نام پژوهشگر: حمیدرضا پوراعتماد
سارا نصیری جلیل یونسی
هدف پژوهش حاضر، استانداردسازی، هنجاریابی و بررسی اعتبار و روایی مقیاس درجه بندی اتیسم کودکان (دومین ویرایش) می باشد. بدین منظور تعداد 250 کودک اتیستیک، 100 کودک عادی و 60 کودک سندرم داون 2 تا 12 ساله شهر تهران از طریق ترکیب نمونه گیری غیرتصادفی هدفمند و تصادفی چندمرحله ای انتخاب شدند و مورد مشاهده قرار گرفتند. با استفاده از نرم افزارهای spss و lisrel به تجزیه و تحلیل داده های جمع آوری شده پرداخته شد. اعتبار آزمون از طریق بررسی همسانی درونی به روش آلفای کرونباخ برای نسخه استاندارد 0/98 و برای نسخه کودکان با عملکرد بالا 0/97 بدست آمد؛ که نشان می دهد آزمون از پایایی و همسانی درونی خوبی برخوردار است. روایی سازه آزمون به وسیله تحلیل عامل اکتشافی، از طریق آزمون بارتلت و kmo و چرخش عاملی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. از آنجا که مقدار kmo، برای نسخه استاندارد 0/97 و معناداری آزمون بارتلت 0/001، و مقدار kmo، برای نسخه کودکان با عملکرد بالا 0/95 و معناداری آزمون بارتلت 0/001 به دست آمد؛ نتایج نشان می دهد داده های آزمون برای تحلیل عاملی مناسب هستند. براساس تحلیل عاملی برای هر نسخه دو عامل بدست آمد که شامل: ارتباطات اجتماعی-عملکرد هوشی و حسی-حرکتی می باشند. سپس با استفاده از تحلیل عاملی تأییدی شاخص های برازش ساختار عاملی مورد بررسی قرار گرفتند؛ نتایج حاکی از آن بود که تمامی شاخص ها در حد بسیار مطلوب گزارش شده اند و مدل با داده ها برازش بسیار مناسبی دارد و این بیانگر همسو بودن گویه ها با سازه نظری است. با استفاده از آزمون t مستقل مشخص شد که بین میانگین نمرات گروه دختران و پسران تفاوت معناداری وجود دارد. از طریق تحلیل واریانس یک طرفه نشان داده شد که بین میانگین نمرات گروه عادی، اتیستیک و سندرم داون نیز تفاوت وجود دارد. با محاسبه نمره z و رتبه درصدی، هنجار آزمون نیز به دست آمد. نتایج کلی نشان می دهد که مقیاس درجه بندی اتیسم کودکان (دومین ویرایش) یک آزمون معتبر و روا در تشخیص کودکان با اختلال طیف اتیسم است.
ضحا دلدار حمیدرضا پوراعتماد
الگوی فرایند دوگانه وابستگی به مواد پیشنهاد می دهد که وابستگی به مواد شامل یک ناهماهنگی بین فرایند فکری و تکانه ای است. بدین معنی که رویکرد گرایش به مواد ممکن است رفتار را تحت تاثیر قرار دهد مگر اینکه این تاثیرات توسط فرایندهای حافظه کاری تعدیل شوند. نقش حافظه کاری و عملکردهای اجرایی در وابستگی به مواد بسیار مهم است زیرا افراد وابسته به مواد سیستم پاسخدهی همراه با ولع در آن ها قوی می شود درحالی که توانایی برای تنظیم این پاسخ ها ضعیف می شود. بنابراین فنون سنجش فرآیندهای شناختی ضمنی نظیر سوگیری حافظه کاری و سوگیری توجه نسبت به محرک مرتبط با مواد بسیار مهم است. از طرف دیگر امروزه با تغییر الگوی مصرف به سمت محرک ها و مواد صنعتی مانند مت آمفتامین روبرو هستیم که از مرز جغرافیایی مشخصی وارد کشورها نمی شود و لابراتورهای کوچک و ناامن خانگی به محل های ساخت و تولید این مواد تبدیل گشته اند. هدف مطالعه حاضر بررسی سوگیری حافظه کاری در افراد وابسته به مت آمفتامین با استفاده از تکلیف اصلاح شده استرنبرگ و مقایسه آن با آزمودنی های گروه کنترل است. تاثیر سوگیری حافظه کاری در این مطالعه به طور خاص به عنوان تعامل بین محرک هیجانی، توجه و حافظه کاری گزارش شده است. بدین منظور 32 نفر بیماران وابسته به مت آمفتامین که در دوره پرهیز بودند و 32 فرد غیر بیمار که از لحاظ ویژگی های جمعیت شناختی با گروه بیمار همتا شده بودند به عنوان گروه کنترل مورد بررسی قرار گرفتند. از تکلیف اصلاح شده استرنبرگ برای سنجش سوگیری حافظه کاری آن ها استفاده شد. اولین مرحله این تکلیف با فهرست حافظه ای که به صورت 3 موردی و 5 موردی و 7 موردی بود شروع شد که این کلمات هم مرتبط با مواد و هم کلمات خنثی بودند که آزمودنی ها باید آن ها را رمزگردانی می کردند. در مرحله بعدی شرکت کنندگان تکلیفی شبیه استروپ رنگ را اجرا کردند که این مرحله نقش تداخلی را بازی می کرد و در مرحله آخر بین جفت کلمات ارائه شده باید کلمه ای که در مرحله اول حفظ کرده بودند را بازشناسی می کردند. نتایج حاصل از تحلیل های آماری نشان داد زمانی که بار حافظه کاری در کمترین حد خود بود (3موردی)، افراد وابسته به مت آمفتامین که در دوره پرهیز بودند در مقایسه با افراد گروه کنترل سوگیری حافظه کاری نسبت به محرک های مرتبط به مواد نشان می دادند. یافته های پژوهش حاضر در زمینه الگوی فرایند دوگانه مورد بحث قرار گرفته اند.
نغمه رهبری حمیدرضا پوراعتماد
مقدمه بیماری اسکلروز متعدد (ام اس) با اثرگذاری روی توانمندی های حسی- حرکتی، شناختی، روان شناختی و نیز اجتماعی می تواند بر عملکردهای روزانه مبتلایان تأثیر داشته باشد. هدف این مطالعه تعیین جایگاه مداخلات شناختی در بین مولفه های شناخته شده برای توان بخشی بیماران ام اس عودکننده – بهبود یابنده می باشد. روش این پژوهش به شیو? کیفی انجام شد. نمونه گیری به صورت داوطلبانه در دسترس از 13 نفر از افراد مبتلا به ام اس و 8 نفر از متخصصینی که در زمین? ام اس فعالیت می کنند، صورت گرفت. روش اجرای پژوهش به صورت مصاحبه نیمه ساختار یافته عمیق بود. یافته های حاصل از مصاحبه ها با استفاده از نرم افزار atlas.ti 6 و با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی تجزیه و تحلیل شدند. یافته ها یافته های این پژوهش در چهار طبق? روان شناختی، فیزیکی، شناختی و اجتماعی قرار گرفت. بیشترین شکایات بیماران به ترتیب فراوانی ابراز شکایت در زمین? مولفه های روان شناختی شامل استرس و اضطراب (77/24 %)، حالات افسرده و خلق پایین (15/14 %)، انکار بیماری (5/7 %) و حساس بودن (7%) از مهم ترین مولفه های ذکر شده می باشند. مشکلات بینایی (43/24 %)، مشکلات حرکتی (47/16 %)، خستگی (17 %) و مشکلات حسی (63/13 %) از جمله مشکلات فیزیکی بارز در این بیماران است. در زمین? مولفه های شناختی به ترتیب، حافظه (8/52 %)، توجه (24/17 %)، کند شدن سرعت پردازش اطلاعات (34/10 %)، عملکردهای اجرایی (89/6 %)، مشکل یادگیری (89/6 %) و مشکل در تصمیم گیری (74/5 %) مشکلات شایع این بیماران بودند. به همین ترتیب بیشترین شکایات بیماران در زمین? مولفه های اجتماعی، عدم حمایت اجتماعی (52/23 %)، مشکلات مالی (47/16 %) و شغلی (11/14 %) از جمله موارد مهم اشاره شده می باشند. نتیجه گیری بر اساس نظر بیماران و متخصصین از میان مولفه های روانشناختی، شناختی و اجتماعی، مهمترین مولفه ای که بیشترین اهمیت داراست مولف? روانشناختی (05/57 %) می باشد. در اولویت دوم مولف? شناختی (26/23 %) قرار دارد و اولویت سوم مشکلات اجتماعی (68/19 %) می باشد. بنابراین با توجه به نتایج این مطالعه، جایگاه مداخلات شناختی را می توان در مرحل? بعد از مداخلات روانشناختی دانست. بنابراین، برای توان بخشی موفق بیماران مبتلا به ام اس یک تیم توان بخشی مرکب از روانشناس، روانپزشک، متخصص مغز و اعصاب، متخصص توان بخشی و مددکار اجتماعی باید وارد عمل شوند تا بتوان جوانب مختلف بیماری را مدیریت کرد.
نوشین فایضی مهناز علیاکبری دهکردی
هدف: این پژوهش به منظور بررسی اثربخشی آموزش برنامه درمانی اتیسم یکپارچه با خانواده بر استرس والدگری و رضایت زناشویی مادران کودکان اتیستیک صورت گرفت. روش: این پژوهش از نوع پیش آزمون - پس آزمون با گروه کنترل، با پیگیری یک ماهه بود. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه مادران مرکز سامان دهی درمان و توان بخشی اختلالات اتیستیک (تهران اتیسم و مرکز اتیسم آوا) بود. نمونه ی پژوهش شامل 28 نفر از مادران کودکان دارای اختلال اتیسم بودند که به طور تصادفی در دو گروه آزمایش (14 نفر) و کنترل (14 نفر) قرار داده شدند. ابزار گردآوری دادهها، پرسشنامه استرس والدینی آبیدین (1990) و پرسشنامه ی رضایت زناشویی اینریچ (فرم 47 سوالی) (1989) بود. داده های پژوهش با استفاده از واریانس اندازه گیری های مکرر (آنوا و مانوا) مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفت. یافته ها: یافته های پژوهش نشان داد که آموزش برنامه درمانی اتیسم یکپارچه با خانواده نمره کل استرس والد-کودک و قلمرو های کودکی و والدینی را کاهش و میزان رضایت زناشویی را افزایش داده است (01/0p?). همچنین نتایج نشان داد که اثربخشی برنامه درمانی بر نمرات استرس والدگری در مرحله پیگیری نیز معنادار می-باشد(01/0p?)، اما معناداری اثربخشی برنامه درمانی بر نمرات رضات زناشویی در مرحله پیگیری مشاهده نشد. نتیجه گیری: به طورکلی نتایج نشان داد برنامه درمانی اتیسم یکپارچه با خانواده بر استرس والدگری و رضایت زناشویی موثر بوده است، در نتیجه پیشنهاد می شود در مداخلات جامع و بافتاری اتیسم که معمولاً کل فضای درمانی را مد نظر قرار می دهند، لحاظ شوند.
مهرداد اکبری حمیدرضا پوراعتماد
چکیده ندارد.
مریم ضیایی حمیدرضا پوراعتماد
چکیده ندارد.
حمیده فهیمی فرشته باعزت
چکیده ندارد.