نام پژوهشگر: محمدحسین رامشت
علی رضا عباسی محمدحسین رامشت
شناخت ویژگی های زمین ریخت شناسی به بررسی ، شناخت و تحلیل پدیده های زمین ریختی بستگی دارد . مخروط افکنه ها از جمله بارزترین و مهمترین اشکال زمین ریخت شناسی به شمار می روند و از زمان تولّد دانش شناخت زمین توسط انسان همواره مورد توجه پژوهشگران علوم زمین بوده است .اهمیّت این پدیده تا آنجاست که پژوهشگران رشته های مختلف علوم زمین همواره سعی داشته اند مخروط افکنه ها را در حیطه عناصر و قواعد مطرح در رشته خود تعریف کرده ، تشکیل و تکوین آنرا مدیون دخالت عوامل و فرایند های حاکم در دانش خود بدانند . برای مثال زمین شناسان مخروط افکنه ها را مولود تکتونیک و فرایندهای تکتونیکی قلمداد می کنند ، در صورتی که پژوهشگران اقلیم شناس معتقدند ایجاد و تحوّل مخروط افکنه ها تابع پهنه های حاکمیّت اقلیم خشک و نیمه خشک هستند ، به بیان دیگر این پدیده در نواحی دارای اقلیم خشک و نیمه خشک تشکیل می شوند . علاوه بر این علمای جغرافیای شهری و شهر شناسان ایران موجودیّت بیشتر شهر های ایران را مدیون موقعیّت استقرار مخروط افکنه ها می دانند .این پژوهش در گام اوّل با تعریف سیستم های شکل زا به عنوان مهمترین عامل تشکیل و تکوین پدیده های زمین ریختی همانند مخروط افکنه ها ، به شناخت و طبقه بندی سیستم های شکل زای اقلیمی حاکم در ایران می پردازد و ضمن تشخیص عناصر و عوامل اقلیمی شاخص در تشکیل این سیستم ها ، با استفاده از آنالیز های آماری و ترسیمی به تعیین حدود و مرزهای سیستم های شکل زای اقلیمی در ایران اقدام می نماید .در گام دوّم با بررسی موقع و مکان مخروط افکنه ها ، نقشه پراکندگی این پدیده در ایران تهیه شده و به شناخت ویژگی های کمّی- فیزیکی مخروط افکنه ها پرداخته و باتعریف شاخص های نوین ، طبقه بندی های جدیدی برای مخروط افکنه های ایران تعریف شده و نقشه پراکندگی انواع مخروط ها در ایران تهیه می شود .در گام سوّم این تحقیق با ایجاد همبستگی بین نتایج حاصل از گام اوّل و دوّم ، به رابطه موقعیّت و ویژگی های کمّی مخروط افکنه ها و مرزهای سیستم های شکل زای اقلیمی می پردازد . علاوه بر این با استفاده از نتایج بدست آمده از موقعیّت مکانی و ویژگی های مخروط افکنه ها و محل استقرار شهرهای ایران به تحلیل مکان مخروط افکنه ها و شهرها پرداخته و انگاره دانشمدان شهری پیرامون نقش مخروط افکنه ها در مکانیابی شهرهای ایران مورد ارزیابی قرار می گیرد .گام چهارم نیز به تحلیل نتایج حاصل از پژوهش اختصاص دارد و ضمن پاسخگوئی به فرضیّات و پرسش های مطرح شده در تحقیق ، به دیگر نتایج جدید بدست آمده از آن اشاره می کند .
فرشته بیرامعلی کیوی محمدحسین رامشت
بررسی تحولات اقلیمی کواترنر و مواریث فرمیک آن یکی از جالب-ترین مباحث ژئومورفولوژی ایران می باشد. این فرم ها به عنوان بستر و زیرساخت فعالیت هایی همچون کشاورزی، صنعت، شهرسازی، تأمین و انتقال منابع آب و ... محسوب می گردند. در پلیئوستوسن که مرز پایینی آن با حاکمیت یخچال ها معین می گردد، اقلیم کره ی زمین چندین بار دستخوش تحولات گسترده ای گردیده و در نتیجه ی آن سطوح ظاهری زمین نیز دچار دگرسانی های عمده ای شده است. از مهم ترین مظاهر این تغییرات می توان به چشم اندازهای حاصل از حاکمیت دوران سرد به صورت اشکال تراکمی و فرسایشی یخچالی اشاره داشت. ریزش نزولات جوی در ارتفاعات به شکل جامد، زمینه ی انباشتگی، کاوش و در نهایت تشکیل سیرک هایی که کانون-های اصلی تغذیه ی یخچال های کوهستانی بوده اند را فراهم می-آورده است. حوضه ی رودخانه ی کرج در دامنه های جنوبی رشته کوه البرز مانند سایر حوضه های شمال ایران متأثر از تغییرات اقلیمی کواترنر و گسترش یخچال های کوهستانی بوده است. هدف اصلی پژوهش حاضر مطالعه در زمینه ی نحوه ی تغییرات حرارتی و رطوبتی در حوضه-ی کرج و تأثیر این تغییرات در کانون های یخساز حوضه بوده است. تحلیل رقومی نقشه های همدما و همبارش به دست آمده در طی فرایند تحقیق نشان می دهد که در دوره ی سرد، حوضه ی رودخانه ی کرج شرایط اقلیمی به مراتب سردتر و مرطوب تر از عهد فعلی را تحمل کرده است. در عصر یخ میانگین دمای سالانه، 6/6 درجه ی سیلسیوس کمتر از زمان حال بوده و بارش 5/1 برابر افزایش داشته است. بنابراین حداقل سطوح بالاتر از ارتفاع 2700 متری آن می-توانسته اند متحمل انباشتگی های گسترده ی یخ و برف در طی زمان-های متمادی باشد. شناسایی 389 سیرک کوچک و بزرگ، معابر یخچالی، سطح بریده شده ی مخروط افکنه، به همراه مستنداتی که از مشاهدات میدانی به دست آمده، از مهم ترین مظاهر چنین نوساناتی در اقلیم دیرینه ی کرج محسوب می گردند. همچنین نتایج حاصل از بررسی ارتباط کانون های یخساز حوضه و هردینگ سیستم ها نشان می-دهد که بین کانون های مدنی و گسترش فعالیت های یخچالی ارتباط وجود داشته است. به نحوی که جابه جایی کانون های مدنی و هردینگ-سیستم ها در طی دوره های اقلیمی سرد و گرم و تغییر فعالیت معیشتی آن ها را می توان متأثر از جابه جایی خطوط تعادل طبیعی و سیستم های شکل زای اقلیمی دانست.
خدیجه علی نوری محمدحسین رامشت
در شکل یابی و پردازش نهایی سطوح ظاهری زمین، کواترنر علیرغم دوره کوتاه خود سهم عمده ای در آراستگی بسترهای کنونی بر عهده داشته است. در واقع دوران چهارم زمین شناسی وارث تمامی رخدادهایی است که بر سرنوشت چند میلیارد ساله زمین حادث شده است. یکی از مهم ترین مواریث اقلیمی این دوران در ارتفاعات ایران، آثار یخچالی است. در پهنه ایران زمین آثار سیرک ها از مهم ترین اشکال حاصل از فرسایش یخچال هاست و اکنون بهترین کلید برای تعیین موجودیت، گسترش، موقعیت، ابعاد و ارتفاع آن ها است. حوضه کن با قرار گیری در ارتفاعات جنوبی البرز مرکزی بستری برای ثبت تمامی این تحولات در پیشینه ی اقلیمی خود بوده است. این حوضه از شمال و غرب به حوضه ی کرج از شرق به حوضه ی درکه و از جنوب به شهر تهران محدود می شود. مقدار آبدهی متوسط سالانه رودخانه کن معادل 2/2 متر مکعب در ثانیه محاسبه شده است. تغییرات اقلیمی کواترنر تأثیر قابل توجهی بر کانون های یخساز، مرزهای تعادل، نظام های هیدرولوژیکی و از آن مهم تر هردینگ سیستم های منطقه داشته است؛ لذا ردیابی کانون های یخساز، تعیین خط برف دائمی، خط تعادل آب و یخ درکواترنر و ردیابی اثر این تغییرات در هردینگ سیستم های منطقه از اهداف اساسی پژوهش حاضر می باشد. جهت مطالعه منطقه با استفاده از میراث اقلیمی گذشته سنجش فرمی در ارتفاعات صورت گرفت و با روش رایت و نیز سنجش پارامترهای اقلیمی دما و بارش به بازسازی شرایط اقلیمی منطقه پرداخته شد. تحلیل رقومی نقشه های هم دما و هم بارش به دست آمده نشان داد که میانگین دمای سالانه در فاز اقل حدود 5/8 درجه سانتی گراد کمتر از زمان حال بوده است و بارش حدود 3/1 برابر افزایش داشته است. همچنین بررسی ها نشان داد که به سبب تغییر در کانون های یخساز و به دنبال آن مرزهای تعادل حدود 1200 متر، در فاز برودتی همگرایی مدنی به سمت دریاچه ری و در فاز حرارتی واگرایی مدنی به سمت ارتفاعات منطقه شمال تهران صورت گرفته است. در واقع هردینگ سیستم های منطقه به تبعیت از جابه جایی این مرزهای مرفوژنتیک تحولات گسترده ای داشته است به طوری که هردینگ عظیم شهری ری دچار اضمحلال شده و به جای آن هردینگ روستایی تهران وارث این تمدن عظیم گشته است.
طیبه احمدی محمدحسین رامشت
شهر تبلور نوع خاصی از رابطه انسان در محیط و بستر جغرافیایی آن است. در واقع ویژگی-های ژئومورفیک و توپوگرافیک یک مکان جغرافیایی نه تنها در پراکندگی و یا تجمع فعالیت های انسانی موثر است، بلکه در نهایت یکی از عوامل موثر در شکل و سیمای فیزیکی ساخت های فضایی نیز به شمار می آید. به علاوه برنامه ریزی های زیربنایی شهر به دور از تأثیرات شرایط توپوگرافی نبوده ونیست، زیرا توپوگرافی محل و جهت گیری ناهمواری ها در مسائلی نظیر ساخت وساز شهری و یا در ارگانیسم جابه جایی جمعیت شهر و غیره نقش انکارناپذیری دارد. بنابراین مهم ترین هدف از انجام این پژوهش بررسی تأثیر فرآیندهای ژئومورفیک در مکان گزینی و توسعه شهرخرم آباد بوده است. برای دستیابی به این مهم از نقشه های توپوگرافی، زمین شناسی، مطالعات کتابخانه ای، بررسی های میدانی و از نرم افزارهای سورفر، سیستم اطلاعات جغرافیایی و گلوبال مپر استفاده شده است. هم چنین برای دقت بیشتر جهت اطمینان از صحت و سقم تفکیک منطقه، در googleearth مورد ارزیابی مجدد قرار گرفتند. برای ارزیابی و اولویت گذاری مناطق جهت توسعه و سکونت از مدل تاپسیس استفاده شد. در این روش ابتدا لزوم طبقه بندی مناطق ضرورت پیدا می کند. برای این منظور روش تحلیل سیستم های ارضی به کار گرفته شد. نتایج حاصل از این پژوهش نشان داد که روش تاپسیس کارایی بالایی در اولویت گذاری و رتبه بندی مناطق جهت سکونت دارد. به گونه ای که منطقه فلوویال یا رودخانه ای توانست رتبه اول را به خود اختصاص دهد و واحد ارضی تپه های کمالوند در شمال منطقه (b)، دشت های میان کوهی (c)، تپه های جنوب منطقه (b1)، واحدهای دامنه ای (d)، واحد پلویال یا دشت سیلابی (p) و کوه های اطراف (a) به ترتیب اولویت های بعدی را کسب کردند. در ادام? فرآیند تاپسیس براساس روش اقلیدسی و منطق-فازی مشخص شد که خطرات احتمالی (d) بیشترین تأثیرگذاری را در اولویت بندی مناطق جهت سکونت و توسعه شهر داشته و معیارهای سطح آب زیرزمینی (p)، دسترسی به نرون-های منطقه (r)، همواری و ناهمواری (n) و در نهایت شیب (?) به ترتیب در اولویت های بعدی قرار می گیرند.
میثم شهبازی سیدعلی المدرسی
کشور ایران بر روی کمر بند خشک و بیابانی دنیا و همچنین تحت تاثیر حاکمیت پر فشار مجاور حاره ای قرار گرفته است که استقرار این سلول ها حاکمیت کم آبی را در این سرزمین توجیه می کند واین در حالی است که سهم کشور از خشکی های جهان تنها 1.2 درصد میباشد اما 2.4 درصد از بیابانهای دنیا را در خود جای داده است همچنین میانگین بارندگی و تبخیر در ایران به ترتیب 1 و3 برابر میانگین جهانی است.با این وجود 65 درصد از فلات ایران در اقلیم خشک و نیمه خشک قرار گرفته است و در حدود 12 میلیون هکتار از مساحت آن را مناطق کویری با تپه های ماسه ای و پوشش گیاهی ناچیز تشکیل می دهند که از این وسعت حدود 12.3 میلیون هکتار آن ،تپه های ماسه ای روان اشغال کرده اند که در این میان حدود 6 میلیون هکتار آن تپه های ماسه ای فعال میباشند که حرکت این ماسه های روان را میتوان به عنوان یکی از عوامل مخرب و تهدید کننده سکونت گاههای روستایی دانست .زیرا هر ساله بر اثر فرسایش خاک حدود 500 میلیون تن غبار تولید و در هوا پراکنده می شود
محسن پورخسروانی محمدحسین رامشت
چکیده پیشرفت و نوآوری در علوم مختلف مستلزم واژه پردازی و تحول در مبانی فکری و معرفتی آن علم می باشد. بطوریکه پردازش مفاهیم و دیدگاههای جدید در حوزه معرفت شناسی علوم ضمن طرح اصول و قوانین جدید، معیارهای ارزیابی، پردازش و حل مسائل را نیز تغییر می دهد. از جمله مفاهیم و تئوریهای جدیدی که در ژئومورفولوژی مطرح می گردد، دوالیتی است. به طور کلی در طبیعت پدیده های مختلف و نسبتا مجزا و جدایی وجود دارند که می توانند با یکدیگر در ارتباط باشند. در بسیاری از موارد ارتباط این پدیده ها تحت عنوان همبستگی بیان می شود و با روشهای ریاضی نیز میزان این روابط سنجش می شود. از میان آنها زوج پدیده هائی یافت می شود که روابط خاصی با یکدیگر داشته ولی نمی توان این روابط را تحت عنوان همبستگی مطرح کرد بلکه ویژگی ارتباط آنها باهم سبب شده تحت عنوان دوال مطرح شوند. دوالیتی به تشریح چنین ارتباطی می پردازد که قرینگی، عکس هم عمل کردن و بیان پاره ای از نسبتها را میتوان از جمله ویژگی های آن تلقی نمود. به طور کلی دوالیتی بیانگر تباین دو پدیده، و یا به معنی هماهنگی منظمی از دو قسمت متضاد یا مکمل از یک کل است که با یکدیگر در ارتباطی خاص می باشند. منظور از دوالیتی(زوجیت) در ژئومرفولوژی پدیده خاصی است که با پدیده ای ثانوی زوج شده و اگر چه می توان ماهیتی مستقل و جدا برای آنها منظور داشت ولی پیوندی خاص بین آنها منعقد است بطوریکه رفتار یکی را باید در ارتباط با پدیده دیگر تبیین نمود. این پژوهش سعی دارد مفهوم دوالیتی را با بررسی یکی از پدیده های ژئومرفولوژی تحت عنوان فرونشست تبیین نماید و لذا با اتکا به روش تداخل سنجی راداری از چند دشت در ایران این مفهوم در ژئومرفولوژی تشریح و تبیین شده است. نتایج حاصل ا ز این پژوهش نشان داد که اولا استناد به بهره وری بیش از اندازه از آبهای زیرزمینی به عنوان دلیل نشست در دشتها نمی تواند علت تامه این پدیده تلقی شود. ثانیا پدیده فرونشست در دشتهای ایران معلول دوالیتی در تحرکات پوسته ای بین دشتها و کوهستانهای مجاور آنهاست. کلمات کلیدی: حرکات پوسته ای، دشت، دوالیتی، ژئومرفولوژی، فرونشست
نسرین رنجبرمنش مژگان انتظاری
فرونشست زمین پایین رفتن تدریجی سطح زمین در اثر تغییر شکل و جابجایی ذرات خاک است. این پدیده در اثر عوامل مختلفی از قبیل فعالیت های معدنی، استخراج نفت و گاز، پمپاژ آب زیرزمینی و فعالیت های تکتونیکی به وقوع می پیوندد. نشست و گسیختگی زمین که ناشی از عدم توازن بین برداشت آب و تحکیم -رسوبات آبرفتی است توسط محققین مختلف و در بسیاری از نقاط جهان گزارش شده است. در ایران نیز در سال های اخیر، به ویژه در پی خشکسالی های مکرر نشست و گسیختگی زمین در نقاط مختلف کشور گزارش شده است. اخیراً نشست ها و فرو چاله های کم عمقی در قسمت شمالی(خروجی) دشت ماهیدشت واقع در 25 کیلومتری جنوب غربی شهرستان کرمانشاه ایجاد شده است که می توان گفت افت سطح آب زیرزمینی و تکتونیک از مهم ترین دلائل فرونشست زمین در این دشت می باشند. منابع آب زیرزمینی این دشت اصلی ترین عامل توسعه کشاورزی و بنیان اقتصادی منطقه را تشکیل می دهد. در دهه اخیر به واسطه افزایش سطح زیر کشت و به تبع آن استفاده از کشت محصولات آبی تقاضا برای مصرف آب زیرزمینی افزایش یافته است. این افزایش برداشت منجر به افت سطح ایستابی شده است که میزان افت سطح آب در قسمت خروجی حوضه بیشتر و به میزان 35 متر می رسد که منطبق بر محدوده فرونشست دشت می باشد. از آنجا که روند شق و شکاف های برداشت شده در بازدید های میدانی با راستای عمومی گسل های منطقه هماهنگ بود این احتمال وجود داشت که عامل دیگری غیر از افت سطح ایستابی فرونشست سطح دشت را کنترل می کند. به همین علت وضعیت تکتونیکی منطقه با استفاده از شاخص های مورفومتریک محاسبه و مشخص شد که منطقه تحت تأثیر فعالیت های نو زمین ساخت می باشد. در قسمت خروجی حوضه که بیشترین میزان فرونشست مشاهده می شود، فعالیت تکتونیکی بیشتر می باشد. نتایج این پژوهش نشان می دهد که عامل اصلی فرونشست سطح دشت فعالیت های تکتونیکی می باشد و افت سطح ایستابی عامل تشدید کننده ی فرونشست سطح دشت می-باشد.
امین کشاورز جمال محمدی
شهر اصفهان در جایگاه سومین کلانشهر کشور از جایگاه برجسته و ممتازی در زمینه تاریخی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، صنعتی و اقتصادی برخوردار بوده و با توجه به همین موقعیت ویژه و در کنار آن، دارا بودن شرایط جغرافیایی مطلوب، مقصد بسیاری از مهاجران به خصوص ساکنان استان های همجوار می باشد. هدف از پژوهش حاضر بررسی روند توسعه فیزیکی شهر اصفهان در سده حاضر و همچنین عوامل ژئومورفولوژیکی موثر بر آن می باشد. روش پژوهش از نوع توصیفی تحلیلی بوده و داده های مورد نیاز پژوهش از طریق تصاویر ماهواره ای، نقشه های زمین شناسی و توپوگرافی، نقشه dem 30 متری ایران و تصاویر گوگل ارث تهیه گردیده است. شیوه انجام پژوهش بدین شکل بوده که ابتدا با ورود تصاویر رستری منطقه اصفهان مربوط به ماهواره های tm ، mssو land sat به نرم افزار arc gis محدوده خارجی شهر اصفهان در سال های 1975، 1990، 2006 و 2013 میلادی مشخص گردیده و پس از تلفیق با نقشه باز ترسیم شده دکتر سیروس شفقی مربوط به سال های 1302 و 1335 شمسی، روند توسعه فیزیکی شهر اصفهان در شش دوره مورد مطالعه قرار گرفت. به منظور بررسی دقیق تر میزان توسعه شهر در جهات مختلف، از نقطه فرضی صفر توسعه به مرکزیت میدان امام علی (ع)، محدوده فعلی شهر به هشت قطاع در جهات هشتگانه تقسیم گردید و روند توسعه فیزیکی شهر اصفهان در شش دوره مذکور بصورت جداگانه در هر یک از قطاع ها مورد بررسی واقع شد. پس انجام بررسی روند توسعه فیزیکی شهر اصفهان به عوامل ژئومورفولوژیک موثر بر این روند پرداخته شد و در نهایت یافته های پژوهش نشان از آن داشت که عوامل ژئومورفولوژیک زمینه را برای توسعه فیزیکی شهر اصفهان مهیا نموده اند تا این شهر بتواند بصورت افقی در گستره ای وسیع و هموار توسعه یابد.
نرجس شرفی غلامحسن جعفری
فرم های سطحی زمین بر اثر فرایندهایی ایجاد می شوند که خود تحت تأثیر برآیندهای مختلف توپوگرافیکی و وضعیت ثبات و پایداری آن هاست. در نهایت کنش و واکنش متقابل بین آنها منجر به شکل گیری نهایی لندفرم هایی می گردد که چشم اندازهای ژئوموژفولوژیکی را می سازند. رفتار مجرد و انتزاعی آب در بستر محیط های مختلف ژئوموفولوژیکی بسیار قابل تأمل وبحث برانگیز است. ولی آنچه خروجی این گونه رفتار را در طی زمان می سازد، به عنوان لندفرم شناخته می شود. محققان بسیاری کوشیده اند در بین پارامترهای کمیت پذیر رودخانه مثل الگوی آبراهه، تراکم، ناهنجاری ونحوه اتصال آبراهه با سایر ویژگی منطقه مثل شاخص های مورفوتکتونیک، لیتولوژیک و غیره روابط خطی برقرار نمایند. اما آنچه در این پایان نامه بیشتر در نظر قرار گرفته خروجی تمام این ها بر روی سطح زمین که از آن به عنوان رفتار رودخانه یاد می کنند. رفتار رودخانه گاه با همان مشخصه های کمیت پذیری که در بالا از آن یاد شد توجیه می گردد و گاه با سایر ویژگی های کمی و کیفی لندفرم ها مثل شرایط لیتولوژیک مأندرسازی، ژئونرون ها، جهت زهکشی سرشاخه های فرعی، نسبت به شاخه اصلی، خندق وغیره. در این پایان نامه با توجه به همه ی این ویژگی ها، حوضه قزل اوزن پهنه بندی و آنچه باعث شکل گیری نهایی شبکه آبراهه ای شده بود، در ارتباط با چهار پارامتر اصلی محیطی بررسی گردید. این چهار پارامتر عبارتند از: تغییر سطح اساس، لیتولوژیک، تغییرات اقلیمی و نئوتکتونیک. نتایج حاکی از آن است که اقلیم و تغییرات آن نه تنها در طی زمان، رفتار رودخانه را کنترل کرده اند، بلکه در شرایط کنونی نیز در قسمت های سرآب قزل اوزن و سرشاخه هایی که معمولاً بر مرتفع ترین قسمت زیرحوضه ها، منطبق است با طولانی کردن زمان پاسخ سیستم هیدرولوژیکی در مقابل بارش ورودی معمولاً منجر به آبراهه های با مقدار ماده و انرژی کم که خروجی آنها به صورت آبراهه های دوشاخه ای، موازی و زاویه اتصال نزدیک به 90درجه شده است. همانطورکه نئوتکتونیک و تغییرات سطح اساس نیز در مناطق طارم و بخشی از زنجان رود منجر به آبراهه های مستقیم و موازی گردیده است. در ژئونرون های منطقه نیز رودخانه با انرژی کمی ناشی از وسعت بستر اصلی و شیب کم آن است به مأندرسازی در رسوبات مارنی مبادرت ورزیده و با تغییر زوایای مشخص شبکه همگرایی گذشته را به جریان خطی تبدیل شده که منجر به انحراف و اسارت های متعدد در رودخانه شده است .
غلام حسن جعفری محمدحسین رامشت
چکیده ندارد.
ربابه موسوی محمدحسین رامشت
چکیده ندارد.
زهرا رسولی شهنی محمدحسین رامشت
منطقه زفره در شمال شرقی استان اصفهان واقع شده و در زمره بخش کوهپایه از شهرستان اصفهان محسوب می شود. از نظر موقع ریاضی در طول جغرافیایی َ12 ْ50 تا َ24 ْ52 شرقی و عرض جغرافیایی َ51 ْ32 تا َ2 ْ33 شمالی قرارگرفته است. مساحت این منطقه 76/161 کیلومتر مربع می باشدو از نظر زمین شناسی جزء زون سنندج – سیرجان و بخش آذرینی آن قرار دارد. هدف اصلی این پژوهش بررسی نقش عوامل ژئومورفولوژی در تعیین حساسیت اراضی به فرسایش می باشد که در این رابطه با استفاده از مدل slemsaکه ترکیبی از عوامل و ویژگیهای اقلیمی، زمین شناسی، پوشش گیاهی و مرفولوژی است، فرسایش را بررسی نمودیم. مواد مورد استفاده در این تحقیق، نقشه های توپوگرافی 1:50000 ظفرقند،عباس آباد پغری و زفره، نقشه زمین شناسی 1:100000 کوهپایه و اردستان، مطالعات کتابخانه ای، استفاده از نرم افزارهایexcel surfer و arc gis به منظور پردازش داده ها و تهیه نقشه ها می باشد. در این تحقیق بعد از بررسی عواملی چون قابلیت فرسودگی خاک، انرژی جنبشی بارش، شیب ، طول دامنه، پوشش گیاهی و ترسیم نقشه فرسایش، با فراهم آوردن شرایط استاندارد عددی سهم عوامل فرسایشی و موقعیت محلی آنها تعیین گردید. نتایج حاصل از این پژوهش به خوبی نشان میدهد که تحولات تاریخی فرآیندهای شکلزایی در منطقه یعنی فعالیت های یخچالی و جنب یخچالی یکی از مهمترین عوامل در تولید رسوب در گذشته از یک سو و به وجود آوردن سطوحی از اراضی در حال حاضر از سوی دیگر هستند که بیشترین حساسیت را نسبت به دیگر عوامل ادفیک (خاک شناسی) و زمین شناسی از خود بروز میدهد. به عبارت دیگر اگرچه ما در حال حاضر با شرایط خاصی از نظر فرسایشی روبرو هستیم ولی نمی توان کتمان نمود که وضعیت فعلی و حساسیت فرسایشی امروز منطقه به شدت تحت تأثیر فرآیندهای ژئومورفولوژیکی است که در گذشته بر منطقه حاکمیت داشته است.