نام پژوهشگر: قدیر نصری
سعید جعفری قدیر نصری
مسئله اصلی پژوهش حاظر این است که، تغییر در برخی اصول قانون اساسی ترکیه چه تاثیری بر ماهیت و جهت گیری سیاست خارجی ترکیه داشته است. برای پاسخ به این پرسش، ابتدا در قالب چارچوب نظری، ریشه ها و شیوه های سیاست خارجی ترکیه را مورد بررسی حقوقی گذاشته ایم، سپس تاثیرات این تحولات حقوقی را بر سیاست خارجی ترکیه مورد کاوش قرار داده ایم؛ نتیجه حاصله این است که، اصلاحات قانون اساسی در سال 2010 به ترتیب ذیل سبب تحول در ماهیت، آهنگ و آینده سیاست خارجی این کشور می شود: 1 – برساختن جامعه سیاسی در مقابل ساختار نظامی 2 – ارتقای وزن و سهم سیاسی اسلام گرایان 3 – تحکیم استقلال نهاد قضائی روش بررسی ما در این پژوهش بدین منوال بوده است که ابتدا ادبیات بحث در این زمینه را بررسی کرده و سپس ابهامات پیش رو با تنی چند از کارشناسان مسائل ترکیه به بحث گذاشته ایم. به طور کلی اهمیت بحث فوق در این است که ترکیه، هم به عنوان بازیگر مستقل و هم به عنوان یکی از شرکای قدرت های بین المللی می تواند در زمینه های زیر تحرکات خارجی موثری را داشته باشد: الف) تشکیل بلوک کشورهای میانه رو و اسلامی ب) ایفای نقش پیوند بخش، میان جهان عرب و جهان اسلام ج) ارائه الگویی غیر غربی برای توسعه سیاسی و اقتصادی د) تنظیم و مهندسی نوع و میزان مداخله نظامیان در سیاست
کامران کرمی چمه ارسلان قربانی شیخ نشین
در این پژوهش تأثیر جهانی شدن بر تحول محتوا و مکانیسم قدرت مورد بررسی قرار گرفت. گفتیم که جهانی شدن به عنوان روندی اجتناب ناپذیر بسیاری از پدیده ها را تحت تأثیر خود قرار داده که در این میان قدرت یکی از این مفاهیمی است که در این بستر دستخوش تحول در مفهوم، معنا و ارکان خود گردیده است. جهانی شدن با شاخص هایی چون ظهور بازیگران غیردولتی، وابستگی متقابل اقتصادی، فراتکنولوژی ها و توسعه ی شبکه های اطلاعاتی، فراگیر شده و شناخته می شود. در عصر مبتنی بر دانش و اطلاعات، قابلیت لمس قدرت کمتر شده و توان مندی معطوف به زور به مثابه رکن اصلی قدرت در مکاتب واقع گرایانه، متأثر از فرایندهای جهانی شدن مورد نقد جدی قرار گرفته و سرشت اجبارآمیز قدرت دستخوش تحول شده است. از اینرو معنایی تازه از قدرت شکل گرفته که در آن هنجارها نسبت به ابزارها به مراتب تأثیرگذارتر و موثرتر در تولید قدرت عمل می کنند. این تغییرات نشانگر شروع دوران تازه ای از سیاست جهانی است که ناشی از اثرات موج جهانی شدن است. در چنین شرایط و فضایی، تکیه بر قدرت اجباری و سخت با تردیدهای جدی در اعمال و کاربرد قدرت روبروست، چرا که بر دیگر اشکال قدرت همچون قدرت اقناعی و نرم در دستور کار سیاست جدید جهانی تاکید ندارد. هر چند که کاربرد قدرت نرم هم در عمل نشان داد که با محدودیت هایی روبروست. لذا با چنین ناکامی ها و محدودیت ها نیاز به راهبرد جدیدی از مفهوم قدرت هستیم. طرح قدرت هوشمند به عنوان راهبرد نوینی از تحول مفهوم قدرت، درصدد است تا ناکامی های قدرت سخت را با محدودیت های قدرت نرم ترکیب کند و استراتژی بهینه ای از اجبار و اقناع را در دستور کار سیاست جهانی شده قرار دهد.
کیانوش دل زنده قدیر نصری
اسلاوُی ژیژک ، فیلسوف ، روانکاو ، نظریه پرداز سیاسی است . سرچشمه های فکری این متفکر اسلاوُنیایی را می توان مبتنی بر رشته های طرح شده اینگونه بیان کرد ؛ هگل برای فلسفه ، لاکان برای روان کاوی ، مارکس برای نظریه پردازی سیاسی . از این رو ، ایده آلیسم آلمانی مرکز ثقل و عطف متفکران نام برده به یک دیگر می باشد و هگل نقطه تلاقی آنها با یکدیگر به حساب می آید .« به عبارتی نواری که از هگل پیرامون نفی خود ربط دهنده ی مطلق آغاز شد ، ژیژک آن را در رانه مرگ فروید پی می گیرد . »(دالی ، 1387: 95) به همین واسطه است که دغدغه هگل مثل ِاز خودبیگانگی ، تداوم سلطه ، جهان نمادین و عدم دست یابی به رهاییِ مطلق با آنچه لاکان و ژیژک درباب ساحت سه گانه انسانی می گویند متشابه در می آید . لاکان ذات انسان را به سه ساحت خیالی ، نمادین ، واقعی تقسیم می کند و مبتنی بر ارتباط این سه ساحت فرایند سوبژکتویته و سوژه شدن را تعیین می کند . به عبارتی ، او ، بستر خیالی را به دوران کودکی تشبیه می کند که در آن انسان هنوز سوژه نیست ، بلکه صرفا یک اگو است و پس از قربانی شدن پارانویا ، خودشیفتگی دوران کودک ، عقده اودیپ در مرحله آینه ی می تواند سوژه شود ، سوژه ی که در ساحت نمادین مجبور است برای سوژه ماندن ، پذیرش سلطهِ دیگری بزرگ و دیگریِ کوچک را پذیرا گردد . هر چند که در منطق ژیژک سوژه یک امر واقعِ است و نمی توان تصور قالبی و سطحی از آن داشت . «فرد برای وجود داشتن باید از سوی دیگری به رسمیت شناخته شود ؛ اما چنین وضعی به این معناست که تصویر ما ، که معادل خودمان است ، متاثر از نگاه دیگری است . بنابراین دیگری ضامن ما می شود . » (هومر،1390: 45) امر واقعِ لاکان، را می توان آزادی مطلق هگل نیز نامیدکه به نحوی از انحاء ، نامسماء است و بشر توان نامیدن آن را ندارد ، اما هرازگاهی این امرواقع خود را بر بشر پدیدار می کند . ژیژک در ادامه ی زنجیره ی هگل و مارکس ، لاکان قرار گرفته است و در جهان پسا ایدئولوژیک به طرح از خودبیگانگی به عنوان روبنایی می پردازد ، که به روایت هگل این جهان نمادین است که بندگان را به بندگی تداوم می بخشد و به همین دلیل او را فیلسوفی می توان نامید که همچنان دغدغه های بزرگی دارد ، مانند کشف سلطه و رهایی از آن . سلطه به معنی( domination ) را می توان در افکار مارکس ، هگل ، ژیژک یکسان دانست . مارکس در تمامی عمر خود مفهوم از خودبیگانگی هگل را در کتاب سرمایه و لوئی بناپارت از منظر اقتصادی و سیاسی پی گرفت و حال ژیژک ، با طرح آگاهی کاذب یا همان کلبی مسلکی قدری از مارکس و هگل فاصله می گیرد و معتقد است در جهان پساایدئولوژیک ، بشر با سلطه مضاعف روبرو می شود ، چرا که از سلطه مادیت زدودگی شده است و شبح سلطه پیش از گذشته قدرت دارد تا در هر کجا اجبار خودش را عریان کند. وی ، به همین دلیل معتقد است که دیگر آگاهی ملاکی برای رهایی به حساب نمی آید ، بلکه این وانمود و رفتار است که خود را از آگاهی جدا کرده و ملاک بررسی است . ژیژک که خود یک روانکاو است ، از سه گانه لاکانی برداشتی اجتماعی دارد و «در حوز? نظری? اجتماعی و روابط بین الملل تاثیر چشم گیری در ارزیابی ما از فرایند ها و فانتزی های ناخودآگاه نهفته در بنیاد تعارضات اجتماعی و ملی و نژاد پرستی ، تبعیض جنسی و همجنس گرا هراسی دارد . » (همان : 13) در واقع برداشت لاکانیِ ژیژک ، در ادامه همان روندی است که هگل به دنبال آن بود ، چگونه جهان نمادین ، سلطه را تداوم می بخشد و چگونه می توان به آزادی مطلق رسید ، به همین اعتبار ، امرواقعِ لاکانی ، مصادف است با رهایی مطلق در مفهوم هگلی آن ، البته در ذات بشر . در ادامه ، امر نمادین و خیالی ، حکم سلطهِ جهانِ نمادینِ نظام ِهگلی را بازی می کند و از همین رو امرواقع ، مانند رهایی مطلق ِهگل دست نایافتنی است و ژیژک هم مانند هگل به دنبال رهایی عینی می گردد ، رهایی که از برخورد امر واقع با جهان نمادین و خیالی حادث می شود ، نتیجه ی آن به تقسیم شدن امرواقع به امر واقع نمادین ، امر واقع خیالی ، امرواقع واقعی منجر می شود . امر واقع واقعی ، همان رهایی مطلق است که دست یابی به آن ناممکن است و دو تای دیگر حکم رهایی عینی را دارند . اتصال هگل و لاکان در اندیشه ژیژک ، موجب می شود که فرایند سلطه از حالتی ماتقدم به حالتی مقدم مورد نظاره قرار بگیرد ، زیرا ترکیب روانکاوی با فلسفه در آراء ژیژک نشان می دهد که سلطه صرفا یک عامل بیرونی نیست ، بلکه امر درونی است و می توان با روانکاوی نشان داد که چگونه سوژه شدن و زیست در ارتباط با سوژه ها خود فرایند سلطه آمیز است و رهایی مطلق از آن غیر ممکن است ، چرا که سوژه اگر خارج از این زنجیره دوار حرکت کند ، دیگر سوژه نیست بلکه یک پسیکوژ و یک موجود روان نژند است . اینکه سوژه نمی تواند با امکانات سوژگی خود نظیر زبان و ناخودآگاه به لحاظ درونی و آگاهی از لحاظ بیرونی به درک روشنی از امرواقع که خارج از نظامِ نشانه گذاری جهان نمادین دست یابد به همین واسطه است که اگر رهایی هم ممکن باشد ، رهایی داخل جهان نمادین است و آن رهایی امری استثنایی می باشد که در شرایط برخورد امرواقع و امر نمادین به وجود می آید و تجویزی که ژیژک می دهد این است که باید از طریق نفی در نفی به لحاظ فلسفی و انقلاب دائمی (انقلاب برای انقلاب ) به لحاظ سیاسی آن شرایط استثنایی را به شرایط امکانی برای رهایی تبدیل کنیم . اگرچه، مفهوم سلطه و رهایی در آثار ژیژک به طور مستقیم مورد بررسی قرار نگرفته است ، اما نظام و سیستمی که او گفتمان خود را طرح می کند ، مبتنی بر رهایی از سلطه است و پرداختن به ایدئولوژی ، آگاهی کاذب ، انقلاب از طریق بازگشت به آینده ، .. به تمامی گفتمانی هست که پیرامون سلطه و رهایی شکل می گیرد . بنابراین، مبتنی بر گفتمان فلسفی و سیاسی و روانکاوانهِ ژیژک ، هدف ما این است که درک روشنی از مفهوم سلطه و بسترهایی که سلطه در آن رشد می کند و مصادیق عینی که می توان سلطه را در نگاه ژیژک مشاهده کرد پردازش کنیم . ضمن آنکه مفهوم رهایی و بستر رهایی و راهکارهایی که می توان در نگاه ژیژک درباب رهایی به دست آورد را مطرح و به سلطه نگاه مقدم داشته باشیم و ریشه های آن را در ذات فرایند سوژه شدن پیش از عوامل بیرونی ، جویا شویم .
کیانوش پای فرد قدیر نصری
چکیده رسانه ها از ابتدای پیدایش دارای ماهیتی دوگانه بوده و همزمان معنا و ضد معنا را منتقل می کردند. رسانه های نوین( ماهواره و اینترنت) به نحوی وسیع تر در عین این که دارای خصوصیات انتقال سریع، ارزان، انبوه اطلاعات را دارند حاوی همان خصوصیت دوگانه رسانه هستند .هرچند که در راستای چیستی و تأثیر رسانه ها وحدت نظری میان صاحب نظران نیست، ولی این رسانه ها دارای خصوصیات مشترک پذیرفته شده ای هستند که ما کوشیده ایم در این تحقیق تا حدودی آنها را روشن کنیم، و بکوشیم تاثیری را که رسانه های نوین با توجه به قابلیتهایی که دارند، بر دموکراسی به عنوان شیوه ی حکومتی مقبول بیشتر کشورهای دنیا نهاده است را تشریح کنیم. برای رسیدن به تعریف دقیق از دموکراسی به تشریح و تبیین نظرات بزرگان اندیشه ی سیاسی در سه دوره ی تاریخی یعنی کلاسیک، میانه و مدرن(پیچیده) را مورد بررسی قرار داده وتا حدودی به تعریفی چندجانبه از دموکراسی رسیده است .در نهایت به ظرفیت سنجی و بررسی تاثیرات رسانه های نوین بر مفهوم دموکراسی پرداخته ایم. ارتباطات و یعنی رسانه ها نقش بسزایی در دنیای بشر بر عهده دارد، وسایل ارتباطی فارغ از این که تولیدات تکنولوژ یکی هستند ، خود نیز دارای پیام هایی هستند که برجنبه های مختلف زندگی بشر تأثیر می گذارد. یکی از عرصه های مهم و حیاتی زندگی اجتماعی افراد عرصه سیاست است و از آنجا که دموکراسی از جمله با اهمیت ترین انواع حکومت است در این پژوهش مورد مطالعه قرار گرفته است. دموکراسی که خود از دستاوردهای زندگی اجتماعی است نیز تحت تأثیر رسانه های نوین قرار گرفته است. امروزه دیگر کمتر اجلاس و همایش یا قرارداد بین المللی است که تحت پوشش شبکه های خبری قرار نگیرد ، دیگر به یمن وجود رسانه ای نوین حتی افرا عادی و عامی نیز در جریان رویدادهای سیاسی و اجتماعی کشور و حتی دنیا قرار می گیرند ، اظهار نظر می کنند، با افکار و افراد جدید آشنا شده واین آگاهی ها در تصمم گیری های آینده آنان بدون شک تأثیرگذار است. این تحولات تکنولوژیک(رسانه های)جدید چگونه بردموکراسی بعنوان یک شیوه حکومتی مقبول تأثیر می گذارد و چگونه به تضعیف یا تقویت دموکراسی کمک می کند ؟ رسانه ها همواره حاوی معنا و ضد معنا بوده و ارزش و ضدارزش را با هم انتقال می دهند. رسانه ها ی نوین شرایطی را به وجود آورده اند که زندگی اجتماعی بشر با پیچیدگی فراوانی در نوع تفکر ودید به زندگی و همچنین انتخاب سیاسی روبه رو میکند . این تاثیرات عبارت بود از اینکه چون ماهیت رسانه ها در انتقال دوگانه ی ارزش و ضد ارزش، معنا و ضد معنا ... به نحو کاملا بارز هم به تضعیف دموکراسی و هم به تقویت بنیان های دموکراتیک مدد می رساند، ولی در نهایت برداشت ما را از دنیا و از دموکراسی پیچیده تر کرده است.
علی خواجوندساس قدیر نصری
چکیده: تحولات عربی به انقلاب ها، خیزش ها و اعتراضات منطقه خاورمیانه در سال های ???? و ???? گفته می شود. این اعتراضات بدان سبب که در کشورهای عرب در حال پیگیری است با عنوان بهار عربی یاد می شود. قبل از تحولات در برخی کشورهای عربی، اغلب نظام های سیاسی حاکم در جهان عرب، استبدادی بودند. برخی از آنها نظام های استبدادی سنتی و عده ای، نظام استبدادی با گرایش مدرن به شمار می آمدند که اغلب، اقتدارگرا بودند. در تحولات جهان عرب، مهمترین شعار نفی دولت حاکم است که با «ارحل» و «اسقاط» مشخص می شود. سرنگونی دولت های اقتدارگرا در جهان عرب، به ویژه مصر، نشان دهنده افول جایگاه گفتمان اقتدارگرایی در این منطقه است و سرنگونی دولت معمر قذافی، به ظاهر پایانی بر با سابقه ترین آنهاست . اهمیت طرح این مسئله به این خاطر است که تحولات منطقه به طور حتم موجب تغییراتی در نوع نگرش کشورهای ایران و عربستان سعودی در روابط خود با کشورهای مزبور خواهد شد. نظر به اهمیت موضوع در این پژوهش به دنبال رسیدن به پاسخی هستیم که نشان دهد تحولات رخ داده چه تأثیری بر قابلیت بازیگری این دو کشور در منطقه خواهد داشت. در ابتدا این تحقیق چهارچوب پژوهش مطرح خواهد شد و در بخش اول رویکردهای نظری مربوط به موضوع شرح داده می شود. بخش دوم به دلایل انقلاب کشورهای درگیر بهار عربی پرداخته شده ، بخش سوم پیشینه روابط کشورهای عربی که در آنها تحولات اخیر رخ داده است را با دو کشور ایران و عربستان سعودی طرح خواهد شد و بخش چهارم به تعارضات بین ایران و عربستان پرداخته شده ، در بخش پنجم با یک نگاه تحلیلی تأثیرات این خیزش ها را بر ایران و عربستان سعودی مورد بررسی قرار خواهد گرفت . و در پایان به ارائه نتایج و آزمون فرضیات پژوهش اختصاص دارد.
حمدالله حاصلی مفرد قدیر نصری
عرصه عمومی به عنوان مفهوم محوری و کانونی در اندیشه هابرماس تبیین ساز کارکردها و کارویژه های سیاسی و اجتماعی در عرصه روابط بین الاذهانی است. این عرصه پیوند دهنده نظام سلسله مراتبی آراء و افکار وی، به وجود آورنده هسته نظری کنش ارتباطی، مرتبط کننده نظریه و عمل، تصریح کننده انسان گفتگوگر و بوجود آورنده زیرساخت های لازم نظریه انتقادی بوده است. اما دگردیسی بنیان های اجتماعی به همراه انفکاک سازی جامعه مدرن و تحولات کارکردی آن در قالب دو مولفه دولت و بازار و بازخوانی جهان زیست بر اساس مقتضیات رسانه های آن (پول و قدرت) و تحریف نظام مند روابط کلامی در قالب ایدئولوژی، عرصه عمومی را به محاق فرو برده است. از سوی دیگر، زبان به عنوان بعدی نهادمند و اجتماعی و ابزار ارتباط و تفاهم انسانی، مولفه فرارونده آدمی از حیوان است. اهمیت آن به عنوان بعد وجودی انسان و نقش آن در کنش تفاهمی و تکامل یابنده فرهنگ و نهادهای اجتماعی هابرماس را وامی دارد تا با چرخش زبان شناختی و طرح نظام مند آن در قالب نظریه کنش ارتباطی به تبیین قابلیت های جدیدی از آن همت گمارد. بر این مبنا پژوهش حاضر در پی پاسخ گویی به این سوال است که در فلسفه سیاسی هابرماس زبان چه جایگاهی در تدارک عرصه عمومی دارد. پاسخ موقتی پژوهش که در کاربست این پروسه به کار رفته، توجه به عرصه عمومی و خطرات مولفه های سه گانه دولت، بازار و ایدئولوژی است، لذا قابلیت های بین الاذهانی و ارتباطی زبان به عنوان مولفه رهایی بخش در کانون نظام شناسی فلسفی هابرماس جای می گیرد که از طریق آن به بازسازی و احیای عرصه عمومی می پردازد. بنابراین می توان تجلی بنیادهای زبانی در فراوری عرصه عمومی را در بدیل های آن از دمکراسی مشورتی گرفته تا عقل ارتباطی و هرمونتیک انتقادی، علوم انتقادی و ... بازیابی نمود که به رها سازی این عرصه در تقابل با چالش های فراگیر جامعه معاصر می پردازد. گفتنی است روش آزمون فرضیه پیش گفته، هرمنوتیک متن محور می باشد.
محمد عبادی فر قدیر نصری
چکیده آنچه که در این پایان نامه مورد بحث و بررسی قرار گرفت بررسی تأثیر فلسفه سیاسی نیچه بر رویکرد پسامدرنیسم بود که در این راستا ابتدا مفاهیم اصلی و تأثیرگذار او بر سایر فلسفه ها و مکاتب مختلف فکری مورد بررسی و تفحص قرار گرفت و سپس نگاهی توصیفی به رویکرد پسامدرنیسم و تأ ثیر آن بر تمامی حوزه های گوناگون علمی و فکری انداخته شد. در فصل پایانی نیز ایده آلیسم آلمانی که تفکر حاکم بر آن زمان بود و همچنین نوع نگاه نیجه به این مکتب فکری مورد تحلیل و موشکافی قرار گرفت که از خلال حمله نیچه به این مکتب فکری، دنیای فلسفه شاهد فروپاشی این دستگاه فلسفی و مفهوم بنیانی آن یعنی اگوی استعلایی شد و در ادامه نیز بنیان های مدرنیسم را به صورت اساسی تخریب کرد. به این ترتیب نیچه به نوعی مسیر فلسفه را در تاریخ دست کاری کرد و آن را به شکل جدیدی عرضه کرد که منجر به شکل گیری پسامدرنیسم شد. در نهایت در این تحقیق نیز سعی بر آن شد که با روش تفسیری مولفه های پسامدرنی فلسفه نیچه از خلال آثارش استخراج شود و مورد واکاوی قرار گیرد. کلیدواژه: اگوی استعلایی، مدرنیسم، پسامدرنیسم، دگربودگی، ایده آلیسم آلمانی.
آرمان سلیمی قدیر نصری
پرسش اصلی پژوهش حاضر این است که «چرا و چگونه بنیادهای فلسفه سیاسی میشل فوکو را متأثر از فلسفه سیاسی فردریش نیچه می دانیم؟» فرضیه ی مطرح شده در پاسخ به این پرسش اساسی بر این قرار است که «با عنایت به مولفه های کلیدی فلسفه سیاسی فردریش نیچه، می توان فلسفه سیاسی میشل فوکو را در سه مولفه بنیادینِ تبارشناسی در مقامِ روش، رابطه متقابل قدرت با دانش و حقیقت، و نهایتاً سوژه زدایی تاریخی، متأثر از نیچه تلقی نمود». در واقع، این نکته که فلسفه ی سیاسی فوکو تحت تأثیر اندیشه سیاسی نیچه قرار گرفته است، را مفروض اساسی پژوهش قلمداد نموده ایم. اندیشه سیاسی نیچه با دخالت دادن اراده ی (خواستِ) قدرت در تمامی امور زندگی انسانی و اعلان عصر هیچ انگاری با مرگ خدا (بت های حقیقت) که در آن ارزیابی دگرگونه تمامی ارزش ها یک اصل می گردد، مسأله انسان و چگونگی رهایی او از وضعیت هیچ انگاری موجود در عصر جدید، را محوریت بخشید . او با طرح نقدهای عمیق در حوزه معرفت شناسی و به چالش کشیدن محوریت سوژه انسانی انقلابی عمیق را در مطالعات فلسفه سیاسی ایجاد نمود، و از این رو طیف وسیعی از فلاسفه سیاسی قرن بیستم را متأثر ساخت. در این میان، میشل فوکو مهم ترین متفکری بود که فلسفه ی سیاسی او از نیچه متأثر شد. فوکو با بهره گیری از روش تبارشناسی نیچه و گسترش دادن آن، به طور جدی مفهوم اراد ه ی (خواستِ) معطوف به قدرت نیچه را در بازخوانی و تفسیر وقایع سیاسی عصر جدید به کار گرفت. در واقع فوکو با توجه به نقش قدرت در برساختن حقیقت های انسانی و تاریخی، لایه های مختلف رژیم های حقیقت را در عصر مدرن مورد تبارشناسی قرار داد و با توجه به نحوه شکل گیری و توسعه سوژه ی انسانی در معنای جدید آن، به تأسی از نیچه پایان معرفت شناسی و مرگ سوژه به عنوان عامل و معلول شناخت را اعلان نمود. علاوه بر این، فوکو با تأثیرپذیری از پایه های معرفت شناسی و روش شناسی نیچه حوزه ای گسترده و سیال را برای قدرت و سیاست در نظر گرفت، که در بطن آن همه چیز امر سیاسی ای تلقی می شود که در روابط قدرت و دانش برساخته می شود و به شدت متأثر از روابط درون گفتمانی است. در ضمن ذکر این نکته ضروری است که از چارچوب روشی «جامعه شناسی شناخت کارل مانهایم» در سراسر پژوهش برای بازخوانی فلسفه سیاسی نیچه و فوکو تا آن جا که ممکن بوده، بهره گرفته شده است. همچنین، این پژوهش در قالب پنج فصل به تشریح مسأله پرداخته و سعی دارد فرضیه ی مزبور را به آزمون نهد.
مهدی خضریان قدیر نصری
پژوهش حاضر در جستجوی منابع و موانع فکر و عمل بنیاد گرایانه در اندیشه سید حسین نصر و سید قطب است. پرسش اصلی پژوهش این است که منابع و موانع فکر و عمل بنیاد گرایانه در اندیشه سید قطب به عنوان نماینده تفکر اسلام سیاسی و سید حسین نصر به عنوان نماینده تفکر اسلام سنتی کدام اند؟ ضرورت و اهمیت پرداختن به چنین پرسشی از آن است که با نگاهی دقیق به مقوله بنیاد گرایی بررسی منابع و موانع فکر و عمل بنیاد گرایانه از در منظر اسلام سنتی و اسلام سیاسی امری مهم جلوه می کند . چرا که هر دو حوزه کلان گزاره های مختلفی را در ساحت فکر اندیشه و عمل با توجه به نظم موجود جهانی و با عنایت به گستردگی و هم چنین پراکنش جمعیت مسلمانان در نقاط مختلف جهان به خود اختصاص داده اند. برای یافتن پاسخ به پرسش فوق دو فرضیه زیر را به آزمون گذاشتیم: 1-منابع فکر و عمل بنیاد گرایانه در تفکر هر دو اندیشه دارای وجوهی مشخص است که مخرج مشترک آن ستیز با مدرنیته و بنیادهای اومانیستی تمدن غربی است. اما این ستیز و تقابل با مدرینته در اندیشه قطب عمل گراتر و در اندیشه سید حسین نصر تیوریک متعادل و با استفاده از ستایش سنت می باشد. 2-پایبندی عملی و التزام نظری نصر به وحدت متعالی ادیان و احتناب وی ایدیولوژیک یک ساختن دین مهم ترین مانع اقدام و اندیشه بنیادگرایانه در تفکر وی محسوب می شود. این در حالی است که اقدام بنیاد گرایانه در اندیشه سید قطب مانع مهمی در پیش ندارد . یگانه مانع ادقام بینادگرایانه در اندیشه سید قطب عبارتست از: حرمت خون غیر محارب آنچه که در این تحلیل ها مورد توجه قرار گرفتند اینکه اولا در دو حوزه اسلام سنتی و اسلام سیاسی رگه هایی از یکسان انگاری اسلامی قابل ملاحظه است. هر چند نقش شریعت در انسان شناسی هر کدام متفکرین تحقیقا دارای مبانی متفاوتی است اما اینکه اصولا شریعت در انگاره هر دو لازم است (سنت گرایان) و واجب (بنیاد گرایان) تلفی می شود نشانه ای از ایجاد برخی وجود اشتراکی است. به تعبیر دیگر هر دو طیف اسلام سنتی و اسلام سیاسی قران سنت و حدیث را منابعی ارزشمند و مشروعیت بخش تفسیر می کند دوما هر دو مشرب فکری به شدت با مدرنیسم به مقابله بر می خیزند و کلیت آن را جز تباهی نمی دانند ثالثا هر دو گروه اسلام سنتی و اسلام سیاسی به نوعی گذشته نگرند وعمیقا دارای نوعی حس نوستالژیک در تقابل با وجوه مدرن اند. رجعت به بنیادهای اسلامی هر چند با روش های مختلف اما در نهایت و با توجه به احترام آنها به ذات شریعت می توانند خطر اصلی گام نهادن آنها در مسیر بنیاد گرایی باشد.
هادی عباس زاده قدیر نصری
در این پژوهش ارتباط بین سرمایه اجتماعی و امنیت ملی پایدار بررسی شد. امنیت ملی پایدار که از طریق برآورده سازی نیازمندی های نوین افراد و گروه ها قابل حصول و در چارچوب رضایتمندی باز تعریف می شود ارتباط زنجیروار و گسست ناپذیری با سرمایه اجتماعی داشته در عصر جدید گزاره ها و ابعاد متکثری را فارغ از رویکرد سلبی و کلاسیک شامل می شود. حرکت از رویکرد سلبی در جهت نگاه ایجابی و در نهایت پی گیری روندی تلفیقی درسیر تطور مفهوم امنیت ملی مشاهده شد. شهروند آگاه در فضای سیاسی متغیر یک کشور با توجه به سطوح متفاوت توسعه، نقشی همچون تیغ دولبه را در این گزار مفهومی امنیت ایفا خواهد نمود. اعتماد از الزمات دیگر پایداری امنیت یکی از – وشاید-مهمترین مولفه های سرمایه اجتماعی است و واکاوی معنایی و بررسی چرایی و چگونگی آن مورد کنکاش قرار گرفت و انچه حاصل شد اینکه اعتماد فی مابین افراد گروها ملت و دولت، میان واحدهای دولت و سایر سازمان ها، میان سازمان های غیر دولتی و دولت همه تضمین کننده امنیت ملی پایدار است. سرمایه اجتماعی در ایران وضعیت مللوبی برخوردار نیست و این مهم در راستای تحقیقاتی که در این پژوهش صورت گرفت اعم از مصداق های عینی مطالعات و تحقیقات قبلی انجام شده و آمار و ارقام موجود نظرات کارشناسان به کرات به اثبات رسید. این وضعیت نامناسب سرمایه اجتماعی و یا به عبارتی بی باوری مردم به نهادها و حاکمیت سیاسی در ایران دشواری های عدیده ای را ایجاد نموده و خواهد نمود. پیش بینی ناپذیری رفتار سیاسی شهروندان تردید نسب به سیاست اتخاذی نیشخند مایوسانه به تصمیمات کلان می تواند مسیر را به سمت انباشت گزاره های منفی در ذهنیت شهروندان هموار سازد و این نارضایتی ذره گون آغازین شاید در آینده ای نه چندان ایجاد سرمایه اجتماعی را تشویق کند و سرمایه اجتماعی خود تاثیر اقدامات دولت را افزایش دهد و در نهایت ان چه حاصل خواههد شد امنیتی با ثبات در عرصه ی ملی و فراملی خواهد بود .
نیلوفر قاسمی نژاد رایینی قدیر نصری
از آغاز سال 2011، خاورمیانه شاهد تحولات اساسی و تغییرات جدی بوده است که در طی آن دولت های جهان عرب با اعتراضات گسترده مردمی روبرو شدند. یکی از بحث های مهم در مورد شکل گیری و گسترش تحولات این منطقه، نقش رسانه های جدید، اینترنت، شبکه های مجازی و اجتماعی در وقوع و تکوین انقلاب های عربی است. پژوهش حاضر درصدد پاسخ به این پرسش است که تغییر حکمرانی در کشورهای تونس و مصر را تا چه اندازه می توان متاثر از کارکردهای بسیج کننده رسانه های نوین قلمداد کرد. فرضیه ای که در صدد آزمون آن هستیم بدین قرار است که رسانه های نوین با کارکردهای بدیع موجب توانمندی گروه های محذوف جامعه و مشروعیت زدایی از حکمرانان مستقر در دو کشور مزبور شدند. تأثیر رسانه های ارتباطی و بویژه شبکه های اجتماعی در اطلاع رسانی و گسترش سریع تحولات انقلابی در کشورهای این منطقه انکار ناپذیر است.رسانه های نوین آگاهی را در بین اقشار مختلف کشورهای درگیر منطقه بویژه قشر جوان را بالا برده و توجه آن ها را به آنچه در اطرافشان می گذشت، جلب کرده و فرآیند تحولات منطقه را تسهیل و تسریع نموده است.جامعه جهانی شبکه ای، به کنشگران عرب، قدرت و پتانسیل کنش در مقابل ساختار حاکم پدرسالارانه عربی را داد. جهت دهی به افکار عمومی در شبکه های اجتماعی در دو مرحله صورت می گیرد: در مرحله نخست، شبکه سازی در فضای مجازی و در مرحله دوم شبکه و مشارکت در فضای واقعی.در واقع تاریخ جدید عربی در سایه جهانی شدن و شبکه های اجتماعی رقم خورده است.به تبع انقلاب های جوانان عرب، ادبیات جدیدی را در روابط بین الملل بوجود می آورد.
شهرام خزایی قدیر نصری
جهانی شدن یکی از واقعیت های حیات انسانی در عصر جدید می باشد. جهانی شدن و بازتاب های آن در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و فنی زمینه ساز تحولات گسترده ای شده است. در این میان، یکی از این پدیده هایی که تحت تأثیر جهانی شدن تحول شگرفی را به خود دیده است، جنبش های اجتماعی هستند. جنبش-های اجتماعی به عنوان یک حرکت تغییرآفرین و نیز یک کنش اعتراضیِ برخواسته از رفتار جمعی افراد، نقش بسیار برجسته ای را در حرکت رو به جلو و ترقی جوامع مختلف داشته است. با این مقدمات پرسش اساسی که در پژوهش حاضر مطرح می شود این است که «جنبش های جدید اجتماعی در پرتو جهانی شدن از چه منابع و ظرفیت های برای پیش بردن مطالبات خود و در نتیجه متحول ساختن جامعه برخوردارند و در مقابل، موانعی که تحرک این جنبش ها را کند می کند، چه عواملی هستند؟». در پاسخ به این پرسش کلیدی، فرضیه ی مطرح شده در پژوهش حاضر این است که «جهانی شدن با تمهیدات چهار گانه ی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و فنی خود، سبب پویایی و تحرک طبقه متوسط، به عنوان حامل اصلی جنبش های جدید اجتماعی، گردیده، راهبرد سیاست زندگی و رهایی بخشی را نوید می دهد اما تعقیب این سیاست موجب حساسیت و مقاومت دولت شده، شعاع و عمق عمل جنبش های جدید اجتماعی را محدود می نماید». به طور کلی، استدلال اصلی رساله ی حاضر در فصول چهارگانه آن بر این مبناست که جنبش های اجتماعی در گذشته دارای کارکردی محدود و خاص یک گروه و طبقه مشخص بودند و اهداف معطوف به تسخیر قدرت داشتند. اما تحت تأثیر جهانی شدن دچار چرخش عمیقی چه به لحاظ ماهیت و چه به لحاظ کار ویژه ها شدند. این جنبش ها کارکرد ها و ظرفیت های متفاوت و مترقی به خود گرفتند. البته این جنبش ها موانع و دشواری های را نیز چه از درون جنبش و چه از بیرون جنبش بر سر راه خود می دیدند. لذا در رساله حاضر با بررسی تمامی این فرصت ها و نیز موانع پیش روی، به درکی کلی از این مسأله مهم دست پیدا خواهیم کرد.
سیداحمد موسوی ارسلان قربانی شیخ نشین
چکیده در نوشتار حاضر، ضمن بیان روند شهرک سازی و تبیین چالش های دولت صهیونیستی سعی شده تا در چارچوب نظریات کلاسیک ژئوپلتیک، به این مسئله محوری پرداخته شود که راهبرد شهرک سازی، چه نقشی در تامین امنیت پایدار اسرائیل داشته است؟ اگر چه دولت صهیونیستی، پس ازشکل گیری سیاست های امنیتی خود در جهت ایجاد امنیت پایدار از طریق شهرک سازی با ایجاد فضای حیاتی امنیتی باز تعریف کرد و با اتخاذ سیاست مهاجرت اجباری و یهودی سازی در کرانه باختری و قدس شرقی، به دنبال توسعه ارضی، اقتصاد و تغییر بافت جمعیتی این مناطق است. اما شهرک سازی به دلیل محیط امنیتی رژیم صهیونیستی و عدم توانایی اسراییل در تغییر گسترده ترکیب جمعیتی این مناطق، به گونه ای که اعراب در اقلیت قرار گیرند، منجر به امنیت پایدار اسرائیل نشده است.
حامد پورحسن غلامرضا کریمی
هویتها و نیروهای سیاسی – اجتماعی ترکیه، که منبعث از تاریخ و جغرافیای این کشور هستند، سیاست خارجی ترکیه را در فضاهای جغرافیایی این کشور قوام داده و هویت کشور را ساخته و برساخته¬اند. مواریث هویتی ترکیه که ناشی از سه مولفه ترک¬گرایی، اسلام¬گرایی و غربگرایی بوده است، بر سیاست خارجی این کشور تاثیر گذاشته و به جهت گیری های آن سمت و سو داده است. این مواریث هویتی، در سیستم پارلمانتاریستی ترکیه در دوران اقتدار حزب عدالت و توسعه در قالب احزاب سیاسی نقشهای تاریخی خود را ایجاد و بازی کرده اند. بدین ترتیب در دوره¬های تاریخی خاص، سیاست خارجی ترکیه بر اساس مکانیسم هویتی شکل گرفته و با بحران هویت و تغییر آن مسیر سیاست خارجی نیز تغییر کرده است. اما در رابطه با اسرائیل که هویت مذهبی، ملی گرایی، یهودستیزی و لیبرالیسم دارد، این مکانیزم های هویتی که بر اساس تقسیم قدرت داخلی شکل گرفته است، به فعالیت پرداخته و مسیر سیاست خارجی ترکیه را در قبال اسرائیل مشخص کرده است. با توجه به رویکرد سازه انگاری قاعده محور و نیز رویکرد هویت محور در پی پاسخ به این پرسش هستیم که نیروهای سیاسی منبعث از هویتهای ترکیه، چه تاثیری را بر سیاست خارجی این کشور در دوران آک پارتی در رابطه با اسرائیل گذاشته است؟ در پاسخ به این سوال می توان گفت: مکانیسم هویت اسلامی در رابطه با اسرائیل در این دوران فعال شده و باعث سردی و تنشهایی در روابط دو دولت شده است، اما با توجه به ساختار سیاسی ترکیه که منبعث از هویت غربی و کمالیستی هست، دولت اسرائیل مشروع و روند این سیاست با تغییر هویت دولت، بهبود خواهد یافت.
حسین آرمند مهدی براتعلی پور
دو مفهوم سوژه و انقلاب از کلیدی ترین مفاهیم موجود در فلسف? سیاسی معاصر می باشند که بخش اعظمی از مجادلات مابین مکاتب فکری قرن بیستم حول محوریت این مفاهیم شکل گرفته اند. تفاوت در تلقی از رابط? سوژه با ابژه و ارتباط آن با عمل سیاسی رادیکال )انقلاب( از جمل? مهمترین این اختلافات است. از سوی دیگر، سه جریان بارز و پراهمیت گفتمان انتقادی فلسف? سیاسی معاصر عبارتند از مکتب فرانکفورت، پست مدرنیسم و چپ متأخر، که به واکاوی و مقایس? دیدگاه این جریانات با تکیه بر آراء سه اندیشمند برجسته آنها یعنی هربرت مارکوزه، میشل فوکو و اسلاوی ژیژک پرداخته ایم. بنابراین، مفاهیم سوژه و انقلاب در فلسفه سیاسی هربرت « سوالی که در این رساله درصدد پاسخ گویی به آن هستیم این است که مارکوزه، میشل فوکو و اسلاوی ژیژک چگونه مورد تحلیل قرار می گیرد و چه اشتراکات و تمایزاتی میان برداشت آن ها از در این راستا، پس از بررسی سیر تحول مفاهیم سوژه و انقلاب در تاریخ فلسف? سیاسی از آغاز »؟ این دو مفهوم وجود دارد مطرح شدن آنها تاکنون و سپس شرح دیدگاه سه فیلسوف از این دو مفهوم، در پاسخ به سوال مطرح شده بر آنیم که: هربرت مارکوزه با حفظ اصالت سوژه، نقش رادیکالی را برای سوژه در جهت ستیز با ارزش های غالب جامعه سرمایه داری « متأخر از طریق ایجاد یک دگرگونی بنیادین به منظور نیل به رهایی ترسیم می کند. اما فوکو با اعتبارزدایی از حقیقت مستقل از متن، جایگاه انسان را در مقام سوژه مدرن مورد انکار قرار داده و انسان ها را به انقلابی دائمی فرا می خواند که در بطن خود هیچ روایت کلانی را ارائه ننماید. نهایتاً اسلاوی ژیژک معتقد است که سوژه صرفاً در لحظ? انکار واقعیات عرص? نمادین که در نتیج? توجه به ساحت واقعی میل )ژوئیسانس( خواهد بود، ظهور می یابد. بنابراین وی با تعریف از رهایی در لحظ? عمل، انسان ها را به انقلاب علیه جهان نمادین سرمایه داری فرا می خواند و به عنوان نتیجه گیری می توان اذعان کرد که مابین سه »اندیشمند در دو مولف? 1. امکان سوژگی و 2. نیل به رهایی، اختلافات بنیادین وجود دارد و در دو مولف? 1. تحول طلبی رادیکال و2. سلبی نگری و استعفاء از تجویز، اشتراک مساعی دیده می شود.
حامد شمایلی یحیی قائدی
) فلسفه سیاست یکی ازگونه های فلسفه مضاف است، انسانها با تفکر عقلانی وپس از تأمل در ماهیت جهان هستی و حیات انسانی خویش به تأمل عقلانی در عرصه های گوناگون مرتبط با انسان پرداخته و فلسفه های مضاف را پدید آوردند یکی از این عرصه ها تأمل عقلانی در باب سیاست است که معطوف به کالبد شکافی عقلانی عرصه سیاست واستنتاج لوازم زندگی سیاسی می باشد.نقیب زاده فلسفه سیاست را پرداختن به تبیین عقلانی پرسشهای بنیادی درباره جامعه،دولت،کشورداری،زندگی اجتماعی و وظایف فرد وجمعه نسبت به یکدیگر میداند
مجید خسروی زاده قدیر نصری
بعد از گذشت سه دهه از تاسیس دولت اسراییل و حل شدن مسئله موجودیت و بقای این کشور، همبستگی و یک پارچگی که در میان همه گروهها در اسراییل به وجود آمده بود تبدیل به شکاف های عمده هویتی، دینی و نژادی، و فکری شد. این شکاف ها همراه با رشد مصرف گرایی از نوع آمریکایی و تبعات ناشی از بی ثباتی ایدئولوژی ها در عصر جهانی شدن، به تضعیف و بحران مشروعیت ایدئولوژی صهیونیسم و ظهور جریان های نوین در درون آن انجامید که یکی از مهمترین آنها جریان پساصهیونیسم می باشد. ما در این پژوهش خویش بر آنیم که بدانیم «ارکان پساصهیونیسم کدامند و این جنبش چه نسبتی با کسری مشروعیت سیاسی رژیم اسراییل دارد؟ به عبارت دیگر آیا می توان بین میزان مشروعیت سیاسی و ظهور و تعمیق پساصهیونیسم از همبستگی قابل دفاع و موثری سخن گفت؟» و در پاسخ به سوال خویش این فرضیه را مطرح کرده ایم که پساصهیونیسم با مواد گوناگونی از قبیل ضریب مدنیت (مدنی شدن جامعه اسراییل)، موقعیت منطقه ای و جامعه شناسی سیاسی اسراییل ارتباط دارد. اما پیدایش و پدیداری پساصهیونیسم،بیش از هر عاملی متاثر از میزان و عمق مشروعیت سیاسی حکومت اسراییل است به طوری که می توان گفت همسو با افول مشروعیت سیاسی صهیونیسم، امواج پساصهیونیستی شدت می-گیرد. واژگان کلیدی: اسراییل، صهیونیسم، پساصهیونیسم، مشروعیت، بحران مشروعیت.
حمزه سیله قلعه عباسی مهدی براتعلی پور
نظام¬های سیاسی ایرانی در طول تاریخ اغلب ماهیتی پاتریمونیالیستی داشته اند. در این نظام¬ها شاهان و سلاطین با سلطه پدر سالارانه خود بر نهادهای قدرتی چون دیوانسالاری و نیروهای مسلح بقای خود و نظامشان را تضمین می¬کردند. آنها با اتکا به نیروهای نظامی و انتظامی سرسپرده و وابسته به خود، از طریق استثمار و سرکوب بر مقدرات جامعه حاکم بودند. این مناسبات قدرت با وجود انقلاب مشروطه و وقفه¬ای کوتاه بدون تحول بنیادین تا دوره پهلوی دوم تداوم یافت. در این دوره محمدرضا شاه پهلوی به عنوان مهم ترین بازیگر نظام سیاسی عصر خود تحت تاثیر مسایل و بحران های روانشناختی دوران کودکی چون تربیت استبدادی رضاشاه، عقده حقارت ناشی از ضعف قوای جسمانی و محرومیت های عاطفی شخصیتی اقتدارگرا یافت. شخصیت او که واجد ویژگی هایی چون سلطه طلبی، رفتار سلسله مراتبی و پرخاشگری بود در ساختار غیر نهادمند و تحول نایافته عصر خود، سبب بازتولید مناسبات پاتریمونیالیستی چون حکومت فردی، پیروگرایی و سرکوب و انسداد سیاسی شد.
سهیل دمیرچی قدیر نصری
پژوهش حاضر ، با این فرض آغاز می شود که در قرن بیستم میلادی، بخصوص در نیمه دوم این سده ، شاهد برآمدن نوکانتیسم و احیای آموزه های کانتی در فلسفه سیاسی بوده ایم و دستگاه نظری رقیب کانت ، به طور محسوسی تحت الشعاع آموزه های کانتی قرار گرفته است. قرائنی که این فرض را قوت می بخشند عبارتند از دامنه و عمق کاربست مفاهیمی چون حق ( و تقدم آن بر سود) ، انصاف ( و ارجحیت آن بر عدالت برابر نگر و رقابت نگر) و مفاهیم متعددی چون اراده جمهور ، دموکراتیزه کردن دموکراسی ، دفاع بشردوستانه و جنگ عادلانه. اکنون و در فضای چنین تحولی ، این پرسش جدی می نماید که دلایل برآمدن و احیای پارادایم وظیفه گرا ، به جای ( به تسامح ) پارادایم نتیجه گرا کدامند؟ به دیگر سخن ، نگاه وظیفه گرایانه ، حاوی چه یافته و رهآورد نوینی است که آن را مقبول ساخته است ، به گونه ای که از کتاب نظریه عدالت (1971) اثر مشهور جان رالز، به عنوان احیای فلسفه سیاسی از پی دهها سال رکود ، یاد می شود! در تحقیق پیش رو ، به روش تفسیری به تامل در خواص پارادایم وظیفه گرا و نقدهای آن بر مکتب یا پارادایم رقیب یعنی نتیجه گرایی پرداخته ایم. فرضیه ای که به عنوان پاسخ احتمالی به آزمون نهاده ایم بدین قرار است که در پی ادغام و هضم فردیت در ایدئولوژی های جمع گرا و نیز تلقی دو جنگ جهانی به عنوان حاصل اخلاق نتیجه گرا ، سخن کانت در زمینه غایت بودن انسان و مسئولیت اخلاقی او در برابر دیگران ، متفکرانی چون رالز( در بحث عدالت به مثابه انصاف ) ، لویناس ( در بحث مشروعیت دیگری ) و هابرماس ( در بحث دموکراسی مبتنی بر تامل ) را به ترمیم و احیای آموزه های وظیفه بنیاد کانتی سوق داد. بر این اساس ، اخلاق وظیفه گرای کانتی ، به عنوان راهی برای رهایی از دو بحران اساسی قرن بیستم یعنی توده ای شدن فردیت و گسترش خشونت مطرح و مقبول گردید.
یاسر میرزایی قدیر نصری
این نوشته از چهار بخش اصلی تشکیل شده است. بخش اول به کلیات اختصاص داده شده است. در این بخش اول پس از بیان مسأله ی پژوهش و طرح سوالات اصلی و فرعی، ادبیات مربوط به پژوهش بررسی شده است. سوال این است که طبق روایت دوستدار از نظریه ی «دین خویی»، چرا و چگونه «دین خویی» با حقوق بشر متباین است؟ بخش دوم نوشته به حقوق بشر اختصاص داده شده است. در این بخش دوم تاریخچه ی این مفهوم بررسیده شده است تا بر اساس ریشه های فلسفی آن در فلسفه ی غرب از هومر تا udhr به تعریفی از حقوق بشر رسیده شود. پس از ارائه ی این تعریف، درباره ی حقوق بشر و دین، و به طور اخص اسلام، بحث شده است. فصل سوم نوشته به نظریات آرامش دوستدار با تمرکز بر نظریه ی «دین خویی» پرداخته است. آورده شده است که دوستدار اعتقاد دارد که فرهنگ ایرانی، دینی است، چون ریشه در دین داشته است و بنیاد از آن گرفته است. فرهنگ دینی چون از پیش پاسخ همه ی پرسش ها را در متن مقدس داده است، امکان شکل گیری پرسش را از بین می برد و عدم تشکیل پرسش نیز باعث عدم تشکیل تفکر می شود و این وضعیت از نظر دوستدار همان وضعیت «دین خویی» است. در فصل چهارم بحث اصلی مطرح می-شود: یعنی از طرفی، بر اساس روایت آرامش دوستدار از فرهنگ دینی، چون در این فرهنگ پرسش شکل نمی گیرد، بنابراین فردیت و تفکر شکل نمی گیرد و از طرفی تمام حقوق بشر بر اساس فردیت و تفکر، یعنی مفهوم سوژه گی بنا نهاد شده است، پس امکان رعایت موارد حقوق بشر در چنین فرهنگی وجود ندارد؛ اما بر اساس فرضیه ی مطرح شده در این نوشته بر این ادعای آرامش دوستدار دستِ کم از سه جهت روش، چینش [ترتیب بندی تاریخی] و استنتاج، انتقاداتی اساسی می توان وارد کرد. در فصل چهارم این انتقادات مطرح شده است و به این نتیجه دست یازیده شده است که مدعای دوستدار از جهت روش، مخدوش، از جهت چینش، غیرتاریخی و از جهت استنتاج، سست و بی بنیاد است.
مهدی اعتمادی قدیر نصری
اسلام سیاسی در جمهوری آذربایجان پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تحت تأثیر عوامل داخلی و خارجی متعددی همچون: بحران هویت پیچیده، رقابتهای منطقهای و فرامنطقه ای ناشی از خلاء حاصله از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، شرایط نامساعد اقتصادی، سرخوردگی از اپوزیسیون در سایه حکومت شبه اقتدارگرایانه، نفوذ کشورهای خارجی، سیاست های نادرست دولت در زمینه آموزش های دینی و هم چنین ناکارآمدی دولت در زمینه نهادینه سازی در حوزه دیانت، روند رو به گسترشی داشته است. در سایه این تحولات طی دو دهه اخیر شاهد شکل-گیری گروه های اسلامی متعددی با رویکردهای تفسیری مختلف از دین اسلام، در جمهوری آذربایجان بوده ایم که با سیاسی کردن اسلام به دنبال احیا هویت اسلامی فراموش شده خویش، تحت سال ها حکومت الحادی رو س ها بوده اند. پژوهش حاضر درصدد یافتن پاسخی به این پرسش است که کشیده شدن اسلام سیاسی از حاشیه به متن تحولات سیاسی در جمهوری آذربایجان چه رابطه ای با ثبات سیاسی این جمهوری داشته است برای پاسخ به این پرسش، از مدل دیوید ساندرز مبنی بر الگوهای بی ثباتی سیاسی استفاده شده است. نتایج حاصله از بکارگیری این مدل مبتنی بر این بوده، که برآیند گسترش فزاینده این فرآیند، تشکیل یک اپوزیسیون پرتحرک و تجدیدنظرطلب اسلامی می باشد و با توجه به این که در دل گفتمان اسلام سیاسی، نهایتاً امر مفهوم مرکزی حکومت اسلامی نظم یافته است. بنابراین تضاد ماهوی این گفتمان جدید در حال شکل گیری با گفتمان رسمی حکومت که مبتنی بر سکولاریسم که همواره تاکید بر جدایی دو حوزه دیانت و سیاست از یکدیگر داشته است، اشکال مختلفی از بی ثباتی سیاسی در سطوح مختلف در جمهوری آذربایجان را در پی داشته است.
احسان ولی اللهی قدیر نصری
پس از انقلاب 25 ژانویه 2011 در مصر و انتخاب محمد مرسی به سمت ریاست جمهوری، فضای سیاسی جامعه مصر به رویاروی دو جریان مبدل شد. در یک سوی این مخاصمه جریان اسلام سیاسی و حامیان آن، یعنی شخص ریئس جمهور، اخوانی¬ها و حزب تازه تأسیس عدالت و آزادی قرار داشتند و در مقابل آن¬ها ائتلافی از مخالفان و ناراضیان سیاسی در قالب جریانی با نام (جنبش تمرد) گرد هم آمدند. این جریان که به طرفداران اسلام اجتماعی مشهوراند از حق برخورداری از آزادی¬های سیاسی و عدالت اجتماعی دفاع می¬کنند. آن¬ها بر خلاف اسلام¬گرایان که از استقرار دولتی اسلامی جانبداری می¬کنند، تلفیقی از دینداری و حکومت دموکراتیک را هدف خود قرار داده، لذا پژوهش حاضر با توضیحات ارائه شده درصدد بررسی و کشف این مساله است که چه چیری دو جریان موجود را از هم جدا می کند، همچنین وجه مشترک این دو جریان در چیست؟ به عبارت دیگرخطوط تفاهم و تزاحم اسلام سیاسی و اسلام اجتماعی در مصر کدامند؟ نگارنده در رساله حاضر مدعی است که دو جریان موجود در مصر از حیث حذف ناپذیری آموزه¬های اسلامی از کریدورهای قدرت و سیاست، تأکید بر هویت مصری- عربی به جای الگوهای غربی، عربستانی و ایرانی و بهره¬گیری از مکانیسم¬های دموکراتیک برای کسب قدرت سیاسی، مشترک و دارای تفاهم اند؛ اما دغدغه اصلی اسلام گرایان برقراری حکومت اسلامی و مدینه دینی است، در حالی که دغدغه طرفداران اسلام اجتماعی مرجعیت مسلمانان و ایجاد جامعه¬ای مرکب از دین داران در قالب دین مدنی و حداقلی است. براساس فرضیه فوق ما روند تحولات مصر را پیروزی جریان موسوم به اسلام اجتماعی می¬دانیم که دوران گذار از اسلام سیاسی به سمت پسا اسلام¬گرایی است و برای تبیین آن از روش توصیفی – تحلیلی مبتنی بر منابع کتابخانه استفاده نموده¬ایم.
مریم رضایی مظفری قدیر نصری
موضوع این پژوهش، تبیین و مقایسه و امکان سنجی اسلامگرایی رادیکال در فقه سیاسی شیعه و سنی (روایت سلفی) با تمرکز بر عملیات انتحاری است. در این پژوهش، ضمن مروری مختصر بر مفاهیم کلیدی در فقه سیاسی ابن تیمیه و سید قطب به عنوان فقیهان سنی (روایت سلفی) و حسینعلی منتظری و علی حسینی سیستانی سیستانی بعنوان فقیهان شیعه ، دیدگاه های آنان در خصوص عملیات انتحاری مورد واکاوی و مقایسه قرار گرفته است. فقه سیاسی سنی (روایت سلفی) با بسط مفهوم بدعت و گسترش نظام جاهلی به تمامی جوامع بیگانه حق تفسیر و افتاء را به هر عضوی اعطا کرده است. بنابراین جهاد برای برچیدن نظام جاهلی و ایجاد خلافت اسلامی را بر هر کس واجب می داند.از سوی دیگر، فقه سیاسی شیعه با تاکید بر تفسیر مجتهدانه از منابع اسلامی و افتای خاص، و با طرح مفهوم جامعه قاصر، جهاد را محدود و مشروط به شرایطی می کند. هدف از بررسی و مقایسه این دو دیدگاه یافتن پاسخی مناسب برای این پرسش است که فقه سیاسی سنی ( در روایت سلفی) و فقه سیاسی شیعه درخصوص اسلامگرایی رادیکال چه موضعی دارند؟ و خطوط تمایز آن دو در باب عملیات انتحاری کدامند؟
فرزام اژبر محمد ولی مدرس
انقلاب اسلامی ایران یکی از عوامل مهم و تأثیرگذار در پیشبرد روند بیداری و آگاهی مسلمانان و نیز افزایش فعالیت های اسلامی در جوامع مسلمانان بوده است. درواقع به دنبال انقلاب اسلامی روح درهم شکسته و خسته شیعیان در دیگر نقاط جهان اسلام خصوصاً در کشورهای عربستان، لبنان، یمن و نیز عراق زنده گردید. پس از انقلاب ایران، شیعیان جرأت و شجاعت خود را بازیافتند تا به طور علنی و بی پرده شکایات و مطالبات خود را مطرح کرده و با نظام حاکم کشور خود مبارزه کنند. در این اثر با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی در پی تحلیل تأثیر انقلاب اسلامی بر جنبش های شیعیان در کشورهای عربستان، لبنان، یمن و نیز عراق بوده ایم. سوال اصلی این اثر را، چگونگی تأثیر انقلاب اسلامی ایران بر ارتقاء جایگاه ژئوپلیتیکی شیعه و تحرکات جنبش های شیعیان در کشورهایی چون عربستان، لبنان، یمن و نیز عراق تشکیل می دهد و فرضیه- ای که در پاسخ به این سوال مطرح شده عبارت است از اینکه انقلاب اسلامی ایران بر فعالیت های سیاسی – مبارزاتی شیعیان در این مناطق تأثیر بسزایی گذارده است. بر اساس یافته های این تحقیق، شیعیان با الهام گیری از انقلاب اسلامی توانایی مبارزه با نظام حاکم کشور خود را به دست آورده و درصدد احقاق حقوق ازدست رفت? خود برآمده و حالا به جایگاه بهتری نسبت به قبل رسیده اند.
راضیه حسنی قدیر نصری
چکیده ندارد.
ابراهیم حیدری شورابی مهدی عباسی سرمدی
چکیده ندارد.