نام پژوهشگر: بیژن عبدالکریمی
بی بی بهاره فکور یحیی یی بیژن عبدالکریمی
به منظور شرح نظریات کانت در باب خداوند به موضع وی نسبت به بنیان های خداباوری، انحلال الهیات طبیعی، کاربرد نظری تصور خدا، نسبت خدا و اخلاق و نیز افکار کانت پیرامون خدا در دوره اخیر زندگی اش توجه شده است.
علی زارعی محمد جواد صافیان
اصطلاحاتی مانند خود, نفس, انسان, موجود عقلانی یا من را می توان تحت اصطلاح فراگیرتر سوژه گرد آورد: اصطلاحی که درون مایه اصلی فلسفه مدرن به شمار می رود و تاریخ فلسفه پس از دکارت را می توان تاریخ ظهور, تثبیت, اوج و افول سوژه دانست. در رهیافت واسازانه، تاریخ تفکر در غرب را لوگوس محور می دانند که بر اساس آن, همواره بر متافیزیک یک ساخت مشابه حاکم بوده است. این ساخت در عین ملازمت با «حضور» با رجوع به یک اصل, بنیاد یا مرکز در صدد قابل فهم ساختن جهان در قالب اصول و قواعد کلی و ضروری است. از نظر واسازی گرایانی چون ژاک دریدا ساخت گرایی و تفکر مبتنی بر مرکز زیر سوال می رود. روشن است که سوژه در مقام بنیاد اندیشه مدرن در چنین رویکردی آماج شالوده شکنی و مرکز زدایی است. هدف این پژوهش آن است که نشان دهد در رهیافت واسازانه سوژه چه جایگاهی دارد؟ رهیافتی که متأثر از نیچه و هیدگر منتقد متافیزیک است و در صدد گذر از سوبژکتیویسم. کلید واژگان: واسازی, دریدا, سوژه, تفاوط, ساخت گرایی
سیده شهلا صمدی ولید بیژن عبدالکریمی
نظریه ی «صنعت فرهنگ» آدورنو دارای مولفه هایی است که ریشه هایش را باید در آرای کلی مکتب فرانکفورت در نقد جایگزین شدن سلطه ی فرهنگی به جای سلطه ی اقتصادی در عصر سرمایه داری متأخر جست وجو کرد. از سویی مصادیقی که آدورنو برای پدیده ی صنعت فرهنگ در سال 1944 در کتاب دیالکتیک روشنگری و پس از آن در 1967 در مقاله ای تحت عنوان بازنگری مفهوم صنعت فرهنگ نام می برد در جهان معاصر ما اهمیتی که در دهه ها ی پنجاه وشصت میلادی دارا بودند، ندارند. بنابراین، در این پژوهش حوزه ی طراحی صنعتی به عنوان یکی از مصادیق معاصر نظریه ی صنعت فرهنگ آدورنو بررسی می گردد. از آن جا که سلطه ی فرهنگیِ سرمایه داری در جهان معاصر ما به قوت خود باقی است، نظریه ی صنعت فرهنگ آدورنو می تواند برای تئوریزه کردن این سلطه ی فرهنگی مناسب باشد. در این رساله طراحی صنعتی، به دلیل کارکردها و تأثیرات فرهنگی مستقیم در جامعه، حلقه ی واسط حیاتی ای جهت به عمل درآوردن سلطه ی فرهنگیِ سرمایه داری و یکپارچه سازی، استانداردسازی، و ترویج مصرف گرایی (که از مولفه های اساسی صنعت فرهنگ هستند) تلقی شده است. طراحی صنعتی در تمام جنبه های خود از چنین کارکردهایی برخوردار نیست، وصرفاً آن جایی مورد نقد قرار می گیرد که با مولفه های صنعت فرهنگ همخوانی داشته باشد.
حمزه موسوی بیژن عبدالکریمی
این پایان نامه درصدد پژوهش در باب اخلاق از نظر نیچه است. نیچه خواهان سرنگونی ارزش های اخلاقی پیشین و ظهور انسان تازه، یا ابر انسان به همراه خلق ارزش های اخلاقی تازه است. نقد نیچه از اخلاق به معنای نقد مسیحیت و ریشه های آن و نقد افلاطون گرایی، عالم فرامحسوس و مسیح است. لذا این پژوهش سیر نقد و مبارزه ی نیچه با مسیحیت و اخلاق را از مرگ تراژدی یونان تا زایش ابر انسان پی خواهد گرفت، و در طول پژوهش سعی در بررسی کردن درگیری فکری- وجودی نیچه با شخصیت مسیح خواهد داشت. بحث نیچه درباره ی اخلاق به منطور ارائه ی یک نظریه ی دیگر در اخلاق نیست، بلکه نیچه خواهان نقد و ارزیابی ارزش و تبار خود اخلاق است. در جهان مدرن و با ظهور و غلبه ی کامل نیهیلیسم، حیات بشری، برخلاف روزگاران گذشته، دیگر نه فقط با بداخلاقی بلکه با بی بنیاد شدن و بی مبنا شدن ارزش های اخلاقی مواجه گشته است، لذا این پرسش که با مرگ عالم فرامحسوس، اخلاق و به دنیا آن انسان چه سرنوشتی خواهد یافت، یکی از مهم ترین پرسش هایی است که تفکر معاصر با آن رو به روست. بحث در باب تبار ارزش ها و اخلاق، و نیز تاملی جدی در باب ارزش خود اخلاق، نخستین گام در جهت مواجهه با معضلات اخلاقی روزگار ماست، تفکر نیچه حاوی چنین گامی است. اگر چه از پژوهش های بنیادینی از این دست نمی توان انتظار نتایج ملموس و مستقیم داشت، لیکن، از آنجا که نیچه اخلاق را پدیده ای تاریخی می داند و برای آن جوهر و خاستگاه ما بعد الطبیعی قائل نیست، مهم ترین نتیجه ای که از پژوهشی از این دست می توان گرفت لزوم نگرش تاریخی- تبارشناختی به اخلاق است
طیبه معصومی بیژن عبدالکریمی
چکیده ندارد.
تحسیم الیاسی مهدی سجادی
اگر در یک طبقه بندی کلان رویکردهای موجود معرفتی را در دو طبقه ی درختی و ریزوماتیک قرار دهیم امتداد چون ویژگی مشترک رویکردهای موجود نمایان می شود چنان که در رویکرد درختی امتداد در طول است و در رویکرد ریزومی در عرض. این این پایان نامه در صدد ارائه ی رویکرد جدید به معرفت با عنوان معرفت حجمی است که ویژگی عمده ی آن عدم امتداد و به تمام حاضر بودن چون یک حجم است. این رویکرد برخاسته از هستی شناسی ویژه ای است که قائل به ئحدت هستی و هستنده است. در معرفت حجمی شدن ذاتی هستی است، هست- نیست است، کوانتوم است؛ چون از هستی سخ رود، از هستنده سخن است، و چون از هستنده بگوید از هستی گفته است. رابطه ی هستنده و هستی، رابطه ی جزء و کل نیست؛ چرا که هستی قابل تجزیه به اجزا نمی باشد. هستی امری زیبا شناختی است، شاهکار هنری است، راز است، و رازآلودگی اش در تجلی است. فروکاست هستی و انسان به مسأله برای وضوح بخشی و شفافیت، دغدغه ی رویکرد های امتدادی است. رویکرد حجمی، هستی را در رازبودگی، در فروبسته ماندن چون راز می یابد. در چنین رویکردی، فاصله ای بین انسان، هستی و معرفت وجود ندارد. ابژه ای وجود ندارد، بل، هر چیز ماهیتی ابژکتیو- سوبژکتیو دارد. دورگه بودن عالم سبب می شود هر کس در عالم خویش زیست کند. لذا، یک عرصه ی عمومی برای به اشتراک گذاشتن مفاهیم یا هر چیز دیگر وجود ندارد. عالم، در یک کلان تئوری شخصی می عالمد. مفهوم کلی بین الاذهانی جایی در رویکرد حجمی ندارد. فرد خود یک نوع است و اقتضای ویژه ای دارد. در این رویکرد «کلی» ناضر به این معناست که هر احساس، ادراک و تصمیمی تبلور کلیت انسان است. نمی توان هر احساس ، ادراک و تصمیمی داشت، این سه برخاسته از ضرورت وجودی اند. ضرورتی که جبری اجتناب ناپزیر تحمیل می کند. یکی شدن هستی و انسان به سبب در عالم بودگی انسان و در انسان بودگی عالم دوآلیسم متافیزیکی را بر نمی تابئ؛ دوآلیسمی که در پوست و گوشت اندیشه رسوخ کرده و بنیادی ترین سنگ بنای رویکردهای امتدادی است. زبان چون یک نظام نشانه ای از عمده تریبن دست آویزهای متافیزیک برای سیطره بر انسان است. نظام نشانه ای با ارجاعات بی پایان منجر به خلق دنیایی مجازی شده و دست انسان را از عالم و امر واقع کوتاه می کند. برای مقابله با نظام ارجاعی، رویکرد حجمی هنر را توصیه می کند و دلالت های تربیتی و تدریس را از منظری زیباشناختی مطرح می سازد.