نام پژوهشگر: مرتضی مولوی
مرتضی مولوی محمد رضا حاتمی
ریشه تحولات اخیر مصر را با توجه به نظریه سموئل هانتینگتون درباره نوسازی و انقلاب، می-توان در عدم توان دولت و نهادهای آن در جذب نمودن و فراهم کردن شرایط لازم جهت پاسخگویی به خواست مشارکت سیاسی جامعه مصرخلاصه نمود. اگرچه دولت مصر بویژه در دوره ریاست جمهوری حسنی مبارک، اقداماتی در جهت مدرن کردن اقتصاد انجام داد و اندک توفیقی در این زمینه یافت ولی برنامه های اصلاحی در حوزه سیاست به منظور نوسازی سیاسی، ظاهری و صوری بود. مردم مصر که درپی رشد و گسترش تکنولوژی و فناوری ارتباطات، رشد تحصیلات، سابقه طولانی وجود نهادهای جامعه مدنی، اندک بهبودی در شرایط اقتصادی و معیشتی و برخی برنامه های اصلاحی سیاسی که اندک فضای لازم را برای فعالیت سیاسی فراهم می نمود آگاهی یافتند و خواست های جدیدی برای آنان که اکثریت ایشان را جوانان تشکیل می داند بوجود آمد و مشارکت در تصمیم سازی برای سرنوشت خود را مطالبه می نمودند. از آنجایی که برنامه های نوسازی دولت مصر بصورت نامتوازن بوده و حوزه سیاست، همزمان و همپای حوزه های دیگر بویژه بخش اقتصاد، رشد نکرده و نوسازی نشده است، توان پاسخگویی به این خواست مردم را ندارد و چون نهادهای واسطهمیان دولت و مردم مانند احزاب و گروه های جامعه مدنی، یا نابود شده یا بسیار تضعیف و محدود شده اند، این درخواست مردم برای مشارکت در سرنوشت سیاسی خود بصورت عریان با دولت بیان شد و به تظاهرات و اعتراض علیه دولت بدل گردید.این شرایط که در آن، تمام مسائل جامعه در حوزه سیاست خلاصه و فعال می شود را هانتینگتون، پراتوریانیسم یا به عبارتی سیاست زدگی می نامد. در نهایتاین اوضاع منجربه اقدام برای سرنگونی دولت حسنی مبارک شد. بنابراین ما در سال 2011 میلادی در مصر از دیدگاه هانتینگتون شاهد انفجار مشارکت سیاسی یا «انقلاب» هستیم.