نام پژوهشگر: مصطفی یونسی
منیره کبیری نیا مصطفی یونسی
نامه تنسر از قدیمیترین اسناد تاریخی مربوط به عهد ساسانیان است. آگاهی تاریخی و سیاسی این روزگار از خلال این اندرزنامه تا حد زیادی امکانپذیر است. این نامه در پاسخ به سوالات پادشاه طبرستان به نام گشنسب نوشته شده است ودر آن نویسنده نامه به حمایت وتوجیه اقدامات پادشاه پرداخته است. این اندرزنامه به خوبی نشان دهنده تفکرات حاکم بر اجتماعات باستان و قشربندی های اجتماعی وسیاسی حاکم بر آن است. نویسنده نامه در خلال پاسخ به سوالات به تبیین روابط حکومت کنندگان و حکومت شوندگان پرداخته است. در این نامه اقدامات حکمرانان در جهت تامین نفع وخیر عموم تفسیر شده است. حکمرانان در تامین مصلحت عموم به حفظ اقشار اجتماعی مبادرت ورزیده اند. این اقدام بر اساس آموزه های حاکم بر اجتماع ایرانی بوده است که نویسنده نامه به باز تولید این تفکرات در خلال اندرزنامه اش پرداخته است.پس این تفکرات در راستای حفظ اقشار در ترتیبات اجتماعی بوده و جابه جایی در نظم آنها بر خلاف نظم طبیعی و کیهانی منعکس شده در متون] فلسفی[ و مذهبی قلمداد می شده است.
پگاه مصلح عباس منوچهری
چکیده ندارد.
مرتضی بحرانی ابوالفضل شکوری
پرسشی که این پژوهش با آن مواجه بود به جایگاه دوستی مدنی در فلسفه سیاسی فارابی و نسبت میان دوستی با انواع مدینه ها برمی گردد. تحلیل محتوای آثار فارابی آشکار می کند که اولاً فارابی مقوله دوستی را در منظومه فلسفی خود ـ و نه تنها در روابط انسانی و در مدینه، بلکه در کل عالم وجود، و بر اساس آن در مدینه ـ محل تامل قرار داده است و منشأ دوستی در انسان را قوه نزوعیه نفس می داند. ثانیاً مقوله دوستی نزد وی پیوند عمیقی با مسئله «وجود» دارد. از این رو، مقوله وجود، مقوله دوستی را ایجاب می کند و این دوستی در مقام امر مولّف و پیوندده موجودات می باشد؛ ثالثاً دوستی مدنی با مسئله «معرفت» ارتباط پیدا می کند که طی آن، مقوله معرفت، با برداشتی که افراد هر مدینه از سعادت و موضوع مورد دوستی دارند، تمایز انواع مقولات دوستی را ضروری می سازد، و لذا برای فارابی به دلیل تفاوت ماهوی دو نوع مدینه فاضله و مضادات آن (بر اساس معرفتی که به غایت وجود، یعنی سعادت قصوی و سعادات مظنونه تحصیل می شود) دوستی در این دو نوع مدینه نیز متفاوت است.
علی تدین راد مصطفی یونسی
هانا آرنت به عنوان اندیشمند برجسته سیاسی قرن بیستم، در آثار و اندیشه های پرشمار خود به تحلیل «خشونت»، «توتالیتاریسم»، «انقلاب»، «وضعیت بشری» و «انسان های اعصار ظلمانی» پرداخته و بر آن است که به فهمی اصیل و راستین از وضع بشری رسد تا بر بستر تعمق در این وضع، در رسیدن به حیاتی انسانی اندیشه پردازی کند. در این آثار و در متن اندیشه های متنوع هانا آرنت، عمل مفهومی کلیدی است که پژوهش حاضر درپی بررسی رویکرد وی به این مفهوم می باشد. در واقع سوال تحقیق این است که رویکرد هانا آرنت به مفهوم عمل چیست؟ فرضیه پژوهش حاضر این است که هانا آرنت رویکردی اگزیستانسیالیستی به مفهوم عمل دارد. در راستای بررسی این فرضیه، ابتدا کلیاتی از اندیشه ها و آثار آرنت ارائه می شود و سپس به چیستی اگزیستانسیالیسم پرداخته و مهمترین اصول اندیشه های اگزیستانسیالیستی استخراج می گردد تا در نهایت با بررسی مفهوم عمل در اندیشه آرنت و تطبیق رویکرد وی به این مفهوم با مهمترین محورهایی که از اندیشه های اگزیستانسیالیستی حاصل شده است، نسبت رویکرد آرنت به عمل با اندیشه های اگزیستانسیالیستی نمایان گردد. آرنت در گرایشی غالب بر اندیشه و آثارش، دلیل عمده اغلب مشکلات و مصائب انسان را فراموشیِ «عمل» در عرصه عمومی می داند. وی در مشاهده جایگاه عمل در متن مباحث مختلفی از جمله جامعه سیاسی، انقلاب و توتالیتاریسم، رویکردی اگزیستانسیالیستی دارد و سراسر عرصه سیاست و حیات انسان را از منظری اگزیستانسیالیستی می بیند. «عمل» رشته و عامل پیوند اندیشه های آرنت درباب مسائل گوناگون در رویکرد اگزیستانسیالیستیِ او به «وضع بشری» است.
ایرج رنجبر عباس منوچهری
چکیده سیاست و نسبت آن با اخلاق از جمله مباحث مهمی است که در فهرست موضوعی تأملاتِ نظریِ اغلب فیلسوفان در حوزه ی اندیشه و علوم سیاسی قرار گرفته و مورد مطالعه و بررسی می باشد. در تاریخ اندیشه و علوم سیاسی همواره نسبت این دو بویژه در سه پارادایم کلاسیک، میانه، و مدرن، هرچند با سبک وسیاق متفاوت، از اهمیت بالایی برخوردار بوده است. از این رو، نسبت این دو از منظرهای گوناگون مورد بررسی قرار گرفته است. هابرماس، نسبت اخلاق و سیاست در اندیشه ی سیاسی را به طورکلی به دو دوره ی کلاسیک و دوره ی مدرن تقسیم می کند. از نظر وی، در دوره ی کلاسیک، اخلاق و سیاست در ارتباط با یکدیگر بودند، اما، در ابتدای دوره ی مدرن با دو تحول روش شناسانه و موضوعی، فلسفه ی سیاسیِ کلاسیک جای خود را به علم یا فلسفه ی اجتماعی داد، و اخلاق از سیاست جدا شد. بدین سان، سیاست از نهادی که در خدمت تحقق «سعادت» شهروندان است، به نهاد مدیریت و تکنیکِ کنترل روابط اجتماعی و غرایز انسانی مُبدل می شود. هابرماس این ارزیابی را به کانت هم تعمیم می دهد. سنجیدن الگوی نظری هابرماس از نسبت اخلاق و سیاست بر اساس مفهوم اخلاق و جمهوریت در اندیشه سیاسی کانت موضوع این پژوهش است؛ تا با توجه به مختصات اندیشه ی سیاسی کانت، نشان داده شود که ارزیابی مزبور به وی قابل اطلاق نیست. واژگان کلیدی: اخلاق، سیاست، جمهوریت، کمال، خودآیینی، هابرماس، کانت.
مصطفی یونسی عباس مرادان
هدف از این مطالعه یافتن تاثیر فعالیت کامپیوتر محور مستقل بر روی مهارت صحبت فراگیران ایرانی در سطح میانی زبان انگلیسی است. بعلاوه این مطالعه در پی یافتن تاثیر این فعالیت بر روی انگیزه فراگیران برای افزایش مهارت صحبت آنها است. ابزار تحقیق شامل دو امتحان مقدماتی, مرحله یادگیری میانی, یک امتحان پس دوره و یک پرسشنامه بود. ابتدا یک تست نلسون برای بررسی مهارت عمومی زبان انگلیسی فراگیران در سطح میانی زبان انگلیسی فراگیران استفاده شد. این تست شامل پنجاه سئوال چند گزینه ای بود. در مرحله بعد دو تست آیلتس به عنوان امتحان پیش دوره و پس دوره برای سنجش مهارت مکالمه فراگیران قبل و بعد از دوره انتخاب شد. در مرحله سوم پرسشنامه ای برای سنجش تاثیر فعالیت کامپیوتر محور مستقل بر روی انگیزه فراگیران طراحی شد.پاسخها بر مبنای معیار لیکرت با دامنه ای از پنج انتخاب بود. این مطالعه بر روی شانزده دانشجوی سال اول دانشگاه سمنان به عنوان گروه آزمایش و شانزده دانشجوی سال اول دانشگاه نیشابور به عنوان گروه کنترل انجام شد. دانشجویان در گروه آزمایش از فعالیت کامپیوتر محور مستقل برای افزایش مهارت مکالمه خود استفاده می کردند در حالیکه دانشجویان در گروه کنترل درباره موضوع هایی خاص به بحث می پرداختند. نتایج این مطالعه نشان می دهد که برای افزایش قدرت صحبت کردن فراگیران فعالیت کامپیوتر محور مستقل بسیار موثر است. همچنین پاسخهای گروه آزمایش به پرسشنامه نشان می دهد که این فعالیت در افزایش انگیزه فراگیران برای بهبود مهارت صحبت کردن به زبان انگلیسی موثر است
بابک امیدعلی مصطفی یونسی
موضوع اصلی این پژوهش بررسی و مقایسه ویژگی ها و وجوه مختلف دو متن کلاسیک ؛ " کارنامه اردشیر بابکان" و " یشتها" در رابطه با مسئله هویت ایرانی است. هدف از این پژوهش شناخت و آشکارسازی بخشی از وجوه و عناصر مختلف سازنده هویت جمعی ایرانی در دوره ساسانی بر مبنای بررسی دو متن متعلق به این دوره تاریخی است. طبق نتایج به دست آمده از این تحقیق، هویت جمعی انعکاس یافته در این دو متن دارای وجوه مختلف سیاسی، دینی، سرزمینی و قومی است که به نسبت هایی متفاوت در دو متن قابل مشاهده است. رهیافت این پژوهش ، رهیافت تفسیری و روش به کار گرفته شده در آن روش تحلیل محتوا است. با استفاده از این روش هر دو متن به لحاظ کمی و کیفی و در دو سطح توصیف و تفسیر مورد بررسی قرار گرفته اند.
شروین مقیمی زنجانی حاتم قادری
آن چه در این رساله در صدد انجام آنیم، ملاحظه تفکر فلسفی فلوطین و حکمت الهی ناصرخسرو است. فلوطین بنیادگذار فلسفه نوافلاطونی و ناصرخسرو یکی از مهم ترین نویسندگان اسماعیلی در ایران است. نکته محوری این است که کانون ملاحظات این رساله، نگاه به ارای این دو از منظری سیاسی است نه کلامی-فلسفی. به بیان دیگر هدف اصلی این رساله، خصلتی سیاسی دارد نه فلسفی. مقایسه میان فلوطین و ناصرخسرو می تواند از وجوه گوناگون انجام بگیرد. این مقایسه از دیدگاهی موسع و گسترده، ناظر بر مسئله ای کانونی، یعنی نسبت میان سنت یونانی و تفکر یونانی مآبی، و تفکر ایرانی-اسلامی است. اما در معنایی موردی و مشخص، تلاش ما در این رساله، مقایسه میان خصایص، ویژگی ها و کیفیات فیلسوف نوافلاطونی از یک سو و کیفیات و جایگاه امام اسماعیلی از سوی دیگر، برای کمک به تایید این مدعاست که ناصرخسرو به عنوان یک متاله راست کیش اسماعیلی، که دل در گروی آموزه های امام شناختی شیعی و فاطمی دارد، صورتبندی فلسفه نوافلاطونی را در خدمت توجیه نظری و فلسفی معتقداتی به کار می گیرد که نه تنها ضرورتا خصلتی یونانی ندارند، بلکه در اغلب موارد از خاستگاهی شیعی-اسلامی یا حتی ایرانی برخوردارند. نکته اساسی دیگر اینکه صورتبندی حکمی-فلسفی ناصرخسرو از امام شناسی اسماعیلی، در کنه اش، تلاشی سیاسی به نظر می رسد. به عبارت دیگر اما ناصرخسرو برخلاف فیلسوف نوافلاطونی، به واسطه بهره مندی پیشینی از دانش الهی، ضرورتا صاحب اقتدار/مرجعیت دنیوی و اخروی است و این می تواند با مولفه تلازم میان امر قدسی و سیاسی در حکمت ایرانی نیز مقایسه گردد. این درحالی است که ما چنین دلالتی را در فلسفه فلوطین در مورد فیلسوف نوافلاطونی ملاحظه نمی کنیم. درواقع فیلسوف نوافلاطونی از طریق تهذیب نفس و تفلسف بی امان است که به حلقه واسط زمین و آسمان مبدل می گردد، در حالی که امام ناصرخسرو، بنا به ضرورت پیشینی و مقدر، صاحب اقتدار دنیوی و مرجعیت اخروی است و رستگاری فرد در گروی متابعت از اوست.
عبدالرسول حسنی فر حاتم قادری
لزومی ندارد بر اهمیت آثار افلاطون و تاثیری که پیوسته به جای گذاشته اند، تاکید نماییم. افلاطون مسائلی را در عرصه تفکر مطرح کرده که هنوز هم زنده و محل بحث هستند. نقش افلاطون در تحولات اندیشه فلسفی و سیاسی تا اندازه ای است که مکتب های سیاسی، اجتماعی و فلسفی عصر ما هنوز خود را با توجه به این متفکر ارزیابی می نمایند. از جمله مهمترین آثار افلاطون همپرسه های «جمهور»، «سیاستمدار» و «قوانین» هستند. این سه اثر به خصوص در حوزه اندیشه سیاسی اهمیت بسزایی دارد و موجب شده اند افلاطون به عنوان نخستین کسی که به طور جامع در باب سیاست اندیشیده است به شمار آید. محتوا و صورت متفاوت این سه اثر موجب شده اندیشه سیاسی افلاطون از دیرباز مورد تفسیر مختلف قرار گیرد. برداشتها و تفسیرهایی که در باره چگونگی سیر تفکر افلاطون در آثار مختلف و به تبع آن اندیشه سیاسی او در سه اثر جمهور، سیاستمدار و قوانین در قالب سه دیدگاه کلی وحدت تفکر افلاطونی، گسست و انقطاع آن و تحول و تغییر آن بر محور تحقق پذیری قابل بیان است. هر یک از این دیدگاهها که هنوز هم محل بحث و مناقشه هستند با محور قرار دادن بخشی از اندیشه افلاطون به نتایج و ارزیابی های متفاوتی در سیر اندیشه سیاسی افلاطون دست یافته اند. به نظر می رسد بررسی سیر تحول اندیشه های سیاسی افلاطون و تدقیق جایگاه سه همپرسه جمهور، سیاستمدار و قوانین بر مبنای گذار از فلسفه سیاسی به علم سیاست، موجب حل بسیاری از مشکلات و روشن شدن زوایای تاریک اندیشه این متفکر شود. بر این اساس در پژوهش حاضر سعی شده است با خوانش سه اثر جمهور، سیاستمدار و قوانین و تحلیل نگاه معرفت شناسانه افلاطون در مورد وضعیت و نسبت عقل کلی و عقل جزئی، تحول اندیشه ای افلاطون در چارچوب گذار از فلسفه سیاسی به علم سیاست مورد بررسی قرار گیرد.
معزالدین باباخانی تیموری مصطفی یونسی
مسئله ی مهمی که در این پژوهش در نظر گرفته شده است، نسبتی است که بین هویت؛ عدالت و نظام سیاسی برقرار می گردد. این مسئله که ما انسان هستیم، مهم است، لذا مفهوم هویت در این پژوهش به عنوان متغیری مستقل در نظر گرفته شده است. و بعد از این که بررسی نمودیم که هستیم و چه هستیم، می پردازیم به اینکه چگونه باید انسان ها با یکدیگر رابطه داشته باشند تا بتوانند به خوبی زندگی کنند، لذا برای پاسخ به این سوال متغیر وابسته ی «عدالت» در نظر گرفته شد و در ادامه این که؛آیا نظام سیاسی در شکل گیری بستر و مبنای عادل بودن انسان خوب و شهروند خوب؛ نقش دارد یا خیر، به شکل گیری نظام عادلانه و عدالت پرداخته می شود. در اندیشه ی ارسطو و والزر، مفاهیم مشابهی وجود دارد. از جمله مفاهیمی که در هر دو متفکر مشابه است، می توان به این ها اشاره کرد: 1. خیر اجتماعی، 2. فضیلت اجتماعی، 3. زندگی خوب، 4. نظام عادلانه ی سیاسی مبتنی بر جمهوری. نکته ی قابل تأمل و قابل بررسی آن است که این مفاهیم در لفظ مشابه هستند و از لحاظ درونی تحول یافته اند. برای مثال، در تفکر ارسطو، مفهوم خیر اجتماعی در بستری به نام" پولیس "شکل می گیرد و انسان در پولیس به سعادت می رسد. از منظر والزر، عضویت در گروه اجتماعی، وتعاملی که فرد با گروه انجام می دهد، نقش بسیار مهمی دارد، اما از آنجاکه والزرخیرهای اجتماعی را در بستر زمانی و مکانی بررسی می کند و توزیع خیرهای اجتماعی مرتبط با زندگی روزمره ،که تجربه ی زیستی فرد در ان نقش زیادی دارد، است ، لذا وی در هر حوزه ای از زندگی، قائل به خیر اجتماعی خاص است که این خیرها از نظر والزر خصلتی کاملا اجتماعی، غیر متافیزیکی، خاص و جزئی دارند.
سجاد گرجاسبی ورزقانی مصطفی یونسی
ارسطو به عنوان اندیشمندی سیاسی در دو رساله اخلاق نیکوماخوس و سیاست خویش به تبیینی عملی از فعل و فعالیت شهروندی در نظام سیاسی کمال مطلوب خویش می پردازد ، فعالیتی که متوجه کسب فضیلت است به منظور نیل به سوی غایت که همانا ، نیک زیستی و زندگی خوش است برای شهروندان.از همین رو مفهوم فرونسیس به عنوان عقل عملی در این پژوهش ، مفهومی کلیدی است،چراکه منجر به زیستی اخلاقی – عقلانی می شود و نیل به سوی کمال مطلوب می نماید، از همین رو سوال تحقیق آن است که ، بر چه مبنایی ارسطو نظام سیاسی کمال مطلوب خود را تبیین می نماید.ومتعاقب آن، این سوال بر فرضیه ای استوار می گردد که، نظام سیاسی کمال مطلوب ارسطو مبتنی است بر فرونسیس، و فرونسیس فضیلتی است جامع و میانه، اخلاقی و عقلانی. در راستای بررسی این فرضیه ، با استناد به امر مطلوب سیاسی به تشریح نظام سیاسی کمال مطلوب پرداخته و نگاه فیلسوف استاگیرایی را نسبت به این مهم شرح می دهیم ، و در نهایت با استناد به درآمیزی دو حوزه سیاست و اخلاق ، به بررسی مفهوم فرونسیس به عنوان عقل عملی که در شکل کنش خردورزانه ظهور می کند، خواهیم پرداخت و نسبت آن را با نظام سیاسی کمال مطلوب که موجب بهروزی شهروندان می گردد را بیان خواهیم نمود. ارسطو را می توان فیلسوفی عمل گرا دانست که سعادت شهروند را در کنش و عمل عقلانی او می داند ، سعادت شهروند در نیک زیستی می باشد و نیک زیستی، در غالب نظام سیاسی کمال مطلوب محقق گردد،ومنوط است به کسب فضایل ، خصوصا فضیلت عقل عملی، نظام سیاسی کمال مطلوب نیز برمبنای عقل عملی(فرونسیس) استوار شده است.
فاطمه موسیوند حاتم قادری
چکیده انسان بودن تنها یک واقعه نیست، بلکه یک تکلیف است، و تنها یک تعیّن خاص از وجود نیست، بلکه تعیّـن بخشیدن به خویـش است. انسـان شناسی هم در پی فهـم انسان، از آن جهت که انسـان است، می باشد و هم به دنبال پابرجا ماندن اخلاقی حیات و زندگی انسان در واقعیتی بین انسانی که هدف کامل فلسفه از آن ناشی می شود. برای متمایز ساختن انسان از سایر موجودات باید ماهیت و چیستی او را از لحاظ فلسفی معین کنیم. از دوره باستان تا کنون دو محدوده غیر انسانی برای این تفاوت و تمایز وجود داشته است و انسان را با این دو حد مورد سنجش قرار می داده اند: خدا و حیوان. از دوران پیش از سقراط متفکران و فلاسفه بسیاری نفس آدمی را از زوایای گوناگون مورد بحث و بررسی و پژوهشهای بسیاری قرار داده و هریک تعاریف و تفاسیر مختلفی از آن به عنوان جزئی جدایی ناپذیر از حـیات و وجـود آدمـی ارائـه داده اند. اما نفـس شناسی در نـزد افلاطـون به گونه ای دیگـر مطـرح می شود. وی در نفس شناسی تحت تأثیر مستقیم مکتب ارفه ای و فیثاغوریان است. افلاطون در مکالمه ها و همپرسه های فایدون، جمهور، فایدروس و تیمائوس بحث نفس شناسی خویش را مطرح می نماید و در حالی که در همپرسه فایدون به بساطت نفس معتقد است، در دیگر گفتگوهای خود و از جمله در مکالمه جمهور که مبنای رساله حاضر می باشد، آن را مرکب و دارای سه جزء عقلانی، ارادی و شهوانی می داند. وی چگونگی ارتباط اجزاء و عناصر مختلف نفس را با یکدیگر از طریق دو تمثیل "ارابه نفس" و "هیولای نفس" تشریح و توصیف می نماید. او پس از توصیف هر یک از ویژگیهای این سه جزء و اعتقاد به فناناپذیری و جاودانگی نفس، با توجه به چگونگی ارتباط و تعامل میان اجزاء نفس، به تقسیم بندی انسانها و طبقات جامعه پرداخته و با حکم به اینکه اجزاء نفس و بخشهای جامعه متناظر هستند، براین اساس، سه نوع فرد یا طبقه را در "پولیس" مشخص می نماید و می گوید که اجزاء نفس انسان از لحاظ تعداد و کیفیت همان اجزائی است که دولت شهر را تشکیل می دهد و شامل سه طبقه؛ حکمرانان یا زمامداران، سپاهیان یا پاسداران و پیشه وران و بازرگانان می شود. از نظر افلاطون هنگامی که اجزاء متفاوت نفس انسان هر یک کارکرد و وظیفه خاص خود را انجام دهند، از دخالت در کار و امور یکدیگر بپرهیزند و برتری و سیادت جزء عقلانی را بپذیرند، "نفس عادل" می شود. به همین ترتیب، زمانی که طبقات جامعه یا "پولیس" هر کدام به انجام وظیفه خویش پرداخته و در امور و مسائل یکدیگر مداخله ننمایند و از رهبری و راهنمایی زمامداران خردمند برخوردار باشند، دولت شهر هم، صاحب عدالت خواهد شد. بنابراین معنای عدالت افلاطونی فقط در پرتو اجزاء نفس و اجتماع قابل درک است. پس بدین ترتیب، عدالت افلاطونی این است که چه اجزاء و افراد جامعه و چه اجزاء و عناصر نفس بنابر استعدادهای خاص خود در سازگاری و هماهنگی کامل با یکدیگر عمل نمایند و از دخالت در امور و وظایف همدیگر پرهیز کنند. پس شرط اصلی پیدایش عدالت تعامل و اتفاق نظر اجزاء نفس و "پولیس" است در اینکه کدام جزء نقش هدایت و راهبری را بر عهده بگیرد.
فریدون تیموری مصطفی یونسی
نقد سلطه و تلاش برای بازگشایی امکان رهایی محتوای اصلی نگرش هایی را تشکیل می دهد که می توان آن ها را نگرش انتقادی نامید. از جمله ی متفکران انتقادی باید به کارل مارکس و میشل فوکو اشاره کرد. مارکس و فوکو با تاکید بر اشکال متفاوتی از سلطه، درک متفاوتی را از مفهوم رهایی ارائه می کنند. مارکس با تاکید بر اهمیت "کار"، در فرایند تحقق رهایی، بر مکانیزم های سلطه ی موجود در جامعه ی سرمایه داری تاکید می کند، و فوکو با تاکید بر اهمیت فردیت و هویت، بر سلطه ی موجود در مکانیزم های قدرت مدرن تاکید می کند، قدرتی که همواره در پیوند با دانش اعمال می شود. این پژوهش ضمن بررسی دیدگاه های متفاوت مارکس و فوکو، این فرض را به آزمون می کشد که از دیدگاه مارکس، رهایی به مفهوم فرارفتن ایجابی از مقوله ی ازخودبیگانگی است، و از دیدگاه فوکو، رهایی به مفهوم تخطی از سوژه شدن به وسیله ی نظام های دانش/قدرت است.
یاشار جیرانی مصطفی یونسی
مساله اصلی این تحقیق بررسی تاریخی-مفهومی صورتبندی مفهوم سکولاریسم سیاسی در اندیشه سیاسی مارسیلیوس پادوایی می باشد. این تحقیق از سه سویه «چرایی»، «چگونگی»، و «چیستی» به بررسی مفهوم سکولاریسم در آرای مارسیلیوس می پردازد. سویه «چرایی» به این نکته می پردازد که مفهوم سکولاریسم در پاسخ به چه مشکلی در بستر تاریخی-فکری قرون میانه مطرح می شود؛ سویه «چگونگی» به شیوه صورتبندی این مفهوم توسط مارسیلیوس و ویلیام توجه دارد؛ و سویه «چیستی» به خصوصیات مفهومی این نوع از سکولاریسم در آرای مارسیلیوس می پردازد. در پاسخ به این مساله سه-بعدی، فرضیه تحقیق از این قرار است: «مارسیلیوس در پاسخ به مساله صلح، با ارائه یک روایت سنجیده از دوگانه نسنجیده دولت و کلیسا، و همچنین صورتبندی ترتیبات نهادی متناظر با آن روایت، از سکولاریسم نهادی دفاع می کند». این فرضیه، از طریق پوشش مساله سه- بعدی مذکور، دو نکته مهم را نیز درباب مفهوم عام سکولاریسم مطرح می کند: اول اینکه مفهوم سکولاریسم «به طور عام» لزوما تخته بند شرایط تاریخی خاصی نیست، و دوم اینکه مفهوم سکولاریسم باز هم «به طور عام»، پیوندی ذاتی با ماده گرایی و یا دین ستیزی ندارد.
بهزاد نیازآذری مصطفی یونسی
ارسطو به عنوان اندیشمندی سیاسی و فلسفه ی در کتاب سوم رساله ی مشهورش یعنی " سیاست " به تبیین عملی از گستره شهروندی در دو وجه کمی و کیفی ، و مضیق- محدود در انواعی از حکومت های خویش می پردازد. چنین مفهومی که متوجه کسب فضیلت است به منظور نیل به سوی غایت که همانا، برای شهروندان در شهر- دولت نوعی از نیک زیستی و فضایل اخلاقی به ارمغان می آورد. ازاین رو ، مفهوم شهروندی به عنوان موقعیت انحصاری و نابرابری طبیعی شده در پولیس ، نقطه ی بنیادین این پژوهش است ، چراکه منجر زیستی اخلاقی عقلانی در جامعه سیاسی می شود. از همین رو، سوال اصلی تحقیق آن است که ، مختصات " گستره شهروندی " در اندیشه ی سیاسی و فلسفه ی ارسطو چه می باشد؟. و متعاقب آن ، این سوال برفضیه ی استوارمی گردد که، از یک سو، دامنه ی شهروندی در اندیشه سیاسی ارسطو در دو وجه کمی – کیفی قابل تبیین می باشد. یعنی شهروندی تنها مختص مردان آزاد و بالغ در پولیس هست( مبحث کمی) ، و نیز علاوه بر ایده ی فرمان برداری، فرمانروائی هم باید کند( مبحث کیفی). و از سوی دیگر، مبحث مضیق و محدود شهروندی مطرح می باشد که منظور آن است که، شهروندی را می توان در رابطه با اشکال گوناگون حکومت ( اعم از درست و نادرست)، مورد خوانش قرار داد. و نیز، فیلسوف واقع گرای یونانی (ارسطو) بیان می دارد که شهروند محض کسی است که حق اشتغال به وظایف دادرسی و احراز مناصب دولتی را درشهر- دولت دارا باشد. و این مهم ( یعنی شهروندی) ، در اشکال گوناگون حکومت به طریق مختلفی قابل طرح و توصیف می باشد. بدین ترتیب، در راستای بررسی این رساله، نخست پس از شرح و بحث مقدمات وکلیات تحقیق ، به تعاریف گوناگون شهروندی و واژگان مرتبط با آن در بستر یونان کلاسیک می پردازیم. و درنهایت، نگاه این فیلسوف استایگری را نسبت به فرضیه ی مذکور در این رساله مورد شرح و ومداقه قرار خواهیم داد.
لقمان کریمی مصطفی یونسی
اندیش? سیاسی ماهیتاً هنجاری است. از این رو، همواره در پی ارائ? بدیل و دستیابی به معیاری جهت رسیدن به زندگی نیک است. یکی از دلالت های هنجاری اندیش? سیاسی، نظری? شهروندی است که از یک طرف به تنظیم حقوق/ تکالیف متقابل شهروندان و زمامداران می پردازد و از طرفی هم چارچوبی برای تعامل افراد درون جامع? مدنی فراهم می کند. از این نظر، با ساحتی که سیاست در آن جریان دارد در ارتباط است. امر سیاسی که به چیستی سیاست و جنب? هستی شناختی آن می پردازد، به عنوان یکی از دلالت های تبیینی اندیش? سیاسی، در ارتباط تنگاتنگ با نظری? شهروندی قرار دارد. بر این اساس، این تحقیق در پی برقراری نسبتی بین فهم از چیستی امر سیاسی با نظری? شهروندی به عنوان بدیل هنجاری اندیشه در ساحت سیاست می باشد
احمد فرادی مصطفی یونسی
آنچه در این رساله مورد بررسی قرار می گیرد نحوه ای است که طی آن هگل آزادی را طبقِ فلسفه ی خود صورت بندی می کند. ردگیری چگونگی انجامِ این کار توسطِ هگل با تکیه بر دو اثر او یعنی پدیدارشناسی روح و فلسفه ی حق انجام می گیرد. در این رساله چنین می آید که هگل در پدیدارشناسی روح، پس از بررسی اشکالِ مختلف آزادی- به ویژه پس از قسمتِ خودآگاهی- همه ی اشکالِ آزادیِ دوره های مختلف را رد می کند. او ادعا می کند که همه ی آن اشکالِ آزادی که ابتدا از یونان تا امپراطوری روم و بعدها در عصر روشنگری و نیز انقلاب فرانسه متحقق شده منعکس کننده ی آزادی راستین نبوده اند. هگل در پدیدارشناسی روح به همین حد اکتفا می کند. در این رساله سپس بیان می شود که هگل فهمِ خود از آزادی راستین را در فلسفه ی حق پیگیری می-کند؛ و عنوان می شود که او آزادی را برحسب خودتعین بخشی و خودحدگذاری بیان می دارد. در نزد هگل، خودتعین بخشی و خودحدگذاری به معنای عمل بر وفقِ قوانینی است که فرد برای خود وضع می کند. مبنای وضعِ این قوانینِ خودنهاد عقل است. اما عقل ازآنجاکه ذاتیِ روح و از ویژگی هایش کلی بودن است، ازاین رو هگل استدلال می آورد که آزادیِ وضعِ قوانین برای خود بر طبقِ عقل، موجب می شود آن قوانین برای همگان معتبر و الزام آور باشد. زیرا که عقل، کلی و همگانی است. بنابراین آزادی در نزد هگل همانا به معنای توانایی خود در وضعِ قوانینی برای خود است که از عقلِ خویش برگرفته شده است. اما حال که این قوانین برگرفته از ذاتِ واقعی خود فرد –یعنی عقل- است، بنابراین تبعیت از آن ها آزادی راستینِ خود فرد به شمار می آید؛ و ازاین رو فرد تکلیف دارد که با تبعیت از این قوانین، آزادی خود را فعلیت بخشد. پس تکلیفِ تبعیت از این قوانینِ عقل نهاد همانا بالفعلِ شدنِ آزادی است. همچنین این رساله به معنای خود در نزد هگل توجه دارد و شرح می دهد که برای هگل، خود بدون دیگری وجود نتواند یافت. و دیگری جزویی از ذاتیتِ خود به شمار می رود؛ و از اینرو مفهوم دیگری در صورتبندی آزادی توسط هگل پررنگ می شود. این رساله در گام بعدی شرح می دهد که آزادی طبقِ فهم هگل در قالب سه مولفه از آزادی طبق فهمِ کانت - به مثابه ی عالی ترین شکلِ آزادی که فلسفه تا زمان هگل به آن رسیده، می گسلد. امیال، دیگری و عقل. برای هگل عقل-برخلاف کانت-مشتمل بر امیالِ فردی و امری است که در طولِ تاریخ و در بسترِ اجتماع و دوران ها تکامل می یابد و کمال می پذیرد. برای هگل، عقل صرفِ قوانینِ صوری نیست؛ بل شوندی است که با گذر و حرکتِ تاریخ کمال می پذیرد و صورتِ راستین، مطلق و کمال یافته ی خود را می یابد. بنابراین هگل برای تحقق عقل که خود آزادی و سرشتِ روح است، وجود بستر مناسب را ضرور می داند. این رساله در ادامه می پندارد بستری که در طی آن، آزادیِ مبتنی بر عقل تحقق می یابد، یعنی بستری که شکوفایی عقل و مطلق شدن روح است، از نظر هگل در زندگی اخلاقی قابلِ تحقق است. از اینرو فلسفه ی حق زندگیی را به تصویر می کشد که در آن، آزادی و عقل و در یک کلام روح متحقق می شود. زندگی اخلاقی یا فلسفه ی سیاسی هگل پیگیری اراده ای است که با شوند خویش از جنینی ترین وجود تا متکامل ترین شکل ارتقا می یابد و به آزادی راستین در قالب زندگی اخلاقی می رسد. بنابراین ضرورت شکوفایی آزادی راستین- همانگونه که هگل آن را بیان می داشت- نظام و فلسفه ی سیاسی هگل را که در زندگی اخلاقی بیان می شود اقتضا می کند.
ایرج رنجبر عباس منوچهری
چکیده ندارد.
شروین مقیمی زنجانی مصطفی یونسی
چکیده ندارد.
لقمان کریمی مصطفی یونسی
چکیده ندارد.
میثم امانی مصطفی یونسی
چکیده ندارد.
مصطفی یونسی علی عجمی
امروزه کیفیت توان هم از طرف شبکه و هم از طرف مصرف کنندگان توجه ویژه ای را به خود جلب کرده و این موضوع به خاطر استفاده بسیار گسترده بارهای حساس و تجهیزات الکترونیکی است که ممکن است تحت اختلالاتی نظیر فلیکر ولتاژ، هارمونیک، کمبود و بیشبود ولتاژ و قطعی های موقت قرار بگیرند. این اختلالات موجب عملکرد نامناسب بارهای حساس، گرمای بیش از حد تجهیزات، خرابی موتورهای الکتریکی، اندازه گیری های نادرست و عملکرد نامناسب تجهیزات محافظتی می شوند. با توجه به این مشکلات، استفاده از روشهای مناسب جهت بهبود کیفیت توان امری ضروری می باشد. از جمله تجهیزاتی که می توانند برای بهبود کیفیت توان در سیستم های توزیع به کار برده شوند، می توان به ادوات custom power اشاره کرد. بازیاب دینامیکی ولتاژ (dvr) یکی از این ادوات می باشد که بصورت سری با شبکه قرار گرفته و با تزریق یک ولتاژ مناسب، می تواند بارهای حساس را در برابر مشکلات ولتاژی شبکه حفاظت نماید. ماکزیمم توانایی تزریق ولتاژ dvr به منبع ذخیره ساز انرژی وابسته است. در این پایان نامه، یک توپولوژی مبتنی بر اینورتر تغذیه امپدانسی(z-source) برای بهبود دادن مشخصه جبران ولتاژ dvr پیشنهاد شده است. کارآیی بازیاب دینامیکی ولتاژ مبتنی بر مبدل z-source هنگامی که شبکه توزیع در معرض کمبود یا بیشبود ولتاژ، هارمونیک میانی، بارهای غیرخطی و خطای تک فاز قرار بگیرد، بررسی شده است. روش کنترل ترکیبی استفاده شده خطاهای فوق را آشکارسازی و جبران می کند. در روش کنترلی ذکر شده، سیستم یک شکل موج ولتاژ مرجع با دامنه مطلوب جهت بار و فرکانس نامی شبکه تولید می کند. زاویه فاز سیگنال مرجع از روش بهینه سازی انرژی جهت مینیمم کردن توان اکتیو تزریقی و جبران ضریب توان بار محاسبه می شود. در این پایان نامه یک روش مدولاسیون بردار فضایی جدید جهت استفاده در اینورترهای z-source که نوانایی کنترل ولتاژ لینک dc را نیز دارد پیشنهاد شده است. همچنین برای ایجاد ولتاژ خروجی چند سطحه در اندیسهای مدولاسیون پایین با استفاده از اینورتر z-source راهکار جدید ارائه گردیده است.
نرگس تاجیک نشاطیه حاتم قادری
نسبت اخلاق و سیاست، یکی از مباحث عمده در فلسفه و اندیشه سیاسی بوده که به اشکال متفاوتی از جمله انطباق و تباین یا سازگاری و ناسازگاری، بیان شده است. در این راستا، هرگاه سخن از نسبت اخلاق و سیاست نزد سقراط به میان آمده، برخلاف وجود شواهدی مبنی بر عدم دخالت سقراط در امور دولتشهر و فقدان نظریه و فلسفه سیاسی، تلقی و دیدگاه رایج این بوده که سقراط نیز مانند دیگر فلاسفه کلاسیک (افلاطون و ارسطو)، در ذیل جستجوی زندگی سعادتمندانه، به جستجوی دولت، حاکم و شهروند خوب نیز پرداخته و سیاست را بر اخلاق بنا کرده است. در چالش با این دیدگاه - با استفاده از هرمنوتیک اسکینر (البته تعدیل شده) - تفسیر کلام سقراط در آپولوژی، دریافتی از شخصیت سقراط تاریخی به دست میدهد که بر اساس آن، سقراط تاریخی متمایز از سقراط افلاطونی و به گونه ای نامتعارف، دارای شخصیت سیال است که در هیچ مرکز و چارچوبی تثبیت نمیشود. آیرونی، النخوس ودیگر ویژگی های سقراط تاریخی نشان میدهد او چالشگر و منتقد است و لذا صرفا به نقد و رد ارزش های پولیس(دولتشهر) می پردازد بی آن که بدیلی برای آنها ارائه دهد. بنابراین گرچه سقراط تاریخی از خیر و فضیلت می گوید و به تعبیری اخلاق دارد، اما هیچ تعریفی به دست نمی دهد و تصلبی شکل نمی گیرد.
مصطفی یونسی حاتم قادری
حیرت (thaumazein) از همبودی لوگوس و پولیس در نزد افلاطون اندیشه را به پرسش درباره وجود نسبت بین ایندو، و در ادامه نوع نسبت آنها برمی انگیزد. براساس روایت افلاطون پرداختن به این مهم مستلزم بیان قیاس پذیری و شباهت (ana/logos) آندوست، زیرا تا امکان قیاس وجود نداشته باشد نمیتوان بین آنها نسبت برقرار کرده و سپس به ویژگی و کیفیت آن پرداخت. اما مطایبه اینجاست که موضوع ((نسبت)) باعث قیاس پذیری آنها میشود. بدین معنا که لوگوس و پولیس پیش از ورود به عرصه فلسفه به معنای ایجاد نسبت و گردآوردن و گرد هم جمع ساختن در دو وادی متفاوت هستند. پس این موضوع معیار و محک وجود نسبت بین آنها میشود، و در ادامه وارد فلسفه شده و فلسفه در قالب فلسفه سیاسی و فلسفه زبان به آنها می پردازد. به عبارتی آنها مقدمه ای برای فلسفه بوده اند و پس از ورود نوبت فلسفه به عنوان همپرسه (که حال نسبت به خواننده نیز اضافه میشود) است که به عنوان دو زیر شاخه خود آنها را در زیر چتر خود نگه دارد. به نظر افلاطون قیاس پذیری ایندو و حوزه به منطق درونی فلسفه در کلیت خود باز می گردد؛ فلسفه براساس و شالوده ((نسبت)) فوسیس و غیر فوسیس (نوموس) رو به سوی خوبی، درستی و حقیقت دارد. فلسفه سیاسی و فلسفه زبان بتناسب الگوی مذکور را در خود به نمایش و اجرا می گذارند. از اینرو با همدیگر نسبت دارند و زمینه برای نسبت سنجی آنها مهیاست. براساس اصطلاح شناسی خود افلاطون (plato) نسبت ایندو و عرصه را میتوان نسبتی عرضی (platos) قلمداد کرد. دو ساخت وجودی و معرفتی که همدوش، همگام، و همراه هم به پیش میروند، و از آنرو که در کلیت امر دغدغه و مسئله اشان یکی است در زمان حرکت به یاری و مشارکت هم میایند. فلسفه سیاسی که با ترکیب خاص فوسیس و نوموس رو به سوی امر خوب و نیک حرکت میکند به یاری فلسفه زبان متناسب نیاز دارد؛ و فلسفه زبانی که باترکیب خاص فوسیس و نوموس رو به سوی امر درست و حقیقت حرکت می کند به یاری فلسفه سیاسی متناسب نیاز دارد.