نام پژوهشگر: عبدالله امینی
عبدالله امینی محمد جواد صافیان
به نظر برخی از مفسران و منتقدان در دوره ی مدرن و به طور خاص در زیبایی شناسی کانت شکافی میان زیبایی و حقیقت ایجاد شده است. کانت با تأسی از وجه سوبژکتیویستی و ایدئالیستی فلسفه ی مدرن ادراک زیبایی شناختی و هنری را به صرف «لذت زیبایی شناختی» سوبژه تقلیل می دهد و هرگونه وجه «معرفتی» هنر را منکر می شود. در نوشتار حاضر این مسأله را در گفتمان های مهم زیبایی شناسی مدرن با محوریت نقد گادامر بر آن و ارزیابی خوانش او از این مسأله در فصولی چند پی گرفته ایم. پرسش هایی که راهبر ما بوده اند و چارچوب متن رساله را جهت داده اند به این شرح است: چرا و چگونه در دوره ی مدرن (و به ویژه در زیبایی شناسی کانت) میان حقیقت و هنر شکاف ایجاد می شود، مبانی و عوامل چنین شکافی چیستند؟ نسبت میان حقیقت و زیبایی در گفتمان های زیبایی شناسی مدرن به چه شیوه ای تکوین یافت و مشخصه های هر یک چیست؟ و نهایتاً این که راه-حل گادامر (به تأسی از هایدگر) در جهت فراروی از این شکاف چیست و تا چه حد توانسته از چنین شکافی فراروی کند؟ برای درک منظر و نحوه ی تفسیر گادامر از شکاف میان زیبایی و حقیقت در زیبایی شناسی مدرن با محوریت زیبایی شناسی کانتی، ابتدا به طرح و بررسی مولفه های مهم هرمنوتیک فلسفی او پرداخته شده است که در شیوه ی تعامل او با سنت زیبایی شناسی مدرن بی واسطه دخیل بوده اند. سپس جهت بیان بهتر مسأله و روشن شدن موضوع، مسائل و چارچوب زیبایی شناسی، به زمینه های شکل گیری زیبایی شناسی به-مثابه یک علم در دوره ی مدرن و نیز مولفه های عمده ی آن پرداخته-ایم. حال با این پیش زمینه نسبت میان حقیقت و زیبایی در سه گفتمان مهم زیبایی شناسی مدرن (با محوریت کانت، هگل و نیچه) مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. آن چه از بررسی اخیر به دست آمده این است که زیبایی شناسی مدرن تک صدا و مبتنی بر یک خوانش واحد نیست، بلکه طیف گسترده ای از چندصدایی ها و چندمعنایی ها را در بر می گیرد، تا جایی که در مورد هر کدام از این گفتمان های محوری بایستی در باب نسبت میان زیبایی و حقیقت حسابی جداگانه باز کرد. اما نکته ی محوری این است که زیبایی شناسی به مثابه یک علم از نگرش سوبژکتیویستی دوره ی مدرن همواره متأثر بوده و این امر مبنایی موجه برای پذیرش برخی از نقدهای گادامر و هایدگر بر این سنت است. هایدگر در مقام استاد گادامر چونان حلقه ی واسطی است که ما را از مولفه های سوبژکتیویستی دوره ی مدرن به نحو عام و مولفه های زیبایی شناسی به نحو خاص به خوانش انتقادی گادامر رهنمون می کند. او زمینه های نقد بر این سنت را به نحو کلی فراهم کرد و از تقلیل حقیقت هنر به «استتیک» و صرف لذت زیبایی شناختی برآشفت. بنابراین، هایدگر در طرح مجدد نسبت میان حقیقت و زیبایی (هنر) حق تقدم دارد و همو بود که راه را برای گادامر هموار کرد. در ادامه ابتدا گام سلبی گادامر در نقد زیبایی شناسی مدرن و چارچوب کلی نقدهای او بر این حوزه مورد بحث قرار گرفت و پس از آن گام ایجابی او با توجه به توسلش به انگاره های بازی، فستیوال و بازخوانی هرمنوتیکی برخی از مفاهیم محوری دیگر در حوزه ی هنر و زیبایی به مثابه بدیلی برای «آگاهی زیبایی شناختی» و «تمایزگذاری زیبایی شناختی» مورد بحث و ارزیابی قرار گرفت. نتیجه ای که از این بحث اخیر حاصل شد این است که گادامر با بهره گیری از چنین انگاره-هایی در دفاع از تجربه ی هنری، رخداد فهم و گشودگی حقیقت در سپهر هنر تاحدی توانسته است خود را از برخی از برایندهای سوبژکتیو حاکم بر زیبایی شناسی مدرن برهاند و این شکاف را پُر کند، گرچه از جهاتی هنوز برخی از ایده های زیبایی شناسی کانتی را هم چنان خواسته یا ناخواسته تکرار می کند.