نام پژوهشگر: محمدرضا اصلانی
lمحبوبه آزاد تیرگان محمدرضا اصلانی
هدف از این مطالعه بررسی اثرات درمانی عصاره پوسته داخلی انار بعنوان چلاتور در مسمومیت با سرب در رت بود. چلاته کننده های سرب با وجود داشتن گروه های کربوکسیل، هیدروکسیل، آمین و سولفیدریل با سرب باند شده و موجب دفع آن می شوند. در این مطالعه 32 سر رت ماده نژاد ویستار به 4 گروه مساوی تقسیم شدند و به مدت 35 روز تحت درمان با عصاره انار قرار گرفتند. گروه کنترل منفی (a) آب آشامیدنی بدون افزودن سرب دریافت کرد. گروه کنترل مثبت (b) استات سرب به مقدار ppm 1000 در آب آشامیدنی دریافت کرد. گروه سوم (c) و چهارم (d) علاوه بر استات سرب به ترتیب 100 میلی گرم/کیلوگرم و 200 میلی گرم/کیلوگرم عصاره آبی انار دوبار در روز دریافت نمودند. چلاته درمانی با عصاره انار باعث کاهش معنی دار غلظت سرب بافت هایی مثل استخوان، کلیه و مغز در مقایسه با گروه کنترل مثبت شد. هیچ تغییر معنی داری در میزان آهن، مس و روی موجود در کبد و سرم یافت نشد. نتایج حاصل از این مطالعه نشان می دهد که عصاره پوسته داخلی انار دارای اثرات درمانی علیه مسمومیت با سرب در رت است و برخلاف دیگر چلاتورها که سایر کاتیون ها مانند آهن، مس و به ویژه روی را هم در بدن چلاته می کنند، اثری بر این عناصر ندارد.
مرتضی کیوانلو محمدرضا اصلانی
مسمومیت با پیاز به عنوان یکی از مسمومیت های تاثیر گذار در سلامت و تولید حیوانات مطرح است. گونه های مختلف حیوانات حساسیت متفاوتی به مسمومیت با پیاز نشان می دهند. گاو به نسبت دیگر حیوانات اهلی حساسیت بالاتری به مسمومیت با پیاز نشان می دهد. گوسفند و بز به نسبت اسب در برابر مسمومیت با پیاز مقاومت بیشتری دارند. به علت وسعت کشت پیاز در مناطقی نظیر ایران و استفاده از این گیاه بعنوان قسمتی از جیره غذایی حیوانات مزرعه ، گاهی مواردی از مسمومیت با پیاز به صورت بالینی و یا تحت بالینی مشاهده می شود. در بین حیوانات مزرعه اطلاعات چندانی درباره علائم مسمومیت و مقدار سمی پیاز در بز وجود ندارد. در این مطالعه 12 بز انتخاب شد و در 3 گروه تقسیم شدند. در یکی از گروه ها بزها به میزان 60% و در گروه دیگر 30% جیره خود پیاز دریافت می نمودند و گروه کنترل پیاز دریافت نمی کردند. مطالعه به مدت 2 ماه در بزها صورت پذیرفت و پس از دو ماه ، پیاز از جیره دو گروهی که پیاز دریافت می کردند حذف شد و به مدت 30 روز بررسی در همه گروه ها ادامه یافت. از شروع تا خاتمه طرح هر 10 روز از حیوانات خون گیری شد و به لحاظ فاکتورهای خونی و بیوشیمیایی مورد بررسی قرار گرفت. نتایج بدست آمده گویای این بود که مصرف پیاز در گروه های درمانی هیچ تاثیر منفی بر سلامت حیوان نخواهد داشت و می توان پیاز را در مقادیر فراوان در جیره بز گنجاند.
فائزه سیستانیان محمدرضا اصلانی
اثرات ناشی از مصرف خوراکی پیاز بر سیستم آنتی اکسیدان گلبول های قرمز بز در مطالعه حاضر اثرات مصرف طولانی مدت پیاز بر آنزیم های آنتی اکسیدان گلبول های قرمز بز (گلوکز 6 فسفات دهیدروژناز، سوپر اکسید دیسموتاز و گلوتاتیون پراکسیداز) و رابطه آن ها با مقدار هماتوکریت و هموگلوبین ارزیابی گردید. 12 بز ماده بالغ مورد استفاده در این مطالعه به صورت تصادفی و برای یک دوره زمانی 80 روزه به سه گروه درمانی تقسیم بندی شدند. دام های گروه یک و دو به ترتیب جیره غذایی حاوی 30 و 60 درصد پیاز بهاره (بر پایه ماده خشک جیره) به مدت 60 روز دریافت نمودند. بزهای گروه سه (کنترل) جیره عاری از پیاز دریافت نموده و تنها با علوفه آلفا آفا در طی دوره تغذیه شدند. نمونه های خون قبل از شروع مطالعه و در فواصل 10 روزه اخذ گردید. مقدار هماتوکریت و هموگلوبین در گروه های یک و دو از روز 10 پس از مصرف پیاز شروع به کاهش نمود و در روز 40 به کمترین مقدار رسید. اگرچه مصرف پیاز موجب کاهش هماتوکریت و هموگلوبین گردید، اما این فاکتورها در طی دوره مطالعه در محدوده طبیعی باقی ماندند. میزان فعالیت آنزیم گلوکز 6 فسفات دهیدروژناز در گلبول های قرمز از روز 10 کاهش یافته و در روز 40 به حداقل میزان خود رسید. فعالیت آنزیم سوپراکسید دیسموتاز از روز دهم شروع به افزایش نمود و در روز 40 به حداکثر میزان خود رسید. بعد از روز 40، بازگشت آهسته و تدریجی فاکتورهای اندازه گیری شده به سمت مقادیر پیش از مصرف پیاز مشاهده گردید. در گرو ه های یک و دو، میزان فعالیت سوپر اکسید دیسموتاز رابطه منفی با مقدار هماتوکریت و هموگلوبین نشان داد (p<0.01). از طرف دیگر، رابطه مثبتی بین فعالیت گلوکز 6 فسفات دهیدروژناز با مقدار هموگلوبین مشاهده گردید (p<0.01). به نظر می رسد که بزها قادربه مصرف جیره حاوی 60 درصد پیاز بدون رخداد کم خونی بالینی هستند. به علاوه، فعالیت آنزیم گلوکز 6 فسفات دهیدروژناز در گلبول های قرمز بز بدنبال مصرف طولانی مدت پیاز کاهش اما فعالیت آنزیم سوپر اکسید دیسموتاز افزایش یافت و به نظر می رسد که سوپر اکسید دیسموتاز نقش مهمی در محافظت گلبول های قرمز بز مقابل استرس اکسیداتیو ناشی از مصرف پیاز در بزها ایفا می کند. واژه های کلیدی: پیاز، آنزیم های آنتی اکسیدان، گلبول های قرمز، بز.
تکتم حیدری علی میرشاهی
سرب یکی از پرکاربردترین عناصر مورد استفاده در صنعت و از مهم ترین آلوده کننده های محیط زیست می باشد اما هیچ فعالیت حیاتی در بدن موجودات زنده بر عهده ندارد. تماس با سطوح پایین سرب می تواند به اثرات زیانباری خصوصاً در نوزادان و کودکان منجر شود. اثرات تماس مزمن با سرب عبارت اند از عقب ماندگی شناختی و رفتاری، افزایش فشار خون و نقص در عملکرد کلیوی. از دیگر اثرات سرب می توان به اختلال در رشد، اثرات اسکلتی، سرطان زایی و ... اشاره نمود. علی رغم اهمیت سمیت اسکلتی سرب مطالعات انجام شده بر روی آن محدود می باشد. در این مطالعه اثر تماس مزمن با سرب با دو دوز 500 و 1000 قسمت در میلیون در آب آشامیدنی، بر روی رشد طولی، وزن بدن، تراکم و طول استخوان ها و نیز فاکتور های خونی رت، بررسی گردید. در این راستا تعداد 24 سر رت نر تازه از شیر گرفته شده نژاد ویستار تهیه و به صورت تصادفی به سه گروه تقسیم شدند. دو گروه سرب را با دوزهای مذکور به مدت 4 ماه دریافت می نمودند. گروه سوم به عنوان گروه شاهد در نظر گرفته شد. در آغاز طرح و سپس در انتهای هر ماه، از هر رت رادیوگراف ساده با استفاده از گوه پله ای آلومینیومی به عنوان مقیاس تهیه گردید. سپس با کمک نرم افزار آنالیز تصویر به نام image j تراکم استخوان در بدنه مهره های اول تا سوم کمری، استخوان های زند زبرین و زند زیرین و استخوان تیبیا و نیز طول فمور راست و تیبیای راست اندازه گیری شد. برای بررسی رشد طولی و وزنی رت ها نیز در ابتدای طرح و در انتهای هر ماه طول رت ها از نوک پوزه تا ابتدای دم و وزن آن ها اندازه گیری شد. در پایان مطالعه از رت ها سی تی اسکن نیز برای ارزیابی تراکم استخوان به عمل آمد. بعد از مرگ با ترحم رت ها، نمونه خون آن ها اخذ گردید و آزمایشهای معمول هماتولوژی بر روی آن انجام شد. در تمامی متغیرهای ارزیابی شده در رادیولوژی و سی تی اسکن، اختلاف معنی داری میان گروه های دریافت کننده سرب و گروه کنترل وجود نداشت. نتایج این مطالعه نشان داد که تماس مزمن با سرب با دوزهای مشخص شده اثری بر رشد طولی و وزنی و نیز متغیرهای طول و تراکم استخوان های مذکور و پروفایل خون شناختی رت به جز متغیردر طی دوره مطالعه نداشت.
تهمینه تاجیک محمدرضا اصلانی
گوسفندان بلوچی و کردی دو نژاد مورد توجه در زمینه ی اصلاح نژاد در ایران هستند، اما تاکنون اطلاعاتی درباره ی شاخص های الکتروکاردیوگرافی طبیعی این دو نژاد منتشر نشده است. شایان ذکر است دو نژاد بلوچی و کردی از نظر محیط زندگی، شاخص های بدنی و عملکردی متفاوت بوده و مقایسه ی این دو نژاد از نظر فعالیت الکتریکی قلب می تواند دید وسیع تری از تفاوت های عملکردی و حتی ساختاری قلب در نژادهای مختلف یک گونه ی دامی بدست دهد. لذا این مطالعه بر روی 41 رأس گوسفند بلوچی و 41 رأس گوسفند کردی 6 ماهه تا 5 ساله ی به ظاهر سالم انجام شد. در این بررسی، پس از اخذ تاریخچه و انجام معاینات بالینی معمول، اقدام به ثبت الکتروکاردیوگرام در 6 اشتقاق اندامی شامل i، ii، iii، avr، avl، avf و اشتقاق قاعده ای- رأسی با سرعت 25 میلی متر در ثانیه و منحنی استاندارد 10 میلی متر به ازای هر میلی ولت، گردید. در نوارهای قلب بدست آمده از هر گوسفند، پس از بدست آوردن میانگین ضربان قلب برای هر رأس گوسفند در هر اشتقاق، پارامترهای معمول الکتروکاردیوگرافی شامل ارتفاع امواج p،q، r، sو t بر حسب میلی ولت و مدت زمان امواج p، qrs، t و فواصل p-r، q-t و r-r بر حسب ثانیه در هر 7 اشتقاق مورد بررسی، اندازه گیری شد. سپس ارقام بدست آمده بین دو نژاد بلوچی و کردی با هم و با دیگر نژادها در مطالعات موجود، همچنین بین دو جنس نر و ماده و بین گروه های سنی در هر نژاد مقایسه شد. نتایج بدست آمده نشان داد که متوسط ضربان قلب در نژاد کردی با 1/97 ضربه در دقیقه به طور معنی داری از نژاد بلوچی با 6/89 ضربه در دقیقه بیشتر بود (p<0.05). همچنین ضربان قلب جنس ماده در نژاد بلوچی و جنس نر در نژاد کردی به طور معنی داری بالاتر از جنس مخالف بود (p<0.05). همبستگی معنی دار منفی بین ضربان قلب و سن دام ها مشاهده شد. تفاوت های آماری معنی داری در خصوص میزان برخی شاخص های الکتروکاردیوگرافی بین دو جنس و سه گروه سنی (1>، 3-1، 3? سال) در هر نژاد (در برخی اشتقاق ها) ثبت گردید. در کل، نژاد بلوچی از نظر مدت زمان امواج qrs و t و فواصل q-t و r-r و ارتفاع امواج tو q به طور معنی داری مقادیر بالاتری نسبت به نژاد کردی داشت. در نژاد کردی، ارتفاع اموج r و s به طور معنی داری بیشتر از نژاد بلوچی بود(p<0.05). نکته ی قابل توجه بروز درصد بالای آریتمی سینوسی، در نوارهای الکتروکاردیوگرام مورد بررسی بود. اطلاعات بدست آمده در این مطالعه، علاوه بر این که می تواند به عنوان مقادیر مرجع و استاندارد برای شاخص های الکتروکاردیوگرافی گوسفندان دو نژاد بلوچی و کردی به کار گرفته شوند؛ اثر تفاوت های نژادی، جنسی و سنی را بر عملکرد الکتریکی قلب این دام، بیش از پیش مورد توجه قرار می دهند. کلمات کلیدی: شاخص های الکتروکاردیوگرافی ، گوسفند بلوچی ، گوسفند کردی
ایمان امانی محمدرضا اصلانی
اهداف: اندازه گیری مقدار کبدی و کلیوی عناصر ضروری و سمی نشخوارکنندگان کوچک، برای ارزیابی تاثیرات بالقوه این عناصر کمیاب روی سلامتی حیوانات نشخوارکننده منطقه و بالطبع آن خطر انتقال این عناصر به زنجیره ی غذایی انسان، بسیار مهم می باشد. حیوانات: برای انجام این مطالعه ابتدا نمونه های کبد و کلیه از 60 راس گوسفند و 60 راس بز از سنین مختلف (که متعلق به گله های اطراف منطقه بودند) و از هر دو جنس، در کشتارگاه زرین شهر که یک ناحیه احتمالاً آلوده صنعتی می باشد، جمع آوری شد. روند انجام کار: در همه موارد، نمونه کبد از لب خلفی و نمونه کلیه از قدام کلیه چپ برداشت شد. پس از جمع آوری، همه نمونه ها در کیسه های پلاستیکی جداگانه ای قرار داده شده و پس ار بر چسب زدن، بلافاصله به آزمایشگاه منتقل و تا زمان آنالیز، در دمای منهای 18 درجه ی سانتیگراد نگهداری شدند. در زمان آنالیز، نمونه ها مورد هضم و طی مراحلی برای اندازه گیری عناصر ضروری (مس، روی، کبالت، آهن، کروم و نیکل) و عناصر سمی (سرب، کادمیوم، جیوه و آرسنیک) آماده شدند. اندازه گیری فلزات مورد نظر بدین صورت انجام گرفت که برای دو عنصر آرسنیک و جیوه از روش طیف سنجی جذب اتمی و برای بقیه ی عناصر از روش طیف سنجی نشرنوری پلاسمای جفت شده ی القایی2 استفاده شد. ضریب هم بستگی بین دو متغیر، برای بررسی وجود و یا عدم وجود ارتباط خطی بین عناصر مورد نظر و همچنین تاثیر متقابل آن ها روی یکدیگر با استفاده از تست های اسپیرمن و ضریب تغییرات صورت گرفت. اختلافات در حد کمتر از 05/0 معنی دار تلقی شدند. نتایج: هیچ اختلاف معناداری در محتوای کبدی و کلیوی این عناصر بین دو جنس مختلف وجود نداشت. در مورد اختلاف میزان این عناصر بین دو گونه، فقط در مورد آهن کبدی اختلاف معناداری بین گوسفند و بز وجود داشت )029/0 .(p=به طوری که محتوای آهن کبد گوسفندان منطقه ی مورد نظر، به طور معناداری بیشتر از محتوای آهن کبد بزهای منطقه بود. همچنین محتوای آهن کبد گوسفندان مورد مطالعه با افزایش سن، به طور معناداری افزایش یافته بود. نتایج برای دیگر عناصر به این ترتیب بود که غلظت کادمیوم، سرب و مس در کبد و کلیه ی گوسفند و بزهای منطقه ی زرین شهر، در مقایسه با اطلاعات و مقادیر بدست آمده از دیگر کشورها، کمتر بود. اما غلظت آرسنیک، جیوه، آهن، کروم و نیکل این ارگان ها بیشتر از مقادیری بودکه در منابع مرجع آورده شده است. در مورد عناصر روی و کبالت، نتایج بدست آمده با نتایجی که در دیگر مناطق بدست آمده، تقریبا برابر و در محدوده ی طبیعی خود قرار داشتند. میانه و دامنه غلظت بر اساس وزن مرطوب کلیه و کبد گوسفند و بزهای منطقه، به ترتیب (29/4 و 88/9) و (52/1 و 39/4) ppb برای کادمیوم، (249 و 122) و (120 و 54) ppb برای آرسنیک، (75/21 و 7/30) و (7/13 و 15/19) ppb برای جیوه، (75/70 و 159) و (211 و 6/477) ppm برای آهن، (11/7 و 64/11) و (7/20 و 64/46) ppm برای مس، (94/6 و 71/17) و (6/30 و 30) ppm برای روی، (24/0 و 86/0) و (2/1 و 55/1) ppb برای کروم، (48/0 و 93/0) و (9/2 و 6/3)ppb برای نیکل، (12/0 و 09/0) و (29/0 و 33/0) ppm برای کبالت و (9/113 و 65/61) و (8/4 و 4/36) ppb برای سرب بود. بحث: غلظت بالای آهن، آرسنیک، جیوه، کروم و نیکل در بافت های کبد و کلیه گوسفند و بزهای منطقه، به احتمال زیاد مربوط به فعالیت های صنعتی منطقه می باشد و بایستی آن را به عنوان یک خطر بالقوه برای سلامتی انسان و حیوانات منطقه، در نظر گرفت. همچنین پایین بودن غلظت مس کبد و کلیه، احتمالا نشان از کمبود این عنصر ضروری در منطقه دارد و این مسئله می طلبد که ارزیابی مجددی از وضعیت تغذیه ای گله های گوسفند و بز منطقه صورت گیرد که این امر به همکاری بخش های دولتی و بخش های خصوصی بویژه دامپزشکان، نیازمند می باشد. واژه های کلیدی: گوسفند، بز، فلزات سنگین، عناصر ضروری، عناصر سمی، آلودگی صنعتی، طیف سنجی جذب اتمی، طیف سنجی نشر نوری پلاسمای جفت شده ی القایی، کبد، کلیه.
ناصر صالحی اردکانی افشین جعفری دهکردی
سرب با تولید رادیکال های آزاد اکسیژن و از بین بردن منابع آنتی اکسیدان باعث استرس اکسیداتیو در بدن می شود. استرس اکسیداتیو نشان دهنده ی عدم تعادل بین تولید رادیکال های آزاد و توانایی سیستم بیولوژیکی در خنثی سازی آنها به واسطه های واکنش پذیر و یا تعمیر آسیب ناشی از آنها می باشد. مهم ترین کاربرد سلنیوم، نقش آن در ساختمان آنزیم های آنتی اکسیدانی از قبیل گلوتاتیون پراکسیداز است که عملکرد آن ها حذف رادیکال های آزاد و گونه های اکسیژن فعال می باشد. نانو ذرات سلنیوم به دلیل توانایی جذب و توزیع بالا در بدن و کاهش اثرات سمی، توجه گسترده ای را به خود جلب نموده است. هدف از این تحقیق بررسی تأثیر آنتی اکسیدانتی نانو ذرات سلنیوم بر میزان فاکتور های اکسیدانی بافت کبد و کلیه بوده است. به منظور انجام این تحقیق از 30 سر موش صحرایی بالغ استفاده شد. پس از یک هفته نگهداری و تطابق پذیری، موش ها به طور تصادفی به 6 گروه تقسیم بندی شدند (گروه 1؛ دریافت کننده جیره تجاری معمول، گروه 2؛ دریافت کننده سلنیت سدیم به میزان mg/kg1/0، گروه 3؛ دریافت کننده نانو سلنیوم به میزانmg/kg1/0، گروه 4؛ دریافت کننده استات سرب به میزان g/lit1 ، گروه 5؛ دریافت کننده استات سرب و سلنیت سدیم ، گروه 6؛ دریافت کننده استات سرب و نانو سلنیوم ). تمامی موش های صحرایی از هر گروه با استفاده از اتر ابتدا بی هوش و سپس اقدام به باز کردن حفره ی شکمی و خارج کردن کبد و کلیه هر کدام از موش های صحرایی شد. میزان مالون دی آلدهید، کاتالاز، سوپر اکسید دیسموتاز و گلوتاتیون پراکسیداز بافت کبد و کلیه به عنوان شاخص هایی از میزان استرس اکسیداتیو محاسبه شدند. نتایج بدست آمده نشان داد که میزان فعالیت سوپراکسید دیسموتاز کلیه و کبد در گروه دریافت کننده ی سرب تغییرات قابل ملاحظه ای نسبت به سایر گروه ها نشان داد. به این صورت که مقدار این آنزیم در گروه دریافت کننده ی سرب به حداقل خود کاهش یافته بود. نتایج tbars در گروه دریافت کننده سرب افزایش بیشتری را نسبت به گروه کنترل و سایرگروه ها نشان داد. همچنین میزان مالون دی آلدئید در گروه دریافت کننده نانوسلنیوم و سرب کمتر از میزان آن در گروه دریافت کننده ی سلنیت سدیم و سرب می باشد. نتایج حاصل از آزمون کاتالاز هیچ گونه اختلاف معنی داری را بین گروه ها نداشت. نتایج حاضر نشان دادند فعالیت گلوتاتیون پراکسیداز کلیه و کبد در گروه های دریافت کننده ی نانوسلنیوم دارای روند افزایشی بوده درحالی که در گروه دریافت کننده ی سرب از یک روند کاهشی نسبت به گروه کنترل پیروی می کند.
آسیه عباسی عبدالناصر محبی
در این تحقیق به اثرات آنتی اکسیدانی نانوذرات سلنیوم بر کاهش میزان بیومارکرهای استرس اکسیداتیو مغز موش متعاقب مسمومیت تجربی با کادمیوم پرداخته شده است.
سارا درهمی محمدرضا اصلانی
ضایعات کبدی ناشی از عوامل سمی به علت افزایش روز افزون این عوامل در محیط زندگی انسان و دام ها روز به روز اهمیت بیشتری پیدا می کند. کبد بزرگترین ارگان بدن است که در متابولیسم مواد مختلف دخالت دارد. متابولیت های سمی حاصل از روندهای آنزیماتیک کبد، بیشترین بیماری زایی را در بافت کبد اعمال می کنند. دستگاه های بدن و به ویژه کبد عوامل حفاظتی در مقابل این متابولیت های سمی را دارا هستند ولی زمانی که مقدار ترکیبات سمی از ظرفیت ضد سمی کردن در بدن فراتر رفت، ضایعات متنوع بافتی بر اساس طبیعت ماده سمی شکل می گیرد که می تواند روند مزمن و یا حاد داشته باشد. استامینوفن یک داروی رایج مصرفی ضددرد و ضدتب است . این دارو وقتی در دزهای درمانی مصرف می شود ، بی خطر است . هرچند که دزهای بالای آن می تواند سبب سمیت کبدی شدید و حتی کشنده شود. اتفاقات اولیه متابولیکی و زیستی – شیمیایی که سبب سمیت می شود به خوبی تشریح شده است اما مکانیزم دقیق ایجاد جراحت و مرگ سلولی ، ناشناخته است. در این مطالعه تاثیر پیشگیری کننده ترکیب سولفوره فعال سیر، در کاهش ضایعات و جراحات بافتی ناشی از استامینوفن در موش سوری بررسی شده است. بدین منظور، 32 سر موش سوری نر تهیه شده و به 4 گروه 8 تایی تقسیم شدند، و عملیات زیر به مدت 7 روز روی هر گروه انجام گرفت: -گروه 1: موش های این گروه فقط استامینوفن را با دز mg/kg 400 به روش داخل صفاقی در روز 6 دریافت کردند (wang et al. 1996) - گروه 2: موش های این گروه ابتدا به مدت 5 روز آلیسین را همراه با آب آشامیدنی با غلظت 4000 ppm دریافت نموده و سپس در روز 6 استامینوفن را با دز mg/kg 400 به روش داخل دریافت نمودند. - گروه 3: موش های این گروه ابتدا به مدت 5 روز آلیسین را همراه با آب آشامیدنی با غلظت 2000 ppm دریافت نموده و سپس در روز 6 استامینوفن را با دز mg/kg 400 به روش داخل صفاقی دریافت کردند. - گروه4: موش های این گروه تنها آب آشامیدنی و غذای معمول رادریافت می کردند (شاهد منفی). 24 ساعت بعد از تزریق استامینوفن، موش ها پس از مرگ با ترحم به صورت سیستماتیک کالبدگشایی شدند. پس از مشاهده و ثبت تغییرات احتمالی در کبد هر یک از موشها، نمونه هایی از بافت کبد برداشت گردیده و درفرمالین بافر 10% قرار داده شد. پس ازانجام مراحل آماده سازی بافت در آزمایشگاه آسیب شناسی دانشکده و تهیه بلوکهای پارافینی، مقاطع بافتی 5 میکرونی تهیه گردید و به روش هماتوکسیلین و ائوزین رنگ آمیزی شده و از نظر هیستوپاتولوژیک بررسی شدند. در کبد موش های گروه اول، شدیدترین ضایعات نسبت به سایر گروه ها مشاهده گردید. این ضایعات شامل پرخونی متوسط تا شدید، خون ریزی متوسط تا شدید، تغییرات دژنراتیو متوسط تا شدید در هپاتوسیت ها و نکروز هپاتوسیت های اطراف ورید مرکز لوبولی بود. هم چنین در تعدادی از موش های این گروه نکروز کبد با الگوی bridging و massiveبا درجه متوسط و شدید مشاهده شد. نفوذ سلول های آماسی در اطراف ناحیه نکروز به صورت مختصر مشاهده گردید. که کلیه ضایعات بافتی در گروه های مصرف کننده آلیسین، با افزایش میزان آلیسین به صورت معنا داری کاهش یافته بود. در مجموع می توان نتیجه گرفت، استفاده از آلیسین به منظور تخفیف ضایعات بافتی در کبد ناشی از دز های بالای استامینوفن مفید به نظر می رسد. در این مطالعه تاثیر پیشگیری کننده ترکیب سولفوره فعال سیر، در کاهش ضایعات و جراحات بافتی ناشی از استامینوفن در موش سوری بررسی شده است. بدین منظور، 32 سر موش سوری نر تهیه شده و به 4 گروه 8 تایی تقسیم شدند، و عملیات زیر به مدت 7 روز روی هر گروه انجام گرفت: -گروه 1: موش های این گروه فقط استامینوفن را با دز mg/kg 400 به روش داخل صفاقی در روز 6 دریافت کردند (wang et al. 1996) - گروه 2: موش های این گروه ابتدا به مدت 5 روز آلیسین را همراه با آب آشامیدنی با غلظت 4000 ppm دریافت نموده و سپس در روز 6 استامینوفن را با دز mg/kg 400 به روش داخل دریافت نمودند. - گروه 3: موش های این گروه ابتدا به مدت 5 روز آلیسین را همراه با آب آشامیدنی با غلظت 2000 ppm دریافت نموده و سپس در روز 6 استامینوفن را با دز mg/kg 400 به روش داخل صفاقی دریافت کردند. - گروه4: موش های این گروه تنها آب آشامیدنی و غذای معمول رادریافت می کردند (شاهد منفی). 24 ساعت بعد از تزریق استامینوفن، موش ها پس از مرگ با ترحم به صورت سیستماتیک کالبدگشایی شدند. پس از مشاهده و ثبت تغییرات احتمالی در کبد هر یک از موشها، نمونه هایی از بافت کبد برداشت گردیده و درفرمالین بافر 10% قرار داده شد. پس ازانجام مراحل آماده سازی بافت در آزمایشگاه آسیب شناسی دانشکده و تهیه بلوکهای پارافینی، مقاطع بافتی 5 میکرونی تهیه گردید و به روش هماتوکسیلین و ائوزین رنگ آمیزی شده و از نظر هیستوپاتولوژیک بررسی شدند. در کبد موش های گروه اول، شدیدترین ضایعات نسبت به سایر گروه ها مشاهده گردید. این ضایعات شامل پرخونی متوسط تا شدید، خون ریزی متوسط تا شدید، تغییرات دژنراتیو متوسط تا شدید در هپاتوسیت ها و نکروز هپاتوسیت های اطراف ورید مرکز لوبولی بود. هم چنین در تعدادی از موش های این گروه نکروز کبد با الگوی bridging و massiveبا درجه متوسط و شدید مشاهده شد. نفوذ سلول های آماسی در اطراف ناحیه نکروز به صورت مختصر مشاهده گردید. که کلیه ضایعات بافتی در گروه های مصرف کننده آلیسین، با افزایش میزان آلیسین به صورت معنا داری کاهش یافته بود. در مجموع می توان نتیجه گرفت، استفاده از آلیسین به منظور تخفیف ضایعات بافتی در کبد ناشی از دز های بالای استامینوفن مفید به نظر می رسد.