نام پژوهشگر: پیام عباسی
پیام عباسی احمدرضا صیادی
صرفه های ناشی از مقیاس به معنای چگونگی تاثیر وسعت فعالیت ها بر روی نتایج به دست آمده، از جمله قیمت تمام شده ی هر واحد کالای تولیدشده می باشد. با افزایش سطح تولید، ممکن است از یک نقطه ی مشخص به بعد عدم صرفه های ناشی از مقیاس اتفاق افتد. به همین علت تعیین مقیاس بهینه ی تولید، در نیل به مهمترین هدف بنگاه های اقتصادی، یعنی دستیابی به بیشترین سود ممکن، نقشی تعیین کننده ایفا می کند. صنعت تولید سنگ های تزئینی و نما از جایگاه مهمی در بخش معدن کشور برخوردار است به طوریکه ایران در رده ی ده کشور اول دارنده و تولیدکننده ی سنگ قرار گرفته است. در این تحقیق با استفاده از مدل های اقتصادسنجی به بررسی توابع تولید و هزینه در معادن سنگ ساختمانی ایران پرداخته شده است تا با استفاده از آن ها سطح بهینه ی تولید تخمین زده شود؛ منظور از سطح بهینه، دامنه ای از فعالیت است که در آن کمترین هزینه های متوسط برای هر واحد محصول تولیدشده، وجود دارد. نمونه ی آماری مورد مطالعه، داده های مقطعی 45 معدن سنگ ساختمانی کشور است. در کوتاه مدت مقیاس بهینه ی تولید برای این معادن در دامنه ی 23500 تا 27500 تن در سال قرار دارد. اما در بلندمدت حداقل مقیاس بهینه ی تولید 38500 تن در سال خواهد بود. با توجه به داده های موجود، بیش از 80 درصد از این معادن زیر مقیاس بهینه فعالیت می کنند. با حذف یارانه های دولتی در بخش انرژی، حداقل مقیاس بهینه به 36500 تن در سال کاهش می یابد. در معادنی که داده های آن ها مورد بررسی قرار گرفته است، مقیاس بهینه برای تعداد شاغلان 25 تا 32 نفر به دست آمده است. همچنین در معادن سنگ ساختمانی ایران بازدهی به مقیاس ثابت وجود دارد.
پریسا شیران هلن اولیایی نیا
شعر چهار کوارتت تی. اس. الیوت که حاصل واکاوی موشکافانه ادبیات می باشد، یکی از رضایت بخش ترین تجربه های مذهبی-شعری ادبیات نوگرا به شمار می آید. ثمره ی چنین کندو کاوی شعری است که به طور پایان ناپذیری پرمعنا بوده و خواهد بود. به نظر می رسد شالوده شکنی که توسط ژاک دریدا مطرح شده و بسط یافته است همان نظریه ای باشد که برای حضورش شعر چهار کوارتت دو دهه ای را در انتظار گذرانید. این تحقیق، با استفاده از نظریه ی شالوده شکنی و مفاهیم متعددی که دریدا در تحلیل های ادبی و فلسفی خود مطرح کرده است، سعی بر آن دارد تا یاد آور تاکید دریدا بر تجربه ی تقلیل نیافتنی متون ادبی و ناسازه های سرکوب شده ی متون فلسفی گردد. شعر چهار کوارتت شبکه ای از دال های بهم زنجیرشده ای است که تلاش خواننده برای تقلیل متن به معنایی واحد را به سخره می گیرند. به بیانی دیگر، شعر لایه هایی از معانی متناقضی را در بر دارد که بافت آن را همزمان از جهات مختلف از هم می شکافد و ساختار آن را شالوده شکسته می سازد. به لحاظ فلسفی نیز، چهار کوارتت ساختار خوداگاهی انسان را مورد بررسی قرار داده است. الیوت با تاکید بر لزوم حافظه، تکرار، درهم ریختگی زمان، مرگ، جهان عینی و غیره در شکل گیری خوداگاهی انسان یادآور انتقاد دریدا از پدیدارشناسی هوسرل می گردد. اگرچه الیوت به فردیت اجتناب ناپذیر همه ی آنچه حقیت خوانده می شود آگاه بود، اما او مجذوب حضور حقیقتی عینی ماورای مرزهای بشریت می باشد. او که همواره بین عینی گرایی (در قالب راسلی آن ) و ذهنی گرایی (در قالب بردلیایی آن) در نوسان بود، گرایش خود به سوی عینی گرایی را در ساختار و اندیشه ی چهار کوارتت نمایان می سازد. از دیگر نتایج سرگردانی فلسفی الیوت در هزار توی خودآگاهی انسان بازشناخت مرگ به عنوان اپوریایی می باشد که او را به سکوت واداشته است. بر خلاف چنین تعهدی در برابر اپوریای مرگ، الیوت نادرستی تاریخ هگلی را آشکارا مورد سوال قرار داده است. در نمایشی استعاری از حرکت تاریخ، الیوت، همانند دریدا، به تامل درباره ی خاکستر به عنوان پس مانده های نیروی دیالکتیکی آوف هه بونگ می پردازد که تصور متافیزیکی هگل از تاریخ را به چالش می کشد. به لحاظ تکنیک، آنچه به چهار کوارتت ساختاری شالوده شکسته بخشیده است حافظه ی شعر می باشد که مضامین شعر رابا تکرار آنان متفاوت ساخته است. وجود ارتباط تکرار شده ی میان stillness (در هر دو معنای سکوت و سکون) و حرکت لغات و لوگوس با خاطر نشان ساختن درک الیوت از نابسندگی اجتناب ناپذیر دال ها برای نمایان ساختن دال متعالی تنها یکی دیگر از جنبه های فکری الیوت را آشکار می سازد. در جهت جبران کار برد جزئی شالوده شکنی در آثار تی. اس. الیوت، این تحقیق سعی در گسترش دامنه ی رویارویی شعر الیوت و نظریه ی شالوده شکنی دریدا دارد. کلید واژه ها: تی. اس. الیوت، چهار کوارتت، ژاک دریدا، شالوده شکنی، اپوریا، افشانش، خاکستر، تکرر پذیری
روح اله داتلی بیگی پیام عباسی
دو نمایشنامه ی تیتوس اندرونیکس و کریولانس شکسپیر که به ترتیب در ابتدا و انتهای دوران ادبی او نوشته شده اند از کم طرفدارترین و مهجورترین نمایشنامه های شکسپیر محسوب می شوند. دلیل مهجور ماندن این دو نمایشنامه این است که قهرمانان آنها به همراه تیمون آتنی (قهرمان نمایشنامه ای با همین نام) ، توسط منتقدان به عنوان کم طرفدارترین قهرامانان تراژیک شکسپیر رده بندی شده اند که می توانند هر احساسی به جزء همدردی را برانگیزانند. در حالی که نمایشنامه تیتوس در زمان خود شکسپیر نمایشنامه ای موفق بوده است، کریولانس نه در دوران زندگی شکسپیر و نه در دوران معاصر یک نمایشنامه موفق به شمار نمی آید. با این وجود، در دهه های پایانی هزاره دوم و در پرتو نظریه های پسانوگرا این دو تراژدی رومی محبوبیت خود را به دست آورده اند. دلیل این محبوبیت تا حد زیادی به خاطر ساختار متناقض، گسیخته و ناهماهنگ این دو اثر است که با زمان ناموزون معاصر همسانی دارد. پژوهش حاضر تلاشی است برای تجزیه و تحلیل دقیق زبان شخصیت های منفور این دو تراژدی. هر کدام از این دو نمایشنامه یک قهرمان تراژیک غیر ارسطویی را به تصویر می کشد که به تدریج از نقش خود به عنوان شخصیت مرکزی کنار رانده می شود و همدردی مخاطب نسبت به خود را از دست می دهد. با استفاده از برخی مفاهیم باختینی و دریدایی مانند ناهمخوانی (grotesquerie)، کارناوال، اپوریا (aporia) و تقابل دو سویه گفتار/نوشتار به این بحث پرداخته خواهد شد که زبان احساساتی، دشنام گونه، بی اثر و مبهم کریولانوس و تیتوس باعث می شود که این دو شخصیت موقعیت خود را در نمایشنامه از دست بدهند و مخاطب نیز دیگر قادر نباشد که خود را با این شخصیت ها همشناسه کرده یا با آنها احساس همدردی داشته باشد. در واقع شکسپیر، با توجه به تفکرات ضد اومانیستی خود، در نظر دارد تا یک مشکل سیاسی اجتماعی را برجسته کند که این کار به نوبه خود مستلزم این است که قهرمان تراژیک از مرکز توجه دور شود. این اثر بیگانگی ایجاد شده توسط شکسپیر، نمایشنامه های او را از حالت ارسطویی درآورده و به تئاتر حماسی برتولت برشت نزدیک می کند. در این نوع تئاتر فاصله ای بین مخاطب و شخصیت نمایش ایجاد می شود که به دور از احساسات ارسطویی ترس و ترحم ظرفیت مخاطب برای فکر کردن و مورد انتقاد قرار دادن یک مسئله اجتماعی برانگیخته می شود. به طور کلی، در این پژوهش به این بحث پرداخته خواهد شد که از طریق دور کردن شخصیت های اصلی خود از مرکز توجه، شکسپیر تلاش نموده است تا به گونه ای توجه مخاطب را از شخصیت تراژیک منحرف کرده و به یک مسئله سیاسی اجتماعی معطوف نماید. این مسئله سیاسی یا اجتماعی در کریولانوس مسئله کمبود غله است که انگلستان در اوایل قرن هفدهم میلادی با آن رو به رو بوده است، و در تیتوس موضوع عدم وجود یک جانشین برای ملکه الیزابت مطرح است. بنابراین و براساس تفکرات ضداومانیستی شکسپیر می توان گفت که تقابل دوسویه فرد/ اجتماع در این دو تراژدی رومی واژگون می گردد و قهرمانان تراژیک شکسپیر به نفع جامعه روم مورد تحقیر قرار گرفته و قربانی می شوند.
پریسا آراسته حسین پیرنجم الدین
در سه دهه ی اخیر رمانهای هندی به زبان انگلیسی تاثیر بسزایی بر گسترش داستان نویسی به این زبان داشته اند. این آثار به بررسی ارتباط میان پدیده ی استعمار و جنبه های گوناگون زندگی هندی پرداخته اند. رمانهای نویسندگان زن هندی جایگاهی مهم در شکل گیری این گونه از رمان ها داشته است. رمانهای آنیتا دسای با توجهی خاص به فضاهای بومی و خانوادگی بیانگر تاثیرات استعمار و پیچیدگی های هویت پسااستعماری هستند. دسای با به تصویر کشیدن شخصیت ها در فضاهای فرهنگی بسته سعی میکند به درک عمیق تری از پیچیدگی های هویت هندی پس از استقلال این کشور دست یابد. پژوهش حاضر با بهره گیری از نظریات هومی ک. بهابها، گایاتری چاکراورتی اسپیواک، ادوارد سعید و بیل اشکرافت به بررسی چگونگی شکل گیری هویت هندی پسااستعماری و بازنمایی آن در رمان های پرهیز، پایکوبی( 1999 )، روشنایی روز( 1980 ) و نگهبان( 1984 ) می پردازد. هدف از این پژوهش بررسی این آثار در ساختارهای مشترک مردسالاری و پسااستعمار و نیز شناسایی الگوهای مقاومت و بررسی امکان تغییر بازنمایی های قالبی پسااستعماری می باشد.
سارا اسماعیلی بریرانی حسین پیرنجم الدین
از نظر مارتین استنرد، شخصیت "رمزآلود" اِولین وا و رویکرد "ابهام برانگیز" وی نسبت به هنر و مدرنیته، از او شخصیتی پیچیده ساخته است. در کل، رویکرد وا نسبت به مسئله ی امپریالیسم و نظام استعمارگرایی غربی نیز بسیار پیچیده و مبهم می باشد. درحالی که وا در رمان های استعمارگرایانه ی خویش به نقدی طنزآمیز از امپریالیسم غربی و مرزگشایی استعماری آن می پردازد؛ به زعم بسیاری از منتقدین، می توان او را در کنار جورج اوروِل و آلدوس هاکسلی در زمره ی آن دسته از نویسندگانی در نظر داشت که مدافع نظام استعماری غرب می باشند. بدین خاطر، هرگاه خواننده به مطالعه ی آثاری چون مشتی خاکa handful of dust))، شیطنت سیاه ( black mischief) و خبر داغ (scoop) می پردازد، پیش از هرچیزی با سوءگیری های نژادپرستانه، اروپا محور و مردسالارانه ی نویسنده مواجه می شود. علاوه بر این، زن ستیزی بعنوان یکی دیگر از مشخصه های پیچیده و مبهم این نویسنده، به روشنی در آثار وی انعکاس یافته است. با این که به عقیده ی بسیاری از خوانندگان، آثار وی دنیایی مردانه را به نمایش می گذارند، می توان به نمونه هایی نیز اشاره نمود که در آنها به زنان جایگاه و نقش هایی مهم اعطا شده است. البته نیازی به ذکر این مطلب نیست که معمولا" آثار وا هیچ قهرمان (فارغ از مسئله ی جنسیت) حقیقی ندارند. با این اوصاف، همانطور که در این رساله خواهیم دید، هرگاه وی به یکی از شخصیتهای داستان ویژگی هایی قهرمانانه منسوب می نماید، تمایلات نژادپرستانه ی او چنان قدرتمند هستند که قادرند بر تعصبات جنسیتی وی فائق آیند. بدین ترتیب، هرگاه او به یک زن (تابع جنسی) نقشی محوری یا صدایی مستقل می بخشد؛ یقینا" وی زنی اروپایی و متعلق به قشر مرفه جامعه می باشد. به عبارتی دیگر، در رمان های وا، با تابعِ نژادی، بخصوص اگر متعلق به طبقه های ضعیف و فرهنگی متفاوت باشد به عنوان یک غیریت (دیگری) برخورد می شود که توانایی سخن گفتن ندارد. به طور کلی، این رساله درصدد آن است تا چگونگی دستبرد غرب را در فردیت فرد تابع (علی الخصوص زنان تابع) در طول تاریخ، در شخصیت پردازی زنان استعمارزده ی رمانهای استعمارگرایانه ی وا خلاصه نماید. وا با رویکردی کاملا" مغرضانه و در شرایطی که بنا به آن چه ترین مین ها "تساوی توأم با تفاوت" می خواند، به بازنمایی شخصیتهای زن داستانهای خویش پرداخته است.. در رمان های شیطنت سیاه، خبر داغ و مشتی خاک، نویسنده با انتساب مسائلی چون مدرنیته، مد، تحصیلات، هنر، سیاست، روزنامه نگاری، و علم به زنان اروپایی و نیز با بازنمایی زنان تابع شرقی با مفاهیمی چون خرافه پرستی، جهالت، بدویت، شهوت و وحشی گری، موضع نژادپرستانه ی خود را به معرض نمایش می گذارد. بنابراین، از نقطه نظر فمینیسم پسا استعماری می توان چنین نتیجه گرفت که در این رمان ها برای زنان شرقی هیچ فضایی جهت سخن گفتن وجود ندارد. به واقع، این زنان نمونه هایی عالی از نظریه ی گایاتری چاکراورتی اسپیواک در باب استعمار دوگانه ی زنان شرقی می باشند. به هر شکل، خواننده باید همچنین مواردی را که نویسنده در آن زنان اروپایی را همچون مردمانی وحشی به نمایش درآورده در نظر داشته باشد. وی با منسوب کردن صفاتی چون نانجیبی، بی مسئولیتی، بی وفایی، مادی گرایی و بی رحمی به این زنان، تصویری کلی از (زنان بی رحم سرزنده bright cruel girls ) ای را به نمایش می کشد که همسر اول وی، اِولین گاردنر (اِولینِ مونث) یکی از نمونه های بارز آن می باشد. درواقع، هرکدام از زنان این رمان ها، به خصوص برندا لست در رمان مشتی خاک می تواند نسخه ی داستانی خوبی از همسر اول نویسنده باشد. در کل، نویسنده با ایجاد فضایی استعماری توانسته با ابزار طنز تلخ، به سرزمین بی حاصل مدرن قرن بیستم اروپا حمله ور شود. در حقیقت، هدف از رساله ی پیش رو این است که نشان دهد در سه رمان مشتی خاک، شیطنت سیاه و خبر داغ مخاطب اصلی حمله ی نویسنده همه ی زنان می باشند. با این حال، با ایجاد تبعیض بین زنان استعمار گر و استعمار زده و بنا بر موضع گیری های نژاد پرستانه ی خویش، وا همچنان یک نویسنده ی نژاد پرست باقی می ماند. به عبارتی کلی، زنان تابع شرقی آثار وا قادر به سخن گفتن نمی باشند.
شفیقه کیوان حسین پیرنجم الدین
شهر پسامدرن یکی از عناصر و دغدغه های اصلی در رمان های مارتین ایمیس ، نویسنده و هجونویس سرشناس انگلیسی، میباشد. در سه گانه ی شهری خود ? پول (1984)، دشت های لندن (1989) و اطلاعات (1995) ? ایمیس شهری رو به انحطاط را به تصویر میکشد که آفت زده سرمایه سالاری بی رویه است. شهر در آثار ایمیس، نه عنصری منفعل در پس زمینه ی داستان، بلکه سازواره ای زنده است که بر زندگی فردی و اجتماعی افراد تاثیر بسزایی دارد. در این رساله برآنیم تا گزیده آثار مارتین ایمیس را در پرتوی نظریات سه منتقد سرشناس شهری، هنری لفور، والتر بنجامین و پاول ویریلیو مورد مطالعه و بررسی قرار دهیم تا هر چه بهتر به هویت شهر پسامدرن و زندگی شهری بازتاب شده در آنها پی ببریم.