نام پژوهشگر: احمد چایچی امیر خیز
زهرا محمدی حمیده چوبک
پایان نامه مورد نظر در 6 فصل تدوین شده که هر کدام ضمن اینکه توصیف کامل ادوار مورد بررسی و محوطه های مرتبط با آنها است ، حاوی نتیجه گیری و طبقه بندی نیز است، برای درک کامل از محتویات پایان نامه و فرضیات ، نیازمند آگاهی از کل فصول است. فصل دوم ، مربوط به جغرافیا و محیط طبیعی دره الموت است، تنوع جغرافیایی سبب تنوع فرهنگی در این مناطقه شده وایجاد یک گاهنگاری فرا گیر را برای این مناطق دچار مشکل کرده است . دره الموت به خاطر طبیعت کوهستانی ( نقشه شماره 4 ) از دیرباز تا کنون برای زندگی دامداری و عشایری مناسب بوده و زندگی یکجانشینی مبتنی بر نگهداری حیواناتی چون گاو و گاومیش و گله های گوسفند و همچنین کشاورزی است. داده های باستانشناسی نیز بیانگر همین مسئله در طول عصر آهن است به طوریکه اکثر استقرارهای یکجانشین در حوضه رودهای اصلی دره الموت همچون شاهرود ، اندج رود ، نینه رود و خارود شکل گرفته است . فصل سوم، نظریات مهم و تأثیرگذار در چارچوب نظری، عملی وطبقه بندی عصر آهن ایران مورد بررسی قرار گرفته است. از جمله مهمترین آنها نظریات یانگ و دایسون به عنوان موافقین وحدت فرهنگی است. بازنگری عصر آهن توسط کایلریانگ در سال 1985 بسیار تأثیرگذار ومتناقض با فرضیات موافقین دینامیزم فرهنگی بود. همچنین در این فصل، فرهنگهای به وجود آمده عصر آهن در حوضه دریای خزر و مهمترین محوطه های عصر آهن در ایران توضیح داده شده . در فصل چهارم، محوطه های به دست آمده از بررسیهای باستان شناسی در دره الموت مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته و نمونه های شاخص سفالین این محوطه ها نشان داده شد.(نقشه شماره 6) در فصل پنجم ، مسائل فنی سفال خاکستری – سیاه مورد بررسی قرار گرفت و تعریف جامع و مانعی از آن ارائه شد . از آنجاییکه سفال مذکور به لحاظ تکنیکی و فرهنگی اهمیت خاصی دارد، سعی شد مسائل مهم و تاثیر گذار در فرآیند این سفال شرح داده شود . سپس یافته های شاخص به دست آمد دره الموت که در موزه قزوین نگهداری می شود ، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته و یک مقایسه اجمالی با چندی از محوطه های عصر آهن ایران ، که بیشتر محوطه های شمال ایران در گیلان و مازندران است انجام گرفت . دلیل مقایسه با این محوطه ها وجود نزدیکی این فرهنگها با هم می باشد. با توضیح تک به تک اشیاء موزه قزوین و همچنین نوع قبور این منطقه حوزه گسترش و میزان شباهت آنها مورد بررسی قرار گرفت و نشان داد که یک طبقه بندی چه اندازه میتواند در پاسخگویی به بسیاری از مسائل مفید باشد. با توجه به محوطه های بررسی شده و اطلاعات به دست آمده در بررسیها ، همچنین با توجه به آثار دره الموت در موزه قزوین و شباهت آثار و نزدیکی آنها با دیگر محوطه های عصر آهن ایران می توان اینگونه دانست که ساکنین دره الموت در هزاره اول و دوم پیش از میلاد با ساکنین آنسوی البرز در رابطه بوده و دارای فرهنگی مشترک بوده اند. با تعیین موقعیت محوطه های عصر آهن در این منطقه و با توجه به کثرت محوطه های عصر آهن در دره الموت و شاخصه های سفالی آن این احتمال می تواند داده شود که نوسانهای جمعیتی این منطقه در طول عصر آهن به یک شکل بوده و در تمام دوران آن دارای جمعیتی گسترده بوده است. تکه های ظروف سفالین در بررسیها و همچنین ظروف موزه قزوین تنوع سفالی را به لحاظ فرم و شکل نشان می دهد. تکثر ظروف سفالین و گستردگی محوطه های عصر آهن حکایت از نوع معیشت و الگوهای استقراری آنان دارد. آنگونه که از یافته های باستان شناسی در منطقه به دست آمد، اکثر محوطه های الموت دارای استقرار یکجا نشین بوده نمونه بارز آن در منطقه خسرود الموت غربی است گورستانهای بزرگ در این محوطه همانند گورستان قاباخ تپه که دارای تنوع تدفین و وجود گورهای ، حفره ای، چهار چینه ای ، قبور کلان سنگی و همچنین قبور حفره ای با پشته سنگی و سفالهای به دست آمده که شامل سفالهای خاکستری ، سیاه ، آلویی رنگ و همچنین نخودی است نشان از استفاده این گورستان در ادوار مختلف اعصار آهن بوده است و نشان دهنده استقرار یکجا نشین بوده اند. در منطقه خسرود سفالهای مشابه به سفالهای اشکانی یافت شد که احتمالا تا دوران اشکانی از این محوطه ها به طور مدام استفاده می شده است . بیان فرضیات و نظریات مربوط به حرکت و جابجایی اقوام در طول عصر آهن از طریق داده های باستان شناسی کاری بسیار بیهوده و عبث می نماید و شناخت قومی خاص از طریق این داده ها بسیار ساده لوحانه به نظر می رسد ( یانگ- 1373- 238 ) . ولی در طی مطالعات بر روی آثار دره الموت و درک ارتباط آن با فرهنگ های حوزه خزر و فلات ایران، متوجه شباهت های با فرهنگهای دیگر می شویم و نوعی مهاجرت را در ذهن تداعی می کند. شباهت بسیار زیاد یافته های باستان شناسی دره الموت با محوطه مارلیک و قلعه کوتی احتمال این فرضیه را قویتر می سازد . همچنین دکتر نگهبان نیز،آثار مارلیک را با محوطه " مارال دره سی " قفقاز مقایسه کرده و ارتباط تمدنی آن ها را غیر قابل انکار می داند ( نگهبان- 1368 - 50 ). از طرف دیگر ارتباط بین قبور مارلیک با آثار عصر برنز جدید و آهن ii منطقه قفقاز جنوبی در محوطه هایی مانند قزل بورون به قدری ملموس است که نیاز به هیچ تفسیری ندارد ( پورفرج- 1386 - 532 ) . در پایان باید یاد آور این موضوع شد که جهت گاهنگاری دقیق در خصوص یافته ها و محوطه های به دست آمده نیاز به تاریخ گذاری مطلق بر اساس آزمایشات و کاوشهای باستان شناسی و مطالعاتی بیشتر در خصوص فرهنگهای خارج و داخل ایران ست تا بتوان فرضیاتی نزدیک و تاریخی دقیق ذکر کرد .
شیما احمد صفاری رضا مستوفی فرد
روستای چالتاسیان در دو کیلومتری شمال شرقی ورامین و در شمال جاده ورامین به پیشوا واقع شده است، و تپه چالتاسیان در یک کیلومتری شمال روستا در بخش پیشوا از دهستان عسگریه قرار دارد. این تپه در بررسی سیستماتیک در سال 1389 مورد شناسایی قرار گرفت و نتایج حاصل از آن تحت عنوان پایان نامه کارشناسی ارشد خانم حسین زاده منتشر شد. در پاییز سال 1391 فصل اول عملیات کاوش در این محوطه به سرپرستی دکتر یوسفی زشک انجام شد که بخشی از داده های سفالی آن برای نوشتن رساله پایان نامه در اختیار اینجانب قرار گرفت. تپه چالتاسیان، مکانی استقراری از هزاره پنجم تا اول ق.م و دوره تاریخی است. وجود سفال های آلوئی در سطح تپه، همزمانی آنرا با تپه قبرستان i نشان می دهند که طبق گاهنگاری ارائه شده فاضلی، دوره کلکولتیم قدیم (4700-4000ق.م) را شامل می شود. سفال های سیلک iii، دوره فرهنگی فلات جدید 1 را در تپه شامل می شوند که در تپه قبرستان این دوره، در مرحله بین ظروف نوع آلوئی و خاکستری قرار گرفته است. از سطح تپه سفال های لبه واریخته که مشخصه دوره آغاز ایلامی هستند هم بدست آمده است. از عصر مفرغ، هیچ داده سفالی بدست نیامد. بنابراین تا عصر آهن با وقفه ای در تپه چالتاسیان مواجه هستیم. بخش عظیم داده های سفالی از تپه چالتاسیان، نیز متعلق به عصر آهن است. سفال های بررسی شده در این پایان نامه متغلق به عصر آهن i بوده که آنها با سفال های مشابه شان در محوطه قلی درویش و ازبکی به یک جمع بندی مناسب برسیم. کلید واژه: تپه چالتسیان،عصر آهن i، سفال خاکستری، قلی درویش، ازبکی.
زهرا فلاحی رضا مستوفی فرد
دشواری های زیست محیطی مرکز فلات ایران، و همجواری با مناطق پرفشار بیابانی و محدود شدن به واسطه دیواره های عظیمی از رشته کوه ها، مشخصه هائی هستند که دست در دست هم موثرترین عوامل جغرافیائی اثر گذار بر فرهنگ های ساکن منطقه در طول هزاره های متمادی را ایجاد کرده و به مثابه قالبی، خمیره فرهنگ های پیش از تاریخی را درون خود شکل داده اند. علی رغم پژوهش های گسترده ای که طی چندین دهه اخیر در زمینه فرهنگ های پیش از تاریخی مرکز فلات ایران صورت گرفته، باید اذعان نمود که غیر از چند مورد خاص، پژوهش منسجمی در زمینه مطالعات باستان شناسی هزاره چهارم در حوضه پبش از تاریخ شمال مرکز فلات ایران انجام نشده و از همین رو با وجود تلاش های صورت گرفته، باستان شناسی این منطقه همچنان از فقدان یک گاهنگاری منسجم، جامع و مستند رنج می برد. مطالعات صورت گرفته بر روی سبک شناسی یافته های سفالی فصل اول کاوش در محوطه میمنت آباد ، حکایت از وجود شواهدی از فرایندی درونی، آرام و در عین حال مداوم در زمینه افزایش پیچیدگی های اجتماعی در کنار ظهور ناگهانی ابزارها و مدارک مرتبط با مدیریت اداری و تجارت دور بُرد دارد.
بیتا سیاحی احمد چایچی امیر خیز
دشت رامهرمز یکی از سر راست¬ترین راه¬های ارتباطی پیوند دهنده¬ی سرزمین پست خوزستان و سرزمین بلند فارس مرکزی است. این دشت در لبه¬ی سرزمین¬های پست در 16? کیلومتری جنوب-خاوری شوش و 31? کیلومتری شمال¬باختری انشان قرار دارد. دونالد مک¬کان در سال¬های 49 و 1948 تل¬گِسر، در بخش شمال¬غربی دشت رامهرمز، را کاوش کرد. دشت رامهرمز نخستین¬بار در 1969 توسط هنری رایت و الیزابت کارتربه گونه روشمند بررسی شد. نقش رامهرمز به¬منزله یک منطقه حایل و پلی میان سرزمین¬های پست و سرزمین¬های بلند در دوره پر اهمیت هخامنشی ناروشن بود. بنابراین مهمترین انگیزه در گزینش این موضوع و تحلیل این دوره در رامهرمز است. هدف¬ اصلی در این پژوهش، بررسی همه¬ی محوطه¬های دوره هخامنشی دشت رامهرمز به¬منظور: 1- برآورد جمعیت منطقه در دوره هخامنشی وتعیین ارتباط استقرارگاه¬ها با منابع طبیعی و زیسـت محیطی در دوره هخامنشی 2- تعیین حدود مرزهای فرهنگی میان منطقه¬ای در دوره هخامنشی 3- تعیین سلسله مراتب استقرارگاه¬ها در دوره هخامنشی 4- درک ارتباط فضایی بین استقرارگاه¬ها در دوره هخامنشی 5- تهیه نقشه¬ی توزیع مکانی استقرارگاه¬های دوره هخامنشی در دشت رامهرمز بررسی¬های باستان¬شناختی ما از این منطقه نشان داده است با آغاز دوره هخامنشی، تغییراتی عمده در منطقه رامهرمز رخ داد. در این دوره به¬یکباره بر تعداد استقرارها –نسبت به دوره پیشین- افزوده شده است.17 محوطه شناسایی شده در این منطقه با اندک قطعات سفالی پراکنده بر سطح آنها، ضعیف و کوچک بودند و دارای مساحتی برابر 47/18 هکتاراند. بررسی نشان داد قطعات سفال یافت شده در محوطه¬های هخامنشی در منطقه رامهرمز به دوره جدیدتری از امپراتوری هخامنشی باز میگردد، به احتمال زیاد در زمان داریوش یکم یا پس از آن. به نظر میرسد که محوطه¬های کوچک و کم ارتفاع در منطقه رامهرمز هنگامی ایجاد شدند که منطقه از نظر سیاسی و اقتصـادی ثبات یافتـه بود. با وجود این، به¬غیـر از این محوطه¬های اردوگاهی فصلی، هیچ تلاشی توسط هخامنشیان به¬منظور ایجاد یک مرکز شهری محلی در منطقه رامهرمز صورت نگرفته بود. به¬طور کلی می¬توان چنین نتیجه گرفت که اساس استقرارهای این دوره در دشت رامهرمز بر پایه اقتصادی از نوع کشاورزی بر پایه دیم و یک نوع روش زندگی نیمه کوچ¬نشینی (ییلاق- قشلاق) قرار داشته است.