نام پژوهشگر: خدیجه عارفی
خدیجه عارفی زهرا پارساپور
قرن دهم هجری دوران شکوفایی زبان و ادبیات فارسی در سرزمین های اطراف ایران بود. بسیاری از بزرگان علم و ادب خارج از دیار ایران در کشورهای اطراف ساکن شده بودند. فضولی شاعر نامدار سه زبانه که اصلیت او به ترکان اوغوز ساکن در ایران می رسد، یکی از این بزرگان است که در سرزمینی دیگر به دنیا آمده و پرورش می یابد. آثار متفاوت و مختلفی از او به یادگار مانده است. یکی از آثار با ارزش او صحّت ومرض است. این رساله که در حجم کمی نگاشته شده است، داستانی عرفانی و تمثیلی از سیرنزولی روح به دیار بدن و سیر در عالم جسم و گذشتن از مراتب مادّی و معنوی و رسیدن به مراتب سیر صعودی و بازگشت مجدد به اصل و مرجع حقیقی است. نسخه های فراوانی از این رساله در ایران موجود است. ولی متأسفانه اختلاف میان نسخ و مشکلات ثبت کلمات انتخاب نسخه معتبر را سخت می نماید. در این پژوهش رساله به صورت انتقادی و نسخه اساس تصحیح شده است. کوشش شده تا ثبت دقیق و درست برگزیده شود. تعلیقات مفصلی براین رساله نوشته شده است. در پایان به تحلیل و مقایسه این اثر با آثار دیگر پرداخته ایم. رساله صحّت و مرض تحت تأثیر سخنان و افکار عرفا و فلاسفه بزرگ نگارش یافته است. از جمله آراء ابوحامد غزالی، احمد غزالی، ابن عربی، ابن سینا، سهروردی در داستان مشاهده می شود. فضولی در بیان نکات طبّی از ابن سینا و طبّ قدیم متأثّر است. در مباحث حکمی و عرفانی از ابوحامد غزالی و سهروردی و گاهی ابن سینا بسیار تأثیر پذیرفته است. در مباحث جمال شناسی متأثّر از احمد غزالی است. عرفان تا حدّ زیادی متأثّر از عقاید وحدت وجودی ابن عربی است. فضولی در خلق برخی شخصیّت ها و کاربرد بعضی از تعابیر و عبارات متأثّر از سهروردی و سیبک نیشابورری است. از نظر شخصیت بخشی به مفاهیم انتزاعی تحت تأثیر فی حقیقه العشق سهروردی است. در بعضی از تعابیر و اصطلاحات نیز از حسن ودل سیبک نیشابوری تأثیر گرفته است. اصل داستان فضولی و مفاهیمی که بدان پرداخته تکراری است و از زبان غالب عرفا و فلاسفه نقل شده است؛ امّا فضولی با هنر خاصّ خود توانسته است داستانی متفاوت و خواندنی و قابل تأمّل بیافریند. وی با زبان شاعرانه خود و آشنایی با اصطلاحات و مفاهیم طبّی و عرفانی داستانی متفاوت از نویسندگان پیش از خود خلق کرده است. رابطه روح و بدن در داستان فضولی از هرسه جنبه؛ یعنی ابزاری، تضاعد و تضادّ مطرح می شود. هنگامی که روح از عالم لاهوت بر دیار بدن فرود می آید راکب و مرکوبی روح و بدن مطرح می شود و بدن چون ابزاری است برای رسیدن روح به تکامل. زمانی که احوال روح و بدن در آغاز سلوک روح بر هم تأثیر می گذارد، رابطه تضاعد و یاری رساندن نمایان می شود. وقتی اخلاط از روح کناره می گیرند دیار بدن به تصرّف غم درمی آید. چون روح به لطافت می رسد لطافت او جسم را نیز لطافت می بخشد. تعادل و هماهنگی اخلاط در بدن و دور بودن مهلکات از شهر دل موجب تعالی روح می شود. روح برای رسیدن به کمال به بدن نیاز دارد و بدن برای رسیدن لطافت و پاکی به روح محتاج است. در آخرین مرحله از سلوک روح و بدن در تقابل با هم قرار می گیرند. جسم فانی می شود و روح به بقا می رسد. رسیدن به بالاترین درجه معرفت و شهود با وجود غبار جسم امکان پذیر نیست. سالک در این مرحله جسم را رها و نابود می کند.
خدیجه عارفی
چکیده ندارد.