نام پژوهشگر: علیرضا مصباح نمین
نرمین مکاریزاده علیرضا مصباح نمین
کشف dna جنینی در خون مادر در سال 1997 امکان های جدیدی برای تشخیص غیر تهاجمی قبل از تولد فراهم و زمینه ی مهمی از مطالعات را در تشخیص ژنتیکی قبل از تولد به خود اختصاص داده است. یک کاربرد احتمالی آن تعیین جنسیت جنین برای زوج های در معرض ریسک بیماری های وابسته به x مانند بیماری هموفیلی است. تشخیص معمول جنسیت جنین در سه ماهه ی اول بارداری هم اکنون بر پایه ی شیوه های تهاجمی است که ممکن است دارای ریسک 2-1% سقط جنین باشند. هدف از این مطالعه بررسی حساسیت و ویژگی تعیین جنسیت جنین بوسیله آنالیز real-time pcr با استفاده از سایبرگرین، در سه ماهه ی اول بارداری بوده است. dna آزاد جنینی اساسا به صورت قطعاتی با طول کمتر از bp500 در جریان خون مادری گردش می کند. قطعه قطعه بودن dna آزاد جنینی و غلظت بسیار کم آن (6-3%) در زمینه ی زیادی از dna آزاد مادری (97-94%)، از اصلی ترین مشکلات آشکار کردن dna جنینی در گردش خون مادری هستند. برای از بین بردن این موانع و تشخیص حساس و ویژه ی جنسیت جنین در این پژوهش، یک روش جدید real-time pcr به صورت داپلکس برای ژن تعیین کننده ی جنسیت روی کروموزوم y (sry) توسعه داده شد. در 23 نمونه سرم و پلاسمای مادران باردار ناقل بیماری هموفیلی a (15 نمونه سرم و 8 نمونه پلاسما) که مورد آنالیز duplex real-time pcr بر روی dnaقرار گرفتند، جنسیت جنین تمام نمونه های سرم مادران باردار و در تعداد محدودی از نمونه های تازه ی پلاسما، در مقایسه با نتایج حاصل از cvs، با حساسیت 100% آشکار گردید. این مطالعه نشان داد که از طریق این روش ویژه real-time pcr بدون استفاده از پروب، تعیین غیر تهاجمی جنسیت جنین در نمونه های تازه سرم و پلاسمای مادران باردار، به ویژه سرم امکان پذیر است و میتوان از شیوه های تهاجمی تشخیص قبل تولد و ریسک سقط جنین برای جنین های ماده جلوگیری کرد، منتهی در یک شرایط کنترل شده و استریل باید این کار انجام شود.
زهره فایزی زاده علیرضا مصباح نمین
تلومراز یک آنزیم نسخه برداری معکوس است که تکرارهای تلومریک را با استفاده از الگوی rna خود به منظور جبران از دست دادن dna که در طی همانندسازی رخ می دهد به تلومر اضافه می کند. تلومراز از دو زیر واحد اساسی و متفاوت تشکیل شده است که یکی زیر واحد کاتالیتیک (htert) و دیگری جزء rna (terc) می باشد. فعالیت تلومراز ارتباط مستقیمی با بیان زیر واحد htert دارد که بیان آن در بسیاری از سلول های سرطانی افزایش یافته است. ارتباط میان فعالیت تلومراز و مقاومت به آپوپتوز اثبات شده است. بنابراین مهار فعالیت تلومراز یک هدف جدید و بالقوه در درمان سرطان محسوب می شود. بسیاری از ترکیبات گیاهی از طریق مهار تلومراز باعث القاء آپوپتوز می شوند. سیلیمارین مخلوط استاندارد شده فلاولیگنان های گیاه دارویی خار مریم است که اثرات قوی بر علیه انواع سلول های سرطانی دارد، اما اثر آن بر مهار فعالیت تلومراز در سلول های لوسمی k562 مطالعه نشده است. بنابراین هدف از این مطالعه بررسی مکانیسم اثر سیلیمارین در القاء آپوپتوز در رده سلول k562 با تاکید ویژه بر روی نقش آن در مهار تلومراز، میزان بیان mrna-htert و فعالیت آنزیم در بخش هسته ای (جایگاه عملکردی و فیزیولوژیک) می باشد. اثرات ضد تکثیر سیلیمارین بر روی سلول های k562 بوسیله تست mtt بررسی شد. برای اندازه گیری آپوپتوز، از رنگ آمیزی هوخست 33342 و فلوسایتومتری استفاده شد. از روش trap-elisa برای تعیین فعالیت آنزیم تلومراز استفاده گردید. بیانmrna-htert بوسیله تکنیک نیمه کمیrt-pcr تعیین شد. تیمار سلول های k562 با سیلیمارین نشان داد که سیلیماین به طور قابل توجهی رشد و تکثیر سلول ها را در یک روش وابسته به دوز و زمان (تا 48 ساعت) نسبت به سلول های کنترل کاهش می دهد (05/0>p). میزان بقا سلول های تیمار شده با غلظت 100 میکروگرم بر میلی لیتر سیلیمارین بعد از 48 ساعت، تقریباً 73 درصد نسبت به کنترل کاهش یافت (001/0>p). درصد سلول های آپوپتوزی به صورت وابسته به دوز و زمان(تا 48 ساعت) افزایش یافت. افزایش قابل توجه سلول های آپوپتوزی تا حد 56/75 درصد بعد از تیمار با غلظت 100 میکروگرم برمیلی لیتر سیلیمارین در مقایسه با گروه کنترل مشاهده گردید (001/0>p). فعالیت آنزیم تلومراز و بیان mrna-htert در مقایسه با گروه کنترل به صورت وابسته به دوز و زمان تا ساعت 48 کاهش یافت (05/0>p). تقریبا 78 درصد مهار فعالیت تلومراز و حدود 85/79 درصد کاهش در بیان mrna-htert بعد از تیمار سلول ها با غلظت 100 میکروگرم بر میلی لیتر سیلیمارین مشاهده گردید (001/0>p). فعالیت آنزیم تلومراز در بخش هسته سلول های k562 تیمار شده با سیلیمارین به صورت وابسته به دوز و زمان (تا 48 ساعت) کاهش نشان داد. فعالیت آنزیم تلومراز در هسته سلول های تیمار شده با غلظت 100 میکروگرم بر میلی لیتر در مقایسه با کنترل بیش از 95 درصد کاهش یافت. از طرف دیگر میزان فعالیت آنزیم تلومراز در سیتوپلاسم سلول های تیمار شده در مقایسه با کنترل تفاوت معنی داری نشان نداد (05/0<p). مهمترین یافته این تحقیق این بود که یک ارتباط مستقیم میان مهار فعالیت تلومراز و القاء آپوپتوز در سلول های k562 مشاهده گردید. علاوه بر این مهار فعالیت تلومراز در سلول های تیمار شده با سیلیمارین با سرکوب بیانmrna-htert همراه بود. یافته مهم دیگر حاصل از این مطالعه این بود که فعالیت آنزیم تلومراز در بخش هسته ای سلول های تیمار شده با سیلیمارین به روش وابسته به دوز کاهش نشان داد. این نتایج یک مکانیسم جدید ضد سرطانی سیلیمارین در سلول های لوسمی k562 را بیان می نماید که ممکن است پایه ای برای ایجاد درمان های ضد تلومرازی در آینده باشد.
محمد بالود علیرضا مصباح نمین
مالتیپل اسکلروز (ms) یکی از شایع ترین بیماری های خودایمنی است که سیستم عصبی مرکزی را درگیر می کند.تاکنون علت اصلی این بیماری شناخته نشده است اما مطالعات اپیدمیولوژیکی به روشنی نشان می دهد که هم عوامل محیطی و هم عوامل ژنتیکی در ابتلا به این بیماری دخالت دارند. هدف از این تحقیق بررسی ارتباط یک سری پلی مورفیسم های تک نوکلئوتیدی موجود در پروموتر ژن مهار کننده nf-?bکه مهمترین آن ikb-? می باشد با بیماری مالتیپل اسکلروز می باشد. یکی از مهمترین مشکلاتی که در بیماری مالتیپل اسکلروز وجود دارد کنترل کردن فرایند التهاب می باشد و از آنجایی که ژن i?b-? نقش کلیدی در شروع فرآیند التهاب دارد، این طرح بر آن شد تا ارتباط یک سری پلی مورفیسم هایی که نقش مهمی در بیان این ژن دارد را با بیماری مالتیپل اسکلروز بررسی کند. در این مطالعه 150 نمونه بیمارکه شامل :135مورد از نوع relapseing-remitting،7 مورد از نوع secondry-progressive و 8 مورد از نوع primery-progressive به همراه 150 نمونه کنترل که هیچ گونه سابقه ابتلا به بیماری اتوایمن و سرطان نداشتند مورد مطالعه قرار گرفت. محدوده سنی بیماران و کنترل بین25-45 سال بود و نمونه های مورد مطالعه از لحاظ سن،جنس با همدیگر مطابقت داشتند.در مطالعات گذشته پلی مورفیسم های تک نوکلئوتیدی (snp یا اسنیپ) rs 3138053 ، rs 2233406 ، rs2233408 به عنوان پلی مورفیسم دارای عملکرد در ناحیه 5´ پروموتر ژن i?b-? گزارش شده است که بر روی بیان این ژن تاثیر دارند. در این پژوهش به بررسی پلی مورفیسم های مذکور و شایع در پروموتر ژن i?b و تعیین همبستگی بین آنها پرداخته شد تا درآسیب شناسی این بیماری سهم ژنتیک بیشتر معلوم گردد. در این مطالعه حدود 5 میلی لیتر خون تام از بیماران و کنترل گرفته شد و بعد از استخراج dna، نمونه ها به منظور تکثیر قطعه مورد نظر pcr شد. برای بررسی ژنوتیپ ها از روش pcr-rflp استفاده شد. نتایج حاصل از این پایان نامه نشان داد که تفاوت معنی داری بین افراد سالم و بیمار برای اسنیپ های rs 3138053 ، rs 2233406 وجود دارد ولی برای اسنیپ rs 2233408 تفاوت معنی داری بین افراد سالم و بیمار مشاهده نشد.
رحمان یلمه علیرضا مصباح نمین
مقدمه: سلول¬های بنیادی مزانشیمی مشتق از چربی(adscs) سلول¬های چند توان هستند که برای اهداف سلول درمانی مورد توجه محققان قرار گرفته اند. یکی از مشکلات اصلی در سلول درمانی، پیری و از دست دادن سرعت رشد و بقای سلول¬ها است. تلومراز یکی از مولکول¬های مهم در پیری سلولی است. بیان این آنزیم در سطوح مختلف کنترل می¬شود. متیلاسیون dna در تنطیم بیان و رونویسی این آنزیم نقش مهمی ایفا می¬کند. ترکیبات گیاهی می¬توانند روی متیلاسیون dna و بیان ژن ها تاثیر بگذارند. ترانس سینامالدئید دارای اثرهای مختلف است و از طریق مکانیسم های گوناگون برای سلامت بدن مفید است. هدف از این مطالعه بررسی اثر سینامالدئید بر درصد سلول¬های زنده، میزان متیلاسیون و بیان ژن htert درadsc است. مواد و روش¬ها: در این مطالعه adscs از انسان جدا و کشت داده شد. از لحاظ بیان نشانگرهای سطحی cd105، cd90، cd73، cd45 و cd56 مورد ارزیابی قرار گرفتند. این سلول ها به دو رده سلولی چربی و استخوان تمایز داده شدند. با غلظت های 5/2، 5، 5/7، 10، 15، 30، 60، 120 و 240 میکرومولار ترانس سینامالدئید در سه زمان 24، 48 و 72 ساعت adscs تیمار شدند و درصد سلول های زنده با روش mtt و تریپان بلو مشخص شد. متیلاسیون پروموتر ژن htert با تکنیک توالی¬یابی بی¬سولفیت و بیان ژن htert با روش real-time pcr ارزیابی گردید. نتایج: بر طبق نتایج این مطالعه در غلظت 5 میکرومولار ترانس سینامالدئید در همه زمان¬ها، بیشترین درصد بقای سلولی مشاهده شد که معنی دار می¬باشد(05/0p<). در توالی¬یابی مشخص شد که از 45 جایگاه cpg در پرموتر ژن فقط یک عدد متیله است. که این جایگاه هم بعد تیمار با غلطت 5 میکرومولار غیرمتیله شد. در بررسی بیان ژن htert، درگروه کنترل و تیمار با غلظت 5 میکرومولار بیان ژن مشاهده نشد. کلید واژه: adscs، htert و ترانس سینامالدئید
عادله نقش بندیه تقی طریحی
مقدمه: دپرنیل در ابتدا به عنوان داروی ضد افسردگی به کار می رفت اما با مشخص شدن اثر القایی این دارو، در درمان بیماری های نورودژنراتیو مانند پارکینسون از آن استفاده شد. در این مطالعه از دپرنیل برای ایجاد سلول شبه عصبی استفاده شد. مواد و روش ها: سلول های بنیادی مشتق از بافت چربی بعد از جداسازی و کشت با ایمنوسیتوشیمی مورد ارزیابی قرار گرفتند و سپس با استفاده از روش کشت نوروسفر به سلول های بنیادی عصبی تبدیل شدند. نوروسفرها و سلول های بنیادی عصبی از نظر نشان گرهای nestin، nf68، nf200 بررسی شدند. برای دستیابی به بهترین غلظت دپرنیل و زمان القاء مناسب سلول های بنیادی عصبی با غلظت های 10??، 10??، ??10، 10?¹? و10?¹¹ میلی مولار و در زمان های 24، 48، 72 ساعت و 1 و 2 هفته انکوبه شدند. مناسب تربن غلظت و زمان انکوباسیون با ارزیابی درصد سلول های زنده به دست آمد. سلول های شبه عصبی ایجادشده بعد القا از نظر بیان فاکتورهای رشد عصبی 6 گانه و نشان گرهای مربوط به سلول های عصبی بالغ map2، nf200، synapsin، gfap ارزیابی شد. یافته ها: سلول های بنیادی مشتق از بافت چربی نسبت به فاکتورهای cd90، cd44، cd105 مثبت و نسبت به cd34، cd45 و cd106 منفی بودند، به تدریج قطر نوروسفرها افزایش و تعداد آن ها کاهش یافت. نوروسفرها و سلول های بنیادی عصبی نسبت به nestin، nf68 و nf200 واکنش مثبت دارند. مناسب ترین غلظت 10?? میلی مولار و بهترین زمان 24 ساعت تعیین گردید. سلول های شبه عصبی ایجادشده قادر به بیان فاکتورهای رشد عصبی بودند و نسبت به map2، nf200، synapsin، gfap واکنش مثبت داشتند. نتیجه گیری: در این مطالعه سلول های بنیادی عصبی مشتق از نوروسفر تولیدشده از سلول های بنیادی مشتق از بافت چربی با استفاده از دپرنیل به عنوان القاکننده به سلول های شبه عصبی متمایز شدند و این سلول های تمایزیافته قادر به بیان فاکتورهای رشد عصبی و نشان گرهای سلول های عصبی بالغین بودند.
محمدرضا دیهیم علیرضا مصباح نمین
مقدمه: پلاکت ها در طول مدت نگهداری، دچار تغییرات بیوشیمیایی، ساختاری و مرفولوژیک می گردند که اصطلاحا به آن آسیب ذخیره پلاکتی psl (platelet storage lesion) می گویند. آسیب ذخیره پلاکتی می تواند سبب اختلال در عملکرد و متابولیزم پلاکت گردد که نهایتا می تواند منجر به کاهش بقاء و کیفیت پلاکت ها قبل از تزریق به نیازمندان پلاکت گردد و می تواند درکاهش اثر بخشی تزریق پلاکت تاثیر گذارد. هدف: ما در این تحقیق به مطالعه اثر ال-کارنیتین بر روی حفظ متابولیزم، عملکرد و بقاء پلاکت پرداختیم. همچنین به تاثیر این ماده بر روی آپوپتوز و کلیرانس پلاکت ها در طول مدت نگهداری آنها پرداخته شد. روش ها: در این تحقیق از پلاکت هایی که به روش prp (platelet rich plasma) در سازمان انتقال خون ایران تهیه شده بود استفاده شد. به همین منظور 10 کیسه پلاکت کنسانتره تهیه شده از اهدا کنندگان خون در حضور ال-کارنیتین به عنوان گروه مورد و پلاکت های فاقد ال-کارنیتین به عنوان گروه شاهد استفاده گردید و مطالعات مربوطه انجام گرفت. بدین منظور 15 میلی مول ازغلظت ال-کارنیتین به کیسه های پلاکت کنسانتره در شرایط استریل تزریق گردید و پارامترهای متابولیک با اندازه گیری غلظت گلوکز، غلظت لاکتات، فعالیت آنزیم لاکتات دهیدروژناز و غلظت atp داخل سلولی در هر دو گروه مورد و شاهد بررسی گردید و نتایج بدست آمده با یکدیگر مقایسه شد. عملکرد پلاکت ها با استفاده از آزمایش تجمع پلاکتی در پاسخ به آگونیست درهر دو گروه بررسی گردید و بقاء پلاکت ها نیز در طول مدت نگهداری با استفاده از آزمایش mtt مورد ارزیابی قرار گرفت. در ارتباط با اثر ال-کارنیتین بر روی آپوپتوز پلاکت ها، به بررسی پتانسیل غشاء میتوکندری، میزان فسفاتیدیل سرین بر روی سطح غشاء به روش فلوسایتومتری، اندازه گیری کاسپاز 3 فعال به روش الایزا و اندازه گیری و بررسی سیتوکروم c به روش وسترن بلات در هر دو گروه پلاکت در طول مدت نگهداری پرداخته شد. فاگوسیتوز پلاکت ها نیز با استفاده از مواجه پلاکت ها با سلول های رده منوسیتی thp-1 (مدل فاگوسیتوز پلاکت) به روش فلوسایتومتری بررسی گردید. یافته ها: نتایج بدست آمده از این تحقیق نشان داد که غلظت لاکتات و همچنین مصرف گلوکز در پلاکت های تیمار شده با ال-کارنیتین به مراتب نسبت به گروه شاهد کاهش بیشتری را نشان می داد که از نظر آماری معنی دار بود. فعالیت آنزیم لاکتات دهیدروژناز نیز در گروه پلاکت های تیمار با ال-کارنیتین نسبت به گروه شاهد بخصوص در روزهای 2 و 5 نگهداری پلاکت افزایش کمتری داشت و از نظر آماری معنی دار بود. عملکرد پلاکت های تیمار با ال-کارنیتین در مقایسه با گروه شاهد بهتر حفظ شده بود که از نظر آماری معنی دار بود. پلاکت های تیمار شده با ال-کارنیتین از بقاء بیشتری نسبت به گروه شاهد برخوردار بودند که از نظر اماری معنی دار بود. در نهایت بر طبق نتایج بدست آمده نشان داده شد که پتانسیل غشاء میتوکندری در پلاکت های تیمار شده با ال-کارنیتین از افزایش بیشتری نسبت به گروه شاهد در طول مدت نگهداری برخوردار می باشد. همچنین میزان فسفاتیدیل سرین و کاسپاز 3 فعال نیز در پلاکت های تیمار شده با ال-کارنیتین نسبت به گروه شاهد افزایش کمتری را در طول مدت نگهداری نشان می داد که از نظر آماری معنی دار بود. میزان سیتوکرومc سیتوزولی نیز در پلاکت های تیمار شده با ال-کارنیتین از افزایش کمتری نسبت به گروه شاهد در طول مدت نگهداری برخوردار بود که از نظر آماری معنی دار بود. نتیجه گیری: با بررسی نتایج بدست آمده از این تحقیق به نظر می رسد، ال-کارنیتین می تواند با تاثیر خود بر روی متابولیزم، عملکرد و بقاء پلاکت ها در طول مدت نگهداری سبب حفظ و ارتقاء کیفیت آنها گردد. همچنین ال-کارنیتین می تواند دارای اثر محافظتی در مقابل آپوپتوز در پلاکت ها در طول مدت نگهداری بوده و در کاهش آسیب ذخیره پلاکتی در طول مدت نگهداری موثر باشد. به همین منظور به نظر می رسد که بتوان از ال-کارنیتین به عنوان ماده افزودنی به پلاکت ها جهت جلوگیری و کاهش آسیب ذخیره پلاکتی استفاده نمود و بتوان با استفاده از این ماده باعث ارتقاء کیفیت پلاکت ها در طول مدت نگهداری قبل از تزریق آنها به بیماران نیازمند پلاکت گردید.
امید توسلی علیرضا مصباح نمین
چکیده ندارد.
کمال یاوری محمدتقی خانی
گیرنده نوع یک فاکتور رشد شبه انسولین (igf-ir ) لازمه مطلق برای ایجاد و حفظ فنوتیپ تغییر شکل یافته در خیلی از سلولها است. سرطان کولون دومین سرطان عامل مرگ و میر در جهان می باشد. مطالعات نشان داده اند که سلول های سرطانی کولون ژن igf-ir را به میزان زیادی بیان می کنند. هدف از این مطالعه بررسی اثرات بیولوژیکی حاصل از کاهش بیان igf-ir از طریق به کار گیری rnai در سلول های سرطانی کولون انسان است. ابتدا دو دودمان سلولی sw480 وht29 از نظر بیان igf-ir بررسی شدند و مشاهده گردید که سلول های sw480 میزان بیشتری igf-ir نسبت به سلولهای ht29 تولید می کنند. در نتیجه سلول های sw480 به عنوان مدلی جهت این مطاله انتخاب شدند. سلول های sw480 توسط وکتور حاوی sirna ویژه طراحی شده بر علیه mrna ژن igf-ir (pkd-shrna-igf-ir-v2) و یا وکتور کنترل (pkd-shrna-negcon-v1) ترانسفکت شدند. میزان بیان mrna و پروتئین ژن igf-ir در سلولهای ترانسفکت شده و کنترل به ترتیب با روش های rt-pcr نیمه کمی و الایزا اندازه گیری شدند. تغییرات در رشد سلولی و حساسیت سلول ها به عوامل دارویی و پرتودهی با استفاده از روشmtt ارزیابی گردید. توزیع سلول ها در چرخه سلولی با استفاده از فلوسایتومتری اندازه گیری شدند. نتایج ما نشان داد که پلاسمید های حاوی sirna علیه igf-ir به صورت قوی و مداوم میزان igf-ir در سلول های sw480 را تا حدود 95% کاهش داد. میزان پرولیفراسیون سلولی در سلولهای ترانسفکت شده کاهش یافت و بالاترین میزان کاهش تکثیر (پرولیفراسیون ) سلولی 2/1±53/8% بود که در روز سوم پس از ترانسفکشن مشاهده گردید. تغییرات در میزان توزیع سلول ها در چرخه سلولی مابین سلول های ترانسفکت شده و کنترل بسیار چشمگیر بود. دربسیاری از سلول های ترانسفکت شده در مرحله g0/g1 چرخه سلولی وقفه ایجاد شد و فازهای s وg2/m به شدت کاهش یافتند. ترانسفکشن سلولهای sw480 با pkd-shrna-igf-ir-v2باعث برگشت حساسیت بیشتر سلول ها به تیمارهای شیمی و پرتودهی درمانی گردید. فاکتورهای افزایش حساسیت به تیمارهای شیمی دارویی و پرتودهی به ترتیب 2 /.± 8 / 1 و حدود 08/ .± 2 0/ 2 به دست آمد. نتایج نشان داد که ژن igf-ir در ایجاد و ترانسفورماسیون سلولهای سرطان کولون نقش مهمی را دارد و کاهش igf-ir در سطح سلولهای سرطانی کولون می تواند باعث برگشت فنوتیپ ترانس فورم گردد. همچنین فعالیت سینرژیکی rnai و عوامل سیتوتوکسیتی نشان داد که ترکیب ژن درمانی با شیمی درمانی یا پرتودهی می تواند یک رویکرد درمانی امیدوار کننده درآینده باشد.