نام پژوهشگر: غلامحسین احمدی آهنگر

مراتب هستی و نحوه ی صدور کثرت از وحدت از دیدگاه افلوطین و اخوان الصفا
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه شهید مدنی آذربایجان - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1391
  پریسا ماه پی   غلامحسین احمدی آهنگر

یکی از مهم ترین مسائلی که از قرنها قبل تاکنون ذهن انسان را به خود مشغول ساخته، این مسأله است که موجودات کثیر چگونه از مبدأ وجود پدید آمده اند؟در این پایان نامه سعی شده است با روش توصیفی و نظری و نیز با پی گیری روند تاریخی این مسأله به بیان چگونگی پیدایش عالم بپردازیم. فلوطین اولین کسی است که نحوه ی پیدایش هستی از مبدأ نخستین را بحث می کند.این پایان نامه ضمن بحث از تأثیر و تأثر فلسفه ی نوافلاطونی، به بازتاب آن در فلسفه ی اخوان الصفا پرداخته است. در این بررسی، مبانی فلسفی فلوطین، یعنی احد، عقل کلی و نفس کلی مورد بازکاوی قرار گرفته و با اندیشه های فلسفی اخوان الصفا سنجیده شده است؛ و شباهتها و تفاوت های اساسی آن دو، به ویژه در مورد آفرینش بر اساس صدور یا فیضان، سلسله مراتب وجود و نحوه ی صدور کثرت از وحدت تجزیه و تحلیل شده است.اخوان الصفا فرایند تکوین اشیاء از سوی حضرت حق را بر مبنای عدد تبیین می کنند، آنها در حقیقت این نظریه را از فیثاغوریان اخذ کردند. اخوان الصفا سلسله مراتب هستی را در ساختار نه تائی بسط داده اند: خدا، عقل، نفس، هیولی، طبیعت، جسم، فلک، ارکان چهارگانه یا طبایع چهارگانه و مولدات سه گانه. در حالی که فلوطین سلسله مراتب وجود را به صورت نسبتآً ساده تری بیان کرده است.پس با مقایسه این دو دیدگاه نهایتاً به این نتیجه می رسیم که آنها دو نظریه ی متفاوت اتخاذ کرده اند و در تکامل نظریه شان نیز متأثر از فیلسوفان پیشین بوده اند

بررسی مقایسه ای غایتمندی عالم طبیعت از نظر ابن سینا و ملاصدرا
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه شهید مدنی آذربایجان - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1392
  فاطمه صاحبی کلاته آخوند   منصور ایمانپور

غایت عبارتست از کمال اخیری که فاعل در فعل خود متوجه آن است. منظور از طبیعت در این پژوهش، صورت نوعیه است. بر این اساس، عالم طبیعت، شاملِ افلاک، انسان، حیوان، نبات و جماد می‏شود. مسئله‏ی غایتمندی عالم طبیعت در میان فیلسوفان یونان و مسلمان نیز مطرح بوده است. ابن‏سینا در این مسئله به پیروی از ارسطو معتقد به نظریه‏ی طبع‏گرایی است؛ یعنی همه‏ی موجودات عالم طبیعت، دارای طبایعی هستند که به واسطه‏ی اقتضائات این طبایع، میل و حرکت به سمت غایات خود دارند. مبانی وی شامل معقول بودن نظام هستی، نظام فلکی، نقش عقل فعال، نظریه‏ی الاتفاقی لایدوم و ترکیب جسم از ماده، صورت جسمیه و صورت نوعیه است. ادلّه‏ی وی، حرکت در عالم و مسئله‏ی عنایت است. ملاصدرا در این مسئله معتقد است که همه‏ی موجودات عالم طبیعت، حرکت ذاتی و سیلان دائمی به سوی غایات خود دارند و غایت نهایی، ذات اقدس اله است. مبانی وی، اصالت وجود، تشکیک وجود و حرکت جوهری است. ادلّه‏ی وی مبتنی بر حرکت، شعور ذاتی موجودات به کمالاتشان و رابط دانستن وجودهای امکانی است. منکران هدفداری عالم طبیعت، اشکالاتی را در این زمینه مطرح کرده‏اند که ابن‏سینا و ملاصدرا، پاسخ در خور به آنها داده‏اند اما پاسخ دادن با تکیه بر مبانی ملاصدرا، متقن‏تر است. نظریه‏ی طبع‏گرایی و نظریه‏ی افلاک به روش بطلمیوسی، منسوخ اعلام شده است. غایتمندی عالم طبیعت با مسئله‏ی کون و فساد که اعتقاد اندیشمندان مشایی است، منافات دارد. نظریه‏ی ملاصدرا در مورد غایتمندی عالم طبیعت کمتر خدشه‏بردار است.

بررسی تطبیقی سعادت در حوزه عقل نظری از دیدگاه افلاطون و ملاصدرا
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه شهید مدنی آذربایجان - دانشکده الهیات 1392
  کبری رسولیان مهلبانی   غلامحسین احمدی آهنگر

دیدگاه اخلاقی افلاطون ریشه در اصول فلسفی وی از جمله: نظریه مُثُل، درک پذیری مُثُل، جاودانگی روح آدمی، ازلی و ابدی بودن نفس، مطلق بودن اخلاق، جنبه‏های سه‏گانه نفس و کشف زندگی خوب به وسیله عقل دارد. طبق نظر افلاطون، فضیلت شرط لازم و کافی برای سعادت است. هماهنگی و اعتدال نفس در درجه اول از اعتبار است و فضایل اخلاقی برای رسیدن به سعادت، نتیجه این اعتدال‏اند. برای کسب فضیلت‏ و وصول به سعادت، معرفت به مُثُل و نفس و اجزاء آن لازم است. افلاطون علم به مثال خیر را موجب کسب فضایل می‏داند چرا که ممکن نیست به هیچ خیر جزیی شناخت یابیم، مگر به واسطه شناخت قبلی ایده خیر یا خوبی، آن هم به گونه کلی آن، شناخت مثال خیر منطقاً ما را کمک می‏کند تا بدون خطا درباره خوبی هر چیزی قضاوت کنیم. ملّاصدرا که سعادت را وجود و درک وجود می‏داند، بنیادی ترین ویژگی انسان را در عقلانیت او، به خصوص عقل نظری می داند که خاستگاه حکمت و فرزانگی است و انسان را به جایی می رساند که عالمی عقلی، مشابه عالم عینی گردد. عقل نظری شامل عقل هیولانی، عقل بالملکه، عقل بالفعل و عقل بالمستفاد است. وصول انسان به مرتبه‏ی عقل بالمستفاد با هر چه بیشتر عقلانی شدن وجود انسان، همان غایت مطلوب آفرینش انسان و نهایت حرکت جوهری وجود اوست.

تأثیر کتاب «الایضاح فی الخیر المحض» در اندیشه فلسفی فیلسوفان مسلمان سده های نخست (تا انتهای قرن پنجم)
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه شهید مدنی آذربایجان - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1392
  معصومه صبورمقدم   غلامحسین احمدی آهنگر

کتاب «خیر المحض» که خلاصه ای از کتاب «مبادی الهیات» پروکلس است، در اواخر قرن دوم به عربی ترجمه شد. در پژوهش حاضر کوشش شده است تا تأثیرات این کتاب بر آثار فیلسوفان سده های نخست نظیر کندی، فارابی، ابوالحسن عامری و ابن سینا تبیین شود. تا بدین ترتیب بتوانیم یکی از منابع فکری این فیلسوفان مهم را بازشناسیم. تمام مباحث مطرح شده در کتاب «خیر المحض» را می توان به سه موضوع اصلی علت اولی، عقل و نفس تقسیم کرد؛ به همین دلیل هم تمام فصول این پایان نامه در قالب این سه موضوع تنظیم شده است و مطالب مشابه به صورت زیر مجموعه های این سه موضوع آورده شده است. کتاب «خیر المحض» به طور کلی به مباحثی همچون خیر محض، استغنا و فوق تمام بودن علت اولی، فیض، اولین مبتدع یعنی انیت، عقل، خصوصیات و مراتب آن، نفس، خصوصیات و مراتب آن و تقسیم موجودات بر مبنای دهر می پردازد. که فیلسوفان اسلامی غیر از کندی در مسائلی چون استغنا و تمامیت یا فوق تمام بودن علت اولی، فیض، اولین مبتدع، وحدت و بساطت عقل و تجرد آن از ماده، نفس و اینکه به اجرام سماوی حرکت می بخشد و این حرکت مستدیر است با پروکلس توافق نظر دارند. در بررسی انجام شده، با توجه به تشابه عبارات در برخی از آثار فیلسوفان مسلمان، تأثیر کتاب «خیر المحض» بر آنها آشکار می شود.

بررسی مقایسه ای مبانی انسان شناختی اخلاق در ارسطو و ملا مهدی نراقی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه شهید مدنی آذربایجان - دانشکده الهیات 1393
  سمیه محبی   غلامحسین احمدی آهنگر

مباحث نفس¬شناسی یکی از مهم¬ترین مباحث مهم فلسفی است که مورد توجه فیلسوفان قرار گرفته است. نوع تبیین فیلسوفان از نفس، تجرد یا مادیت نفس و قوای آن می¬تواند بر آراء اخلاقی فیلسوفان تأثیر مهمی داشته باشد. ارسطو، اولین فیلسوف بزرگ مشایی، با اختصاص یک کتاب مستقل به مسئله¬ی نفس اهمیّت نفس¬شناسی را به خوبی نشان داد. ارسطو نفس را صورت بدن می¬داند و برای آن قوای متعددی در نظر می¬گیرد که از دل این قوا فضائل و رذائل نفس بوجود می¬آید. نظریه¬ی طلایی ارسطو، حد وسط است که بر فیلسوفان بعد از او نیز تأثیر زیادی داشته است. سعادت دست¬یابی به برترین فضیلت است که در اخلاق ارسطویی تماماً در گرو فعالیت عقل نظری است؛ اگرچه مواهب دنیایی نیز به عنوان علل معده در کسب سعادت نقش مهمی دارد. فیلسوفان مسلمان همواره تحت تأثیر آراء ارسطو و افلاطون قرار داشته اند. از این میان ملامهدی نراقی از جمله فیلسوفانی است که از این دو تأثیر پذیرفته است. تعریف نفس از نگاه نراقی یک تعریف دینی- فلسفی است و قوای نفس از نگاه او عموماً افلاطونی است. اما در نظریه¬ی حد وسط ارسطویی می¬اندیشد. به تبع قوای نفس در فضائل نیز قائل به قوای چهارگانه است. لذت¬های مادی در تفسیر نراقی از سعادت به عنوان یک فیلسوف مسلمان تا حد بسیار کمتری مورد توجه قرار گرفته¬اند و حتی پرداختن به آنها ممکن است نتیجه¬ی عکس داشته باشد. این نوشتار در پی بررسی تأثیر مبانی انسان¬شناسی بر آراء اخلاقی هر یک از این دو فیلسوف است. همچنین وجوه تفاوت و تشابه آنها بررسی خواهد شد

نفس و رابطه آن با بدن از نظر ارسطو و اخوان الصفا
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه شهید مدنی آذربایجان - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1393
  زینب حیدری آرانچی   احمد حسینی

در این پژوهش مسائل مربوط به نفس شناسی مانند تعریف نفس، تجردنفس، قوای نفس، حدوث و بقاء نفس، تناسخ و نحوه ارتباط نفس و بدن از دیدگاه ارسطو و اخوان الصفا مورد بررسی قرار گرفته است. ارسطو نفس را به کمال اول برای جسم طبیعی آلی تعریف کرده است. مطابق نظر ارسطو جسم زنده، جسمی است که دارای قوای معینی است، قوایی که موجود زنده را از سایر موجودات متمایز می¬کند. طبق تعریف ارسطو هم گیاه، هم حیوان و هم انسان دارای نفس هستند. او نفس را به صورت سلسله مراتب بیان می کند و معتقد است که این مراتب رفته رفته از نظر قوا کامل می¬شوند و مرتبه آخر نفس یعنی نفس انسانی کاملترین قوا را دارد. اخوان الصفا نفس را جوهری روحانی، آسمانی، نورانی، زنده به ذات خود، دانای بالقوه، فعال بالطبع، قابل تعلیم، فعال در اجسام و به کار گیرنده آنها می دانند. آنها نیز مثل ارسطو برای نفس سه مرتبه قائل هستند و معتقدند مراتب نفس رفته رفته کاملتر می¬شود. نسبت به مسئله تجرد نفس باید گفت که ارسطو نفس را صورت و بدن را مادی می¬داند و قائل به اتحاد بسیار نزدیکی میان نفس و بدن است. پس نفس در این صورت مادی است اما ارسطو به تجرد مرتبه عقلانی نفس معتقد است. اخوان الصفا تحت تأثیر افلاطون نفس را جوهری مجرد و روحانی و متمایز از بدن می-دانند. ارسطو نفس را حادث می¬داند و معتقد است که این دو (نفس و بدن) هیچگاه از همدیگر جدا نمی¬شوند. اخوان الصفا نیز نفس را حادث می دانند اما به بقاء نفس پس از مفارقت از بدن قائل هستند. ارسطو با تناسخ نفس و این دیدگاه که هر نفسی می¬تواند در هر بدنی جای گیرد، مخالف است. اما اخوان الصفا به تناسخ نفوس جاهل اعتقاد دارند. کیفیت ارتباط نفس مجرد با بدن مادی مهمترین مسأله از مسائل نفس شناسی است. ارسطو و اخوان الصفا بدن را دارای ابزار و آلت برای انجام کار و ظهور فعالیتهای نفس می¬دانند. ارسطو رابطه نفس و بدن را از نوع ارتباط ماده و صورت می¬داند و از نظر او ترکیب نفس و بدن ترکیبی اتحادی است. او هیچگونه دوگانگی و ثنویت را بین نفس و بدن مطرح نمی¬کند و معتقد است نفس و بدن جدایی ناپذیرند. اما اخوان الصفا نفس و بدن را دو جوهر متمایز دانسته، نفس را مجرد و بدن را مادی می دانند. و در دیدگاه آنها با دوگانگی و ثنویت بین نفس و بدن مواجه هستیم.