نام پژوهشگر: طیبه زینلی

مدل سازی اثر فاکتورهای طراحی شده بر رشد اشریشیا کولای o157: h7 و سالمونلا تایفی موریوم
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده دامپزشکی 1390
  طیبه زینلی   سعید خانزادی

اشرشیا کولای o157:h7 و سالمونلا تایفی موریوم از مهمترین پاتوژن های انسانی بوده و عامل ایجاد عفونت های غذایی می باشند. این مطالعه جهت بررسی اثر اسانس زنیان (0، 015/0، 03/0 و 06/0%)، دما (35 و°c 25)، ph (5،6 و 7) و دز تلقیح (cfu ml -1103 و 105) بر رشد باکتری اشرشیا کولای o157:h7 و نیز سطوح مختلف ph (4/5، 4/6 و 4/7)، انواع اسید (استیک، سیتریک و هیدروکلریک)، دما (35 و°c 25) و غلظت nacl (5/0، 3 و 6%) بر رشد باکتری سالمونلا تایفی موریوم در براث bhi انجام شد. برای هر حالت سه تکرار در نظر گرفته شد. معیار رشد باکتری ایجاد کدورت قابل مشاهده بود و طی 30 روز مورد بررسی قرار گرفت. جهت بررسی اثر متغیرهای در نظر گرفته شده بر فاصله زمانی تلقیح تا ایجاد کدورت، مدل بقای پارامتریک با توزیع وایبال استفاده شد. نتایج حاصله از این مطالعه نشان داد که رشد باکتری اشرشیا کلای o157:h7 و سالمونلا تایفی موریوم بطور معنی داری (p<0.05) تحت تاثیر فاکتورهای مورد بررسی قرار می گیرند. مطالعه وضعیت رشد باکتری اشریشیا کولای o157:h7نشان داد که به طور متوسط، برای حالت های محیط رشد باکتری با 015/0%، 03/0% و 06/0% اسانس نسبت به حالت های محیط رشد که فاقد اسانس بودند، فاصله زمانی تلقیح تا ایجاد کدورت به ترتیب 49/1، 17/2 و 25/16 برابر بود. به همین ترتیب برای حالت های محیط رشد با سطوح ph 6 و 5، فاصله زمانی تلقیح تا ایجاد کدورت به ترتیب 32/1 و 74/2 برابر حالت های با ph برابر 7 بود. علاوه بر این برای حالت های با دز تلقیح 103، فاصله زمانی تلقیح تا ایجاد کدورت 43/1 برابر حالت های با دز تلقیح 105 بود. همچنین برای حالت های با دمای انکوباسیون °c 25 این زمان 14/2 برابر حالت های با دمای انکوباسیون °c 35 بود. همچنین در بررسی انجام شده بر روی باکتری سالمونلا تایفی موریوم مشخص گردید که برای حالت های محیط رشد که ph محیط با استفاده از اسید استیک و اسید سیتریک تنظیم شده بود، فاصله زمانی تلقیح تا ایجاد کدورت به ترتیب 97/6 و 30/1 برابر حالت هایی بود که تنظیم ph با استفاده از اسید هیدروکلریک انجام شده بود. به همین ترتیب برای حالت های با سطوح ph 4/6 و 4/5، فاصله زمانی تلقیح تا ایجاد کدورت به ترتیب 72/1 و 96/7 برابر حالت های با ph 4/7 بود. علاوه بر این، فاصله زمانی تلقیح تا ایجاد کدورت برای حالت های با غلظت کلرید سدیم 3% و 6%، 38/1 و 82/1 برابر حالت های دارای غلظت کلرید سدیم 5/0% بود. این زمان برای حالت هایی از شرایط کشت که در دمای °c 25 گرمخانه گذاری شده بودند 30/1 برابر حالت های با دمای انکوباسیون °c 35 بود. مدل نهایی بدست آمده نشان داد که همه متغیرهای مستقل در نظر گرفته شده با فاصله زمانی تلقیح تا ایجاد کدورت ارتباط معنی داری داشتند.

بررسی خصوصیات فنوتیپی و ژنوتیپی باکتری های لیستریا مونوسیتوژنز جدا شده از لاشه های مرغ گوشتی و بیماران انسانی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده دامپزشکی 1394
  طیبه زینلی   عبداله جمشیدی

باکتری لیستریا باسیل گرم مثبت بیماریزا برای انسان و حیوان می باشد. گونه لیستریا مونوسیتوژنز از پاتوژن های نوظهور بوده که موارد فوت بالایی در انسان دارد. در میان سیزده سروتیپ مختلف باکتری لیستریا مونوسیتوژنز، چهار سروتیپ 1.2a، 1.2b، 1.2c و 4b به عنوان عوامل اصلی اپیدمی های لیستریوز قلمداد شده اند. گوشت مرغ از منابع اصلی پروتئینی در سر تا سر جهان می باشد. در دهه های اخیر بروز ارگانیسم های مقاوم به آنتی بیوتیک قابل انتقال به انسان از طریق مواد غذایی آلوده، خطری جدی برای بهداشت عمومی می باشد. در میان روش های مختلف ساب تایپینگ، آزمون rapd روشی سریع، آسان و ارزشمند است. هدف از مطالعه حاضر، ارزیابی میزان آلودگی لاشه مرغ به باکتری های جنس لیستریا و تعیین انواع گونه های آن بود. در مرحله بعد، وضعیت مقاومت آنتی بیوتیکی باکتری لیستریا مونوسیتوژنز و سروتیپ های آلوده کننده لاشه مرغ مشخص گردید. در ادامه با پایش ژن های حدت، پتانسیل بیماریزایی باکتری های لیستریا مونوسیتوژنز جداشده ارزیابی و در نهایت با استفاده از آزمون rapd قرابت ژنتیکی بین باکتری های لیستریا مونوسیتوژنز جدا شده از لاشه مرغ و بیماران انسانی بررسی گردید. نمونه ها از فروشگاه های عرضه کننده مواد پروتئینی در سطح شهر مشهد جمع آوری شد. در این بررسی از میان 200 نمونه لاشه طیور، %40 آلوده به باکتری های جنس لیستریا بودند. لیستریا مونوسیتوژنز (18%)، لیستریا اینوکوا (%11/5) و لیستریا گرایی تحت گونه مورایی (%8) بترتیب غالبترین گونه ها بودند. فراوانی لیستریا گرایی تحت گونه گرایی و لیستریا ولشیمری بترتیب %1/5 و 1% بود. بیست و پنج درصد جدایه های لیستریا مونوسیتوژنز به بیش از چهار عامل آنتی بیوتیکی مقاومت نشان دادند. بیش از نیمی از جدایه ها (%52/77) مقاوم به اریترومایسین بودند. در مقام بعدی مقاومت به تتراسایکلین (%44/44)، کلیندامایسین (%41/66) و تری متوپریم (%25) قرار داشت. برخی از جدایه ها (%16/66) به کلرامفنیکل مقاوم بودند. 50% جدایه های لیستریا مونوسیتوژنز متعلق به گروه سروتیپی iib (سروتیپ های 1.2b و 3b) بودند. فراوانی گروه های سروتیپی iva و iia (سروتیپ های 4a، 4c و 1.2a، 1.2c) بترتیب برابر 27/77% و 19/44% بود. فراوانی سروتیپ 4b %77/2 بود. دو ژن inlc و inlj در 26 جدایه و hly در 32 جدایه لیستریا مونوسیتوژنز شناسایی گردید. در آزمون rapd، از سه پرایمر مختلف d8635، hlwl74 و opm01 استفاده گردید. تصاویر ژل الکتروفورز حاصل از rapd-pcr با نرم افزار photocap ارزیابی شدند. داده ها با نرم افزار spss، با استفاده از روش jaccard distance matrix دسته بندی شده و دندروگرام رسم گردید. هر سه پرایمر قادر به تولید باند بودند. پرایمر opm01 با توجه به تولید بیشترین باند پلی مورف دارای بالاترین قدرت تمایز بود. در کل، 75 باند مختلف از سایز bp 150 تا bp 3300 تولید گردید. دندروگرام حاصل از جدایه های گوشت مرغ و بیماران انسانی دارای پنج کلاستر مختلف (a تا e) بود. جدایه های گوشت طیور و بیماران انسانی در گروه های مجزا قرار گرفتند که معرف قرابت ژنتیکی بسیار پایین بین جدایه های مرغی و انسانی بود. نتابج این مطالعه نشان داد که جدایه های لیستریا مونوسیتوژنز گوشت مرغ تنوع ژنتیکی پایینی داشتند. قدرت تمایز rapd بالاتر از سروتایپینگ بود. گوشت مرغ آلودگی قابل توجهی به باکتری لیستریا مونوسیتوژنز داشته که اکثریت آنها پتانسیل بیماریزایی در انسان را داشتند. اما باکتریهای جدا شده از انسان قرابت ژنتیکی پایینی با جدایه های مرغی داشتند که میتواند بدلیل تعداد پایین جدایه های انسانی باشد.