نام پژوهشگر: محمدعلی فتح اللهی
ذبیح اله نعیمیان محمدعلی فتح اللهی
الف. وجوه اشتراک دو الگوی خلافت و تئوکراسی 1. خاستگاه غیر دینی و عرفی: به رغم ارائه برخی تفاسیر دینی یا شبه دینی، دو الگوی خلافت و تئوکراسی برآمده از خاستگاه دینی نبوده اند و تلاش های عملی و نظری برای پشتیبانی از این دو الگو، تراز آنها را حدّاکثر در حدّ دو الگوی شبه دینی و متکی بر انحایی از تلقی های عرفی گرایانه از دین تعریف کرده است. 2. تاریخ مندی فرایند تکوین و تعریف الگو: زمینه های تاریخی، سوگیری و نحوه بروز و ظهور این دو را دستخوش تأثیرات مهمی کرده اند. چنان که، مناسبات خلفا و پاپ ها با دیگر قدرت ها در تعریف مناسبات مزبور موثر بوده و کارکردهای سیاسی و اجتماعی آنها را به صورت تاریخ مند تعریف کرده اند. اقتدار و فرجام هر دو در همین فرایند تاریخی رقم خورده اند. ب. وجوه افتراق دو الگوی خلافت و تئوکراسی 1. تفاوت در «جهت گیری سیر فرایندی» 2. تفاوت در «سازوکار دست یابی به قدرت» 3. تفاوت در «قلمرو و دایره اقتدار» 4. تفاوت در «مناسبات قدرت میان عالمان و زمام داران سیاسی» 5. تفاوت در «فرجام و امکان بازآفرینی»
محمدعلی فتح اللهی رضا داوری
ارتباط تشیع با عنصر ایرانی ، از جمله مسائلی است که در دوره های اخیر و بر اثر آموزه های شرق شناسان مورد سوال و توجه قرار گرفته است. طرح نظراتی چون: تشیع عکس العمل روح ایرانی در مقابل روح عربی است ، تشیع با اعتقادات قبل از اسلام ایرانیان مناسبت داشته و با رجوع به آنها پدید آمده است، عنصر پنهان تشیع علیرغم ظاهر عربی آن ایرانی است. نیز در پی همین توجه و با بینش خاص شرق شناسی بوده است. جالب توجه آنکه ارائه چنین نظراتی با توجه به مسلمات تاریخی چون سنی بودن اکثر مردم ایران قبل از صفویه بوده است. به هرحال وجود چنین ادعاها و نظراتی علیرغم تعارض آنها با مسلمات تاریخی ، به نوبه خود نشان می دهد که تشیع مردم این سرزمین ، نه یک عقیده مذهبی فردی بلکه در واقع غلبه روح اجتماعی و سیاسی تشیع در همه ارکان شخصیت ایرانیان است که ایجاب میکند ریشه های آن را در گذشته ، تاریخ جستجو کنیم. در واقع رسوخ تشیع در ایران امروز به حدی است که هر ایرانی گذشته خود را با جو تشیع می بیند و احساس میکند که انگار در همیشه گذشته خویش ، شیعی مذهب بوده و همیشه تلائمی بین او و مذهب تشیع وجود داشته است. اتفاقا همین حالت روحی است که زمینه ای برای ارائه نظرات قوم گرایانه شرق شناسان و تفسیر قومی و نژادی از تشیع داده است. اما تبیین منطقی چنین احساس و درکی ، مستلزم توجهی به تاریخ گذشته از طرفی و نگاهی به فلسفه اجتماعی اسلام از طرف دیگر می باشد تا پاسخی برای سوال مطرح باشد. آیا گذشته تاریخی این مردم در جهت شیعه شدن آنها بوده است؟ آیا از لحاظ نظری، تشیع می تواند جامعه ای سیاسی ایجاد نماید که حتی سایه خود را بر گذشته انداخته و آن را تفسیر نماید؟ در جامعه کنونی ایران ، کسانی که بر مذهب اهل سنت هستند و یا حتی اقلیتهای مذهبی موجود ، بیگانه از روح تشیع نیستند و از این جهت با هم مذهبان خود در جاهای دیگر فرق می کنند. بدین ترتیب مسئله تشیع با مفهوم ملیت پیوند می یابد. این ملیت با ایفای چنان نقش فعالی از تشیع که حتی تاریخ گذشته را شیعی می بیند، مناسبت دارد. بنابراین نمی تواند به مفهوم غربی آنکه اساسا غیردینی است باشد و لاجرم مبانی خاص خود را خواهد داشت . این رساله در پی آن است که با چنین زمینه ای به بررسی شکل گیری ملیت ایرانی در دوران اسلامی پرداخته و بنیانهای آن را مورد شناسایی قرار دهد. جدید بودن ملیت و تعلق آن به دوران جدید زندگی سیاسی، اجتماعی انسانها، مفروض این رساله درانجام مراحل پژوهش خواهد بود.