نام پژوهشگر: خدابخش احمدی
بیتا افسردیر علیرضا مرادی
ر یک بررسی علی- مقایسه ای 200 نفر از بیماران مبتلا به ام اس( 100 نفر با ابتلای بیش از 2 سال و 100 نفر با ابتلای بالاتر از 2 سال به بیماری) و 200 نفر به عنوان گروه عادی انتخاب شدند.در طی 7 جلسه 2 ساعته و پس از توضیحات لازم و رضایت کامل اقدام به تکمیل پرسشنامه ها نمودند. برای جمع آوری اطلاعات از مقیاس عملکرد خانوادگی و رضایت جنسی و آزمون های حفظه شرح حال و حافظه آینده نگر و حافظه کاری استفاده شد. داده های به دست آمده با روش آماری تحلیل واریانس چند متغیری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد که عملکرد خانوادگی و جنسی در بیماران ام اس تفاوت معناداری نشان داد این یافته ها در حوزه شناختی نیز بدین منظور بود و تفاوت معناداری با گروه عادی نشان داد بدین معنی که حافظه /آینده نگر و حافظه کاری و شرح حال در این بیماران نسبت به گروه عادی پایین بود. در هر سه بخش حافظه و عملکرد خانوادگی این بیماران نسبت به گروه افراد عادی در بیماران با ابتلای بالای دو سال تفاوت معناداری شنان داد و گروه پایین تر از دو سال نیز عملکرد بهتری داشتند.با توجه به یافتهای پژوهش بیماری ام اس موجب تخریب کارکرد شناختی و خانوادگی در این بیماران می شود.
زهرا سادات مطهری خدابخش احمدی
مقدمه: این پژوهش با هدف تعیین اثر بخشی مداخله به روش ذهن آگاهی بر کاهش استرس و دلزدگی زناشویی مادران دارای فرزند مبتلا به نقص توجه - بیش فعالی و کاهش نشانه های این اختلال در کودکان انجام شد. روش: طرح پژوهش از نوع شبه آزمایشی و به صورت پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش مادران دارای فرزند بیش فعال مراجعه کننده به خانه های سلامت منطقه 21 شهرداری شهر تهران بودند. نمونه مورد مطالعه شامل 24 مادر بودند که به طور دردسترس انتخاب و به صورت تصادفی، در دو گروه آزمایش و کنترل گماشته شدند. از مقیاس های سنجش اختلال نقص توجه-بیش فعالی، استرس زناشویی و دلزدگی زناشویی برای جمع آوری داده ها استفاده شد. گروه آزمایش 8 جلسه 2 ساعته ذهن آگاهی را به صورت هفتگی دریافت کردند، گروه کنترل هیج مداخله مشخصی را دریافت نکردند. در پایان، هر دو گروه مجدداً ارزیابی شدند(پس آزمون). داده ها از طریق تحلیل کوواریانس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. یافته ها: نتایج نشان داد که آموزش ذهن آگاهی به طور معناداری بر استرس و دلزدگی زناشویی مادران دارای کودکان بیش فعال موثر بوده و مادران در گروه آزمایشی کاهش معناداری (05/0>p) را در استرس و دلزدگی زناشویی نشان دادند اما این مداخله در کاهش نشانه های نقص توجه-بیش فعالی کودکان موثر نبوده است. نتیجه گیری: با توجه به یافته های این پژوهش، می توان روش مداخله ای ذهن آگاهی را به عنوان یک روش موثر در کاهش استرس و دلزدگی زناشویی مادران دارای کودک مبتلا به نقص توجه-بیش فعالی و افزایش سطح سلامت این مادران و خانواده به عنوان یک سیستم، پیشنهاد داد.
مریم نجفی علی اکبر سلیمانی
هدف: هدف پژوهش حاضر، تعیین اثر بخشی زوج درمانی هیجان مدار بر افزایش سازگاری زناشویی زوجهای متعارض نابارور با نقش تعدیل کنندگی رضایت جنسی و کیفیت زندگی بود. روش: طرح پژوهش از نوع نیمه آزمایشی، با پیش آزمون، پس آزمون بود.به این منظور، تعداد30 زوج(60 نفر ) نابارور شهر کرمانشاه به صورت نمونه گیری مبتنی بر هدف انتخاب شدند و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش(15 زوج) و گواه(15زوج) جای گرفتند. ابتدا زوجین به پرسش نامه های سازگاری زناشویی، رضایت جنسی و کیفیت زندگی پاسخ دادند. سپس افراد گروه آزمایش به مدت 10 جلسه تحت آموزش زوج درمانی هیجان مدار (( eft قرار گرفتند. نتایج: بر اساس مقایسه پیش آزمون و پس آزمون دوگروه ، یافته ها نشان داد که زوج درمانی هیجان مدار تاثیر معناداری بر افزایش سازگاری زناشویی، رضایت جنسی و کیفیت زندگی دارد. بحث و نتیجه گیری: نتایج شواهدی را نشان دادند که زوج درمانی هیجان مدار بطور معناداری باعث افزایش سازگاری زناشویی، رضایت جنسی و کیفیت زندگی زوجین نابارور شده است. بدین معنی که زوج درمانی هیجان مدار با تمرکز بر مفهوم دلبستگی بر امنیت عاطفی تاثیر می گذارد و سازگاری زناشویی و رضایت جنسی ، کیفیت زندگی در فضایی امن تحقق می پذیرد و سپس زوجین به دنبال پایگاه امن در رفع نیازهای خود که متاثر از سبک دلبستگی اند، می باشند . در واقع زوج ها از طریق نوع دلبستگی خود هیجاناتشان را منتقل می کنند بنابراین زوج درمانی هیجان مدار در روابط زوجین باعث بهبود سازگاری زناشویی می شود
سمانه خطیبی خدابخش احمدی
هدف: این پژوهش به منظور مقایسه رضایت زناشویی، تمایز یافتگی و الگوهای ارتباطی در زوجین همسان و مکمل انجام یافت. روش: پژوهش حاضر از نوع علی مقایسه ای بود. جامعه آماری زوجین ساکن در شهر تهران و گروه نمونه 404 زوج (808 نفر) بودند که به صورت در دسترس از سه مرکز (مهدهای کودک، سرای محلات و حوزه های علمیه) انتخاب شدند. داده ها با استفاده از پرسشنامه شخصیتی neo-ffi، رضایت زناشویی enrich، الگوهای ارتباطی (cpq)، تمایزیافتگی خود (dsi-r) جمع آوری و از طریق آزمون های آماری تحلیل واریانس چند گانه، رگرسیون چند متغیره و همبستگی پیرسون مورد تحلیل قرار گرفتند. یافته ها: میزان رضایت زناشویی زنان در زوجین همسان به لحاظ ویژگی های شخصیتی روان آزرده گرایی، برون گرایی، گشودگی و باوجدان بودن بطور معنی داری بیشتر از زوجین مکمل است، اما در بعد موافق بودن تفاوت معناداری مشاهده نشد. میزان رضایت زناشویی مردان در زوجین همسان به لحاظ ویژگی شخصیتی برون گرایی بیشتر از زوجین مکمل بود، اما همسانی در ابعادروان آزرده گرایی، موافق بودن، گشودگی و باوجدان بودنتفاوت معناداری در پی نداشت. میزان تمایزیافتگی زنان در زوجین همسان به لحاظ کلیه ویژگی های شخصیتی نئو بیشتر از زوجین مکمل بود. میزان تمایزیافتگی مردان در زوجین همسان به لحاظ ویژگی های شخصیتی روان آزرده گرایی و با وجدان بودن بیشتر از زوجین مکمل بود، اما همسانی در ابعاد شخصیتی برون گرایی، موافق بودن و گشودگی تفاوت معناداری در پی نداشت. نمره الگوی ارتباطی سازنده زنان در زوجین همسان به لحاظ ویژگی های شخصیتی روان آزرده گرایی، برون گرایی، گشودگی و با وجدان بودن بیشتر از زوجین مکمل بود اما در بعد موافق بودن تفاوت معناداری مشاهده نشد. نمره الگوی ارتباطی سازنده مردان در زوجین همسان به لحاظ ویژگی شخصیتی گشودگی بیشتر از زوجین مکمل بود، اما همسانی درابعادروان آزرده گرایی، برون گرایی، موافق بودن و با وجدان بودن تفاوت معناداری در پی نداشت. نتیجه گیری: میزان رضایت زناشویی، تمایزیافتگی و کاربرد الگوهای ارتباطی سازنده در زوجین همسان بیشتر از زوجین مکمل است. بنابراین ارزیابی میزان همسانی در مشاوره های ازدواج با بهره گیری از آزمون های معتبر ضرورت پیدا می کند.
حسین کشاورزافشار احمد اعتمادی
مقدمه: هدف پژوهش حاضر بررسی مقایسه اثربخشی الگوی تحلیل سازه های شخصی و درمان هیجان مدار بر رضایت زناشویی بود. روش: پژوهش حاضر از نوع طرح نیمه آزمایشی پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری بود. جامعه آماری شامل تمام زوجهای متعارض شهر تهران بود که در سال 92-91 به مراکز مشاوره استان تهران مراجعه کرده بودند. شرکت کنندگان به صورت تصادفی در 3 گروه 15 زوجی جایگزین شدند. ومداخلات درمانی دریافت کردند. داده ها با پرسشنامه رضایت زناشویی انریچ فرم کوتاه47 سئوالی گردآوری و با روش آماری تحلیل واریانس چند متغیری تجزیه و تحلیل شد. یافته ها: نتایج پژوهش نشان داد که درمان سازه های شخصی در مقایسه با درمان هیجان مدار بر رضایت زناشویی موثرتر بود و لی پس از 3 ماه پیگیری تفاوتی بین دو گروه یافت نشد و همچنین دربین ابعاد رضایت زناشویی درمان هیجان مدار در بعد شخصیتی و الگوی تحلیل سازه های شخصی دربعد ارتباط موثرتر بودند.. نتیجه گیری: نتایج پژوهش حاضر نشان می دهد که الگوی تحلیل سازه های شخصی می تواند به عنوان یک گزینه مداخلاتی در آشفتگیهای زناشویی مورد استفاده قرار بگیرد.
شیما محمدی زرغان خدابخش احمدی
هیسترکتومی جراحی شایعی در جمعیت زنان است که در آن رحم، سرویکس و گاهی تخمدان ها و لوله رحمی برداشته می شود. از آنجا که رحم بخش مهمی از تصویر جنسی یک زن است، این جراحی می تواند بر وضعیت روانشناختی و تعاملات فردی و بویژه سازگاری زناشویی و عملکرد جنسی آنها اثرگذار باشد. اعتقاد و احساس زنان درباره تصویر ذهنی از بدن خود عاملی است که قادر است عملکرد جنسی و سازگاری زناشویی را تحت الشعاع قرار دهد. بنابراین هدف پژوهش حاضر مقایسه سازگاری زناشویی و عملکرد جنسی در زنان دارا و فاقد سابقه جراحی هیسترکتومی با در نظر گرفتن نقش تعدیل کنندگی تصویر بدنی است. پژوهش حاضر یک مطالعه پس رویدادی علی- مقایسه ای است که نمونه های آن به روش مبتنی بر هدف و به تعداد 200 زن (100 زن با سابقه این جراحی و 100 زن فاقد سابقه این جراحی) انتخاب شدند. ابزار گرد آوری داده ها سه پرسشنامه عملکرد جنسی زنان(fsfi)، سازگاری زناشویی(das)، نگرانی تصویر بدنی(bici) و یک پرسشنامه دموگرافیک بود که اعتبار و اعتماد علمی قبل از نمونه گیری سنجیده شد و داده ها توسط نرم افزار spss مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. نتایج مقایسه دو گروه از زنان دارای تجربه جراحی هیسترکتومی و فاقد آن از نظر سازگاری زناشویی نشان داد که هم در نمره کلی سازگاری زناشویی و هم در هر یک از چهار زیر مقیاس آن (توافق دو نفری، رضایت زناشویی، همبستگی دو نفری و ابراز محبت) وضعیت سازگاری زنان دارای تجربه جراحی هیسترکتومی به طور معناداری کمتر از زنان بدون سابقه جراحی هیسترکتومی بود ولی نقش نوع تصویر بدنی در میزان سازگاری زناشویی این دو گروه از زنان تأیید نشد. همچنین مقایسه دو گروه از زنان از نظر عملکرد جنسی نشان داد که هم در نمره کلی عملکرد جنسی و هم در هر یک از هر شش زیر مقیاس آن (میل جنسی، برانگیختگی جنسی، لیزشدگی مهبل، ارگاسم، رضایت جنسی و درد) وضعیت عملکرد جنسی زنان دارای تجربه جراحی هیسترکتومی به طور معناداری کمتر از زنان بدون سابقه جراحی هیسترکتومی بود ولی نقش نوع تصویر بدنی در میزان عملکرد جنسی این دو گروه از زنان تأیید نگردید. با توجه به اینکه نتایج تحقیق نشان داد پس از تجربه جراحی هیسترکتومی، میزان سازگاری زناشویی و عملکرد جنسی کاهش پیدا می کند بنابراین مداخلات تخصصی درمان و مشاوره خانوادگی برای بهبود عملکرد جنسی و سازگاری زناشویی ضروری به نظر می رسد
جواد خدادادی سنگده علی محمد نظری
پژوهش حاضر با هدف شناسایی و سنجش شاخص¬های سلامت خانواده و تدوین مدل خانواده سالم مبتنی بر بافت فرهنگی- اجتماعی انجام شد. در این مطالعه بنیادی از روش پژوهش آمیخته و راهبرد اکتشافی زنجیره¬ای استفاده شد. بخش کیفی پژوهش با استفاده از رویکرد پدیدارشناسی صورت پذیرفت. بدین منظور 13 نفر از زوج¬های موفق که حداقل 15 سال از عمر ازدواج آنها گذشته بود و سطح بالایی از رضایت زناشویی و سلامت عمومی را دارا بودند به روش نمونه¬گیری هدفمند انتخاب و با استفاده از مصاحبه عمیق مورد مطالعه قرار گرفتند. تحلیل تجارب شرکت¬کنندگان به شناسایی 574 کد اولیه، 35 زیر مقوله و 6 شاخص اصلی منجر شد که عبارت اند از: 1)بسترهای فردی، 2)بسترهای زوجی، 3)بسترهای والدگری، 4)بسترهای خانوادگی، 5)بسترهای اجتماعی و 6)بسترهای مذهبی. در ادامه بر اساس عوامل شناسایی شده مدل مفهومی پژوهش طراحی و مقیاسی جهت سنجش سلامت خانواده ایرانی تهیه و اعتبارسنجی شد. بخش کمّی پژوهش با استفاده از طرح همبستگی و روش مدل یابی معادلات ساختاری صورت گرفت. جامعه آماری پژوهش عبارت بود از کلیه والدین شهر تهران که حداقل دارای یک فرزند بودند. از این میان 853 نفر از آنها به روش نمونه¬گیری در دسترس انتخاب شد. یافته¬های بخش کمّی پژوهش نشان داد که شاخص¬های شناسایی شده بار عاملی بالا و معناداری دارند و در این میان 1)شاخص زوجی با بار عاملی(90/0)، 2)شاخص فردی با بار عاملی(88/0)، 3)شاخص خانوادگی با بار عاملی(87/0)، 4)شاخص والدگری با بار عاملی(80/0)، 5)شاخص اجتماعی با بار عاملی(70/0) و 6)شاخص مذهبی با بار عاملی(52/0) به ترتیب از بیشترین نقش و اثرگذاری بر سلامت خانواده برخوردار بودند و مدل به دست آمده برازش بالایی را برای تبیین عوامل موثر بر سلامت خانواده ایرانی نشان می-دهد(01/0p<). بر این اساس در شکل¬گیری خانوادسالم عوامل فردی، زوجی، والدگری، خانوادگی، اجتماعی و مذهبی نقش دارند که متاثر از بافت فرهنگی- اجتماعی هستند ولی در عین حال مورد توجه لازم قرار نگرفته-اند. توجه بیشتر به شاخص¬های شناسایی شده و مبانی فرهنگی- اجتماعی برای هر اقدامی در حوزه خانواده ضرورت دارد.
صبا اسدی علی فتحی آشتیانی
چکیده هدف پژوهش حاضر تعیین اثربخشی خانواده درمانی سیستمی بوئن و درمان شناختی- رفتاری در افزایش کیفیت زندگی، بهزیستی روانی و تاب آوری در زنان با تمایزیافتگی پایین می باشد. روش پژوهش، نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بوده است. در این پژوهش زنان متأهل مراجعه کننده به خانه های سلامت شهرداری تهران با تمایزیافتگی پایین که بین 20 تا 50 سال داشتند، مورد مطالعه قرار گرفتند از بین خانه های سلامت مناطق 2 و 5 شهرداری تهران از طریق نمونه گیری خوشه ای 5 خانه سلامت انتخاب شد، سپس از طریق تراکت برگزاری دوره خانواده درمانی با هدف افزایش کیفیت زندگی به اطلاع عموم مراجع کنندگان رسید در طی یک ماه بعد از اعلام عمومی، 300 نفر از مراجعه کنندگان پرسشنامه جمعیت شناختی و تمایزیافتگی خود اسکورون را تکمیل کردند 53 نفر که دارای کمترین نمره از نظر تمایزیافتگی بودند انتخاب شدند، و بطور تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل جایگزین شدند. در مرحله پیش آزمون هر سه گروه به پرسشنامه کیفیت زندگی، بهزیستی روانی و تاب آوری پاسخ دادند. گروه های آزمایش طی 8 جلسه 120 دقیقه ای هفته ای یکبار تحت آموزش خانواده درمانی سیستمی بوئن و درمان شناختی رفتاری قرار گرفتند و در گروه کنترل مداخله ای صورت نگرفت. پس از آن در مرحله پس آزمون و 2 ماه بعد در مرحله پیگیری، مجدداَ پرسشنامه ها توسط سه گروه تکمیل شد. داده های بدست آمده از طریق آزمون تحلیل کوواریانس به وسیله spss 21 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها: نتایج حاکی از این است که خانواده درمانی سیستمی بوئن و درمان شناختی- رفتاری بر افزایش کیفیت زندگی، بهزیستی روانی و تاب آوری زنان با تمایزیافتگی پایین با 95% اطمینان موثر بوده است. به این صورت که تحلیل ها نشان داد که میانگین نمرات کیفیت زندگی، بهزیستی روانی و تاب آوری زنان در گروه آزمایش در مقایسه با گروه کنترل در مرحله پس آزمون افزایش معناداری داشته و در مرحله پیگیری نیز این افزایش باقی مانده بود. در این میان بین اثربخشی دو رویکرد تفاوت معناداری به نفع خانواده درمانی سیستمی بوئن در افزایش کیفیت زندگی بوده است ولی در بهزیستی روانی و تاب آوری تفاوت معناداری بین دو گروه آزمایشی مشاهده نشد. نتیجه گیری: خانواده درمانی سیستمی بوئن و درمان شناختی- رفتاری در افزایش کیفیت زندگی، بهزیستی روانی و تاب آوری زنان با تمایزیافتگی پایین دارای کارایی قابل ملاحظه ای بوده و همه ی ابعاد کیفیت زندگی و بهزیستی روانی را تحت تاثیر قرار داده اند. با مقایسه این دو روش معلوم شد خانواده درمانی سیستمی بوئن موثرتر از درمان شناختی- رفتاری می باشد. براساس یافته های پژوهش حاضر می توان توصیه کرد روانشناسان و مشاوران حیطه سلامت، از این دو روش درمانی به عنوان یک روش کارآمد جهت افزایش کیفیت زندگی، بهزیستی روانی و تاب آوری در افراد استفاده کنند و در بین این دو درمان اولویت را به خانواده درمانی دهند. چکیده هدف پژوهش حاضر تعیین اثربخشی خانواده درمانی سیستمی بوئن و درمان شناختی- رفتاری در افزایش کیفیت زندگی، بهزیستی روانی و تاب آوری در زنان با تمایزیافتگی پایین می باشد. روش پژوهش، نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بوده است. در این پژوهش زنان متأهل مراجعه کننده به خانه های سلامت شهرداری تهران با تمایزیافتگی پایین که بین 20 تا 50 سال داشتند، مورد مطالعه قرار گرفتند از بین خانه های سلامت مناطق 2 و 5 شهرداری تهران از طریق نمونه گیری خوشه ای 5 خانه سلامت انتخاب شد، سپس از طریق تراکت برگزاری دوره خانواده درمانی با هدف افزایش کیفیت زندگی به اطلاع عموم مراجع کنندگان رسید در طی یک ماه بعد از اعلام عمومی، 300 نفر از مراجعه کنندگان پرسشنامه جمعیت شناختی و تمایزیافتگی خود اسکورون را تکمیل کردند 53 نفر که دارای کمترین نمره از نظر تمایزیافتگی بودند انتخاب شدند، و بطور تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل جایگزین شدند. در مرحله پیش آزمون هر سه گروه به پرسشنامه کیفیت زندگی، بهزیستی روانی و تاب آوری پاسخ دادند. گروه های آزمایش طی 8 جلسه 120 دقیقه ای هفته ای یکبار تحت آموزش خانواده درمانی سیستمی بوئن و درمان شناختی رفتاری قرار گرفتند و در گروه کنترل مداخله ای صورت نگرفت. پس از آن در مرحله پس آزمون و 2 ماه بعد در مرحله پیگیری، مجدداَ پرسشنامه ها توسط سه گروه تکمیل شد. داده های بدست آمده از طریق آزمون تحلیل کوواریانس به وسیله spss 21 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها: نتایج حاکی از این است که خانواده درمانی سیستمی بوئن و درمان شناختی- رفتاری بر افزایش کیفیت زندگی، بهزیستی روانی و تاب آوری زنان با تمایزیافتگی پایین با 95% اطمینان موثر بوده است. به این صورت که تحلیل ها نشان داد که میانگین نمرات کیفیت زندگی، بهزیستی روانی و تاب آوری زنان در گروه آزمایش در مقایسه با گروه کنترل در مرحله پس آزمون افزایش معناداری داشته و در مرحله پیگیری نیز این افزایش باقی مانده بود. در این میان بین اثربخشی دو رویکرد تفاوت معناداری به نفع خانواده درمانی سیستمی بوئن در افزایش کیفیت زندگی بوده است ولی در بهزیستی روانی و تاب آوری تفاوت معناداری بین دو گروه آزمایشی مشاهده نشد. نتیجه گیری: خانواده درمانی سیستمی بوئن و درمان شناختی- رفتاری در افزایش کیفیت زندگی، بهزیستی روانی و تاب آوری زنان با تمایزیافتگی پایین دارای کارایی قابل ملاحظه ای بوده و همه ی ابعاد کیفیت زندگی و بهزیستی روانی را تحت تاثیر قرار داده اند. با مقایسه این دو روش معلوم شد خانواده درمانی سیستمی بوئن موثرتر از درمان شناختی- رفتاری می باشد. براساس یافته های پژوهش حاضر می توان توصیه کرد روانشناسان و مشاوران حیطه سلامت، از این دو روش درمانی به عنوان یک روش کارآمد جهت افزایش کیفیت زندگی، بهزیستی روانی و تاب آوری در افراد استفاده کنند و در بین این دو درمان اولویت را به خانواده درمانی دهند.