نام پژوهشگر: محمدعلی حجتی
مهدیه تاجیک نشاطیه لطف الله نبوی
در این پایان نامه سعی شده است مدل های نرمال منطق موجهات به لحاظ صوری، معنایی و فلسفی با روش تحلیلی بررسی شوند. هدف اصلی طرح، بررسی تفصیلی سیستم های نرمال بر اساس سیستم هایِ نرمالِ معرفی شده در کتاب درآمدی جدید به منطق موجهات اثر کرسول و هیوز بوده است. برای نیل به این هدف در فصل دوم پس از مروری مختصر بر مبانی منطق موجهات چهل و دو سیستم از آن سیستم ها ارائه شده است. نمایش مدل ها بر اساس دیاگرام های معنایی در حوزه معناشناسی کریپکی امکان تمییز دادن اصل هر سیستم از سیستم دیگر را مقدور می نماید و می توان تمایز معنایی هر یک از مدل ها را بر اساس اصولش نشان داد. از اینرو در فصل سوم به مبحث معناشناسی و دلالت شناسی جهان های ممکن پرداخته و در ادامه، ویژگی ها و روابط بین سیستم ها را شرح داده و مدل معناییِ تک تک سیستم های طرح شده در فصل دو را نشان داده ایم. در پایان این فصل سعی شده است پاره ای ملاحظات فلسفی سیستم ها نیز دنبال شود. حداقل دستاورد این اثر میتواند دسترسی سهل وسریع به جزئیات چهل و دو سیستم نرمال بررسی شده باشد.بنابراین فصل چهار به جمع بندی و نتیجه گیری طرح ارائه شده اختصاص یافته است.
نیما احمدی لطف اله نبوی
بیزگرایان، یا طرفداران نظریه ی تأیید بیزی، بر این باورند که راه حلی برای مسأله ای قابل توجه در فلسفه ی علم دارند؛ و آن مسأله، همان تعیین منطق حاکم بر شواهد و استقرای دربردارنده ی آن است؛ این مسأله از اهمیت ویژه ای در فلسفه ی علم برخوردار است؛ چراکه در نهایت، آن چه که موجب تمایز افسانه و علم می شود، این ست که ما گواه و شاهد خوبی برای محتوا و مضمون علم و یا لااقل علومی که به کمال رسیده اند، داریم. ایده های اصلی مشترک در تمام نسخه های گوناگون نظریه ی تأیید بیزی، این ست که باور های دانشمند با یک اندازه ی احتمال تأیید می شوند یا باید با یک اندازه ی احتمال تأیید شوند؛ و این که الحاق شاهد جدید، به وسیله ی شرطی سازی با استفاده از نظریه ی بیز صورت می پذیرد. خوش آیندترین خواص رویکرد بیزی سه چیز است: اول این که این نظریه، مفهوم مبهم از منطقِ استقراء را به یک حساب غیرمبهم و واحد، یعنی حساب احتمالات، تحویل می کند. دوم این که، این نظریه ی جامع، قابلیت جالب توجه ای برای نظام مند ساختن پشتیبانی مشاهدات از فرضیه را دارد. سومین خاصیت که مهم ترین آن هاست، اطمینان از سازگاری است. در بیش تر رویکرد هایی که با شواهد سروکار دارند، هیچ اطمینانی از سازگاری در رفتار آن ها با دسته ای وسیع تر از مشاهدات، دیده نمی شود. نظریه ی تأیید بیزی، برای ما تصویر ساده ای را تهیه می کند: رفتار کلی شواهد در هر لحظه، به وسیله ی یک توزیع احتمال ضبط می شود. تا زمانی که باور هایمان را مطابق حساب احتمالات شکل می دهیم و بهنگام می کنیم، نباید در مقام داوری های وابسته به شواهد، به سمت تناقض ها سوق داده شویم. شاید به خاطر همین خصوصیات باشد که هم اکنون نظریه ی تأیید بیزی، از جایگاه پیشتاز در میان رویکرد های مختلف از استقراء و تأیید در ادبیات فلسفه ی علم، برخوردارست. بیز گرایان بر این باورند که محاسبات احتمالی بیزی را می توان برای حل پارادوکس های تأیید به کار برد. آن ها همگی در این عقیده متفق اند که رویکرد های کیفی نسبت به نظریه ی تأیید، از جمله رویکرد فرضی استنتاجی و تأیید نمونه ایِ همپل، ناامید کننده اند و یک رویکرد مناسب در روشی که شاهد از فرضیه ها و نظریه ها پشتیبانی می کند، باید کمّی باشد؛ که رویکرد کمّی، مستلزم استفاده از اصول حساب احتمالات است. هدف از این تحقیق، بحث و بررسی در زمینه ی بیزگرایی و پاسخ به چالش های وارد به آن است.
ایلین میرمرادزهی محمدعلی حجتی
اخلاق صوری یکی از حوزه های فلسفه ی اخلاق است که به مطالعه ی اصول اخلاقی صوری می پردازد و در پی صورت بندی واضح آن هاست تا بتواند ابزارهایی برای استدلال اخلاقی ارائه دهد. از این رو در این حوزه، اخلاق نیز همچون منطق نمادین می شود. از نظر گنسلر، اخلاق صوری می تواند همچون معیاری سودمند، ابهامات و ناسازگاری های موجود در این دیدگاه ها را برطرف ساخته و تفکر اخلاقی را بهبود بخشد. اصول اخلاق صوری علاوه بر منطقی بودن، سازگاریِ هدف-وسیله ، باوجدان بودن، بی طرفی و تعمیم پذیری هستند. قاعده طلائی از با وجدان بودن و بی طرفی نتیجه می شود و از اصول سازگاری است. پس از طریق این دو اصل می توان آن را اثبات کرد. قاعده طلایی عبارت است از : "تنها در صورتی کاری را در قبال شخص دیگری انجام بده، که راضی باشی در صورتی که تو در موقعیت کاملا مشابه با آن شخص باشی آن رفتار را در قبال تو انجام دهد." در این پایان نامه تلاش کرده ایم تبیین مناسبی از اخلاق صوری گنسلر ارائه داده و به قضایا و اصول موضوعه و فرمول های نمادین شده آن اصول و قضایا بپردازیم. در انتها برهانی برای اثبات اعتبار قاعده طلایی که از نظر بسیاری مکاتب، مهمترین اصل اخلاقی است ارائه شده است که به روش برهان خلف است. در انتها سعی کرده ایم با الهام از روش گنسلر اصل اخلاقیِ "هدف وسیله را توجیه نمی کند" نمادین ساخته و اعتبار آن را نشان دهیم.
محمدرضا آتشین صدف محمدعلی حجتی
چکیده ندارد.
امیرحسین زادیوسفی داود حسینی
چکیده اگر p اولی باشد آنگاه p صادق است. آیا شرطی فوق برقرار است؟ مسئله ای که در این تحقیق مورد بررسی قرار خواهیم داد این است که چگونه می توان از اولی بودن قضیه ای صدق آن را نتیجه گرفت. در این پژوهش به بررسی دو نظریه در میان فلاسفه اسلامی معاصر راجع به مسئله فوق می پردازیم. یکی نظریه «مبتنی بر علم حضوری» که مبدع آن محمدتقی مصباح یزدی است و دیگری نظریه «مبتنی بر حکایت ذاتی» که مبدع آن غلامرضا فیاضی است. محمدتقی مصباح یزدی سعی دارد با استفاده از «علم حضوری» به مسئله فوق پاسخ دهد و غلامرضا فیاضی بر این است که با استفاده از «حکایت ذاتی» این کار را انجام دهد. در این پژوهش ابتدا نظریه محمدتقی مصباح یزدی را تشریح می کنیم. وی قائل است صدق قضایای اولی، مبتنی بر علم حضوری است از این¬رو در این قضایا خطا راه ندارد. سپس به نقدهای وارده بر این تئوری می پردازیم و در نهایت برای برخی از نقدها راه حل هایی را پیشنهاد می کنیم. در مورد نظریه «مبتنی بر علم حضوری» نتیجه این خواهد شد که این نظریه در بهترین شرایط تنها قادر است برای صدق برخی از قضایای اولی راه حل قابل قبولی باشد. پس از بررسی نظریه نخست به نظریه غلامرضا فیاضی خواهیم پرداخت. وی قائل است صدق قضایای اولی مبتنی بر حکایت ذاتی است و از آنجا که در حکایت ذاتی خطا راه ندارد صدق قضایای اولی تضمین شده است. این نظریه را نیز ابتدا تبیین نموده و سپس به نقدهای وارد بر آن می پردازیم و برای برخی از نقدها راه حل هایی پیشنهاد می کنیم. در مورد نظریه «مبتنی بر حکایت ذاتی» نتیجه این خواهد شد که این تئوری را نمی توان راه حل قابل قبولی برای مسئله صدق در اولیات دانست. واژه های کلیدی
هادی مرادی گلین قشلاقی داود حسینی
یک تار مو کسی را از تاس بودن در نمی آورد و کاشتن یک تار مو بر سر کسی که تاس است او را غیر تاس نمی کند، پس فرد غیر تاسی وجود ندارد. زبان طبیعی مملو از محمول هایی مشابه تاس است. مهمترین ویژگی این عبارات داشتن مورد حاشیه ای است یعنی مواردی وجود دارد که نه تاس بر آن ها صادق است و نه غیر تاس. به چنین کلماتی مبهم گفته می شود. ویلیامسون نظریه ای شناختی برای کلمات مبهم ارائه می کند که مبتنی بر دو امر اساسی است: (1) استدلال وی برای دفاع از معناشناسی دو ارزشی (2) سعی در توضیح ابهام از با استفاده از نظریه ی دانش نا دقیق خود. ویلیامسون ادعا می کند در موارد دانش نادقیق حاشیه برای خطایی برای دانستن لازم است و صورتبندی از حاشیه برای خطا ارائه می کند. گومز تورنته با پیش کشیدن گزاره های شفاف این صورتبندی از حاشیه برای خطا را مورد نقد قرار می دهد. ویلیامسون در دفاع از معرفت گرایی به ارائه ی نوع جدیدی از اصل حاشیه برای خطا می پردازد و مدعی است که نوع جدید نیز برای دفاع از معرفت گرایی بسنده است. نوع جدید نیز بنا به ادعای گومز تورنته دچار مشکلاتی از قبیل مغالطه ای بر مبنای عدم تمایز بین "دانستن" و "قابل دانستن" صورتبندی شده است. فارا گرف با تعمیم نتایج گومز تورنته بر مبنای مدل های معرفت گرا گزینه های موجود بر سر راه معرفت گرا را بر می شمرد و معتقد است که هیچ یک بدون دردسر نخواهند بود. ویلیامسون در مقام پاسخ به نقدهای مطرح شده آن ها را بیشتر مربوط به ساختار یک نظریه ی خوب برای ابهام می داند که این نقدها قابل ترجمه به تمام نظریه های دیگر ابهام نیز هستند و دیدگاه شناختی هیچ جایگاه بدتری نسبت به دیگر نظریه های ابهام ندارد.
هومن محمد قربانیان محمدعلی حجتی
تئوری های معناداری را می توان به دو دسته اصلی تقسیم کرد: نخست تئوری های سمانتیکی معناداری که در صدد روشن کردن ماهیت معنا هستند و دوم، تئوری های زیربنایی معناداری که مسئله اصلی آنها این است که «چرا عبارات زبانی دارای معنایی هستند که اکنون دارند». تئوری ارائه شده در این رساله، تئوری است که در زمره تئوری های زیربنایی قرار می گیرد و در این تحقیق، به دنبال آراء پل هورویچ، برای پاسخگویی به مسئله چرایی معناداری کلمات پیشنهاد می شود. این تئوری فرایندی را پیشنهاد می-کند که بر اساس آن، کلمات در مواجهه عامل انسانی با حقایق عینی واجد معنا می شوند. گرایش عامل انسانی به استفاده از یک واژه به طریقی خاص، مانند تابع (یا نظم و قاعده ای) می باشد که ورودی آن عوامل تاثیرگذار ذهنی و عینی در معنایابی عبارات زبانی و خروجی آن قاعده ای است که بر کاربرد های صحیح یک کلمه حاکم است. این تمایل و گرایش بستر تبدیل جملات تعیین کننده معنی، به معیاری برای سنجش کاربردهای صحیح است. جملات تعیین کننده معنی که معنای یک کلمه از آنها تولید می شود دارای ویژگی خاصی به نام مقبولیت هستند. این جملات سبب تولید ویژگی ها و خصوصیات بنیادی معناداری کلمه شده و باعث می شوند آن کلمه معنای خاصی را داشته باشد که اکنون دارد. به تعبیر دیگر، الگوی کلی حاکم بر کاربرد یک کلمه، با چند واسطه، از ویژگی مقبولیت آن ناشی می شود. ویژگی مقبولیت سبب می شود برخی جملات حاوی کلمه نقشی برجسته پیدا کرده و تعیین می کند چه شرایطی باید مهیا باشد تا به عنوان مثال بتوان به شکلی قابل قبول یک کلمه را به برخی از اشیا نسبت داد. همچنین با کمک نظریه های زبانشناسی شناختی که توسط لیکاف و لانگاکر توسعه یافته است و مدل شعاعی و نظریه سرنمون، می-تواند چنین توضیح داد که سرنمونها، کاربردهای برجسته شده یک کلمه بوده و هر چه کاربردی از جمله تعیین کننده معنی دورتر و متفاوت تر باشد، معنی کلمه نیز از معنای اصلی آن دورتر خواهد بود.
مرتضی پویان محمد سعیدی مهر
بحث برهان وجودی در فلسفه اسلامی را از چند منظر تعریف و معنا و وجودذهنی خدا و نیز مفهوم وجود مورد بررسی قرار دادیم و برای هر کدام از این مبانی براهین یا تقاریروجودی ارائه کردیم. و در ضمن تلاش کردیم برای هر مبنایی عبارت و استدلالی از حکماء و بالخصوص ملاصدرا بیاوریم.و در مجموع چند مبنای مهم در برهان وجودی را بیان کردیم: 1-به دقت فلسفی و منطقی میان تعریف و مفهوم تفاوت وجوددارد نمی توان از مفهوم خدا به اثبات وجودخدادر خارج رسید زیرا مفهوم و مصداق دو حیث متفاوت و جدا از یکدیگر هستند و نمی توان از تصور مفهوم خدا- هرچه که باشد- به اثبات وجودخدا در خارج رسید و در اینجا خلط میان حمل اولی و شایع پیش می آید. برخلاف تعریف که در بیان حقیقت اشیاء است زیرا آنچه تحت عنوان حد می آید در واقع همان حقیقت محدود است و از طرف دیگر حقیقت شیء مقید به ذهن و خارج نیست بلکه با هر دو وجود ذهنی و خارجی موجود است و حقیقت شیء از شیء قابل سلب نیست زیرا مستلزم سلب خود شیء است با توجه به این مطلب با مقدماتی که گذشت نتیجه گرفتیم که وقتی حقیقت شیء یعنی اوصافی همچون ضرورت ازلی با واجب الوجود بالذات یا من جمبع الجهات، یا ماهیت خدا انیّت اوست و امثال اینها بود به طریق استلزام نتیجه گرفتیم که وقتی طبق تعریف حقیقت شیء عین وجود بود پس این حقیقت در خارج موجود است و گرنه مستلزم تناقض است. 2- مطلب مهم دیگر برهان وجودی از طریق مفهوم وجود بود گفتیم که با لحاظ دو مقدمه یکی اینکه وقتی مفهوم وجود را تصور می کنیم اولا وجود اولی از ماهیت است به موجودیت. زیرا وجود موجودبالذات و ماهیت موجودبالعرض است و ثانیا در مفهوم وجود فقط فرد وجود واجب بالذات است که به حیثیت اطلاقیه می تواند موجودباشد و از اینکه با تصور مفهوم وجود می توان به وجود واجب در خارج رسید. 3- در بحث وجودذهنی در حکمت متعالیه دو مبنا وجود دارد یکی اینکه وجودذهنی ظل وجودخارجی است و دیگر اینکه ذهن مرتبه ای از خارج است. در اینجا مراد از وجودذهنی همان وجودعلمی خدا در نفس است که به عنوان نحو و مرتبه از وجود خارجی است و نه وجودذهنی به معنای مفهوم خدا.طبق ایندو مبنا استدلال از مرتبه ای از خارج به خود متن خارج به طریق استلزام استدلال کردیم.
اسداله فلاحی لطف اله نبوی
چکیده ندارد.
هومن محمد قربانیان محمدعلی حجتی
چکیده ندارد.
علیرضا دست افشان محمدعلی حجتی
چکیده ندارد.
وحیده عامری محمدعلی حجتی
چکیده ندارد.
محمود سیفی پرگو محمدعلی حجتی
چکیده ندارد.
محمدعلی حجتی یوسف صمدی علی آبادی
در بحث از تمایز sense از مدلول (reference)، اگر چه بحثهائی را در زمینه معرفت شناسی ملاحضه می کنیم، اما به نظر می رسد انگیزه اصلی فرگه ارائه نظریه ای در معناداری بوده است ، هر چند بیان صریحی از این نظریه را در آثار وی ملاحضه نمی کنیم. فرگه فیلسوفی رئالیست بوده است و نظریه وی رد مورد sense و مدلول نیز رئالیستی می باشد. sense مستقل از زبان و ادراک کننده زبان وجود دارد، اما در قالب الفاظ بیان شده و شامل نحوه معرفی نمائی مدلول می باشد. لفظ از طریق بیان senes است که میتواند بر مدلولی دلالت داشته باشد. برداشت من از نظریه فرگه آنست که معنای یک لفظ عبارتست از sense بانضمام مدلول مربوط به آن لفظ. فرگه معتقد است تناظری بین الفاظ و sense و مدلول آنها وجود دارد، باین معنی که متناسب با الفاظ اشباع شده و اشباع ناشده، sense و مدلول اشباع شده و اشباع ناشده وجود دارد. بنظر می رسد نمی توان توجیه مناسبی را برای اشباع نبودن senes محمول ارائه داد. همچنین استدلالی مکفی برای اینکه جمله مدلول داشته باشد و مدلول آن نیز یکی از مقادیر حقیقی باشد از طرف فرگه ارائه نشده است ، اما ملاحظات وی در این خصوص می تواند معقول باشد، زیرا بین جمله های خبری و اسامی خاص از جهات منطقی و زبانی مشابهت هائی وجود دارد، علی الخصوص که اسم خاص بودن جمله برای فرگه این خاصیت را داشته است که بتواند قواعد منطق محمولات درجه اول را در مورد منطق احکام اعمال کند. با برداشت مذکور از نظریه معناداری فرگه، چگونگی ارزش معرفتی جمله های اینهمانی نظیر "ab" (در صورتی که درست باشد و "a" و "b" اسامی خاص باشند) و نیز درستی جمله هائی نظیر" پگاسوس وجود ندارد" توجیه مناسبی خواهند داشت . همچنین این نظریه توجیه مناسبی را در مورد جمله های نظیر "پادشاه کنونی فرانسه طاس است "ارائه داده و آنها را فاقد مقدار حقیقی می داند بطوری که این امر ناقض قانون طرد شق ثالث نخواهد بود، زیرا این گونه جمله ها فاقد معنی می باشند در حالیکه قانون مذکور در مورد جمله های معنادار صادق است . نظریه فرگه در مورد senes غیر مستقیم توجیه مناسبی را از معنای یک عبارت در متنهای گرایشی ارائه می دهد، اما این نظریه دیگر فرگه مبنی بر اینکه نحوه معرفی نمائی مدلول مندرج senes می باشد و نیز این نظریه که senes یک عبارت را میتوان عینا به زبان دیگری ترجمه کرد چندان سازگار نمی باشد. اشکالات در مورد نظریه فرگه در مورد senes و مدلول اسامی خاص و جمله های خبری قابل دفع می باشد. همچنین نظر وی در مورد senes اسم خاص در زبان طبیعی (و نه در زبان استدلالی) می تواند با نظریه دسته ای (cluster)، بنا به تفسیر معرفت شناختی از آن، سازگار باشد.
لادن جزی محمدعلی حجتی
نظریه مطابقت صدق که از دیرباز مورد توجه بوده به این پرسش باید پاسخ دهد که چه عناصری از زبان و چه عناصری از جهان واقع با یکدیگر مطابقت حاصل می نمایند، و از طرف دیگر منظور از مطایقت چیست؟