نام پژوهشگر: فروزان راسخی
راضیه فلاحی نرگس نظرنژاد
پژوهش حاضر تلاشی است در پاسخ به این پرسش که زندگی انسان چگونه معنادار می گردد. رساله ی حاضر پاسخ این پرسش را از دیدگاه علامه جعفری و هیک مورد ارزیابی و مقایسه قرار داده است. علامه و هیک هر دو دین را عامل معنا دار شدن زندگی بشر معرفی می نمایند. لیکن چگونگی این معنا دار شدن از طریق دین در نظریات آنان متفاوت است. علامه «حیات معقول» را به عنوان زندگی دینی مطرح می کند که بر پایه ی آموزه های اعتقادی- عملی دین اسلام پایه گذاری شده است وانسان را به سوی «هدف اعلای حیات» هدایت می کند. با توجه به نگرش غایت انگارانه ی علامه به هدف، هدف زندگی از دیدگاه وی قابل کشف است. از نظر هیک آنچه باعث معنادار شدن زندگی انسان می شود نگاه دینی انسان به جهان است و تفسیر خوش بینانه ی نگاه دینی از ماهیت، سرانجام و خالق جهان باعث تغییر نگرش انسان مومن به طبیعت و اتفاقات می گردد. از نظر هیک همه ی ادیان می توانند چنین تفسیری را برای انسان ایجاد کنند. با توجه به تعریف هیک از معنای عملی، معنای زندگی از دیدگاه وی قابل جعل است.
بنفشه فاضلی نرگس نظرنژاد
پژوهش حاضر، به دنبال پاسخ به این پرسش است که انسانشناسی قرآنی چه تأثیری بر اخلاق پزشکی میگذارد. در این راستا، به بررسی مهمترین مبنای اخلاق پزشکی یعنی انسانشناسی میپردازد. این پژوهش، در نظر دارد نشان دهد که تعریف ما از انسان و نوع نگاه ما به او، در چگونگی تعامل با او تأثیر میگذارد. اگر نگاه ما به انسان، نگاهی مادی باشد، انسان صرفاً موجودی خواهد بود در کنار سایر موجودات و مرگ و زندگی او، ارزشی یکسان خواهند داشت؛ اما اگر انسان را به جز جسم مادی، دارای روحی الهی و خدایی بدانیم، آنگاه، روح و جسم او، هر دو از کرامت و شرافت بالاتری برخوردار خواهند شد و زندگی او و تلاش برای حفظ آن، ارزشی فوقالعاده خواهد یافت. این پژوهش، پس از بررسی نگاه فیلسوفان غربی به انسان و مقایسهی آن با دیدگاه قرآن، به این نتیجه رسیده است که انسانشناسی قرآنی، در مقایسه با سایر انواع انسانشناسی، از جامعیت و اتقان بیشتری برخوردار است و شایسته است که پزشکان، با توجه به شناختی که قرآن از انسان ارائه میدهد و او را به عنوان اشرف مخلوقات معرفی میکند، به بررسی اصول نظری اخلاقی پزشکی و چگونگی تعامل با بیمار بپردازند.
هاجر قلی زاده بناب فروزان راسخی
چکیده رساله حاضر به منظور تبیین دیدگاه دو فیلسوف ایمان گرا یعنی غزّالی ، متفکر قرن پنجم ه.ق و ویتگنشتاین ، متفکر قرن بیستم میلادی درباره ایمان وعقیده است . غزالی حقیقت ایمان را تصدیق و تسلیم قلبی نسبت به خدا می داند و با عقیده برخی فرقه ها که ایمان را تصدیق منطقی می دانند ، مخالف است . او عقیده را اکتسابی و تقلیدی می داند که به آنچه از طرف خدا به پیامبر نازل شده ، تعلّق می گیرد و باید به آنها ایمان آورد . با این حال ایمان قلبی فراتر از عقیده است . ویتگنشتاین هم ایمان را اعتماد به خدا می داند ؛ یک نوع احساس ایمنی مطلق ، که می توان با آن ادعا کرد که هیچ کس به چنین فردی آسیب نمی رساند . این احساس ربطی به عقیده ندارد . او در دوره دوم تفکّر خویش (فلسفه دوم) مفاهیمی چون «بازی زبانی» را مطرح می کند ، و زبان دینی را یک بازی زبانی می داند که جملات و مفاهیم دینی در بازی زبانی دینی معنا می یابد ؛ از این رو استدلال های مجرد فلسفی در حوزه دین کاربردی ندارد . بنابراین غزالی و ویتگنشتاین ـ هر دو ـ استدلال های عقلی و فلسفی را در حوزه دین قبول ندارند ؛ با این تفاوت که غزالی به دین و شریعت اسلام پایبند است ولی ویتگنشتاین معتقد و عامل به هیچ دینی نیست. کلیدواژه ها : ایمان ، عقیده ، شریعت ، غزالی ، ویتگنشتاین
سیده منصوره کاظمینی نرگس نظرنژاد
یکی از مهمترین مباحث فلسفه دین، میحث منشأ اعتقاد به خدا است. درباره منشأاعتقاد به خدا دیدگاه های گوناگونی وجود دارد که مهمترین این دیدگاه ها، دیدگاهی است که منشآ اعتقاد به خدا را "فطری" می داند. در این پژوهش تلاش کرده ایم "فطری" بودن منشأ اعتقاد به خدا را از دیدگاه پلنتینگاو استاد مطهری -دو متفکر جهان غرب و اسلام- بررسی نماییم. این دو متفکر هر دو منشأ اعتقاد به خدا را غیربرهانی و "فطری" می دانند؛ با این تفاوت که پلنتینگا از فطری بودن منشأ اعتقاد به خدا، عقلانیت این اعتقاد و استاد مطهری حقانیت آن را نتیجه می گیرند.
الهام خازنی فروزان راسخی
چکیده رساله حاضر به منظور تبیین دیدگاه دو فیلسوف مر گ-اندیش، یعنی غزالی، متفکر قرن پنجم هجری و یاسپرس، متفکر قرن بیستم میلادی تدوین شده است. غزالی، مرگ اندیشی را نتیجه اندیشیدن به زندگی و محدودیت های آن می داند و معتقد است نوع نگرش افراد به مرگ، تعیین کننده شیوه و سبک زندگی آنان است. او بر این باور است که تنها به واسطه اندیشیدن به مرگ است که می توان به زندگی اخلاق مدار و هدفمند دست یافت و در این میان با توسل به معرفتی که حاصل از شناخت مبدأ و معاد است به کمال رسید. یاسپرس نیز مرگ اندیشی را ثمره تلاش انسان برای کشف رموز هستی و نیل به حقیقت خود می داند و آن را به عنوان یکی از موقعیت های مرزی و اسرار آفرینش در نظر گرفته و معتقد است که تنها با کشف حقیقت مرگ بر اساس ایمان است که می توان به معنای بودن و هستی نایل شد و زندگی اصیل را بنا کرد.
مریم خردمند نرگس نظرنژاد
اگزیستانسیالیسم یکی از مهم ترین مکاتب فلسفی قرن بیستم است. این مکتب، تفکر در باب انسان را محور مباحث خود قرار داده و با ایمانی که نسبت به توانایی انسان دارد در پی آن است تا وظایف او را از کیفیت و نحوه ی وجودش در عالم اتخاذ کند. وجه تمایز و در عین حال تفاخر این مکتب نسبت به سایر مکاتب در آن است که این مکتب به جای حقیقت فی نفسه ، حقیقت انسانی و حقایقی را که در رابطه با انسان معنی دار می شوند، مورد توجه قرار می دهد. لذا آن چه در این مکتب مهم است، انسان و دغدغه های انسان بودن است. از دیگر سوی، کتاب نهج البلاغه مجموعه ای گهربار از سخنان حکمت آمیز و مستدل انسانی کامل و متعالی است که منبعی کامل برای راهنمایی انسان ها، جهت بهره مندی هرچه بیش تر از هستی خود، در تمام دوران هاست. از این رو، این کتاب نه تنها می تواند مرجعی برای بهتر زیستن باشد، بلکه از چنان ظرفیتی برخوردار است که می تواند سوالات فلسفی و چالش های فکری انسان امروز را نیز پاسخ دهد. در حقیقت، نهج البلاغه گنجینه ای از معارف الاهی و انسانی است که به گفته ی استاد شهید مطهری: ’ روزگار از کهنه کردن آن ناتوان است و گذشت زمان و ظهور افکار و اندیشه های نوتر و روشن تر، مرتبا بر ارزش آن افزوده است‘. با توجه به آن که آموزه ی بنیادین مکتب اگزیستانسیالیسم، انسان و زندگی انسان مدارانه است و این مکتب تأثیرات عمیقی را در طول یک قرن بر فلسفه و اخلاق گذاشته است، لذا این پژوهش در پی آن است تا با به کارگیری تفکرات و مبانی اگزیستانسیالیسم (آزادی و انتخاب- اصل تفرد- موقعیت های مرزی) خوانشی جدید از نهج البلاغه ارائه دهد. شرحی از برخی پژوهشهای انجام شده پژوهش هایی که به طور کلی به اگزیستانسیالیسم پرداخته اند عبارتند از : مقاله ’انسان ، انتخاب، تنهایی ‘ نوشته آقای حسین محمودی که به صورت اجمالی به مبانی اخلاق از منظر فلسفه های اگزیستانسیالیستی و نقد آن ها پرداخته است . اما ایشان درنقد آن مبانی تنها به نظرات جان مک کواری، نویسنده ی کتاب فلسفه های وجودی و مری وارنوک، نویسنده کتاب اگزیستانسیالیسم و اخلاق، اکتفا نموده و از آموزه های اسلامی و نهج البلاغه استفاده ای نکرده اند. این مقاله در ماهنامه خردنامه همشهری، شماره26 به چاپ رسیده است. همچنین پایان نامه ’ فلسفه اصالت وجود از دیدگاه گابریل مارسل‘ است که خانم شهلا اسلامی این پایان نامه را در دانشگاه تربیت مدرس دفاع کرده اند. ایشان با نگاهی عمیق و دقیق به اندیشه ی گابریل مارسل، به شرح مبانی اگزیستانسیالیسم پرداخته اند. پایان نامه دیگری که در این زمینه در دانشگاه تربیت مدرس دفاع شده ’ اختیار در فلسفه اگزیستانسیالیستی‘ است. این پایان نامه به کوشش آقای الیاس رضایی تألیف شده است. ایشان با بررسی مفهوم آزادی و اختیار در پی تبیین دیدگاه اگزیستانسیالست ها در این باره شده اند. پژوهشی که بالاخص به نهج البلاغه و اگزیستانسیالیسم پرداخته است، مقاله ای با عنوان ’رویکرد اگزیستانسیالیستی(وجودی) به نهج البلاغه‘ نوشته ی آقای مصطفی ملکیان است. ایشان در این مقاله به طرح مباحث اگزیستانسیالیستی و معضلات انسان امروز پرداخته و با استناد به آموزه های دینی اسلام و سخنان امام علی علیه السلام در نهج البلاغه درصدد بیان دستورالعمل هایی در جهت بهتر زیستن بودند. این اثر به صورت مجموعه مقالات در مجله دانشگاه تبریز، در تاریخ آذر 1380،شماره1، به چاپ رسیده است. با ملاحظه ی چند پژوهش معرفی شده، پرواضح است که تا کنون پژوهش مستقلی به صورت پایان نامه یا کتاب با نگاه اگزیستانسیالیستی به نهج البلاغه صورت نگرفته است. از این رو انجام این پژوهش ضروری به نظر می رسد. سوال اصلی پژوهش پاسخ نهج البلاغه به سوالات اگزیستانسیالیستی چیست؟ سوالات فرعی پژوهش 1- پاسخ نهج البلاغه در پرسش از آزادی و اختیارچیست؟ 2- دیدگاه نهج البلاغه درباره ی اصل تفرد در اگزیستانسیالیسم چیست؟ 3- موضع گیری نهج البلاغه درباره ی موقعیت های مرزی اگزیستانسیالیسم چیست؟ فرضیات پژوهش 1- نهج البلاغه بر آزادی انسان به عنوان موجودی مختار تأکید می کند و معتقد است انسان در عین مختار بودن موظف به بندگی خداوند است. 2- نهج البلاغه برای هر انسانی تشخص خاص خود را قایل است. 3- از نگاه نهج البلاغه در موقعیت های مرزی است که جوهر هر انسانی شناخته می شود. روش پژوهش؛ پژوهش در این رساله به روش کتابخانه ای است؛ نگارنده با مطالعه منابع، اطلاعات لازم را از آن ها استخراج کرده و سپس از طریق تحلیل داده ها و اطلاعات بر نوشتن این اثر همت گمارده است. الف- منابع منابع اصلی در این پژوهش، کتب و مقالات است. در معرفی و تشریح مبانی در بخش اگزیستانسیالیسم سعی شده است تا جای ممکن از کتب خود اگزیستانسیالیست ها استفاده شود. سپس از شروح و دایره المعارف ها درباره ی آن ها بهره گرفته شده است. در این رساله حداقل از پنج دایره المعارف استفاده شده که اکثرا به زبان لاتین و از سال 2000 به بعد هستند. در انتخاب منابع نیز سعی شده است تا از منبعی استفاده شود که زبان گویاتری داشته و تصویر درست تری از موضوع مد نظر را ارائه داده باشد. لازم است ذکر شود که در این رساله تنها از یک منبع اینترنتی استفاده شده است؛ این منبع دایره المعارف فلسفی دانشگاه استنفورد است که به غیر از این طریق (اینترنت) برای نگارنده قابل دسترسی نبوده است. آخرین تصحیح این منبع در سال 2004 صورت گرفته است. در بخش تحلیل نهج البلاغه، مهم ترین منبع، خود این کتاب ارزنده است و سپس شروح معتبر آن؛ با مطالعه و بررسی شروح نهج البلاغه، نگارنده به این نتیجه رسید که شرح علامه محمد تقی جعفری برای پژوهش در این رساله، مناسب ترین شرح ممکن است. البته علاوه بر بهره گیری از این شرح، از دیگر کتب مرتبط با نهج البلاغه همانند کتاب های استاد شهید مطهری و کتب استاد دلشاد تهرانی نیز بکار گرفته شده است. هم چنین نگارنده در این بخش، از مقالات پژوهشی متعددی نیز استفاده کرده است. معیار برگزیدن این مقالات، محتوای مقاله و اعتبار نویسنده ی آن بوده است. ب- چگونگی تحلیل داده ها در تحلیل مبانی اگزیستانسیالیسم، ابتدا سعی شده تا آرا و نظرات از کتب خود اگزیستانسیالیست ها استخراج شود و سپس با استفاده از شروح معتبر همانند فلسفه وجودی جان مک کواری و دایره المعارف ها، موضوع بسط و گسترش داده شود. به علاوه اکثر تقسیم بندی های صورت گرفته در رساله نیز مطابق با همان دایره المعارف ها است. بدین ترتیب در هر فصل- به غیر از اولین فصل که درباره ی کلیات است- ابتدا از طریق تبیین دیدگاه اگزیستانسیالیسم در باب موضوع مورد نظر، طرح مسأله می شود و سپس در بخش دوم دیدگاه نهج البلاغه درباره ی آن موضوع بررسی می شود. روش پژوهش در بخش نهج البلاغه، به شیوه ی موضوعی انجام شده است؛ یعنی نخست مبانی و موضوع های مطرح شده در اگزیستانسیالیسم در نظر گرفته شده و به نهج البلاغه عرضه می شوند و بخش هایی از خطبه ها، نامه ها و حکمت هایی که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم با آن موضوع ها در ارتباط هستند، استخراج شده و سپس آن ها از طریق شروح، مورد بررسی قرار گرفتند. از این طریق تمام جوانب موضوع های مطرح شده مطالعه شده و تبیین کلی درباره ی آن ها ارائه می شود. نتیجه گیری هر فصل نیز با در نظر گرفتن کل مباحث مطرح شده در دو بخش پیشین، تبیین می شود. معرفی فصول؛ این رساله در چهار فصل تنظیم شده است؛ فصل اول به کلیات و معرفی اگزیستانسیالیسم می پردازد. این فصل از سه بخش اصلیِ گستره ی تاریخی، تقسیم بندی فیلسوفان در اگزیستانسیالیسم و مبانی این جنبش فکری تشکیل شده است؛ بخش اول درباره ی سیر تاریخی بوجود آمدن این اندیشه است. بدین منظور، نگارنده در این بخش مشهورترین اگزیستانسیالیست ها را از ابتدای شکل گیری رسمی این اندیشه معرفی خواهد کرد. در حین این معرفی آرا و نظراتی از اگزیستانسیالیست ها مطرح خواهد شد که آن ها بدان نظر شناخته می شوند. در حقیقت این بخش در بر دارنده ی اندیشه های متنوع و آرا اگزیستانسیالیسم در طول تاریخ است. سیر قرار گرفتن این فیلسوفان با توجه به تقدم و تأخر تاریخی حضورشان به عنوان اگزیستانسیالیست و ملیت این متفکران خواهد بود. البته به جز ایشان اگزیستانسیالیست های دیگری نیز بودند، اما فیلسوفان معرفی شده در این بخش مهم ترین چهره ها و اندیشمندان این جنبش به حساب می آیند که هم چنان آرا و افکارشان در فلسفه ی امروز مطرح و موثر است. بخش دوم این فصل به تقسیم بندی اگزیستانسیالیست ها اختصاص خواهد یافت. این قسمت از آن جهت حائز اهمیت است که تا به حال در هیچ یک ازمنابع پژوهشی به این صورت منسجم بدان پرداخته نشده است، از این رو نگارنده تبیین مفصلی از چگونگی تقسیم بندی و زمینه ی این دسته بندی را ضروری می داند. در هر دسته، عناوینی از فیلسوفان پیرو آن ذکرخواهد شد و به نقاط مشترک ایشان و در حقیقت خصلت های آن دسته اشاره خواهد شد. بخش سوم از این فصل به مبانی اگزیستانسیالیسم می پردازد. در حقیقت این رساله به تبیین وتشریح پنج مبنای اصلی خواهد پرداخت، البته تعداد مبانی و گاه نوع تقسیم بندی آن ها از نظر اندیشمندان و منتقدین متغیر است، اما از آن جا که هدف نگارنده از عنوان کردن مبانی اگزیستانسیالیسم تبیین آماری و کمی آن نبوده، بلکه در پی حصول معرفتی در باب اگزیستانسیالیسم و خطوط اصلی اندیشه در این جنبش است، لذا با توجه به ظرفیت –کمی و کیفی- رساله تنها به ذکر پنج مبنا بسنده می کند. البته در این فصل، تنها دو مبنا به تفصیل ارائه می شود و سه مبنای دیگر در فصول آتی به عنوان مسأله ی اصلی هر فصل تبیین خواهد شد و سپس رویکرد نهج البلاغه به هر یک از آن ها مورد بررسی قرار خواهد گرفت. فصل دوم؛ عنوان این فصل ’بررسی دیدگاه های اگزیستانسیالیسم و نهج البلاغه در باب آزادی و انتخاب‘ است. در حقیقت کار اصلی این رساله از این فصل آغاز می شود. همان طوری که عنوان این فصل به گویاترین نحو ممکن، محتوای این فصل را معرفی می کند. این فصل به مقایسه دیدگاه های اگزیستانسیالیسم و نهج البلاغه در باب آزادی و انتخاب می پردازد. بدین منظور نگارنده به سیاق پژوهش های مقایسه ای ابتدا این موضوع را در اگزیستانسیالیسم تشریح و تبیین می کند، سپس نگاه نهج البلاغه را در باب این موضوع مورد بررسی قرار خواهد داد. در قسمت مربوط به نهج البلاغه، بخش هایی از خطبه ها، نامه ها و حکمت هایی ارائه می شوند که مرتبط با موضوع است و سپس نگرش نهج البلاغه با استفاده از شروح، توضیح داده می شود. در انتهای این فصل نتیجه گیری ارائه داده خواهد شد. فصل سوم؛ این فصل به ’بررسی دیدگاه های اگزیستانسیالیسم و نهج البلاغه در باب تفرد‘ می پردازد. برای رسیدن به این هدف، نگارنده نخست به تعریف و تشریح اصل تفرد در اندیشه ی اگزیستانسیالیسم خواهد پرداخت و سپس این موضوع را در نهج البلاغه مورد تحلیل قرار خواهد داد. در انتها، با توجه به مطالب ارائه شده، موضوع جمع بندی می شود. فصل چهارم؛ عنوان این فصل’ بررسی دیدگاه اگزیستانسیالیسم و نهج البلاغه در باب موقعیت های مرزی‘ است. این فصل نیز ابتدا به توضیح موقعیت های مرزی از نظر اگزیستانسیالیسم خواهد پرداخت، اما در این بخش، علاوه بر ایضاح مفهومی این مبنا چند نمونه از موقعیت های مرزی نیز توضیح داده می شوند. در بخش دوم نیز نگرش نهج البلاغه در باب این موضوع از طریق تبیین بخش هایی از خطبه ها، نامه ها یا حکمت های مرتبط با آن، مورد بررسی قرار خواهد گرفت. همانند دو فصل گذشته در پایان نیز نمای کلی بحث در قالب نتیجه گیری ارائه خواهد شد. در پایان رساله نیز بخشی به عنوان نتایج و پیشنهادات قرار داده خواهد شد و در این بخش، نتایج کلی این پژوهش و پیشنهاداتی به جهت انجام پژوهش های دیگری در این زمینه عنوان می شود. پس از تبیین نتایج و پیشنهادات، فهرستی از کلمات لاتین بکار رفته در رساله نیز ارائه می شود.
حمیده رستم مظاهری نرگس نظر نژاد
پژوهش حاضر به دنبال پاسخ این پرسش است که بداند مهم ترین مولفه های رویکرد وجودی به انسان شناسی قرآنی کدامند. بدین منظور سه مولفه از مولفه های تقریباً مشترک میان فیلسوفان وجودی را برگزیده است و آن ها را به عنوان پرسش هایی به قرآن عرضه کرده است تا با دستیابی بر پاسخ آن ها به انسان شناسی قرآنی با رویکرد وجودی نزدیک شود. مولفه های مورد بحث عبارتند از: تفرد، آزادی و اختیار، اوضاع و احوال مرزی. نکته قابل تأکید این است که مولف در خلال این پژوهش کوشیده است از هر گونه تحمیل آراء به قرآن اجتناب ورزد.
نوشین نظیری خامنه فروزان راسخی
هرچند نخستین واقعیتی که آدمی با آن روبه رو می شود، "خود" اوست و چیزی نزدیکتر از "خود" آدمی به او نیست، اما به همان میزان که این واقعیت به او نزدیک است به همان میزان هم مغفول واقع می شود و گاهی برای برخی افراد تا آخر عمر، بررسی نشده باقی می ماند و فراموش می شود؛ درحالیکه "خودشناسی" به یکی از ارزشمندترین موضوعاتی می پردازد که بررسی آن می تواند، حیات هر انسانی را در جهت مثبت آن دگرگون سازد. با مراجعه به تاریخ فلسفه می توان به این امر پی برد که هر یک از فیلسوفان به نحوی به "خودشناسی" پرداخته اند. اما دو فیلسوفی که به نحو چند جانبه و دقیق، این امر را بررسی کرده اند، افلوطین و شیخ اشراق هستند. تحقیق حاضر به بررسی دیدگاههای این دو فیلسوف در رابطه با "خودشناسی" می پردازد و مواضع اختلاف و اشتراک آنها را بررسی می کند. تحقیق حاضر نشان می دهد که این دو متفکر علاوه بر بهره گیری از عناصر فلسفی، مولّفه های عرفانی را نیز به کاربرده اند و به بحث "خودشناسی" از دو جنبه ی نظری و عملی پرداخته اند، حتی می توان گفت که پرداختن به جنبه ی عملی موضوع مورد بحث در آثار این دو فیلسوف، برجسته تر است؛ درصورتی که فیلسوفان دیگر بیشتر، جنبه ی نظری آن را مطرح کرده اند. همچنین این تحقیق درصدد برجسته کردن موضوع"خودشناسی" نیز هست تا به میزان بیشتر و به نحو جدی تر و چند جانبه، مورد توجه واقع شود. در این پژوهش از نفس با عنوان خود واقعی و از بدن با عنوان خود ظاهری، یاد شده است. واژگان کلیدی: افلوطین، شیخ اشراق، خودشناسی، خود واقعی، خود ظاهری
سارا مرادی نرگس نظرنژاد
چکیده در این رساله سعی شده است، تا به بررسی یکی از دغدغه های اصلی بشر امروز، یعنی پاسخ به این پرسش که « آیا زندگی معناداراست؟ » پرداخته شود. مسأله معنای زندگی از دیرباز محل بحث و بررسی اندیشمندان بسیاری بوده است، اما در جهان معاصر با توجه به افزایش روزافزون اندیشه پوچ گرایی و تفکر نیهیلیستی، لزوم پرداختن به این بحث از اهمیت بیشتری برخوردار شده است. در این خصوص دیدگاه استاد مطهری و دو تن از متفکران، متعلق به سنت الحادی غرب، آلبر کامو و توماس نیگل، مورد بررسی قرار گرفته است. کامو و نیگل بر این عقیده اند که زندگی انسان فاقد هر گونه معنای محصل و دست یافتنی است و انسان برای معنادار شدن زندگی، چاره ای جز جعل معنا از درون خویش ندارد. در مقابل استاد مطهری، معتقد است که انسان با حرکت در مسیر قرب الهی می تواند به کشف معنای زندگی خویش نائل آید. آن چه در نهایت از این مباحث حاصل شده است، این است که دیدگاه کامو و نیگل به نوعی موید پوچی زندگی انسان است و در عمل کمکی به رهایی انسان معاصر از منجلاب پوچی و بی معنایی نخواهد کرد. اما بر اساس نگرش شهید مطهری ساحت زندگی انسان بری از هر گونه پوچی و سر شار از امید و هدفمندی است. واژگان کلیدی: معنای زندگی، پوچی، هدف زندگی، استاد مطهری، آلبر کامو، توماس نیگل.
زهرا شاهب نرگس نظرنژاد
براهین جهان شناختی براهینی هستند که در آن ها با تأمل در جهان آفرینش و با تکیه بر نیاز موجودات متحرک و ممکن، به یک موجود کامل استناد می شود. یکی از اقسام این دسته از براهین، برهان جهان شناختی کلام است که در میان متکلمان اسلامی به برهان حدوث معروف است؛ و در آن از طریق حدوث زمانی عالم به اثبات وجود خالق پرداخته می شود. این برهان از براهین سنتی است که علی رغم نقدهایی که به آن شده است، در روزگار ما بازسازی شده است. رساله حاضر تقریر سنتی این برهان توسط غزالی را با تقریر بازسازی شده آن توسط کریگ مقایسه می کند و بیان می دارد که غزالی با این برهان در صدد اثبات وجود خداست در حالی که کریگ، معتقد است یافته های علمی احتمال وجود خدا را تقویت می کنند.
انسیه تنوره زهره توازیانی
چکیده نظام اخلاقی اسلام مبتنی بر جهانبینی الهی است که بر طبق این نوع جهانبینی رسیدن به سعادت و کمال به عنوان غایت اخلاق که همان قرب الهی است در پرتو این بینش میسر است چرا که طبق دیدگاه الهی، انسان علاوه بر بعد جسمانی، دارای بعد روحانی است که بدان وسیله قابلیت بقاء و دوام را دارا است و می? تواند با کسب ره توشههایی از این دنیا به جهان دیگر کوچ نماید و به زندگی خود در پرتو نور الهی ادامه دهد. اعتقاد به معاد بدون اعتقاد به خلود نفس، باوری عقیم است علاوه بر آن این اعتقاد یکی از اصول اساسی اسلام محسوب میشود و این باور اعتقادی ضامن اجرائی برای اعمال و رفتارهای انسان در دنیا است، چرا که انسان با اعتقاد به حیات جاوید، زندگی هدفمند و منظمی برای رسیدن به مقصود خواهد داشت، و در زندگی با نشاط بیشتری به سوی هدف حرکت میکند. اما انسانی که زندگی خود را فانی در دنیا میداند و قائل به زندگی جاوید نیست، ارزش انسانی خود را تنها در این سرا و ارضاء خواستههای نفسانیاش خلاصه میکند و چه بسا برای رسیدن به لذات زودگذر دنیایی از بسیاری از اصول اخلاقی بگذرد و آنها را مانع رسیدن به مقصود خود بداند و گاهی امر غیر اخلاقی را به عنوان ارزش برای خود تلقی نماید. نظر به این که نظام اخلاقی اسلامی بدون باور به معاد سامان پذیر نبوده و قادر نیست آموزههای پایدار اخلاقی را برای اداره ی جامعه انسانی عرضه نماید، محقق این رساله در پی آن است که چگونگی این تأثیر را که پیوند وثیق با خلود نفس دارد، بر تکوین نظام اخلاق اسلامی و ساختار آن در قالب یک مطالعه نظری عرضه دارد تا ضمناً راهنمایی برای کسانی باشد که در جستجوی نظام پایدار ارزشی هستند که به گمان محقق تنها نظامهای دینی قادرند پایداری ارزشها را تضمین نمایند و لذا در این رساله سعی شده است چنین ادعایی به اثبات رسد. واژگان کلیدی اعتقاد، خلود، نفس، اخلاق، اسلام
فیروزه گودرزی فروزان راسخی
پژوهش حاضر درصدد است تا با بیان آراء ابن سینا و سید حیدر آملی در رابطه با شناخت و وصال خدا از طریق شناخت نفس بپردازد. ابن سینا به عنوان فیلسوف مشائی فقط به تحلیل عقلی بسنده می کند و سید حیدر آملی نیز به عنوان شخصی عارف پیشه درصدد بیان آراء عرفانی در این زمینه است. با بررسی بیشتر مشخص می شود که گویا ابن سینا کم کم به روش عرفانی نزدیک شده و به روش اشراقیون توجه کرده است. در این پژوهش ابتدا به چگونگی شناخت از دیدگاه این دو شخصیت برجسته پرداخته شده و سپس شناخت خدا و شناخت نفس و ابعاد گوناگون این شناخت و امکان و مطلوبیت آن را بیان کرده ایم. در ادامه به وصال و چگونگی رسیدن به آن از دیدگاه این دو شخصیت مهم فلسفی و عرفانی نیز پرداخته ایم و سرانجام دیدگاه های آن دو را در این مورد مقایسه کرده ایم.
سعیده سعیدی فروزان راسخی
نظر به جایگاه ویژه?ای که عدالت در عرصه?های مختلف داشته و دارد، این بحث به حوزه فلسفه نیز کشیده شده و بخشی از فضای فلسفی را به خود اختصاص داده?است. علاوه بر آن فیلسوفان بسیاری از ورود به آن غفلت نکرده?اند؛ از متقدمین حکمای اسلامی، خواجه نصیر الدین طوسی و از متأخرین، علامه طباطبایی دو حکیمی هستند که بخشی از همّ خود را مصروف آن داشته?اند. نگارنده در این پژوهش سعی نموده است تا گوشه?ای از این تلاش?ها را به تصویر کشد؛ برای این منظور، عدالت را در چهار محور کلی اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و الهی از منظر این دو حکیم مورد بررسی قرار داده و به طرح نقاط اشتراک و افتراق آن?ها پرداخته?است. حاصل این تحقیق نشان می?دهد که خواجه طوسی و علامه طباطبایی در موارد متعددی نظرات مشابه دارند؛ از جمله آن?ها این موارد است: عدالت، کاملترین فضیلت است و در همه امور وجود دارد، اما در بحث اعتباری یا حقیقی بودن عدالت، معیار تعیین امر عادلانه و رابطه عدالت و آزادی، اختلاف نظر دارند. کلمات کلیدی: اخلاق، فضیلت، عدالت، آزادی، خواجه نصیرالدین طوسی، علامه طباطبایی.
زینب قره داغی نرگس نظرنژاد
پرسش از سرشت انسان و جایگاه او در هستی و روابطش با سایر اجزای هستی، یکی از مهم-ترین و کلیدی ترین پرسش های بشر است. از آن جایی که زندگی انسان معاصر به دلیل عدم دریافت پاسخ مناسب این پرسش دچار فقدان معنای وجودی شده، پرداختن به آن ضروری می نماید. در این پژوهش به دنبال پاسخ دو تن از متفکران معاصر، گابریل مارسل و علامه جعفری در باب جایگاه انسان در ارتباط با خویشتن، دیگران، جهان هستی و خداوند هستیم. علامه جعفری اصل بنیادین حیات دینی را زندگی در حیات معقول دانسته و با طرح ابعاد مختلف آن، پاسخ پرسش های انسان درباره موجودیت و جایگاه و روابطش را داده است. مارسل با رویکردی نزدیک به رویکرد دینی، زیربنای آگاهی انسان را مبتنی بر ارتباط او با جهان و دیگران دانسته و بر همین اساس، تجارب انسانی ای که در نهایت منجر به ارتباط او با خداوند می شود، تبیین کرده است.
فریده حکیمی فروزان راسخی
رساله حاضر برای بررسی آراء و عقاید دو فیلسوف انسان شناس،یعنی باباافضل کاشانی متفکر قرن هفتم هجری و سورن کی یرکگور متکلم عارف پیشه قرن نوزدهم میلادی تدوین گردیده است.فلسفه باباافضل اساساً خودشناسی است.چنان که او معتقد است که خودشناسی واقعیتی جاودانه است که همان آگاهی است و شناختن آن همان شدن آن است.او بر این باور است که انسان از راه علم به کلیّات به هستی واقعی می رسد و بر عالم مسلّط می شود و عالم را جزو خود می کند چرا که همه چیز در عالم مسخّرِ انسان است. هرچند که او عقل را روشنگر راه آدمی می خواند ولیکن کمال را در زندگی عقلانی و روحانی می داند چرا که زندگی حسی و جسمانی که انسان ها و حیوانات در آن مشترکند،هیچ است.او در نهایت اشاره می کند که آدمی با خود شناسی به خداشناسی که غایت و سعادت آدمی در آن است، می رسد.باباافضل در روش استدلالی خویش به حکمت مشاء نظر دارد ولی در فلسفه خود به تلفیق فلسفه و عرفان قائل است و روش عقلانی محض را نمی پذیرد.کی یرکگور نیز دغدغه و فلسفه زندگیش انسان و انسانیت است.او معتقد است که فرد خود به تنهایی یک حقیقت است و آدمی همواره در حال شدن(تکامل)است.او بر این باور بود که اندیشه و زندگانی انسان اصیل یکی است و آن همان شعار سقراط یعنی خودت را بشناس است که آدمی با گزینش هایی که بر اساس سه مرحله زندگی خود(جمال پرستی،اخلاقی،دینی) می کند هرچه بیش تر در این مسیر قدم بر میدارد تا در نهایت به شناخت گوهر وجود یعنی خداوند نائل آید.کی یرکگور پایه گذار فلسفه ای است که با انسان آغاز می گردد و در نهایت نیز به انسان ختم می گردد.او در روش فکری خویش بیش تر تحت تأثیر سقراط و افلاطون قرار دارد.کی یرکگور همچنین اهمیت عقل را جز اینکه موجب تمایز انسان از حیوان می گردد چیز دیگری نمی داند و معتقد است که آدمی از طریق عقل خویش به نهایت سعادت نائل نخواهد آمد بلکه آنچه شخص را در این راه به پیش می خواند،ایمان است.
معصومه خلیلی مقدم نرگس نظرنژاد
سینما یکی از مهم ترین ابزارها برای انتقال اندیشه های فلسفی است که کمپانی هالیوود به خوبی این رسالت را درک کرده است و برای ترویج فرهنگ و ایدئولوژی غرب، مضامین عمیق فلسفی را در تار و پود صحنه های اکشن و جلوهای ویژه- آشکارا یا پنهان- جای می دهد. فیلم سه گانه ماتریکس، یکی از مهم ترین فیلم ها در تاریخ سینمای هالیوود است که با درون مایه ای فلسفی، به خوبی آراء فلسفی مادی گرا را - به مدد اسطوره و جلوه های ویژه- به مخاطب ارائه می دهد ولی او را با طیف وسیعی از سوالات رها می سازد و در پاسخ گویی هیچ کمکی به مخاطب نمی کند بلکه ذهن او را آن چنان درگیر فیلم می سازد تا خود پاسخ ها را به فراخور حال بیابد. از آن جا که ممکن است مخاطب تحت تأثیر این اندیشه های فلسفی، بیراهه را جایگزین راه حقیقی سازد، رساله ی حاضر این اندیشه های فلسفی را مورد بررسی و نقد قرار می دهد. کلید واژگان: ماتریکس، فلسفه، سینما
فاطمه ملبوبی فروزان راسخی
زیبایی شناسی، پژوهشی فلسفی است که به بحث درباره چیستی و ماهیت زیبایی می پردازد. گرچه تنها دو قرن از بلوغ این علم می گذرد، اما نباید از این امر غافل بود که گذشتگان نیز به زیبایی و مسائل مربوط به آن توجه داشته اند. فلاسفه مسلمان نیز در این مبحث نظرات و آرائی ارائه کرده اند. ابن سینا و شیخ شهاب الدین سهروردی نیز از جمله این فلاسفه هستند. اگرچه آنها به طور خاص به بحث زیبایی شناسی نپرداخته اند، اما با تفحص در آراء این دو، می توان مسائل مطرح در این موردرا بر اساس دیدگاه های آن ها استنباط نمود. در این پژوهش روشن گردیده که بحث زیبایی از دیدگاه این دو متفکر با بحث عشق نسبت دارد. بنابراین در کنار بحث زیبایی، به چیستی عشق نیز پرداخته ایم و ربط و نسبت آن را با زیبایی تبیین کرده ایم. پس از مقایسه این دو فیلسوف روشن می شود که هردو به شیوه مکتب خود در اینکه زیبایی حقیقی و اصیل از آن واجب الوجود است و زیبایی های دیگر تجلی زیبایی اوست، اتفاق نظر دارند. اما با توجه به این نکته که نظام فلسفی ابن سینا مشائی و نظام سهرودی اشراقی است در بعضی موارد اختلاف نظر نیز دیده می شود. که در این پژوهش به موارد اشتراک و افتراق آن ها می پردازیم.
مریم احسانی فروزان راسخی
حیات اخلاقی انسان متشکل از دانسته ها و بایسته هاست، گاهی انسان علی رغم معرفت به خوبی و بدی برخلاف این معرفت عمل می کند. لذا بررسی علت شکاف میان معرفت اخلاقی و عمل اخلاقی امر بسیار مهمی است. ارسطو و غزالی از جمله کسانی هستند که دغدغه ی این امر را داشتند. ارسطو برخلاف سقراط که معتقد بود معرفت به خوبی و بدی ضرورتاً منجر به عمل می شود، چنین ضرورتی را نمی پذیرد و معتقد است عواملی باعث ایجاد شکاف میان معرفت اخلاقی و عمل اخلاقی می شود که در این میان از ضعف و قصور اخلاقی سخن به میان می آورد و معتقد است جزء غیر عقلانی نفس باعث می شود انسان از دستیابی به سعادت حقیقی-اش که در پی رسیدن به آن است، دور افتد. غزالی نیز در مباحث نفس شناسی از اندیشه های ارسطو مدد می گیرد اما به علت آنکه او متفکری مسلمان و صوفی مسلک بود، علاوه بر تأکید بر عقل، که در نظر ارسطو دیده می شود، تأثیرگذاری شرع و شهود را در عمل اخلاقی نیز یادآور می شود.
حکیمه جهانگیری دولت آبادی زهره توازیانی
مسئله معاد و زندگی پس از مرگ یکی از اصول ادیان آسمانی است و اعتقاد به آن ریشه در فطرت انسان ها دارد و در آیات قرآن هم فراوان به این موضوع اشاره شده است. امید به آینده و جاودانگی انسان نقطه عطف افکار بشر و معنا بخش زندگی آدمی است؛ لذا تبیین مساله معاد و پرداختن به آن می تواند پاسخگوی سوالات متعددی در این زمینه باشد. دور بودن از تجربه ی زندگی اخروی، پژوهش و تحقیق در آن را بس دشوار می سازد و این امر موجب اختلاف آراء و نظرات دین پژوهان ومتکلمان در این قلمرو شده است. اما می توان با بررسی و مقایسه دیدگاه های آنان تفسیر روشنتری از آن ارائه داد. در این پژوهش، معاد، انواع معاد؛ روحانی و جسمانی و تناسخ، امکان معاد جسمانی، معاد از دیدگاه خواجه نصیرالدین طوسی و قاضی عضدالدین ایجی مورد بررسی قرار گرفته و نقاط اشتراک وافتراق آنها بیان شده است. در مجموع خواجه و قاضی در موارد زیادی دیدگاه های مشابه دارند اما در مسائل مهمی چون اعاده ی معدوم اختلاف نظر دارند. کلمات کلیدی: معاد، اعاده ی معدوم، خواجه نصیرالدین طوسی، قاضی عضدالدین ایجی.
لیلا کمال لو فروزان راسخی
چکیده: اخلاق، رمز سعادتمندی انسان است و غفلت از آن، به منزله فاجعه ای دردناک است و این مطلب است که کمتر اندیشمندی از کنار آن به راحتی گذشته است، به طوریکه می توان گفت عموم فیلسوفان و متکلمان تاریخ، بخشی از رسالت خویش را در سامان بخشی به نظام های مختلف اخلاقی سپری کرده اند، چه در میان مسلمانان و چه اندیشمندان غیر مسلمان. در حوزه اسلامی از معاصرین شهید مطهری، و از متقدمین ملا احمد نراقی، از جمله کسانی هستند که به ضرورت پرداختن به مباحث اخلاقی به طور جدی توجه داده اند. لذا ما در این پژوهش این دو تن را، که خود نمونه اخلاق اند، انتخاب نموده ایم تا با مطالعه آثار گران بهایشان، اصول تعلیم و تربیت اخلاقی مورد نظر آنها را استخراج کنیم. در این زمینه به نقاط اشتراک بسیاری بین نراقی و استاد مطهری رسیدیم و نقاط افتراق در آنها به ندرت دیده می شد، که افتراق آنها بیشتر به دلیل معاصر بودن و حوزه وسیع مطالعات استاد مطهری، در دو زمینه تعلیم و تربیت و اخلاق بود. و بیشتر مباحث، در زمان نراقی، مبتنی بر اخلاق بود. و او برای اثبات گفته های خویش بیشتر به آیات و روایات استناد می کرد و اخلاق را همان تربیت می دانست، و تربیت را در اخلاق جستجو می کرد، اما بیانات استاد مطهری، بیشتر مبتنی بر نقل و به تفکیک اخلاق از تربیت بود.
الهه مزیدی نرگس نظرنژاد
یکی از کاربردهای فلسفه تسلی بخشی آن است که کمتر به آن توجه شده است. پژوهش حاضر به دیدگاه علامه جعفری در باب تسلی بخشی فلسفه با نگاهی دینی می پردازد. به اعتقاد ایشان انسانی می تواند در تعاملات چهارگانه خود، یعنی تعامل با خویشتن، تعامل با خدا، تعامل با دیگران و تعامل با جهان هستی تسلی یابد که در مسیر حیات معقول قرار گیرد و زندگی خود را از انحصار در زندگی طبیعی محض آزاد کند؛ بدین ترتیب به سوی هدف اعلای هستی، یعنی همان شرکت در آهنگ کلی هستیِ وابسته به کمال برین، قرار گیرد. در این جا مقصود از آهنگ کلی هستی همان عبادت کمال برین یا خداوند است. به عبارت دیگر این که انسان درک کند تمام جهان هستی در حال عبادت خداوند است و اگر او نیز به کمک قدرت مالکیت بر خویشتن از خودخواهی که عامل رنج خود و دیگر انسان ها است، رها شود و بداند که در راه رسیدن به هدف اعلا تنها نیست و با آنان رقابت سازنده داشته باشد، می تواند روح خود را تا حدی وسعت دهد که با تمام جهان هستی متحد شود. بدین ترتیب در آهنگ کلی هستی که به سوی کمال برین در حرکت است، متحد می شود و آن گاه همه انسان ها و جهان هستی را در درون خود دارد و دیگر هیچ کدام از آنان نمی توانند موجب رنج و اندوه او شوند. بدین ترتیب او راه مناسب برای مواجهه با مسائلش را می یابد.
طاهره اصلانی اعلی تورانی
چکیده: با خدشه دار شدن مبانی نظری اخلاق در غرب و تزلزل پایگاه هستی شناسی آن، جنبه های عملی این مقوله نیز مورد تهدید جدی قرار گرفت و بسیاری از نظریه پردازان غربی، با تکیه بر اعتباری بودن ارزش ها یا با به رسمیت شناختن ضد ارزش ها به تبیین دیدگاه های خویش پرداختند. دو فیلسوف معاصر یعنی مهدی حائری یزدی و یورگن هابرماس، به شیوه خود سعی در اثبات رابطه بین نظر و عمل نموده اند. تفاوت در جهان بینی و مبانی فکری دو اندیشمند، موجب رسیدن به نتایج بسیار متفاوتی می شود. حائری یزدی با مبانی نظری دینی، اعتباری بودن بایدها را رد می کند و تمام بایدها اعم از اخلاقی و غیراخلاقی را به هست ها بازمی گرداند و با استفاده از نظریه انطباق و حسن و قبح عقلی، اصول جاودانه و لایتغیر اخلاقی را نتیجه گیری می کند. هابرماس با دیدی مادی گرایانه به تبیین این مسئله می پردازد و نظریه علایق معرفت ساز، کنش ارتباطی و اخلاق گفتگویی را مطرح می کند، اما نتیجه ای که از رابطه نظر و عمل هابرماس حاصل می شود، همان نسبیت گرایی اخلاقی و پلورالیزم است. واژگان کلیدی: نظر، عمل، حائری یزدی، هابرماس، فلسفه اخلاق، اصول جاودانه اخلاقی، نسبیت اخلاقی
زینب حدادی فروزان راسخی
همواره در میان فلاسفه و عرفای اسلامی، دیدگاه های مختلفی در مورد خدا مطرح بوده است. فلاسفه ی قبل از سهروردی با استفاده از دلایل فلسفی صرف، و عرفا با استفاده از شهود باطنی خویش ، به اثبات وجود خداوند می پرداختند. یکی از فیلسوفانی که با استفاده از افکار مختلف فلاسفه و عرفا و ادیان الهی نظامی نوین ابداع کرده سهروردی است. وی فلسفه ی خویش را بر پایه ی افکار مختلف این افراد و تلفیق آن ها، و هم چنین بر پایه ی تجربه های عرفانی خویش ایجاد کرده است. سهروردی فلسفه ی خویش را حکمه الاشراق می نامد، که در آن بر خلاف نظام های فلسفی دیگر از مفاهیمی چون نور و ظلمت استفاده می کند. یکی از مباحث اصلی در فلسفه ی او بحث از خدا یا نورالانوار و افعال و صفات اوست که در این نوشتار به آن پرداخته خواهد شد. سهروردی معتقد است که وجود خداوند امری است بدیهی و دلایل اثبات خداوند صرفاً دلایلی می باشند برای آگاهی بیشتر ما. وی در ادامه به ذکر دلایل فلسفی و اشراقی خویش می پردازد. به نظر می رسد که سهروردی در ابداع فلسفه ی خویش از اندیشه ی عرفایی چون حلاج بهره برده باشد. نقطه ی اصلی اندیشه ی حلّاج در مورد شناخت خداوند، این است که او نیز معتقد است که ما انسان ها هرگز نمی توانیم درک و شناختی درخور وجود خداوند از او داشته باشیم، و شناخت ما تنها به اندازه ی مرتبه ای است که ما در آن قرار داریم. وی معتقد است که صفات خداوند تنها اسمائی هستند برای ما انسان ها که بتوانیم خداوند را با آن اسماء مورد خطاب قرار دهیم. سهروردی در بسیاری از نظرات خود درباره ی خدا تابع حلّاج بوده است. لذا این پرسش شایان طرح است که به درستی عقیده ی سهروردی و حلّاج در باره ی خداوند و اسماء و صفات او و هم چنین رابطه ی او با انسان و نظام هستی چیست؟ آیا این دو عارف و فیلسوف تلقی واحدی از خداوند و اسماء و افعال او دارند؟ تمایز و شباهت های اندیشه ی آن دو چیست ؟ هم چنین در این نوشتار به بررسی فرضیه های مطرح شده در طرح پژوهشی می پردازیم، چنان که در فصل دوم به فرضیه ی مربوط به حلاج، در فصل سوم به فرضیه ی مربوط به سهروردی و در فصل چهارم به فرضیه ی سوم یعنی شباهت ها و تفاوت های نظرات آن دو پرداخته خواهد شد.
عطیه کاظم فرحزادی فروزان راسخی
رسالت پژوهش حاضر معرفی مبانی و معیارهای عرفان راستین از دیدگاه ملاصدرا و علامه طباطبایی است. ارائه نشانه هایی از عرفان نظری حقیقی یا جهان بینی عارفانه و عرفان عملی حقیقی یا عارف حقیقی می تواند رهگشای علاقمندان به عرفان درتشخیص عرفان و عارف راستین از دروغین باشد. در این باره نسبت میان عرفان و عقل و نیز عرفان و دین، در آثار ملاصدرا و علامه طباطبایی بررسی می شود؛ و نیز جایگاه برخی عناصر مهم در عرفان، سیره، روش و عملکرد (عمل) عارف در آثار ایشان پیگیری می شود. عقل و دین دو مبنای عرفان ملاصدرا و علامه طباطبایی هستند. ملاصدرا به برقراری وحدت میان عرفان، عقل و وحی اهتمام داشته و علامه محور وحدت را قرآن می داند. البته ملاصدرا بر عقل به عنوان حجت درونی و علامه بر دین مدوّن (شریعت) و دین مکوّن (فطرت) بیشتر تاکید نموده اند. ارتباط متقابل معرفت النفس و معرفت الرب، اخلاق مداری، پایبندی به شریعت و عبادات، اهتمام به تهذیب نفس و ... از نشانه های عرفان نظری و عملی حقیقی در آثار ملاصدرا و علامه طباطبایی است.
فائزه سیبویه فروزان راسخی
محمد ابن زکرای رازی پزشک فیلسوف و شیمیدان ایرانی است او در زمینه پزشکی شهرت جهانی دارد اما آرای فلسفی و کلامی وی به دلیل تقابل با جریان فکری رایج مورد توجه قرار نگرفت بررسی آرای م.جود و منسوب به رازی نشان میدهد که او قائل به پنج مبدا قائم بذات برای خلقت بوده وبر خلاف ارسطو جهان را حادث می پندارد او بر این باور است که وجود شرور در عالم بیش از خیرات است و نفوس از این عالم رهایی نمیابد مگر بواسطه آموختن فلسفه رازی فیلسوفی خرد ارا و قائل به اصالت عقل است وبر این باور بوده که تمامی انسان هتبره یکسانی از خرد دارند دریاب عقیده وی راجع به نبوت دو دیته روایت متعارض وجود دارد در روایت اول رازی منکر نبوت بوده که ستایش و تجلیل وی از مقام عقل این نظریه را تقویت میکند در روایت دوم رازی نه تنها نبوت را امکار نمیکند بلکه فردی شیعی مذهب مهرفی میشود بررسی این دودسته از روایت ها هاکی از آن است که رازی اگر چه در باب نبوت عقاید متغاوتی داشته اما نمیتوان پیامبر ستیزی وانکار نبوت را به وی نسبت داد
زهره طیار فروزان راسخی
در این رساله نور در حکمت سهروردی و قرآن مورد بررسی قرار می گیرد. قرآن به عنوان کتاب آسمانی، همواره مورد توجّه و الهام بخش متفکّران مسلمان بوده است. در قرآن، آیات متعددی اشاره به نور کرده اند. نور در این آیات علاوه بر نور پروردگار، شامل مراتب نوری در انسان و کتب آسمانی و حتّی نور محسوس، که اعلی درجه ی آن نور خورشید است، می شود. نور ایمان، نور علم و معرفت، نور طاعت و بندگی و نور ذکر خدا، از جمله نورهایی اند که انسان بنابر میزان خلوص از آن ها بهره مند می گردد. از نظر قرآن، تنها نور حقیقی خود خداوند است. سهروردی نیز، به عنوان فیلسوفی مسلمان در بسیاری از آثارش پس از طرح نظرات خود، به آیات قرآن استناد کرده است. وی زمانی که از مفهوم نور و اقسام آن در سلسله ی مراتب انوار سخن می گوید، از خداوند تعبیر به نورالانوار کرده و در نظام نوری اش او را در رأس سلسله ی انوار قرار می دهد. به نظر او نور، یکی از اسماء الهی است که تجلّی آن در آسمان ها و زمین به مراتب مختلف ظهور کرده است. جهان بینی سهروردی به گونه ای است که، جایگاه موجودات بنابر میزان نورپذیری و مرتبه ی نوری هریک، مشخص می شود. یعنی هرچقدر به نورالانوار نزدیک تر باشند، در درجه ی بالاتری از نظام طولی انوار قرار می گیرند، و هرچقدر از منبع نور دور تر باشند در درجه ی پایین تری از انوار قرار می گیرند. با بررسی نور در حکمت سهروردی و قرآن می توان گفت که «نور» واژه ای است که در قرآن مصادیق متعددی برای آن ذکر شده است، درحالی که در فلسفه ی سهروردی نور معادل با موجود است و والاترین موجود همان نورالانوار است که در رأس سلسله ی وجود قرار می گیرد.
سیده لیلا موسوی فروزان راسخی
چکیده بحث از انسان در مباحث فلسفی از دیرباز دارای اهمیّت و جایگاه ویژه ای بوده تا حدّی که شناخت انسان پایه و اساس معرفت حق تعالی به شمار آمده است. از این رو در این تحقیق ما به ارائه و تبیین و مقایسه ی انسان شناسی فلسفی ابن سینا و سهروردی می پردازیم که هر یک نماینده و موسس یک نحله ی فلسفی در جهان اسلامند. ابن سینا در مباحث علم النفس خود از اموری مانند تعریف، مراتب و قوای مختلف نفس و نیز رابطه ی متقابل نفس و بدن سخن گفته است. سهروردی نیز در فلسفه ی خود توجه ویژه ای به علم النفس کرده است. هر دو فیلسوف، انسان را مرکّب از نفس و بدن دانسته و حقیقتِ وجودی او را همان نفس می دانند و معتقدند انسان به عنوان آخرین مخلوق خداوند در قوس صعود هستی پا به عرصه ی وجود نهاده است. به همین جهت در انسان شناسیِ خود بر معرفت نفس اصرار ورزیده اند. به طوری که در وهله ی اوّل به تعریف نفس و قوای مختلف آن پرداخته و در وهله ی دیگر احکام و صفات نفس را مطرح کرده اند. در این مباحث ابن سینا را فیلسوفی می یابیم که انسان شناسی فلسفی خود را به روش عقلی دنبال کرده است و کمال قوّه ی عقلانی را مقصد انسان می داند. اما سهروردی با ملاحظه ی انسان به صورت تجلّی نوری خدا، انسان شناسی خود را به قصد خداشناسی مطرح می کند و کمال مطلوب برای انسان را وصول به عالم نور و تقرّب به نورالانوار می داند و علاوه بر روش عقلی، روش شهودی را نیز به کار می گیرد. کلید واژه ها: انسان شناسی، ابن سینا، سهروردی، نفس، جسم
سیما صابر نرگس نظرنژاد
ماهیت تجربه دینی و ارزش معرفت شناختی آن از موضوعات مهم معرفت شناسی دینی است که مورد توجه بسیاری از فیلسوفان دین قرار گرفته است. اقبال لاهوری و جان هیک از جمله متفکران معاصری هستند که به این موضوع پرداخته اند. ما در این رساله ابتدا ماهیت تجربه دینی، ارزش معرفت شناختی و ارتباط آن را با باور دینی از دیدگاه این دو متفکر بررسی کرده و در ادامه نقاط اشتراک، افتراق و نقدهای وارد شده بر هر یک را بیان می¬کنیم. اقبال تجربه دینی را نوعی بینش درونی می داند و آن را همانند تجربه حسّی امری کاملاً واقعی تلقی می¬کند. در عین حال او معتقد است که تجربه دینی حقایقی را بر افراد آشکار می¬سازد که تجربه حسّی از درک آن¬ها عاجز است. هیک نیز ماهیت تجربه دینی را از سنخ تجربه حسّی محسوب می¬کند، اما دینی بودن آن را حاصل وساطت مفاهیم دینی، می¬داند. در باب اعتبار تجربه دینی، هردو متفکر، آن¬را برای افراد مدرِک معتبر دانسته¬اند و در خصوص افراد شنونده اقبال برخلاف هیک با ذکر دو معیار عقلی و عملی نشان داده است که تجربه دینی می¬تواند برای این گونه از افراد نیز معتبر باشد. هم¬چنین هردو اندیشمند تجربه دینی را تقویت کننده و موجّه کننده باورهای دینی می-دانند.
فاطمه نوروزی نرگس نظرنژاد
این پژوهش با توجه به موضوع مورد بحث خود در پنج فصل تنظیم شده است: فصل اول به طور کلی به بررسی تعامل فلسفه و سینما پرداخته و نیز بهره ای که هر یک از دیگری ممکن است ببرند، پرداخته شده است. فصل دوم از آن جایی که محتوای فیلم های منتخب اغلب متأثر از اندیشه ها و مضامین اگزیستانسیالیستی است در این فصل به معرفی این مکتب پرداخته شده است. فصل سوم به بیان و بررسی اجمالی اندیشه های فلسفی در فیلم گاو پرداخته شده است. فصل چهارم به بیان اندیشه های فلسفی در فیلم هامون پرداخته شده و در فصل پنجم که فصل نهایی این پژوهش است به بیان اندیشه های فلسفی در فیلم درباره الی پرداخته شده است. د
مریم سلیمانی فر نرگس نظرنژاد
این نوشتار مشتمل بر سه فصل است. در فصل ابتدایی، پس از معرفی طرح پژوهشی و پرداختن به ایضاح مفاهیم کلیدی، پیشینه آموزه تناسخ و تاریخچه اعتقاد به آن در ادیان شرقی، یونان باستان و ادیان ابراهیمی بررسی شده است. در فصل دوم، ابتدا به معرفی ادیان هندو و بودا و آثار مکتوب و پنداشت های آنان و نیز به بررسی آموزه تناسخ و کارما در این ادیان پرداخته و سپس آیین پال توئیچل، اکنکار، را مورد بررسی قرار داده ایم و پس از بیان سرگذشت موسس این آیین و کاوشی در نظریه تناسخ در آراء پیروان اکنکار، اشو و آیین او را معرفی کرده و به کنکاشی در اعتقاد او به تناسخ پرداخته ایم. در انتهای فصل نیز پاه ای از کارکردها و مویداتی را که معتقدین به تناسخ به عنوان ادله اثبات و اعتقاد به تناسخ بر می شمرند، بیان کرده ایم. در آخرین فصل این نوشتار، پس از بررسی برخی نقدهای وارد بر نظریه تناسخ در عرفان های نوپدید اشو و توئیچل، نقدها و براهینی را که در ابطال تناسخ توسط ابن سینا، خواجه نصیر الدین طوسی، ملاصدرا و جان هیک مطرح گشته اند، تبیین نموده ایم.
سیمین قلی زاده فروزان راسخی
این پژوهش مشتمل بر چهار فصل است. در فصل یک، کلیات پژوهش بیان شده است و منابع مورد استفاده و تأثیر گذار در آراء افلاطون و سهروردی، معرفی شده اند. در فصل دو، به بیان آراء افلاطون در سه شاخه هستی شناسی، معرفت شناسی و انسان شناسی پرداخته و با تفکر فیلسوف یونانی در این زمینه ها آشنا می شویم. در فصل سه، به بیان آراء سهروردی، حکیم اشراقی، می پردازیم و دیدگاه وی را در این سه شاخه از فلسفه، مورد بررسی قرار می دهیم. در انتها و در فصل چهار، مطالب فصل های دو و سه را جمع بندی کرده و با مقایسه آراء این دو فیلسوف وجوه اشتراک آنها را در سه شاخه هستی شناسی، معرفت شناسی و انسان شناسی، معرفی می کنیم.
اسیه بیستونی فروزان راسخی
از آن جا که نوع نگرش متدیّنان، نسبت به پلورالیسم دینی در زندگی آنان تأثیر بسزایی داشته و در تعاملات اجتماعی روزمره و در برخورد با طرفداران ادیان و مذاهب دیگر کاربرد دارد و نیز با توجه به اینکه برداشت های متفاوت از این مساله می تواند درقلمرو اقتصاد، سیاست، فرهنگ ودین تأثیرگذار باشد ، در این پژوهش قصد داریم آثار اعتقاد به پلورالیسم دینی در متدیّنان را مورد بررسی قرار دهیم. لذا با تکیه بر آرای دو تن از متفکران شیعه یعنی علامه سید محمد حسین طباطبایی و دکتر حسین نصر، ابتدا تقریر مشخّصی از پلورالیسم دینی ارائه نموده و سپس آثار اعتقاد به آن را در متدیّنین بررسی می کنیم.
سمیرا محمدقلی فروزان راسخی
بحث اسماء و صفات الهی ابتدا در میان متکلمین مطرح شد و سپس به حوزه ی فلسفه و عرفان راه پیدا کرد تا جایی که بسیاری از فلاسفه و عرفا در این زمینه نظریه پردازی کرده و مباحث عمیق و دقیقی را مطرح کرده اند. ملاصدرا و امام خمینی نیز در زمینه ی فلسفه و عرفان پژوهش های ارزشمندی دارند و در کتب خود به بحث اسماء و صفات الهی پرداخته اند. لذا در این رساله به بررسی و مقایسه ی آراء این دو حکیم در این مورد پرداخته و شباهت ها و تفاوت های آراء آن دو را بیان می کنیم. ملاصدرا و امام خمینی هر دو در تعریف اسم و صفت اتفاق نظر داشته و اسم را، ذات به همراه تعین و تجلی خاص و صفت را خود تعین و تجلی می دانند البته امام خمینی این نکته را خاطر نشان می کند که مراد از ذات، ذات واجب در مرتبه ی احدیت است. هم چنین هر دو به صفات ثبوتی و سلبی قائل اند اما ملاصدرا همه ی صفات سلبی را به سلب امکان بازگشت می دهد، در حالی که امام خمینی این نظر را نمی پذیرد. از دیدگاه هر دو، صفات واجب عین ذات بسیط او هستند. در مباحث مربوط به اسماء الهی نیز هر دو اسم الله را اسم اعظم می¬دانند، اما امام خمینی مراتبی را نیز برای اسم اعظم بیان می کند که ملاصدرا به آن نپرداخته است. هم چنین هر دو اسم رحمان و رحیم را از توابع اسم اعظم الله می دانند، منتها امام خمینی اسم رحمان را بر اسم رحیم مقدم می داند. در نهایت هر دو معتقدند که انسان کامل مظهر همه ی اسماء و صفات الهی است.
فاطمه کارگرابرقویی فروزان راسخی
چکیده ندارد.
بتول احمدی نرگس نظرنژاد
چکیده ندارد.
پریسا آریان فر فروزان راسخی
چکیده پژوهش حاضر در پی بررسی دیدگاه ملاصدرا درباره ی آگاهی و وجود آن در موجودات است؛ لذا ابتدا تعریف و ماهیت آگاهی و سپس اثبات وجود آن در موجودات و در نهایت، مراتب مختلف آن مورد بررسی و تبیین قرار گرفته است. ملاصدرا آگاهی را از انواع علم و اولین مرتبه ی وصول آن به قوّه ی عاقله می داند. علم از نظر او مساوق با وجود است، فلذا همه ی موجودات جهان عالم و آگاه هستند، لیکن همان طور که وجود دارای مراتب مختلف است، آگاهی هم به تبع آن چنین است. ملاصدرا بنا بر اصل مساوقت وجود و علم، وجود آگاهی را در همه ی موجودات ثابت می کند و به تبع این مسأله همه ی موجودات جهان را دارای شوق و همه ی آنها را تسبیح گوی خداوند می داند. اثبات این مسأله در فلسفه ی او به روش برهانی و در کنار آن با بیان برخی شواهد قرآنی و عرفانی و نیز با تکیه بر مبانی تفکر او مانند اصالت وجود و مساوقت آن با حیات، فعلیّت و علم صورت می گیرد، هر چند در برخی موارد، این امر با توجه به تعریفی که از آگاهی ارائه می نماید، محلّ تأمّل است. واژگان کلیدی: ملاصدرا، آگاهی، وجود، مساوقت، علم، نفس، قوّه ی عاقله.
لیلا شرف تادوانی نرگس نظرنژاد
در جامعه امروز این نیاز و ضرورت وجود دارد که به شیوه¬های مختلفی از دین دفاع گردد؛ یکی از دفاع¬هایی که امروزه مورد قبول بسیاری از مردم است دفاع عمل¬گرایانه از دین می¬باشد، دفاعی که درصدد است تا نشان دهد دین آثار مثبتی در زندگی مردم دارد0 پژوهش حاضر به بررسی پنج نیاز مهم روان¬شناختی می¬پردازد؛ یعنی نیاز به رفع احساس تنهایی، نیاز به غلبه بر ترس از مرگ، نیاز به معناجویی برای زندگی، نیاز به اجرای عدالت و نیاز به امیدی که بتوان درد و رنج حاصل از زندگی را تحمل کرد0 این پژوهش با رجوع به قرآن، آیات دال بر این نیازها همراه با تفاسیرشان را مطرح می¬کند و در نهایت، به نحو پیشین و با رویکرد عمل¬گرایانه این مطلب را نشان می¬دهد که بر اساس موضع قرآن در خصوص نیازهای روان¬شناختی انسان، می¬توان به این نتیجه رسید که دینداران به استناد آثار مثبت باورهای دینی، عقلاً مجازند، آن¬ها را بپذیرند0