نام پژوهشگر: مجید کیوانی
مجید کیوانی شهرام موسوی
اعمال انسان واکنشهای فردی است که دارای یک ساختار شخصیتی معین و متأثر از عوامل درونی و بیرونی می باشد. به عبارت دیگر انسان موجودی است متأثر از سه جسم، روان و اجتماع و رفتارها و هنجارهای او تبلور این عناصر است. بنابر این، پدیده بزهکاری به مثابه یک عمل انسانی معلول عللی است که ریشه های آن را در شخصیت روانی، خصوصیات جسمانی و یا محیط زندگی وی باید جستجو گردد. تعدد سرچشمه عوامل ناسازگاری و بزهکاری باعث گردیده تا از قدیم الایام تا کنون هر محققی با اقتضای تخصص و دید علمی و اعتقادی خود، بزهکاری را ناشی از یکی از عناصر فوق بداند، گروهی عوامل روانی و زیستی را موجب بزهکاری دانسته و معتقدند که ویژگیهای روانی مانند : پریشانیهای روانی و عاطفی، اختلالات روحی، کند ذهنی، نقص عضو، نقص در ترکیب کروموزومی و ... علت اصلی بزهکاری می باشد و در صورت وجود چنین عدم تعادلی در جسم یا روان فرد، احتمال سقوط وی به سوی بزهکاری وجود خواهد داشت. دسته دیگر با دید جامعه شناسی به پدیده بزهکاری نگاه کرده و آن را مورد بررسی قرار داده و مدعی هستند که بزهکاری را نمی توان به وسیله اختلالات روانی و جسمی و عوامل درونی افراد توجیه نمود، چراکه این عوامل نقش چندانی در عینیت پدیده بزهکاری ندانشته و تعداد کمی از بزهکاران از اختلالات روانی و عاطفی و جسمی رنج می برند، مضاف بر اینکه عوامل روانی و جسمی را جامعه در صورت وجود زمینه و شرایط می تواند خنثی نموده و اثرات منفی آنها را از بین ببرد. شناخت عوامل و تعیین اثرات هر یک از آنها به جرم شناسی این امکان را می دهد که در راستای بهسازی جامعه رهنمودهای مناسب و جوابگو در جهت جلوگیری از ارتکاب جرایم و امحاء زمینه های جرم ارائه نماید، لذا این علم برای رسیدن به کمال مطلوب نیازمند به همیاری و مددرسانی علوم دیگر، چون ؛ انسان شناسی، روان شناسی، جامعه شناسی، آمار جنایی، روان پزشکی و ... می باشد. اما عوامل فردی چیست؟ عوامل فردی مجموعه ای از عوامل هستند که در ارتباط با ویژگیها و خصوصیات انسان بوده و از شخص وی سرچشمه می گیرند. کین برگ عوامل فردی را مجموعه ای از تمایلات واکنشی می داند که در لحظه مشخص به صورت واقعی وجود دارد و این تمایلات ممکن است ارثی یا اکتسابی باشند. بنابر این می توان گفت که شخصیت افراد از دو گروه صفات تشکیل می گردد، گروه اول، مجموعه خصوصیات و ویژگیهای موروثی هستند که در زمان تولد در فرد وجود دارند و به آن خصوصیات مادر زادی، غریزی یا فطری می گویند و گروه دیگر صفاتی هستند که بعد از تولد در جریان زندگی و در اثر برخورد با محیط بدست می آیند مانند : اعتیاد، مصرف مشروبات الکلی و ... واکنش انسان متناسب با ساختار شخصیتی وی و ریشه در عوامل درونی و محیط بیرونی و تأثیرات آنها دارد. ریشه اصلی رفتارهای جنایی را باید در کل زندگی اجتماعی و نوع خاص روابط انسانی جستجو کرد. از نظر روان شناسی جنایی، تبهکار در حکم بیماری است که تحت تأثیر عوامل درونی و شرایط و مقتضیات محیطی دست به ارتکاب جرم زده است. مطالعه و تحقیق در پیرامون علل و انگیزه های آشکار و پنهانی که مجرم را به ارتکاب جرم وا می دارد، امری ضروری است. این علل و انگیزه ها از روان ناخودآگاه مجرم نشأت گرفته و بایستی به بررسی تجارب دوران کودکی و شرایط محیطی و شیوه اجتماعی شدن و خصوصیات ساختاری خانواده ای که در آن رشد نموده و تربیت یافته است، پرداخت و نیز تأثیر این عوامل را در ارتکاب جرم و درجه مسئولیت پذیری مجرم در جهت مجازات یا اصلاح و درمان او تعیین نمود. دانشمندان در مورد تأثیر عوامل روان شناختی در ارتکاب جرم تردیدی ندارند، به همین دلیل شاهد جرائم جرائمی از قبیل دیگر آزاری - پرخاشگری - ضرب و شتم - قتل و جرائم مختلف دیگری هستیم. بسیاری از مردم، ارتباط بین بیماریهای روانی با جرم را می پذیرند و نه تنها بیماران روانی را به علت ارتکاب اعمال خشونت آمیز، بی معنا و غیر قابل درک، خطرناک می پندارند بلکه مبادرت به جرایم وخیم را نیز ناشی از بیماریهای روانی می دانند. بی تردید ما نه تنها جرم و جنایت را یک پدیده صرفاً روان شناختی نمی دانیم بلکه بر این باور نیز نیستیم که بتوان رفتار جنایی را فقط با تکیه بر نظریه های روان شناختی تبیین کرد، همانگونه که در قلمرو های جامعه شناختی، مردم شناختی، روان پزشکی، اقتصاد یا تاریخ نیز نمی توان به چنین تبیینهایی دست یافت بنابر این هیچ یک از شاخه های علمی نمی توانند به تنهایی به حل چنین مسائلی دست یابند بلکه علم فقط می تواند اطلاعات لازم را در اختیار نظامها و مرجعهای قانونگذاری قرار دهد و به مجریان نظامهای قضایی و انتظامی در تحقق قوانین یاری رساند، بدون آنکه توانایی تغییر دادن یا جانشین کردن آنها را داشته باشد. پیشرفت های علمی که در طول سال های اخیر در مورد عوامل موثر بر اراده فرد و نهایتاً تأثیر این عوامل بر اراده افراد در امور کیفری صورت گرفته و نقشی که این عوامل می توانند بر ارتکاب جرایم داشته باشند، ضرورت بررسی عوامل روان شناختی و تأثیر آنها در ارتکاب جرم را دو چندان ساخته است. چرا که نقش عوامل روان شناختی در تبیین پدیده جرم زمانی برجسته می شود که مجرمان را نه تنها از زاویه قضایی بلکه از دیدگاه انسانی نیز مورد نظر قرار دهیم و به جای آنکه به قضاوت درباره جرم به عنوان یک عمل مجزا بنشینیم به بررسی تمام و عمقی شخصیت مجرم بپردازیم. عوامل زیستی- روانی- اجتماعی همپای هم همان طور که انسان را می سازند، گاه موجب اختلالاتی نیز در کارکرد وی می شوند. این اختلال در کارکرد می تواند در هر یک از این موارد اتفاق افتد. یکی از این دسته اختلالات، اختلالات روانی هستند که پا به پای تحولات اجتماعی بر شمار مبتلایان به خود می افزایند. ابتلاء به این اختلالات، از چشم اندازهای مختلف قابل بررسی است. یکی از آن چشم اندازها، چشم انداز حقوقی در مفهوم عام و حقوق کیفری در مفهوم خاص است. وقتی که تحولات صورت گرفته در قانونگذاری مربوط به جنون و بیماری های روانی دیگر را در حقوق کیفری ایران مورد بررسی قرار می دهیم، می توانیم سه دوره متفاوت را ملاحظه نماییم : دوره اول را می توان «دوره غیرعلمی» نامید که در قانون مجازات عمومی 1304 مورد نظر قانونگذار بوده است. دوره دوم را می توان «دوره علمی» نامید که در قانون اصلاح قانون مجازات عمومی 1352 مشاهده می شود. سرانجام دوره سوم را «دوره رجعت به دوره غیر علمی» در زمان بعد از انقلاب می توان نامید که قانونگذار معیارهای علمی مورد توجه در سال 1352 را نادیده گرفت و به دوره غیر علمی سال 1304 روی آورد. در ماده 51 قانون قانون مجازات اسلامی سال1370 مقرر داشته شده : «جنون حین ارتکاب جرم به هر درجه که باشد، رافع مسئولیت کیفری است». بررسی ماده مذکور بیانگر این است که قانونگذار حکم بیماران نیمه مسئول را مسکوت گذارده و نه تنها مشکل این گونه مجرمین بیمار را حل نکرده، بلکه بر دامنه ابهامات افزوده است در حقیقت قانونگذار با جعل عبارت «جنون» و خودداری از تعریف و بر شمردن درجات آن، صرفاً حدوث دسته ای از بیماری ها را صرفنظر از شدت سایر بیماری های روانی که ممکن است در برخی حالات موثرتر از بیماری های مشمول جنون باشد، مد نظر قرار داده است. تدوین کنندگان قانون مجازات اسلامی جدید نیز به عناوین قانون اصلاحی 1352 متوسل شده اند. و مانند قوانین برخی کشورها، تحت تأثیر پیشرفت های علم روان پزشکی، واژه جنون را برای نمایاندن همه اقسام نابهنجاریهای روانی و روحی کافی ندیده و در کنار جنون از تعبیر جامعتر"اختلالات روانی" بهره جسته اند. مبحث دوم از فصل چهارم (موانع مسئولیت کیفری) را به جنون اختصاص که مقرر می دارد : ماده 148 : «هرگاه مرتکب در زمان ارتکاب جرم دچار اختلالات روانی بوده به نحوی که فاقد اراده یا قوه تمییز باشد مجنون محسوب می شود و مسئولیت کیفری ندارد». ماده 149 : «هرگاه مرتکب جرم در حین ارتکاب، مجنون باشد یا در جرایم تعزیر پس از وقوع جرم مبتلا به جنون شود چنانچه جنون و حالت خطرناک مجنون با جلب نظر متخصص ثابت و آزاد بودن وی مخل نظم و امنیت عمومی باشد به دستور دادستان تا رفع حالت خطرناک در محل مناسب نگهداری می شود... تبصره 1 – هرگاه مرتکب یکی از جرایم موجب حد پس از صدور حکم قطعی دچار جنون شود حد ساقط نمی شود. در صورت عارض شدن جنون قبل از صدور حکم قطعی در حدودی که جنبه حق الهی دارد تعقیب و محاکمه تا زمان افاقه به تأخیر می افتد نسبت به مجازاتهایی که جنبه حق الناسی دارد مانند قصاص و دیه و همچنین ضرر و زیان ناشی از جرم، جنون مانع از تعقیب و رسیدگی نیست». برای هر یک از حالات اختلالات روانی، تعاریف و اصطلاحات مخصوصی از نظر حقوقی و فقهی، بکار برده می شود که برای درک حالات اختلالات روانی موجود در قانون مجازات اسلامی جدید می بایست از این اصطلاحات بهره جست. در حال حاضر، در بسیاری از کشورهای جهان، قانون ها و آیین های نگاشته شده و همه سویه و پیشرفته ای در این باره وجود دارد که چگونگی برخورد نهادهای گوناگون جامعه را با دچار آمدگان به بیماری روانی و اختلالهای روان پزشکی، به ویژه بیماران سخت و کهنه را باز می شناسند. این قانون ها در طول زمان و به علت دگرگونیهای اجتماعی و پیشرفت های شگرف علمی، همیشه در حال دگرگونی اند. این دگرگونیها در حوزه روان پزشکی و حقوق، اقتضا می کند میان قوانین و دیدگاه های علم روان پزشکی و یافته های جدید آن هماهنگی لازم صورت گیرد. عوامل روحی و روانی به عنوان یکی از دلایل مهم وقوع جرایم کمتر به آن توجه شده است و این موضوع، انگیزه ای شد که تحقیق خود را به این موضوع اختصاص، تا به بررسی عوامل روان شناختی جرم و نقش اینگونه عوامل در ارتکاب جرائم پرداخته و طرح هایی را پیشنهاد دهم.
مجید کیوانی بابک ایزدی
استئوپتروز از بیماریهای بسیار نادر با زمینه ارثی می باشد که با اختلالات استخوانی تظاهر می کند، این بیماری از نظر توارث به دوصورت اتوزوم غالب و اتوزوم مغلوب به ارث می رسد و از لحاظ علائم بالینی و آزمایشگاهی به چهار شکل دیده می شود. استئواسکلروز وکاهش فضای مغز استخوان منجر به افت تعداد سلولهای خونی و علائم ناشی از آن می شود. پیوند مغز استخوان و تجویز گاما انترفرون از درمانهای مناسبی است که امروزه برای این بیماران توصیه می شود، لذا شناخت این بیماری و تشخیص به موقع آن می تواند در انتخاب درمان صحیح موثر افتد. دراین مقاله یک بیمار مبتلا به استئوپتروز، بستری در بیمارستان رازی کرمانشاه معرفی می شود. نکته جالب در این مورد، علاوه برخود بیماری، همراهی میکرولیتیاز آلوئولی درریه بیمار می باشدکه در نوشتجات مختلف مورد مشابهی گزارش نشده است و مانیز ارتباط خاصی میان این دو پیدا نکردیم. دراین مطالعه ابتدا مقالات چاپ شده درباره بیماریهای فوق الذکر از ابتدای معرفی تاکنون مورد بررسی قرار میگیرد و چکیده این مطالعات در قسمت اول پایان نامه بحث خواهد شد و در مرحله بعدی تاریخچه، علائم بالینی و آزمایشگاهی بیمار بستری درمرکز رازی ذکر خواهد شد و در انتها ضمن انطباق علائم بیمار با موارد مطالعه شده نتیجه گیری و پیشنهادات درمانی ارائه خواهد شد.