نام پژوهشگر: مرتضی نوری خواجوی
بهراد ضیاءقزوینی مرتضی نوری خواجوی
یافته های پژوهشی نقش بنیادین متغیرهای متعدد مربوط به کنش وری و رفتار خانوادگی را در دوزمینه پیشگیری و پیدایش اختلالات مصرف مواد نشان داده اند. گستره و عمق نفوذ و تاثیر گذاری متغیرهای خانوادگی بر حسب اهمیت شان از زوایای مختلف بررسی گردیده اند.دلبستگی از مفاهیم اساسی در نظریه بالبی است. وی معتقد است که دلبستگی نیازی نخستین است و از هیچ نیاز دیگری مشتق نشده است. بالبی در قلمرو دلبستگی بر دو نکته مهم تاکید می کند : اول آنکه کودک از نظر ژنتیکی برای واکنش هایی آمادگی دارد و دوم اینکه رفتار دلبستگی متحول می گردد هدف از مطالعه ما بررسی ارتباط بین وابستگی به مصرف تریاک با سبک دلبستگی و از دست دادن والدین در سنین زیر 18 سال تعیین انواع سبک دلبستگی در گروه مبتلا و غیر مبتلا به وابستگی به تریاک بود.مطالعه به روش مورد-شاهد مقایسه ای انجام شد . جامعه پژوهش شامل کلیه افراد وابسته به مصرف تریاک بودکه جهت درمان به مرکز مطالعات اعتیاد مراجعه کرده اندو دارای معیارهای ورود به مطالعه بودند . روش نمونه گیری به صورت تصادفی ساده بود. از پرسشنامه (aai) سبک های دلبستگی بزرگسالان استفاده شد.3/17% از موارد در سن زیر 18 سالگی والدین خود را از دست داده بودند. 7/10% از موارد در سن زیر 18 سالگی والدین خود را از دست داده بودند.تفاوت بین دو گروه معنی دار نبود.متوسط سن از دست دادن والدین در گروه مورد 4.4±11.6و در گروه شاهد 4.8±12.1 بودو تفاوت بین دو گروه معنی دار نبود.از بین افرادی که در گروه مورد والدینشان را از دست داده بودند، 4/29% سبک دلبستگی ایمن، 2/41% سبک دلبستگی ناایمن اجتنابی، و 4/29% سبک دلبستگی ناایمن دوسوگرا داشتند. در حالیکه در کسانی که گروه مورد والدینشان را از دست نداده بودند، 3/33% سبک دلبستگی ایمن،5/36% سبک دلبستگی ناایمن اجتنابی،و 1/30% سبک دلبستگی ناایمن دوسوگرا داشتندکه این تفاوت معنی داری نبود. از دست دادن والدین بین گروه مورد و شاهد مورد مقایسه قرار گرفت که ارتباط معنی داری بین این دو وجود نداشت.از بین افرادی که در گروه شاهد والدینشان را از دست داده بودند، 8/36% سبک دلبستگی ایمن،5/10% سبک دلبستگی ناایمن اجتنابی، و 6/52% سبک دلبستگی ناایمن دوسوگرا داشتند. افرادی که در گروه شاهد والدینشان را از دست نداده بودند،6/38% سبک دلبستگی ایمن،3/34% سبک دلبستگی ناایمن اجتنابی،و 1/27% سبک دلبستگی ناایمن دوسوگرا داشتند.این تفاوت معنی داری بود. در گروه مورد6/32% سبک دلبستگی ایمن،4/37% سبک دلبستگی ناایمن اجتنابی ، و 30% سبک دلبستگی ناایمن دوسوگر داشتند. مقایسه سبک دلبستگی بین گروه مورد و شاهد ارتباط معنی داری را نشان نداد ولی رگرسیون binary logistic نشان داد که گروه ناایمن اجتنابی بیشتر از گروه ایمن احتمال ابتلا به سوء مصرف مواد مخدر را دارد هرچند این تفاوت معنی دار نیست. در گروه ناایمن دوسوگرا 2/1 برابر بیشتر از گروه ایمن احتمال ابتلا به سوء مصرف مواد مخدر را دارد هرچند که ارتباط معنی داری ندارند.در گروه شاهد2/37% سبک دلبستگی ایمن،7/33% سبک دلبستگی ناایمن اجتنابی ، و1/29% سبک دلبستگی ناایمن دوسوگرا داشتند. بیشترین سبک دلبستگی در گروه شاهد ، سبک دلبستگی ایمن است.وجود سبک دلبستگی ناایمن اجتنابی در کسانی که والدین خود را از دست داده بودند ، 96/0 برابر کسانی بود که والدین خود را از دست نداده بودند. و این ارتباط معنی دار نبود. وجود سبک دلبستگی ناایمن دوسوگرا در کسانی که والدین خود را از دست داده بودند 49/1 برابر کسانی بود که والدین خود را از دست نداده بودند که این ارتباط نیز معنی دار نبود. کلمات کلیدی: وابستگی، سبک دلبستگی، از دست دادن والدین، از پرسشنامه (aai) سبک های دلبستگی بزرگسالان، سبک دلبستگی ایمن، سبک دلبستگی ناایمن اجتنابی، سبک دلبستگی ناایمن دوسوگرا
ریحانه حق جو سروستانی نیکتا حاتمی زاده
هدف: هدف از این مطالعه تعیین ارتباط بین میزان استفاده از راهبردهای مقابله با استرس بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس شهرستان فسا و میزان اضطراب آن ها به تفکیک سیر بیماری بود. روش بررسی: در این مطالعه مقطعی، توصیفی، از همه 60 بیمار مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس ساکن شهرستان فسا که معیارهای شرکت در این پژوهش را داشتند و رضایت خود را اعلام نمودند درخواست شد تا آزمون اضطراب بک، چک لیست خلاصه شده مهارت های مقابله ای وینتراب، پرسش نامه pdds و پرسش نامه اطلاعات دموگرافیک را تکمیل نمایند. در تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار 17 – spss در مورد متغییرهای کمی، فراوانی و در مورد متغییرهای کیفی، میانگین، انحراف معیار، حداقل و حداکثر داده ها محاسبه شد. برای تعیین همبستگی بین میزان اضطراب و استفاده از پاسخ ها و راهبردهای مقابله ای از آزمون پیرسون استفاده شد. یافته ها: بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس شهرستان فسا، در مواجهه با استرس، صرف نظر از سیر بیماری، از راهبردهای مقابله ای مسئله مدار( 39/1±92/2) و هیجان مدار(89/0±85/2) تقریبا به میزان یکسان و بیشتر از راهبرد مقابله ای کمترمفید و غیرموثر(85/0± 69/1) استفاده می کردند. میانگین نمره اضطراب این بیماران، 82/14±12/23 بود و 3/63% از افراد اضطراب متوسط یا شدید داشتند. بین میانگین نمره استفاده از پاسخ های مقابله ای خود را سرزنش کردن(000/0= p)، جستجوی حمایت اجتماعی عاطفی(03/0= p) و تمرکز بر عاطفه و ابراز آن(000/0 = p) با میانگین نمره اضطراب رابطه معناداری وجود داشت. وجود همبستگی بین میزان استفاده از راهبرد مقابله ای مسئله مدار و یا راهبرد مقابله ای هیجان مدار با نمره اضطراب بک تأیید نشد، اما بین نمره استفاده از راهبرد مقابله ای کمترمفید و غیرموثر با نمره اضطراب بک در همه بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس رابطه معناداری دیده شد( 043/0= p). پس از لحاظ کردن سیر بیماری، تنها در بیمارانی که در سیر بیماری خود با پیشرفت مستمر روبرو نبودند و در بیمارانی که دچار عود و فروکش می شدند، بین نمره استفاده از راهبرد مقابله ای کمترمفید و غیرموثر با نمره اضطراب بک رابطه معنادار دیده شد. بحث و نتیجه گیری: اضطراب در بین مبتلایان به مولتیپل بسیار شایع است و بین استفاده از سه پاسخ مقابله ای خود را سرزنش کردن، تمرکز بر عاطفه و ابراز آن و جستجوی حمایت اجتماعی عاطفی با اضطراب این بیماران ارتباط وجود دارد. اضطراب مخل بهداشت روان بوده باعث تشدید بیماری مبتلایان به مولتیپل اسکلروزیس می شود و بنابراین با توجه به ارتباط بین استفاده از سه پاسخ مقابله ای برشمرده ی فوق با میزان اضطراب این بیماران، ضروری است انجام پژوهش های بعدی برای تعیین کابرد عملی این یافته در کاهش اضطراب بیماران مورد توجه خاص قرار گیرد.
ابراهیم سلطانی عظمت بهروز دولتشاهی
زمینه: پژوهش های اخیر بر روی نظریه ذهن نشان می دهند که بیماران با اختلال دوقطبی در طی دوره های مختلف اختلال، دچار نقص در توانایی نظریه ذهن هستند. هدف: هدف این مطالعه بررسی نقص ابعاد شناختی و عاطفی نظریه ذهن در بیماران دوقطبی نوع یک با دوره فروکش می باشد. روش: پژوهش حاضر از نوع مورد شاهدی است. تعداد 30 بیمار دوقطبی و 30 نفر هنجار به شکل هدفمند انتخاب شدند. و از نظر سن و تحصیلات همتاسازی گروهی شدند. سپس آزمون نظریه ذهن شناختی داستاهای تصویری و آزمون نظریه ذهن عاطفی چشمهای بارون کوهن روی آنها اجرا شد. همچنین جهت تاید سلامت روان گروه شاهد آزمون سلامت روان کسلر نیز انجام شد. و در پایان نتایج با استفاده از آزمون تی مستقل تجزیه تحلیل شد. یافته ها: نتایج نشان داد که بین دو گروه تفاوت معناداری در نمره های نظریه ذهن شناختی ((0/001 =p-value ; 85/4 = t)) ونظریه ذهن عاطفی (0/001 =p-value ; 4/85 = t) وجود دارد. و در زمان صرف شده برای آزمون شناختی(0/001 =p-value ; 34/10 = t) و آزمون عاطفی(0/001 =p-value ; 61/4 = t) هم بین دو گروه تفاوت معنادار وجود دارد. نتیجه: این یافته ها نشان داد که بیماران دوقطبی در دوره فروکش هم در بعد شناختی و هم عاطفی نظریه ذهن از همتایان سالم خود ضعیف تر عمل می کنند. همچنین در سرعت واکنش بیماران با سرعت کمتری در بعد شناختی عمل کردند اما در بعد عاطفی سرعت واکنش بیشتر از گروه هنجار بود. در واقع می توان استنتاج کرد که ضعف در نظریه ذهن شناختی و عاطفی در بیماران دوقطبی با دوره فروکش می تواند به دلیل عدم کارای درست زیربناهای عضوی همچون مناطق مغزی و زیربناهای ذهنی همچون کارکردهای اجرایی باشد.