نام پژوهشگر: معظم خسروجردی
محمد میرزایی محمد مهدی توسلی
عصر آهن شمال غرب ایران به خاطر نقش محوری آن در شناخت فرهنگ و تمدن ایران از دیر باز جایگاه خاصی را در باستان شناسی ایران داشته است. از مهم ترین محوطه های این عصر تپه باستانی حسنلو می باشد که در دشت سولدوز در جنوب غربی دریاچه ارومیه قرار گرفته است و حفاری علمی آن با عنوان " پروژه حسنلو " به سرپرستی دایسون بین سال های 1956 تا 1974 صورت گرفته است. دایسون ادعا کرده است که دوره های v ، iv وiii عصر آهن این تپه باستانی را تشکیل می دهد و از میان آن لایه ها، دوره iv مهم ترین آن ها بوده و بیشترین آثار از این لایه بدست آمده است. دوره iv به دلایلی نامعلوم ، با آتش سوزی بزرگ و ورود مهاجمان ، به ناگهان از بین رفت تا جایی که هیچ خاطره ای از این مردمان به جای نماند. در نقد منابع موجودی که بیشتر اورارتوها را مقصران این تهاجم می دانند ،این تحقیق با دلایل علمی تلاش دارد تا اثبات نماید که دوره iv ، در واقع آخرین لایه از تپه حسنلو بوده است که نه با تغییرات آب و هوایی و زیست گاهی ، بلکه در حمله ای از سوی لشکریان سارگون دوم – با عنایت به کتیبه پادشاه مذکور- نابود شده است. به نظر می رسد تعدادی از محوطه های این عصر از تاریخ ایران باستان در شمال غرب، در تسویه حساب سراسری از بین رفته باشد. محوطه باستانی حسنلو (دوره iv ) هم در این تهاجم از بین رفت و دیگر مسکون نشد و متروک ماند.
یاسر صادقی نقد علی رسول موسوی حاجی
رسم آرامگاه سازی در جوامع اسلامی همواره در هاله ای از ابهام قرار داشته است. در حقیقت هدف از ارائه چنین موضوعی به عنوان موضوع پایان نامه بررسی دلایل رشد سنت آرامگاه سازی در جوامع اسلامی و میزان تاثیر پذیری آرامگاه های اسلامی قرن 4 تا 6 هجری قمری ایران از آداب و رسوم زرتشتی است. با توجه به مطالعات انجام شده در زمینه دلایل رشد سنت آرامگاه سازی در جوامع اسلامی مشخص شد که اولین گروه مسلمانان که حضرت محمد را سرمشق خود می دانستند به شدت با هر گونه تظاهر در سوگواری، مرگ و میر و تدفین مخالف بودند. بتدریج و به مرور زمان عوامل متعددی از جمله رشد آئین شیعه باعث رشد و گسترش آرامگاه ها در سرزمین های اسلامی شد و بزودی این آرامگاه ها به عنوان سمبل تمایلات سیاسی و مذهبی شیعه بکار افتاد. آرامگاه های اسلامی تحت تأثیر معماری، سنت ها و باورهای مناطق مفتوحه از قبیل ایران و بیزانس بود و هر منطقه تاثیرات خاص خود را بر آرامگاهای اسلامی آن منطقه و کل جهان اسلام گذاشته است. با مطالعه آرامگاه های قرن 4 تا 6 هجری قمری ایران و تطبیق معماری و هنر به کار رفته در بنا و شیوه تدفین در این آرامگاه ها با اداب و رسوم و عقاید زرتشتی مشخص شد که حدود 73 درصد از آرامگاهای مطالعه شده تحت تاثیر آداب و رسوم و اعقادات زرتشتی بوده است. بنابراین سنت آرامگاه سازی در جوامع اسلامی با تأسی و تأثیرپذیری از فرهنگ آرامگاه سازی جوامع غیر اسلامی در سرزمین های مفتوحه، مرسوم گردید.
اسدالله جودکی عزیزی داوود صارمی نایینی
در بازشناسی معماری ایرانی در سده های نخستین اسلامی پرداختن به دو مهم شناخت خوبی بدست می دهد؛ یکی عناصر معماری و دیگری الگوهای ساختی که پایه در هندسه دارند و با کاربرد متنوع در معماری، متأسفانه هیچ گاه در مطالعات پژوهشگران معماری و باستان شناسی جایگاهی نداشته اند. عناصر معماری در این دوره تا کنون تنها در چند مسجد ساده ی شبستانی معرفی شده است. این وضعیت در بناهای تشریفاتی به چه ترتیب بوده و حاکم ایرانی این دوره در چگونه مکانی می زیسته در جغرافیای سیاسی کنونی ایران شناسایی یا دست کم گزارش نشده است. نکته ی دوم الگوی نه گنبدان است که پایه ای استوار در هندسه دارد. با وجود اشارات متون ادبی کهن و استفاده ی پردامنه در معماری مذهبی و تشریفاتی، هیچ گاه جایگاهی برجسته در پژوهش های معماری و باستان شناسی نیافته است. این پژوهش بر آن است تا با معرفی بنایی تشریفاتی از سده های نخستین اسلامی ایران، با نام کوشک رحیم آباد در بم و در 1600 متری جنوب شرق مجموعه ی ارگ قدیم، هم به بازشناسی کالبدی کاخ-باغی از این دوره با الگوی نه گنبدان بپردازد و هم عناصر معماری وابسته به یک بنای تشریفاتی را از طراحی تا اجرا معرفی نماید. پژوهش پیش رو بر پایه ی مطالعات اسنادی و میدانی به این مهم پرداخته است. در مطالعات اسنادی گفته های جغرافیای تاریخی به ویژه سده ی چهارم هجری، مهم ترین سند بشمار می رود. در مطالعات میدانی و معماری، ضمن بررسی چند بـاره ی محیط پیرامون عمارت و جمع آوری داده ها، ویژگی کالبدی بنا و عناصر آن با نمونه های مشابه مقایسه شده اند. آنچه در این پژوهش بدست آمده بر آن گواهی دارد که الگوی ساخت عمارت رحیم آباد بر نه گنبدی برون گرا پایه دارد؛ چفدهای پابرجای آن با اصول صحیح نیارشی در معماری ایرانی طراحی و اجرا شده و از عناصر معماری در سده های اولیه ی اسلامی شناخت خوبی فرا روی می نهد؛ کوشک مرکزی و چهارباغ تاریخی آن شاهدی یگانه از نحوه ی بنیان انداختن بنایی تشریفاتی توسط حاکمی محلی در سده های نخستین اسلامی است؛ عمارت رحیم آباد با تلفیقی از دو سبک پارتی و خراسانی ساخته شده است؛ این اثر، کوشک مرکزی چهارباغی تاریخی است؛ تابستان نشین حاکم یا حاکمان محلی بم بوده و با دقتی که در گزینش مکان آن اعمال شده، به استحکامات ارگ و هم به منابع آب دسترسی آسان داشته و در برخورد با سیلاب های فصلی به خوبی در کنار گسل/افراز بم پناه گرفته است. به نظر می رسد این اثر به فاصله ی سال های 267 تا 287 هجری و در دوره ی صفاریان ساخته شده است.
هاشم همراهی معظم خسروجردی
ایران عصر صفوی نقش ارتباطی بسیار مهمی در تجارت های بین المللی داشته است. در این دوره مسیر شمالی جاده ابریشم که عمدتا یک مسیر ثابت بود، از چین شروع می شد و با عبور از ایران و از شهرهایی چون آذربایجان و اصفهان به سایر کشورها، از جمله اروپا می رسید. شاهان صفوی مخصوصا شاه عباس به دلایل نظامی و اقتصادی دستور ساخت شبکه متراکمی از جاده ها با کاروانسراهای متعدد را دادند. در این دوره بدلیل رونق اقتصادی و ارتباط با جوامع دیگر از جمله اروپا صادرات انواع کالا مانند ابریشم رونق فراوانی یافت. به همین خاطر در این دوره برای رفاه کاروانیان، کاروانسراهایی با جاده های متعدد مانند جاده ابریشم بازسازی و ساخته شدند. از جمله این ها، کاروانسراهایی هستند که در مناطق کوهستانی آذربایجان و مناطق مرکزی ایران مخصوصا اصفهان ساخته شده اند. هدف ما در این تحقیق این است که کاروانسراهای دو منطقه ذکرشده را از نظرپلان و مصالح با هم مقایسه و نقش اقلیم متفاوت این دو منطقه را در ساخت این بناها بررسی کنیم. بر اساس این پژوهش که با مطالعه ویژگی های کاروانسراهای اصفهان و آذربایجان و آوردن آنها در جداول و با مطالعه موردی کاروانسراهای قانلی بولاغ آذربایجان و کاروانسرای مادر شاه اصفهان بدست آمد. کاروانسراهای این دو منطقه به خاطر تاثیر اقلیم تفاوتهایی در پلان و مصالح ساختمانی دارند،کاروانسراها در مناطق کوهستانی به خاطر سرمای شدید عموما دارای حیاط مرکزی کوچک و بافتی متراکم هستند تا از ورود سرمای زیاد جلوگیری کند و مصالح ساختمانی عمدتا از سنگ و آجر می باشد. در حالی که کاروانسراهای مناطق مرکزی(ناحیه اصفهان ) به خاطر اقلیم نسبتا خشک، دارای آب انبار و حیاط مرکزی بزرگ می باشند و مصالح عمده خشت و آجر می باشند
خدیجه نظری گشنیگانی معظم خسروجردی
چکیده استفاده از تزیین در معماری دوره اسلامی جایگاه ویژهای دارد. که از آن میان میتوان به هنر کاشیکاری اشاره نمود این هنر همانند بوم نقاشی زمینهای برای بیان و تجسم موضوعات متفاوتی که در هر دوره تحت تأثیر عوامل گوناگون قرار گرفته است. هنر در دوره قاجار دچار دگرگونی در نقش و طرحها گردید؛ هنر کاشیکاری نیز مانند سایر هنرها این دوره دچار تحولات و پیشرفت در نقش و رنگ گردیدند. در این دوره کوشش تازهای در ساختن بناهای گوناگون به عمل آمده و کاشیکاری با نقشمایههای، گیاهی، هندسی و نگارههای گوناگون از گلها و چهرههای انسانی و ... رواج یافت، و همین تغییرات و تحولات را در سایر هنرهای این دوره به خصوص هنر فرشبافی شاهد هستیم. این دوره نقطه عطفی در تاریخ فرش بافی ایران به شمار میرود، و افزایش تقاضایی اروپاییان برای فرش ایران آن هم به مقدار زیاد باعث گردید تا فرش ایران رونق بگیرد و نقش فرش علاوه بر ادامه سنتهای پیشین تحولاتی نیز یافته، و نقشهای جدیدی وارد فرشبافی شد. در این پژوهش به مطالعه تطبیقی نقشمایههای کاشیهای بناهای شهر تهران، شامل مجموعه کاخ گلستان، مسجد مدرسه سپهسالار جدید و قدیم، مسجد امام خمینی، مسجد جامع تهران، مسجد مدرسه خان مروی با فرشهای قاجاری موجود در موزه فرش ایران پرداخته شده است، تا از این طریق بتوانیم نقشها مشترک و مفاهیم اساطیری بین این دو را بررسی کنیم. مطالعهی نقش کاشیهای با فرشهای این دوره نشان میدهد که بین نقش کاشیها و فرشهای این دوره شباهتهای زیاد وجود دارد. و نقشهای مشترک بین این دو هنر شامل: نقوش گیاهی، نقوش هندسی، حیوانی، نقش پرندگان، نقوش انسانی، نقشهای کتیبهای و اساطیری میباشند. واژهگان کلیدی: تهران، فرش، کاشی، تطبیق نقوش، قاجار
مریم رحمن ستایش معظم خسروجردی
شهر شیراز در دوره زندیه به عنوان پایتخت برگزیده شد و بناهای متعددی به دستور کریم خان در آن احداث گردید. در زمان کریم خان زمینه رشد فرهنگ و فرهنگ فراهم شد. از جمله این هنرها نقاشی دیواری است که از مهم ترین آثاری هستند که در دوره اسلامی می توان مورد مطالعه و بررسی قرار داد. این نقوش گویای اعتقادات دینی و نمایش عقاید و بهترین وسیله بیان مضامین مذهبی و تاریخی و پیش آمدهای گوناگون است. در این پژوهش به بررسی نقاشی های موجود در بناهای زندیه در شیراز و مطابقت آن ها با کاربردشان در بنا پرداخته خواهد شد. در ادامه رنگ های به کار رفته در نقوش و مضمون روایی نقاشی ها بیان می شود. نوشتار حاضر به روش کتابخانه ای و میدانی گردآوری شده است. نتایج تحقیقات انجام شده در پژوهش حاضر نشان می دهد که نقوش به کار رفته در نقاشی ها شامل نقوش گیاهی، انسانی، هندسی، حیوانی و پرندگان است. رنگهای به کار رفته در نقاشی ها مشتمل بر رنگ های قرمز، آبی، کرمی و زمینه سبز مایل به خاکستری می باشد که این طیف رنگ در اکثر نقاشی های دیواری دوره زندیه به کار رفته است. هنرمندان در این زمان موضوعات خود را از مضامین مذهبی و عاشقانه انتخاب می کرده اند و در نقاشی ها روایت و حکایت جایگاه ویژه ای دارد. نقوش به کار برده شده در نقاشی بنا کاربرد اختصاصی ندارد.
ویدا سادات انوری پور مهدی مرتضوی
پژوهش حاضر اولین بازنگری جامع در خصوص مطالعات باستان شناختی تپه عبدالحسین می باشد تا از این طریق گاهنگاری محوطه بازبینی شده و با مطالعه ی دقیق اشیا و اطلاعات به دست آمده از کاوش، شیوه ی معیشت ساکنین محوطه مشخص گردد. هم چنین با مطالعه ی جغرافیای ارتباطی تپه عبدالحسین با محوطه های هم دوره در زاگرس مرکزی و مطالعات تطبیقی ابزارها و اطلاعات، به تبیین برهم کنش های منطقه ای بپردازد. روش انجام این پژوهش بر اساس ماهیت از نوع تحقیقات بنیادی می باشد که با گردآوری اطلاعات به دو شیوه ی مطالعه ی اشیا در موزه (شامل: مشاهده، ثبت و ضبط، طبقه بندی و گونه شناسی نمونه ها) و مطالعه ی اسنادی (مقایسه گونه شناختی نمونه ها با اشیا محوطه های هم زمان) صورت می پذیرد. در این راستا به منظور ارزیابی سوالات و فرضیات پژوهش و علیرغم مشکلات متعدد، موارد زیر مورد تأیید قرار گرفت: 1. تپه عبدالحسین دارای دو دوره ی مشخص نوسنگی بدون سفال و نوسنگی باسفال – مس سنگی آغازین است. نوسنگی بی سفال محوطه به دو فاز نوسنگی آغازین و نوسنگی میانی تقسیم می شود. 2. وجود گودال های آذوقه، دست افزارهای سنگی و ابزارهای استخوانی تخصصی برای کار روی چرم از نشانه های معیشت اقتصادی شکارورزی و آذوقه جویی و به دست آمدن دیوارهای خشتی، گندم و جوی اهلی، تیغه های داس و سردوک نخ ریسی از نشانه های شیوه معیشت شبانی و زراعت اولیه می باشد. 3. مجموعه اشیا سنگی، اشیا ساخته شده از مواد ارگانیک، اشیا گلی و سفال های این محوطه با یافته های گنج دره، سراب، آسیاب، شیخی آباد، جارمو، گوران، علی کش، تپه سبز و چغاگلان قابل مقایسه اند. نتایج مطالعات انجام شده گویای وجود برهم کنش های منطقه ای تپه عبدالحسین در حوزه ی برهم کنش زاگرس مرکزی می باشد.