نام پژوهشگر: محمدرضا طبی
صادق زنگنه یوسف رحیم لو
تحولات موثر و بنیانی که از سده چهاردهم در غرب به وجود آمده بود ، منجر به تجدد(مدرنیته) آن دیار گردید. با تغییر جهان بینی و رشد بینش اومانیستی ، نگرش اروپائیان نسبت به جهان و انسان تغییر کرد. آئین و مذهب جدیدی (پروتستان) که ظهور کرد با نگرش نوین متناسب بود. با ایجاد فلسفه سیاسی و عقلانیت جدید(نقاد) دولت مدرن شکل گرفت و در پی آن ساختار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی اروپا متحول گشت و سرگذشتی یافت که نتیجه آن، ثروت و قدرت بود. علاقه فرنگیان به تجارت و یافتن متحدی در برابر دولت عثمانی و نیاز ایران عصر صفوی به ادوات جنگی و سلاحهای جدید، به رفت و آمد اروپائیان به ایران و آشنایی محدود ایرانیان با صنایع و ابزار فنی و علمی و در عین حال مصرفی و تجملی فرنگیان منتهی گردید. اما به گواهی تاریخ گام بعدی در راه هرگز برداشته نشد.حاکمیت سنتی و استبدادی صفویه در بی اعتنایی به مظاهر جدید فرنگیان نقش اصلی را ایفا نمود.جامعه صفوی که دچار استبداد مطلقه بود به هر اندیشه و نگاه نوی با نگرانی و سوظن می نگریست. وحشت از افکار فلسفی و اندیشه های نو ، احساس بی نیازی و استغنا نسبت به فرنگیان غیرمسلمان و دستاوردهای آنان و بی علاقگی به سیاحت و کسب تجربه از عوامل و موانع نوگرایی در آن عصر بودند. آشنایی ایرانیان (حاکمیت و نخبگان) با ابزارهای علمی و صنعتی فرنگیان نیز بسیار سطحی و ناقص بود. در نتیجه استبداد و جمودگرایی حاکم بر جامعه صفوی و حضور دینی دولتی و شکل گرا که طالب مردمی متعبد و مقلد بود و از سویی بی توجهی به ابتکار و نواندیشی ، وجود ناامنی های سیاسی و اقتصادی ، عدم انگیزه کافی برای دستیابی به فرآورده های علمی و صنعتی اروپائیان ، همگی دست به دست هم داده در دور نگهداشتن حکومت و جامعه صفوی از نوگرایی و توجه به تحولات اجتماعی سیاسی و علمی آنان موثر افتادند.