نام پژوهشگر: محمدرضا مهدوی فر
محمدرضا مهدوی فر علی روحانی
فرآیند بازنمایی در هنر در شرایطی رخ می دهد که ابژه هایِ طبیعی از بافت ِ ارگانیک شان جدا شوند. این اتفاق که هم ارز اضمحلالِ اسطوره رخ می دهد، مبینِ فاصله گرفتنِ سوژه ی بشری از طبیعت است. در دورانِ تاریخیِ مابعد اسطوره، رسانه هایِ هنری در نقش میانجی و واسطه ای برایِ پُرکردنِ این غیاب ابژه هایِ طبیعی عمل می کنند و هریک به نوعی می کوشند بر شکافِ ایجاد شده میانِ سوژه و طبیعت فائق آیند. این مسئله در متنِ پرسش بازنماییِ سینمایی بغرنج تر می شود، زیرا سینما هم زمان هم داعیه ی سندیت و نزدیکی به طبیعت را دارد و هم به دلیلِ سیلانِ زمان در متن اش، محکوم به فاصله گیری از آن است. در تاریخِ زیباشناسیِ غرب با دو گرایش عمده در برخورد با این مسئله مواجهیم؛ گرایش اولی که سرچشمه اش یونانِ باستان است می کوشد ارگانیسمِ اولیه را از طریقِ این همان کردنِ سوژه و طبیعت بازیابد و بازنماییِ متناسب اش نمادین است. گرایش دوم که در الهیاتِ غیبتِ یهود ریشه دارد، خود اشاره به غیاب را به فرآیند بازنمایی بدل می کند که به بازنماییِ تمثیلی می انجامد. بازنماییِ سینمایی در سنتِ اول به رئالیسمِ عینی و تلاش برایِ ساختِ پیوستارِ مکانی می انجامد که گئورگ لوکاچ یکی از نمایندگانِ آن است؛ سنتِ دوم نظریه هایِ مونتاژ و گسست را نمایندگی می کند که بنیامین یکی از شاخص ترین معرف هایِ آن است.