نام پژوهشگر: محمدکاظم رضازاده جودی
زهره مرجانی عزیرالله افشار کرمانی
هدف اصلی پژوهش پیش رو، تحقیق و بررسی در آثار شیخ شهاب الدین سهروردی و صدرالمتألهین پیرامون ماهیت و تقسیمات آن می باشد، و اینکه هکدام دیدگاهشان درمورد ماهیت و اقسام آن چیست؟ و از آن جایی که ماهیت نیز به عنوان قسیم وجود پا به پای مباحث مربوط به وجود، مورد توجه قرار گرفته است، وجزء لاینفک از یکدیگر می باشند، ابتدا باید به دیدگاه این دو فیلسوف بزرگوار در مورد وجود و ماهیت پرداخت و بعد وارد بحث اصلی شد. در این میان چنانچه رایج است نگاه شیخ اشراق درباره وجود و ماهیت با ملاصدرا متفاوت شمرده شده و مجادلاتی پر دامنه را بر انگیخته است. سهروردی مفهوم مطلق ماهیت را امری اعتباری می داند، اما ماهیت موجوده (موجود) راکه در عالم واقع دارای آثار خارجی است، حقیقی می داند. همچنین وی مفهوم وجود را نیز اعتباری می داند. بنابراین اصالت ماهیتی بودن سهروردی غلطی رایج می باشد. ملاصدرا نیز ماهیت را امری اعتباری و وجود را اصیل می داند. همچنین، معنای ماهیت و کاربرد آن در عبارات شیخ اشراق به غایت متفاوت و گه گاه متناقض به نظر می آید به گونه ای که هیچ توجیهی جز اشتراک لفظ نمی توان برای آن ارائه کرد.گاهی ماهیت را امری حقیقی، متحقق و مجعول بالذات می داند و گاهی ماهیت را به عنوان امر ذهنی یاد می کند که نه تنها هیچ تحقق خارجی ندارد، بلکه تحقق آن را در خارج امری ممتنع می شمارد و گاهی مرادف با حقیقت می داند. ملاصدرا نیز ماهیات را «انحاء وجودات» معرفی نموده و ماهیت را دارای دو معنی می داند. یکی ماهیت کلی است، که در ذهن وجود دارد و دیگری ذات «مابه الشئ هو هو» که همان فرد موجود عینی و مشخص است. و همچنین چگونگی بحث تشکیک، و مباحث اختلافی آن که کدام یک تشکیک در ماهیت را جایز می دانند و کدام یک جایز نمی دانند و همچنین نظر هر یک از دو بزرگواردر مورد مقولات و تعداد آن ها و اقسام و ... در متن رساله به طور مفصل آورده شده است.
ستاره منوری قلعه گلینه محمدکاظم رضازاده جودی
دراین پژوهش تلاش شده است تادید گاه دوفیلسوف بزرگ اسلام ابن سینا به عنوان فیلسوفی مشایی وشهرزوری فیلسوفی اشراقی درباره ی اثبات وجود خداوند تبیین گردد . درفصل اول این پایان نامه خلاصه ای از روشهای مورد استفاده این دو فیلسوف وپیشینه انجام تحقیق اثبات وجود خداوند آورده شده است ودر فصل دوم دلایل وبرهانهای اثبات وجود خدا از دید گاه ابن سینا مورد بررسی قرار گرفته است . ابن سینا ازروش های مختلفی برای اثبات وجود خداوند استفاده نموده است که عبارتنداز برهان مشهور امکان ووجوب ، برهان صدیقین ، برهان حرکت ، قوه وفعل ، تطبیق وعلت فاعلی . برهان امکان ووجوب اومبتنی برتحلیل امکان ذاتی ماهیات است که سه فرض واجب ، ممتنع وممکن در آن قابل تصور است . برهان دیگر وی برهان وجود است که در آن مقسم ، موجود است ، یعنی دراین عالم موجود هست؛اگر موجود مصداقی واجب دارد مطلوب ما ثابت است واگر مصداقش همگی ممکن هستند برای به وجود نیامدن تسلسل پس باید واجب الوجودی باشد واین همان برهان صدیقین است . وی برهان حرکت خودرا براساس برهان حرکت ارسطویی بیان کرده ومدعی است هرحرکتی نیازمند به محرک است وعلت حرکت باید غیر ازمتحرک باشد پس محرک بایدغیر متحرک باشد ودر برهان علیت فاعلی واجب تعالی راغایت همه ی اشیاء دانسته وذات حق را هم علت غایی وهم علت فاعلی همه چیز دانسته ؛ زیرا هرچیزی از اوبه وجود آمده و به وجود آمدن هرچیزی از هر مبدئی به او برمی گردد وازاو به وجود آمده است . درفصل سوم نیز برهانهای شهرزوری مورد بررسی قرار می گیرند که عبارتند ازقاعده امکان اشرف ، برهان صدیقین ( نورالانوار ، نورحقیقی وتام ) ، برهان واجب الوجود بالذات وبطلان دور وتسلسل ، ویژگی های اجسام ، برهان حرکت ونفس .که باتوجه به ذائقه ی اشراقی بودن شهرزوری وی معتقداست که اثبات ذات خداوند از طریق شهود قابل اثبات است ولی باتوجه به برهان های ارائه شده ازسوی اومشخص می گرددکه شخصاً مخالفتی بابراهین مشایی برای اثبات وجودخدا نداشته است و در فصل سوم وچهارم به موارد اشتراک واختلاف این دو فیلسوف ونتیجه مطالب اشاره شده است که موارد اشتراک آنها بیشتر از موارد اختلاف آنهاست که به مهم ترین این موارد اشاره می شود :1-تفاوت در روش که ابن سینا روشی استدلالی وبرهانی واز نوع علم حصولی دارد وشهرزوری روشی شهودی . 2- اختلاف مبنایی در وجود که ابن سینا وجود موضوع اصلی فلسفه اوست ولی شهرزوری هستی را موضوع فلسفه اولی نمی داند که دلایل آن در پایان نامه آمده است . 3- ابن سینا بر اساس امکان و وجوب وشهرزوری بر اساس اصل شدت وضعف یا نقص وامکان ونورالانوار به اثبات وجود خداوند می پردازد . 4-در ارائه برهان صدیقین باهم تفاوت دارند البته راه شهرزوری مستقیم تر ومحکم ترنسبت به ابن سینا است . و اما موارد اشتراک این دو فیلسوف بیشتر از کتاب الشجره الالهیه شهرزوری بدست می آید . وی برهان حدوث نفس ،جسم تقسیم پذیر رادر این کتاب خود قبول دارد ولی درشرح حکمه الاشراق قبول ندارد .شهرزوری در واقع وامدار برهانهای ابن سینا است در صورتی که اورا از کسوت شارح شیخ اشراق بیرون بدانیم .
سیده مریم کطاییان موسی ملایری
دو سویه بودن انسان و دارا بودن دو نشئه جسمانی و روحانی از امور پذیرفته شده نزد ارباب ادیان و فیلسوفان الهی است. در بعد روحانی انسان یکی از مباحث اساسی در معرفت نفس ، بحث حدوث و قدم نفس انسانی است. پس از اثبات نفس جای این پرسش است که آیا نفس پیش از بدن موجود است و یا همراه بدن و یا به سبب بدن و از ماده بدن حادث می شود. مساله تقدم نفس بر بدن از نظریه هایی است که درعلم النفس مطرح است و حکمای مسلمان عموماً منکر آن هستند. و در عین حال نظریه ای دال بر وجود نفس پیش از بدن از روایات اسلامی و ظواهر برخی آیات قرآن قابل استنباط است و گروهی از اندیشمندان آن را به عنوان نظریه مقبول تایید می کنند. موضوع این رساله مقایسه بررسی آراء و اندیشه های ملاصدرا و علامه مجلسی در باب نظریه تقدم نفس بر بدن است. صدرالمتالهین منکر نظریه مذکور است. وی تقدم نفس بر بدن را به وجود شخصی نمی پذیرد و معتقد است آیات و روایات ناظر به این مبحث را باید تأویل کرد. اما علامه مجلسی بر اساس روایات عالم ذر و میثاق از این نظریه دفاع می کند. دراین رساله سعی شده است همه ادله و نقدهای نظریه مذکور مورد بررسی قرار گیرد و قوت و ضعف آنها نشان داده شود.
مهدی فیض کرمیان انشااله رحمتی
پژوهش حاضر در صدد تبئین دیدگاه شیخ الرئیس ابن سینا و فلاسفه ی دین در مورد«علم الهی» و بیان اختلاف نظر آنان است.علم در نظام مشائی، کیف نفسانی است.در حکمت مشاء،علم ذات به ذات و علم به صور متقرّره در ذات،حضوری و علم به موجودات خارجی،قبل و بعد از ایجاد،حصولی است.در مقابل،دیدگاه فلاسفه ی دین تحلیلی مطرح است.درمعرفت شناسی فلسفه ی جدید غرب،مفهومی مانند:علم حضوری قابل قبول نیست و علم را به معنای حصولی آن در نظر می گیرند.فلاسفه ی دین موضوع مستقیم علم خداوند را قضایای راجع به موجودات می دانند و معتقدند علم خداوند درباره ی قضایای صادق بوده و به همه ی آنها تعلق می گیرد. مسئله ی دیگری که در این پژوهش مورد بحث و بررسی قرار گرفته،مسئله ی «علم پیشین الهی و اختیار انسان » است. در پایان دیدگاه های ابن سینا و فیلسوفان دین درباره ی موضوعات مطرح شده در زمینه ی علم الهی مورد مقایسه قرار گرفته و نکات قوت و ضعف و همچنین وجوه اشتراک و اختلاف بین آنها نشان داده شده است.
محمدرضا عیسی پور محمدکاظم رضازاده جودی
پژوهش حاضر به تبیین دیدگاه های فلوطین و ملاصدرا در مورد اتحاد عقل، عاقل و معقول می پردازد که از مباحث معرفت شناسی است، زیرا درصدد تبیین ماهیت علم است. پس از بیان کلیات، در فصل دوم، دیدگاه فلوطین بیان می شود. به نظر وی عقل، عاقل و معقول در عقل کلی و حقیقی متحدند و وحدت عقل به این معناست که با موضوعش یکی است؛ پس عقل که ذاتی عاقل دارد، عاقل صرف نیست، بلکه هم عاقل است و هم معقول. در فصل سوم دیدگاه ملاصدرا اینگونه بیان می شود که هر ادراکی اعم از حسی یا عقلی فقط به طریق اتحاد بین مدرِک و مدرَک است. نفس در مقام حس با صورت محسوسی که در ذات خود ایجاد کرده متحد می گردد و حاس و محسوس یکی است و در مقام عقل با صور عقلی متحد می گردد. پس عقل، عاقل و معقول با هم اتحاد دارند. فصل چهارم به وجوه اشتراک و اختلاف می پردازد: اشتراک نظرشان این است که نه تنها عاقل و معقول اتحاد دارند، بلکه حاس و محسوس، متخیِّل و متخیَّل و به طور کلی مدرِک با مدرَک متحدند. ملاصدرا نظر فلوطین را در اتحاد عاقل و معقول در علم خداوند به اشیاء، جدا از نظر خود می داند. به نظر فلوطین علم حق به موجودات این است که ذات خداوند در عین وحدت به نحو پیشین با صور عقلی اشیاء متحد است، تفاوت مدعایشان بدین نحو است که اولاً ملاصدرا این مدعا را بر اساس اینکه وجود خداوند وجودی برتر از ماهیات است تبیین کرده؛ برخلاف فلوطین که با مبانی فلسفی خود آن را تبیین می کند، ثانیاً بنابر مدعای فلوطین علم ذاتی خداوند به اشیاء فقط شامل ماهیات آنهاست نه وجوداتشان، مگر بالعرض. در حالی که بنابر مدعای ملاصدرا علم مذکور اولاً و بالذات شامل وجودات اشیاست، ثانیاً و بالطبع شامل ماهیات آنها. تفاوت دیگر اینکه ملاصدرا با تمسک به قاعده تضایف، حرکت جوهری و... بحث اتحاد عاقل و معقول را استدلالی کرده است.
اسماء شاهمرادی عزیزالله افشار کرمانی
رویکرد های سهروردی و کانت، به عنوان دو تن از برجسته ترین فیلسوفان شرق وغرب، به مسئله ی نفس تفاوت های بنیادین، و همزمان شباهت های جالب توجهی با هم دارند که بررسی آنها منوط به آشنایی با نظریه ی نفس هر دو فیلسوف است. اساس رویکرد سهروردی به نفس را تعریف او از «نور اسپهبد» تشکیل می دهد که بر طبق آرای او به عنوان مدبر جسم نسبت به خود «خودآگاه» است و این خودآگاهی را از علم حضوری خود نسبت به خویشتن خویش به دست می آورد. نظریه ی اشراقیِ نفس سهروردی بر نوعی تعریف نوافلاطونی نفس استوار است. این در حالی است که کانت، به عنوان یکی از بزرگ ترین مخالفان اندیشه های نوافلاطونی، اساساً با هر نوع علم حضوری مخالف است و نفس را در مقام یک چیزدرخود (شئ فی نفسه) یا نومن ناشناختنی می داند، زیرا از طرفی چونان یک نومن به شناخت درنمی آید و از طرفی ادراک حضوری انسان ها به «منِ» خود هیچ اعتبار شناختی ای ندارد. این «من استعلایی» که کانت تبار آن را در مابعدالطبیعه های سنتی پیش از خود، به ویژه در دکارت و هم مسلک های خردگرای او می جوید، هرچند شرط بنیادین تشکیل نظام مفاهیم پیشین فاهمه و بنابراین پایه ی انسان شناختیِ ادراک است، اماخود ادراک شدنی نیست و احکام آن را باید نه در حوزه ی شناخت یا عقل نظری، بلکه در گستره ی اخلاق و عقل عملی جُست. همین نکته بنیاد تفاوت ژرف دیدگاه دو فیلسوف به مسئله ی نفس را تشکیل می دهد. در کنار این تفاوت اصلی، اختلافاتی هم در مورد قوای نفس، ادراک عقلی و اساساً خود عقل، و نیز مفهوم علیت نزد دو فیلسوف می توان یافت. با این همه نگرش آنها شباهت هایی نیز با همدیگر دارد که از آن جمله می توان به همانندی های نسبی در برداشت های سهروردی و کانت پیرامون بقای نفس و همچنین لذتِ استکمالیِ نفس اشاره کرد. کلیدواژگان: سهروردی، کانت، نفس، علم حضوری، فاهمه، نور اسپهبد، عقل فعال، پدیدار، ذات معقول، من استعلایی
محبوبه فهندژسعدی نفیسه فیاض بخش
حشر جمیع موجودات که از ابتکارات ملاصدرا است پرسش اصلی در این تحقیق است. تصریح قرآن به حشر انسان و تأکید فلاسفه به آن در حکمت مشائی مطرح شده بود ولی تبیین فلسفی حشر برای تمامی موجودات و ارائه برهان برای حشر عقول عالیه و حشر نفوسی انسانی و حشر نفوسی حیوانی و حتی حشر قوای نباتی و حشر جماد و عناصر مسئله اصلی در این تحقیق است. اصلاح نگرشی در مورد عالم قیامت و به عبارت دیگر حقیقت حشر هدف مهمی است که در این تحقیق تعقیب می شود که متأسفانه دچار عوام زدگی شده و در محافل علمی دچار افراط وتفریط می شود و لذا بهترین و دقیق ترین پاسخ از این سوال که همه انسان ها با آن درگیرند که قیامت چیست و کجاست به عهده فلسفه است. گرچه در روایات اسلامی پاسخ های عمیقی از جانب امامان معصوم (ع) متناسب با درک مخاطب آمده است اما برقرار کرد ارتباط بین آن ها و اقامه برهان بر مبنای حکمت متعالیه کمک بزرگی به این نگرش نموده که در این تحقیق بررسی تفصیلی این موضوع هدف محقق است که گامی در مبحث قیامت شناسی، آن گونه که منطبق با قرآن و مطابق با عقلانیت است برداشته باشد. روش تحقیق توصیفی و جمع آوری مطالب از طریق کتابخانه ای انجام شده است. نتایج حاصله نشان می دهد که حکمت متعالیه با استفاده از ظرفیت های فلسفی کلامی و عرفانی خود توانسته مسئله حشر را به خوبی تبیین نموده و در اختیار محققان قرار دهد.
محمدکاظم رضازاده جودی محمد ذبیحی
اهداف اصلی این رساله دستیابی به نمونه های عینی و عملی در نحوه برخورد حکومت نبوی با مخالفان قانونی همکیش و غیرهمکیش و هم پیمانان حکومت نبوی بوده است .