نام پژوهشگر: پرویز ضیاءشهابی

قاعده الواحد و ثمرات آن
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد 1375
  علیرضا کهنسال   پرویز ضیاءشهابی

از یک جزء یک پایدار نگردد و یک جزء از یک برنیاید. این، مفاد قاعده الواحد به کوتاه سخن است . اینکه از یک ، جزء یک ، در هستی نیاید، تعبیری است که از آنکه علت یگانه از هر سوء، جز یک معلول ندارد و یک جزء از یک بر نیاید، ترجمان عکس اصل است یعنی معلول واحد هستی نمی یابد مگر از یک علت . قاعده الواحد یکی از قواعد بسیار مهم فلسفه اسلامی است که از آن در مواضعی بهره برده اند. واژه های مهم و فلسفه اسلامی نیازند توضیحند. وجه اهمیت قاعده در آن است که چگونگی ظهور کثرت را بیان می کند. تبیین نظام جهان که دلمشغولی بیشتر فیلسوفان است بمدد این قاعده میسر می گردد و هر که هر پاسخی برگزیند نمی تواند بی دیدار الواحد از طریق بگذرد. نفی یا اثبات ، باید با قانون الواحد اتخاذ وضع کند. ربط الواحد به سنخیت و الواحد را سنخ واحد می دانند و قومی گر چه به دوگانگی دو قانون معرفند اما به ربطی وثیق میان آنها باور دارند و می دانیم که قانون علیت و قوانین بر آمده از آن، که سنخیت یکی از آنهاست ، سرمایه های اندیشه بشری اند. بدون آنها نه علمی خواهد بود و نه تحقیقی. در این مقام سخن محقق داماد بسنده است که الواحد را از امهات اصول عقلی و از فطریات عقلی و از فطریات عقل صریح دانسته است . مراد از ایضاح "فلسفه اسلامی" بحث در این باب نیست که آیا چنین فلسفه ای اصلا وجود دارد و یا خیر و آیا آنچه بدین نام می شناسیم تراث اسلامی است یا میراث یونانی و آیا وحی را با فلسفه اخوتی است یا بیگانگانند به اجبار دست در دست هم نهاده، دین می تواند فلسفه داشته باشد و اگر می تواند شرع مصطفی نیز همچنان است ؟ پرسشهائی از این دست ، مطلوب ما نیست ولی مراد از این توضیح فلسفه اسلامی آن است که مجموعه شناخته شده به این نام و فیلسوفانی که آنها را به اسم حکیمان مسلمان می شناسیم، در تدوین و استدلال برای اثبات قاعده الواحد بسیار کوشیده اند بنابراین اضافه قاعده الواحد به فلسفه اسلامی امری مجاز است . راست است که این اصل را نخست بار یونانیان طرح کردند اما شرح و بسط آن بواقع مرهون مسلمانان بود. میان طرح ابتدایی که یک اصل فلسفی یا علمی و گسترش و تنظیم آن باید تفاوت گزارد. گویا در انتساب قاعده به دانایان یونان نباید تردید داشت . واژه گویا می آموزد که به تاریخ فلسفه میراث گذشتگان در اسلام، نمی توان چندان اعتماد کرد. پیشینان ما تاریخ فلسفه را بجد نمی گرفتند و تصویر ایشان از فیلسوفان یونان به پیامبران ماننده تر است تا دانشمندان و فلاسفه آزاده خدا داند که افلاطون الهی اصلا الهی می شناخته است یا نه و فرزانگانی که حکمت ایشان را مقتبس از مشکوه نبوت می دانند و معاشران انبیاء می شمارندشان آیا پیام آوری را دیده و از او سخنی شنیده بودند یا آنچه گفته شده افسانه واهی افواهی بوده که از سر آرام ساختن غوغا و گریز از تکفرساز شده است . به هر روی اگر منابع ما درخور اعتماد باشند از آنها برمی آید که مبتکر قاعده یکی از این دانشمندان بوده است : ارسطو، افلاطون، دموکریتوس و تامسطیوس . اسلوب کار در این رساله آن است که ابتدا صورت منطقی و مفردات قاعده را بقدر ضرورت معلوم کنیم. و سپس به قانون علیت و سنخیت که بسیار مرتبط با الواحد است بپردازیم. استدلالها و اعتراضات بخش دیگری از نوشتارند و سرانجام عکس قاعده و ثمرات آن را بازگو می سازیم.