نام پژوهشگر: جهانگیر معینی
عبدالله ذکاوت احمد خالقی
جامعه افغانستان بدلیل ماهیت سنتی و دینی خود همواره ساختار قومی و قبیله ای داشته است. در جامعه سنتی معمولا باورها، آداب و رسوم قومی –قبیله یی ا ز عناصر سازنده هویت به حساب می آید. از این حیث در افغانستان بنا به ماهیت سنتی آن هویت ها همواره مطابق باورهای دینی و سنت های قومی-قبیله ای برساته می شود. اسلام اما به عنوان دین مشترک مردم افغانستان اگر چه از ظرفیت زیادی برای انسجام و اتحاد اجتماعی برخوردار است ولی این مولفه مهم بدلیل درهم آمیختن باسنت های قومی و قبیله یی هیچگاه نتواسته است سامان سیاسی –اجتماعی مشترکی برای پیروان مذاهب مختلف در این خاک اوره گردیده است. جهاد و دفاع از وطن در برابر دشمن خارجی گفتمان مجاهدین را به عنوان یک گفتمان ملی و متحد بوجود اورد. گفتمان مجاهدین در اغاز از استقبال خوب مردمی برخوردار گردید اما دخالت های خارجی و ضعف درونی مجاهدین این پیروزی زودهنگام را به تلخ کامی جنگ های داخلی مبدل ساخت. بدین سان پایان نافرجام جنگ علیه دشمن خارجی بار دیگر سرباز کردن شکافهای قومی و مذهبی را بدنبال داشت. ناکامی و ناتوانایی مجاهدین در ایجاد نظم و امنیت و گسترش نابسامانی های سیاسی و اجتماعی زمینه ساز ظهور گفتمان طاللبانیسم در این جامعه گردید. طالبان که با شعار ایجاد نظم و امنیت و تطبیق شریعت با به عرصه وجود نهاد در ابتدا توانست تصور جمعی مردم را جلب نموده و به گفتمان مسلط تبدیل شود اما دیری نپایید که تضاد درونی و تناقض ماهوی آن آشکار گردید. گسترش فساد ظلم و استبداد نادیده انگاشتن حقوق شهروندی نقض قوانین بین المللی و بی اعتنایی به ایستارها و هنجارهای جهانی گفتمان طالبانیسم را بی قراری و بی اعتباری رو به رو ساخت و در نهایت این گفتمان با ظهور گفتمان دمکراسی به حاسیه راند شد. حادثه 11 سپتامبر 2001 حمله آمریکا به افغانسان و سقوط رژیم طالبانیسم نقطه عطف تازه ای در حیات سیاسی این کشور بود. بی قراری گفتمان طالبانیسم بستری مناسب برای گفتمان نو بوجود آورد. گفتمان جدید در قالب گفتمان دمکراسی توانست تحت الزام های بین المللی و شرایط و مقتصیات داخلی جامعه افغانستان با صورت بندی کاملا متفاوت به گفتما مسلط تبدیل شود. اما امروزه علارعم هژمونی این گفتمان نو در افغانستان این گفتمان بدلیل سنتی بودن جامعه یازدهم با چالش های رو به رو است که از جمله ی آن می توان همچنین گفتمان مجاهدین و طالبانیسم را بر شمرد.
مسعود اعتصامی سعید حاجی ناصری
قدرت به عنوان یکی از اساسی ترین مفاهیم سیاسی جهان مدرن عرصه ی تحولات متفاوتی بوده است. تکوین مفهوم قدرت به عنوان هسته سیاست جدید در اندیشه ی ماکیاولی، در انقطاع با الهیات مسیحی و فلسفه ی یونانی، دربافتی از مناسبات سیاسی ایجاد شد که نسبتی با شهر خدای مسیحی و مدینه فاضله افلاطونی نداشت. تامل در باب سیاست، به مثابه عرصه ی تکوین قدرت در چهارچوب تنش میان نیروهای سیاسی در اندیشه ماکیاولی از مهم ترین مباحث سیاست جدید است. قدرت به مثابه رابطه ی میان نیروها، سرشتی را به سیاست می دهد که این راه جدید، گشودن راهی بود به امکان تدوین نظریه آزادی را هموار می کرد. نسبت اقتدار دولت و آزادی شهروندان به عنوان موضوع اساسی اندیشه سیاسی جدید از طریق توضیح اندیشه ماکیاولی در نوع نگاه جدید به قدرت قابل فهم است. این نسبت، در مرحله ی بعد با توضیح مفهوم اراده ی انسان قابل توضیح است که ماکیاولی با طرح مفهوم "ویرتو" و ارائه ی راه هایی برای فائق آمدن بر نیروی "بخت" چنین کوششی را انجام داده است. سرشت پویایی سیاست و "پایان دوران سنگوارگی" مفاهیم سیاست، پیامد دیگر اندیشه ماکیاولی است که توضیح این روند راه را برای درک علم سیاست جدید باز می کند. سیاست جدید، بدون تردید تنها یک نقطه ی آغاز دارد و آن نیکولوماکیاولی است.
سمیه رحیمی جهانگیر معینی
این پایان نامه در صدد است با تعریف ایدئولوژی و گنجانیدن آن در متن واقعیت سیاسی جامعه به گونه ای به تبیین ارتباط بین نظر و عمل پرداخته و با افکندن پرتوی بر ابعاد ناشناخته و کمتر سخن بمیان امده فارغ از دعاوی له یا طرفدارانه از ایدئولوژی به بازخوانی آن پرداخته و پیامدها و ابعاد آن را در عمل سیاسی تحلیل نماید. از آنجا که پرداختن به تمامی ایدئولوژیهای رقیب در عرصه ی سیاسی در این پایان نامه ممکن نخواهد بود و از سوی دیگر متفکران و اندیشمندان فراوانی در باب ایدئولوژی قلمفرسایی نموده اند که گردآوری و مقایسه ی این آراء نیز بسیار گسترده تر از یک پایان نامه خواهد بود ازاین رو این پایان نامه با چارچوب بندی بحث در صدد خواهد بود با توجه به نقش ایدئولوژی در جایگاه یک کالای فرهنگی و نیز در عرصه ی کنش و بسیج سیاسی آن را بازخوانی نماید.این پایان نامه حاوی پنج فصل است. در فصل اول خطوط کلی مفاهیم و تصورات ایدئولوژیک در قرن بیستم به صورت چارچوب بندی شده مورد ملاحظه و بررسی قرار گرفته است ، در فصل دوم اسطوره های و ایده ها،زبان ،نشانه ها و.... به عنوان کالاهای فرهنگی که در ان ایدئولوژی قوام می گیرد مورد بررسی واقع گشته و در فصل سوم خصوصیات ایدئولوژیهای موافق و مخالف وضع موجود بررسی و این نکته تبیین گردیده است که چگونه این آگاهی باعث کنش سیاسی می گردد.در فصل چهارم ایدئولوژی در جایگاه زبان مورد بررسی واقع گشته و در فصل پنجم به عنوان نتیجه گیری ادعا شده است که علیرغم ادعاهای روشنفکری مبنی بر از بین رفتن نقش ایدئولوژی ،این مفهوم از اندیشه ی سیاسی همواره با توجه به اسطوره ها،دین،زبان و فرهنگ بشری که نقشه های کنش جمعی را شکل می دهند همواره در عرصه ی سیاست جای داشته و سیاست نمی تواند در غیاب ایدئو لوژی بازخوانی شود.
فاطمه نبی مهدوی جهانگیر معینی
در این رساله به رابطه زبان وتاریخ و بازتاب ان بر خاطره خواهم پرداخت .هدف من اخلاقی کردن زبان و معنا در گذشته فراموش شده ای است که به دست تاریخ نگاران مجعول که هدف انان حذف گذشته تاریخی انسان ستمدیده به حیث استثناءبرسازنده تاریخ اند می باشد . و از انجا که به گفته بنیامین "رنج انسان ستمدیده در گذشته تاریخی خود یک قاعده است و نه یک استثناء ، ویکی از دلایل وجود پیروزی برای فاشیسم ان است که مخالفان فاشیسم تحت عنوان پیشرفت به ان به مثابه نوعی قاعده یا هنجار تاریخی برخورد کرده اند ". و از انجا که خود نیز دارای گذشته فراموش شده همراه با حذف خاطره ،سانسور زبان وتاریخ می باشم ،می خواهم از سرنوشت انسان ستمدیده به حیث اخلاقی راززدایی کنم ،تا بدین ترتیب بتوانیم معنا را در کلیت ان دریابیم ، وبه رستگاری زبان وبه گفته بنیامین به یک زبان ناب خالی از یاوه گویی دست یابیم . و از انجا که هدایت به عنوان داستان نویس،رمان نویس تاریخ ادبیات ایران هدفش راززدایی از انسان ستمدیده تاریخ است ،که با فقدان خاطره وبا گذشته فراموش شده خود به دست مورخان مجعول ،بی نام و نشان گردیده اند ، وبه حیث منجی عدالت در خاموشی معنا وزبان همچون اولیس که رنج بازگشت به سرزمین را برخود هموار میکند ،رنج پرده دری از تاریخ و گذشته و خاطره مردمی را اغاز میکند که مانند حقیقت ناب مورد بی اعتنایی قرار گرفته اند.
عادل نعمتی احمد خالقی
چکیده ندارد.
علی روحانی جهانگیر معینی
چکیده ندارد.
علی اردستانی جهانگیر معینی
چکیده ندارد.
محمدتقی قزلسفلی عبدالرحمن عالم
در رساله حاضر این پرسش مطرح شده است که آیا دخالت سیاست در حوزه فرهنگ و هنر می تواند سبب انحراف هنر گردد. نگارنده در پاسخ به این پرسش پس از بحث نظری در زمینه روابط تعاملی و تقابلی سیاست و هنر ، رئالیسم سوسیالیستی را به مثابه روشی که با غرض ایدئولوژیک تمهید شده به آزمون می گذارد . در پی این بررسی استدلال می کند از آنجا که در رئالیسم سوسیالیستی سه اصل زیربنایی - تعهدحزبی ، تعهد مردمی و تعهد ایدئولوژیک - از سوی دولت ( سیاست) برای تولید اثر هنری اجتناب ناپذیر است و این شرایط نیز از سوی حاکمیت سیاسی تحمیل شده است ، می توان شاهد از بین رفتن جوهره واقعی هنر بود. نتایج این دخالت به شکل محکوم کردن سایر اشکال هنری چون فورمالیسم و مدرنیسم ، نفی استقلال فکری و سرکوب هنرمندان در جامعه پدیدار می گردد.
خلیل حسن زاده جهانگیر معینی
راهبردها و سیاستهای تدوین شده برای بالا بردن توان ضریب اشتغال در راستای مبارزه علیه بیکاری بعد از انقلاب اسلامی و همچنین در سایه برنامه های اول و دوم و سوم توسعه کشور، شکاف بین عرضه و تقاضای موجود را نه تنها تامین ننموده است بلکه هر روز به ابعاد این شکاف اضافه می گردد .مسئله این است که موضوع اشتغال بعد از انقلاب اسلامی همواره یک مسئله سیاسی محسوب می شده است و شیوه برخورد با آن تابع اقتضاهای سیاسی و امنیتی و بحرانهای سیاسی بوده است. بنابراین بیکاری بعنوان یک میانجی و حلقه واسطه میان عدم توسعه سیاسی و عدم توسعه اقتصادی در تشدید این توسعه نیافتگی موثر می باشد. بنابراین این معضل باعث تداوم دور باطل می شود . بهرحال لازم است با استفاده از انواع وسایل و ابزار بتوان از خارج شدن مساله بیکاری از حالت اقتصادی صرف به شکل یک مساله سیاسی و امنیتی جلوگیری نمود.