نام پژوهشگر: سیدمنصور مرعشی
مریم احسان فر مسعود صفایی مقدم
بحث ارتباط دین و تربیت از دیرباز مورد توجه بوده است. تربیت دینی با این که ظاهری بسیار روشن دارد، ولی در عین حال از ابهام برخوردار است و بررسی جامع و دقیقی را می طلبد. مسئله مورد مطالعه ما این است که با انجام یک مطالعه بین آراء روسو و شهید مطهری، شباهت ها و تفاوت های موجود را استخراج نموده و از آن یک نتیجه کلی گرفته شود. روشی که در این تحقیق مورد استفاده قرار گرفته روش تطبیقی است، یعنی نکات مشترک و متضاد موجود در نظرات روسو و مطهری را مورد مقایسه قرار داده ایم. هدف از انجام این تحقیق این است که ببینیم میان یک متفکر غرب و یک متفکر شرق که در دوره های متفاوتی می زیسته اند در مورد تربیت و مخصوصاً تربیت دینی نکات مشترک و متضادی دیده می شود و تا آن جا که می شود سعی شده است پیشنهاداتی از میان نظرات آنان در رابطه با تعلیم و تربیت ارائه دهیم. نتیجه ای که از این تحقیق گرفته ایم این است که مطهری و روسو با این که در دو دوره متفاوت می زیسته اند، در رابطه با انسان و ابعاد و ویژگیهای او و همجنین در مورد راههای خداشناسی نظرات مشترکی دارند، ولی در ارتباط با جایگاه عقل در دین شناسی، مطهری برای عقل، ارزش بالایی قائل است، ولی روسو برای احساسات.
لیلی مطرودی سیدمنصور مرعشی
متخصصان بزرگ تعلیم و تربیت با تأکید بر اهمیت تفکر، پرورش آن را یکی از هدف های اصلی تعلیم و تربیت می دانند، براین اساس نظام آموزش باید به جای انتقال صرف اطلاعات به دانش آموزان، موقعیت های مناسب برای پرورش تفکر کودکان را فراهم آورد. تفکر، بویژه تفکر انتقادی، خود به خود رشد نمی یابد بلکه ضروری است که به صورت نظری و عملی تدریس شود. هدف این پژوهش تعیین عوامل موثر در تفکر انتقادی کودکان است. تحقیق حاضر به روش سندی تحلیلی انجام گرفت. براساس یافته های پژوهش عواملی از قبیل معلم، محیط یادگیری، کودک و همچنین روش های آموزشی از قبیل داستان گویی، گفتگوی های جمعی، روش حل مسئله و روش های مبتنی بر ایده اجتماع پژوهشی در پرورش تفکر انتقادی موثر هستند. در کنار این عوامل، عوامل بازدارنده ای از قبیل درون گرایی، طول امل، خودمحوری، استبداد رأی، فکر منفی در پرورش تفکر انتقادی کودکان موثر می باشند. مبنای نظری اعتقاد به ضرورت پرورش تفکر انتقادی در کودکان این است که تفکر مهارتی مهم و بنیادی است که پایه ی بسیاری از فعالیت های ما را در طول زندگی تشکیل می دهد. این مهارت نیز همچون سایر مهارت ها قابل یادگیری است و می توان از کودکی آن را آموخت یعنی کودکان از سنین پایین واجد قابلیت های فراگیری انواع تفکر و از جمله تفکر انتقادی هستند. در این پژوهش بعد از تبیین انواع تفکر به بررسی تفکر انتقادی پرداخته شده است و همچنین عوامل موثر و عوامل بازدارنده در پرورش تفکر انتقادی مورد بحث قرار گرفته است. در پایان پیشنهادهایی برای بهبود وضعیت آموزش و پرورش ایران با نظر به چگونگی پرورش تفکر انتقادی در کودکان ارائه شده است.
لیلا بهمئی محمدجعفر پاک سرشت
هدف این رساله بررسی تحلیلی نظریه بازسازی اجتماعی و استلزامات تربیتی آن برای نظام آموزشی ایران است. روش این تحقیق، روش تحلیلی- سندی می باشد که با بررسی و تحلیل آرا بازسازی گرایان از طریق منابع و اسناد مربوط به این نظریه و همچنین تحلیل اسناد مربوط به نظام آموزشی ایران، اطلاعات لازم برای پاسخ به سوالات تحقیق گردآوری شد. همچنین روش انتقادی نیز در بخش هایی به کار رفته است. بازسازی گرایان با مطرح کردن معضلات اجتماعی جوامع در قرن بیستم ضمن برشمردن علل متعدد برای این مشکلات، مهمترین عامل ایجاد این بحران ها را عدم سنخیت و همخوانی فرهنگ سنتی و ساختار اجتماعی با دستاوردهای علمی و تکنولوژی دانسته و راه نجات از این بحران ها را بازسازی فرهنگی از طریق ترکیب جنبه های پویا و مثبت فرهنگ سنتی با فرهنگ جدید می دانند. از نظر بازسازی گرایان ابزار این کار، مدارس و برنامه های درسی انتقادی آنهاست، که با آگاهی دادن در زمینه واقعیت های زندگی اجتماعی، آن ها را مورد تحلیل، نقد و اصلاح قرار دهند. بررسی عوامل زمینه ساز، مبانی فلسفی و استلزامات تربیتی این نظریه، همچنین بررسی تغییرات اجتماعی و مشخصه های نظام آموزشی کشورمان و مقایسه این دو نظریه با هم نشان می دهد که به کارگیری برخی اصول و استلزامات این نظریه از قبیل: اهمیت دادن به نقش واقعی مدارس در بازسازی جامعه، تفکر انتقادی، ارتباط دروس با زندگی واقعی، بالا بردن توان تحلیل و حل مساله، فرهنگ تعامل و دوری از خشونت و داشتن نگرشی ملی و جهانی از سوی معلمان و دانش آموزان می تواند راهگشای برخی مشکلات نظام آموزشی ما باشد. اما این نظریه به دلایلی چون: عدم اطمینان کامل از توان مدارس برای این کار، تلقین در مدارس و انتظارات زیاد از معلمان مورد انتقاد بوده و در برخی موارد با نظام آموزشی ما نیز تفاوت هایی دارد. در نهایت بر اساس ارزیابی و تحلیل اطلاعات به دست آمده، این نتیجه حاصل شد که ما در بسیاری موارد نیازمند نگرش بازسازی گرایانه هستیم و برخی ارزش های بنیادی ارائه شده، قابلیت استفاده در نظام آموزشی ما را دارند و بر این اساس پیشنهاداتی در این زمینه ارائه گردید.