "محوریت زبان و فرهنگ انگلیسی" و "برتری دانش و مهارت آموزشی" به مثابه دو سازوکار مورد ادعای دیدگاه انتقادی در گسترش هژمونی این زبان پرداخته شد که نتایج بیانگر گرایش آنها به رویکرد لیبرالی و یا به بیان روشن¬تر، مبین غلبه گفتمان¬های مرکزمحور و یا همان هژمونی این زبان بوده است. در پایان نیز با لحاظ¬¬ نمودن نیاز به زبان انگلیسی در حوزه¬های مختلف از یک سو و از سویی دیگر اذعان به وجود تعارض¬های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و ایدئولوژیکی جامعه ایران با جوامع انگلیسی¬زبان و طبیعتا وجود برخی دغدغه¬ها و حساسیت¬ها نسبت به پیامدهای گسترش این زبان، با نگاهی به اسناد بالادستی فرهنگی، آموزشی و علمی، ضمن بهره¬گیری از یافته¬های پژوهش حاضر و پیشینه پربار موضوع، با بررسی گزینه¬های پیش رو، چارچوبی پیشنهادی به عنوان راهبردی عملی و مناسب در قالب سیاست آموزشی زبان متشکل از پنج بخش ارایه شده است.
فائزه فرازنده پور فردوس آقاگل زاده
ترجمه حقوقی در طول تاریخ نقش بسزایی در برقراری ارتباط میان ملل و فرهنگ های مختلف داشته است و امروزه نیز در جهان رو به رشد ما با افزایش تقاضا، این نیاز بیش از پیش احساس می شود. از آنجا که ترجمه حقوقی نوعی زبان برای هدف خاص (lsp) در بافت قانون است و همچنین با توجه به تفاوت های فرهنگی میان نظام های حقوقی، هدف اصلی مترجمان می بایست تولید متنی با تأثیر حقوقی مشابه در زبان مقصد باشد. لذا در این خصوص نظریه تحلیل ژانر بسیار گره گشا است چرا که با تحلیل ژانر می توان به هدف ارتباطی متن مبدأ پی برد. و با انتقال هدف ارتباطی می توان تأثیر حقوقی مشابه در زبان مقصد ایجاد کرد. به همین منظور در این رساله با رویکردی تلفیقی، ابتدا ژانر متون حقوقی (وکالتنامه، حکم طلاق و دادنامه کیفری) فارسی و انگلیسی به روش تحلیل محتوا در قالب الگوی پیشنهادی و در سه سطح تحلیل شده و هدف ارتباطی متون حقوقی متناظر در دونظام حقوقی متفاوت (حقوق اسلامی و حقوق عرفی) تعیین گردید. سپس با اتکا بر راهبردهای ترجمه ونوتی و الگوی ارزیابی ترجمه هاوس، ضمن بررسی و طبقه بندی انواع معادل بکار رفته برای مفاهیم حقوقی زبان مبدأ، شاخص هایی به عنوان مقوله های خطا تعیین شده و بدین ترتیب صحت ترجمه متون حقوقی ارزیابی گردید. در پایان ملاحظه شد که در فرایند ترجمه متون حقوقی ضمن حفظ ژانر متن مبدأ، با انتخاب معادل معنایی به روش غرابت زدایی و خلق معادل معنایی - مفهومی به روش آشنایی زدایی می توان فرهنگ حقوقی زبان مبدأ را منتقل کرده و تأثیر حقوقی مشابهی را در زبان مقصد ایجاد کرد.
سارا خوردبین ارسلان گلفام
پژوهش حاضر به بررسی ساخت بند موصولی در زبان فارسی در چارچوب نظریه ی دستور شناختی می پردازد. این پژوهش، تحقیقی توصیفی- تحلیلی است که پس از معرفی اصول بنیادین رویکرد مورد نظر، به بررسی و تحلیل داده های زبان فارسی می پردازد. لانگاکر (2008) بندهای موصولی از دو نوع فاعلی و مفعولی را بر اساس مفاهیم شناختی مانند منظر و برجستگی مورد بررسی قرار داده است. طبق این اصول در داده های مورد بررسی زبان فارسی بندهای موصولی فاعلی، از نظر تولیدی و درک از سادگی بیشتری برخوردارند در حالی که بندهای موصولی مفعولی از پیچیدگی بیشتری در تولید برخوردار می باشند. همچنین، نقش هسته ی بند موصولی در داده های زبان فارسی طبق الگوی پیشنهادی کومری مورد ارزیابی قرار می گیرد. می توان گفت الگوی دستوری هسته ی بندهای موصولی در زبان فارسی تا حدی با الگوی شناختی آن همپوشی دارد و بیشترین بسامد تولیدی مربوط به بندهای فاعلی می باشد. در این پژوهش رده شناسی بندهای موصولی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. از آنجایی که زبان فارسی، زبانی پسرو می باشد، تنها دو نوع راهبرد حفظ ضمیر و خلاء در آن کاربرد دارد. این دو راهبرد در زبان فارسی در توزیع تکمیلی یکدیگر قرار دارند به عبارتی در هسته بندهای فاعلی امکان بکارگیری ضمیر وجود ندارد و کاربرد آن به غیر دستوری شدن جمله می انجامد. در هسته ی بند مفعولی کاربرد ضمیر، اختیاری و در نوع متممی و مضاف الیهی معمولاً کاربرد ضمیر الزامی است اما گاهی بنا به شرایط کلامی امکان حذف آن نیز وجود دارد.
محمود مبارکی فردوس آقاگل زاده
در این پژوهش به اصلی ترین ابزار گفتمان یعنی ابزار انسجام که خود یک مجموعه 18 عضوی است پرداخته شد تا نقش جنسیت و شخصیت در کاربرد ابزارهای انسجام گفتمان از سوی دانش آموزان در تعاملات شفاهی و نوشتاری مورد مطالعه قرار گیرد. تحقیق از نوع کاربردی می باشد؛ جامعه آماری پژوهش حاضر کلیه دانش آموزان پسر و دختر دوم دبستان منطقه 6 آموزش و پرورش در سال تحصیلی 1394-1393 شهر تهران بودند. حجم نمونه آماری به تعداد 100 نفر بود که به دلیل وجود متغیر جنسیت و شخصیت به چهار گروه 25 نفری تقسیم شدند. به منظور جمع آوری داده ها و بررسی چگونگی به کارگیری ابزار انسجام در گفتار، از دانش آموزان خواسته شد داستانی مرتبط به نگاره های ارایه شده، به صورت پیوسته تعریف کنند، سپس صدای دانش آموزان ضبط شد، همچنین به منظور جمع آوری داده ها و بررسی چگونگی به کارگیری ابزار انسجام در نوشتار، به دانش آموزان همان نگاره ها، نشان داده شد و از آنها خواسته شد تا درباره تصاویر یک داستان بنویسند. پس از آن نوشته ها و صداها مورد بررسی قرار گرفت تا ابزارهای انسجام به کار رفته در نوشتار و گفتار دانش آموزان استخراج گردد. در تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون ویلکاکسون و من ویتنیu به فراخور استفاده شده است. یکی از اهداف این رساله رسیدن به این نکته بود که حکم کلی و دوقطبی در خصوص نقش جنسیت و شخصیت در رابطه با مطالعات مرتبط با گفتار یا نوشتار به خصوص کاربرد ابزار گفتمانی نادرست می باشد. نتایج به دست آمده در این پژوهش موید این ادعا می باشد. لذا این پژوهش نتیجه گیری های کلی در پژوهشهای پژوهشگرانی مانند کتل و یا هال که معتقد بودند درون گراها از عملکرد تحصیلی بالاتر برخوردارند تا برون گراها را مورد تردید قرار می دهد. همچنین این پژوهش نتیجه گیری های کلی در پژوهشهایی همچون پژوهش پرموزیک و فورنهام که معتقد بودند دانش آموزان برون گرا نسبت به درون گراها در فعالیتهای درسی و کلاسی موفق تر عمل می کنند، را با چالش مواجه می کند.
فرانک رنگین کمان ارسلان گلفام
چکیده ندارد.
علی رضاقلی فامیان ارسلان گلفام
چکیده ندارد.
معصومه تبریزمنش محمد دبیرمقدم
چکیده ندارد.
شبنم گل نشین فردوس آقاگلزاده
چکیده ندارد.
فرشته رضاخانی محمد دبیرمقدم
چکیده ندارد.
سپیده عبدالکریمی ارسلان گلفام
چکیده ندارد.
آنیتا بازیان کیوان زاهدی
چکیده ندارد.
منصور شعبانی عالیه کرد زعفرانلو کامبوزیا
چکیده ندارد.
ابوالفضل مزینانی عالیه کرد زعفرانلو کامبوزیا
چکیده ندارد.
آزاده شمالی ارسلان گلفام
چکیده ندارد.
بهرام هادیان فردوس آقاگلزاده
چکیده ندارد.
رامین گلشایی ارسلان گلفام
چکیده ندارد.
بشیر جم عالیه کرد زعفرانلو کامبوزیا
هدف رساله حاضر تبیین فرایندهای واجی فارسی معیار و چند لهجه و گویش فارسی در چارچوب نظریه بهینگی اثر پرینس و اسمولنسکی (1993/2004) است. بر اساس این نظریه محدودیت بنیاد صورت های زبانی نتیجه تعامل محدودیت های پایایی و محدودیت های نشانداری می باشند ؛ وظیفه محدودیت های پایایی نظارت بر همانندی درون داد و برون داد ، و وظیفه محدودیت های نشانداری نظارت بر خوش ساختی گزینه های برون داد است . این تحقیق به روش توصیفی - تحلیلی و میدانی انجام گرفته است . به طوری که داده ها گردآوری و بر اساس نوع فرایندی که در آنها رخ داده طبقه بندی شده اند . سپس محدودیت هایی که در ایجاد هر کدام از این فرایندها با یکدیگر در تعامل بوده مشخص و تعریف شده و در یک رتبه بندی قرار گرفته اند آنگاه یک واژه معین به نمایندگی از داده هایی که فرایند واجی خاصی در آنها رخ داده با توجه به این رتبه بندی در نمودارهای ویژه نظریه بهینگی که «تابلو» نامیده می شود مورد تحلیل قرار گرفته است . نتایج بدست آمده از این پژوهش را می توان به طور کلی از دو جنبه بیان کرد : نخست آن که مشخص می شود رخداد هر کدام از فرایندهای واجی در فارسی معیار و برخی از لهجه ها و گویش های فارسی ناشی از اِعمال کدام محدودیت (ها) است . دوم آن که به دلیل قابلیت نظریه بهینگی در بهره گیری از تحلیل های واج شناسی نقش گرا و آوا شناسی تولیدی و همچنین به علت در نظر گرفته نشدن لایه های میانِ بازنمایی زیر ساختی و بازنمایی آوایی در این نظریه ، برخی از فرایندهای واجی فارسی که تحلیل آنها برای رویکردهای قاعده بنیاد چالش برانگیز است ، در این رساله به روشنی در چارچوب نظریه بهینگی تبیین شده است.
آزیتا جعفری محمد دبیرمقدم
از آنجا که زبان مثل هر پدیده ی دیگری همواره در حال تغییر و تحول می باشد، لاجرم مقوله های دستوری آن نیز باید همسو با تغییرات موردنظر بازنگری شوند. یکی از مقوله های مهم دستوری که جای تحقیق جدی و همه جانبه دارد مقوله ی ’افزوده‘ است. افزوده یکی ازعناصر ساختمانی بند محسوب می شود که می تواند به صورت عبارت حرف اضافه ای، گروه اسمی، قید و همچنین بندهای ساده ظاهر شود. موضوع افزوده بحثی است که هم نظریه های صورت گرا و مشخصاً برنامه ی کمینه گرا (چامسکی 1995، ردفورد2004 و هگمن 2006) و هم نظریه های نقش گرا (همچون دستور نقش گرای نظام مند هلیدی و متیسون2004) به آن پرداخته اند. اما تحلیل صورت گرایان از افزوده یکسان نیست (مشخصاً گروهی از زبان شناسان افزوده ها را درجایگاه خواهر′ x(فرافکن میانه) و ذیلx′ و متمم را خواهر x (هسته) و ذیل ′x قرار می دهند و گروهی دیگر آن ها را به منزله ی خواهر و افزوده شده به فرافکن بیشینه صورت بندی می نمایند) و هم مصادیق افزوده در رویکرد نقش گرا در برابر صورت گرا همانند نیست(مشخصاً نقش گرایان تقسیم بندی بسیار مفصلی از افزوده ها پیشنهاد کرده اند). در کنار نظریه های صورت گرای یادشده، نظریه ی صورت گرای تعاملی ارنست (2002) نیز وجود دارد که به تعامل میان اصول نحوی از یک سو و ویژگی های معنایی از سوی دیگر قائل است. در این دیدگاه هم محدوده ی توزیعی وسیعی برای طبقات بزرگ افزوده و هم جزئیات درونی آنها از طریق ترکیب ویژگی¬های معنایی واژگانی و قواعد ترکیبی شکل می¬گیرد. اصول نحوی مسئول بنا کردن محدوده¬های اولیه¬ای از جایگاه¬های ممکن برای افزوده¬ها در زبان ها می¬باشد بدین ترتیب شالوده ی نظری رساله ی حاضر بر دو قسمت رویکرد نقش گرای ( هلیدی و متیسون 2004) و دیگر رویکرد صورت گرای که خود متشکل از دو رویکرد صورت گرای محض (برنامه ی کمینه گرای ردفورد 2004 و هگمن6 200 ) و رویکرد صورت گرای تعاملی ( ارنست 2002 ) است، می باشد .این پژوهش ابتدا قصد دسته بندی، توصیف و تحلیل افزوده های زبان فارسی را در چارچوب های مطرح دارد، سپس قصد دارد تحلیل های موجود از آن ها را با توجه به داده های زبان فارسی مورد ارزیابی و نقد قرار دهد. نهایتاً انتظار می رود این رساله هم دستاورد نظری داشته باشد و هم دستاورد توصیفی- تحلیلی وکاربردی. روش انجام این پژوهش توصیفی– تحلیلی می باشد. پیکره ی مورد بررسی این پژوهش بر گرفته از سه رمان سووشون اثر سیمین دانشور، شما که غریبه نیستید اثر هوشنگ مرادی کرمانی و عادت می کنیم اثر زویا پیرزاد است. پیکره ی مورد نظر شامل بیش از هزار جمله می باشد، که بطور مساوی از هر منبع گرفته شده است. تحلیل نمونه هایی از این داده ها در هر یک از چارچوب ها بطور جداگانه در فصل چهارم و کل پیکره ی زبانی مورد بررسی در بخش پیوست رساله ی حاضر ارائه گردیده است. بطورکلی تحلیل ارائه شده در این رساله داده بنیاد است تا نظریه بنیاد. در واقع نگارنده بر این باور است که نه نگرشی صرفاً صورت گرایانه و نه نگرشی مطلقاً نقش گرایانه به زبان هیچ یک نمی توانند تمامی واقعیت موجود را درباره ی زبان و ساز و کار آن روشن نماید. اگرچه هر کدام از رویکردهای صورت گرا و نقش گرا به صورت جداگانه مبانی نظری، مفاهیم و راهکارهای مؤثری را در راستای تدوین دستور جامع یک زبان ارائه می نمایند که در تحلیل و توصیف آن دستور از جمله دستور زبان فارسی نمی توان از آن ها چشم پوشی کرد، باوجود این هیچ یک از نظریه های مطرح شده در بحث افزوده ها به تنهایی برای تبیین داده های زبان فارسی کارآمد نمی باشند، یعنی در کنار ساختار و صورت زبان بایستی معنا، نقش کارکردی و ویژگی های رده شناختی آن در نظر گرفته شود. به باور این نگارنده، نظریه ی صورت گرایی تعاملی ارنست پذیرفتنی تر از نظریه های نقش گرایی هلیدی و متیسون و صورت گرایی محضِ ردفورد و هگمن درباره ی جایگاه و نحوه ی توزیع افزوده ها می باشد. در نظریه ی حاضر خوانش معنایی افزوده ها در رابطه با چینش نحوی آن ها قابل توجیه است. بدین معنی که نظریه ی سیطره بنیاد در کنار نظریه ی پارامتری شده می توانند جایگاه توزیع افزوده ها را معین نمایند. این رویکرد با استفاده از دستاورد های نظری دو رویکرد دیگر و با توجه به ویژگی های رده شناختی زبان ها قادر به پاسخگویی کاستی های موجود در رویکردهای صرفاً صوری یا معنایی در رابطه با مقوله ی افزوده می باشد. پس به زعم نگارنده، دیدگاهی که بتواند تعاملی میان معنا و نحو برقرار سازد و دستاورد های آن قادر به توجیه تنوعات بینازبانی باشد از کارآیی بیشتری برخوردار است و می تواند از کفایت تبیینی برخوردار باشد
مهتاب نورمحمدی فردوس آقاگلزاده
علوم شناختی دانشی است که به پژوهش درباره ی ذهن می پردازد. محققان علوم شناختی تبیین کارکردهای شناختی و فرایندهای پنهان ذهن را تنها از روش های غیر مستقیمی مانند مطالعه ی زبان ممکن می دانند. از این رو زبان شناسی شناختی از جایگاه ویژه ای در علوم شناختی برخوردار است. در این رویکرد معنابنیاد، یکی از کانونی ترین محورهای مطالعه، استعاره است. جرج لیکاف و مارک جانسون (1980) نظام عظیمی از استعاره های روزمره و متعارف را کشف کردند که تمایز سنتی بین زبان مجاز واره ای و زبان حقیقی را از بین برد. این مطالعات منجر به ارائه ی نظریه ی معاصر استعاره از سوی آنها شد. بر اساس ای نظریه، جایگاه استعاره نظام مفهومی ما است که بر اساس آن می اندیشیم و عمل می کنیم. زبان نیز از آنجا که برگرفته از فرایند های ذهنی است، کاملاً استعاری است و درک توانایی های زبانی بدون تبیین بسنده ای از استعاره ممکن نیست. در این نظریه، استعاره به نگاشت های کلی بین حوزه های مفهومی و به عبارت دیگر، هر نوع مفهوم سازی و بیان یک حوزه ی مفهومی در قالب حوزه ی مفهومی دیگر اطلاق می شود. اصول نظریه ی معاصر استعاره را می توان در قالب هشت فرض اصلی همه جا حاضر بودن، استعاره، حوزه ها، مدل، یک جهتی بودن، تغییر ناپذیری، ضرورت، خلاقیت و تمرکز خلاصه کرد. از آنجا که استعاره امکان درک موضوعی انتزاعی یا فاقد ساختار را بر حسب موضوعی عینی تر و یا ساختمندتر فراهم می کند، در حوزه های انتزاعی، مثل مذهب، اهمیت بیشتری می یابد. نهج البلاغه یکی از متون مذهبی ما مسلمانان است، که استعاره های آن همواره از جنبه ی بلاغی و زیبایی شناختی مورد توجه قرار گرفته است. همین مسئله نگارنده را بر آن داشت تا در چارچوب نظریه ی معاصر استعاره، به تحلیل مفهومی استعاره ها و بازسازی مدل های شناختی آن بپردازد. یافته های این پژوهش اصول نظریه ی معاصر استعاره را تأیید می کند و نشان می دهد که انتزاعی بودن حوزه ی مذهب و ضرورت درک استعاری آن، مهمترین دلیل بسامد بالای عبارات استعاری در نهج البلاغه است.
سارا مشهدی مقدسی ارسلان گلفام
پژوهش حاضر نگاهی دیگرگونه به مقولات دستوری زمان دستوری و نمود براساس آموزه های رویکردی نوین در زبان شناسی است. زبان شناسی شناختی و جلوه شاخص آن دستور شناختی ساخت های دستوری را معنا دار می داند و مقولات دستوری را جفت های صورت ومعنا در نظر می گیرد. یکی از توانایی های بالقوه در تمام زبان ها این است که برای گویندگان خود این امکان را فراهم می آورند که موقعیت ها در زمان های مختلف را ترسیم کرده و از ترتیب زمانی و ساختار زمانی درونی آنها سخن بگویند و زبان ها به ابزارهای مختلفی جهت ارائه چنین اطلاعاتی مجهز هستند. با بررسی داده ها در زبان فارسی ملاحظه می کنید که بین صورت ها ومعانی زمان های دستوری حال و گذشته همواره رابطه یک به یک برقرار نیست؛ صورت های زمان گذشته به موقعیت های غیر گذشته وصورت های زمان حال به موقعیت های غیر از حال اشاره می کنند. این عدم هماهنگی در صورت ومعنا در چارچوب زبان شناسی شناختی به دو صورت با قوای شناختی ما توجیه می گردد؛ اولاً با در نظر گرفتن زمان های دستوری به عنوان اسناد زمینه ساز تمایززمان حال وزمان گذشته تنها یکی از تعابیر فاصله از زمینه گفتمان درنظر گرفته می شود، به این معنی که زمان گذشته مفهوم طرح واره ای فاصله از زمینه را انتقال می دهد؛ خواه این فاصله در زمان باشد یا فاصله در واقعیت. و ثانیاً الگوی فضاهای ذهنی در انگاره معنا شناسی شناختی ساخت معنا را فرایندی پویا می داند و نشان می دهد که شرکت کنندگان در گفتمان با ساخت فضاهای جدید و حرکت از یک فضای ذهنی به فضای دیگر در طی گفتمان و تغییر زاویه دید وزاویه تمرکز، صورت های مختلف زمان دستوری را تولید ودرک می کنند. نمود به عنوان مقوله دیگری که به نوعی زمان مندی را بیان می کند در مطالعات سنتی به دو نوع واژگانی و دستوری تقسیم گردیده است. در این تحقیق با استفاده از داده های زبان فارسی نشان دادیم که فعل به تنهایی نمی تواند کامل یا ناقص باشد و علاوه بر فعل، عناصر دیگری مانند قیدها، ساخت جمله وموضوعات فعل در بازنمایی نمودی آن دخالت دارند ودیدیم که ویژگی هایی چون جانداری موضوعات فعل و تعامل آن ها نیز در بازنمایی تعبیرنمودی موقعیت ها دخیل هستند. همچنین نشان دادیم که کامل یا ناقص بودن موقعیت، حاصل نحوه انطباق موقعیت از سوی گویندگان است و با انتخاب های نمودی مختلف در گفتمان می توانیم چشم انداز های مختلفی نسبت به موقعیت هایی که توصیف می کنیم ارائه دهیم؛ مثلا در توصیف دو عملی که همزمان جریان دارند با ارائه کامل یکی از آن ها دیگری را پس زمینه آن قرار دهیم .
مریم سلیمانی اصفهان یحیی مدرسی
پس از گفتار، خواندن از اساسی ترین وسایل انتقال اطلاعات و نیز پایه یاد گیری سایر علوم است . مشکلات خواندن، مهمترین عامل عدم موفقیت در مدرسه دانسته شده و در واقع ساده ترین نشانه ای است که با کمک آن می توان شکست کودک را در بسیاری از زمینه های تحصیلی پیش بینی کرد . عملکرد خواندن مستلزم در هم آمیختن دو فرآیند پایه و اساسی است که عبارتند از : رمز گردانی شکل نوشتاری گفتار و درک پیامی که از طریق شکل نوشتاری ارائه می شود . در پژوهش حاضر تلاش شده است تا توانایی دانش آموزان پایه چهارم دبستان در زمینه های درستی ، سرعت و درک خواندن با توجه به متغیرهای اجتماعی جنسیت، تحصیلات والدین ،تک زبانگی و دو زبانگی توصیف و تحلیل شود. روش مورد استفاده در این پژوهش میدانی ا ست . جامعه مورد بررسی ، دانش آموزان عادی پایه چهارم دبستان های منطقه 1 آموزش و پرورش تهران هستند .از میان آنها ، 99 دانش آموز عادی پایه چهارم بصورت تصادفی به عنوان جامعه نمونه انتخاب شدند که شامل چهار گروه هستند ، دو گروه30 نفره از دختران و پسران تک زبانه و دو گروه که یکی شامل 17نفر دختر دو زبانه و دیگری شامل 22نفر پسر دو زبانه است . این دانش آموزان همگی برای اولین بار در پایه چهارم ابتدایی تحصیل می کردند و در کلاس حضور مرتب داشتند و از سلامت شنیداری برخوردار بودند و مبتلا به اختلالات تولیدی نبودند. با بررسی نتایج حاصل از این پژوهش مشخص می شود که : 1 . دوزبانگی و تک زبانگی در این پایه تحصیلی تاثیری درسرعت خواندن فهرست کلمات وجملات ندارد اما درسرعت خواندن متن به طور معنی داری موثراست . به این صورت که میانگین سرعت دوزبانه هادرخواندن متن بیشتر از میانگین سرعت خواندن تک زبانه ها است . همچنین بین این دو گروه درمیزان درک خواندن و میزان خطاهای خواندن فهرست کلمات ، جملات و متن تفاوت معناداری وجود ندارد .2. از نظرمیانگین سرعت خواندن فهرست کلمات ، میزان خطاهای خواندن جملات ودرک خواندن، دختران و پسران یکسان هستند. در حالیکه درسرعت خواندن متن وجملات ومیزان خطاهای خواندن فهرست کلمات ومتن این دو گروه متفاوت هستند ، به این صورت که سرعت خواندن متن وجملات در دختران بیشتر از پسران و میزان خطاهای خواندن فهرست کلمات ومتن درپسران بیشتر از دختران بوده است.3. تحصیلات والدین در سرعت ، درستی و درک خواندن دانش آموزان پایه چهارم موثر است. به این ترتیب که دانش آموزانی که سطح تحصیلات والدین آنها بالاتر است در خواندن فهرست کلمات ،جملات و متن سرعت کمتری دارند وخطاهای خواندن فهرست کلمات ،جملات ومتن از سوی آنها نیز کمتراست ، یعنی درستی خواندن آنها بیشتر است . در حالی که گروه دیگر یعنی دانش آموزانی که والدین آنها نسبت به والدین گروه قبلی تحصیلات کمتری دارند، فهرست کلمات ،جملات و متن را با سرعت بیشتری می خوانند اما خطاهای خواندن آنها در هر سه سطح بیشتر ، یعنی درستی خواندنشان کمتر است .
شمسی محمدنژاد ارسلان گلفام
در زبانهای مختلف ، فرآیندهای ترکیب و اشتقاق نقش عمده ای در ساخت واژه های جدید ایفا می کنند.پژوهش حاضر به بررسی اسم مرکب و مشتق در زبان ترکی آذری پرداخته است . منظور از ترکی آذری در این پژوهش ، زبانی است که در ناحیه آذربایجان ایران بدان تکلم می شود. روش پژوهش توصیفی است و داده های زبانی از هر دو گونه مکتوب و غیر مکتوب زبان ترکی آذری استخراج شده اند . پژوهشگر می کوشد با ارائه الگوهای ساخت اسم مرکب و مشتق در زبان ترکی آذری ، مرز میان این دو را مشخص نماید. همچنین با تکیه بر نظریه سلکیرک (1995) جایگاه هسته را در اسم های مرکب ترکی آذری بررسی کرده ، این نوع اسمها را هسته پایانی می نامد.
محمود داودی بناب ارسلان گلفام
تئوری مرجع گزینی بعنوان یکی از شناخته شده ترین تئوریهای ارائه شده در زمینه نحو می باشد. هدف عمده ین تئوری بررسی روابط ارجاعی گروههای اسمی در درون جمله می باشد. نوام چامسکی بعنوان واضع این تئوری ادعای جهان شمول بودن فوق را دارد و اینکه این تئوری بعنوان یکی از زیر بخشهای دستور جهانی قابل تعمیم به کلیه زبانها می باشد. این تئوری بر سه اصل استوار است که عبارتند از : اصل اول به بررسی روابط ارجاعی گروههای اسمی شامل ضمایر دو سویه -ضمایر انعکاسی-رد گروههای اسمی می پردازد. این گروههای اسمی براساس این اصل بایستی در مقوله حاکم خود به یک گروه اسمی که برآن تسلط سازه ای دارد مقید باشند. اصل دوم : اصل دوم به بررسی روابط ارجاعی ضمایر شخصی و عنصر تهی pro می پردازد. بر طبق این اصل گروههای اسمی فوق بایستی در مقوله حاکم خود آزاد باشند. اصل سوم ، این اصل ناظر بر روابط ارجاعی اسمهای تمام عیار-رد پرسشواره ها می باشد. براساس این اصل گروههای اسمی فوق بایستی در همه موقعیتهای نحوی در جمله آزاد باشند.