نام پژوهشگر: احمدرضا مفتاح
مصطفی محسنی احمدرضا مفتاح
بحث معاد و آخرت شناسی در سنت یهودی تحولاتی را پشت سرگذاشته است. در اسفار پنجگانه بحث آخرت و روز رستاخیز تصریح نشده است. بلکه یک دسته الفاظ مبهم وجود دارد که به طور ضمنی بر آن دلالت می کند. اما در کتاب های سموئیل، عاموس، هوشع، جامعه، اشعیا و ارمیا مساله آخرت، روز واپسین و حساب و کتاب اشاراتی وجود دارد. ولی در کتابهای بعد از دوره اسارت بابلی عالم آخرت و روز واپسین با صراحت بیشتری معنای فرجام شناسی پیدا می کند و گفته می شود که همه مردگان دوباره زنده می شوند. در سنت شفاهی یهود، یعنی تلمود مسایلی از قبیل جهان آینده، رستاخیز مردگان، آخرین داوری و بهشت و جهنم به طور تفصیلی مورد بحث قرار گرفته است. در سنت مسیحی از مفهوم آخرالزمان و بازگشت مسیح و علائم آن به تفصیل سخن گفته شده است که هنگام رجعت عیسی ، رستاخیز اجسام و داوری واپسین آغاز می گردد. چون جهان پایانی، جهان بی مرگ و جاوید است. در مسیحیت عالم برزخ مانند دالان عبوری به سوی بهشت یا جهنم است که همه افراد بشر تا روز قیامت در این عالم به سر می برند. کلیسای کاتولیک عالم برزخ را محل تطهیر گناه می داند. مساله رستاخیز و داوری به طور گسترده در اناجیل مطرح شده اند و رستاخیز جسمانی و روحانی اثبات می شود. انسان های پاک سیرت در بهشت قرار می گیرند و انسانهای شرور در جهنم. در اسلام حدود یک سوم آیات قرآن کریم درباره عالم آخرت است و رستاخیز و بازگشت حیات و زندگی مجدد برای همه موجودات و انسانها را ثابت می کند. این رستاخیز یک رستاخیز جسمانی و روحانی است. و هر کس در آن روز طبق اعمال خود جزا می بیند. در اسلام مساله آخرت چنان دارای اهمیت است که اعتقاد به معاد به همراه اعتقاد به توحید و نبوت جزو اصول مسلم دین به شمار می آید.
حسین مبارز احمدرضا مفتاح
آموزه تثلیث که از اصول دین مسیحیت شمرده می شود، خداوند را دارای سه اقنوم متمایز و دارای الوهیت کامل به نام های پدر، پسر و روح القدس می داند که در ذات خود، دارای جوهر واحد است. پژوهش حاضر با روش تاریخی تحلیلی، چگونگی شکل گیری آموزه تثلیث و شیوه توجیه آن از سوی مسیحیان را مورد بررسی قرار می دهد. گزینه توحید را مسیحیان از یهودیت به ارث برده اند ولی مفهوم تثلیث را از فلسفه و فرهنگ یونانی اخذ کرده اند. در باور آن ها عیسی ، کلمه متجسد خداست که از طرف خدای پدر، مأموریت یافت تا به واسطه روح القدس در رحم مریم قرار گیرد و در جسم انسان ظاهر شود، و پس از نبوتش برای برداشتن گناه نخستین انسان، خود را فدیه کند. چندین قرن بعد از مسیح، فرهنگ چند خدایی یونان به کمک برخی از اصطلاحات موجود در کتاب مقدس مانند "پسر خدا"، و همچنین تبلیغات گسترده فردی به نام "پولس"، زمینه های شکل گیری و گسترش تثلیث را در مسیحیت فراهم آورد؛ این مسأله تا مدت ها با مباحث و کشمکش های خونین در جوامع مسیحی همراه بود و قرائت های مختلفی از این آموزه در میان مسیحیان پدید آمد، اما تبیین و تفسیرهای چندگانه از وجود واحد بسیط، اساساَ متضاد بوده و در هیچ یک از جوامع علمی بشر، قابل توجیه نیست. به علاوه، عهد جدید هم به صراحت موضوع تثلیث را بیان نکرده است و در نتیجه، پذیرش آن برای نسل های جدید که باید کتاب مقدس را بخوانند و ایمان بیاورند ظاهراَ ممکن نیست. قرآن کریم هم حضرت عیسی را یکی از رسولان خدای یکتا می داند، و با صراحت، مسأله تثلیث را رد کرده و مسیحیان را به خاطر این اعتقاد مورد نکوهش قرار می دهد. از منظر قرآن، تولد غیرطبیعی عیسی بن مریم، سبب نمی شود تا او پسرخدا باشد، زیرا خلقت او عجیب تر از خلقت حضرت آدم نیست. هیچ کس پیوند وجودی، نسبی و فعلی با خداوند ندارد و او در همه امور هستی به تنهایی "صاحب امر" است و همه هستی مخلوق اوست. در کل هدف نهایی این تحقیق ثابت کردن این حقیقت است که اعتقاد به آموزه تثلیث باطل بوده و از آموزه های دینی مسیحیت راستین نیست، چون در زمان حضرت عیسی وجود نداشته است بلکه نظریه ای است که در تاریخ کلیسا پدید آمده است.
احمدرضا مفتاح محمد ایلخانی
در این نوشتار محور بحث ما رابطه عقل و ایمان از دیدگاه توماس اکوئینی یکی از بزرگترین متکلمان و فیلسوفان مسیحی است . که بهترین راه حل این مساله را تا زمان خودش بیان کرده است و با تفکیک قلمرو ایمان و فلسفه این رابطه را در یک موضع قرار داده است . اما با توجه به این که توماس در این راه مدیون و وامدار پشینیان خویش است ، قبل از این که به نظرات او بپردازیم، ریشه های بحث را در گفته های چند تن از قدیسان، متالهان و فیلسوفان پیش از او مورد بررسی قرار می دهیم. و گر چه عقل و ایمان در فلسفه یونانی ماب نیز مطرح بوده است ولیکن بحث را با توجه به دین مسیحیت و فلسفه قرون وسطی دنبال می کنیم که بیشتر معرکه آراء بوده است . رابطه بین فلسفه و دین یکی از مهمترین مسائل قرون وسطی است . کلیسای کاتولیک بر آن بود که حقیقت کامل و مطلق را مسیح پسر خدا با تجسدش به بشر اعطا کرده است و شناخت خارج از مسیحیت ممکن نیست و دست آورد شیطان است بدین ترتیب فلسفه به عنوان تفکر بشری و جدا از منبع وحی، شیطانی و فاسد دانسته می شد و در مقابل حکمت الهی قرار می گرفت . و در مقابل حکمت مسیحی که منشا الهی داشت فلسفه یونانی - رومی بود که انسان با عقل خود آن را ساخته بود و می خواست با آن به حقیقت دست یابد. اکثر قریب به اتفاق متفکران قرون وسطی درباره این دو نظام فکری به تحقیق پرداختند. البته برخی از آنان بطور ضمنی و غیر مستقیم به این مساله اشاره کرده اند و برخی همچون انسلم و توماس اکوئینی بطور مستقیم این بحث را مطرح کرده اند.