نام پژوهشگر: مجتبی عطارزاده
مهدی رضایی مجتبی عطارزاده
زنان در طول تاریخ همواره از جمله اقشار ضعیف و محروم جامعه بوده اند که در اشکال مختلف و در عرصه های گوناگون اجتماعی مورد تبعیض و محرومیت قرار گرفته اند،در صورتی که در حیات بشری،از کارکرد و جایگاه رفیعی برخوردار می باشند.زنان از سویی نیمی از جمعیت جامعه را تشکیل می دهند و از سوی دیگر پرورش دهنده و تربیت کننده نیمه دیگر جامعه می باشند.بر همین اساس پرداختن به مسائل و تحولات مربوط به آنان در جامعه،از اهمیت و ارزش بسزایی برخوردار است.از جمله تحولات مربوط به زنان که طی دهه های اخیر درکشورمان شاهد آن بوده ایم پدیده افزایش حضور دختران در دانشگاههای کشور می باشد.مسئله ای که بی شک در آینده اثرات و پیامدهای مختلفی در عرصه های گوناگون اجتماعی در پی خواهد داشت.در واقع می توان گفت این موضوع توجه بسیاری از صاحبنظران رشته های مختلف را به خود معطوف نموده است و در قبال آن رویکرد های متفاوتی اتخاذ شده است به صورتی که برخی پیدایش این پدیده را مثبت و آن را یک فرصت برای جهش کشور در مسیر توسعه ارزیابی کرده اند و در مقابل عده ای با بیان پیامدهای منفی این مسئله،آن را مقدمه ای برای یک بحران در آینده می دانند.باتوجه به مطالب گفته شده هدف از این پژوهش بررسی پیامدهای این رخداد از منظر سیاسی می باشد. روش تحقیق مورد استفاده در این پژوهش روش توصیفی-تحلیلی می باشد که سعی شده است با استفاده از منابع کتابخانه ای و اسنادی به این موضوع پرداخته شود.یافته های این جستار نشاندهنده آنست که اگرچه افزایش دختران در دانشگاهها و علم آموزی آنان منجر به بالارفتن سطح آگاهی و توانمند سازی آنان در عرصه های مختلف اجتماعی و فرهنگی می شود و زنان ضمن آگاهی از حقوق خاص خود،در پیگیری مباحث تبعیض جنسیتی اهتمام جدی تری از خود بروز می دهند ولی در عرصه سیاسی به دلیل برخورداری زنان از خلق و خوی و روحیات سیاسی محافظه کارانه،حضور آنان در حوزه های اجتماعی در آینده منجر به غلبه فرهنگ سیاسی تبعی بر جامعه خواهد شد.
مهدی کریمی مجتبی عطارزاده
بررسی آمارهای بانک جهانی نشان می دهد که اغلب قریب به اتفاق کشورهای دارنده منابع معدنی، رشد کمتری نسبت به کشورهای فاقد این منابع دارند. دولت در این مجموعه از کشورها از درآمدهای مستقل از تولید در جامعه برخوردار است و بعلت وجود این در آمدها، فساد و رانتجویی در این کشورها به مراتب بیشتر دیده می شود. در این کشورها جامعه مدنی ضعیف است و توسعه اجتماعی نادیده گرفته می شود. برخی از صاحب نظران علت ضعف در جامعه مدنی را قدرت بالای دولت می دانند. اما در پاسخ به چرایی ضعف جامعه مدنی در این جوامع، باید به ساختارهای ارتباطات اجتماعی میان افراد و گروه های موجود در این جوامع نیز توجه نمود. به نظر می رسد، برخورداری دولت از درآمدهای سرشار ناشی از صدور منابع، تمایل برای بهره برداری از این منابع در افراد را بالا برده و در نتیجه افراد با ایجاد شبکه های حامی – پیرو دست به رانتجویی می زنند و بروکرات ها نیز برای برخورداری از این منابع بسوی فساد اداری، مالی و اقتصادی متمایل می شوند. این مسائل با آسیب به سرمایه اجتماعی، ارتباطات اجتماعی را دچار آسیب نموده و در نتیجه، جامعه رانتجو، خود به مانعی برای توسعه اجتماعی و تقویت جامعه مدنی مبدل می گردد. با نگاهی گذرا به تاریخ اقتصاد ایران، می توان به تمرکز منابع در آن پی برد که در آن حاکمان به عنوان منشاء عطایا، منابع را میان نزدیکان خویش تقسیم می نمودند و یا از آنان می گرفتند. با پیدایش نفت و تبدیل شدن آن به مهمترین منبع درآمدی دولت، ساختار اقتصادی ایران ماهیتی رانتی به خود گرفت و اقتصاد دولتی همراه با تمرکز منابع در شکلی جدید ادامه پیدا کرد. به نظر می رسد ضعف در نهادهای حقوقی و اجتماعی توسعه، مانند تضمین مالکیت خصوصی و نقص در سرمایه اجتماعی و در نتیجه، جامعه مدنی، نقش موثری در عدم توسعه یافتگی در ایران داشته باشد. در این پژوهش تلاش می شود تا تاثیر رانت نفتی بر جامعه مدنی از طریق سنجش سرمایه اجتماعی از سال 1368 تا 1384 مورد بررسی و کنکاش قرار گیرد. این پژوهش به صورت توصیفی – تحلیلی و با استفاده از آمارهای اقتصادی و آمارهای مرتبط با سرمایه اجتماعی، تلاش خواهد نمود تا ضمن تعریف مفاهیمی همچون جامعه مدنی، سرمایه اجتماعی، فساد و رانتجویی و بر شمردن تبعات اقتصاد رانتی، اولاً ارتباط سرمایه اجتماعی با جامعه مدنی را روشن ساخته و ثانیاٌ میزان ارتباط رانت نفتی با سرمایه اجتماعی و در نتیجه تاثیر آن بر جامعه مدنی را بین سالهای 1368 تا 1384 مورد بررسی قرار دهد.
حسین توسلی مجتبی عطارزاده
مشارکت سیاسی، یکی از پیچیده ترین مسائل جوامع جدید و در عین حال پرطرفدارترین حوزههای مشارکت در عصر حاضر است.یکی از اصول نیل به دموکراسی و نقش پذیری مردم در سرنوشت خود در دنیای امروزسیاست مدنی، حرکت به سمت جامعه پذیری سیاسی می باشد که نقطه آغاز ورود فرد به عرصه سیاست بر اساس تجربیات و دانسته هایی است که زندگی اجتماعی به وی نشان می دهد چرا که در جامعه پذیری سیاسی، فرد هنوز وارد عرصه عالمانه نظر دادن ودانستن تئوری ها و دکترین های سیاسی نشده است و مشق اولیه نقش پذیری در جامعه خود را می آموزد.انتخابات و مشارکت فرد در تعیین حاکمان و صاحبان قدرت و حکومت از مصادیق این مرحله می باشد که همان ادغام سیاسی است. بر این اساس شرکت فرد در اموری که سرنوشت خود و کشورش را رقم می زند، صرفا به معنای رشد و بلوغ جامعه و حصول مشارکت سیاسی نمی باشد.مشارکت آگاهانه و پیوسته افراد در عرصه عمومی از مصادیق رشد سیاسی جامعه محسوب می شود. در این بین احزاب و گروههای سیاسی می توانند نقش موثری را در فرایند رشد سیاسی جامعه داشته باشند. حضور احزاب سیاسی و شفافیت برنامه های آن ها عامل توسعه ی سیاسی و مشارکت بالای شهروندان است. کنش سیاسی کنشگران در عرصه مشارکت سیاسی تابعی از منافع کنشگران و حضور و فعالیت نهاد ها و احزاب سیاسی و دسته بندی آنها می باشد. به این صورت که، در جامعه ای که دسته بندی های سیاسی بیشتر و شفافیت اهداف و برنامه های آنها مشخص تر باشد، مشارکت کنندگان، جریان های سیاسی را بهتر درک می کنند و تکلیف خود را بهتر می دانند. در این صورت حجم مشارکت سیاسی بیشتر خواهد بود. بدین ترتیب نقش احزاب و گروههای سیاسی در فرایند مشارکت سیاسی افراد جامعه،موثر خواهد بود. با توجه به مطالب گفته شده هدف از این پژوهش بررسی نقش احزاب و گروههای سیاسی در فرایند مشارکت سیاسی است.روش تحقیق مورد استفاده در این پژوهش،روش توصیفی-تحلیلی می باشد که سعی شده است با استفاده از منابع کتابخانه ای و اسنادی به این موضوع پرداخته شود.یافته های بدست آمده این جستار نشاندهنده آن است که فعالیت احزاب و گروههای سیاسی در دهه اول انقلاب دارای نوساناتی بوده است. از بهمن 1357 تا خرداد 1360 به دلیل نو پا بودن نظام سیاسی جدید پس از انقلاب، برخی از احزاب و گروههای سیاسی توانستند در عرصه سیاسی و مشارکت سیاسی ایفای نقش نمایند.البته در برخی موارد مشروعیت کاریزماتیک حضرت امام مانع از حضور برخی از احزاب و گروههای سیاسی گردید. اما بعد از این تاریخ، فضای سیاسی جامعه بعد از جنگ تحمیلی و وقایع خرداد 1360 منجر به تقویت نقش کاریزماتیک حضرت امام در مسائل جامعه گردید.بدین ترتیب آن دسته از احزاب و گروههای سیاسی که همگام با ایدئولوژی حضرت امام بودند،توانستند به فعالیت سیاسی خود ادامه دهند و مابقی احزاب منفعل و یا منحل شدند.
محمد صادق مسعودی مجتبی عطارزاده
چکیده یکی از مهم ترین و دشوارترین انتظار از دولتها تامین امنیت ملی مطلوب است. دولتها در راستای تامین و حفظ این مهم با مشکلات و موانع متعددی روبرو هستند. در این میان از جمله عوامل بسیار مهم و تاثیر گذار بر مفهوم امنیت ملی، وجود هویت های مختلف قومی در حاکمیت سرزمینی یک کشور است. کشورهای جهان سوم نمونه ای عینی از هویت های متکثر قومی می باشند. جمهوری اسلامی ایران نیز واجد بافت جمعیتی با تنوع قومی با سابقه طولانی است. در جغرافیای سیاسی ایران، ما شاهد اقوام و هویت های قومی و به تبع آن گرایش های متفاوت فرهنگی و مذهبی هستیم، که خود زمینه سوء استفاده و چالشهای گوناگون در طول تاریخ ایران شده است. از آنجا که وجود این چالش ها می تواند زمینه سوءاستفاده بیگانگان به منظور تهدید امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران باشد، قومیت به عنوان متغیری بنیادین در امنیت ملی نقش ایفاء می نماید. سه عامل دولت، نخبگان قومی و نظام بین المللی در طول تاریخ ایران دلیل برجستگی و یا فعال شدنهویت و شکاف قومی بوده است. دولت با اتخاذ الگوهای غیر منطبق با واقعیات قومی، نخبگان قومی نیز با پیگیری انگیزه های آرمانخواهی و یا با ماهیت ابزارگرایانه و محیط بین الملل از رهگذر تلاش جهت تحقق منافع خویش در قالب مسائل و مطالبات قومی به برجسته شدن مساله قومیت دامن زده اند. نکته حائز اهمیت این است که هر سه عامل یاد شده در فضا و بستر احساس محرومیت نسبی، نقش های کار کردی از خود به جای گذاشته اند. در سده اخیر قومیت به مثابه نیرومندترین عامل داخل تهدید کننده امنیت، همواره بر امنیت ملی ایران سایه افکنده است و دولتها به طور مداوم و به انحاء مختلف سعی در مهار آن داشته اند. تاریخ ایران در حافظه خود غائله آذربایجان، کردستان، ترکمن صحرا و... را به عنوان اشاره های تلخ تاریخی واگرایی قومی جای داده است که این خود باعث گردیده این شاخصه مهم، در تکوین جهت گیری امنیت ملی ایران به عنصری تعیین کننده بدل گردد. قومیت بلوچ به عنوان یکی از قومیتهای ساکن جنوب شرقی ایران همواره دلالت عوامل سه گانه فوق را بر خود حس کرده است. در این بین به نظر می رسد نقش نخبگان قومی متعدد و متفرق بلوچ، در توسل به احساس محرومیت نسبی خلق شده توسط دولت از یک سو و همگرا گردیدن با محیط قدرتمند بین الملل از سوی دیگر زمینه تحریک، تهییج و تهدید قومی را در پرتو مذهب فراهم نموده است و بدین سان انطباق شکاف های قومی و مذهبی و نیز زبانی بر میزان آسیب پذیری حوزه امنیت ملی ایران افزوده است.
محسن میرزازاده حسین آبادی مجتبی عطارزاده
اواخر قرن نوزدهم نومیدی فزاینده ای بر ذهن اروپا سایه افکند. دیگر روشنگری، آن فروغ گذشته را نداشت و خشکی آن سراب بر همگان، چه روشنفکر و چه عامی محرز شده بود. وقایع نیمه اول قرن بیستم مُهر تاییدی شد بر آن همه دلواپسی. عدم آسایش، بی معنایی، پوچ گرایی و ... همگی سایه شومی بر دست آوردهای مدرنیته شده بودند. روشنفکران، علیه روشنفکران به پا خاستند. دست آوردهای مدرنیته، با آنچه که نویدش داده شده بود زمین تا آسمان تفاوت داشت و این موضوعی نبود که بتوان نادیده گرفت. روح تفکر منتقد وضع موجود، فراگیر شد. در این میان، دو گروه در دو مسیر متفاوت، اصلی ترین انتقادها از روز و حال مدرنیته را وجه همّت خود ساختند. یک گروه ملهم از هگل و مارکس، در شاخه چپ گرایی نو، که مکتب فرانکفورت برآمد آن است و دیگری ملهم از نیچه که فوکو نماینده آن محسوب می شود. نقطه عزیمت یکی است، اما برداشت ها متفاوت. با بررسی و سپس مقایسه اندیشه های هورکهایمر و آدرنو از اعضای مکتب فرانکفورت با میشل فوکو، می توان نوع برداشت آنان از بحران مدرنیته را مشخص کرده، نحوه برخورد آنان برای چاره جویی و درمان را نشان داد. درنهایت مشخص خواهد شد که هر دو گروه به نتیجه مشابهی نیز خواهند رسید.
سحر اتحادمحکم مجتبی عطارزاده
در این پژوهش سعی بر این است که تصاویرِ متن کلامی (شعر) خسرو و شیرین نظامی در دور? قاجار با روش متن-بافت پژوهی اسطوره کاوی ژیلبرت دوران بررسی شود. در میان انواع نظریه-روشهای اسطوره ای نیز اسطوره کاوی برای مطالع? این موضوع مناسب شناخته شده و مورد استفاده قرار می گیرد. زیرا اسطوره کاوی امکان مطالعه همزمان متن و بافت را فراهم می آورد. چنانکه ملاحظه خواهد شد اسطوره کاوی می کوشد تا تحولات تاریخی و تاثیرات اجتماعی که موجب تغییرات در روایت و شخصیتهای آنها می شود را مورد مطالعه قرار دهد. به عبارتی در این روش، نه تنها به اسطوره های موجود در یک اثر هنری پرداخته می شود، بلکه بستر و بافت اجتماعی که اثر هنری در آن خلق شده نیز در نظر گرفته شود. محور اصلی روش متن-بافت پژوهی خسرو و شیرین قاجار، اهمیت و نقش شیرین به عنوان زن اسطوره ای است که در هنرهای تصویری این دور? تاریخی ، تجلی می یابد. بنابراین محقق ابتدا به جایگاه زن در ایرانِ قاجار و هنر این دوره را مورد مطالعه قرار می دهد، سپس تجلیات تصویری داستان خسرو و شیرین با پیشینه های تصویری آن (تصاویر این داستان تا قبل از دور? قاجار) را معرفی می کند؛ چرا که این گردآوری برای نشان دادن برخی تغییرات و دگرگونی های تصویری (یا افزایش برخی عناصر تصویری) در تجلیات تصویری خسرو و شیرینِ قاجار ضروری است. با توجه به دستاوردهای این پژوهش می توان دریافت که در دور? قاجار، داستان خسرو و شیرین – به ویژه شیرین به عنوان زن – بسیار مطرح شده است چرا که تصاویر بسیاری از این منظومه را در هنرهای مختلفی چون کاشیکاری (کاشی نگاری)، نقش برجسته، گچبری، قالی همراه با تغییراتی یا عناصر دیگری تجلی می یابد. از آنجا که هنر هر دوره ای متأثر از شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی دوران خود است، بی تردید این عناصر افزایشی با روش اسطوره کاوی قابل تأمل و تأویل است. در دور? قاجار به دلیل ارتباطات بسیار بافرنگ، اعزام محصلان و هنرمندان به غرب از سوی دربار، و رفت و آمد سیاحان به آنجا و بالعکس آمدوشد فرنگیان به ایران، فضای فکری حاکم در غرب و نوع بینش آنان به برخی مسائل چون زن، حجاب و پوشش، ذهن تجددگرایان درباری را درگیر و میل به فرنگوارانه زیستن را در آنان تقویت کرد. خواهیم دید که تجلی برخی تلقیات و تمنیات درباریان (نسبت به زن)، در هنرِ هنرمندی که مجری امر آنان است، در قالب تصویرسازی از داستان هایی چون خسرو و شیرین نظامی یا شیخ صنعان و دختر ترسای عطار نیشابوری (به دلیل شیرین و ترسای مسیحی سمبل زن فرنگی) نمایان می گردد.
زهرا السادات مقدس مجتبی عطارزاده
مسجد جامع اصفهان به عنوان شاهکاری بی نظیر از معماری اسلامی، تمامی سبک های معماری را از قرون مختلف در خود زنده نگه داشته به طوریکه با وجود تفاوت این سبک ها، مجموعه ای پیوسته را تشکیل داده اند. شاهان صفوی از شاه اسماعیل اول تا شاه سلطان حسین صفوی، سعی در تعمیر، تزئین و تکمیل این مسجد به خصوص چهار ایوان آن داشته اند. آنها کتیبه هایی با مضامین متنوع از کتیبه هایی با موضوعات مذهبی از جمله آیات قرآن، حدیث، اسماء الله، دعا و حتی شعر تا فرمان بخشش مالیات نیز بر ایوان های این مسجد نگاشته اند. از آنجا که کتیبه نویسی به عنوان هنری که می تواند در شناخت و تحلیل اوضاع فرهنگی دوره های مختلف تاریخی یاری رسان باشد، در این رساله سعی شده تا با طبقه بندی کتیبه ها هم بر اساس موقعیت مکانی و هم بر اساس محتوای آنها، به تطبیق اوضاع فرهنگی دوران صفویه با کتیبه های چهار ایوان مسجد جامع اصفهان پرداخته شود. سوالاتی که در اینجا مطرح می شود اینست که شرایط فرهنگی عصر صفوی چه تاثیری بر هنر کتیبه نویسی ایران گذارده است؟ و نقش مذهب تا چه اندازه بر شکل گیری آثار هنری کتیبه نویسی در مسجد جامع اصفهان تأثیر داشته است؟ بر اساس یافته های این پژوهش، نقش مذهب و نفوذ روحانیون در دوران صفوی تأثیر زیادی بر محتوای کتیبه های این مسجد داشته است.