نام پژوهشگر: خدامراد مومنی
خشایار شیخی بهمن زندی
موضوعاین پایان نامه " نقد وبررسی ارزشیابی استادان(شیوه موجود) و ارائه یک برنامه کارآمد در دانشگاه رازی "می باشد و هدف اصلی آن ،تعیین نقاط ضعف وقوت روش فعلی ارزشیابی که در حال انجام است، بوده وبررسی جایگزینی روشی است که از سطح روایی و پایایی بالاتری برخوردار باشد، همچنین ارائه یک یا چند مرجع ارزشیابی است که دارای بیشترین همبستگی باشد. در این پژوهش از روش توصیفی از نوع پیمایشی استفاده شده و جامعه آماری متشکل ازمنابع پنج گانه: اعضای هیأت علمی(266نفر)،مدیران گروه(32نفر)،مدیران ارشد(15نفر) ،دانشجویان ممتاز(318نفر)ودانشجویان عادی(11000نفر) است، که انتخاب نمونه ها از طریق جدول مورگان و با استفاده از روش نمونه گیری از نوع تصادفی طبقه ای (لایه ای )، انجام شده است. بر اساس اطلاعات بدست آمده از مطالعه اکتشافی پرسش نامه ای طراحی شد که در آن منابع پنج گانه مذکور باید مشخص می کردند که مناسب ترین فرد یا افراد برای قضاوت ، در خصوص مولفه های چهارگانه ارزشیابی اساتید(شیوه تدریس، توان علمی، کلاس داری، علاقمندی)شامل چه منبع یا منابعی(معاون آموزشی دانشگاه،مدیر کل آموزش دانشگاه،رییس دانشکده،معاون آموزشی دانشکده،مدیر گروه آموزشی، کلیه اعضای هیأت علمی،استاد مربوطه(خودارزیابی)، دانشجویان ممتاز و کلیه دانشجویان)است.ضریب آلفای کرونباخ 97/. این پرسش نامه حاکی از پایایی بالا و قابل اتکا بودن آن است. پس از جمع آوری اطلاعات وکد گذاری به منظور استخراج آن از آماره های توصیفی وآماره های استنباطی از آزمون استقلال و فی _ کرامر استفاده شد، که نتایج آن بدین شرح است: برای ارزشیابی محورهای چهارگانه ارزشیابی اساتید در کنار نظر دانشجویان می توان از نظر افراد دیگری چون: دانشجوی ممتاز، استاد مربوطه(خودارزیابی)، مدیر گروه، معاون آموزشی دانشکده و رییس دانشکده استفاده نمود. همچنین بین نظرات منابع پنج گانه در خصوص محورهای چهار گانه ارزشیابی اساتید توافق و همبستگی وجود دارد و نظر آنان با یکدیگر متفاوت نیست.
شهناز بابای قلعه لانی مهرداد صفر زاده
جامعه بشری در طول تاریخ شاهد نقض قواعد و مقررات رفتار بوده و آسیب های فراوانی را متحمل شده است. در عین حال یکی از مهمترین تلاش هایی که در این عرصه صورت گرفته ، تحقیق و تفحص درشناخت ناهنجاری ها، چگونگی بروز و ظهور آن ها و تهیه ی ساز و کار پیشگیری و درمان آن ها بوده است. عنوان این پروژه ی تحقیقاتی، بررسی راههای پیشگیری از ناهنجاری های اجتماعی از دیدگاه قرآن و روایات می باشد. علت انتخاب این موضوع بدان جهت است که برای جلوگیری از آثار و تبعات ناهنجاری های اجتماعی ، راهکارهایی جهت پیشگیری از ناهنجاری ها مطرح شود و سعی بر این بوده است که حتی المقدور روش های مهم ارائه گردد. برای انجام این تحقیق از روش توصیفی ـ تحلیلی و از فن فیش برداری برای جمع آوری مطالب استفاده شده است . نتایج کلی بدست آمده آن است که اکثر ناهنجاری های مهم که در قرآن و روایات وجود دارد در این پایان نامه به آن اشاره شده است و قرآن و ائمه اطهار(ع) ما را از ارتکاب به آن بازمی دارند . و نیز اینکه ناهنجاری ها برای فرد و جامعه آثار و خطراتی زیانبار دارد و پیشگیری همواره بهتر از درمان است ،زیرا درمان با صرف وقت و هزینه های بسیار همراه است و گاه ناهنجاری ها چنان تأثیری بر جامعه می گذارد که غیرقابل جبران است و فرد ، خانواده ، جامعه و حکومت درجهت پیشگیری از ناهنجاری ها نقش مهمی را ایفا می کنند.
پروانه کریمی اصغر دادخواه
مقدمه:این پژوهش با هدف اثر بخشی آموزش تاب آوری بر سرسختی روانشناختی وتاب آوری افراد بعد از ترک اعتیاد، انجام شد. روش : این مطالعه از نوع طرح شبه آزمایشی پیش آزمون وپس آزمون همراه با گروه کنترل بود. حجم نمونه شامل 24 نفر از مراجعینی که دور? سم زدایی را با موفقیت به پایان رسانده بود،که به روش نمونه گیری در دسترس در دو گروه آزمایشی (12نفر) وگروه کنترل (12 نفر )قرار گرفتند .گروه آزمایشی به مدت 10 جلس? گروهی تحت آموزش برنام? تاب آوری قرار گرفتند وگروه کنتزل در طول این مدت هیچ درمانی دریافت نکردند .ابزرار پژوهش در این پژوهش شامل مقیاس تاب آوری کونور ودیویدسون(cd-ris) ومقیاس سرسختی روانشناختی بود. از آزمون t مستقل برای مقایسه میانگین آزمودنیها و از آزمون لوین برای مقایسه یکسانی واریانسها استفاده شد. یافته ها: یافته های پژوهش نشان دادکه آموزش تاب آوری باعث افزایش میزان سرسختی و تاب آوری در گروه آزمایش ،می شود و تغییرات در سطح کمتر از 5/0 معنادار است. نتیجه گیری: نتایج نشان داد که آموزش مداخل? موسوم به " برنام? تاب آوری" در ا فزایش سرسختی روانشناختی وتاب آوری افرادبعد از ترک اعتیاد ،موثر است.
افسانه شهبازی راد خدامراد مومنی
چکیده پژوهش حاضر با هدف تعیین رابطه بین معنویت، تاب آوری و راهبردهای مقابله ای با بهزیستی و کیفیت زندگی دانشجویان دانشگاه رازی و همچنین توان پیش بینی معنویت، تاب آوری و راهبرد مقابله ای در میزان بهزیستی و کیفیت زندگی دانشجویان انجام شده است. جامعه آماری این پژوهش کلیه دانشجویان دانشگاه رازی که در سال تحصیلی90-89 مشغول به تحصیل بودند می باشد. برای انتخاب نمونه با استفاده از روش نمونه گیری طبقه ای تعداد 375 نفر انتخاب شد و به پرسشنامه های بهزیستی روان شناختی ریف، کیفیت زندگی(sf-36)، تجربیات معنوی غباری و همکاران، پرسشنامه تاب آوری کانر و دیویدسون و راهبرد مقابله ای لازاروس و فولکمن پاسخ دادند. داده ها با استفاده از رگرسیون چندمتغیره و ضریب همبستگی پیرسون تحلیل شدند. یافته ها نشان داد که معنویت، تاب آوری و راهبرد مقابله ای 58% از واریانس بهزیستی و 35% از واریانس کیفیت زندگی را پیش بینی می کرد، همچنین یافته ها نشان داد که ارتباط معناداری بین معنویت و تاب آوری و راهبرد مقابله ای با بهزیستی و بین معنویت و تاب آوری با کیفیت زندگی وجود داشت، اما بین راهبرد مقابله ای با کیفیت زندگی ارتباط معناداری مشاهده نشد. با توجه به نتایج پژوهش حاضر و نقش محوری دانشگاه ها در کاهش مشکلات و آشفتگی های روانی-اجتماعی دانشجویان، برنامه ریزی برای ارتقای سطح بهزیستی و کیفیت زندگی دانشجویان توصیه می شود.
زهرا مولوی جهانگیر کرمی
هدف اصلی این پژوهش، بررسی رابطه کمال گرایی منفی و مثبت با خود ناتوان سازی، اهمال کاری آموزشی و عملکرد تحصیلی در دانش آموزان دوره دبیرستان شهر کرمانشاه بود. پژوهش حاضر توصیفی و از نوع همبستگی بود. جامعه آماری را کلیه دانش آموزان دوره دبیرستان شهر کرمانشاه تشکیل دادند. حجم نمونه پژوهش 400 دانش آموز دختر و پسر بود که از 12 مدرسه شهر کرمانشاه به صورت خوشه ای چند مرحله ای، از بین دانش آموزان سه ناحیه انتخاب شدند. ابزارهای به کار گرفته شده شامل مقیاس کمال گرایی مثبت و منفی تری شورت و همکاران، مقیاس خودناتوان سازی جونز و رودولت، مقیاس ارزیابی تعلل ورزی نسخه دانش آموزان سولومون و راث بلوم و نمره معدل ترم قبل، بود. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از همبستگی پیرسون و رگرسیون همزمان صورت گرفت. نتایج نهایی پژوهش حاکی از آن بود که بین کمال گرایی منفی و خود ناتوان سازی رابطه مثبت و معنادار وجود دارد اما بین کمال گرایی مثبت با خودناتوان سازی رابطه منفی معنادار وجود ندارد. هم چنین بین کمال گرایی منفی و اهمال کاری آموزشی رابطه مثبت و معنادار و بین کمال گرایی مثبت و اهمال کاری آموزشی رابطه منفی و معنادار دیده شد. بین کمال گرایی منفی و عملکرد تحصیلی رابطه منفی معنادار یافت نشد اما بین کمال گرایی مثبت و عملکرد تحصیلی رابطه مثبت و معنادار یافت شد.کمال گرایی منفی با پیامدهای نامطلوب مانند خودناتوان سازی و اهمال کاری آموزشی همراه است و کمال گرایی مثبت پیامدهای مطلوب تری مثل عملکرد تحصیلی بالاتر را به همراه دارد.
فاطمه مظاهری تهرانی خدامراد مومنی
هدف پژوهش حاضر پیش بینی عملکرد شغلی، رفتار مدنی سازمانی کارکنان و تعهد سازمانی مدیران بر اساس اختلال تعامل مدیر-زیردست، کمال گرایی مدیران و آسیب های روانی سازمان بوده است. بدین منظور تعداد 45 مدیر و تعداد 263 زیردست آنان به روش تصادفی انتخاب شده و به پرسشنامه های عملکرد شغلی هورن و رو، رفتار مدنی سازمانی ویلیامز و آندرسون، تعهد سازمانی آلن و مایر، مقیاس تعامل نارسای مدیر-زیردست لوین، کمال گرایی تری شورت و مقیاس تشخیص آسیبهای روانی سازمان پاسخ دادند. تجزیه و تحلیل داده های این پژوهش با استفاده از نرم افزار آماریspss18 صورت گرفت. و از ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون خطی چندگانه برای بررسی روابط استفاده شد. یافته ها بیانگر آن است که: اختلال مهارکنندگی با عملکرد کارکنان و رفتار مدنی سازمانی معطوف به فرد آنان و نیز اختلال از خودگذشتگی با رفتار مدنی سازمانی معطوف به فرد کارکنان رابطه چندگانه مثبت (05/0>p) داشت. بین اختلال دوری گزینی با تعهد مستمر مدیران، عملکرد و رفتار مدنی سازمانی معطوف به سازمان کارکنان رابطه چندگانه معکوس (01/0>p) مشاهده شد.کمال گرایی مثبت مدیران با تعهد عاطفی آنان رابطه چندگانه مثبت، اما، با تعهد مستمر آنان رابطه چندگانه معکوس داشته (05/0>p) و در مقابل، کمال گرایی منفی مدیران با تعهد عاطفی آنان رابطه چندگانه معکوس(05/0>p) و با تعهد مستمرشان رابطه چندگانه مثبت (01/0>p) داشت. بین اضطراب سازمانی با عملکرد شغلی کارکنان رابطه چندگانه معکوس و معنادار(01/0>p)، و بین سازمان نمایشی با عملکرد شغلی، رفتار مدنی سازمانی معطوف به فرد (01/0>p) و معطوف به سازمان آنان رابطه چندگانه مستقیم (001/0>p) مشاهده شد. افسردگی و وسواس سازمانی با تعهد مستمر مدیران رابطه چندگانه مستقیم (05/0>p) داشته و نیز وسواس سازمانی با تعهد هنجاری مدیران رابطه چندگانه مستقیم (01/0>p) داشت. بین نمره اسکیزویید سازمانی با تعهد مستمر و تعهد هنجاری مدیران (05/0>p) و نیز با رفتار مدنی سازمانی معطوف به فرد کارکنان رابطه چندگانه معکوس (001/p<0) به دست آمد. بین پارانویای سازمانی با رفتار مدنی سازمانی معطوف به فرد (01/0>p) و معطوف به سازمان (05/0>p) کارکنان رابطه چندگانه معکوس و معنادار وجود داشت.
علی زکی یی جهانگیر کرمی
پژوهش حاضر با هدف تعیین رابطه آلکسی تیمیا، باورهای غیرمنطقی، عاطفه مثبت و عاطفه منفی با اختلال های روانی(اضطراب، افسردگی، وسواس، افکار پارانوئید و پرخاشگری) در دانشجویان دانشگاه رازی انجام گرفت. پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش شامل دانشجویان مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد دانشگاه رازی بود که در سال تحصیلی 91-1390 مشغول به تحصیل بودند، از بین آن ها به روش تصادفی طبقه ای نمونه ای به حجم 300 نفر انتخاب گردید. برای گردآوری داده ها از پرسشنامه های آلکسی تیمیا تورنتو، باورهای غیرمنطقی جونز، اختلال های روانی(scl-90) و مقیاس عاطفه منفی و مثبت(panas-x) استفاده شد. نتایج تجزیه و تحلیل داده ها نشان داد که بین آلکسی تیمیا و باورهای غیرمنطقی با اختلال های روانی رابطه مثبت و معناداری وجود دارد. همچنین بین عاطفه مثبت و اختلال های روانی رابطه منفی و معناداری مشاهده شد. نتایج نشان داد که بین عاطفه منفی و اختلال های روانی رابطه مثبت ومعناداری وجود دارد. نتایج پژوهش نشان دادکه نمره کلی آلکسی تیمیا توان پیش بینی اختلال های روانی را دارد. همچنین نمره کلی باورهای غیرمنطقی نیز توان پیش بینی اختلال های روانی را دارد. عاطفه منفی نیز توان پیش بینی اختلال های روانی را دارد، اما عاطفه مثبت توان پیش بینی اختلال های روانی را ندارد. با توجه به نتایج پژوهش می توان گفت که هیجان ها و باورهای غیرمنطقی درپیش بینی اختلال های روانی نقش دارند. بنابراین توصیه می شود در درمان اختلال های روانی نقش هیجان ها و باورهای غیرمنطقی مورد توجه قرار گیرد.
محمدرضا مجذوبی خدامراد مومنی
این مطالعه جهت بررسی اثربخشی خاطره پردازی ساختارمند گروهی بر ارتقاء کیفیت زندگی و شادکامی سالمندان شهرستان همدان انجام گرفت. روش این مطالعه، نیمه تجربی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه، و روش آماری آن تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر دوگانه بود. نمونه ی مورد نظر از میان 106 سالمندی انتخاب شد که در مرکز سالمندان حبیب ابن مظاهر شهرستان همدان عضویت داشتند. 24 سالمند واجد شرایط شرکت در این مطالعه بودند که به طور تصادفی و با همتاسازی در دو گروه آزمایشی و گواه قرار گرفتند. سالمندانی که در گروه آزمایشی قرار داشتند، به مدت 12 جلسه ی هفتگی تحت خاطره پردازی قرار گرفتند. ابزاری که در این پژوهش به کار گرفته شد نیز شامل پرسشنامه های جمعیت شناختی، کیفیت زندگی sf-36، و شادکامی- افسردگی مک گریل و جوزف می شد. به منظور ثبت سیر تغییرات نمرات کیفیت زندگی و شادکامی سالمندان، آنها پرسشنامه ها را در مرحله ی پیش آزمون (زمان1)، جلسه ی سوم (زمان2)، جلسه ی ششم (زمان3)، جلسه ی نهم (زمان 4)، جلسه ی دوازدهم (زمان5، پس آزمون) و یک ماه بعد از پایان مداخله (زمان 6، پیگیری) تکمیل کردند. نتایج تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر دوگانه نشان داد که خاطره پردازی گروهی اثر معناداری بر نمره ی کیفیت زندگی سالمندان نداشته است. با این حال، نمره ی شادکامی سالمندان را به طور معناداری افزایش داده است و چنین دستاوردهایی در پیگیری یک ماهه حفظ شده است. اثربخشی خاطره پردازی ساختارمند گروهی بر کیفیت زندگی و شادکامی سالمندان، با توجه به عواملی مثل جنسیت و وضعیت تأهل، تفاوت معناداری نداشت. با توجه به نتایج به دست آمده می توان گفت خاطره پردازی ساختارمند گروهی می تواند در ایجاد هیجانات مثبتی مثل شادکامی مفید واقع شود. اما ارتقاء متغیرهای عمیق تری مثل کیفیت زندگی سالمندان که عوامل زیادی در آن دخیل است، نیاز به مداخلات اساسی ، طولانی تر و همچنین رفع نیازهای اولیه ی سالمندان دارد. بنابراین به روان شناسان بالینی توصیه می شود که جهت ارتقاء هیجانات مثبت در سالمندان از خاطره-پردازی ساختارمند گروهی بهره بگیرند. کلیدواژه ها: سالمندان، خاطره پردازی ساختارمند گروهی، کیفیت زندگی، شادکامی
صباح رحمان زاده کامران یزدان بخش
چکیده هدف از این پژوهش بررسی اثر بخشی درمان شناختی- رفتاری بر کاهش علائم کودکان مبتلا به اختلال بیش فعالی (adhd) بود.جامعه آماری در این پژوهش شامل کلیه کودکان(12-6سال) مبتلا به اختلال بیش فعالی(adhd) در شهرستان جوانرود بود . که به صورت تصادفی ساده 30 نفر از آنها به عنوان گروه نمونه انتخاب شدند، وبه دو گروه آزمایشی(15 نفر) و گواه (15نفر) به صورت همتا شده، تقسیم شدند. این پژوهش از نوع آزمایشی و در آن از طرح پیش آزمون و پس آزمون همراه با گروه کنترل استفاده شده است. در این پژوهش برای تشخیص کودکان مبنی بر وجود اختلال بیش فعالی (adhd)، از مقیاس کانرز (فرم والدین و معلمان) استفاده شد و همچنین برای بررسی اثر بخشی درمان شناختی- رفتاری بر کاهش علائم کودکان مبتلا به اختلال بیش فعالی (adhd)، از پرسشنامه علائم مرضی کودکان(csi-4)،(فرم والدین و معلمان) استفاده شده است. تعداد جلسات درمان شناختی- رفتاری در این پژوهش، 12 جلسه بود، که مدت زمان هر جلسه شامل 5/1بود .برای تحلیل داده ها ی این پژوهش از تحلیل کواریانس وآزمون t وابسته استفاده شده است. نتایج این پژوهش نشان داد که گروه آزمایشی در پس آزمون، نسبت به گروه گواه دارای تفاوت معنی داری با اطمینان 99.0 باهم هستند .همچنین نتایج پی گیری (بعد از دو ماه) نشان داد که اثر بخشی درمان شناختی- رفتاری همچنان بر گروه آزمایشی با اطمینان 0.99 پابر جا است. به طور کلی نتایج این پژوهش نشان داد که درمان شناختی- رفتاری بر کاهش علائم کودکان مبتلا به اختلال بیش فعالی (adhd) موثر است و اثر بخشی این نوع ازدرمان پس از اجرای مداخله، همچنان ماندگار است. کلید واژه :درمان شناختی – رفتاری، کودکان، اختلال بیش فعالی(adhd)
سمیرا رستمی جهانگیر کرمی
پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش باور های غیر منطقی الیس، مهارت های زندگی و ویژگی های شخصیتی در پیش بینی بروز پرخاشگری در نوجوانان شهر کرمانشاه انجام گرفت. جامعه ی آماری پژوهش حاضر شامل کلیه ی دانش آموزان سال سوم راهنمایی و اول دبیرستان مدارس راهنمایی و متوسطه ی شهر کرمانشاه بود، که با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای، تعداد 300 نفر از آن ها بعنوان نمونه انتخاب شدند. پژوهش حاضر یک مطالعه ی توصیفی از نوع همبستگی بود،که برای تجزیه و تحلیل داده ها از روش آماری تحلیل ممیز به شیوه ی همزمان و گام به گام استفاده شد. ابزار گردآوری داده ها عبارت بود از: پرسشنامه ی چهار عاملی باور های غیر منطقی اهواز (4ibt- a)، مقیاس عاطفه مثبت و منفی((panas-x، پرسشنا مه ی مهارت های زندگی و پرسشنامه پرخاشگری نوجوانان آیزنک. نتایج تجزیه و تحلیل داده ها نشان داد که هر چهار عامل باورهای غیرمنطقی در پیش بینی پرخاشگری نقش دارند یعنی باورهای غیرمنطقی بیشتر به گروه نوجوانان پرخاشگر تعلق دارد، و هر هفت مهارت زندگی مورد بررسی در پیش بینی پرخاشگری نوجوانان نقش دارند یعنی گروه نوجوان پرخاشگر مهارت زندگی کمتری دارند. همچنین نتایج نشان داد که ویژگی های شخصیتی شادکامی – آرامش، اتکا بر خود، توجه، خصومت، احساس گناه، غم، خستگی و عاطفه منفی در پیش بینی بروز پرخاشگری نوجوانان نقش دارند بطوری که نمره بیشتر در متغیرهای شادکامی- آرامش، اتکا برخود و توجه در گروه نوجوان غیرپرخاشگر بیشتر است و در ویژگی های خصومت، احساس گناه، غم، خستگی و عاطفه منفی در گروه نوجوانان پرخاشگر بیشتر است. نتایج تجزیه و تحلیل داده ها بر اساس تحلیل ممیز گام به گام نشان داد که، بیشترین ضریب ساختاری به ترتیب به ویژگی شخصیتی خصومت، باورهای غیرمنطقی درماندگی دربرابر تغییر، عاطفه مثبت و ترس مربوط است یعنی این چهار متغیر به ترتیب بیشترین نقش را در پیش بینی پرخاشگری دارند. با توجه به نتایج پیشنهاد می توان گفت که برای کاهش رفتارهای پرخاشگرانه در نوجوانان باید باورهای غیرمنطقی را کاهش داد و بر آموزش مهارت های زندگی تاکید نمود.
سمانه طاهری تبار سید محسن حجت خواه
-1- بحث در نتایج فرضیه اول بین ابعاد راهبردهای مقابله ای و حمایت اجتماعی با خودکارآمدی رابطه وجود دارد. با توجه به جدول 4- 5 بین راهبرد های مقابله ای رویارویانه، دوری جویی، مسئولیت پذیری و گریز- اجتناب با خودکارآمدی رابطه منفی و معنادار و بین راهبرد های مقابله ای خویشتن داری، جستجوی حمایت اجتماعی، حل مدبرانه مسئله و ارزیابی مجدد مثبت با خودکارآمدی رابطه مثبت و معنادار وجود دارد که این نتیجه با یافته های لوسزینسکا وشوارتزر (2005) مبنی بر اینکه افرادی که خودکارآمدی بالاتری دارند از راهبردهای مقابله ای بهتری استفاده می کنند و همچنین با یافته های اوزر و بندورا(1990) مبنی بر اینکه خودکارآمدی بالا غالبا با راهبردهای مقابله ای مساله مدار ارتباط دارد همخوان است. جدول4-6 نشان داد بین حمایت اجتماعی (دوستان و خانواده) با خودکارآمدی رابطه مثبت و معنادار وجود داردکه این نتیجه با یافته های اسکوارتز(2000) و رستمی و همکاران(1389) هماهنگی دارد. یکی از عوامل افزایش خودکارآمدی تشویق و تایید دیگران است .به بیانی دیگر،افرادی که شبکه های اجتماعی محکم تری دارند به تبع آن احساس توانمندی بیشتری می کنند(بندورا،1997 به نقل از رستمی و همکاران1389). براساس نظریه خودتعیین گری،محیط هایی که به اعمال و رفتار کودک پاسخگو هستند خودکارآمدی را تسهیل می نمایند. پاسخگو بودن مادر، پایگاه امنی برای کودک فراهم می آورد که در سایه آن کودک می تواند به سازماندهی تجارب خود پرداخته و شیوه های مقابله با درماندگی را فرا بگیرد و احساس خودکارآمدی افزایش یابد.برعکس فقدان گرمی هیجانی و طرد مکرر از سوی والدین ممکن است کودک را متقاعد سازد که دنیا مکان ناامنی است و برای تغییر وضعیت و حالات منفی کار زیادی نمی توان انجام داد در چنین فضایی احتمال دارد احساس ناکارآمدی شکل بگیرد و فرد مستعد اختلالات روانی و اجتماعی گردد(ریان و دسی،2000 به نقل از رستمی و همکاران،1389 ). فرضیه دوم بین حمایت اجتماعی و راهبردهای مقابله ای با اضطراب رابطه وجود دارد. با توجه به جدول 4-7 بین راهبرد های مقابله ای رویارویانه و گریز- اجتناب با اضطراب رابطه مثبت و معنادار و بین راهبرد های مقابله ای خویشتن داری، حل مدبرانه مسئله و ارزیابی مجدد مثبت با اضطراب رابطه منفی ومعنادار و بین دوری جویی، کنار آمدن مسئولیت پذیرانه و جستجوی حمایت اجتماعی با اضطراب رابطه ای وجود ندارد. نتایج بدست آمده با یافته های هولاهان و موس (1987) مبنی بر اینکه راهبردهای مقابله ای مساله مدار با علائم روانشناختی کمتر و راهبردهای مقابله ای مساله مدار با افسردگی و اضطراب همراه است هماهنگی دارد.همچنین با یافته های پارک و آدلر (2003)مبنی بر اینکه راهبردهای مقابله ای بازارزیابی مثبت و حل مدبرانه مساله با بهزیستی روانشناختی بیشتر همراه است همخوانی دارد. در راهبرد مقابله ای مساله محور،فرد ارزیابی واقع بینانه ای جدای از احساسهای خود از موقعیت دارد و با به دست آوردن شناخت مناسب و اتخاذ سبک های مقابله ای مطلوب، تلاش می کند تا عامل تنیدگی زا را رفع یا مهار کند در مقابل، در سبک مقابله ای هیجان محور،فرد ممکن است با خود فریبی و تحریف واقعیت،موقعیت را به نفع خود و غیر واقع بینانه ارزیابی کند. در صورتی که در برخورد با عوامل تنیدگی زا، شخص باید سلطه و تمرکز خود را بر موقعیت حفظ کند تا بتواند آن را درست ارزیابی کند (کشاورز و دیگران،1387). مقابله های مساله مدار و هیجان مدار مثبت می توانند در درازمدت نقش موثری در کاهش سطح اضطراب و افسردگی و تنیدگی فرد ایفا نمایند. از سوی دیگروقتی فرد با موقعیت تنیدگی زا مواجه می شود و نیز مکانیزم ارزیابی شناختی فرد موقعیت مذکور را واقعا تنیدگی زا تلقی می نماید در صورت استفاده از روش های دفاعی هیجان مدار منفی گرچه ممکن است در کوتاه مدت با واکنش های هیجانی،تاثیر موقعیت تنیدگی زا کاهش یابدولی مسلما در درازمدت نمی تواند کارساز بوده و سطح سازگاری فرد را با محیط تحت تاثیر قرار داده و به صور مختلف اضطراب و افسردگی را در فرد برمی انگیزاند(نصیرزاده و رسول زاده طباطبایی،1388). نگاهی به نتایج مندرج در جدول 4-8 نشان می دهد که بین حمایت اجتماعی (دوستان و خانواده) با اضطراب رابطه منفی و معنادار وجود دارد که این نتیجه با یافته های کالدول و رینهارت(1988) وهمرلی و همکاران (1988) مبنی بر این که افرادی که حمایت اجتماعی کمتری دریافت می کنند سطح بالاتری از اضطراب را گزارش می کنند همخوان است اما با یافته های دیویس وهمکاران(2003) مبنی بر این که اضطراب دانشجویان با حمایت اجتماعی ادراک شده آنها مرتبط نیست ناهمخوان است. در تبیین این مطلب می توان گفت افرادی که دارای سطوح بالاتری از حمایت اجتماعی هستند،ممکن است احساس تعلق و عزت نفس آنها بالاتر از کسانی باشد که دارای چنین مزیتی نیستند. این وضعیت منجربه یک چشم انداز مثبت و خوش بینانه می گردد که می تواند صرف نظر از میزان استرس تجربه شده توسط افراد،برای سلامتی آنها سودمند باشد هم چنین افرادی که دارای سطح بالاتری از حمایت اجتماعی هستند، در مقایسه با کسانی که از سطوح پایین تری برخوردارند احتمال دارد که مشکل به وجود آمده را کمتر تنش زا و فشار آور ارزیابی و تفسیر نمایند (سارافینو،1998 به نقل از ریاحی و همکاران،1389 ). فرضیه سوم حمایت اجتماعی و راهبرد های مقابله ای سهم قابل توجهی در پیش بینی واریانس خودکارآمدی دارند. نتایج مندرج در جدول 4-9 نشان می دهد که f مشاهده شده معنادار است (01/0p< و 52/23 =f). نتایج جدول4-10 نشان می دهد که بتای مربوط به متغیر های کنارآمدن رویارویانه، مسئولیت پذیری ( 05/0 p?)، دوری جویی، گریز- اجتناب و حمایت اجتماعی خانواده (1 0/0p?) در رگرسیون همزمان معنادار می باشد. همچنین با توجه به میزان ضریب تعیین تعدیل شده مشخص می شود که متغیر های راهبردهای مقابله ای (کنارآمدن رویارویانه، دوری جویی، خویشتن داری، مسئولیت پذیری، گریز- اجتناب، حل مدبرانه مسئله، ارزیابی مجدد مثبت) و جستجوی حمایت اجتماعی (حمایت اجتماعی دوستان، حمایت اجتماعی خانواده) در مجموع 37 درصد واریانس خودکارآمدی را در آزمودنی های مورد پژوهش پیش بینی می کنند. بنابراین فرضیه سوم پژوهش متناسب با معناداری متغیر ها در رگرسیون انجام شده تایید می شود. به باور بندورا،خودکارآمدی ادراک شده یک فرد،واکنش های وی را نسبت به رویدادهای استرس زا تعدیل می کند . از نظر بندورا، داشتن یا افزایش احساس خودکارآمدی می تواند موقعیت تهدیدآمیز را مبدل به یک موقعیت مطمئن کند (بندورا،1997 به نقل از مسعودنیا،1386 ). نظریه های مختلف نیز بر این نکته تأکید دارند میزان امنیتی که در رابطه مادر - فرزند احساس می شود در درازمدت به روابط صمیمانه، خودباوری و تحول روانی منجرمی شود .نظریه ی خود تعیین گری به نقش عوامل اجتماعی به عنوان عامل واسطه و تسهیل گر شکوفایی تمایلات و پتانسیل های درونی انسان تأکید می ورزد( اسکوارتز،2000 به نقل از رستمی و همکاران،1389) فرضیه چهارم حمایت اجتماعی و راهبرد های مقابله ای سهم قابل توجهی در پیش بینی واریانس اضطراب دارند. نتایج مربوط به اضطراب در جدول4-11 نشان می دهد که f مشاهده شده معنادار است(01/0p< و 28/12=f). نتایج مندرج در جدول 4-12نشان می دهد که بتای مربوط به متغیر های گریز- اجتناب و حمایت اجتماعی خانواده و دوستان (p? 0.01) در رگرسیون همزمان معنادار می باشد. همچنین با توجه به میزان ضریب تعیین تعدیل شده مشخص می شود که متغیر های راهبردهای مقابله ای (کنارآمدن رویارویانه، دوری جویی، خویشتن داری، مسئولیت پذیری، گریز- اجتناب، حل مدبرانه مسئله، ارزیابی مجدد مثبت) و جستجوی حمایت اجتماعی (حمایت اجتماعی دوستان، حمایت اجتماعی خانواده) در مجموع 23 درصد واریانس اضطراب را در آزمودنی های مورد پژوهش پیش بینی می کنند. بنابراین فرضیه چهارم پژوهش متناسب با معناداری متغیر ها در رگرسیون انجام شده تایید می شود. در مورد ارتباط بین اضطراب و راهبردهای مقابله با تنیدگی می توان به پژوهش های زنوریان و همکاران(1387) مبنی بر اثربخشی برنامه آموزش مساله مدار در کاهش اضطراب و غضنفری و همکاران(1387) مبنی بر رابطه مستقیم مقابله هیجان مدار با اضطراب و افسردگی اشاره کرد. همچنین شواهد نشان می دهد افرادی که شبکه اجتماعی گسترده تری دارند و از حمایت بیشتری برخوردارند واکنش پذیری کمتری نسبت به استرس دارند و از سلامت روانشناختی بهتری برخوردارند(کوهن و ویلز،1985). فرضیه پنجم میان دختران و پسران از لحاظ کاربرد راهبردهای مقابله ای تفاوت معنادار وجود دارد. عدم تفاوت معنادار بین دختران و پسران در مورد کاربرد راهبردهای مقابله ای با یافته های آقا محمدیان و همکاران (1381)، آقاجانی (1375) و آقا محمدیان و همکاران (1378) مبنی بر عدم تاثیر جنسیت بر استفاده از شیوه های مقابله همخوانی دارد اما با یافته های استون و نیل(1984) مبنی بر اینکه پسران نسبت به دختران بیشتر از راهبردهای مساله مدار استفاده می کنند و همچنین با یافته های فرایدنبرگ و لویس (1993) مبنی بر اینکه دختران بیشتر از پسران از تفکر آرزومندانه استفاده می کنند نا همخوان است. فرایند اجتماعی شدن دخترها با پسرها به علت تفاوت در نقش هایی که در آینده ایفا خواهند کرد،متفاوت است و در نتیجه به هنگام استفاده از سبک های خاصی از مقابله مورد تشویق و برای برخی دیگر سرزنش می شوند اما این سبک های قابل تحسین و سرزنش در دخترها و پسرها متفاوت هستند و موجب می شوند که آنها راهبردهای مقابله ای متفاوتی را بیاموزند و به کار برند.یافته های پیشین درباره کاربرد راهبردهای مقابله ای در دو جنس نشان می دهد که دخترها بیش از پسرها دچار نگرانی می شوند و پسرها با انجام فعالیت های بدنی با تنیدگی خود مقابله می کنند (فرایدنبرگ و لویس،1996به نقل از حاجی زادگان1386). براساس دیدگاه کائسار و منیر(2004) تفاوت دو جنس اغلب حاصل تجربه هایی است که فرد در طول زندگی کسب می کند و این باور وجود دارد که مردان گرایش بیشتری به فعال بودن،ارائه راهبردهای مقابله ای مساله محور و تکلیف های جهت دار،پرخاشگری و راهبردهای مقابله ای سازش یافته دارند اما بالعکس زنها ارزیابی مثبت تری از توانایی حل مساله و ادراکهایشان دارند،رفتارهای اجتنابی و بین فردی بیشتری را به کار می برند،از حمایت اجتماعی بیشتری برخوردارند و سطح حرمت خود بالاتری دارند. همچنین سطح واکنش پذیری نسبت به وقایع تنیدگی زا و بهره گیری از راهبردهای هیجان محور در آنها بیشتر است.(ریکلیتیس و دیگران،1999؛فرایدنبرگ و لویس،1991به نقل از حاجی زادگان،1386). برانون (1999) معتقد است در زمینه استفاده دختران و پسران از شیوه های مقابله با استرس دو دیدگاه وجود دارد: 1- دیدگاه اجتماعی شدن: در این دیدگاه عقیده بر آن است که جامعه از دختران و پسران انتظارات جداگانه ای دارد. از دختران انتظار دارد که به گونه ای هیجانی به مقابله با استرس بپردازند و از پسران انتظار دارد به گونه ای فعال و با استفاده از شیوه های حل مسأله با استرس بر خورد نمایند . 2- دیدگاه ساختاری: این دیدگاه ادعا می کند عمده تفاوت بین دختران و پسران ناشی از موقعیت فشارزای متفاوتی است که آنها با آن روبه رو می شوند(به نقل از سلطان عمروآبادی،1386). دلیل کاهش تفاوت های جنسیتی در به کارگیری راهبردهای مقابله ای را می توان فراهم کردن فرصت های برابر برای رشد هر دو جنس دانست. فرضیه ششم بین دختران و پسران از لحاظ دریافت حمایت اجتماعی تفاوت معنادار وجود دارد. در میزان برخورداری از حمایت اجتماعی نیز بین دختران و پسران در این پژوهش تفاوت معناداری مشاهده نشد که این یافته با یافته های ادوارد و همکاران(1998) مبنی بر این که زنان بیش تر از مردان،به دنبال یافتن حمایت عاطفی هستند و همچنین با یافته های آزاد (1380) مبنی بر این که زنان حمایت اجتماعی بیشتری دریافت می کنند ناهمخوان است اما با یافته های میر سمیعی و ابراهیمی قوام (1387)همخوانی دارد. حمایت اجتماعی یکی از مهم ترین شکل های روابط اجتماعی است و برخورداری از آن و ادراک و تصور آن و همچنین نیاز به آن با توجه به سن،جنس،شخصیت و حتی فرهنگ می تواند متفاوت باشد. از طرفی دیگر در هر مرحله از زندگی،نیز ممکن است جنبه هایی از حمایت اهمیت پیدا کند و نسبت به جنبه های دیگر آن اثرات بیشتری داشته باشد. امروزه به دلیل دشوار شدن شرایط زندگی، مردان نیز به اندازه زنان به حمایت اجتماعی نیاز دارند(میرسمیعی و ابراهیمی قوام،1387). فرضیه هفتم بین دختران و پسران از لحاظ میزان اضطراب و خودکارآمدی تفاوت معنادار وجود دارد. نتایج نشان دادند که از نظر خودکارآمدی بین دانشجویان دختر و پسر تفاوت معناداری وجود ندارد و هر دو گروه از نظر خودکارآمدی در یک سطح قرار داشتند. این یافته از یک سو با یافته های پاجارس (1994) ناهمخوان است اما با یافته های تمدنی و همکاران(1389) و عبدی نیا (1377) همخوانی دارد. تفاوت های جنسیتی در باورهای خودکارآمدی ناشی از عوامل بیولوژیکی نمی باشد بلکه به نظر می رسد ادراک از نقش ها و الگوهای جنسیتی،ادراک نادرست از تواناییها و قابلیت ها،فقدان مهارت یا آمادگی،عدم برابری در روش و الگوهای تدریس و فرصت های آموزش،انتظارات بازده پایین از جمله عواملی می باشند که بر اساس نحوه انتقال و ارزش دهی فرهنگی- اجتماعی و از طریق رسانه ها، نهادهای دولتی، نهادهای اجتماعی و مدرسه و خانه بر تفاوت های جنسیتی تاثیر بسزایی می گذارند(میرسمیعی و ابراهیمی قوام،1387). نتایج نشان دادند که از نظر میزان اضطراب بین دانشجویان دختر و پسر تفاوت معناداری وجود ندارد که این یافته با یافته های برنهام و همکاران(1995)،استروب و همکاران(1985) مبنی بر اینکه زنان اضطراب بیشتری را نسبت به مردان گزارش می کنند نا همخوان است اما با یافته های کرینگ وگوردن(1998)،پن بیکر و همکاران( 1987) مبنی بر عدم تفاوت معنادار بین دو جنس همخوانی دارد.
زینب عباسی جهانگیر کرمی
در اکثر تحقیقاتی، نقص مهارت های فراشناختی و ظرفیت حافظه فعال به عنوان مشکل عمده کودکان دارای نارساخوانی تشخیص داده شده است. پژوهش حاضر با هدف، بررسی اثربخشی آموزش راهبردهای فراشناختی و حافظه فعال بر بهبود عملکرد خواندن (دقت، سرعت و درک مطلب) دانش آموزان نارساخوان دختر دوره ابتدایی شهر کرمانشاه در سال تحصیلی 91-90 انجام شد. به این منظور با استفاده از نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای 140 نفر دانش آموز دختر نارساخوان پایه سوم و چهارم از مدارس ابتدایی شهر کرمانشاه مشکوک به نارساخوانی شناسایی شدند. که از این میان 48 نفر نارساخوان تشخیص داده شدند که به عنوان نمونه آماری انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایشی راهبردهای فراشناختی و حافظه فعال و یک گروه کنترل که در هر گروه 16 نفر قرار گرفتند. طرح پژوهش آزمایشی از نوع پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل بود. ابزارهای مورد استفاده برای گردآوری داده ها شامل چک لیست خواندن برای شناسایی اولیه کودکان مشکوک به نارساخوانی، آزمون هوش وکسلر کودکان برای انـدازه گیری بهـره هوشـی، آزمون تشخیصی خواندن فلاح چای (1374) و آزمون خواندن (محقق ساخته) برای تعیین عملکرد خواندن دانش آموزان بود. آموزش های ارائه شده براساس برنامه راهبردهای فراشناختی خواندن دمبو (1994) و برنامه آموزشی حافظه فعال کلامی دن (2008) به مدت هشت جلسه 60 دقیقه ای طراحی و به صورت انفرادی به آزمودنی ها گروه های آزمایش ارائه گردید. نتایج بدست آمده از تحلیل کوواریانس نشان داد که آموزش راهبردهای فراشناختی و حافظه فعال تأثیر معنادار و مثبتی در بهبود عملکرد خواندن (دقت، سرعت و درک مطلب) دانش آموزان نارساخوان دارد. همچنین برای مقایسه دو آموزش از آزمون تعقیبی بنفرونی استفاده شد که نتایج آن نشان داد که راهبردهای فراشناختی در درک مطلب و حافظه فعال در مولفه دقت برتری مثبت معناداری نسبت به گروه آزمایشی دیگر داشتند. با توجه به نتایج بدست آمده در پژوهش حاضر می توان از مداخلات آموزشی راهبردهای فراشناختی را برای کودکانی که در حوزه درک مطلب مشکل دارند و حافظه فعال برای کودکانی دارای خطاهای زیادی در خواندن بکاربرد تا با استفاده از این راهبردهای در مشکل اصلی که دارند مداخله موثرتر انتخاب شود و نتیجه مطلوب تری به همراه داشته باشد. واژه های کلیدی: نارساخوان، راهبردهای فراشناختی، حافظه فعال، خواندن
مینو فولادوند محسن حجت خواه
یافته های پژوهش حاضر ضرورت برنامه های پیشگیری و مداخلات درمانی را در کودکان ناشنوا مشخص می نماید. هرچند درمان اختلالات رفتاری بسیار مهم و ضروری است ، اما ضرورت برنامه های پیشگیری به منظور جلوگیری از اختلالات رفتاری از اهمیت بیشتری برخوردار است. برنامه های پیشگیری را می توان در چهار بعد مربوط به آموزش کودک ، خانواده ، مدرسه و جامعه متمرکز نمود . بی شک کمک به کودکان با اختلالات رفتاری امری مهم و ضروری است ، زیرا تداوم اختلالات رفتاری در فراخنای زندگی با شروع در دوره کودکی اهمیت مداخله زودرس را نه تنها به منظور کاستن رنج کودکان و نوجوانان بلکه با هدف پیشگیری از انجامیدن آن به طیف وسیعی از مشکلات روانشناختی در بزرگسالی تبیین می کند. در فرایند یاددهی- یادگیری شناخت ویژگیهای روحی و روانی کودکان، کمبودها، نیازها، استعدادها، علایق، تواناییها و ناتوانی ها از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده و حساسیت این امر در آموزش و پرورش ابتدایی بیشتر از سایر دوره های تحصیلی است و ما در صورتی موفق تر عمل خواهیم کرد که کودکان را شناخته و آموزشهایمان را منطبق با نیازها و تمایلات کودکانمان ارایه نماییم. فعالیت هنری وسیله ارتباط فکر و بیان است بنابراین از طریق آن می توان ارتباط موثری با دیگران برقرار کرده و آنرا برای تربیت عقلانی، عاطفی و اجتماعی افراد بکار برد . این امر موجب بروز تمایلات، افکار، احساسات و تجارب فردی می گردد . ارتباط بین هنر و رشد شناختی شاید یکی از اساسی ترین دلایل برای استفاده از هنر و هنردرمانی در آموزش و پرورش دوره ابتدایی باشد. برای یک خردسال ساختار هنری یکی از اثربخش ترین شیوه ها به منظور درک، ساماندهی و یکپارچه سازی مفاهیم است. پژوهشهای مختلف نشان داده اند که از بدو تولد تا 10 سالگی، ارتباطی مثبت بین توانائیهای هوشی و مهارتهای هنری وجود دارد. بدین طریق که کمک می کند تا کودکان ابعاد ناشناخته درونشان را کشف کنند و موجبات رشد شناختی خویش را فراهم آورند که شامل طبقه بندی و سازماندهی رویدادها، بازشناسی ارتباطات بین خودشان و اشیاء و بازشناسی پدیده هایی که یک رویداد خاص یا تجربه ای را متمایز می سازد ، می شود . می توان از مقوله هنردرمانی در تمام مدارس، به عنوان یک مکانیسم دفاعی و روانی در مواجهه با ناتوانایی ها استفاده کرد. هنردرمانی صرف نظر از هر نوع ناتوانی کودک، در واقع ابزار موثری در لحاظ نمودن یک برنامه به شمار می رود. علی رغم عدم استفاده کامل از مقوله هنردرمانی در مدارس و جدید بودن آن ، با توجه به مطالعه ها و پژوهش های پیشنهادی ، هنردرمانی می تواند در رشد و تحول ابعاد گوناگون کودکان دارای نیازهای ویژه فوق العاده موثر و مفید باشد. از آنجایی که کودکان ناشنوا در برخی موارد، فاقد قابلیت ها و توانایی های خاص می باشند ، لذا استفاده از عواملی مانند ایجاد خلاقیت ، تمرکز ، توجه و دقت لحاظ شده در هنردرمانی می تواند ، پیشرفت ها و موفقیت های زیادی را در طول دوران زندگی برای آنان به ارمغان آورد. در اثر آموزشهای هنردرمانی، مهارت های ارتباطی، خودآگاهی ، احساس ها و عواطف متعادل و متوازن شده و نیز قدرت من (خود) در کودکان مزبور بیش از پیش بهبود و گسترش می یابد. با این اوصاف اهمیت هنر و کاربرد آن در تعلیم و تربیت کودکان ناشنوا آنچنان که باید مورد توجه قرار نگرفته است ، حال آنکه این موضوع آنقدر موثر و مهم است که باید به حد کافی به آن توجه شود . در این بخش جهت تبیین نتایج حاصل از پژوهش با استناد به مباحث نظری، سابقه پژوهش و مشاهدات عینی از فرایند مداخله ، به بحث پیرامون فرضیه های پژوهش پرداخته می شود . فرضیه یکم : نقاشی آزاد بر کاهش پرخاشگری دانش آموزان پسر ناشنوا تأثیر دارد . در بررسی این فرضیه یافته های جدول 4- 4 نشان داد که برنامه مداخله ای نقاشی درمانی تأثیر معناداری در کاهش رفتارهای پرخاشگری پسران ناشنوا داشته است . این یافته با یافته های فری (2007) ، اسمیت و کوپر(2008) ، مددی(1379) ، نوری(1381) ، زارع و جنتی (1385) ، زینعلی و خسرو جاوید (1385) لبادی و رونقی (1388) ، لینچ و چوسا (2010) و پوند (2011) همسو است . آنها در تحقیقات خود نشان دادند که از بین روشهای درمانی متفاوتی که برای کاهش یا بهبود پرخاشگری مطرح هستند ، نقاشی درمانی از جمله روشهایی است که نتایج مفید و جالب توجهی را به دنبال دارد و فرصتهای مناسب را برای تخلیه رفتارهای پرخاشگرانه کودکان فراهم می سازد و با شیوه هایی مثبت رفتارهای تکانشی و هیجانی را تعادل می بخشد. در تبیین این یافته می توان گفت از آنجائیکه دانش آموزان ناشنوا قادر به برقراری ارتباط از طریق کلام نیستند، در نتیجه نسبت به کودکان شنوا مشکلات رفتاری بیشتری دارند که یکی از آنها پرخاشگری است . همچنین دانش آموزان ناشنوا ممکن است به علت نقص در مهارتهای شناختی ، اجتماعی ، ارتباطی و عاطفی بیش از سایر دانش آموزان از خود پرخاشگری نشان دهند . اغلب این دانش آموزان به نقصهایی در پردازش اطلاعات اجتماعی دچارند و به علت ناآگاهی ، انتخاب روش نادرست ابراز وجود و ضعف آنها در انجام وظایف پایه ای مثل تقاضا ، مذاکره و شکایت ، اغلب دوست و آشنا از آنها می رنجند. دانش آموزان ناشنوا ممکن است راهنماییهای اجتماعی را اشتباه تفسیر کنند و تمایلات خصومت آمیز را به ویژه در طی دوران فشار روانی ، به دیگران نسبت دهند. دلیل عمده برخوردهای مکرر پرخاشگرانه در بسیاری از افراد نداشتن مهارت های اجتماعی پایه است. کمبود مهارتهای اجتماعی در این دانش آموزان اغلب به کنترل ضعیف تکانه و تحمل اندک ناکامی منجر می شود. افراد پرخاشگر نحوه برقراری ارتباط موثر را بلد نیستند و در نتیجه برای ابراز خواسته های خود سبکی تند و خشن را بر می گزینند . نقایص اجتماعی شدید آنها قطعاً باعث می شود که به کرات سرخورده شوند و کسانی را هم که با آنها تماس مستقیم دارند ، عصبانی کنند . بنابراین سرخوردگی و ناکامی در ایجاد ارتباط و کمبود مهارتهای اجتماعی از دلایل عمده برای ابراز پرخاشگری کودکان و نوجوانان ناشنوا می باشد . به گفته کاستلو(2004) به نظر میرسد اکثر افراد در اغلب مواقع به شیوه سازنده و کارامد عمل می کنند ، در حالیکه افراد ناشنوا در رویارویی با مسائل تنها تا حدودی شیوه های موثر دارند. در فرایند رشد ، مشکلات کودکان اغلب به علت ناتوانی بزرگسالان برای برقراری ارتباط است . یک روش برای کاهش این گونه رفتارها مجهز کردن افراد به آن دسته از مهارتهای اجتماعی است که به کلی از آن محرومند مثل افزایش ارتباطهای بین فردی و بهبود توانایی افراد در کنار آمدن با طرد و فشار روانی. به عبارت دیگر ، باز بودن راه های ارتباط اجتماعی سبب تقویت بیان بیرونی احساسات درونی می شود. در فرایند هنردرمانی به سبب افزایش ارتباط های بین فردی موثر و به تبع افزایش اعتماد به نفس افراد مهارتهای اجتماعی و راهکارهای حل مسأله نیز بهبود یافته و فرد احساس مثبت بودن می کند . با توجه به اینکه برای برقراری ارتباط با ناشنوایان باید از روشهای غیرکلامی استفاده شود ، استفاده از نقاشی جایگزین مناسبی است ، نقاشی همانند بازی ، وسیله ای است که آنها برای بیان احساسات ، برقراری روابط ، توصیف تجربه ها، آشکار کردن آرزوها و خودشکوفایی ازآن استفاده می کنند و همانند کلام برای بزرگسالان است ( فریدمن ، لوبوویتس، 2009) . از طرفی نقاشی می تواند نقش درمانی داشته باشد. دلیل قانع کننده برای سودمندی این روش غیر کلامی این است که در این روش به کودکان فرصت داده می شود تا در محیطی امن و آرام احساسات آزاردهنده و مشکلات درونی خود را از این طریق بروز داده و تخلیه نمایند. از دیدگاه روانکاوی ، یافتن فرصتهایی برای تخلیه اعمال پرخاشگرانه ، گرایشهای پرخاشگرانه را کاهش خواهد داد، اصطلاح پذیرفته شده برای این فرایند تخلیه هیجانی یا پالایش است . پژوهشگران سالها معتقد بودند که اگر به افراد عصبانی مزاج فرصت ابراز خشم ، به طریقی غیر آسیب رسان داده شود، تنش یا برانگیختگی آنها و تمایلشان به انجام پرخاشگریهای بارز و بالقوه خطرناک کم می شود . زیگموند فروید وجود اینگونه پالایش را قبول داشت . طبق نظریه سائق ، ناکامی در ابراز احساسات و هیجانات منفی ، منجر به پرخاشگری می شود . از آنجا نقاشی آزاد این فرصت را در اختیار فرد قرار می دهد تا به روشی غیر آسیب رسان به ابراز هیجاناتش بپردازد ، بنابراین خشم و ناکامی برطرف شده و آرامش و هیجانات مثبت جایگزین می شود . از آنجا که پرخاشگری کودکان را در معرض خطر مشکلات رفتاری بعدی قرار می دهد و پیامدهای منفی ثابت شده ای از قبیل : عدم پیشرفت کافی تحصیلی ، ترک تحصیل زودرس ، سوء مصرف دارو و بزهکاری نوجوانی دارد ( گراهام ، 2009) ، به عنوان یک تبیین کلی با توجه به اینکه دانش آموزان ناشنوا برای برقراری ارتباط از روش های غیر کلامی استفاده می کنند، بنظر میرسد تکنیک استفاده شده در این پژوهش به علت ماهیت غیر کلامی بودن آن ، یکی از تکنیکهای مناسب برای مشاوره و حل مشکلات رفتاری به ویژه پرخاشگری کودکان است . فرضیه دوم : نقاشی آزاد بر کاهش اضطراب و افسردگی دانش آموزان پسر ناشنوا تأثیر دارد . در بررسی این فرضیه نتایج جدول 4 -5 نشان دهنده تأیید شدن فرضیه دوم می باشد ، بدین معنا که نقاشی آزاد به طور معناداری در کاهش اضطراب و افسردگی پسران ناشنوا موثر بوده است . این یافته مطابق با نتایج پژوهشهای لیگ (2003) ، فیلینگر ، سینانوویچ (2007) ، اسمیت و کوپر (2008) ، بیابانگرد (1384) و ابراهیمی (1387) است که نشان دادند ، افسردگی و اضطراب در ناشنوایان شایع تر از افراد شنوا است. همچنین با نتایج پژوهشهای فری (2007) ، اکلند و همکاران(2009) ، لینچ و چوسا(2010) ، فدایی و همکاران(1381) ، فریدونی و همکاران(1387) ، زارع و جنتی(1387) و لبادی و رونقی(1388) در مورد تأثیر نقاشی درمانی بر کاهش اضطراب و افسردگی همسو می باشد. آنها در تحقیقات خود نشان دادند که نقاشی درمانی از جمله روشهای درمانی موثری است که به کودکان کمک می کند تا به گونه ای غیر کلامی به بیان احساسات و تعارضات خود بپردازند ، در تبیین این یافته می توان گفت افراد ناشنوا به علت ماهیت ناشنوایی و مشکل در ارتباط با محیط و بازخورد جامعه به آنها معمولاً منزوی و درون گرا هستند. از شایعترین شکایاتی که این کودکان دارند و نیاز به توجه ویژه دارد وجود خستگی در آنان است. بروز علامت خستگی نشانه ظهور مشکلات فراوانی است که در صورت عدم درمان و توجه به آن منجر به افسردگی خواهد شد . یکی از دلایل این مسئله این است که در دوران یادگیری مهارتهای اجتماعی ، کودکان ناشنوا از برقراری رابطه با محیط عاجزند ، قادر به فهم کامل توضیحات اطرافیان و مربیان نیستند و نمی توانند نیازهای خود را بیان کنند . نداشتن اعتماد به نفس کافی و ترس از عدم پذیرش توسط دیگران و احساس حقارت به سبب قادر نبودن در هماهنگ ساختن خود از نظر گفتار و رفتار با سایرین و ناتوانی در ابراز صحیح هیجانات و عواطف در فرد ناشنوا ایجاد اضطراب می نماید و این اضطراب منجر به گوشه گیری و افسردگی وی می شود ، بنابراین ناکامی ناشی از ارتباط ضعیف ، اضطراب و افسردگی را به وجود می آورد . همچنین نظریه پردازان خود بر این باورند که شکست والدین در ایجاد رابطه اعتمادآمیز توأم با آرامش و حمایت کننده با فرزندانشان به ایجاد اضطراب فروپاشی در آنها منجر می شود . تحقیقات متعدد نشان داده اند بین شیوه های تربیتی کودک و اضطراب دوره بزرگسالی ، همبستگی وجود دارد . مینگز ، بیلی و رای (2004) در مطالعه ای نشان دادند مادران کودکان استسنایی از افسردگی و اضطراب بیشتری رنج می برند و در برابر کنترل عصبانیت خود در مقابل فرزندانشان مشکلات بیشتری دارند . تولد فرزند معلول استرس و اضطراب زیادی را برای والدین ایجاد می کند ، وضعیت زندگی والدین کودکان دچار کم شنوایی سرشار از وقایع استرس زا است. پیچیدگی این معلولیت ، غیر قابل درمان بودن آن و مشکلات ارتباطی که به همراه می آورد همه در زندگی روزمره خانواده اختلال ایجاد می کند. والدین غالباً میزان زیادی اضطراب و استرس را سالها پس از شناسایی کم شنوایی فرزندشان همچنان تجربه می کنند. مشکلات ارتباطی کودک ناشنوا مضاف بر علت می شود و خانواده ها زمان زیادی از زندگی را صرف غلبه بر موانع موجود بر سر راه تلفیق کامل اجتماعی می کنند . والدین شنوای کودک ناشنوا در مقایسه با والدین شنوای فرزندان شنوا خشک تر و منفی تراند و از پرخاشگری بالاتری برخوردارند. در نتیجه رشد هیجانی این کودکان دچار مشکلاتی می شود ، همچنین خانواده های دارای فرزند کم شنوا از لحاظ جو هیجانی و احساس خانواده و ارتباط با فرزندان با خانواده های بدون فرزند ناشنوا تفاوتهایی دارند. عوامل بسیاری در ایجاد استرس والدین و شدت بخشیدن به آن در کاراند. مشکلات مربوط به نگهداری فرزند، ارتباط نزدیکی با میزان استرس والدین دارد . سن کودک ، وضعیت اقتصادی والدین و جو عاطفی خانواده در میزان استرس والدین موثرند. زمانی که کودک میزان زیادی ناتوانی و بدعملکردی نشان می دهد، والدین دچار اضطراب ، افسردگی و نا امیدی مفرط می شوند. در اغلب این خانواده ها عدم وجود تحصیلات دانشگاهی و عدم اشتغال مادران رابطه مستقیمی با میزان افسردگی آنها دارد. همچنین عدم وجود حمایتهای عاطفی اطرافیان ، خدمات اجتماعی مناسب و استرس مهمترین عوامل موثر بر اضطراب مادران هستند. اضطراب در صورت عدم درمان ، در طول زمان تشدید می شود و تأثیری مستقیم بر جو خانواده و به ویژه فرزندان باقی می گذارد. براساس مطالعات گذشته اختلالات روانشناختی والدین ، شکل گیری دلبستگی کودک و تحول رفتاری ، اجتماعی ، هیجانی و شناختی او را متأثر می کند و او را در معرض خطر ابتلا به اختلالات روانشناختی قرار می دهد. رابطه مادر- فرزند نزد مادران مضطرب متفاوت با مادران غیر مضطرب است. مادران مضطرب در روابط عاطفی با فرزندان خود دچار مشکل اند، به آنها کمتر محبت می کنند ، کمتر لبخند می زنند و در تعاملات با فرزندان بیشتر حالتی انتقادی و عصبی دارند. زمانی که والدین از نظر روانشناختی ، اجتماعی یا اقتصادی تحت فشار باشند ، در مراقبت و ابراز محبت کودک ناتوان و تحریک پذیر خود، دچار مشکل می شوند و این امر به نوبه خود باعث ایجاد یک دلبستگی نا امن می شود. از سویی والدین در مقابل کودک نیازمند و آسیب پذیر خود اضطراب زیادی را متحمل می شوند و از سوی دیگر این اضطراب ، آنان را از لحاظ عاطفی در نظر کودک غیر قابل دسترسی می کند و کودک نیز در مقابل ، دچار اضطراب خواهد شد. همچنین توجیه دیدگاه انسانی نگر درباره چگونگی گسترش اختلال های اضطرابی و افسردگی ، که اگر افراد نتوانند در خلال کودکی توجه مثبت بی قید و شرط را از افرادی که برای آنها معنادار هستند دریافت کنند ، یک شیوه کنش وری دفاعی در آنها گسترش می یابد و دیدگاهی انتقادی نسبت به خود اتخاذ می کنند ، دلیل دیگری بر این تبیین ها می باشد . از آنجا که همه کودکان ، به ویژه کودکان ناشنوا در قلمرو تفکر و تحلیل احساسات و انگیزه هایشان محدود هستند و طراز عقلی ، زبانشناختی و عاطفی آنها نیز کاملاً متفاوت از بزرگسالان است ، همه روان تحلیل گران در این باره اتفاق نظر دارند که در تحلیل کودکان باید از فنون متفاوتی استفاده شود ، ضمن آنکه درمانگر باید از موضع فعل پذیر خود صرف نظر کرده و به گونه ای فعال تر در فرایند درمانگری مداخله نماید . بدین ترتیب ، تحلیل گران کودک به جای آنکه از کودکان بخواهند تا به بیان مسائل خود بر اساس همخوانی آزاد بپردازند ، با استفاده از روشهایی مانند بازی ، ترسیم ، نقل قصه ها یا ایفای نقشها ، کودک را به بیان تعارض ها و احساسات خود به گونه ای غیر مستقیم وادار می کنند . کلاین ، بازی و ترسیم کودک را معادل همخوانی آزاد می داند و عقیده دارد که کودک ، خیالپردازی ها ، امیال و تجربه های کنونی خود را به گونه ای رمزی در بازیها و نقاشی هایش بیان می کند . از آنجا که این دو مهمترین شیوه بیان او هستند بنابراین می توان در خلال فرایند تحلیل گری کودکان به تفسیر این داده ها پرداخت . از سوی دیگر ، از آنجا که بسیاری از احساسات کودکانه مانند خشم ، افسردگی ، تضاد ورزی ،کنجکاوی جنسی یا تمایل به تخریب گری ، با واکنش منفی بزرگسالان مواجه می شوند و ترس از بیان آنها در کودک به وجود می آید . چنین احساس ها و هیجانهایی که نمی توانند در رفتارهای کودک آشکار شوند به صورت واکنشهای اضطرابی در می آیند. در حالی که ترسیم به کودک اجازه می دهد که احساسات پذیرفته نشده خود را بروز دهد بدون آنکه با واکنش منفی بزرگسالان مواجه گردد. از این جهت ، نقاشی که دارای کنش پالایشی است به برون ریزی تنش هایی که به دلایل مختلف در کودک وجود دارند ، کمک می کند . از این راه کودکان می توانند خود را به گونه ای خلاق ابراز کنند و احساس خشم ، ترس و دیگر احساس های منفی خود را کاهش دهند . همچنین شرکت در جلسات گروهی نقاشی آزاد کمک می کند تا فرد اعتماد به نفس خود را افزایش داده و به گونه ای خلاق و موثر با مشکلات کنار بیاید . شرکت در این جلسات خلق گرفته را از بین برده و به فرد شادی و آرامش می-دهد زیرا می تواند بدور از قضاوت سایرین به پرورش قوه تخیل خود بپردازد . از آنجا که انجام فعالیت-های لذت بخش و به دور از تنش مانند درآمیختن با دنیای رنگ ها ، در گروه بودن و ارتباط برقرار کردن با سایرین و انجام فعالیتهایی از این دست ، افسردگی را از بین برده و سبب شادی و نشاط فرد می-شود ، به همین جهت کاربرد نقاشی آزاد در کاهش افسردگی و اضطراب کودکان ناشنوا موثر است . فرضیه سوم : نقاشی آزاد برکاهش رفتارهای ناسازگاری دانش آموزان پسر ناشنوا تأثیر دارد. یافته های جدول 4- 6 نشان داد که برنامه نقاشی درمانی تأثیر بسزایی در کاهش رفتارهای پرخاشگری پسران ناشنوا داشته است. این یافته با پژوهش های اسمیت و کوپر(2008) ، تویسن (2005) ، وان الدیک (2006) ، هاسکینز (2007) ، پایلی (2010) و کورورا (2010) مبنی بر شیوع رفتارهای ناسازگاری در افراد ناشنوا همخوانی دارد. همچنین یافته های پژوهش در زمینه کارایی نقاشی درمانی درکاهش رفتارهای ناسازگاری کودکان با پژوهشهای لوئنفلد (1957) ، لویک (1983) ، هنلی (2009) ، دان اسنو (2009) ، پوند (2011) ، زینعلی (1385) و لبادی و رونقی (1388) همسو است . تحقیقات آنها نشان داد که نقاشی درمانی در کنار سایر درمان های روانشناختی و خانواده درمانی می تواند به کاهش نشانه های رفتار ناسازگاری و مقابله ای همچون خشم ، پرخاشگری و رفتار ایذایی در کودکان ناسازگار کمک کند تا به روشی آرام و غیر خصمانه در فضایی به دور از انتقاد ، مشکلات و ناراحتی های درونی خود را آشکار کرده و به بیان خویشتن بپردازند . در تبیین این یافته می توان گفت کودکان ناشنوا به علت مشکلاتی که ناشنوایی برایشان ایجاد می کند مستعد ابتلا به انواع اختلال های روانی هستند و با قرار گرفتن در یک زمینه خانوادگی مشکل دار، درصد این ابتلا در آنها بالاتر می رود. الگوی تعامل خانوادگی کودکان ناسازگار ، به تقویت رفتار مقابله ای و بی توجهی یا تنبیه رفتارهای اجتماعی مثبت گرایش دارد. دست کم در 90 درصد والدین کودکان ناشنوا ، احساس سردرگمی، عدم قاطعیت و حتی گهگاه احساس گناه ملاحظه می شود. این دوگانگی عاطفی والدین و راهنمایی های متناقضی که از دیگران می گیرند ، اغلب آنها را بیش از حد حمایت گر و بی ثبات در اعمال نظم برای بچه می سازد. گاهی هم، به خصوص در زن و شوهرهایی که پیش از تولد فرزند ناشنوای خود با هم مشکلات عمیق داشته اند دیده می شود که کودک را طرد و مسوولیت را به عهده دیگری( معمولاًمادر) می اندازند. شناختهای والدین و رفتارهای ناشی از آنها نقش مهمی در حفظ و تداوم نافرمانی کودک ایفا می کنند. کودکان ناسازگار تواناییهای اجتماعی – شناختی محدودی دارند و در نظم بخشی درونی رفتارشان با مشکل مواجه هستند . این کودکان بیشتر رفتارهایی را نشان می دهند که متوجه دیگران است مانند لجبازی ، جر و بحث با بزرگسالان ، امتناع از اطاعت کردن از درخواستها ، آزار عمدی مردم ، سرزنش کردن دیگران ، زودرنجی ، خشمگین شدن ، یا غرض ورزی و انتقام جویی . آنها مهارت های حل مسأله ضعیفی نشان داده و می کوشند در برابر تحمل رفتارهای معین از سوی اشخاص مهم مانند والدین مقاومت کنند . مشکلات روانی والدین ، شیوه های نادرست تربیت فرزند و از هم گسیختگی زناشویی، سوء مصرف مواد توسط والدین به ویژه پدر ، افسردگی مادر ، اختلال شخصیت ضد اجتماعی والدین و تعاملات قهرآمیز خانوادگی پیش بینی کننده رفتارهای مقابله ای و ناسازگاری در کودکان ، به ویژه کودکان ناشنوا می باشند . اکثر مطالعات بر نقش خانواده در شکل گیری رفتارهای ناسازگار تأکید می کنند . زیرا کودک مهمترین قسمت از دوران زندگی خود را در خانواده می گذراند. نخستین تجربه های سازشی وی با پدر و مادر و خواهران و برادرانش تحقق می یابد. وقتی صحبت از تعارض است ، با آنها در تعارض است . این تعارضها همواره به وضوح آشکار نمی گردند. چون آنچه خود را نشان می دهد نتیجه است ، نه علت ، این علت عمیق در واقع در بسیاری از مواقع ناهوشیار است نه پدر و مادر از آن خبر دارند و نه خود کودک. به دلیل آنکه تربیت بر آن مهر سکوت می زند و آن را قلمرو ممنوع قسمتی از شخصیت اعلام می نماید و به نوعی جامه حفظ ظاهر به واقعی ترین افکار و احساسات می پوشاند. بنابراین با پرسیدن نمی توانیم به کشف انگیزه های عمیق اختلالات سازشی دست یابیم . فروید در روان تحلیل گری بزرگسالان از روش تداعی آزاد استفاده می کرد . اما این روش در مورد کودکان به ویژه ناشنوایان قابل اعمال نیست پس لازم است وسایلی که امکان بررسی مشکلات دوره کودکی را فراهم می سازند ، یعنی بازی و نقاشی های آزاد را جایگزین آن ساخت . روانشناسان معتقدند برای آشکار کردن این تعارضات باید کودک را به برون ریزی عمیق ترین احساساتش هدایت کنیم . به سخن دیگر باید کودک بتواند آنچه در دل دارد آزادانه بیان کند و نقاشی دقیقاً وسیله این بیان آزاد است ، زیرا به کودک اجازه می دهد تمایلات سرکوفته در زمینه ناهشیار خود را فرافکنی نموده و احساسات واقعیش را آشکار سازد . به عقیده آبراهام (1962) نقاشی آزاد یک فرافکنی است . بدین معنا که تمامی شخصیت در اینجا در جستجوی راهی برای بیان خویشتن است و مخصوصاً عناصر نیمه هشیار و ناهشیار به پاس آزادی عمل آزمودنی به برون فکنده می شوند . تردیدی نیست که برون فکنی تمایلات سرکوب شده و هیجانات ناخوشایند منجر به کاهش احساسات و عواطف منفی و آزاردهنده خواهد شد ، در نتیجه احساس آرامش و امنیت به فرد باز می گردد . از این رو نقاشی آزاد در کاهش رفتارهای ناسازگار موثر است . فرضیه چهارم : نقاشی آزاد برکاهش رفتارهای ضد اجتماعی دانش آموزان پسر ناشنوا تأثیر دارد. نتایج جدول 4- 7 نشان داد که نقاشی درمانی در کاهش رفتارهای ضد اجتماعی دانش آموزان ناشنوا تأثیر داشته است . بر اساس پژوهش های کوپر (2006) ، اسمیت و کوپر (2008) ، تویسن (2005) و ابراهیمی (1387) در تبیین این فرضیه می توان گفت محیط خانواده نقش مهمی در بروز اختلال های رفتاری از جمله رفتارهای ضد اجتماعی دارد . فقر ، مواد مخدر و الکلیسم در مراقبان کودک و نوجوان ، کودک آزاری و غفلت ، سوء تغذیه ، محیط نابسامان خانواده ، آشوب خانوادگی ، طلاق و فرزند پروری نامناسب تأثیر عمیقی بر اختلال های رفتاری کودکان و نوجوانان دارند . کودکانی که در خانواده های کم در آمد رشد می کنند در خطر مضاعف ابتلا به مشکلات رشد هوشی ، نارسایی در پیشرفت تحصیلی و احتمال بیشتر برای اختلال های رفتاری قرار دارند . رفتارهای ضد اجتماعی اغلب در خانواده-های فقیر که عوامل فشارزای روانی دیگری همچون بی خانمانی ، مرگ والدین ، فرزند خواندگی و کودک آزاری مداوم دارند ، به چشم می خورد . تعارض ها و دعواهای گسترده زناشویی رابطه بالایی با رفتارهای کودکان ، از جمله رفتار پرخاشگرانه ، مشکل در انجام تکالیف مدرسه ، افسردگی ، مشکلات سلامتی و شایستگی اجتماعی پایین ، دارند . روش های تربیت و مدیریت کودک نقش مهمی در بروز اختلال های رفتاری کودکان دارند . والدینی که بسیار سهل گیر هستند ، بسیار محدود کننده و یا پرخاشگرند ، معمولاً فرزندانی تربیت می کنند که دارای اختلال سلوک هستند . آن دسته از محیط های خانواده که فاقد قوانین و پیامدهای با ثبات برای رفتارهای کودک هستند ، والدین نظارتی بر رفتارها ندارند ، رفتار پرخاشگرانه را تقویت می کنند و خود والدین الگویی برای پرخاشگری هستند و از روش-های پرخاشگرانه مدیریت کودک استفاده می کنند ، کودکانی تربیت می کنند که بسیار بیشتر در معرض نشان دادن اختلالات رفتاری آزارشی هستند . کودک آزاری نیز نقش عمده ای در بروز پرخاشگری و دیگر مشکلات رفتاری در کودکان و نوجوانان دارد که آثار آن عبارت است از گوشه گیری ، نافرمانی ، پرخاشگری ، ادرار بی اختیاری و شکایت های روان تنی . اغلب مداخله های مربوط به کودکان با اختلالات رفتاری از جمله اختلال سلوک به سمت گسترش مهارت های ارتباطی ، تعامل اجتماعی مناسب با همشیران ، والدین و همسالان ، گسترش مهارت های اجتماعی و دادن پاسخ های متناسب با سطح رشدی است . اکثر این کودکان مشکلات بسیاری در قبول پیامدها ، تعامل با دیگران ، کنترل خود در موقعیتهای گوناگون مدرسه و خانواده و بیان احساسات داشتند . در گذشته ، بیشتر برنامه های مخصوص این کودکان دارای ماهیتی محدود کننده ، کنترل کننده و تنبیهی بودند. اما امروزه به طور کلی برنامه های مخصوص کودکان با اختلالات رفتاری بر ایجاد مهارت-های تحصیلی ، افزایش خود آگاهی ، رشد عزت نفس ، احساس تسلط بر محیط ، کنترل خود ، تقویت خود باوری و افزایش اعتماد به نفس ، پالایش روانی ، افزایش مهار تکانه و شیوه های بیان خلاق در رویارویی با مشکلات ، تأکید می کنند . در این راستا هنردرمانی گروهی فرصت بودن در یک گروه دوستانه را فراهم می کند که باعث تجربه رشد هیجانی شده ، به ویژه برای کسانی که تجربه های خوبی در خانواده یا کلاس درس نداشته اند وکودکانی که نسبت به بودن در کنار بزرگسالان رغبت نشان نمی-دهند ، می توانند پس خوراند بیشتری از همسالان دریافت کنند . همچنین کودکانی که می ترسند احساسات خصمانه آنها غیر قابل قبول باشد ، گروه را نسبت به موقعیتهای درمانی دو نفری جایگاه بهتری خواهند یافت . از این طریق هنردرمانی باعث کاهش ناسازگاری ها و افزایش مهارت های اجتماعی ( دوست یابی و تعامل با دیگران ) ، درمان و شفابخشی آشفتگیهای روحی کودکان می شود و خلق ، نشاط ، عزت نفس و آگاهی آنها را بهبود می بخشد و از این جهت که هیچگونه عوارضی(عوارض جسمی و وابستگی دارویی) برای کودک به دنبال ندارد روش درمانی بسیار مفیدی است . فرضیه پنجم : نقاشی آزاد برکاهش نقص توجه دانش آموزان پسر ناشنوا تأثیر دارد. نتایج جدول 4- 8 نشان داد که نقاشی درمانی در کاهش نقص توجه و حواس پرتی دانش آموزان ناشنوا تأثیر داشته است. یافته های پژوهش حاضر با پژوهش التشولر (2004) و اسمیت و کوپر (2008) هنلی (2009 ، 2008) بیابانگرد(1384) ، ابراهیمی(1387) ، لینچ و چوسا (2010) ، زینعلی و خسروجاوید (1385) ، فرامرزی و همکاران (1388) همسو است . در تبیین این یافته می توان گفت افراد با اختلال نارسایی توجه ممکن است ویژگیهایی از قبیل رفتار تکانشی غیر عادی ، بی قراری یا بیش فعالی ، ناتوانی در تمرکز توجه ، یا ترکیبی از این گونه رفتارها را نشان دهند . در حقیقت اختلال نارسایی توجه گونه ای از فرایندهای جسمانی (نظیر اختلال عصبی یا شیمیایی ) است که با عوامل اجتماعی ، روان شناختی یا محیطی ( مانند سرخوردگی ، انزوای اجتماعی و ضعف آموزشی ) در تعامل است . کودکان دارای این اختلال اغلب در مدرسه با مشکلات قابل توجهی رو به رو هستند و هم به لحاظ آموزشی و هم از نظر اداره کلاس ، همواره چالش قابل ملاحظه ای را در مقابل معلمان قرار می دهند .
رجاء محسنی خدامراد مومنی
هدف این پژوهش تعیین اثربخشی آموزش تاب آوری بر کاهش علایم اضطراب و افسردگی و افزایش تاب آوری بیماران قلبی در میان نوجوانان مبتلا به بیماری کرونری قلب بود. طرح این پژوهش نیمه تجربی و از نوع پیش آزمون-پس آزمون-پیگیری با گروه کنترل بوده است. نمونه این پژوهش 20 نفر (16 پسر و 4 دختر) از بیماران مراجعه کننده به بیمارستان امام علی (ع) بودند که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شده بودند و به طور تصادفی در دو گروه آزمایشی و گواه قرار داده شدند. شرکت کنندگان در این پژوهش به پرسش نامه های افسردگی (بک ، 1969)، اضطراب (بک،1990) و تاب آوری (کونور و دیویسون، 2003) پاسخ دادند. شرکت کنندگان به مدت 12 جلسه تحت آموزش قرار گرفتند. داده ها با استفاده از روش تحلیل کوواریانس مورد تحلیل قرار گرفتند. نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد که آموزش تاب آوری اثر معناداری بر کاهش علایم افسردگی داشته است و چنین نتیجه ای با پیگیری دوماهه حفظ شده است. آموزش تاب آوری اثر معناداری بر کاهش علایم اضطراب داشته است و پیگیری دو ماهه موید همین یافته است. آموزش تاب آوری اثر معناداری بر افزایش تاب آوری داشته است و با پیگیری دو ماهه این یافته نیز تأیید شد. در مجموع نتایج این پژوهش بیان کردند که آموزش تاب آوری اثر معناداری بر کاهش علایم افسردگی و اضطراب و افزایش تاب آوری داشته است و تحت آموزش قرار گرفتن بیماران قلبی می تواند پیش بینی کننده کاهش علایم افسردگی و اضطراب و افزایش تاب آوری باشد. کلید واژه ها: افسردگی، اضطراب، بیماری قلبی، تاب آوری.
حسین حسینی جهانگیر کرمی
هدف پژوهش حاضر تعیین نقش تمایزیافتگی خود، سبک های هویت و هوش معنوی در پیش بینی بهزیستی روانشناختی دانشجویان است. پژوهش توصیفی از نوع همبستگی و جامعه پژوهش شامل دانشجویان دانشگاه رازی کرمانشاه است، نمونه ای به حجم 371 نفر به عنوان نمونه، به روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای انتخاب شد. شرکت کنندگان به پرسشنامه های تمایزیافتگی خود اسکوورن، سبک های هویت برزونسکی، هوش معنوی کینگ و بهزیستی روانشناختی ریف پاسخ دادند. نتایج به دست آمده با استفاده از رگرسیون گام به گام و خطی و ضریب همبستگی پیرسون نشان داد که مولفه های تمایزیافتگی خود، سبک های هویت و هوش معنوی توانایی پیش بینی بهزیستی روانشناختی و مولفه های آن را دارند، همچنین مولفه های تمایزیافتگی خود، سبک های هویتی و هوش معنوی با مولفه های بهزیستی روانشناختی رابطه معنادار دارند001/0>p. باتوجه به یافته های پژوهش می توان گفت که تمایزیافتگی خود، سبک های هویت و هوش معنوی از فاکتورهای موثر در بهزیستی روانشناختی هستند که این نکته می تواند مورد توجه برنامه ریزهای سلامت روان قرار گیرد.
آذر سراج خرمی خدامراد مومنی
هدف این پژوهش، مقایسه ی نشخوار فکری و مکانیسم های دفاعی در افراد مبتلا به اختلال افسردگی اساسی و وسواسی- جبری با افراد غیرمبتلا است. جامعه ی آماری این پژوهش توصیفی از نوع پس رویدادی را افراد ساکن در شهر دزفول که بر اساس ملاک های تشخیصی dsm iv-trو مصاحبه های تشخیصی ساخت یافته از جمله sid، توسط روانپزشکان واجد ملاک های تشخیصی اختلال افسردگی اساسی و وسواسی- جبری بودند و همچنین کلیه ی فرهنگیان ساکن در این شهر به عنوان گروه مقایسه تشکیل دادند.حجم نمونه شامل 30 نفر افسرده بالینی، 30 نفر وسواسی بالینی، و هم چنین 60 نفر افراد غیرمبتلا بودندکه نمونه ی بالینی با روش نمونه گیری هدفمند و نمونه ی غیرمبتلا به صورت هدفمند و با روش غربالگری با استفاده از پرسشنامه mmpi، انتخاب شدند. ابزارهای به کارگرفته شده شامل پرسشنامه ی نشخوار فکری (rq)، پرسشنامه ی مکانیسم های دفاعی (dsq40) و پرسشنامه ی 71 سوالی mmpi بود. جهت تحلیل داده ها از تحلیل واریانس چندمتغیره استفاده شد. نتایج پژوهش حاکی از آن بود که میزان استفاده از نشخوارفکری در گروه افسرده و وسواس، بیشتر از گروه غیرمبتلا بود. میزان استفاده از سبک دفاعی رشدنایافته در گروه مبتلا بیشتر از گروه غیرمبتلا و میزان استفاده از سبک روان آزرده نیز در مبتلایان به افسردگی بیشتر از گروه وسواس و غیرمبتلا بود؛ علاوه بر آن مشخص گردید که بین گروه ها در استفاده از برخی از مکانیسم های دفاعی تفاوت معناداری وجود دارد. یافته های پژوهش نشان می دهد که نشخوارفکری و مکانیسم های دفاعی می توانندپیش بینی کننده ی اختلال های خلقی و اضطرابی باشند. تلاش در راستای کاهش بکارگیری نشخوار فکری وسبک های رشدنایافته و روان آزرده می تواند گامی مهم جهت ارتقای سلامت روانی بیماران باشد.
سمیه کهریزی آسیه مرادی
پژوهش حاضر به منظور بررسی اثربخشی شن بازی درمانی، بر کاهش اختلال رفتاری کودکان شهرستان کرمانشاه انجام شد. روش این مطالعه، نیمه تجربی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود و روش آماری آن تحلیل کوواریانس چند متغیره است. جامعه آماری پژوهش کودکان 7-5 ساله دارای اختلال رفتاری شهر کرمانشاه و روش نمونه گیری تصادفی ساده بود. ابتدا از میان مناطق سه گانه شهر کرمانشاه، شش مهد کودک( از هر منطقه دو مهد کودک) به تصادف انتخاب شد. 54 کودک دارای اختلال رفتاری شناسایی شدند. سپس بر اساس شرایط ورود و خروج از مطالعه، 30 کودک( 10 دختر و 20 پسر) به عنوان گروه نمونه انتخاب و به صورت تصادفی در گروه آزمایش 15 نفر و کنترل 15 نفر قرار گرفتند. پرسشنامه اختلال رفتاری راتر فرم معلم( 1967) در مرحله پیش آزمون- پس آزمون و یک ماه بعد از پایان مداخله توسط مربیان تکمیل شد. کودکانی که در گروه آزمایشی قرار داشتند به مدت ده جلسه هفتگی (45 دقیقه در هفته) در فعالیت شن بازی درمانی به صورت انفرادی شرکت داده شدند. نتایج نشان داد که شن بازی درمانی اثر معنی داری بر کاهش پرخاشگری/بیش فعالی، اضطراب/افسردگی، ناسازگاری اجتماعی و کمبود توجه کودکان گروه آزمایشی در مقایسه با کودکان گروه کنترل دارد. اما بر اختلال سلوک اثر معنی داری ندارد. چنین دستاوردی در پیگیری یک ماه حفظ شد. با توجه به نتایج به دست آمده می توان گفت شن بازی درمانی می تواند در کاهش اختلال رفتاری کودکان موثر واقع شود و بر ضرورت کاربرد شن بازی درمانی به منظور کاهش اختلال رفتاری در کودکان دارای این اختلال تاکید شد.
پرستو ابراهیمی سیمین حسینیان
چکیده هدف: پژوهش حاضر با هدف اثر بخشی آموزش تاب-آوری بر ارتقای کیفیت زندگی و سلامت روان مادران کودکان دارای اختلال یادگیریشهرستانبهشهردرسال91 انجام شد.روش:روش تحقیق،آزمایشیباطرحپیش آزمونوپس-آزمونبا گروهکنترل و آزمون پیگیریبود. بااستفاده از روش نمونه گیری تصادفی، نمونه ای باحجم 50 نفر ازمیان مادرانی که در مرکز اختلال های یادگیری درسطح مدارس شهرستان بهشهر بودند، انتخاب شد که نیمی از آن ها درگروه آزمایش ونیمی دیگر درگروه کنترل قرار گرفتند. ابزارهایمورداستفادهعبارتنداز: پرسشنامه ی تاب-آوری 25 سوالی کانر و دیویدسون (2003)، پرسشنامه سلامت روان 28 سوالی گلدبرگ (1972)وپرسشنامهکیفیتزندگی36 سوالی ویر و شربورن (1992). یافته ها:داده ها با استفاده ازآزمون تحلیل کوواریانس درسطح معنا-داری(p<0.01)موردتجزیهوتحلیلقرارگرفتندونشان دادندکه میانگین کیفیت زندگی و سلامت روان مادرانی که تحت آموزش قرار گرفتند، از مادرانی که تحت این آموزش قرارنگرفتند، درپس آزمون وآزمون پیگیری بیشتربود. نتیجه گیری:نتایج مبین این بود که برنامه آموزش تاب آوری بر ارتقای کیفیت زندگی مادران کودکان دارای اختلال یادگیری،اثر گذاراست و نیز برنامه آموزش تاب آوری بر ارتقای سلامت روان مادران کودکان دارای اختلال یادگیری اثر معنی داری دارد.لذا استفاده از این برنامه برای مادران کودکان دارای اختلال یادگیری توصیه می-شود.
سیده حدیث نازاریانی آسیه مرادی
پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی قصه گویی بر افزایش رشد اجتماعی کودکان پیش دبستانی انجام گرفت. طرح پژوهش نیمه آزمایشی و از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه ی کودکان پیش دبستانی مراکز پیش دبستانی شهر کوهدشت که به روش نمونه گیری در دسترس، تعداد30 نفر (14پسر و 16 دختر) از کودکان دو مرکز پیش دبستانی شهرکوهدشت به عنوان نمونه انتخاب شدند. و به طور تصادفی، به دو گروه 15 نفره آزمایش و کنترل تقسیم شدند. در این پژوهش مادران به پرسش نامه ی رشد اجتماعی وابنلند(1953) پاسخ دادند. گروه آزمایش به مدت8 جلسه ی متوالی(هرجلسه 45 الی 60 دقیقه) طبق دستورالعمل در شرایط مداخله ای قرار گرفتند. و گروه کنترل هیچ مداخله ی روی آن صورت نگرفت. سپس داده های جمع آوری شده با استفاده از نرم افزار آماری spss-19 با آزمون تحلیل کوواریانس مورد تحلیل قرار گرفتند. نتایج پژوهش نشان داد که بین میانگین نمرات پیش آزمون و پس آزمون مهارت های اجتماعی در گروه آزمایش و کنترل تفاوت معنی دار وجود دارد. از یافته های پژوهش می توان نتیجه گرفت که قصه گویی بر افزایش رشد اجتماعی کودکان موثر می باشد.
هدی اکبری خدامراد مومنی
چکیده پژوهش حاضر با هدف تعیین تأثیر نقاشی درمانی بر مهارت های اجتماعی پسران کم توان ذهنی آموزش پذیر انجام شد. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه ی دانش آموزان پسر کم توان ذهنی آموزش پذیر با دامنه ی سن 8 تا 18 سال واقع در مراکز آموزشی استثنایی شهرستان ایلام بود که پس از تکمیل پرسشنامه ی مهارت های اجتماعی گرشام و الیوت (1990)، 20 نفر که پایین ترین نمره را داشتند، انتخاب گردیدند و به صورت تصادفی به دو گروه آزمایش و کنترل تقسیم شدند. گروه آزمایش به مدت 8 جلسه ی متوالی (هر جلسه 45 الی 60 دقیقه) طبق دستورالعمل به نقاشی کشیدن پرداختند. در زمان اجرای برنامه برای گروه آزمایش، گروه کنترل در فعالیت های عادی کلاس شرکت می کردند. بعد از مداخله یعنی 10 روز پس از آخرین جلسه ی اجرا برای هر دو گروه پس آزمون به عمل آمد. یک ماه بعد نیز آزمون پیگیری انجام گرفت. طرح پژوهش، آزمایشی از نوع پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل بود. برای تجزیه و تحلیل داده ها از روش آماری تحلیل کوواریانس استفاده شد. نتایج پژوهش نشان داد که بین میانگین نمرات پیش آزمون و پس آزمون مهارت های اجتماعی در گروه آزمایش و کنترل تفاوت معنی دار وجود دارد. از یافته های پژوهش می توان نتیجه گرفت که نقاشی درمانی در بهبود مهارت های اجتماعی دانش آموزان پسر کم توان ذهنی آموزش پذیر موثر است.
زینب محبی خدامراد مومنی
پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی راهبردهای مقابله با استرس بر کاهش علائم استرس نوجوانان مبتلا به سرطان انجام گرفت.طرح پژوهش نیمه تجربی از نوع پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل و روش آماری به کار برده شده تحلیل کوواریانس و t همبسته بود.جامعه آماری این پژوهش شامل نوجوانان مبتلا به سرطان بود که از این میان 20 نفر از نوجوانان مبتلا به سرطان بستری شده در بیمارستان دکتر محمد کرمانشاهی به روش نمونه گیری دردسترس انتخاب شدند و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. ابزار به کار گرفته شده در این پژوهش پرسشنامه استرس ملک پور و پرسشنامه راهبردهای مقابله با استرس اندلر و پارکر بود. بعد از اینکه از هردو گروه پیش آزمون گرفته شد،گروه آزمایش به مدت 2ماه، 8 جلسه هفتگی هرجلسه یک ساعت تحت آموزش قرار گرفتند و گروه کنترل تحت هیچ آموزشی قرار نگرفتند. بعد از پایان جلسات از هر دو گروه آزمایش و کنترل پس آزمون به عمل آمد و یک ماه بعد از پایان مداخله نیز پیگیری صورت گرفت. نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد که آموزش راهبردهای مقابله با استرس بر کاهش علایم استرس نوجوانان مبتلا به سرطان تأثیر دارد. همچنین اثربخشی آموزش راهبردهای مقابله با استرس بر میزان استفاده بیماران از راهبرد مسأله مدار معنادار بود اما این آموزش بر میزان استفاده بیماران از راهبرد هیجان مدار و اجتنابی معنادار نبود. نتایج t همبسته بین پس آزمون و پیگیری یک ماهه نشان داد که اثربخشی آموزش راهبردهای مقابله با استرس بر کاهش علائم استرس نوجوانان مبتلا به سرطان و نیز میزان استفاده از راهبرد مسأله مدار معنادار بود. با استناد به نتایج پژوهش حاضر می توان گفت که آموزش راهبردهای مقابله با استرس مداخله ای است که استرس نوجوانان مبتلا به سرطان را کاهش می دهد و می تواند میزان استفاده از راهبرد مسأله مدار را به عنوان راهبردی کارآمد و مناسب در مقابله با استرس افزایش داده و در بلندمدت به کار گرفته شود. لذا پیشنهاد می شود در کنار درمان های پزشکی کودکان و نوجوانان مبتلا به سرطان مداخلات روانشناختی جهت کاهش استرس نیز مورد توجه قرار بگیرد. کلیدواژه ها:راهبردهای مقابله،استرس،نوجوانان،سرطان
نیره مردی کامران یزدانبخش
چکیده پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی سایکودرام بر ابرازگری هیجانی و افسردگی بیماران روانی مزمن مبتلا به اختلالات دوقطبی انجام گرفت . روش پژوهش ، آزمایشی از نوع پیش آزمون – پس آزمون با گروه کنترل بود. تعداد 20 بیمارمبتلا به اختلال دوقطبی واجد شرایط شرکت در این پژوهش از بین بیماران روانی مزمن که تحت حمایت سازمان بهزیستی کرمانشاه بودند انتخاب و به طور تصادفی در دوگروه آزمایشی و کنترل قرار گرفتند. گروه آزمایش به مدت 12جلسه ی یک ساعتی و دو روز در هفته تحت روان درمانی گروهی سایکودرام قرار گرفتند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه های ابرازگری هیجانی کینگ و امونز و افسردگی بک بود. نتایج تحلیل کواریانس نشان داد که سایکودرام بر افزایش ابرازگری هیجانی وکاهش علائم افسردگی اثر داشته است و چنین دستاوردی در پیگیری سه ماهه نیز حفظ شد. با توجه به نتایج به دست آمده می توان گفت سایکودرام می تواند در افزایش ابرازگری هیجانی و کاهش علائم افسردگی مفید واقع شود.بنابراین به روانشناسان بالینی و درمانگرانی که با بیماران روانی مزمن سروکار دارند توصیه می شود که از روش سایکودرام جهت افزایش ابرازگری هیجانی و کاهش علائم افسردگی بیماران روانی مزمن مبتلا به اختلالات دوقطبی همراه با دارودرمانی بهره بگیرند.
سکینه فعله گری سید جلال یونسی
چکیده هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی تاثیر آموزش تمایز یافتگی بر میزان صمیمیت زناشویی زنان خانه دار صورت گرفته است. مواد و روش پژوهش: روش پژوهش از نوع طرح های آزمایشی (نیمه تجربی) با پیش آزمون – پس آزمون همرا ه با گروه کنترل انجام شد .جامعه آماری متشکل از زنان خانه دار شرکت کننده در جلسات آموزش خانواده ناحیه سه آموزش و پرورش شهر کرمانشاه، و نمونه آماری شامل 30 نفر که به صورت تصادفی انتخاب شدند ؛ از این افراد 15 نفر به طور تصادفی به گروه آزمایش و 15 نفر دیگر به گروه کنترل اختصاص یافتند . ابزار اندازه گیری پرسش نامه بررسی نیاز های صمیمیت باگاروزی بود ، قبل از اجرای مداخله میزان صمیمیت زنان به کمک پرسشنامه بررسی نیاز های صمیمیت باگاروزی به عنوان پیش آزمون تعیین شده ، سپس گروه آزمایش به مدت 10 جلسه 70 دقیقه ای تحت آموزش تمایز یافتگی قرار گرفتند. یافته ها: برای تجزیه و تحلیل داده ها علاوه بر آمار توصیفی از روش t مستقل استفاده گردید یافته ها در سطح 5./0 حاکی از تفاوت معنی دار تفاضل میانگین ها به نفع گروه آزمایش بوده و به این ترتیب فرض صفر رد شده است. بحث و نتیجه گیری:نتایج تحقیق نشان داد که آموزش تمایز یافتگی به افزایش صمیمیت زنان خانه دار منجر شده است و همچنین نتایج حاکی از تاثیر آموزش تمایز یافتگی در ابعاد صمیمیت عاطفی ، جنسی ، جسمانی، روان شناختی،معنوی بوده است. واژگان کلیدی:تمایز یافتگی، صمیمیت،زنان خانه دار
محمد صداقتی اصطهباناتی خدامراد مومنی
این پژوهش به منظور بررسی اثربخشی آموزش مهارت های مثبت اندیشی، برکاهش علائم اضطراب امتحان و افزایش خوش بینی دانش آموزان پسر پایه دوم دوره متوسطه شهر کرمانشاه در سال تحصیلی 93-92 انجام گردید. روش این مطالعه، شبه آزمایشی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود و دراین پژوهش با روش نمونهگیری تصادفی خوشهای چند مرحلهای از جامعه پژوهش که واجد شرایط اضطراب امتحان و خوش بینی بودند، شناسایی و از بین آن ها افراد دارای ملاک ورود و خروج به صورت تصادفی انتخاب و 20 دانش آموز در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. در این پژوهش از روش آماری تحلیل کوواریانس چند راهه استفاده شده است. پرسش نامه های اضطراب امتحان ابوالقاسمی و همکاران(1375) و خوش بینی شی یر و کارور(1985) در مراحل پیش آزمون- پس آزمون و شش ماه بعد از پایان مداخله توسط دانش آموزان تکمیل شد. دانش آموزانی که در گروه آزمایش قرار داشتند، به مدت هشت جلسه 2 ساعته مهارت های مثبت اندیشی به شیوه گروهی را آموزش دیدند. یافته ها نشان داد که آموزش مهارت های مثبت اندیشی اثر معنی داری برکاهش اضطراب امتحان و افزایش خوش بینی در مقایسه با دانش آموزان گروه کنترل دارد و چنین دستاوردی در پی گیری یک ماه حفظ شد. با توجه به یافته های به دست آمده می توان گفت آموزش مهارت های مثبت اندیشی می تواند در کاهش اضطراب امتحان و افزایش خوش بینی دانش آموزان موثر واقع شود زیرا که باکاهش اضطراب و افزایش میزان خوش بینی فرد نگاه مثبتی به خود داشته و بیشتر به توانمندی ها و توانایی های خود متمرکز می شود و فرصت ها را بیشتر رصد کرده، و با خلاقیت بیشتر به دنبال موفقیت ها در عرصه های مختلف تحصیلی، ورزشی، شغلی و خانوادگی می باشد.
علی مرادی سرتشنیزی خدامراد مومنی
پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی برنامه گروهی فرزند پروری مثبت بر میزان ابراز خشم مادران کودکان 6 تا 12 ساله مبتلا به اختلال بیش فعالی / کمبود توجه و کاهش مشکلات رفتاری این کودکان انجام گرفت. طرح پژوهش آزمایشی از نوع پیش آزمون – پس آزمون با گمارش تصادفی و روش آماری به کار برده شده تحلیل کواریانس یک متغیری بود. جامعه پژوهش شامل کلیه مادران کودکان بیش فعال / کمبود توجه دبستان های دولتی پسرانه شهرکرد می باشد که بر اساس روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چند مرحله ای تعداد 24 نفر از مادران کودکان بیش فعال / کمبود توجه به عنوان نمونه انتخاب شدند و به شیوه تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. ابزارهای این پژوهش مقیاس حالت – صفت خشم اسپیلبرگر و پرسش نامه مشکلات رفتاری کانرز ( فرم والدین ) بود. در قالب روش پژوهش آزمایشی ابتدا پیش آزمون در دو گروه اجرا گردید، سپس گروه آزمایش به مدت 8 جلسه تحت آموزش برنامه گروهی فرزند پروری مثبت قرار گرفتند که این جلسات به صورت گروهی و هفتگی برگزار شد. پس از پایان جلسات از هر دو گروه پس آزمون به عمل آمد. نتایج تحلیل کواریانس نشان داد که برنامه گروهی فرزند پروری مثبت موجب کاهش ابراز خشم مادران کودکان بیش فعال / کمبود توجه شده است و بین گروه آزمایش و کنترل در کاهش ابراز خشم مادران تفاوت دیده شد. از طرفی آموزش برنامه گروهی فرزند پروری مثبت اثر معنا داری بر کاهش نمره کلی مشکلات رفتاری کودکان در مقیاس کانرز والدین نداشته است و تفاوت معناداری بین میانگین مشکلات رفتاری گروه آزمایش و کنترل دیده نشد و در بین زیر مقیاس ها نیز فقط در زیر مقیاس مشکلات بیش فعالی – تکانشگری تفاوت معنادار بین میانگین نمرات گروه آزمایش و کنترل دیده شد. همچنین نتایج فرضیه های فرعی نشان داد که اثربخشی آموزش برنامه گروهی فرزند پروری مثبت بر کاهش ابراز خشم بیرونی و درونی و افزایش کنترل خشم بیرونی و درونی مادران گروه آزمایش معنادار بوده است اما اثربخشی این آموزش بر کاهش مشکلات سلوک، مشکلات یادگیری، مشکلات اضطرابی و مشکلات روان تنی معنادار نبود. با توجه به نتایج پژوهش حاضر می توان گفت آموزش برنامه گروهی فرزند پروری مثبت مداخله ای است که ابراز خشم مادران کودکان بیش فعال / کمبود توجه را کاهش می دهد و نیز می تواند باعث کاهش مشکلات بیش فعالی – تکانشگری در کودکان گردد.
یونس احمدی کامران یزدانبخش
چکیده پژوهش حاضر به منظور بررسی اثربخشی درمان شناختی رفتاری بر کاهش نشانگان بی خوابی با میانجیگری نگرش های ناکارآمد در دانشجویان پسر خوابگاهی دانشگاه رازی کرمانشاه انجام شده است. روش این مطالعه نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون پس آزمون با گروه کنترل بود و روش آماری استفاده شده تحلیل کواریانس یک راهه و تی همبسته است. در این پژوهش، انتخاب نمونه به این صورت بود که در ابتدا 120 پرسشنامه کیفیت خواب پترزبورگ و نگرش های ناکارآمد به صورت تصادفی در بین دانشجویان پسر خوابگاهی دانشگاه رازی شهر کرمانشاه پخش شد و از بین دانشجویانی که در پرسشنامه های مذکور بالاترین نمره را کسب کرده اند تعداد 20 دانشجو انتخاب و از بین آنها 10 نفر بصورت تصادفی در گروه آزمایش و 10 نفر دیگر در گروه گواه قرار گرفتند، ملاک شمول نمره بالاتر از 135 در پرسشنامه نگرش های ناکارآمد بک و ویسمن و بالاتر از 7 در پرسشنامه کیفیت خواب پترزبورگ بود، ملاک حذف قرار داشتن هم زمان تحت درمان های روان پزشکی و روان شناختی بود. در این پژوهش، 2 جلسه غیبت از جلسات مجاز شمرده شد و 3 جلسه غیبت به عنوان ملاک افت تعیین شد. با اعمال این ملاک، تعداد اعضاء گروه آزمایشی به 7 نفر رسید و تعداد کل نمونه در پس آزمون 17 نفر شد. پرسش نامه های کیفیت خواب و نگرش های ناکارآمد در مراحل پیش آزمون، پس آزمون و دو ماه بعد از پایان مداخله توسط دانشجویان تکمیل شد. دانشجویان گروه آزمایش به مدت 7 جلسه 2 ساعته تحت درمان شناختی رفتاری به شیوه گروهی شرکت داده شدند. نتایج نشان داد که درمان شناختی رفتاری گروهی اثر معناداری بر کاهش نشانگان بی خوابی با میانجگری نگرش های ناکارآمد در مقایسه با دانشجویان گروه کنترل دارد و چنین دستاوردی در پی گیری دوماه حفظ شد.
ابراهیم رحمانی آسیه مرادی
پژوهش حاضر با هدف بررسی اثر بخشی درمان گروهی پذیرش و تعهد بر مولفه اضطراب دانشجویان پیام نور پیرانشهر انجام شده است. روش این پژوهش، نیمه تجربی از نوع پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود و برای تحلیل نتایج آن از تحلیل کوواریانس استفاده شد. جامعه آماری، دانشجویان دانشگاه پیام نور پیرانشهر، با جمعیت 2100 نفر بودند. ابزار پژوهش، پرسش نامه 21 سوالی اضطراب بک (bai) بود. پس از پخش تعداد 327 پرسش نامه بر اساس جدول مورگان در دانشگاه، 20 نفر از دانشجویان به صورت تصادفی انتخاب شده و به صورت تصادفی 10 نفر که موافق شرکت در آزمایش بودند، در گروه آزمایش و 10 نفر دیگر در گروه گواه قرار گرفتند. ملاک شمول داشتن نمره 15-36 در آزمون بک و ملاک خروج قرار داشتن هم زمان تحت درمان های روان پزشکی و روان شناختی دیگر بود. گروه آزمایش با طی 10 جلسه 5/1 ساعته تحت درمان مبتنی بر تعهد و پذیرش گروهی قرار گرفت و مداخله ای بر روی گروه گواه انجام نگرفت. نتایج نشان داد که درمان مبتنی بر تعهد و پذیرش، اثر معناداری بر کاهش اضطراب دارد. نتایج این پژوهش نشان داد که با تغییر زمینه و شیوه مقابله مراجعان با اضطراب، این درمان باعث کاهش تاثیر اضطراب در آنها و در نتیجه باعث بهبود عملکرد آنها می شود.
پریسا جانجانی خدامراد مومنی
پژوهش حاضر با هدف تعیین رابطه ی بین امنیت اجتماعی و سبک زندگی با کیفیت زندگی و شادکامی زنان شهر کرمانشاه در سال 1393 انجام گرفت. روش پژوهش توصیفی، از نوع همبستگی است. جامعه ی آماری شامل کلیه زنان شهرکرمانشاه بود که به روش نمونه گیری خوشهای چند مرحلهای نمونه ای به حجم 384 نفر انتخاب شد. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه های کیفیت زندگی، شادکامی، امنیت اجتماعی و سبک زندگی استفاده گردید. برای تحلیل داده ها از ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون استفاده شد. نتایج نشان داد که متغیرهای سبک زندگی و مولفه های امنیت اجتماعی(تصور فرد از خود، حمایت اجتماعی و نگرش به عملکرد پلیس)توان پیش بینی کیفیت زندگی را دارند و بین امنیت اجتماعی با کیفیت زندگی رابطه مثبت و بین سبک زندگی با کیفیت زندگی رابطه منفی وجود دارد. دیگر نتایج نشان داد که مولفه های تصور فرد از خود، سبک زندگی، وسایل ارتباط جمعی و امنیت اقتصادی توان پیش بینی شادکامی را دارند همچنین بین امنیت اجتماعی با شادکامی رابطه مثبت و بین سبک زندگی با شادکامی رابطه منفی به دست آمد. با توجه به نتایج پژوهش، انتظار می رود هرگونه اقداماتی که در راستای بهبود امنیت اجتماعی و سبک زندگی صورت گیرد ارتقاء بیشتر کیفیت زندگی و شادکامی زنان را در پی خواهد داشت .
فاطمه دهقان کامران یزدانبخش
نظریه ذهن یکی از مهمترین مباحث شناخت اجتماعی می باشد و از آنجا که پیش نیازی برای درک محیط اجتماعی و درگیری در رفتارهای اجتماعی رقابت آمیز است، طی دهه های اخیر در عرصه روان شناسی مورد توجه قرار گرفته است. در این راستا هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی آموزش مهارت های ارتباطی بر ارتقاء سطوح نظریه ذهن کودکان عادی 9-8 سال بود. پژوهش از نوع پژوهش های نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون – پس آزمون با گروه کنترل و پیگری است که جامعه آماری شامل همه دانش آموزان دخترعادی 9-8 سال شهر کرمانشاه بود. برای این منظور30 دانش آموز با روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای انتخاب و در دو گروه آزمایش و کنترل به صورت تصادفی گمارش شدند. آزمون 38 سوالی نظریه ذهن به عنوان ابزار جهت به دست آوردن داده ها استفاده گردید. گروه آزمایش تحت آموزش مهارت های ارتباطی طی هفت جلسه قرار گرفتند. داده ها با استفاده از روش آمار توصیفی و استنباطی( تحلیل کوواریانس) تحلیل شدند. یافته های پژوهش نشان داد که بین گروه آزمایش و کنترل در پس آزمون از لحاظ میزان سطوح نظریه ذهن تفاوت معناداری در سطح (001/0>p ) وجود داشت. آزمون پیگیری با گذشت 30 روز حاکی از پایدار بودن نتایج بود. با استناد به داده های بدست آمده از این پژوهش می توان نتیجه گرفت که آموزش مهارت های ارتباطی موجب ارتقاء سطوح نظریه ذهن کودکان شد و از آنجا که فعالیت های آموزش داده شده براساس روش درمانی عقلانی – هیجانی- عاطفی آلبرت آلیس بود و بین شناخت اجتماعی و هیجان، ارتباط نزدیک وجود دارد تأثیرات قابل مشاهده بر ارتقاء سطوح نظریه ذهن کودکان گروه آزمایش قابل تبیین است.
هادی رحمانی کامران یزدانبخش
حضور کودک عقب مانده ی ذهنی در هر خانواده ساختار آن خانواده را تحت تأثیر قرار می دهد و سلامت روانی خانواده بخصوص والدین را به خطر می اندازد. خانواده هایی که از کودک عقب مانده شان در خانه مراقبت می کنند در محاصره مسائل متنوع در همه اشکال و اندازه ها قرار دارند. هدف از پژوهش حاضر بررسی رابطه ی بین سبک های مقابله ای و ویژگیهای شخصیتی با بهزیستی ذهنی والدین دارای فرزند استثنایی بود. جامعه این پژوهش شامل والدین کلیه افرادی است که در دامنه سنی تولد تا 18 سالگی بوده و تحت پوشش سازمان بهزیستی شهر کامیاران می باشند که شامل 70 فرد استثنایی می شود. تعداد نمونه انتخاب شده در این پژوهش 57 نفر بوده روش به کار برده شده در این پژوهش، توصیفی از نوع همبستگی می باشد. ابزارهای به کار گرفته شده شامل سه پرسشنامه می باشد. اول پرسشنامه پنج عاملی شخصیتی (neo-ffi)، دوم پرسشنامه سبکهای مقابله ای لازاروس و فولکمن و سوم پرسشنامه بهزیستی روانشناختی ریف می باشد. نتایج به دست آمده نشان داد که بین ویژگی شخصیتی روان نژندی با مولفه های پذیرش خود، تسلط بر محیط و زندگی هدفمند از مولفه های بهزیستی ذهنی رابطه منفی معنادار وجود. همچنین بین ویژگی شخصیتی برون گرا با روابط مثبت با دیگران، خودمختاری، زندگی هدفمند و رشد فردی از مولفه های بهزیستی ذهنی رابطه مثبت معنادار وجود دارد،. علاوه بر این مسئولیت پذیری با پذیرش خود، خودمختاری، روابط مثبت با دیگران، زندگی هدفمند و رشد فردی نیز رابطه مثبت معنادار وجود دارد اما بین ویژگی انعطاف پذیری و مولفه های بهزیستی ذهنی رابطه معنادار وجود ندارد. بین ویژگی شخصیتی روان نژندی با مولفه ی گریز اجتناب از مولفه های سبک مقابله رابطه مثبت معنادار وجود دارد و بین ویژگی شخصیتی برون گرا با سبک مقابله ای خویشتن داری و بازآورد مثبت رابطه مثبت معنادار وجود دارد. همچنین بین ویژگی انعطاف پذیری و سبک های مقابله رابطه معنادار وجود ندارد اما بین ویژگی شخصیتی دلپذیر بودن با سبک مقابله خویشتن دار رابطه مثبت معنادار وجود دارد. بعلاوه نتایج نشان داد که مسئولیت پذیری با سبک مقابله بازآورد مثبت رابطه مثبت معنادار وجود دارد. بین پذیرش خود با گریز- اجتناب و بین روابط مثبت و سبک مقابله دوری جو رابطه منفی معنادار وجود دارد، بدین معنا که با افزایش یک متغیر، دیگری کاهش می یابد و برعکس. بین خودمختاری و سبک دوری جو نیز رابطه منفی معنادار وجود دارد. اما بین تسلط بر محیط و گریز- اجتناب همبستگی مثبت معنادار وجود دارد. همچنین نتایج نشان داد زندگی هدفمند با سبک مقابله گریز- اجتناب رابطه منفی و با حل مدبرانه مسئله رابطه مثبت معنادار وجود دارد. اما با نتایجی که بدست آمد بین رشد فردی و سبک های مقابله در والدین کودکان استثنایی رابطه معناداری وجود ندارد.، بهزیستی روانشناختی والدین کودکان استثنایی بر اساس ویژگی های شخصیتی باوجدان بودن و روان نژندی قابل پیش بینی است. این متغیرها در مجموع 23 درصد از بهزیستی روانشناختی والدین کودکان استثنایی را تبیین میُکنند. نتایج این پژوهش نشان داد که بهزیستی روانشناختی والدین کودکان استثنایی بر اساس سبک های مقابله ای قابل پیش بینی است.
سکینه کاوسی امید خدامراد مومنی
پژوهش حاضر به بررسی رابطه ی بین تمایزیافتگی خود، همبستگی و انطباق پذیری خانواده و صمیمیت زناشویی با تعهدزناشویی پرداخته است. روش این مطالعه، از نوع توصیفی- همبستگی بود. جامعه ی آماری را معلمان زن متأهل شهر همدان تشکیل می دادند. 346 معلم واجد شرایط شرکت در این مطالعه به طور تصادفی چندمرحله ای انتخاب شدند. ابزارهای به کارگرفته شده شامل فرم مشخصات جمعیت شناختی، پرسشنامه ی استاندارد تعهدزناشویی(dci )، پرسشنامه ی تمایزیافتگی خود(dsi-r)، مقیاس ارزیابی انطباق-پذیری و همبستگی خانواده((faces-iii و مقیاس صمیمیت(is) بود. جهت تحلیل داده ها از روش همبستگی و تحلیل رگرسیون چندگانه استفاده شد. ازمیان متغیرهای پیش بین، صمیمیت زناشویی بیش ترین نقش را در پیش بینی تعهدزناشویی داشت و پس از آن همبستگی خانواده و تمایزیافتگی خود قرار داشتند و این سه متغیر مجموعاً حدود 62 درصد از میزان واریانس تعهدزناشویی را پیش بینی کردند. یعنی اگر زوجین دارای بالاترین حد صمیمیت زناشویی، همبستگی خانواده و تمایزیافتگی خود باشند به احتمال زیاد تعهدزناشویی آن ها نیز بالاتر خواهد بود. همچنین نتایج پژوهش حاکی از آن بود که از بین متغیرهای جمعیت شناختی، مدت زندگی مشترک، تعداد فرزندان و سن با تعهدزناشویی رابطه ی منفی معنادار داشتند؛ علاوه بر این مشخص گردید بین صمیمیت زناشویی، همبستگی خانواده و تمایزیافتگی خود با تعهدزناشویی رابطه ی مثبت معنادار وجود دارد و تنها بین انطباق پذیری خانواده با تعهدزناشویی رابطه ای یافت نشد.
روناک عزیزی خدامراد مومنی
این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی طرحواره درمانی بر بهبود باورهای ارتباطی غیرمنطقی و سازگاری زناشویی زوجین با مشکلات زناشویی در شهر کرمانشاه انجام گرفت. روش این پژوهش شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل، و روش آماری آن تحلیل کوواریانس بود. نمونه ی مورد نظر این پژوهش به صورت در دسترس ازمیان 80 زوج (160نفر) انتخاب شد. که به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. زوجینی (زن و مرد) که در گروه آزمایشی قرار داشتند به مدت 8 جلسه ی هفتگی، طرحواره درمانی بر روی آن ها اجرا شد. ابزارهای مورد استفاده در این پژوهش پرسشنامه باورهای ارتباطی غیرمنطقی ایدلسون و اپشتاین(1982) و پرسشنامه سازگاری زناشویی اسپانیر بود. به منظور ثبت سیر تغییرات نمره های باورهای ارتباطی غیرمنطقی و سازگاری زناشویی زوجین، آن ها پرسشنامه ها را در مرحله ی پیش آزمون، پس آزمون ( یک هفته پس از پایان جلسات درمان) و پیگیری (سه ماه پس از پایان درمان) تکمیل کردند. نتایج تحلیل کوواریانس داده ها نشان داد که طرحواره درمانی بر بهبود باورهای ارتباطی غیرمنطقی و همچنین بهبود سازگاری زناشویی هر دو زوج (زن و شوهر) اثرگذار بود. همچنین نتایج نشان داد که جنسیت و تحصیلات زوجین در اثربخشی طرحواره درمانی بر بهبود باورهای ارتباطی غیرمنطقی و سازگاری زناشویی اثرگذار نبوده است. و دیگر این که با گذشت زمان نتایج اثربخشی این درمان ثابت ماند. با توجه به نتایج به دست آمده می توان گفت طرحواره درمانی می تواند دربهبود باورهای ارتباطی غیرمنطقی و سازگاری زناشویی زوجین موثر واقع شود. بنابراین به مشاوران و روان شناسان توصیه می شود که جهت اصلاح باورهای غیرمنطقی و افزایش رضایت و سازگاری زناشویی در زوج ها از طرحواره درمانی بهره گیرند.
پریسا احمدی خدامراد مومنی
هدف این پژوهش مقایسه تاب آوری، عزت نفس و ادراک حمایت اجتماعی در مردان سوء مصرف کننده مواد و مردان عادی بوده است. جامعه آماری این پژوهش توصیفی از نوع پس رویدادی را کلیه مردان مراجعه کننده به مراکز mmt شهر کرمانشاه بوده اندکه توسط کادر درمانی مراکز و بر اساس ملاک های تشخیصی dsm – iv tr ملاک های تشخیصی اختلال سوء مصرف مواد بوده اند. همچنین همرایان بیماران، کارکنان مراکز بهداشتی و دانشجویان گروه مقایسه را تشکیل دادند. حجم نمونه شامل 200 نفر در هر گروه بود که نمونه افراد سوء مصرف کننده مواد با روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای و نمونه افراد عادی با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شده اند. ابزارهای بکارگرفته شده شامل پرسشنامه تاب آوری کاند و دیویدسون (cd-risc)، پرسشنامه عزت نفس روزنبرگ، پرسشنامه ادراک حمایت اجتماعی و پرسشنامه اطلاعات جمعیت شناختی بوده است. جهت تحلیل داده ها از تحلیل واریانس چند متغییره استفاده شده است. نتایج پژوهش حاکی از آن است که میزان تاب آوری، عزت نفس، ادراک حمایت اجتماعی در مردان سوء مصرف کننده مواد کمتر از افراد عادی است. تلاش در جهت افزایش تاب آوری، عزت نفس و ادراک حمایت اجتماعی می تواند گامی در جهت ارتقای سلامت روانی افراد و کاهش گرایش به سوء مصرف مواد باشد.
صدیقه آزادی فرد خدامراد مومنی
مطالعات نشان می دهد که طلاق عاطفی می تواند تأثیر مهمی بر رضایت زناشویی داشته باشد. این تأثیر می تواند هم به صورت مستقیم و هم به صورت غیر مستقیم و در تعامل با سایر متغیرهای روان شناختی از قبیل دانش و نگرش جنسی، باورهای ارتباطی و سبک حل تعارض باشد. بنابراین هدف این پژوهش، بررسی رابطه ی دانش و نگرش جنسی، باورهای ارتباطی و سبک های حل تعارض با طلاق عاطفی بود. جامعه ی آماری این پژوهش توصیفی از نوع همبستگی را پرستاران زن متأهل شاغل در بیمارستان های شهر خرم آباد تشکیل ¬دادند. حجم نمونه شامل230 پرستار بود که با روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند. ابزارهای به کار گرفته شده شامل پرسشنامه¬ی دانش و نگرش جنسی (skas)، باورهای ارتباطی (rbi)، سبک های حل تعارض (roci-ii) و طلاق عاطفی (eds) بود. نتایج پژوهش حاکی از آن بود که بین دانش و نگرش جنسی با میزان طلاق عاطفی زنان رابطه ی منفی معناداری برقرار است. باورهای ارتباطی با میزان طلاق عاطفی رابطه ی منفی معنی داری داشت و این رابطه برای تمامی باورهای ارتباطی به غیر از باور به عدم تغییرپذیری همسر معنادار بود. از میان سبک های حل تعارض، سبک یکپارچه و مصالحه رابطه ی منفی معناداری با طلاق عاطفی داشتند و سبک مسلط رابطه ی مثبت معناداری با طلاق عاطفی داشت. در نهایت مدل رگرسیون چند گانه نشان داد که باور به مخرب بودن مخالفت، نگرش جنسی، توقع ذهن خوانی، باور به عدم تغییر پذیری همسر و کمال گرایی جنسی به ترتیب بیشترین نقش را در پیش بینی طلاق عاطفی داشتند. تلاش در راستای افزایش دانش و نگرش جنسی سالم، باورهای ارتباطی منطقی و سبک های حل تعارض یکپارچه و مصالحه می تواند گامی مهم جهت ارتقای رضایت زناشویی پرستاران و کاهش طلاق عاطفی در آنها باشد.
مینوش کرمی سید محسن حجت خواه
هدف پژوهش حاضر رابط? ویژگی های شخصیتی، سبک های دلبستگی و تمایزیافتگی خود با کیفیت زناشویی است.پژوهش توصیفی از نوع همبستگی است.جامع? آماری شامل کلی? دبیران زن شهر کرمانشاه بود که در سال93-92 در آموزش و پرورش شهر کرمانشاه مشغول تدریس بودند. حجم نمونه در برگیرند? 297 نفر بودکه از طریق روش نمونه گیری خوشه ای در پژوهش شرکت داده شدند.ابزارهای پژوهش شامل پرسشنام? وضعیت زناشویی گلومبوک- راست (grims)، ویژگی های شخصیتی نئو (ffi-neo)،سبک های دلبستگی بزرگسالان (raas) و تمایزیافتگی خود (dsi-r) به ترتیب برای گردآوری داده ها استفاده شد. برای تحلیل داده ها از روش های آماری ضریب همبستگی پیرسون، تحلیل رگرسیون چند متغیره و خی دو استفاده شد.نتایج نشان دادکه ویژگی های شخصیتی، سبک های دلبستگی و تمایزیافتگی خود همگی با هم توانستند حدود 26% تغییرات مربوط به کیفیت زناشویی را پیش بینی کنند.بین ویژگی های شخصیتی برونگرایی، وجدانی بودن و توافق پذیری به صورت منفی و روان رنجور خویی به صورت مثبت با کیفیت زناشویی رابطه وجود داشت. ولی بین پذیرا بودن نسبت به تجارب با کیفیت زناشویی رابطه ای وجود نداشت. بین سبک های دلبستگی نا ایمن اجتنابی و دوسوگرا با کیفیت زناشویی رابطه ای مثبت وجود داشت ولی بین سبک دلبستگی ایمن با کیفیت زناشویی رابطه ای وجود نداشت.خرده مقیاس های تمایز یافتگی خود همگی دارای رابط? مثبت باکیفیت زناشویی بودند.همچنین از ویژگی های شخصیتی،سبک های دلبستگی وخرده مقیاس های تمایزیافتگی خود، فقط ویژگی های شخصیتی روان رنجورخویی، توافق پذیری و وجدانی بودن توان پیش بینی کیفیت زناشویی را داشتند.
مریم امینی آسیه مرادی
یکی اس هفا یّن ه نْ هزب طَ ب عولکزد خ سٌی،خ دَپ ذٌار خ سٌی است.ارتقا خ دَپ ذٌار خ سٌی هی ت اَ ذً ب سلاهت ر اٍ یً- خ سٌی افزاد کوک بسشایی ک ذٌ.بزای ای کٌ خ دَپ ذٌار خ سٌی تطکیل ض دَ، خٍ دَ آه سَش اّیی در سهی هسایل خ سٌی،اس ک دَکی تا پیزی ضز رٍت دارد. ذّف پژ صٍّ حاضز بزرسی اثز بخطی آه سَش خ سٌی ب ضی ض اٌختی رفتاری بز - آه سَش خ سٌی ب ضی ض اٌختی رفتاری بز ابعاد هثبت - « خ دَپ ذٌار خ سٌی س خٍیی ب دَ.فزضی پژ صٍّ عبارت ب دَ اس ر شٍ پژ صٍّ، یًو تدزبی اس عًَ پیص آسه یَ پس آسه یَ با گز ک تٌزل - ». ه فٌی خ دَپ ذٌار خ سٌی س خٍیی ه ثَز است ب دَ.خاهع آهاری ایی پژ صٍّ ضاهل س خٍیی ض زْستای دًف آباد ب دَ ک در داه س یٌ 53 2 سال قزار داضت ذٌ. ب - ه ظٌ رَ اخزای پژ صٍّ، 2 س جٍ ب ط رَ تصادفی در د گز آسهایص ک تٌزل قزار گزفت ذٌ. در ه رَد گز آسهایص، 6 خلس آه سَش خ سٌی ب ضی رفتاری ض اٌختی ا دًام ضذ در گز ک تٌزل یّچ هذاخل ای ا دًام طًذ.ابشار پژ صٍّ - پزسط اٌه خ دَپ ذٌار خ سٌی اس لٌ) 7991 ( ب دَ. تًایح ایی پژ صٍّ اس طزیق آسه یَ ک اٍَریاسً چ ذٌ هتغیزی طًای داد ک آه سَش خ سٌی بز بعذ هثبت بعذ ه فٌی خ دَپ ذٌار خ سٌی تاثیز گذاضت است.
اعظم سلیمی خدامراد مومنی
هدف پژوهش حاضر ، مقایسه نوع منبع کنترل و هیجان خواهی بر افراد وابسته به مواد اپیوئیدی تحت درمان متادون و افراد عادی است. روش پژوهش پس رویدادی و از نوع علی مقایسه ای می باشد. حجم نمونه 200 نفر بوده که تعداد 100 نفر از آنها با روش نمونه گیری سیستماتیک از بین 92 مرکز mmt کرمانشاه انتخاب شده و تعداد 100 نفر افراد عادی به روش نمونه گیری در دسترس و داوطلبانه انتخاب شده اند به منظور گرد آوری داده ها از پرسشنامه منبع کنترل راتر و پرسشنامه هیجان خواهی آرنت استفاده شده است .
سروه زمانی خدامراد مومنی
طرح تحقیق : این مطالعه با هدف : « بررسی رابطه شوخ طبعی و تاب آوری با فرسودگی شغل معلمان مقطع ابتدایی شهرستان کامیاران » صورت گرفته است. روش تحقیق : این پژوهش توصیفی و از نوع همبستگی و جامعه آماری آن شامل تمامی معلمان مقطع ابتدایی شهرستان کامیاران (520) بود که نمونه ای 200 نفری براساس جدول نمونه گیری مورگان و به صورت تصادفی انتخاب گردید ابزارهای پژوهش شامل فرسودگی شغلی ماسلاچ و جکسون (1993)، پرسشنامه شوخ طبعی (shq) و مقیاس تاب آوری کانر و دیویدسون بودند و داده های آماری نیز با شاخص های آمار توصیفی از جمله جداول فراوانی، میانگین و همچنین آمار استنابطی از جمله ضریب رگرسیون چند متغیره و ضریب همبستگی چندگانه با نرم افزار آماری spss مورد تحلیل قرار گرفتند. نتیجه گیری : نتایج حاکی از آن بود که مولفه های تاب آوری و شوخ طبعی به صورت معناداری دارای قابلیت پیش بینی کنندگی فرسودگی شغلی معلمان بودند. همچنین مشخص شد که بین تاب آوری با فرسودگی شغلی معلمان و شوخ طبعی با فرسودگی شغلی معلمان رابطه معناداری معکوس وجود داشت و بین شوخ طبعی با تاب آوری معلمان رابطه معناداری و مستقیمی مشاهده گردید.
لیلا صیادی خدامراد مومنی
هدف اصلی این پژوهش، بررسی رابطه بین پنج عامل بزرگ شخصیت و سبک های مقابله ای با فرسودگی زناشویی در زنان کارمند شهرستان اسلام آبادغرب بود.پژوهش حاضر توصیفی از نوع مطالعات همبستگی میباشد. جامعه آماری را کلیه زنان کارمند شهرستان اسلام آبادغرب تشکیل دادند. حجم نمونه پژوهش 144 کارمند زن بود که از بین اداره های این شهرستان به صورت خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شدند.
فردین یوسفی خدامراد مومنی
هدف پژوهش حاضر، بررسی رابطه میان شیوه های فرزند پروری و خود تنظیمی با انگیزه ی پیشرفت دانشجویان دانشگاه علمی کاربردی شهرستان کرمانشاه می باشد. روش تحقیق، توصیفی از نوع همبستگی است. جامعه آماری پژوهش حاضر، کلیه دانشجویان دانشگاه علمی کاربردی سازمان بهزیستی شهرستان کرمانشاه بود. نمونه پژوهش 248 نفر( شامل 130 دانشجوی دختر و 118 دانشجوی پسر) بود که به صورت نمونه گیری تصادفی طبقه ای انتخاب شدند. برای جمع آوری اطلاعات از پرسشنامه شیو ه های فرزندپروری بامریند، پرسشنامه خود تنطیمی پینتریچ و پرسشنامه انگیزه پیشرفت هرمنس استفاده شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از روش های آمار استنباطی( ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون) استفاده شده است. نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد که شیو ه های فرزند پروری( مقتدرانه، مستبدانه و سهل گیرانه) و راهبردهای خود تنظیمی پیش بینی کننده ی انگیزه پیشرفت دانشجویان می باشند.
سمیه زالی پور خدامراد مومنی
سندرم پیش از قاعدگی، شامل طیف وسیعی از علایم جسمی، عاطفی و رفتاری است که در روزهای پیش از قاعدگی، بسیاری از زنان را مبتلا ساخته و موجب اختلال در عملکرد آن ها می شود و با شروع قاعدگی به تدریج از بین می رود. پژوهش حاضر با هدف اثربخشی درمان شناختی رفتاری گروهی، ورزش هوازی و دارودرمانی بر علایم سندرم پیش از قاعدگی صورت گرفت. طرح این پژوهش از نوع طرح های نیمه تجربی و از نوع پیش آزمون- پس-آزمون با گروه گواه است و جهت تحلیل داده ها از آزمون تحلیل کوواریانس استفاده شده است. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه دانشجویان دختر دانشگاه رازی کرمانشاه بود، که واجد ملاک های سندرم پیش از قاعدگی بوده، و در خوابگاه های دانشجویی دانشگاه رازی اقامت داشتند. در این پژوهش روش نمونه گیری به این صورت بود که ابتدا به روش خوشه ای چند مرحله ای یکی از خوابگاه ها انتخاب شد و سپس پرسشنامه سنجش علایم سندرم پیش از قاعدگی در میان دانشجویان توزیع شد و پس از 2 ماه پرسشنامه ها جمع آوری و نمره گذاری گردید. شرایط ورود به پژوهش و خروج از آن، در میان کسانی که واجد ملاک های سندرم پیش از قاعدگی بودند (173 نفر)، بررسی شد؛ و در نهایت، از میان افرادی که واجد ملاک های لازم برای شرکت در پژوهش بودند، 104 نفر به صورت داوطلبانه انتخاب شدند و به شیوه جای گزینی تصادفی ساده، در 3 گروه آزمایشی و یک گروه گواه (هر گروه 26 نفر) گمارده شدند. از همه آزمودنی ها پیش آزمون گرفته شد و پس از مداخلاتی که بر روی گروه های آزمایشی انجام شد از همه آزمودنی ها پس آزمون گرفته شد، و پس از 3 ماه از آزمودنی ها پی گیری به عمل آمد. ابزار مورد استفاده در این پژوهش پرسشنامه سنجش شدت علایم سندرم پیش از قاعدگی، پروتکل درمان شناختی رفتاری فری (1999)، پروتکل ورزش هوازی و پروتکل دارودرمانی بود.
مریم ضابط خدامراد مومنی
این مطالعه جهت مقایسه و بررسی اثربخشی روان درمانی مبتنی بر بهبود کیفیت زندگی و رایحه درمانی با اسانس اسطوخودوس و تلفیق آن ها بر سلامت روان و عواطف مثبت ومنفی زنان سالمند ساکن شهر کرمانشاه انجام گرفت. روش این مطالعه، آزمایشی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل، و روش آماری آن تحلیل کوایانس چند متغیره بود. نمونه ی مورد نظر از میان 214 نفر از زنان سالمندی انتخاب شد که در مرکز روزانه فرزانگان کرمانشاه عضویت داشتند. 60 زن سالمند واجد شرایط شرکت در این مطالعه بودند که به طور تصادفی و با همتاسازی در سه گروه آزمایشی و یک گروه کنترل قرار گرفتند به طوری که در هر گروه 15 نفر قرار گرفت. سالمندانی که در گروه های آزمایشی قرار داشتند، به این صورت تقسیم شدند گروه اول 8 جلسه (هر هفته یک جلسه ) روان درمانی مبتنی بر بهبود کیفیت زندگی را دریافت کرد. گروه دوم به مدت 8 هفته تحت رایحه درمانی با اسانس اسطوخودوس قرار گرفت، گروه سوم مداخله روان در مانی مبتنی بر بهبود کیفیت زندگی و رایحه درمانی با اسانس اسطوخودوس را به صورت هم زمان به مدت 8 هفته در یافت کرد و گروه کنترل مداخله ای دریافت نکرد. ابزاری که در این پژوهش به کار گرفته شد شامل پرسشنامه جمعیت شناختی، پرسشنامه سلامت روان (فرم 28 سوالی) و پرسشنامه عاطفه مثبت و عاطفه منفی(فرم 20 سوالی ) بود. به منظور ثبت نمرات پرسشنامه ها در مرحله ی پیش آزمون، پس آزمون(1 هفته پس از اتمام جلسات مداخله ) و پیگیری (دو ماه پس از اتمام مداخله) توسط اعضای گروه آزمایش و کنترل تکمیل شد. نتایج تحلیل کواریانس چند متغیره و آزمون پیگیری بن فرونی نشان داد که روان درمانی مبتنی بر بهبود کیفیت زندگی و رایحه درمانی با اسانس اسطوخودوس و تلفیق آنها بر افزایش سلامت روان و عاطف مثبت و کاهش عاطفه منفی زنان سالمند به طور معناداری تآثیر گذار بوده است. از آزمون تعقیبی بن فرونی برای مقایسه زوجی مداخله ها استفاده شد که نتایج نشان داد تاثیر روش های مداخله ای انجام شده متفاوت بوده است.
کبری عزیزی جهانگیر کرمی
چندین دهه است که مطالعه اضطراب ها و ترس ها در کتاب و مقالات به چشم می خورد. اختلال ها اضطرابی به عنوان شایع ترین طبقه اختلال های روانی شناخته شده اند که کودکان و نوجوانان را تحت تأثیر قرار می دهند. از این رو پژوهش حاضر با هدف اثربخشی بازی با کلمات احساسی بر کاهش اضطراب کودکان انجام شد. جامعه آماری پژوهش، کلیه کودکان دختر دبستانی شهرستان کرمانشاه در سال 1393 بود که از میان آنها یکی از دبستان های دخترانه سطح شهر کرمانشاه که در دسترس بود، انتخاب و پس از تکمیل پرسشنامه تشخیص اختلالات مرتبط با اضطراب کودکان(scared) 30 نفر از کودکانی که نمره ی بالایی کسب کردند، به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش(n=15) و کنترل ((n=15 گمارده شدند. برای گروه آزمایش 8 جلسه گروهی بازی با کلمات احساسی اجرا و بعد از مداخله برای هر دو گروه پس آزمون به عمل آمد. طرح پژوهش نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود. برای تحلیل داده ها از روش آماری کواریانس استفاده شد. نتایج نشان داد که اضطراب کودکان در گروه آزمایش در مقایسه با گروه کنترل، به صورت معناداری کاهش یافته است. بنابراین می توان نتیجه گرفت که بازی با کلمات احساسی سبب کاهش اضطراب کودکان دبستانی می گردد.
منا عزیزی خدامراد مومنی
افسردگی و اضطراب در بین سالمندان به ویژه زنان از شایع ترین اختلالات روانی محسوب می شود. پژوهش حاضر جهت بررسی شناخت درمانی گروهی بر کاهش افسردگی و اضطراب زنان سالمند شهر کرمانشاه انجام شد. روش پژوهش شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود. 30سالمند زن با روش نمونه گیری در دسترس از مرکز روزانه سالمندان" مهر نیکان" شهر کرمانشاه انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند، ابزارهای مورد استفاده پرسشنامه افسردگی سالمندان(gds)، پرسشنامه اضطراب آشکار و پنهان اشپیل برگر(stai) و پرسشنامه جمعیت شناختی بود. 10 جلسه شناخت درمانی گروهی به روش فری به صورت هفته ای دوبار برای گروه آزمایش اجرا گردید. در حالی که گروه کنترل هیچ گونه مداخله ای دریافت نکرد. در پایان مداخله، هر دو گروه مجدداً با آزمون های مذکور مورد ارزیابی قرار گرفتند. یافته ها با استفاده از تحلیل کواریانس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. نتایج نشان داد که شناخت درمانی گروهی بر کاهش افسردگی، اضطراب آشکار و پنهان زنان سالمند موثر است(001/0 p<). با توجه به اثربخشی شناخت درمانی گروهی بر کاهش افسردگی و اضطراب زنان سالمند به نظر می رسد می توان از شناخت درمانی گروهی در کاهش افسردگی و اضطراب زنان سالمند استفاده کرد.
اکبر محمدیان چشمه نظری خدامراد مومنی
هدف پژوهش حاضر تعیین رابطه ی استفاده از ابزار چند رسانه و استفاده از وسایل کمک آموزشی در میزان پیشرفت تحصیلی دانش آموزان در درس علوم پایه پنجم بودکه به کاربرد فن آورانه درکلاس درس بستگی دارد جامعه ی آماری کلیه ی دانش آموزان مقطع ابتدایی شهرستان جوانرودکه 7269نفر بودند، که نمونه ی 56نفر از دانش آموزان پایه ی پنجم دبستان دوازده فروردین روستای زلان از توابع شهرستان جوانرود در سال تحصیلی 1394-1393 به عنوان نمونه ی در دسترس انتخاب شدند. ابزارهای مورد استفاده آزمون معلم ساخته بودومشخص شد که معلم در پایان درس چه انتظاراتی از دانش آموزان دارد که روایی آن توسط سر گروههای آموزشی منطقه مورد بازبینی قرارگرفته وتاییدشده است. روش آماری، در این تحقیق برای تخمین پایایی آزمون از روش آزمون باز آزمون قبل از اجرا استفاده شد به این صورت که آزمون برای یک کلاس در نمونه ای مشابه با نمونه ی تحقیق به اجرا گذاشته شد (این نمونه هیچ ارتباطی با دانش آموزان گروه کنترل و آزمایش نداشتند ) و پس از سه هفته دیگر نیز مجدداً همان آزمون برای همان گروه به اجرا گذاشته شد و بعد از تصحیح سوالات ضریب همبستگی بین نمرات با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون محاسبه شد. نتایج نشان دادکه استفاده از وسایل کمک آموزشی در تدریس اثرمعناداری برکیفت آموزش ویادگیری دانش آموزان دارد یعنی استفاده از تکنولوژی اثرمثبتی بریادگیری داردوفرضیه های ما تایید شدند .
خدامراد مومنی فرامرز سهرابی
چکیده ندارد.