نام پژوهشگر: ولی اله دبیدی روشن
یوسف همتی صفرشاهی ولی اله دبیدی روشن
زمینه و هدف: هدف از این مطالعه، بررسی تأثیر دویدن استقامتی و مکمل ضداکسایشی کورکومین بر چگالی مواد معدنی استخوان در موشهای آلوده به سرب بود. روش بررسی:آزمودنیهای این پژوهش شامل 41 سر موش نر نژاد ویستار که در 6 گروه پایه، شم، سرب، تمرین و سرب، مکمل و سرب و همچنین تمرین، مکمل و سرب قرار گرفته اند، میباشد. آزمودنی ها به مدت 8 هفته در معرض تزریق زیر صفاقی استات سرب(20 میلی گرم به ازای هر کیلوگرم وزن بدن)، کورکومین(30 میلی گرم به ازای هر کیلوگرم وزن بدن) و یا برنامه تمرین استقامتی قرار گرفتند. برنامه تمرینی به مدت 8 هفته و هفته ای 5 جلسه و با سرعت 15 تا 22 متر در دقیقه و مدت 25 تا 64 دقیقه اجرا شد. با استفاده از دستگاه dexa چگالی استخوان در استخوانهای ران(گردن، تنه و اپی فیز تحتانی) و درشت نی(اپیفیز فوقانی، تنه و اپیفیز تحتانی) اندازه گیری شد. علاوه بر آن سطوح mda و tac سرم نیز در همه گروهها مورد سنجش قرار گرفت. داده ها با استفاده از نرم افزار آماری spss 16 و در سطح معناداری 0/05= ? تحلیل شدند. یافته ها: نتایج نشان دادند که سرب bmd نواحی از ران ودرشت نی (مانند گردن ران و اپی فیز تحتانی درشت نی) را که دارای بافت اسفنجی بیشتری هستند کم کرده و تمرین یا کورکومین نیز چگالی این نواحی را بهبود می بخشند و سرب، تمرین یا کورکومین کمتر تنه ران و درشت نی را تحت تأثیر قرار می دهند.تحلیل داده ها نشان داد که سرب باعث کاهش چشمگیر چگالی استخوان به ویژه در نواحی گردن ران و اپی فیز تحتانی درشت نی(0/040= p و 0/000 =p) میشود. همچنین دویدن استقامتی و مکمل کورکومین موجب کاهش اثرات مخرب سرب بر استخوان شده که این اثرگذاری در مورد ورزش قویتر است. به عبارت دیگر هنگامی که مکمل به تنهایی به کار گرفته شد در مقایسه با زمانیکه از ورزش یا مکمل و ورزش استفاده شد کاهش مضرات سرب کمتر بود. علاوه برآن مشخص شد سطوح mda و tac در گروه سرب نسبت به سایر گروهها به ترتیب به شکل معناداری بیشتر و کمتر میباشد و حتی در گروههای تمرین، مکمل یا تمرین و مکمل مقدار mda و tac به صورت معناداری از گروههای پایه و شم به ترتیب پایین تر و بالاتر بود. نتیجه گیری: نتایج این پژوهش نشان داد که استفاده از ورزش استقامتی و مکمل کورکومین شیوه مناسبی برای مقابله با اثرات منفی سرب بر استخوان است. واژه های کلیدی: سرب، چگالی مواد معدنی، دویدن استقامتی، کورکومین.
سمیه حسین زاده ولی اله دبیدی روشن
سالهاست سرب به عنوان نوعی آلاینده هوا، حیات موجودات زنده را تهدید می کند و باعث بروز طیف وسیعی از بیماری ها از جمله بیماری های تخریبی سیستم عصبی می شود. در این پژوهش اثر مکمل ضد اکسایشی کورکومین و تمرین استقامتی بر علیه عوارض ناشی از مسمومیت سرب در هیپوکمپ موش های صحرایی بررسی شده است. بدین منظور 60 سرموش صحرایی نر ویستار به طور تصادفی به 6 گروه: پایه، شم(حلال کورکومین)، سرب،کورکومین-سرب ، تمرین-سرب وکورکومین-تمرین-سرب دسته بندی شدند. برنامه ی تمرینی برای گروه های تمرین-سرب و تمرین-کورکومین-سرب شامل دویدن پیشرونده روی نوار گردان بدون شیب به مدت 8 هفته و هر هفته 5 جلسه با سرعت 22-15 متر در دقیقه و مدت 64-25 دقیقه بود. به علاوه، سه روز در هفته و مجموعاً 8 هفته نیز 20 میلی گرم محلول استات سرب به ازای هر کیلوگرم وزن بدن به صورت درون صفاقی به گروه های سرب، تمرین-سرب، کورکومین-سرب و تمرین-کورکومین-سرب و همچنین 30 میلی گرم حلال کورکومین (اتیل اولئات) و یا محلول کورکومین به ازای هر کیلوگرم وزن بدن نیز به ترتیب به گروه شم و گروه های کورکومین-سرب و تمرین-کورکومین-سرب تزریق شد. سطوح mda(شاخص استرس اکسایشی)، tac(ظرفیت آنتی اکسیدانی تام) و سرب به ترتیب به روش های تیوباربیوتوریک اسید، frap و اسپکتوفتومتری و سطح bdnf هیپوکمپ به روش الایزا اندازه گیری شدند. داده ها با روش آنالیز واریانس یکطرفه و lsd در سطح 05/0 p ? تحلیل شد. یافته ها نشان دادند که سطح mda گروه سرب به طور معناداری بالاتر از سایر گروه ها بود، در حالیکه میزان bdnf و tac در گروه سرب کاهش و در گروه دریافت کننده کورکومین و تمرین افزایش معناداری داشت. این نتایج حاکی از اثرات مثبت مکمل گیری کورکومین و فعالیت بدنی منظم در مهار اثرات سمیت عصبی سرب ناشی از استرس اکسایشی است و می توانند به عنوان راهکاری مناسب در پیشگیری و درمان بیماری های تخریبی سیستم عصبی ناشی از آلاینده های هوا مطرح باشند.
زهره جلالی اکبر حاجی زاده مقدم
مقدمه و هدف: پر فشار خونی برخی از محرک های مضر را تقویت می کند که سبب التهاب و ترشح مولکول های چسبان می شود. هدف از انجام این پژوهش، بررسی اثرتعاملی تمرینات استقامتی و مکمل باریجه (فرولا گوموزا بوئیز) بر شاخص های التهابی شامل ملکول های چسبان عروقی (vcam-1 و e-selectin) و پروتئین واکنشی با حساسیت بالا(hs-crp) و آنزیم مبدل آنژیوتانسین (ace) در پرفشارخونی ناشی از ال- آرژنین متیل استر (l-name) بود. مواد و روش ها: 40 سر موش به طور تصادفی به پنج گروه شم، تمرین، تمرین+باریجه و l-name تقسیم شدند. گروه های تمرین، باریجه، تمرین+باریجه و l-name، محلول l-name را به مقدار 10میلی گرم/کیلوگرم 6 روز در هفته و به مدت 8 هفته به صورت زیر صفاقی دریافت کردند. به علاوه، گروه تمرین و تمرین+باریجه در همین مدت تمرین هوازی دویدن روی نوارگردان را با سرعت 15 تا 20 متر در دقیقه و به مدت 25 تا 64 دقیقه اجرا کرده گروه باریجه و تمرین+باریجه محلول باریجه را نیز با دوز 9/0گرم/کیلوگرم در روز با استفاده از گاواژ دریافت کردند. گروه شم نیز در همین مدت محلول سالین را 10میلی گرم/کیلوگرم 5 روز در هفته و به مدت 8 هفته به صورت زیر صفاقی دریافت کرد. یافته ها: پس از تحلیل آزمایشگاهی و آماری مشخص شد که القای l-name منجر به ایجاد پرفشارخونی و افزایش آنزیم مبدل آنژیوتانسین (ace)، در مقایسه با گروه کنترل (شم) شد. بعلاوه، پرفشارخونی با افزایش ملکول چسبان عروقی(e-selectin و vcam-1) وhs-crp همراه بود. اجرای پروتکلهای تمرین و باریجه فقط باعث مهار اثرات زیانبار پرفشار خونی ناشی از القای l-name شد. با وجود این، بکارگیری روش ترکیبی(تمرین استقامتی+باریجه) باعث معکوس سازی این اثر در مقایسه با گروههای پایه و شم شد. نتایج پژوهش حاضر نشان داد پرفشار خونی با التهاب عروقی همراه است و در این راستا اجرای فعالیت منظم هوازی و مصرف مکمل آنتی اکسیدانت گیاهی بعنوان یک استراتژی غیردارویی احتمالا از طریق مهار عوامل التهابی و تقویت عوامل ضدالتهابی باعث ایجاد اثرات حفاظتی دستگاه عروقی بدن در طی پرفشار خونی مزمن می شود. این یافته از نقش حفاظت قلبی عروقی شیوه سالم زندگی حمایت می کند. به علاوه، مسیر تازه ای در خصوص نحوه اثر فعالیت بدنی بر پرفشار خونی و سلامت قلب و عروق را در دسترس محققان آتی قرار می دهد
معصومه فلاح ولی اله دبیدی روشن
مقدمه: مطالعات نشان می دهدآپلین یک پپتید متسع کننده عروقی است که نقش مهمی در تنظیم تون عروقی و عملکرد قلبی عروقی دارد، اما اثر فعالیت بدنی به همراه مکمل آنتی اکسیدانی بر آن مشخص نیست. هدف پژوهش حاضر، مطالعه اثر ترکیبی تمرین هوازی و مکمل باریجه بر آپلین36 قلبی در طی پرفشارخونی ناشی از نیتروال آرژنین متیل استر (l-name) بود. مواد و روش ها: 40 سر موش به طور تصادفی به پنج گروه شم، تمرین، تمرین+باریجه و l-name تقسیم شدند. گروه های تمرین، باریجه، تمرین+باریجه و l-name محلول l-name را به مقدار 10میلی گرم/کیلوگرم 6 روز در هفته و به مدت 8 هفته به صورت زیر صفاقی دریافت کردند. به علاوه، گروه تمرین و تمرین+باریجه در همین مدت تمرین هوازی دویدن روی نوارگردان را با سرعت 15 تا 20 متر در دقیقه و به مدت 25 تا 64 دقیقه اجرا کرده گروه باریجه و تمرین+باریجه محلول باریجه را نیز با دوز 9/0گرم/کیلوگرم در روز با استفاده از گاواژ دریافت کردند. گروه شم نیز در همین مدت محلول سالین را 10میلی گرم/کیلوگرم 5 روز در هفته و به مدت 8 هفته به صورت زیر صفاقی دریافت کرد. نتایج: پس از هموژنیزاسیون بافت قلب و تحلیل آزمایشگاهی، آنالیز واریانس یکطرفه نشان داد که القای 8 هفته ای l-name باعث افزایش پرفشارخونی، کاهش آپلین و افزایش آنزیم مبدل آنژیوتانسین (ace) در مقایسه با گروه کنترل (شم) شد. تمرین، باریجه و تمرین هوازی+باریجه باعث مهار تنظیم مثبت پرفشارخونی ناشی از l-name شد. به علاوه، باعث افزایش معنادار آپلین قلبی در مقایسه با گروه های شم و l-name شدند. بحث: بر اساس این یافته ها می توان گفت، بکارگیری روش های غیردارویی می تواند به عنوان یک رویکرد در بهبود دستگاه جدید حفاظت قلبی در برابر استرس های مزمن ناشی از پرفشار خونی پیشنهاد شود. واژه های کلیدی: پرفشارخونی، تمرین هوازی، آنتی اکسیدان، بیماری قلبی عروقی، آپلین، آنزیم مبدل آنژیوتانسین.
سید علی اکبر محمودی ولی اله دبیدی روشن
برای مطالعه اثر8 هفته تمرین هوازی و مکمل گیاهی باریجه بردستگاه آپلینرژیک (آپلین و گیرنده آن) در بافت های قلب و کلیه موش های صحرایی مبتلا به پرفشار خونی ناشی از محلول نیترو ال-آرژنین متیل استر(l-name)، 32سر موش صحرایی نر نژاد ویستار به طور تصادفی به چهار گروه]تمرین هوازی، مکمل باریجه و ترکیبی از تمرین+ مکمل باریجه و [l-nameدسته بندی شدند. برنامه ی تمرینی شامل دویدن روی نوار گردان بین 25 تا 64 دقیقه و با سرعت بین 15 تا 22 متر در دقیقه به مدت 8 هفته و هر هفته نیز در 5 جلسه اجرا شد. برای ایجاد پرفشار خونی در موش ها از l-name استفاده شد که به صورت زیر صفاقی با دوز 10 میلی گرم به ازای هر کیلو گرم وزن بدن به مدت 8 هفته و6 جلسه در هفته به تمام گروهها تزریق شد. ضمناً باریجه با دوز90 میلی گرم در لیتر به ازای هر کیلو گرم وزن بدن در روز از طریق گاواژ به گروه باریجه و گروه تمرین + مکمل باریجه خورانده شد. سپس بافت های قلب و کلیه در شرایط استراحتی (حداقل 24 ساعت پس از آخرین جلسه تمرینی و یا تزریق l-name) استخراج شده و پس از هموژنیزه سازی برای تعیین شاخص های اصلی تحقیق و شاخص های کنترلی تحقیق با استفاده از روش های استاندارد مورد استفاده قرار گرفت. داده ها با استفاده از آزمونهای کلوموگراف– اسمیرنف، آنالیز واریانس یک طرفه، و آزمون تعقیبی شفه تجزیه و تحلیل شد. نتایج نشان داد که القای 8 هفته ای l-name باعث کاهش سیستم آپلینرژیک بافت قلب و کلیه، نیتریک اکساید(no) و ظرفیت ضداکسایشی تام پلاسما (tac)و افزایش آنزیم مبدل آنژیوتانسین (ace) ،مالون دی آلدهید(mda) و پروتئین واکنش دهنده (hs-crp)در گروه l-name در مقایسه با سایر گروه ها شد. بعلاوه، تمرین هوازی و مکمل باریجه به تنهایی و یا ترکیبی موجب افزایش سیستم آپلینرژیک ،no و کاهش ace و mda در مقایسه با گروه l-name شد.با توجه به نتایج این پژوهش به نظر می رسد ورزش منظم هوازی با شدت متوسط و مکمل گیاهی باریجه با افزایش سیستم آپلینرژیک موجب کاهش فشارخون در رت های مبتلا به پرفشارخونی می شود که می تواند در کنار سایر روش های درمانی، در بهبود دستگاه حفاظت قلبی وکلیوی در برابر استرس های مزمن ناشی از پرفشار خونی، پیشنهاد شود.
جواد اشرفی ولی اله دبیدی روشن
دوکسوروبیسین(dox)یک آنتراسایکلین آنتی بیوتیک است که به طور گسترده ای به عنوان یک عامل ضد سرطان مورد استفاده قرار می گیرد. با این حال، استفاده بالینی از dox به دلیل اثرات جانبی سمیت قلبی آن محدود شده است. مطالعات اندکی اثرات پیش درمانی فعالیت های ورزشی مزمن را در برابر سمیت قلبی ناشی از دوکسوروبیسین ارزیابی نموده اند. هدف از این مطالعه، بررسی اثر 3 و 6 هفته تمرین هوازی بر تغییرات آپلین قلبی ناشی ازدوزهای مختلف دوکسوروبیسین در موش های صحرایی نر بود. 72 سر موش صحرایی نر با نژاد ویستار بطور تصادفی به گروه-های کنترل و تمرین 3 و 6 هفته ای تقسیم شدند. برنامه تمرینی شامل دویدن روی نوارگردان به مدت 54-25 دقیقه در روز با سرعت 20-15 متر در دقیقه، 5 جلسه در هفته و به مدت 3 و 6 هفته بود. در پایان دوره تمرینی موش های گروه های کنترل و تمرین 3 و 6 هفته ای مجدداً بطور تصادفی به زیر گروه های دوکسوروبیسین(mg/kg10 و mg/kg20) و سالین(9/0 درصد) تقسیم شدند. هر دو تزریق 24 ساعت پس از آخرین جلسه ی تمرین انجام شد و 24 ساعت پس از آن موش ها کشته شدند. سطوح آپلین قلبی و no از طریق روش الایزا و سطحmda از طریق روش تیوباربیتوریک اسید(tbars) اندازه گیری شدند. داده ها با روش آنالیز واریانس یکطرفه و آزمون تعقیبی توکی(hsd) در سطح 05/0 p? تحلیل شد. القای دوکسوروبیسین(10 و 20 میلی گرم بر کیلوگرم) منجر به عدم تعادل شاخص های اکسیدانتی/آنتی اکسیدانتی در قلب شد. 3 و 6 هفته تمرین هوازی منجر به افزایش معنادار آپلین، کاهش غیر معنادار mda و به ترتیب افزایش غیر معنادار و معنادار no در مقایسه با گروه کنترل+سالین شد. با وجود این، پس از 3 هفته تمرین هوازی و تزریق dox (10 و 20 میلی گرم بر کیلوگرم)، به ترتیب افزایش غیر معناداری در آپلین، کاهش غیر معنادار و معناداری در mda، افزایش غیر معناداری در no در مقایسه با گروه کنترل+دوکسوروبیسین 10 و یا 20 میلی گرم بر کیلوگرم مشاهده شد. و همچنین، پس از 6 هفته تمرین هوازی و تزریق dox (10 و 20 میلی گرم بر کیلوگرم)، به ترتیب افزایش معناداری در آپلین، کاهش معناداری در mda، افزایش غیر معنادار و معناداری در no در مقایسه با گروه کنترل+دوکسوروبیسین 10 و یا 20 میلی گرم بر کیلوگرم مشاهده شد. از سوی دیگر، تفاوت معناداری بین درمان با دوکسوروبیسین10 و 20 میلی گرم بر کیلوگرم تنها در سطح no پس از 6 هفته تمرین هوازی و سطح mda پس از 3 هفته تمرین هوازی وجود داشت. نتایج پیشنهاد می کند که حفاظت قلبی ناشی از تمرین ورزشی مزمن در موش های درمان شده با dox، با مهار استرس اکسایشی و تنظیم افزایشی دفاع آنتی اکسیدانتی مرتبط می باشد.
وحید شیرین بیان ولی اله دبیدی روشن
زمینه و هدف: در سالیان اخیر، با درک نقش رادیکال آزاد در ایجاد مسمومیت قلبی وابسته به تجمع دوز دوکسوروبیسین، استراتژی های موثری برای مهار یا تغییر آسیب های سلولی این دارو توسعه یافته است. از جمله راه-کارهایی که در جهت شناسایی و جلوگیری از آسیب مورد استفاده قرار گرفتند عبارت هستند از: محدود کردن دوز دارو و انجام فعالیت های بدنی. روش شناسی: مطالعه حاضر به منظور تعیین اثرات پیش گیرانه تمرینات هوازی کوتاه مدت و میان مدت بر روی مسمومیت قلبی ناشی از دوزهای مختلف دوکسوروبیسین در موش صحرایی نر انجام شد. آزمودنی های این پژوهش 72 سر موش نر 10 هفته ای نژاد ویستار با میانگین وزنی 7/2±270 تهیه شده از مرکز انستیتو پاستور آمل بودند که به صورت تصادفی در گروه های تمرین 3 هفته ای، تمرین6 هفته ای و کنترل و سپس هرگروه به زیرگروه های سالین و دوکسوروبیسین با دوز 10 و 20 میلی گرم بر کیلوگرم وزن بدن تقسیم شدند. تمرین 3 هفته ای بین 25 تا 39 دقیقه و با سرعت بین 15 تا 17 متر در دقیقه با شیب صفر درجه و 5 روز در هفته برای 3 هفته اجرا شد. همچنین تمرین 6 هفته ای بین 25 تا 54 دقیقه و با سرعت بین 15 تا 20 متر در دقیقه با شیب صفر درجه و 5 روز در هفته برای 6 هفته اجرا شد. 24 ساعت پس از اجرای آخرین جلسه تمرینی گروه های تمرین، تزریق انجام شد و 24 ساعت پس از تزریق از موش ها در حالت ناشتایی نمونه گیری انجام شد. شاخص های hsp70 از بافت قلب و cpk-mb و ck-total از سرم به روش الایزا و sod از بافت قلب به روش آنزیمی اسپکتروفتومتر اندازه گیری شدند. آنالیز واریانس دو و یک طرفه به منظور تعیین تفاوت های برون گروهی و آزمون تعقیبی توکی در سطح کمتر از 05/0 مورد استفاده قرار گرفت. یافته ها: القای دوکسوروبیسین به ویژه با دوز 20 میلی گرم بر کیلوگرم، موجب عدم تعادل شاخص های مرتبط با حفاظت قلبی (hsp70 و sod) و شاخص های استرسی (ck-total و cpk-mb)، نسبت به گروه کنترل-سالین شد. اثرات پیش درمانی 3 هفته تمرین هوازی در حضور دوکسوروبیسین با دوز های 10 و 20 میلی گرم بر کیلوگرم به ترتیب موجب افزایش معنادار hsp70 و sod، کاهش معنادار و افزایش غیر معنادار ck-total و افزایش غیرمعنادار cpk-mb در مقایسه با گروه های کنترل-دوز 10 دوکسوروبیسین و کنترل-دوز 20 دوکسوروبیسین شد. به علاوه، اثرات پیش درمانی 6 هفته تمرین هوازی در حضور دوکسوروبیسین با دوز های 10 و 20 میلی گرم بر کیلوگرم، به ترتیب موجب افزایش معنادار hsp70 و sod و افزایش غیرمعنادار ck-total و افزایش غیرمعنادار و معنادار cpk-mb در مقایسه با گروه های کنترل-دوز 10 دوکسوروبیسین و کنترل-دوز 20 دوکسوروبیسین گردید. نتیجه گیری: داده های مطالعه حاضر بار دیگر اثر سمی دوکسوروبیسین بر بافت قلب بویژه با دوز 20 میلی گرم بر کیلوگرم را نشان می دهد و برای اولین بار شواهدی از مزیت تمرینات هوازی به ویژه دوره های طولانی تر آن در قبل از القای دوکسوروبیسین را بر مهار وضعیت سمی این دارو احتمالا از طریق تحریک hsp70و دستگاه دفاع ضداکسایشی فراهم می کند.
سمانه افشان ولی اله دبیدی روشن
محققان مختلف گزارش دادند تمرینات مقاومتی باعث ایجاد التهاب، استرس و آسیب سلولی می شود، اما تاثیر برنامه های تمرینات مقاومتی دلورم و آکسفورد با و بدون مکمل ضدالتهابی زنجبیل بر پروتئین های شوک گرمایی و مارکرهای التهابی مشخص نشده است. هدف از این مطالعه تاثیر مکمل گیری کوتاه مدت زنجبیل بر تغییرات مقادیر hsp72 و برخی از شاخص های پیش التهابی(il-10 و tnf-?) متعاقب اجرای پروتکل های تمرین مقاومتی با دوالگوی باردهی معکوس در مردان جوان والیبالیست بود. 40مرد ورزشکار در یک طرح نیمه تجربی به طور تصادفی به چهار گروه شامل، دو گروه تمرین مقاومتی دلورم و آکسفورد با و بدون مکمل زنجبیل(گروه تجربی) و دو گروه دارونما همراه با اجرای تمرین مقاومتی دلورم و آکسفورد ( با و بدون دارونمایی موسوم به نشاسته) تقسیم شدند. آزمودنی های گروه تجربی 3 گرم پودر زنجبیل را در سه وعده (هر وعده یک گرم)، قبل از سه وعده اصلی غذایی مصرف کردند. گروه دارونما نیز یک کپسول حاوی 1 گرم نشاسته (دارونما)، را با همان شیوه و مدت زمان گروه تجربی مصرف می کردند. خونگیری از آزمودنی های تحقیق در 3 مرحله استراحتی، بلافاصله بعد و 24 ساعت پس از انجام تمرینات مقاومتی مذکور انجام شد.نتایج نشان داد تمرینات مقاومتی دلورم و آکسفورد باعث افزایش معنی دار مقادیر hsp72 و شاخص های پیش التهابی در بلافاصله بعد و 24 ساعت پس از اجرای تمرینات شد. اگرچه مکمل گیری زنجبیل از افزایش بیش از حد شاخص های فوق متعاقب اجرای تمرینات مذکور جلوگیری نمود، اما باعث مهار کامل افزایش این شاخص ها نشد. بعلاوه، تغییرات پروتئین های استرسی و مارکرهای پیش التهابی گروه تجربی در مقایسه با گروه دارونما نیز معنی دار نبود. این نتایج نشان می دهد 7 روز مکمل گیری زنجبیل با دوز 3 گرم در روز در مهار کامل استرس سلولی و التهابی ناشی از تمرینات مقاومتی دلورم و آکسفورد موثر نبود. با وجود این، مطالعات دیگری با طول دوره بیشتر مکمل گیری زنجبیل برای تعیین اثرات سودمند این مداخله غیردارویی بر پروتئین های استرسی و مارکرهای التهابی مورد نیاز می باشد.
مهدی احمدیان ولی اله دبیدی روشن
هدف کلی تحقیق حاضر تعیین تغییرات شاخص های مرتبط با عملکرد اتونومیک قلبی (ریکاوری و تغییری پذیری ضریان قلب) متعاقب دو نوع فعالیت وامانده ساز با کارسنج دستی و پایی در مردان با گروه های سنی مختلف شهر علی آباد کتول بود. تعداد 36 نفر از مردان فعال در گروه های سنی 10 تا 15 سال، 30 تا 35 سال و 55 تا60 سال، پس از تشریح اهداف به سه گروه 12 نفره (کودکان، میانسال، سالمند) تقسیم شدند. 48 ساعت قبل از اجرای پروتکل آزمون گیری، افراد با نحوه اجرای فعالیت با کارسنج دستی و پایی آشنا شدند. در روز آزمون، آزمودنی ها پس از گرم کردن ابتدا آزمون وامانده ساز با کارسنج پایی و سپس آزمون وامانده ساز با کارسنج دستی را انجام دادند. در طول اجرای پروتکل های تمرینی و ریکاوری، ضربان قلب برای محاسبه تغییر پذیری و ریکاوری ضربان قلب به وسیله الکتروکاردیوگرام 12 اشتقاقی ثبت شد و تغییر پذیری ضربان قلب در استراحت، بلافاصله، 5 و 10 دقیقه بعد از آزمون و ریکاوری ضربان قلب در 1، 2 و 5 دقیقه بعد از اجرای آزمون اندازه گیری شد. برای تجزیه و تحلیل داده های تحقیق از آزمون تحلیل واریانس یکطرفه، تحلیل واریانس چند عاملی و آزمون تعقیبی توکی استفاده شد. نتایج نشان داد که تفاوت معناداری بین مقادیر تغییر پذیری ضربان قلب درگروه های سنی کودکان، میانسال و سالمند در استراحت (p= 0/000, f=12/771)، بلافاصله (p=0/021, f= 4/315) و 10 (p=0/037, f=3/641) دقیقه پس از اجرای آزمون کارسنج پایی وجود دارد . بعلاوه، نتایج نشان داد که تغییر پذیری ضربان قلب پس ازکارسنج پایی در تمام مراحل به طور معناداری در گروه کودکان نسبت به گروه های سالمند و میانسال پائین تر می باشد. همچنین، نتایج نشان داد که ریکاوری ضربان قلب در 1 دقیقه (p= 0/028, f=4/002) پس از آزمون کارسنج دستی و در 1 (p= 0/003, f=7/110)، 2 (p= 0/000, f=21/254) و 5 (p= 0/000, f= 14/702) دقیقه پس از اجرای آزمون کارسنج پایی به طور معناداری در گروه کودکان نسبت به گروه میانسال و سالمند سریعتر می باشد . یافته های ما نشان داد که ریکاوری ضربان قلب در کودکان به دلیل بالاتر بودن فعالیت سیستم عصبی پاراسمپاتیک نسبت به میانسالان و سالمندان سریع تر انجام می شود. علاوه بر این، مقادیر ریکاوری و تغییر پذیری ضربان قلب متعاقب کارسنج دستی از کارسنج پایی بالاتر می باشد. بنابراین، می توان چنین نتیجه گیری که ریکاوری در سیستم اتونوم قلبی متعاقب فعالیت هایی که از گروه عضلانی کوچک (کارسنج دستی) استفاده می کنند در مقایسه با فعالیت هایی که از گروه عضلانی بزرگ استفاده می کنند (کارسنج پایی) سریع تر رخ می دهد.
زینب محمدیان ولی اله دبیدی روشن
چکیده ندارد.