نام پژوهشگر: حسن سعادت مصطفوی
هادی رهنما حسن سعادت مصطفوی
چکیده: هدف رساله حاضر معرفی نشانه شناسی یا الگوی بسطی (tensive semiotics/ model) و نشان دادن کارآمدی آن در مطالعه گفته پردازی قرآن کریم است. نشانه شناسی بسطی که در متون نشانه شناسی فارسی اغلب با تعبیر «تنشی» از آن یاد می شود، توسط فونتانی (j. fontanille) و زیلبربرگ (c. zilberberg)، از نسل دوم نشانه شناسان مکتب پاریس، معرفی شده است. در این روش که با هدف تحلیل فرآیند تولید و دریافت معنا در متون و گفتمان ها سامان یافته است، دو بُعد بنیادین ادراک همچون ابعاد و ظرفیّت های معناسازی لحاظ می شود: بعد فشاره ای (قبضی، محتوایی، احساسی) و بعد گستره ای (بسطی، بیانی، شناختی)، حدود فضای قبض-بسطی را که محل ظرفیت های نشانه-معنایی (نشانه-معناهای بالقوه) است مشخص می کنند. در مدلسازی این فضا بر پایه دستگاه مختصات دکارتی، بعد فشاره ای بر محور یا بردار عمودی (y) و بعد گستره ای بر محور افقی (x) قرار می گیرد. در فضای قبض-بسطی، سطوح مشخصی از فشاره و گستره پیوند می یابند و در محل هم پیوندی آنها (در فضای بین دو محور افقی و عمودی) صورت بندی نشانه-معنا (بیان-محتوا) شکل می گیرد. ابعاد قبض-بسطی شاخص هایی کمّی و قابل سنجش اند. بعد قبضی-احساسی بر اساس شاخص «انرژی» و شدّت (فشاره ) و بعد بسطی-شناختی بر اساس شاخص های کمّی شمار و فاصله زمانی- مکانی (گستره ها یا بسط ها) سنجیده می شود. در این رساله که نخستین کوشش در جهت تحلیل گفته پردازی قرآنی با تکیه بر نشانه شناسی بسطی محسوب می شود، ساختار و فرآیندهای گفتمانی قرآن کریم در دو رویکرد اساسی تحلیل شده است: در رویکرد جانشینی، با تمرکز بر واحدهای نشانه -معنا (بیان-محتوا)، ساخت شاکله های جدید معنا در فرآیند گفته پردازی قرآنی تحلیل شده است و برای نمونه شاکله های معنایی «برّ»، «اخوّت» و «کرامت» در گفتمان قرآنی تحلیل شده اند (فصل دوم). در رویکرد همنشینی، گفته پردازی «متن «های قرآنی در دو سطح آیه و سوره تحلیل شده اند. از یک سو فرآیند گفته پردازی مجموعه ای از آیات متناظر به مثابه یک گونه سبکی (متن های قرآنی «آیه نما») تحلیل شده اند و از سوی دیگر فرآیندهای قبض-بسطی سوره های «حمد» و «قارعه» مورد مطالعه قرار گرفته اند (فصل سوم). کلیدواژه ها: نشانه شناسی، فضای قبض-بسطی، دلالت، گفتمان، گفته پردازی، قرآن کریم، برّ، برادری، کرامت، متن های آیه نما، سوره حمد، سوره قارعه.
محمدرضا ارشادی نیا حسن سعادت مصطفوی
تاریخ پر فراز و نشیب فلسفه پر از معارضه های جدی است . تلاش معارضین در پیشبرد مقاصد خویش منحصر به نقد علمی نیست بلکه اغراض و روش هایی غیر علمی نیز در این راستا بسیار موثر بوده است . ظاهر گرایان همانند برخی متکلمین و گروهی از متدینین ، با تحفظ بر ظواهر برخی متون دینی از پیشگامان معارضه با مکاتب فلسفی به شمار می آیند . اوج تلاش آنها در ستیز با اندیشه فلسفی را می توان در تحذیر دیگران از گرایش به نظریات فلسفی مشاهده نمود. سویه های تحذیر بسته به مقتضیات زمان متفاوت بوده است . چنانچه از تردید و تشکیک در مسائل و ایده های فلسفی آغاز و به تکفیر و تفسیق صاحیان فکر منتهی می شود. روند معارضه با تفکر فلسفی و عرفانی در سده اخیر توسط برخی عالمان دینی با گرایش به نظریات متکلمین ، در خراسان دنبال شده است . مبحث مفصل را می توان در پایان نامه پیگیری نمود.
علی یوسفی جوجاده حسن سعادت مصطفوی
ابن سینا از طریق گوناگون جهت اثبات ذات حق استفاده نموده است. یکی از آن روشها برهان مشهور امکان و وجوب می باشد که مبتنی بر تحلیل امکان ذاتی ماهیات است و در آن سه فرض واجب، ممتنع و ممکن متصور است. اما شیخ برهان دیگری نیز بنام برهان وجود دارد که در آن مقسم، موجود است. به این معنا که می گوییم در این عالم موجود هست. حال یا این موجود مصداقی دارد که واجب باشد فثبت المطلوب. و یا مصداقش همه ممکن هستند و برای اینکه به تسلسل نیانجامد ناچار بایستی واجب الوجودی باشد و این همان برهانی است که شیخ ادعا می کند برهان صدیقین است. ابن سینا مانند فارابی بر وجود واجب الوجود بذاته صرف نظر از مشاهده واقع استدلال می کند و مدعی است که تصور وجود به تنهایی به شناسایی واجب الوجود بذاته منجر می شود. چون عقل قادر است از طریق نظری محق به وجود او پی برد. شیخ تاکید دارد که هستی واجب الوجود را نمی توان با برهان اثبات کرد یا به اقامه دلیل در آن باره پرداخت. وجود واجب را می توان فقط از طریق شهود در درون خود درک کرد و شیخ اهمیت زیادی به صفت وحدت حضرت حق داده است. منظور از وحدت، وحدت حقه حقیقه می باشد که نسبت به خدا در عبارات شیخ به دو مورد وحدت ذات و بساطت ذات بکار می رود. ابن سینا همواره بر این نکته تاکید می کند که واجب الوجود هستی محض و هویت مطلق است و وجود مطلقی که بالذات است، البته معلوم نیست. چنین موجودی حق است و هر آنچه جز اوست باطل است حق آن است که وجودش از خودش است. اهمیت صفت علم خدا در فلسفه مشا بدین دلیل است که آنان علم حق را علم عنایی می دانند. و علم عنایی علمی است که سبب وجود معلول در خارج می شود لذا آنرا علم متبوع نیز می دانند. علم خداوند تبارک و تعالی به ذات خود، علم فعلی ذاتی است و به همه موجودات نیز علم حضوری دارد.