نام پژوهشگر: ابوعلی ودادهیر
سکینه قربانزاده محمود شارع پور
سبک زندگی انتخاب مجموعه ای از فعالیت ها در درون محدوده های ساختاری است. رفتار سالم مانند دیگر اشکال رفتار اجتماعی، تحت تأثیر ارتباط دیالکتیک عاملیت و ساختار قرار می گیرد. عاملیت، توانایی عاملان در انتخاب رفتارهایشان است در حالیکه ساختار، اشاره به قاعده مندیها در کنش اجتماعی، ارتباطات اجتماعی نمادین و دسترسی به منابعی است که این انتخابها را تقویت یا تضعیف می کند. در دیدگاه کاکرهام محدوده های ساختاری نظیر سن، جنس، شغل، وضعیت تاهل، پایگاه اقتصادی – اجتماعی است که می توانند انتخابهای عاملان را محدود سازند. در مقاله حاضر پس انجام تحلیل عاملی و یافتن ابعاد متفاوت سبک زندگی، در یک نمونه 450 نفری از جوانان ساکن در منطقه دو شهرتهران با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای متناسب با حجم(pps)، 8 بعد از سبک زندگی به دست آمد. ابعادی نظیر رانندگی پرخطر، عشق راندن، زیبایی- لذت، مصرف فرهنگی، علاقه به شرکت در فعالیت های اجتماعی، دینداری، الکل و علاقه به شرکت در فعالیت های ورزشی. در میان ابعاد بدست آمده، رانندگی پرخطر و مصرف الکل دارای بیشترین تاثیر بر خطر تصادف بودند و همچنین بین این بعد از سبک زندگی و جنبه های منفی سبک زندگی ارتباط معناداری وجود داشته است.
لقمان شمسی حسین بنی فاطمه
با افزایش اهمیت مفهوم سبک زندگی در تحقیق جامعه شناختی، نگاه های دقیق تر کاربردی به مرحله اخیر مدرنیته ضروری هستند. بیماریهای مرتبط با سبک زندگی خاص از قبیل بیماری قلبی، سرطان، سکته، اخیراً ایدز، تهدیدات اصلی به امید زندگی در جوامع مدرن هستند. بنابراین، تصمیم گیری درباره این است که آیا زندگی کردن با یا بدون یک روش سالم برای زندگی روزانه و تشکیل یک شکل اصلی از سبک زندگی معاصر، اساسی است. تحقیق حاضر به مطالعه سبک های زندگی سلامت محور در بین شهروندان بالای 20 سال شهر بوکان در استان آذربایجان غربی ایران پرداخته است.هدف این تحقیق بررسی تصمیمات مردم در خصوص سبک های زندگی سلامت محور است که این تصمیمات ناشی از انتخاب افراد (عاملیت) است یا از طریق متغیرهای ساختاری شکل می گیرد. از جامعه مورد مطالعه 89704 نفره، در نهایت 308 نفر به شیوه نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای انتخاب و مورد مطالعه قرار گرفتند و داده ها از طریق پرسشنامه و به روش پیمایشی جمع آوری گردید. پاسخگویان با تعداد زن و مرد برابر، 8/55 درصد متاهل و 9/40 درصد مجرد بودند و بقیه یا مطلقه بودند یا همسرشان فوت کرده بود. بیشتر پاسخگویان در رده سنی 29-20 قرار داشتند و 4/97 درصد آنها باسواد بودند که در این میان 2/30 درصد زیر دیپلم، 4/36 درصد دیپلم و بقیه دارای تحصیلات دانشگاهی داشتند. شغل بیشتر زنان خانه دار بود و میانگین درآمد خانواده پاسخگویان در ماه بین 600-100 هزار تومان بود. اگرچه بالغ بر 62 درصد افراد خود را متعلق به طبقه بالا و متوسط رو به بالا می دانند، ولی ویژگی طبقاتی محاسبه شده نشان داد که بالغ بر 86 درصد افراد جزو طبقه پایین و متوسط رو به پایین هستند. علی رغم اینکه افراد تاحدود زیادی رفتار سلامت محور دارند، دارای برخی شاخص های منفی و ناسالم نیز بودند. سبک زندگی سلامت محور با تمامی متغیرهای تحقیق بجز جنسیت رابطه معنی دار و مستقیم داشت و هرقدر این متغیرها بهبود یابند، رفتارهای سلامت محور نیز در بین شهروندان بوکانی بهبود می یابد. براساس رگرسیون چندگانه، 4 متغیر ساختاری و یک متغیر عاملیت وارد معادله شدند و متغیر روابط اجتماعی (یکی از متغیرهای ساختاری) با بالاترین ضریب بتا، بیشترین مقدار تبیین را در سبک زندگی سلامت محور دارد و ضریب مسیرهای محاسبه شده نیز از بیشتر بودن ضریب اثر متغیرهای ساختاری در مقایسه با متغیرهای عاملیت خبر می دهند و در نهایت رگرسیون چندگانه محاسبه شده بطور جداگانه برای هر دسته از متغیرها نشان داد که r² برای متغیرهای ساختاری 213/0 و برای متغیرهای عاملیت 117/0 است. تمامی این نتایج می تواند نشانگر تقدم ساختار بر عاملیت باشد و اینکه متغیرهای ساختاری نسبت به متغیرهای عاملیت تاثیر بیشتری بر سبک زندگی سلامت محور دارند.
قاسم جعفری حسین بنی فاطمه
این مطالعه با روش الگوی توضیح رئالیستی انجام یافته است. متناسب با الگوی توضیح رئالیستی مدل sssl قرار داده شده است. فرض بنیانی در مدل sssl فضا سازی ساختار جامعه در یادگیری اجتماعی جرم و کجروی است. مطابق با مدل ssslمتغیرهای ساختاریِ سن، پایگاه اجتماعی و اقتصادی و ساختارِ خانواده قرار داده شده است و همچنین متناسب با شرایط کشورهای در حال توسعه متغیرهای ساختاری تئوریکیِ آنومی اجتماعی و بی سازمانی اجتماعی در مدل قرار داده شده اند. نمونه ی آماری پژوهش حاضر از بین نوجوانان 19- 14 ساله ی مناطق حاشیه نشین شهر تبریز، به شیوه ی نمونه گیری ترکیبی هدفمند به تعداد 320 نفر برآورد گردید. جهت تجزیه و تحلیل داده-ها نیز از نرم افزارهای spssو lisrel استفاده شده است. نتایج پژوهش نشان داد که همبستگی بین متغیرهای تئوریکی ساختاری وابعاد یادگیری اجتماعی و نیز ابعادیادگیری اجتماعی و بزهکاری نوجوانان تایید شد. نتایج حاصل از تحلیل رگرسیونی بزهکاری نشان داد که از بین ابعاد یادگیری اجتماعی، بعد همنشینی افتراقی بیشترین تاثیر را بر بزهکاری نوجوانان داشته است، و تمامی متغیرهای باقی مانده در این مدل، 63 درصد از واریانس این متغیر را تبیین نموده اند؛ همچنین در مدل معادلات ساختاری، متغیرهای ساختاری تئوریکی(آنومی اجتماعی و بی سازمانی اجتماعی)، سبب فضاسازی بر روی یادگیری اجتماعی بزهکاری می شوند و فضای یادگیری اجتماعی نیز تولید بزهکاری و کجروی می کند. این نتایج موید بکارگیری الگوی توضیح رئالیستی در تبیین مسئله کجروی است.
زهرا همت زاده سوسن باستانی
هدف تحقیق حاضر بررسی علل و عوامل موثر بر خشونت علیه زنان در فضای خصوصی و عمومی شهرستان ارومیه است. در این بررسی از نظریات منابع در دسترس و شبکه روابط اجتماعی استفاده شد و به این منظور تعداد 330 پرسشنامه به روش پیمایش و تحلیل شبکه در مناطق مختلف شهرستان ارومیه اجرا گردید و علاوه بر اطلاعات مربوط به پاسخگویان، اطلاعات مربوطه به اعضای شبکه اجتماعی نیز جمع آوری شد. نتایج به دست آمده حاکی از آن است که خشونت علیه زنان در فضای عمومی با خشونت علیه زنان در فضای خصوصی رابطه معنادار دارد. افزایش منابع در دسترس زنان، میزان خشونت علیه آنان در فضای عمومی را افزایش می دهد. ارتباط میان شبکه ارتباطی زنان با میزان خشونت تجربه شده زنان در دو فضای خصوصی و عمومی رابطه معنادار مثبت است. امنیت ادراک شده در فضای خصوصی و فضای عمومی با میزان خشونت علیه زنان در فضای خصوصی و فضای عمومی رابطه معنادار منفی دارد و با افزایش امنیت ادراک شده، از میزان خشونت علیه زنان در فضای عمومی و خصوصی کاسته می شود. تحلیل رگرسیون نشان می دهد که 22.2 درصد از تغییرات متغیر خشونت علیه زنان توسط متغیرهای مورد بررسی تبیین می گردد. امنیت ادراک شده، شبکه ارتباطی زنان و منطقه زندگی زنان عوامل تاثیرگذار بر میزان خشونت علیه آنان هستند.
سولماز چمنی طاهره قادری
. هدف پژوهش، بررسی سطح توانمندی زنان متأهل و عوامل مرتبط با آن در شهر اردبیل بود.این مقاله در چهارچوب مفهومی توانمندی با بهره گیری از روش پژوهش میدانی به بررسی ابعاد توانمندی زنان متأهل می پردازد در این تحقیق شاخص های توانمندی در چهار بعد روانی-اقتصادی- اجتماعی و فرهنگی مورد بررسی قرار گرفته است. نتایج توصیفی نشان داد که سطح توانمندی زنان متأهل( اقتصادی، اجتماعی، سیاسی) پایین است اما لازم به ذکر است که زنان یاد شده از سطح بالایی از توانمندی روانی برخوردار بودند.آزمون فرضیات بیانگر این بود که بین تحصیل، اشتغال، پایگاه اقتصادی- اجتماعیِ پدرِ زن،میزان استفاده از وسایل ارتباط جمعی، مهارت حرفه ای مدرن و سنتی، تبعیض جنسیتی در خانواده پدر زن، سرمایه اجتماعی، گرایش اقتدارگرای مردسالارانه، میزان تصورات قالبی جنسیتی رفتارهای خشونت آمیز علیه زنان با سطح توانمندی زنان متآهل تاثیرداشتند.
شهلا شمسایی فر ا
در پژوهش حاضر، با نگاه انتقادی مطالعات فرهنگی و با شیوه ای تحلیلی – توصیفی، "بازتولید تمایزات اجتماعی را در ادبیات کودک" مورد بررسی قرار دادیم و از رویکرد پی یر بوردیو به بازتولید تمایزات اجتماعی در نظام آموزشی به عنوان چارچوب نظری جامعه شناختی بهره جستیم. در پیشبرد تحقیق- با توجه به نگاه رابطه گرای بوردیو به عین و ذهن، اِصرار او در امتزاج روش های کمّی و کیفی- دو روش تحلیل محتوا و مصاحبه ی گروه متمرکز را پایه ی عمل قرار دادیم تا بتوانیم تمایزات اجتماعی موجود در ادبیات کودک را استخراج نماییم و میزان فهم کودکان را ازاین تمایزات مورد داوری قرار دهیم. شهر تهران را به عنوان میدان تحقیق انتخاب کردیم و از آنجا که می خواستیم کودکانی را مورد مطالعه قرار دهیم که تا حد امکان از تاثیرات کانون های جامعه پذیری به دور مانده باشند، کودکان گروه الف- شش ساله- را برگزیدیم. از میان آثار ادبی کودکان"متون ادبی منثور تالیف شده از سوی نویسندگان ایرانی" را انتخاب کردیم. از میان، چهار کتاب نمونه ی تحقیق، دو کتاب را ازبین هشت کتابی برگزیدیم که از سوی کارشناسان شورای کتاب کودک، از سال 1341 تا کنون، برای کودکان گروه الف ویژه شناخته شده و دو کتاب دیگر را از میان کتاب های پرفروشی که بعلت استقبال مخاطبین کودک دارای شمارگان بالا هستند و به دفعات به چاپ رسیده اند، انتخاب کردیم. نخست به تحلیل محتوای کتاب ها پرداختیم و تمایزات اجتماعی موجود در آنها را مشخص کردیم. پس از آن متون تحلیل شده را برای دختران و پسران(به تساوی) شش ساله ی طبقات مختلف اجتماعی، بر اساس جغرافیای اجتماعی شهر تهران (شمال شهری به عنوان طبقه ی فرادست اقتصادی، طبقه ی متوسط اقتصادی- غرب وشرق تهران، رو به مرکز-، وجنوب شهری به عنوان طبقه ی فرودست اقتصادی)، خواندیم و به تحلیل متن پیاده شده ی مصاحبه ها پرداختیم. در تحلیل محتوای کتاب های مورد نظر به این نتیجه رسیدیم که درکتاب های نوشته شده توسط نویسندگانی که سرزمین تمایز نایافته ی کودکی را می شناسند، تمایزات اجتماعی کمتر به چشم می خورد و مصاحبه با کودکان نشان دادکه میدان تمایز نایافته ی کودکی عاری از هرگونه تمایزی است و کودکان تمایزات را رفته رفته و در کانون های جامعه پذیری می آموزند و در آخرپی بردیم که حوزه ی قدرت- در این پژوهش: خانواده، نظام آموزش و جامعه- برای حفظ نظم موجود، تمایزات اجتماعی را از طریق خشونت نمادین و به شیوه ای هژمونیک، از طریق آموزش، و اغلب با نیت خیرخواهانه، به کودکان القا می کند و فرهنگ خود را به عنوان فرهنگ برتر درآنها نهادینه می سازد و همچنین دریافیتم که هر چه عاملان میدان بزرگسالی تحت عنوان آموزش کودکان و اجتماعی کردن آنها، با قدرت و صلابت بیشتری میدان کودکی را در نوردند، تمایزات اجتماعی- چه از نظرتنوع انواع و چه از نظرعمق دریافت- تاثیر بنیادی تری بر شکل گیری کودکان به عنوان کنشگران اجتماعی می گذارد.
داود شیرمحمدی فردین قریشی
پژوهش حاضر در پاسخ به این سوال شکل گرفته است که فهم زوجین در معرض طلاق و طلاق گرفته از مسأله ی طلاق در شهرستان سقز چیست؟ این مطالعه در صدد است ابعاد و عوامل موثر بر طلاق را از منظر برساخت گرایانه بررسی نماید. لذا تلاش بر این است، فرایند مسأله ی اجتماعی شدن طلاق از نگاه خود زوجین، کشف و انگاره های ذهنی آنها به عنوان هدف و هسته ی اصلی پروژه ی مورد مطالعه قرار گیرد. چارچوب نظری تحقیق، براساس برساخت گرایی اجتماعی است. رویکرد تحقیق، کیفی و از روش مصاحبه ی ژرف برای جمع آوری داده ها استفاده شده است. مصاحبه شوندگان این پژوهش، زنان و مردان در معرض طلاق و طلاق گرفته هستند که از روش گلوله برفی برای دسترسی به آنان استفاده شده است. جهت تجزیه و تحلیل اطلاعات و ارائه ی نظریه ی نهایی، از روش نظریه ی زمینه ای(gt) استفاده شده است. پس از تحلیل داده ها مفاهیمی به دست آمد که عبارتند از: منابع نهادی ارزشهای جدید، پیروی از ارزشها و هنجارهای جدید، ضعف اقتصادی، حمایت نهادی، برجستگی تفاوتهای ارزشی، اختلالات کنشی، نگرش دوگانه به طلاق. این مفاهیم به طور کلی در سه مقوله ی محوری شرایطی، تعاملی و پیامدی تقسیم بندی شدند. به عیارت دیگر شرایط اجتماعی خاصی زمینه ی بروز انواع خاصی از کنشها و تعاملات بوده و این کنشهای متقابل، زمینه ساز ایجاد نوع خاصی از نگرش نسبت به طلاق می شد. مفهوم هسته در این پژوهش که در برگیرنده ی تمامی مفاهیم به دست آمده می باشد، مفهوم غلبه ی نسبی ارزشهای جدید است. در نهایت حضور ارزشهای نوین تا حد زیادی مبنای تعاملات افراد نمونه بوده و نگرشهای آنها راجع به طلاق را تحت تأثیر قرار می دهد.
رضا همتی رسول ربانی
استدلال اصلی رساله آن است درجه همجوشی علم و جامعه در ایران پایین بوده به طوریکه نظام علمی نتوانسته ارتباط ارگانیک با سایر بخش های جامعه برقرار کند. به لحاظ رویکرد روش شناختی، در این پژوهش از طرح اکتشافی متوالی در ذیل پژوهش مبتنی بر روش های ترکیبی استفاده شده است. داده های کیفی با کمک روش مصاحبه نیمه ساختمند از 25 مطلع کلیدی گردآوری شده که با روش گلوله برفی و هدفمند از رشته های شیمی، فیزیک، مهندسی برق و کامپیوتر دانشگاه اصفهان انتخاب شده بودند. برای اجرای فاز کمّی (پیمایش) نیز گویه هایی در قالب پرسشنامه بر اساس داده های کیفی طراحی و در اختیار تمامی دانشجویان دکتری رشته های مذکور (138 نفر) قرار گرفت که از بین آنها 100 پرسشنامه تکمیل و عودت داده شدند. نتایج پژوهش نشان می دهد که در این دو حوزه از علوم (علوم پایه و فنی) بخش عمده ای از تولیدات علمی نتوانسته به طور مطلوبی راهگشای مشکلات و معضلات اقتصادی، صنعتی و کشاورزی باشد. ذینفعان دانشگاهی حساسیت چندانی نسبت به نیازهای محیطی نداشته و نتوانسته اند فعالیت های علمی و پژوهشی خود را با زمینه های اجتماعی و اقتصادی موجود پیوند زنند. بیشتر آنها با اتخاذ رویکرد جهان-وطنی، علم را برای علم تولید کرده و دغدغه چندانی برای دلالت های اجتماعی تولیدات علمی خود ندارند. بخشی از این ضعف از عدم وجود تقاضای واقعی برای علم و خدمات علمی ناشی می شود. تقاضای نظام اقتصادی از ذینفعان دانشگاهی انجام پژوهش-های علمی بکر و نوآورانه نیست بلکه رفع و رجوع آنی مشکلات روزمره آنها است. از سوی دیگر تلاش منسجمی از سوی ذینفعان دانشگاهی در راستای معرفی علوم، کاربردها و اهمیت آن و همچنین اقناع سایر ذینفعان و کسب مشروعیت صورت نگرفته و اندک اقدامات نیز موفقیت چندانی در پی نداشته است. این وضعیت مانع از اعتماد سیاست گذاران به نهادهای علمی، ذینفعان دانشگاهی و سرمایه گذاری کافی و توجه مناسب به آن شده است. همچنین در بین ذینفعان دانشگاهی ضعف سرمایه اجتماعی و شبکه سازی علمی مانع از حرکت جریان های اطلاعاتی و عدم پاسخگویی مناسب به نیازها و تقاضاهای بیرونی شده است. از نظر ذینفعان دانشگاهی اقتصاد نفتی و دولتی بودن بخش عمده ای از صنایع، موجب عدم رقابت پذیری صنایع و شکل-گیری نابازار در عرصه اقتصادی شده است. نتایج همچنین بیانگر ان است که سیاست گذاری های صورت گرفته اثربخشی چندانی نداشته به طوریکه آنها بدون هیچ جهت گیری خاصی به پژوهش پرداخته و تصور روشنی از مسیر حرکت علمی خود ندارند. این سیاست گذاری ها در کنار غفلت از فرهنگ رشته ای، غالباً هدف گرا و مساله گرا نبوده، بر پژوهش های کاربردی تاکید چندانی نداشته و ذینفعان دانشگاهی را مبدل به موتور تولید مقاله کرده تا موتور حل معضل و مساله. به دلیل ضعف بخش خصوصی، سرمایه-گذاری های صورت گرفته از سوی دولت مخصوصاً برای ایجاد بسترهای سخت افزاری و در حمایت از پژوهشهای کاربردی، ناکافی بوده و مدیریت بهینه ای بر توزیع متناسب آنها با نیازها، اولویتها اعمال نشده است. با توجه به این توضیحات می توان اذعان نمود که در جامعه ما نظام علمی نتوانسته در حد مطلوبی به جامعه و سایر نظام های اجتماعی آن جهت بدهد و با نشان دادن توانش در حل مسائل و پاسخگویی به تقاضاها، برای خود شأن علمی درخوری کسب کند. جامعه نیز به دلیل ضعف بسترمندی علم و فرهنگ علمی، نتوانسته تقاضاهای واقعی از نهاد علم داشته و به آن در مسیر برآورده کردن نیازهایش سمت و سو بدهد.
زینب حسن پور درودگر مرضیه موسوی خامنه
چکیده سرمایه اجتماعی در دهه های اخیر تبدیل به یکی از مفاهیم مهم در حوزه مطالعات اجتماعی گشته است اما کمبود عمده در این حوزه مربوط به بررسی نظری و تجربی در باب عوامل موثر بر شکل گیری سرمایه اجتماعی می باشد . این مطالعه با هدف بررسی عوامل موثر بر شکل گیری سرمایه اجتماعی به بررسی این عوامل در سه سطح فردی (شامل سن ، جنسیت ، تحصیلات ، در آمد و نحوه گذران اوقات فراغت ) ، خانوادگی (بعد خانوار ، درآمد خانواده ، تحصیلات والدین ) و محله ای (ثبات مسکونی ،همگونی و اوضاع اجتماعی و اقتصادی محله) پرداخته است، و در این راستا از تئوری های سرمایه اجتماعی و عوامل موثر بر شکل گیری آن ازجمله ادبیات تأثیر محله شامل نظریات ویلسون ، استون ، هیوز و مطالعات تجربی اندیشمندانی همچون هاردینگ ، تورنی ، ادین و هارکنت در باب تأثیر زندگی در محلات نامساعد بر رفتارهای اجتماعی افراد ، استفاده شده است . سرمایه اجتماعی به عنوان متغیر وابسته شامل ابعادی همچون مشارکت ، اعتماد ، آگاهی ، همیاری ، شبکه روابط و شبکه حمایت های دریافتی می باشد . بر این اساس از میان محلات تهران ، 30 محله بر اساس سه شاخص میزان ساکنین مهاجر ، سواد زنان و وضعیت اقتصادی انتخاب گردیدند و به 3 دسته ، که هر دسته شامل 10 محله می باشد ، تقسیم شدند ، که در این مطالعه تحت عنوان محلات مساعد ، نامساعد و کمتر مساعد مورد بررسی قرار گرفتند . روش مورد استفاده در این تحقیق، پیمایش است ،که با استفاده از تکنیک پرسشنامه ، اطلاعات از بین 450 نفر که در رده سنی 15-65 سال بوده اند ،جمع آوری شده است . در نهایت داده ها با استفاده از ضرایب همبستگی ، آزمون آنالیز واریانس و رگرسیون چند متغیره و تحلیل چند سطحی بررسی شدند . برخی از مهمترین نتایج بدست آمده از همبستگی میان متغیرها حاکی از آن بوده است که از میان عوامل موثر بر شکل گیری سرمایه اجتماعی سن ، تحصیلات ، وضعیت تأهل ، فراغت ، درآمد خانواده ، تحصیلات والدین و اوضاع اجتماعی و اقتصادی رابطه معناداری با سرمایه اجتماعی داشته اند . نتایج تحلیل چند سطحی نیز گویای آن بود که در مرحله اول با کنترل تأثیر متغیر های سطح دوم (محله) ، با افزایش سن و بعد خانوار ، سرمایه اجتماعی افراد افزایش و در مقابل با افزایش تحصیلات سرمایه اجتماعی افراد کاهش می یابد و میانگین سرمایه اجتماعی زنان بیشتر از مردان می باشد . در مرحله دوم ، با لحاظ تأثیر متغیرهای سطح دوم ، در محلات مساعد افزایش در تحصیلات و بعد خانوار با افزایش سرمایه اجتماعی افراد و در مقابل افزایش در سن با کاهش سرمایه اجتماعی افراد همراه است و میانگین سرمایه اجتماعی زنان کمتر از مردان است . در محلات با ثبات و ناهمگون نیز ، تحصیلات رابطه مثبت اما سن و بعدخانوار رابطه منفی با سرمایه احتماعی دارد و مردان از سرمایه اجتماعی بیشتری نسبت به زنان برخوردارند .
منا درانی انارستانی ابوعلی ودادهیر
غذایی که هر فرد مصرف می کند صرف نظر از آنکه سبب رفع گرسنگی است، بر وضعیت سلامت، کار، زندگی و موفقیت تأثیر می گذارد. گاه افراد به دلایل مختلف از شرایط تغذیه ای مساعدی برخوردار نیستند و این دلایل نیز صرفاً اقتصادی نیست و گاه سبک زندگی است که نوع ارتباط ما را با غذا تعیین می کند. وضعیت غذایی هر فرد متأثر از شبکه ای از عوامل است که از سطحی ترین تا نهفته ترین آنها را شامل می شود؛ سطحی ترین دلایل در حوز? اقتصادی قابل بررسی اند، اعم از میزان درآمد، نوع شغل، هزینه ها و غیره و یا حتی نوع غذایی که افراد مصرف می کنند، اما عوامل نهفته ای نیز وجود دارد که محدودیت، کیفیت و کمیت غذای فرد را مشخص می کند؛ عواملی مانند فرهنگ و باورها، سرمای? اجتماعی، هنجارهای اجتماعی، جنسیت و غیره. هدف این پژوهش یافتن دسته ای از عوامل نهفته است که بر امنیت غذایی فرد تأثیر می گذارد و از آنجا که نوع غذای افراد در خانواده تعیین می شود، واحد مورد بررسی خانواده است؛ بدین منظور تعداد 30 خانوار با استفاده از نمونه گیری هدفمند انتخاب شده اند و گردآوری داده از طریق انجام مصاحب? عمیق با سرپرست خانوار که زنان تحت پوشش کمیت? امام خمینی شهر تهران ساکن در منطقه 11 و 12 انجام گرفته است. برای تحلیل داده ها از روش تحلیل محتوای کیفی متعارف استفاده شده است. نتایج تحلیل داده ها حاکی از آن است که در خانوارهای تک سرپرست کم درآمد که توسط مادر خانوار اداره می شود علاوه بر سرمای? مادی که خانواده در اختیار دارد؛ ویژگی های شخصیتی، اجتماعی، فرهنگی، اقتدار مادر، وضعیت تحصیلات و اشتغال وی در تعیین کیفیت تغذی? و امنیت غذایی افراد خانوار بیشترین تأثیر را دارد و به میزانی که افراد دیگر خانوار در فعالیت اقتصادی مشغول هستند امنیت غذایی خانوار از سطح امن و سالم به بدترین سطح و ناامنی غذایی شدید تغییر می یابد.
فرزاد عباسی خودلان ابوعلی ودادهیر
دانش پزشکی در روند تکاملی خود خدمات ارزشمندی ارائه کرده است، که در این میان پیوند اعضا از جایگاه ویژه ای برخوردار است. هزاران انسان زندگی و سلامت خویش را مدیون این بخش از دانش پزشکی هستند. یکی از منابع عمده که قادر به تأمین عضو برای این شیوه نوین پزشکی- درمانی می باشد، پیوند اعضا از افراد مبتلا به مرگ مغزی است. برتری این روش بر این مبنا می باشد که بسیاری از اعضا، قابل دریافت از فرد زنده نیستند. اما آمارهای واقعاً پایین از میزان اهدای عضو این افرا د بیانگر این است که به دلایل متعدد اجتماعی و فرهنگی، مرگ مغزی به عنوان یک منبع اصلی تأمین اعضای پیوندی مقبولیت عام نیافته است و اعضا و بافت های ارزشمندی که می توانند نجات بخش جان انسان های دیگر باشد، بدون استفاده به زیر خاک می روند. از این رو اهدای عضو و بافت، پس از مرگ مغزی، موضوع اصلی این پژوهش بوده و در همین راستا در پی شناسایی عوامل تأثیرگذار بر گرایش مردم به اهدا می باشد. بنابراین نحوه مطرح شدن تعریف جدیدی از مرگ به واسطه پیشرفت فناوری های زیست پزشکی و فراهم آمدن منبع جدیدی برای پیوند عضو و فراز و نشیب های آن و وضعیت اهدای عضو از موارد مرگ مغزی در کشورهای مختلف، نگاه ادیان مختلف و از جمله اسلام به امر اهدا و پیوند و دیدگاه قانونی درباره مبحث اهدای عضو مورد بررسی قرار گرفته است تا جایگاه کشور ما در مقایسه با دیگر کشورها در این زمینه مشخص شود. در یک نگاه کلی می توان گفت وضعیت ایران (7/5 در میلیون) در امر اهدای عضو از افراد مرگ مغزی در مقایسه با بسیاری از کشورهای غیر آسیایی (30 در میلیون) بسیار پایین می باشد و این در حالی است که به لحاظ نگاه دینی و قانونی وضعیت تقریباً مشابهی با این کشورها دارد. از این رو برای تبیین این موضوع، نگاه جامعه شناختی و دیدگاه های مختلف آن مطرح شده است؛ بدین گونه که از یک طرف اهدای عضو به عنوان یک کنش اجتماعی در نظر گرفته شده و دیدگاه های وبر، پارسنز، بوردیو، هابرماس و گیدنز در این رابطه ارائه شده و از طرف دیگر نگرش به اهدای عضو و دیدگاه های نظری آن پایان بخش مباحث نظری بوده است. از آنجا که اهدای عضو مسئله ای چندبعدی است و تا کنون نظریه ای جامع و کامل برای تبیین آن مطرح نشده است؛ لذا جهت غنای نظری، فهم و تبیین آن از ترکیبی از این نظریات بهره گرفته شده است. نهایتاً جمع آوری اطلاعات بوسیله پرسشنامه و مصاحبه حضوری با نمونه 400 نفری از افراد 18 سال به بالای ساکن شهرکاشان در قالب دو گروه از افراد دارای کارت اهدا و فاقد کارت اهدا انجام شده است. یافته های این پژوهش ضمن ارائه تصویری کلی از وضعیت اهدا بیانگر این است که عوامل اجتماعی و فرهنگی نقش قابل توجهی در کم و کیف اهدا دارند. نتایج حاکی از آن است که بیشتر افراد (حدود 75%) نگرش مثبتی نسبت به اهدای عضو دارند و سهم افراد دارای کارت اهدا از این میزان بیشتر از افراد فاقد کارت اهدا است. نتایج تحلیل رگرسیونی نیز حاکی از این است که بینش و آگاهی مذهبی بالاترین اثر (46%) را در تبیین تغییرات نگرش به اهدای عضو دارد. نگرش خانواده، عام گرایی، آگاهی نسبت به اهدا و پیوند و اعتماد به حرفه پزشکی نیز به ترتیب اثرات معناداری را بر تعیین تغییرات نگرش به اهدای عضو دارند. از طرف دیگر رابطه معناداری در سطح 99% بین عوامل اجتماعی- فرهنگی با آمادگی عملی برای اهدای عضو وجود دارد. نتایج تحلیل رگرسیونی نیز بیانگر این است که با افزایش عقل گرایی، اخلاق گرایی، مطلع بودن از ویژگی ها و شرایط اهدا عضو و در نهایت استفاده از رسانه های ارتباط جمعی در مجموع شانس یا احتمال آن که فرد در گروه دارندگان کارت اهدا عضو قرار گیرد، افزایش می یابد.
مرجانه یزدانی فاطمه جواهری
مرگ تنها مجهول مدرنیته است، گره ای که به یاری خرد و ابزار مدرن گشودنی نیست، بنابراین طبیعی است که مهم ترین تابوی اجتماعی در جوامع صنعتی مرگ باشد. امروزه به واسطه فرایندهای جهانی شدن، دیگر هیچ جامعه ای را نمی توان یافت که تا اندازه ای از ساز و کارهای مدرن از جمله دانش و تکنولوژی بهره مند نباشند و از سوی دیگر، هنوز نمی توان گفت که دین حتی در صنعتی ترین کشورها تأثیر خود را به کلی از دست داده است. در کنارهم قرار گرفتن اقتدار پزشکی و اقتدار مذهبی در جامعه ما، مسائل جدیدی را در ارتباط با نگرش افراد به مرگ به وجود آورده است. به این ترتیب افراد برای ایجاد و خلق تاکتیکی برای مواجهه و نگرش به مرگ، مدام به ارزش ها و نگرش های مدرن می رسند و آن را در تماس با ارزش هایی که از قبل در نظام معنایی ذهنشان مستقر بوده قرار می دهند. تحقیق حاضر با هدف بررسی عوامل اجتماعی موثر بر نگرش به مرگ در میان سالمندان انجام شده است. در این تحقیق متغیرهایی همچون دین داری، اعتماد به پزشکی، تجربه مرگ، دغدغه مرگ، رضایت از زندگی، حمایت اجتماعی و عوامل اعتقادی (درک از خدا، انسان، زندگی پس از مرگ) و تأثیر آن ها بر نگرش به مرگ مورد بررسی قرار گرفت. در تحقیق حاضر روش پیمایش مورد استفاده قرار گرفته و از تکنیک پرسشنامه برای جمع آوری اطلاعات استفاده شده است. جمعیت مورد مطالعه، سالمندان (60 سال به بالا) شهر تهران است، که 390 نفر به عنوان نمونه انتخاب شدند. جهت تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون همبستگی پیرسون، آزمونt و رگرسیون چندمتغیره استفاده شد. در نهایت مشخص شدکه بین هریک از عوامل اجتماعی ذکر شده و نگرش به مرگ رابطه معنا دار وجود دارد. همچنین نتایج تحقیق حاضر از برازش بالای نظریات با یافته های تجربی مشاهده شده حکایت دارد. واژگان کلیدی: پذیرش طبیعی مرگ، اجتناب از مرگ، انکار مرگ، مرگ به مثابه گذرگاه ، ترس از مرگ، دین داری، پزشکی شدن، سالمندان، مرگ.
جمال حسن نژاد فاطمه جواهری
از دو دهه گذشته موقعیت زنان از نظر تحصیل و اشتغال فراتر رفته و به دستیابی آنان در کنترل منابع و قدرت تصمیمگیری در خانواده و مشارکت در جامعه انجامیده است. حجم انبوه مطالعات و طرح های پژوهشی در این خصوص که «آیا تحصیلات و اشتغال زنان در مناسبات قدرت در خانواده و مشارکت اجتماعی آنان تأثیر گذار است»، زمینه ی این را فراهم کرد تا تحقیقی با همین عنوان، البته با روش فراتحلیل، صورت گیرد. در همین راستا مسئله اصلی پژوهش حاضر «بررسی رابطه بین تحصیلات و اشتغال زنان با مناسبات قدرت در خانواده و اجتماع» بود. به منظور پاسخگویی به این سوالات، با عنایت به تئوریهای مطرح، از نظریه منابع، کارکردگرایی و نوسازی که در برگیرنده ابزار و عناصر لازم جهت انجام این بررسی است استفاده گردید. جامعه پژوهش را کلیه پژوهش های انجام شده، بین سال 1374 تا پایان سال 1390 در زمینه ارتباط بین تحصیلات و اشتغال زنان با مناسبات قدرت در داخل خانواده و مشارکت اجتماعی در ایران تشکیل دادند. از طریق نمونه گیری هدفمند تعداد 54 پژوهش که دارای ویژگی های مناسب برای ورود به فراتحلیل بودند، انتخاب شدند. ابزار پژوهش، چک لیست گزینش پژوهش ها از نظر فنی و روش شناختی بود. به منظور آزمون فرضیات، از نرم افزار cma و برای آمار توصیفی دادهها از نرم افزار spss استفاده گردید. پژوهش حاضر با بهره گیری از روش ترکیب اندازه اثر نشان داد که اندازه اثر کل بین رابطه تحصیلات با مناسبات قدرت در خانواده و اجتماع به ترتیب برابر با ( 0.38es= ، 0.32es=) و اندازه اثر رابطه بین اشتغال زنان و مناسبات قدرت در خانواده و اجتماع به ترتیب برابر ( 0.29 es=، 0.24es=) میباشد. که بر مبنای شاخص های تفسیری بالاتر از حد متوسط می باشند. یافتهها نشان میدهند که اشتغال و تحصیلات زنان میتوانند بر روی قدرت تصمیم گیری در خانواده و جامعه تأثیر بگذارند.
رضا راستگو سی سخت مسعود گلچین
پژوهش حاضر به "بررسی و مطالعه عوامل اجتماعی موثر بر نگرش به مرگ " می پردازد. نگرش به مرگ، هر آن واکنش عاطفی، رفتاری و شناختی نسبت به پدیده مرگ است که متاثر از عوامل محیطی، زیست - روان شناختی و اجتماعی است. مرگ به عنوان آن سویه دیگر حیات، در پژوهش های علوم انسانی خصوصا علوم اجتماعی مهجور مانده است. حال آن که ترس از مرگ، انگیزه و رانه عمده ای در حیات زیستی، روانی و اجتماعی است. لذا بررسی مرگ و نگرش به آن، باید که هم سو و هم ارز با دیگر پدیده های حیات اجتماعی باشد. در راستای تحقق این مهم، پژوهش حاضر با نگرشی داروینیستی - اگزیستانسیالیستی بر مبنای نظریات توجیه گری ساخت نمادین معنا از برگر و لوکمان و نظریه مدیریت وحشت سولومون و همکاران، مورد تحلیل و مداقه قرار گرفته است. در این پژوهش نگرش به مرگ به همراه ابعاد آن یعنی پذیرش عادی، آخرت باوری، اضطراب، اجتناب و گریزگاهی سنجش و روابط آن ها با متغیرهای دین داری، احساس آنومی، احساس تنهایی، درونی کردن ارزش های مدرنیته، تجربه مرگ در زندگی روزمره و رفتارهای پرخطر محاسبه شد. تأثیر این متغیرها بر متغیر نگرش به مرگ، در قالب فرضیات تحقیق، مورد آزمون قرار گرفته است. روش تحقیق حاضر، پیشمایشی بوده و شیوه نمونه گیری، تلفیقی از نمونه گیری خوشه ای و سیستماتیک است. جمعیت مورد مطالعه، 449 نفر از شهروندان تهرانی است. بر اساس یافته های تحقیق، میانگین نمره نگرش به مرگ در بین افراد نمونه 2/68 از 100 بوده است. بدنی معنا که نگرش به مرگ در بین آنها به سمت مثبت است. یافته های تحقیق نشان می دهد که نگرش به مرگ با متغیرهای دین داری، احساس آنومی، تجربه مرگ در زندگی روزمره، احساس تنهایی و رفتارهای خطرناک رابطه ای در حد متوسط دارد. بنابراین، می توان با 95 درصد اطمینان گفت که نگرش به مرگ تحت تأثیر متغیرهای فوق می باشد. از میان متغیرهای زمینه ای نیز، رابطه معناداری بین سن، وضعیت تأهل، محل تولد و تحصیلات با متغیر نگرش به مرگ دیده شد. متغیرهای مورد نظر، 38 درصد از تغییرات متغیر وابسته (نگرش به مرگ) را تبیین می کنند. طبق یافته های این پژوهش، متغیرهای دین داری، مدرنیته و تجربه مرگ در زندگی روزمره با نگرش مثبت به مرگ و ابعاد پذیرش و آخرت باوری همبستگی داشتند و متغیرهای احساس آنومی و احساس تنهایی با نگرش مثبت به مرگ و ابعاد پذیرش و آخرت باوری همبستگی داشتند و متغیرهای احساس آنومی و احساس تنهایی و با نگرش منفی به مرگ و ابعاد منفی آن یعنی گریزگاهی، اجتنابی و اضطراب همبستگی داشتند.
صغری خانی عیسی محمدی
سلامت جنسی و باروری رکن اصلی اهداف توسعه هزاره است. مسایل مربوط به سلامت زنان واقع در سنین باروری 32 درصد بار کل بیماری ها را در جهان به خود اختصاص می دهد. شناسایی زود هنگام و رفع به موقع نیازهای جنسی و باروری، مقرون به صرفه بوده، از عوارض بعدی و نیز صرف هزینه های گزاف مربوط به آنها بویژه انتقال بیماریهای مقاربتی شامل hiv پیشگیری می کند. جهت شناسایی زودهنگام این نیازها و با توجه به محدودیت منابع، برنامه ریزی و تلاش جهت رفع شایعترین نیازها، سنجش شایعترین نیازهای جنسی و باروری زنان ضروری است. از سوی دیگر با توجه به عاجز بودن مطالعات کمی در تبیین عمق دیدگاهها و نگرشهای افراد و لزوم تبیین درک و توضیح بیشتر زنان از شایعترین نیاز، طراحی راهبردهای مناسب و اولویت بندی راهبردها برای رفع آنها، مطالعات کیفی و نیز استفاده از نظرات گروه متخصصین ضرورت دارد. این مطالعه با هدف "تعیین شایعترین نیازهای سلامت جنسی و باروری در زنان مراجعه کننده به مراکز بهداشتی درمانی و مرکز مشاوره بیماریهای رفتاری شهر ساری و طراحی و ارایه راهبردهای مناسب برای تأمین آنها" انجام شد. این مطالعه به روش ترکیبی از نوع متوالی توضیحی انجام شد. فاز اول مطالعه، به روش توصیفی مقطعی بر روی 600 زن 15- 49 ساله (514 نفر از زنان مراجعه کننده به مراکز بهداشتی درمانی (که با روش تصادفی چندمرحله ای انتخاب شدند) و 86 نفر از زنان مراجعه کننده به مرکز مشاوره بیماری های رفتاری (که بصورت تمام شماری وارد مطالعه شدند) ، انجام شد. جهت سنجش نیازهای سلامت جنسی و باروری از پرسشنامه unfpa, nedico استفاده شد. جهت تعیین روایی ابزار از روایی صوری کیفی و کمی و روایی محتوای کیفی و کمی (محاسبه نسبت روایی محتوا (content validity ration (cvr)) و اندکس روایی محتوا (cvi)content validity index ) و جهت تعیین پایایی پرسشنامه روش آزمون- بازآزمون استفاده و شاخص همبستگی درون رده ای (intraclass correlation coeficient (icc)) استفاده شد. در کل تعداد 10 سوال و یا آیتم حذف و تعداد 24 سوال و یا آیتم اصلاح و یا اضافه شدند. جهت تعریف نیاز، نقطه برش صدک 50 تعیین شد. سازه ای از پرسشنامه که درآن زنان با امتیاز بالای صدک 50 (دارای نیاز)، نسبت به سایر سازه ها، از بیشترین فراوانی برخوردار بود، بعنوان شایعترین نیاز در نظر گرفته شد. جهت ورود به فاز دوم مطالعه، زنانی که دارای شایعترین نیاز بودند، انتخاب و برای انجام مصاحبه دعوت شدند. مطالعه کیفی به روش آنالیز محتوای متعارف انجام شد. سپس با استفاده از استراتژی فرااستنتاج، نحوه توضیح یافته های مرحله اول توسط یافته های مرحله دوم تفسیر شد. در پایان جهت ارائه راهبردها گروه اسمی با مشارکت متخصصین و مسوولین اجرایی تشکیل و راهبردهایی که ده اولویت اول را به خود اختصاص دادند، معرفی شد. در مرحله اول شایعترین نیاز سلامت جنسی و باروری در زنان مراجعه کننده به مراکز بهداشتی درمانی؛ نیاز در حوزه سلامت جنسی و در زنان مراجعه کننده به مرکز مشاوره بیماری های رفتاری؛ خشونت علیه زنان بود. عوامل مرتبط با نیاز در حوزه سلامت جنسی، شامل؛ سن، محل مراجعه برای دریافت درمان stis و اجبار جنسی از سوی شوهر با نیاز جنسی و ابتلا به ترشح غیرشفاف و پنیری شکل و شناخت زنان تن فروش در محل زندگی با خشونت علیه زنان ارتباط داشتند. در مرحله دوم، دو مطالعه کیفی جداگانه در دو نوع مرکز انجام شد. در مطالعه اول پنج درونمایه؛ نیازهای تأمین نشده جنسی زنان، عدم حساسیت به در معرض خطر بودن نسبت به sti, hiv/aids، زنان؛ بعنوان قربانیان مسایل و اختلالات جنسی و خیانت، انواع خشونت علیه زنان و سیستم بهداشتی غیرپاسخگو در تأمین نیازهای جنسی زنان و در مطالعه کیفی دوم نیز پنج درونمایه؛ آسیب پذیری زنان از نابرابری جنسیتی، درماندگی های آموخته شده در مقابل خشونت مردان، احساس داغ ننگ اجتماعی، قربانی شدن زنان و عدم پاسخگویی مرکز مشاوره بیماری های رفتاری به مشکل خشونت علیه زنان انتزاع شد. تفسیر یافته مرحله اول (کمی) توسط یافته های مرحله دوم (کیفی) نشان داد در مراکز بهداشتی درمانی با طولانی شدن مدت زمان زندگی مشترک با همسر و ایجاد رخوت و یکنواختی در رابطه، نیاز جنسی زنان نیز افزایش می یابد. تفسیر یافته های مرحله اول (کمی) توسط یافته های مرحله دوم (کیفی) در مطالعه مرکز مشاوره بیماری های رفتاری نشان داد شایعتر بودن خشونت علیه زنان مبتلا به stis (شایعترین علامت آن ترشح واژینال غیرشفاف و پنیری شکل است)، بدلیل نوع مراجعین به این مرکز (تن فروشان، مبتلایان خود و یا همسر به hiv/aids و اعتیاد خود و یا همسر) مورد انتظار است. ضمن اینکه یافته های هر دو نوع مرکز نشان دهنده عدم کنترل زنان روی منابع و فرهنگ مردسالاری حاکم بر جامعه است که منجر به نابرابری جنسیتی و در نتیجه عدم قدرت مذاکره زنان در برابر مردان، و نیز بوجود آمدن مشکلات جنسی زیادی از جمله ابتلا به stis و hiv/aids) و خشونت علیه زنان می شود. در گروه اسمی راهبردهای "توانمندسازی زنان در مواجهه درست با مساله خشونت و تأمین نیازهای جنسی خود" و "ارائه اطلاعات و آموزش به مردان برای افزایش آگاهی و بهبود نگرش در رابطه با حقوق و سلامت باروری جنسی و خشونت در سطوح مختلف اجتماعی شامل: محل کار، رسانه های گروهی (بویژه رادیو)، مراکز سنتی و مجازی" از اولویت بیشتری برخوردار بودند. پیوند و ادغام خدمات srh (شامل خشونت) و hiv/aids و ارائه آنها هم در مراکز بهداشتی درمانی و هم در مراکز مشاوره بیماری های رفتاری از راهبردهای مهم دیگر است.
سمیه طالبی اردکانی خدیجه سفیری
چکیده ندارد.
اکبر عزیزی زین الحاجلو فاطمه جواهری
چکیده ندارد.
شعیب یاری فاطمه جواهری
چکیده ندارد.
فهیمه حسین نژاد ابوعلی ودادهیر
زایمان یک نوزاد رویدادی ماوراالطبیعه می باشد و معنای آن مافوق جریانات فیزیولوژیکی است که در این مقوله رخ می دهد. زایمان همواره تفکرات زنان را نسبت به خودشان شکل می دهد و تاثیر زیادی بر بهداشت روانی و اجتماعی مادران و اعضای خانواده آنان دارد. امروزه زایمان دیگر نه امری طبیعی بلکه به صورت امری پزشکی در آمده است. رشد نرخ سزارین در سطح جهانی و همچنین در ایران نشان می¬دهد که زندگی زنان پیش از پیش پزشکی شده است تا جایی که زنان در دوره بارداری و زایمان به مهارت پزشکان متخصص نیاز پیدا می¬کنند. این پژوهش با هدف مطالعه تغییرات اتفاق افتاده در نهاد فرزندآوری، سزارین را به مثابه یک مساله اجتماعی می نگرد و به جای تاکید بر عوامل ساختاری و عینی در بررسی مسائل اجتماعی، برعوامل ذهنی و عنصرآگاهی و نسبیت تاکید می¬کند. رویکرد نظری این پژوهش برساخت¬گرایی اجتماعی می¬باشد که مسائل اجتماعی را به عنوان ادراکات و معانی ذهنی در نظر می¬گیرد. بعد جامعه¬شناسانه سزارین مهمترین قلمروی است که در این پژوهش به آن پرداخته می¬شود. در این پژوهش از روش کیفی(مصاحبه) برای جمع¬آوری داده¬ها استفاده شده و با استفاده از نظریه بنیادی کار استخراج و تحلیل داده ها انجام شده است. نظریه بنیانی کشف نظریه از داده¬هاست که به صورت استقرایی و بر مبنای تحقیق اجتماعی تولید می¬شود. هدف این پژوهش شناخت و برجسته کردن بعد ذهنی عمل جراحی سزارین، شناخت ذهنیت زنان نسبت به زایمان به روش سزارین و چگونگی شکل گیری تصور زنان از زایمان (طبیعی و سزارین) می¬باشد.
محمودرضا ارشد خرگردی حسین بنی فاطمه
بحران هویت از جمله مفاهیمی است که از دیرباز مورد توجه روانشناسان و جامعه شناسان قرار گرفته و تحقیقات گوناگونی پیرامون شناخت ابعاد گوناگون آن و عوامل موثر بر روی آن صورت گرفته است . روانشناسان بیشتر بحران هویت را در دوره نوجوانی واثرات گذر او از نوجوانی به جوانی توجه کرده اند و جامعه شناسان بحران هویت را در حالت گذر از جامعه سنتی به صنعتی ، این بحران را ریشه یابی می کنند. در این مطالعه که در میان دانشجویان دوره کارشناسی دانشگاه تبریز صورت گرفته است . توجه اصلی به متغیرهای اجتماعی موثر بر بحران هویت می باشد. لذا با تفحصی در پیشینه تحقیقات و تئوریهای مربوط به بحران هویت برخی از فاکتورهای اجتماعی موثر آن شناسایی شده اند که عبارتند از ضعف ارزشهای فرهنگی ، ضعف ارزشهای مذهبی و ضعف عزت نفس . برای تبیین رابطه منطقی بین متغیرهای فوق و بحران هویت از نظریه های گوناگونی استفاده شده است که عبارتند از نظریات جرج هربرت مید، چارلز هورتن کولی ، تالکوت پارسونز، ابن خلدون و پیتر بورک.
مهریار گلزاده حسین بنی فاطمه
نتایج حاصل از مدل رگرسیونی چند منغیره تحقیق نشان می دهد که حدود 70 درصد تغییرات متغیر وابسته تحقیق ، توسط تربیت بدنی تبیین و پیش بینی می شود و این نتیجه حاصل می شود که تربیت بدنی یکی از عوامل اصلی کاهش گرایش به انحرافات اجتماعی می باشد .