نام پژوهشگر: فاطمه بهرامی
سمانه مختاری فاطمه بهرامی
هدف از انجام پژوهش حاضر بررسی اثربخشی طرحواره درمانی بر میزان رضایتمندی زناشویی افراد متأهل مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی- جبری شهر اصفهان می باشد. روش پژوهش حاضر نیمه تجربی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل است. به منظور انجام این پژوهش تعداد 20 نفر از افرادی که بر اساس مصاحبه بالینی طبق ملاک های dsm-iv-tr و پرسشنامه چند محوری میلون-3 مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی- جبری تشخیص داده شدند به صورت تصادفی در دو گروه کنترل و آزمایش قرار گرفتند. ابزارهای این پژوهش شامل، پرسشنامه چند محوری میلون-3 ، پرسشنامه رضایت زناشویی انریچ، پرسشنامه طرحواره یانگ (فرم بلند)، پرسشنامه اجتناب یانگ- ریگ و پرسشنامه جبران یانگ می باشد. برای تحلیل داده ها از روش تحلیل کواریانس استفاده شد. نتایج پژوهش پس از تعدیل متغیرهای کنترل نشان داد که طرحواره درمانی بر کاهش علایم اختلال شخصیت وسواسی- جبری ( 0/01>p )، اصلاح طرحواره های ناسازگار تشخیص داده شده در اختلال شخصیت وسواسی- جبری ( 0/01>p)، کاهش سبک های انطباقی تسلیم و اجتناب (0/05>p) و افزایش رضایتمندی زناشویی(0/05>p) موثر بوده است. همچنین میزان رضایتمندی همسران آزمودنی ها نیز افزایش معناداری داشته است (0/05>p). طرحواره درمانی بر سبک انطباقی جبران افراطی تاثیر معناداری نداشته است.
زهرا داودی فیل آبادی عذرا اعتمادی
هدف پژوهش حاضر بررسی تاثیر رویکرد زوج درمانی کوتاه مدت راه حل- محور بر کاهش گرایش به طلاق در زنان و مردان مستعد طلاق است. بدین منظور 32 زوج به شکل تصادفی از میان زوجینی که به علت مشکلات خانوادگی به مرکز مداخله در بحران مراجعه کردند. انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه 16 زوج ( آزمایش و کنترل) جایگزین شدند. پرسش نامه مستعد طلاق، تعارضات زناشویی، سبک های حل تعارض و سازگاری زناشویی در مرحله پیش آزمون و پس آزمون بر روی زوج ها اجرا و متغیر های وابسته (مستعد طلاق، تعارضات زناشویی، سبک های حل تعرض و سازگاری زناشویی) مورد اندازه گیری قرار گرفت. گروه ازمایش طی 6 جلسه 90 دقیقه ای، مداخلات مبتنی بر زوج درمانی کوتاه مدت راه حل- محور را دریافت نمودند. نتایج تحلیل کوواریانس حاکی از آن است که زوج درمانی کوتاه مدت راه حل- محور، موجب کاهش معنادار گرایش به طلاق زوجین گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل گردید (001/0p=). بنابر این زوج درمانی کوتاه مدت راه حل- محور توانسته است گرایش به طلاق زوجین مستعد طلاق را کاهش دهد.
فائزه هزاردستان فاطمه بهرامی
هدف از اجرای این پژوهش بررسی تأثیر آموزش گروهی به شیوه تحلیل رفتار متقابل بر دلبستگی نوجوانان شهر اصفهان بود. این پژوهش به شیوه نیمه تجربی با طرح تحقیقی آزمایشی پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه اجرا گردید. جامعه آماری شامل دانش آموزان دختر مقطع دبیرستان( اول، دوم، سوم) شهر اصفهان در سال تحصیلی88-1387 می باشد. به منظور اجرای طرح پژوهشی، ابتدا از میان مناطق پنج گانه و منطقه جی آموزش و پرورش شهر اصفهان، ناحیه پنج به صورت تصادفی و از میان سایر دبیرستان های دخترانه ناحیه پنج آموزش و پرورش، دو مدرسه به صورت تصادفی انتخاب گردید. از میان مقاطع اول تا سوم دبیرستان های مذکور پس از ارائه فراخوان 32 دانش آموز(16 نفر در گروه آزمایش و 16 نفر در گروه گواه) ثبت نام و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه جای گرفتند. پس از انجام نمونه گیری، یک جلسه پیش آزمون برای گروه آزمایشی تشکیل گردید که در طی آن از نوجوانان خواسته شد تا به فرم جمعیت شناختی و نیز پرسشنامه «دلبستگی نوجوانان در روابط دوستانه» پاسخ دهند. به موازات این جلسه پرسشنامه مذکور توسط اعضای گروه گواه نیز تکمیل گردید. دانش آموزان گروه آزمایش به مدت نه جلسه تحت آموزش به شیوه تحلیل رفتار متقابل قرار گرفتند و درپایان دوره آموزشی از دانش آموزان هر دو گروه پس آزمون به عمل آمد. تجزیه و تحلیل داده ها از طریق نرم افزارspss و روش آماری کواریانس انجام پذیرفت. نتایج بدست آمده از این پژوهش نشان داد که: آموزش به شیوه تحلیل رفتار متقابل بر دلبستگی ایمن، دلبستگی ناایمن اجتنابی و ناایمن آشفته نوجوانان در مرحله پس آزمون به صورت معناداری (05/0p<) اثر گذار بوده است. اما بر دلبستگی ناایمن اضطرابی در مرحله پس آزمون تأثیر معناداری نداشته است. به علاوه آموزش شیوه تحلیل رفتار متقابل در مرحله پیگیری بهبودی معناداری (05/0p<) را در میانگین های نمرات سبک دلبستگی ایمن، ناایمن اجتنابی و آشفته به همراه داشته است اما همچنان بر دلبستگی ناایمن اضطرابی بی اثر بوده است. واژگان کلیدی: دلبستگی نوجوانان، رویکرد تحلیل رفتار متقابل، نوجوانی
معصومه افشاری حمیدطاهر نشاط دوست
هدف از این پژوهش، بررسی اثربخشی مداخله گروهی رفتاری- فراشناختی بر باورهای هراس، فراشناختی و راهبردهای کنترل فکر بیماران زن مبتلا به هراس بود. جامعه آماری را کلیه بیماران زن مبتلا به هراس مراجعه کننده به کلینیک های روانپزشکی شهر اصفهان تشکیل می داد. از میان جامعه پژوهش 24 نفر به صورت تصادفی در دو گروه 12 نفری آزمایش و گواه قرار گرفتند. گروه آزمایشی به مدت 8 هفته تحت مداخله فراشناختی قرار گرفتند و گروه گواه نیز در لیست انتظار قرار گرفت. آزمون باورهای هراس گرینبرگ، باورهای فراشناختی و راهبردهای کنترل فکر به عنوان ابزارهای اندازه گیری در هر سه مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری مورد استفاده قرار گرفتند. نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد، میانگین نمرات باورهای هراس(فاجعه هیجانی، فاجعه بدنی، اضطراب انتظار و نارضایتی از خود) و باورهای فراشناختی(باورهای فراشناختی مثبت درمورد نگرانی، باورهای فراشناختی منفی در مورد نگرانی، اطمینان شناختی پائین، باورهای منفی کلی و خودآگاهی شناختی) گروه آزمایش نسبت به گروه گواه در مراحل پس آزمون و پیگیری کاهش معنی داری پیدا کرده است(p<0/01). همچنین نتایج نشان دادند که، میانگین نمرات راهبردهای کنترل فکر مبتنی بر کنترل اجتماعی، توجه برگردانی و ارزیابی مجدد گروه آزمایش نسبت به گروه گواه در مراحل پس آزمون و پیگیری افزایش معنی داری پیدا کرده است(p<0/01). نتایج این پژوهش نشان داد که درمان رفتاری- فراشناختی می تواند به عنوان یک روش مداخله ای مفید، برای بیماران مبتلا به هراس بکار رود.
زهرا قایمی عذرا اعتمادی
هدف این پژوهش بررسی تأثیر رویکرد تلفیقی (ایماگوتراپی وطرح واره درمانی) بر اعتیاد به عشق وطرح واره دختران شهر اصفهان بود. روش این تحقیق نیمه تجربی واز نوع پیش آزمون –پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری این پژوهش شامل دختران مراجعه کننده به مراکز مشاوره وفرهنگسرای شهر اصفهان در سال 1389ـ1388بودند. ازبین این افراد 30 نفر ازآنها که درپرسشنامه پی بادی(2005)وپرسشنامه 90سوالی طرح واره یانگ(2008) حد نصاب نمره را کسب کردند انتخاب و به طور تصادفی 15 نفردر گروه آزمایش و15نفر در گروه کنترل گمارده شدند. فرضیه های پژوهش عبارت بودند ازاینکه رویکردتلفیقی (ایماگوتراپی و طرح واره درمانی) براعتیاد به عشق وطرح واره های ناسازگاردردختران موثر است و بین اعتیاد به عشق وطرح واره های ناسازگاردردختران رابطه معناداری وجود دارد. متغیرهای وابسته اعتیاد به عشق وطرح واره های ناسازگاردختران بود که با استفاده از پرسشنامه اعتیادبه عشق پی بادی( 2005)و پرسشنامه90سوالی طرح واره یانگ( 2008) ارزیابی شد. متغیر مستقل رویکردتلفیقی(ایماگوتراپی وطرح واره درمانی)بود که در طی 1جلسه گروهی و8 جلسه فردی روی گروه آزمایش اعمال شد. داده ها با تحلیل کواریانس به وسیله نرم افزارآماری spss تجزیه و تحلیل شد. نتایج نشان داد که این شیوه بر همه ابعاد طرح واره (0/05>p) به استثنای بعد بازداری هیجانی (0/098=p) موثر بوده است واعتیاد به عشق (0/05>p) را دردختران بهبود بخشیده است . همچنین بین اعتیاد به عشق وطرح واره دختران ارتباط معناداری (0/01>p) وجودداشت. بین اعتیاد به عشق وابعادمحرومیت هیجانی، رهاشدگی، بی اعتمادی/بدرفتاری، انزوای اجتماعی/بیگانگی، وابستگی/بی کفایتی، آسیب پذیری در برابر ضرر وبیماری، اطاعت، ایثار، استحقاق، خویشتن داری/خودانضباطی ناکافی، تحسین /تأییدخواهی، نگرانی/بدبینی، خود-تنبیهی، ارتباط معناداری یافت شد ولی بین اعتیاد به عشق با ابعاد نقص، شکست، گرفتاری، بازداری هیجانی، معیارهای سرسختانه رابطه معناداری وجود نداشت (p>0/01).
مریم آبروی فاطمه بهرامی
هدف پژوهش حاضر مشخص کردن عوامل پیش بینی کننده طلاق در زوجین شهر اصفهان بود. طرح این پژوهش از نوع علی مقایسه ای بود. به این منظور از بین زوجین ارجاع داده شده به مراکز مداخله در بحران طلاق در شهر اصفهان 150 نفر (زن و مرد) بصورت تصادفی انتخاب شدند و برای نمونه زوجین عادی نیز از بین فرهنگسراهای شهر اصفهان یک فرهنگسرا بصورت تصادفی انتخاب و از بین شرکت کنندگان در دوره های آموزشی 150 نفر (زن و مرد) انتخاب شدند. سپس پرسشنامه های آغاز خشونت بار، خاطرات ناگوار، اقدامات جبرانی، غرقه شدن، عشق و علاقه، مدیریت تعارض، انریچ و جمعیت شناختی در نمونه های مورد نظر اجرا شد. در آزمون t از بین متغیرهای موجود، در عامل آغاز خشونت بار، اقدامات جبرانی، عشق و علاقه، مدیریت، همکاری، رقابت بین دو گروه زوجین در معرض طلاق و زوجین عادی تفاوت معناداری وجود دارد (0/01 p) و در تمام مقیاس ها نمرات گروه در معرض طلاق بیشتر است. همچنین نتایج نشان داد که در مقیاس های خاطرات ناگوار، همسازی، مصالحه و اجتناب بین دو گروه زوجین در معرض طلاق و زوجین عادی تفاوت معناداری وجود ندارد ( p>0/05). نتایج تحلیل رگرسیون لوجستیک دو ارزشی نشان داد که متغیرهای غرقه شدن، اقدامات جبرانی، عشق و علاقه، سبک مدیریت تعارض قوی ترین پیش بینی را برای احتمال در معرض طلاق قرار گرفتن زوجین فراهم کردند. به این صورت که با افزایش غرقه شدن، آغاز خشونت بار و 4 مهاجم (ایرادگیری- بی احترامی- حالت تدافعی- دیوار سنگی) خاطرات ناگوار، مدیریت همکاری و سن، سن همسر، مدت ازدواج، نحوه سکونت و وضعیت اقتصادی اجتماعی احتمال در معرض طلاق را افزایش می دهد و برعکس افزایش اقدامات جبرانی، عشق و علاقه، همسازی، مصالحه، اجتناب، رقابت، سطح تحصیلات، تعداد فرزندان، شغل و میزان درآمد احتمال در معرض طلاق بودن را کاهش می دهد.
رزگار قادرپور فاطمه بهرامی
هدف این پژوهش بررسی تأثیر رویکرد رفتاری- فراشناختی بر سبک های مدیریت تعارض در خانواده های کارکنان شرکت نفت و گاز پارس بوده است. روش پژوهش، نیمه تجربی و جامعه ی آماری آن، کلیه زن و شوهرانی بودند که به دلیل وجود تعارض زناشویی به مرکز خدمات مشاوره و روانشناختی شرکت نفت و گاز پارس مراجعه کرده بودند. نمونه ی مورد مطالعه 34 زوج دارای تعارض مراجعه کننده به این مرکز در سال 1387- 1388 بودند، که به صورت گمارش تصادفی در دو گروه آزمایش (17زوج) و کنترل (17زوج) گمارده شدند. متغیرهای وابسته، تعارض و سبک های مدیریت تعارض زناشویی بود که با آزمون های تعارض های زناشویی و سبک های مدیریت تعارض ارزیابی شدند. متغیر مستقل، رویکرد رفتاری- فرا شناختی بود که در هشت جلسه ی آموزش گروهی تنظیم و به گروه آزمایش ارائه گردید. فرضیه ی تحقیق این بود که مداخله ی مبتنی بر رویکرد رفتاری- فراشناختی بر تعارض و ابعاد آن و سبک های مدیریت تعارض زناشویی در خانواده های کارکنان شرکت نفت و گاز پارس موثر است. داده ها با استفاده از نرم افزار spss تحلیل شد. نتایج تحلیل کواریانس نشان داد که، مداخله ی مبتنی بر رویکرد رفتاری- فراشناختی بر بهبود نمره ی کل تعارض زناشویی و ابعاد آن و بهینه کردن سبک های مدیریت تعارض زناشویی موثر است (001/0 > p). کلید واژه ها: رویکرد رفتاری- فراشناختی، سبک مدیریت تعارض، تعارض زناشویی
نسیم جعفری فاطمه بهرامی
هدف این پژوهش تدوین ومقایسه عوامل شخصیتی، اختلالات روانی و عوامل دموگرافیک در زوجین عادی و عهد شکن شهر اصفهان بوده است. این پژوهش از نوع علی – مقایسه ای است. نمونه مورد نظر شامل دو گروه از افراد، عادی و عهد شکن می باشد که 40 فرد عادی و 40 فرد عهد شکن را در بر گرفته است؛که در گروه عهد شکن از افراد عهد شکن در زندان یزد آباد استان اصفهان و نمونه عادی از روش نمونه گیری تصادفی استفاده شد. داده های این پژوهش از طریق پرسشنامه های پنج عاملی، mmpi و دموگرافیک اجرا گردید. متغیر مستقل در این پژوهش، عهد شکنی زناشویی بود. نتایج به دست آمده با استفاده ازدو سطح آماری(آمار توصیفی و آمار استنباطی)انجام گرفته است. در سطح توصیفی از میانگین،انحراف معیار و در سطح استنباطی از آزمون تحلیل واریانس و آزمون t برای گروه های مستقل جهت آزمودن فرضیه ها استفاده شد. نتایج این پژوهش نشان داد که بین گروه عادی و عهد شکن از نظر شخصیتی(p=0/001)، اختلالات روانی(p=0/001) و دموگرافیک(p=0/01) تفاوت معناداری وجود دارد. کلید واژه ها: عهدشکنی زناشویی، ،شخصیت، اختلالات شخصیت، اختلالات روانی
مرضیه سهیل پور فاطمه بهرامی
هدف اصلی پژوهش حاضر، هنجاریابی، تعیین روایی و پایایی پرسشنامه ارزشهای کاری در دانش آموزان دوره متوسطه نظری، فنی و حرفه ای و کار و دانش شهر اصفهان بوده است. به همین منظور 500 دانش آموز از مدارس نواحی پنجگانه شهر اصفهان به شیوه نمونه گیری تصادفی طبقه ای انتخاب شدند. روش مورد استفاده در این پژوهش هنجاریابی از نوع آزمون سازی بود. بر این اساس به منظور دستیابی به اهداف پژوهش، ضریب پایایی مقیاسهای پرسشنامه ارزشهای کاری به شیوه آلفای کرانباخ و به شیوه بازآزمایی محاسبه شده که نتایج نشان دهنده پایایی به روش آلفا بین 63/0 تا 83/0 برای مقیاسهای پرسشنامه ارزشهای کاری بوده است. پایایی بازآزمایی نیز بین 72/0 تا 95/0 برای این مقیاسها محاسبه گردید. روایی پرسشنامه ارزشهای کاری از طریق همبستگی بین مقیاسهای این پرسشنامه و مقیاسهای فرم کوتاه رغبت سنج تحصیلی- شغلی محاسبه گردید. نتایج حاصل نشان داد که بین تعدادی از مقیاسهای ارزش های کاری و مقیاسهای مربوط فرم کوتاه رغبت سنج تحصیلی- شغلی همبستگی مثبت و معنادار وجود دارد و بالاترین ضریب همبستگی 49/0 بدست آمده که البته عدم همبستگی بین مقیاسها بسته به نوع مقیاس دال بر روایی محسوب می شود و در نهایت رتبه های درصدی و نمرات استاندارد ابتدا به صورت کلی و سپس به تفکیک جنسیت به عنوان هنجارهای پرسشنامه ارزشهای کاری محاسبه گردید. در مجموع با توجه به نتایج این پژوهش می توان اذعان داشت که پرسشنامه ارزشهای کاری در جامعه مورد پژوهش دارای روایی و پایایی قابل قبولی بوده و می توان از آن به عنوان پرسشنامه ارزشهای کاری در کارهای پژوهشی، راهنمایی و مشاوره استفاده کرد.
نبی الله خواجه فاطمه بهرامی
چکیده هدف پژوهش حاضر بررسی تاثیر آموزش شادمانی به روش شناختی- رفتاری بر بهزیستی ذهنی و کیفیت زندگی زناشویی مردان و زنان متاهل شهر اصفهان بود. روش پژوهش نیمه تجربی و از نوع پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل است. جامعه آماری این پژوهش افراد (متاهل) مراجعه کننده به مراکز مشاوره و روانشناسی شهر اصفهان در سال 1389 بود. نمونه پژوهش شامل 32 نفر (زن و مرد) از افراد مراجعه کننده به مرکز مشاوره پارسه بود که به صورت در دسترس انتخاب و در دو گروه آزمایش و کنترل جایگزین شدند. افراد گروه آزمایش در 6 جلسه آموزش شادمانی شرکت کردند. در پایان از هر دو گروه پس آزمون به عمل آمد. ابزار پِژوهش شامل پرسشنامه بهزیستی ذهنی (مولوی و همکاران، 1387) و پرسشنامه کیفیت زندگی زناشویی ( فلچر و همکاران، 2000) بود. برای تحلیل داده ها از آزمون آماری تحلیل کوواریانس استفاده شد. نتایج نشان داد که آموزش شادمانی به روش شناختی- رفتاری بر بهزیستی ذهنی و کیفیت زندگی زناشویی به صورت کلی و بر حیطه های عواطف مثبت، رضایت از رابطه، صمیمیت، شور و هیجان جنسی و عشق موثر بود (05/0p<)، ولی بر حیطه عواطف منفی، تعهد و اعتماد موثر نبود (05/0p<).
رومینا منانی فاطمه بهرامی
هدف این پژوهش بررسی تأثیر رویکرد مبتنی بر دلبستگی کودک محور بر کاهش نشانه های افسردگی دانش آموزان دختر مقطع دبستان شهر اصفهان بود. این تحقیق نیمه تجربی بوده و نمونه ی پژوهش شامل 30 دانش آموز کلاس چهارم دبستان بود که به صورت روش انتخاب تصادفی چند مرحله ای در دو گروه آزمایش (15 نفر) و کنترل (15 نفر) جایگزین شدند. ابزارهای مورد استفاده در پژوهش پرسشنامه ی افسردگی کودکان، پرسشنامه کیفیت دلبستگی، پرسشنامه عزت نفس روزنبرگ و مقیاس یادگیری اجتماعی- هیجانی بود. متغیر مستقل درمان مبتنی بر دلبستگی کودک محور بود که در شش جلسه گروهی برای دانش آموزان به همراه یک جلسه آموزشی برای والدین در گروه آزمایش اعمال شد. داده ها با روش تحلیل کوواریانس چند متغیره تحلیل گردید. نتایج نشان داد که درمان مبتنی بر رویکرد دلبستگی کودک محور بر کاهش نشانه های افسردگی موثر بوده است. همچنین این رویکرد بر افزایش کیفیت دلبستگی والدینی، عزت نفس و یادگیری اجتماعی- هیجانی تاثِر داشته است.
مرجان الشریف فاطمه بهرامی
هدف از اجرای این پژوهش، بررسی اثر بخشی آموزش گروهی مادران طلاق (با رویکرد تلفیقی) و دختران طلاق( با رویکرد تلفیقی )در مقطع ابتدایی شهر اصفهان بر سازگاری آنان بود. این پژوهش به شیوه ی نیمه تجربی با طرح تحقیق آزمایشی پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه اجرا گردید. جامعه ی آماری شامل کلیه ی زنان مطلقه تحت پوشش سازمان بهزیستی شهر اصفهان و دختران آنها در مقطع ابتدایی در سال 1389 می باشد. به منظور اجرای طرح پژوهشی، ابتدا از بین مراکز هشت گانه خدمات اجتماعی بهزیستی، یک مرکز به صورت تصادفی انتخاب و از بین زنان مطلقه خودسرپرست که دارای دختران مقطع ابتدایی بودند، 20 نفر نمونه ی در دسترس و داوطلب انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. پس از انجام نمونه گیری، یک جلسه ی پیش آزمون برای هر دو گروه آزمایشی و گواه تشکیل گردید که در طی آن از مادران درخواست شد تا به فرم جمعیت شناختی و نیز پرسشنامه های سازگاری پس از طلاق فیشر (fdas)، توانایی ها و مشکلات (sdq)، سازگاری کودکان با طلاق (dai-r) پاسخ داده و همچنین از دختران آنها درخواست شد تا به پرسشنامه های باورهای(منفی)کودکان درباره طلاق والدین (cbaps) و دلبستگی والد- کودک (ippa-r) پاسخ دهند. پس از آن 8 جلسه آموزش (1ساعت و نیم،دو بار در هفته) به شیوه ی رویکرد تلفیقی به مادران و 7 جلسه آموزشی (1 ساعته،یک بار در هفته) به شیوه ی رویکرد تلفیقی به دختران گروه آزمایشی آموزش داده شد. در پایان دوره ی آموزشی، پرسشنامه های مذکور به عنوان پس آزمون در دو گروه آزمایش و کنترل اجرا گردید. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از روش آماری تحلیل کواریانس انجام پذیرفت. نتایج به دست آمده از این پژوهش نشان داد که: آموزش گروهی مادران طلاق با رویکرد تلفیقی و دختران طلاق با رویکرد تلفیقی در مقطع ابتدایی در گروه آزمایش در مرحله ی پس آزمون بر سازگاری مادران و زیرمقیاس های آن شامل (احساس خودارزشی، رها شدن، خشم نسبت به همسر قبلی، سوگ، صمیمیت اجتماعی، خودارزشی اجتماعی)، بر مشکلات کودکان و زیرمقیاس های آن شامل (علائم هیجانی، مشکلات سلوک، بیش فعالی، مشکلات ارتباطی با همسالان، رفتارهای مطلوب اجتماعی)، بر باورهای (منفی) کودکان درباره طلاق والدین و چهار زیرمقیاس آن شامل (تمسخر و اجتناب از سوی همسالان، سرزنش پدری، ترس از ترک و رها شدن، خودسرزنشی)، بر سازگاری کودکان و زیرمقیاس های آن شامل (تعارض خانواده و عملکرد نامطلوب، شرایط طلاق مطلوب و نگهداری کودک، پیامد مثبت طلاق، سیستم حمایت بیرونی، مرحله ی انتقالی طلاق)، بر کیفیت دلبستگی کودکان به والدین و زیرمقیاس های آن شامل (اعتماد، ارتباط، ازخودبیگانگی) به صورت معناداری اثرگذار بوده است، اما بر دو زیرمقیاس باورهای (منفی) کودکان درباره ی طلاق والدین شامل (سرزنش مادری و امید به هم پیوستن و ازدواج مجدد) بی اثر بوده است.
فاطمه بهرامی بهرام امین زاده
چکیده شهرهای جدید در مفهوم عام خود قدمتی به درازای تاریخ انسان دارند؛ از موهنجودارو تا دولت شهرهای یونان باستان و تا باغشهرهای قرن بیستم همگی نمونه ای از اینگونه شهرها محسوب می شوند. شهرهای جدید بنا بر شرایط محیطی، اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی متفاوت و در دوران مختلف تاریخی در اقصی نقاط دنیا ایجاد شده اند.اما در دوران معاصر اهداف احداث شهرهای جدید با اهداف احداث آنها در دوره های قبلی تفاوت های بسیار دارد. اگر هدف از ایجاد شهرهای جدید در دوره های مختلف تاریخی (تا قبل از دوران معاصر) گسترش شهرنشینی و یا ایجاد شهرها به دستور پادشاهان و حاکمان بوده است، در دوران معاصر برای رهایی از مشکلات و معضلات شهر صنعتی، شلوغی و ازدحام بیش از اندازه شهرهای موجود، کمبود زمین و مسکن، لذت بردن از فضاهای سبز و باز و نزدیکی به طبیعت و فرار از آلودگی های محیطی می باشد. در ایران به عنوان یکی از کهن ترین کشورهای جهان ، احداث شهرهای جدید از دوران باستان تا به امروز رایج بوده و تنها تفاوت آنها در دوره های مختلف، هدف از ایجاد آنها بوده است. شهرهای جدید به مفهوم مدرن آن را بایستی در دوره معاصر جستجو نمود. شهرهای جدید احداث شده در ایران در دوره معاصر را می توان به دو دوره قبل و بعد از انقلاب تقسیم بندی کرد: در قبل از انقلاب اهداف احداث شهرهای جدید عمدتا سیاسی و نظامی بوده در حالی که در دوره بعد از انقلاب ضرورت های شهرنشینی سریع و مشکلات ناشی از آلودگی های محیطی ، گرانی و کمبود مسکن در شهرهای بزرگ کشور به همراه هدف پالایش فضایی مادر شهرها، موجبات تصمیم گیری در مورد ایجاد شهرهای جدید را فراهم نمود. به عبارت دیگر رشد سریع جمعیت در شهرهای بزرگ مانند تهران، اصفهان، تبریز ، شیراز و مشهد و ضرورت هدایت سرریزهای جمعیتی و نیز فعالیت ها در آینده از شهرهای بزرگ به سوی شهرهای جدید، ایجاد آنها را ضروری ساخته است. موضوع احداث شهرهای جدید در کشور یکی از بزرگترین تصمیمات در سطح ملی بوده که تا کنون حدود 20 سال از آن و اجرایی شدن بسیاری از پروژه های احداث شهرهای جدید می گذرد. آسیب شناسی تجارب شهرهای جدید در ایران بیانگر این واقعیت می باشد که توجه به بستر شهرهای جدید در چارچوب یک برنامه مناطق کلانشهری و توجه ویژه به ابعادی همچون حمل و نقل سریع، فقر شهری، انگیزه های جلب مشارکت خصوصی، توجه به فضاهای شهری به جای توجه به فضاهای مسکونی صرف، اشتغال مولد و توجه به پتانسیل های منطقه ای و حتی ملی معنا می یابد. این درحالی است که سیاست های کلان ملی فارغ از موضوعات مطرح شده و بدون برنامه جامع در خصوص شهرهای جدید و پتانسیل های آنها، طی سیاست کلان مسکن اقشارکم درآمد، اقدام به افزایش ظرفیت جمعیت پذیری شهرها و بویژه شهرهای جدید به عنوان کانون جمعیتی بالقوه نموده است. با توجه به توضیحات پیش گفته ، در خصوص شهر تهران نیز جهت اجرای این سیاست، شهرهای جدید پیرامون شهر تهران کانون پذیرش این جمعیت قرارگرفته و بدون توجه به پتانسیل ها و امکانات این شهرها، جمعیت مصوب برای افق آنها شاهد افزایشی چندین برابر بوده است. هدف این پایان نامه بررسی پتانسیل های شهر جدید پرندبه عنوان یکی از شهرهای جدید اطراف کلانشهر تهران ،در راستای پذیرش جمعیت 700000 نفری در نظر گرفته شده برای آن می باشد تا در این راستا با اتخاذ راهکارهای مناسب، این امر تحقق پذیرتر گردد.
احمد صادقی فاطمه بهرامی
هدف اصلی پژوهش حاضر بررسی سیر و عوامل موثر بر رشدمسیر شغلی دانش آموزان شوم راهنمای تا پیش دانشگاهی بود.به اینمنظور تعداد721 نفر به صورت تصادفی طبقه ای انتخاب شده ومورد ارزیابی قرار کرفتند.داده ها به روش تحلیل معداله ساختاری تجزیه و تحلیل شدند. نتایج پژوهش نشان دادسیر رشد مسیر شغلی دانش آموزان از سوم راهنمایی تا اول دبیرستان افزایش می یابد و با یک توقف سه ساله تا پژیش دانشگاهی تغیر معناداری نمی کند. همچنین مشخص شدخود کارآمدی،حمایت خانواده و رغبت هنری بیشترین تاثیر را بر رشد مسیر شغلی دانش آموزان دارد.
نسرین شریعتی نیا فاطمه بهرامی
هدف پژوهش حاضر بررسی اثر بخشی مشاوره انگیزشی براهمال کاری و اجتناب از تکلیف دانش آموزان دختر دبیرستان های دولتی شهر اصفهان می باشد. جامعه موردمطالعه شامل کلیه دانش آموزان دختر دوره متوسطه شهر اصفهان است. حجم نمونه شامل 30 نفر است که با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای انتخاب شدند. جهت جمع آوری داده ها از پرسش نامه اهمال کاری تاکمن که توسط شیرافکن و طالع پسند در سال 1386 هنجار یابی شده استفاده شده است. این پژوهش تجربی از نوع پیش آزمون – پس آزمون با گروه کنترل است.جهت تجزیه وتحلیل داده ها از روش تجزیه وتحلیل کواریانس استفاده شد. نتایج پژوهش نشان داد که میزان اهمال کاری واجتناب ازتکلیف در دانش آموزانی که درجلسات مشاوره انگیزشی شرکت کرده بودند به طور معنی داری کم تر از میزان اهمال کاری واجتناب از تکلیف دردانش آموزانی است که در این جلسات شرکت نکرده اند. بنابراین مشاوره انگیزشی براهمال کاری و اجتناب از تکلیف دانش آموزان موثر است.
اعظم صالحی فاطمه بهرامی
چکیده در این پژوهش، دو مطالعه در زمینه مشکلات هیجانی انجام شده است. هدف از مطالعه اول، بررسی اثربخشی دو روش آموزش تنظیم هیجان مبتنی بر مدل فرایند گراس و رفتار درمانی دیالکتیک در کاهش علائم مشکلات هیجانی (افسردگی، اضطراب، حساسیت بین فردی و خصومت) دانشجویان بود. بدین منظور، با بهره گیری از آزمون scl-90 و مصاحبه روانشناختی، از میان دانشجویان مراجعه کننده به مرکز مشاوره دانشگاه اصفهان، 45 نفر که دارای مشکل هیجانی بودند انتخاب شده و بصورت تصادفی به دو گروه آزمایش (1- آموزش تنظیم هیجان به روش رفتار درمانی دیالکتیک و 2- آموزش تنظیم هیجان بر اساس مدل گراس) و گروه گواه تقسیم شدند (هر گروه 15 نفر). روش های آموزش، برای دو گروه اجرا شده و در نهایت میزان بقای مشکلات هیجانی اندازه گیری شد. مجدداً پس از دو ماه، این اندازه گیری تکرار گردید (مرحله پیگیری). نتایج نشان داد که 1- دو روش آموزش تنظیم هیجان مبتنی بر مدل فرایند گراس و رفتار درمانی دیالکتیک به یک اندازه منجر به کاهش علائم حساسیت بین فردی شد. 2- فقط روش دوم منجر به کاهش علائم افسردگی دانشجویان شد 3- هر دو روش، اضطراب را کاهش داد اما در روش دوم بازگشت علائم وجود داشت 4- هیچ کدام از این دو روش علائم خصومت را کاهش نداد. در مجموع یافته های کمّی و کیفی حاصل از مطالعه اول نشان داد که هر چند آموزش تنظیم هیجان می تواند علائم افسردگی، حساسیت بین فردی و اضطراب را کاهش دهد اما در این زمینه کاستی هایی وجود دارد که مهمترین آن بازگشت علائم مشکلات هیجانی است. این کاستی ها احتمالاً به علت وجود عواملی بوده است که با مشکلات هیجانی مرتبط هستند ولی در مداخله ها منظور نشده اند. لذا، مطالعه دوم به منظور بررسی این عوامل انجام شد. در مطالعه دوم، عوامل مرتبط با مشکلات هیجانی بر اساس پیشینه، شناسایی شده و مدل معادله ساختاری مشکلات هیجانی از طریق این عوامل تدوین گردید. این عوامل عبارت بودند از کارایی خانواده، ویژگی های شخصیت، ابعاد دلبستگی و راهبردهای تنظیم هیجان. به منظور تدوین این مدل؛ از بین دانشجویان دانشگاه اصفهان 300 نفر که متعلق به رشته های مختلف بودند به روش نمونه گیری تصادفی چند مرحله ای انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها آزمون scl-90، راهبردهای شناختی تنظیم هیجان (cerq)، پرسشنامه خود سنجی خانواده (sfi)، پرسشنامه شخصیتی نئو (neo-ffi) و پرسشنامه تجدید نظر شده تجارب مربوط به روابط نزدیک (ecr-r)، به همراه فرم اطلاعات دموگرافیک روی این افراد اجرا شد. داده های حاصل از این مدل نشان داد که مشکلات هیجانی از طریق خصائص شخصیتی، خانوادگی و دلبستگی افراد قابل پیش بینی است. بعلاوه، راهبردهایی که افراد برای تنظیم هیجان های خود به کار می برند تحت تأثیر خصائص خانواده، ویژگی های شخصیت و سبک دلبستگی آنان است. در نتیجه، برای اصلاح این راهبرد ها صرفاً نمی توان به مهارت آموزی اکتفا کرد و لازم است در برخی از عوامل محیطی و خانوادگی نیز مداخله صورت گیرد.
فاطمه بهرامی احمدرضا موحدی
هدف اصلی از پژوهش حاضر تعیین تأثیر آموزش طولانی مدت تکنیک های کاتا بر بهبود نشانگان کودکان مبتلا به اختلال طیف اتیسم می باشد. شرکت کنندگان شامل 30 نفر از کودکان مبتلا به اختلال طیف اتیسم در رده سنی 5 – 16 سال (میانگین سنی 28/3 ±8/9) بودند که پس از یکسان سازی با توجه به متغیرهای سن، جنسیت و میزان اختلال در نشانگان اتیسم در دو گروه تجربی (n= 15) و کنترل (n= 15) قرارگرفتند. هر شرکت کننده در گروه تجربی توسط یک مربی کاتا به طور انفرادی به مدت چهارده هفته (چهار روز در هفته؛ پنجاه و شش جلسه) تحت آموزش تکنیک های کاتای هیان شودان (در رشته رزمی کاراته) قرار گرفت. تغییرات در شدت نشانگان اتیسم شامل رفتارهای قالبی، برقراری ارتباط و تعاملات اجتماعی از طریق مقیاس رتبه بندی اتیسم گیلیام- ویرایش دوم در پیش آزمون، دو روز پس از اتمام مرحله ی آموزشی در پس آزمون و سی روز پس از اتمام جلسات آموزشی در آزمون تعقیبی مورد اندازه گیری قرارگرفت. برای تحلیل داده ها از آزمون های آماری تحلیل واریانس مختلط دو عاملی، t همبسته وt مستقل استفاده شد. نتایج نشان داد که تمرین تکنیک های کاتا منجر به کاهش معنادار در شدت بروز رفتارهای قالبی، شدت اختلالات در برقراری ارتباط و همچنین شدت اختلالات در تعاملات اجتماعی در گروه تجربی شد. همچنین کاهش های به دست آمده در رفتارهای قالبی و اختلالات مربوط به برقراری ارتباط و تعاملات اجتماعی پس از سی روز از اتمام جلسات تمرین کاتا در آزمون تعقیبی که بدون تمرین سپری شد، همچنان پایدار باقی ماند. با این حال، افراد شرکت کننده در گروه کنترل تغییر معناداری در این سه نشانگان اتیسم در هر سه مرحله ی پیش آزمون، پس آزمون و آزمون تعقیبی نشان ندادند. یافته ی پژوهش حاضر مشخص ساخت که آموزش طولانی مدت تکنیک های هنرهای رزمی به کودکان مبتلا به اختلال طیف اتیسم به طور پایداری به بهبود در نشانگان آن ها منجر می شود.
اکرم السادات طباطبایی خوشگل محمدرضا عابدی
هدف پژوهش ساخت، هنجاریابی و تعیین روایی و پایایی پرسشنامه تشخیص شخصیت شغلی دانش آموزان دختر و پسر پایه سوم راهنمایی و اول دبیرستان شهر اصفهان بوده است. روش مورد استفاده در این پژوهش توصیفی از نوع آزمون سازی بود به همین منظور 400 نفر (200 دختر و 200 پسر)، به شیوه نمونه گیری خوشه ای تصادفی انتخاب شدند. بر این اساس به منظور دستیابی به اهداف پژوهش، ضریب پایایی مقیاس های پرسشنامه تشخیص شخصیت شغلی به شیوه آلفای کرونباخ و بازآزمایی محاسبه شده که نتایج به روش آلفا برای برونگرایی- درونگرایی 77/0، حسی-شهودی67/0، عقلانی- احساسی72/0، باساختار- منعطف73/0 و به روش بازآزمایی برای برونگرایی- درونگرایی 79/0 ، حسی- شهودی 70/0 ، عقلانی- احساسی 72/0 و باساختار- منعطف 73/0 محاسبه گردید. روایی هر یک از مقیاس های مایرز بریگز به چند طریق مشخص گردید. 1) روایی محتوایی: پرسشنامه در اختیار پنج تن از اساتید مشاوره و روانشناسی قرار داده شد و مورد تاییدآنها قرار گرفت. 2) روایی همزمان پرسشنامه با تیپ نمای مایرز-بریگز (فرم): نتایج نشان داد که بین نمرات مقیاس های متناظر دو آزمون همبستگی معنادار وجود دارد. دامنه ضرایب بین 49/0 تا 68/0 متغیر بود. همچنین میان مقیاس حسی-شهودی و منعطف باساختار رابطه عکس وجود دارد. تیپ های حسی (s) تمایل به باساختاربودن (j) و تیپ های شهودی (n) تمایل به منعطف بودن (p) دارند. ضریب همبستگی میان دو مقیاس حسی- شهودی و منعطف- باساختار32/0- بود. 3) بررسی روایی مقیاس ها بر اساس سئوالات مندرج در پرسشنامه برای سنجش روایی: بر اساس نتایج بدست آمده برای تمامی مقیاس ها روابط معنادار و مستقیم وجود داشت. بنابراین همه مقیاس ها از روایی برخوردار بود. در نهایت رتبه های درصدی و نمرات استاندارد t به عنوان هنجارهای پرسشنامه تشخیص شخصیت شغلی محاسبه گردید. در مجموع با توجه به نتایج این پژوهش می توان اذعان داشت که پرسشنامه تشخیص شخصیت شغلی در جامعه مورد پژوهش دارای روایی و پایایی قابل قبولی بوده و می توان از آن به عنوان پرسشنامه شخصیت در کارهای پژوهشی، راهنمایی و مشاوره استفاده کرد.
حسن زارعی محمودآبادی سید احمد احمدی
چکیده: هدف این پژوهش شناسایی عوامل پیش بینی کننده میل به طلاق و تدوین یک مدل مداخله ای بومی بر کاهش آن و خودکارآمدی مدیریت طلاق در زوجین متقاضی طلاق شهر یزد بود. در مرحله اول این تحقیق پژوهشگر پس از انجام مصاحبه نیمه ساختاری به شناسایی عوامل بدعملکردی خانواده که منجر به میل به طلاق می شود پرداخت. برای بررسی عوامل از بین متقاضیان طلاق 264 نفر با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. نتایج تحلیل اکتشافی در مرحله اول تعداد14 عامل را استخراج نمود که این عوامل در تحلیل اکتشافی دوم به 4 بعد(مبتنی بر نظریه)کاهش یافت. برنامه آموزشی (مدل مداخله ای) بر اساس عوامل استخراج شده طرح ریزی شد و برای بررسی اثر بخشی آن تعداد 32 نفر از زوجین متقاضی طلاق انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل جایگزین شدند. مداخله بر روی گروه آزمایش اجرا گردید. ابزار تحقیق شامل1- پرسشنامه میل به طلاق 2-پرسشنامه بدعملکردی خانواده 3-خودکارآمدی مدیریت طلاق و4 -پرسشنامه جمعیت شناختی بود.سئوال های تحقیق عبارت بودند از:1-عوامل پیش بینی کننده میل به طلاق کدامند؟2-تدوین مدل بومی مداخله ای طلاق چگونه است؟ آیا مدل بومی تدوین شده بر خودکارامدی مدیریت طلاق تاثیر دارد؟ و4-آیا مدل بومی بر میل به طلاق تأثیر دارد؟تحلیل داده ها با استفاده از معادلات ساختاری،تحلیل واریانس چند متغیری،تحلیل دو عاملی و تحلیل چند عاملی بر روی یک عامل تکراری انجام گرفت. نتایج بدست آمده نشان داد که عوامل عاطفی،رفتاری-ارتباطی،جنسی ودخالت های اطرافیان بیشترین سهم را در بد عملکردی خانواده و در نتیجه میل به طلاق دارند.نتایج دیگر نشان داد که مدل مداخله ای بومی بر خودکارآمدی مدیریت طلاق و ابعاد آن تأثیر دارد و توانسته است آنرا افزایش دهد و همچنین میل به طلاق و ابعاد آنرا در زوجین کاهش دهد.نتایج دیگر نشان داد که آموزش در مورد خودکارآمدی وابسته به جنسیت نیست و بر روی هر دو گروه اثر یکسان دارد. ولی درباره متغیر میل به طلاق و ابعاد آن اثر آموزش بر روی زن و مرد بستگی به این دارد که فرد در کدام گروه قرار گرفته باشد.اگر در گروه آزمایش باشد تفاوتی بین زن ومرد نیست ولی در گروه کنترل میانگین نمرات مردها کمتر از نمره زنان است.بنابراین مدل مداخله ای بومی می تواند خودکارآمدی مدیریت طلاق را افزایش و میل به طلاق را کاهش دهد. کلید واژه ها: میل به طلاق،مدل مداخله بومی،خودکارآمدی مدیریت طلاق،معادلات ساختاری
رزیتا امانی مریم السادات فاتحی زاده
هدف: این مطالعه جهت بررسی و مقایسه ی اثربخشی زوج درمانی هیجان مدار، شناختی- رفتاری، و شناختی- رفتاری- هیجانی بر رضایت مندی زناشویی زوجین و افسردگی زنان انجام گرفت. روش: روش این مطالعه، نیمه تجربی از نوع پیش آزمون- پس آزمون- پیگیری، و روش آماری آن تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر دوگانه بود. نمونه ی مورد نظر از میان 89 زوجی انتخاب شد که به مراکز مشاوره و روان پزشکی شهر همدان مراجعه کرده و تشخیص همزمان افسردگی زن و نارضایتی زناشویی گرفته بودند. 67 زوج واجد شرایط شرکت در این مطالعه بودند که از میان آنها 45 زوج به طور تصادفی انتخاب و با همتاسازی در سه گروه زوج درمانی قرار گرفتند. زوج هایی که در هر یک از گروه های درمانی قرار داشتند، به مدت 15 جلسه تحت درمان قرار گرفتند. ابزاری که در این پژوهش به کار گرفته شد نیز شامل پرسشنامه های جمعیت شناختی، افسردگی بک، و رضایت مندی زناشویی انریچ می شد. به منظور ثبت سیر تغییرات نمره های افسردگی و رضایت مندی زناشویی، زوجین پرسشنامه ها را در مرحله ی پیش آزمون(زمان1)، جلسه ی ششم (زمان2)، جلسه ی یازدهم (زمان3)، پس آزمون (جلسه ی پانزدهم، زمان 4)، یک ماه بعد (پیگیری اول، زمان5) و سه ماه بعد ( پیگیری دوم، زمان 6) پر کردند. یافته ها: نتایج تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر دوگانه نشان داد که هر سه زوج درمانی شناختی -رفتاری، هیجان مدار و شناختی- رفتاری- هیجانی در کاهش نمرات افسردگی و افزایش رضایت مندی زناشویی موثرند. زوج درمانی هیجان مدار تنها در نمرات پیگیری افسردگی و رضایت مندی زناشویی موثر تر از زوج درمانی شناختی- رفتاری بود. زوج درمانی شناختی- رفتاری- هیجانی هم در طول درمان و هم در نمرات پیگیری افسردگی و رضایت مندی زناشویی موثرتر از دو روش زوج درمانی دیگر بود. نتیجه گیری: با توجه به یافته های به دست آمده، هر چند هر سه مداخله تاثیرگذار بوده اند اما فقط زوج درمانی تلفیقی هم در فرایند و هم در پیگیری موثرتر بوده است، در واقع زوج درمانی تلفیقی شناختی- رفتاری- هیجانی با هدف قرار دادن سه بعد اصلی شناخت، رفتار و هیجان، به اصلاح الگوی تعاملی زوجین می پردازد، درحالی که در زوج درمانی شناختی رفتاری به هیجان کمتر توجه شده و در زوج درمانی هیجان مدار، به باور و شناختها پرداخته نمی شود، لذا این روش با مد نظر قراردادن هر سه بعد به طور ماندگارتری موجب افزایش رضایت زناشویی زوجین و کاهش افسردگی زنان شده است. در نتیجه به نظر می رسد زوج درمانی تلفیقی شناختی- رفتاری -هیجانی مداخله ی موثری جهت ارتقا رضایت زناشویی زوجین و کاهش افسردگی در زنان باشد.
سلیمان کارسولی عذرا اعتمادی
هدف این پژوهش تدوین و استانداردسازی بسته بومی آموزش مهارت های تعاملی زوجین بر اساس آسیب شناسی تعاملی زوجین بود. روش پژوهش کمی و کیفی بود، در بخش کیفی از روش بررسی متون نظری و پژوهشی (کتب، مجلات، پایان نامه ها و . . ) و مصاحبه نیمه ساختاریافته (با زوجین) استفاده شد و در بخش کمی از روش توصیفی- پیمایشی. بر مبنای بررسی منابع و مصاحبه انجام شده، پرسشنامه آسیب شناسی تهیه و اجرا گردید. نمونه تحقیق، 235 نفر (96 مرد و 139 زن) از افراد متاهل بودند که به شیوه نمونه گیری خوشه ای چند مرحله انتخاب شدند. ابزار تحقیق، مصاحبه نیمه ساختاریافته و پرسشنامه محقق ساخته آسیب شناسی تعاملی زوجین بود. روش آماری شامل آمار توصیفی شامل جداول فراوانی، درصد، میانگین و انحراف استاندارد، و آمار استنباطی شامل آزمون t تک نمونه ای، آزمون غیرپارامتریک یو- مان ویتنی بود و داده ها با استفاده از spss-16 تحلیل شد. نتایج نشان داد که: در بخش یافته های کیفی، پس از مصاحبه و کدگذاری دستی آسیب ها 7 مقوله مسایل ظاهری، ارتباط و تعاملات، مسایل مالی و اقتصادی، مسایل جنسی، نحوه حل تعارض، عادات و صفات و تقسیم وظایف دسته بندی شدند.از نظر مردان به ترتیب آسیب های عادات و صفات آزاردهنده، نحوه حل تعارض، ارتباط و تعامل، تقسیم وظایف، شغل و مسایل مالی، مسایل مربوط به ظاهر و مسایل جنسی به ترتیب دارای بیشترین شدت تاثیر در تعاملات زوجین و از نظر زنان به ترتیب آسیب های نحوه حل تعارض، عادات و صفات آزاردهنده، ارتباط و تعامل، تقسیم وظایف، شغل و وضعیت مالی، مسایل مربوط به ظاهر و مسایل جنسی بیشترین شدت تاثیر بود. بر اساس نتایج کمی، شدت و فراوانی آسیب های تعاملی زوجین در جمعیت کلی (هم زنان و هم مردان)، 8/46 درصد آسیب ها در حیطه مشکلات عاطفی و هیجانی، 1/25 درصد در حیطه مشکلات رفتاری، 0/14 در حیطه مسایل مربوط به مدیریت خانه، 6/10 درصد در حیطه مشکلات شغلی و مالی، 7/1 در حیطه مسایل مربوط به ظاهر، 3/1 در حیطه عادات و صفات آزارنده و 4/0 در حیطه مشکلات ارتباطی بودند. فراوانی و اولویت آسیب های تعاملی زوجین در زنان، 6/49 درصد آسیب ها در حیطه مشکلات عاطفی و هیجانی، 5/24 درصد در حیطه مشکلات رفتاری، 7/13 در حیطه مسایل مربوط به مدیریت خانه، 6/8 درصد در حیطه مشکلات شغلی و مالی، 2/2 در حیطه مسایل مربوط به ظاهر، 7/0 در حیطه عادات و صفات آزارنده و 7/0 در حیطه مشکلات ارتباطی بود، این آسیب های در مردان 7/42 درصد آسیب ها را در حیطه مشکلات عاطفی و هیجانی، 0/26 درصد در حیطه مشکلات رفتاری، 6/14 در حیطه مسایل مربوط به مدیریت خانه، 5/13 درصد در حیطه مشکلات شغلی و مالی، 1/2 در حیطه عادات و صفات آزارنده 1/0در حیطه مسایل مربوط به ظاهر و 0/0 درصد در حیطه مشکلات ارتباطی بود. سپس با توجه با نتایج کمی و کیفی بسته بومی آموزش مهارت های تعاملی زو.جین تدوین و توسط 5تن از اساتید مشاوره خانواده استانداردسازی شد. واژگان کلیدی:
نسیم جعفری مریم فاتحی زاده
هدف پژوهش حاضر ساخت مصاحبه بالینی خانوادگی جهت تشخیص اختلالات خانوادگی و سپس تعیین روایی، پایایی آن بود. روش تحقیق از نوع ابزار سازی و اعتبارسنجی است. این پژوهش در سه مرحله انجام شد: 1) گردآوری و جمع بندی مطالعات قبلی در خصوص تشخیص خانواده سالم از خانواده ناسالم، مطالعه و جمع بندی انواع مصاحبه های خانوادگی و سپس طراحی و ساخت 3 فرم جهت مصاحبه بالینی خانوادگی شامل فرم مصاحبه بالینی خانوادگی (fci)، فرم تاریخچه خانواده (fhf) و فرم معاینه وضعیت روانی خانواده (fmse). 2) مطالعه روایی فرم های طراحی شده. در این پژوهش سه شیوه ی تعیین روایی استفاده شد: روایی محتوایی، روایی تشخیصی و روایی واگرا. نمونه آماری در این مرحله عبارتند از 60 خانواده، 30 خانواده سالم و 30 خانواده ناسالم که با روش نمونه گیری هدفمند طبقه بندی شده انتخاب شدند. ابزارهای سنجش شامل: مصاحبه بالینی خانوادگی (fci)، پرسشنامه سنجش خانواده (fad)، پرسشنامه رضایت زناشویی (enrich) و پرسشنامه سنجش عملکرد ازدواج (mfai). 3) مطالعه پایایی فرم های طراحی شده. نمونه پژوهش جهت تعیین پایایی شامل 10 خانواده می باشد که توسط یک مصاحبه گر و دو مشاهده گر مورد سنجش قرار گرفتند. سپس میزان پایایی بین آزمایندگان مورد بررسی قرار گرفت. تحلیل داده ها با بهره گیری از نسخه 19 نرم افزار آماری spss و در دو سطح آمار توصیفی و آمار استنباطی صورت پذیرفت. در سطح آمار توصیفی به محاسبه میانگین، انحراف معیار، فراوانی، درصد فراوانی داده ها اقدام شد و در سطح آمار استنباطی از روش آماری ضریب همبستگی اسپیرمن، آزمون باکس، تحلیل تمایزات (ممیز)، آزمون لامبدای ویلکز، ماتریس ضرایب ساختاری، ضریب حساسیت، ضریب ویژگی، آمار کاپا، نسبت درست نمایی مثبت (lr+) و نسبت درست نمایی منفی (lr-)، نسبت lr+/lr- و... استفاده گردید. یافته ها نشان داد که روایی واگرای فرم مصاحبه بالینی خانوادگی با پرسشنامه های fad، enrich و mfai به ترتیب 873/0-، 838/0- و 867/0- و واریانس مشترک آنها 22/70، 17/75 و 21/76 می باشد (001/0p= ). ضریب روایی تشخیصی برابر با 998/0 بود (001/0p= ). میانگین نمرات ممیز گروه خانواده سالم 858/17- و میانگین گروه خانواده ناسالم 858/17 و برش تمایز بین دو گروه صفر می باشد. ضرایب حساسیت، ویژگی و نسبت lr+/lr- فرم مصاحبه بالینی خانوادگی در حد مطلوب بود. میزان پایایی بین آزمایندگان بر اساس آمار کاپا در 5 محور اصلی فرم fmse بالاتر از 7/0 بدست آمد.
سجاد همتی فاطمه بهرامی
چکیده هدف: این پژوهش با هدف تعیین آسیب های تعاملی روابط والد- نوجوان، تدوین و استاندارد سازی بسته ی آموزشی بومی، در خصوص مهارت های ارتباطی والد- نوجوان بود. روش: جامعه آماری این پژوهش نوجوانان پسر دبیرستان های شهر اصفهان، والدین و متخصصین مشاوره خانواده و نیز منابع نوشتاری و پژوهشی منتشر شده از سال 85 به بعد بود. داده ها در دو بخش کیفی و کمی گرد آوری شد. داده های بخش کیفی به روش مصاحبه نیمه ساختاری و تحلیل محتوایی متون و در بخش کمی از طریق تحلیل پرسشنامه تعارضات تحلیل شد و بسته آموزش بر اساس آسیب های شناسایی شده تدوین شد. یافته ها: تحلیل کیفی منجر به شناسایی 32 آسیب کلی شد و همبستگی پرسشنامه ساخته شده بر اساس آسیب های شناسایی شده با پرسشنامه نگرش فرزند نسبت به والدین، فرم پدر 41/0 و با پرسشنامه نگرش فرزند نسبت به والدین، فرم مادر 57/0 بود. بین میانگین های همبسته نمرات تعارضات در فرم های پدر و مادر تفاوت معناداری وجود نداشت. مدل بومی آموزش مهارت های ارتباطی والد- نوجوان که بر مبنای آسیب شناسی(کمی و کیفی) تعاملی والدین و نوجوانان تدوین شد. به منظور استانداردسازی این بسته، با استفاده از پیشینه نظری و پژوهشی و نیز توسط نظرات متخصصین مربوط، آسیب های شناسایی شده تایید شد. نتیجه گیری: با توجه به آسیب های شناسایی شده رابطه والد- نوجوان، می توان آموزش های مناسبی را در جهت تقویت این روابط طرح ریزی و استفاده کرد. کلید واژه ها: بسته ی آموزشی بومی، مهارت های ارتباطی، آسیب شناسی تعاملی، استاندارد سازی
فاطمه افقری فاطمه بهرامی
این پژوهش به منظور تدوین و استانداردسازی بسته آموزشی بومی مهارت های ارتباطی زوجین با خانواده اصلی بر مبنای آسیب شناسی تعاملی انجام شد. روش پژوهش در بخش اول، کیفی بود که در این بخش ابتدا متون نظری و پژوهشی مرتبط با عنوان تحقیق مورد بررسی قرار گرفت، سپس با استفاده از مصاحبه نیمه ساختاریافته بر روی یک نمونه 36 نفری (شامل زوجین و والدین) که به صورت هدفمند انتخاب شدند، مهم ترین آسیب های تعاملی زوجین با خانواده اصلی استخراج گردید. در بخش دوم که به روش توصیفی مقطعی انجام شد، پرسشنامه محقق ساخته آسیب شناسی تعاملی در دو فرم جداگانه برای زوجین و والدین بر روی نمونه ی 270 نفری (شامل 135 نفر از میان زوجین و 135 نفر از میان والدین) که به روش خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شده بودند، اجرا گردید. داده های حاصل از اجرای پرسشنامه ها با محاسبه فراوانی، میانگین، انحراف استاندارد، آزمون t و آزمون یومان ویتنی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت و نتایج نشان داد که در گروه زوجین، آسیب های وابستگی عاطفی، انتظارات نابجای والدین، بی اعتنایی والدین و دخالت و در گروه والدین، آسیب های وابستگی عاطفی، بی اعتنایی والدین، انتظارات نابجای والدین و دخالت، با اختصاص بیشترین میانگین ها به ترتیب اولویت های اول تا چهارم را به خود اختصاص دادند. همچنین نتایج این پژوهش حاکی از آن بود که در خصوص آسیب های تعاملی، در گروه زوجین تفاوت معناداری بین زنان و مردان وجود ندارد ولی با توجه به پرسشنامه های والدین، آسیب های وابستگی مالی و انتظارات نابجای فرزند در مورد فرزندان پسر، به طور معناداری بیش از فرزندان دختر است؛ در گروه والدین نیز تنها در خرده مقیاس بی اعتنایی والدین تفاوت معنادار بین زنان و مردان وجود داشت و این آسیب در پدران بیش از مادران بود. در نهایت، از نتایج بخش آسیب شناسی در جهت تهیه بسته آموزشی بومی مهارت های ارتباطی استفاده شد. نتایج این پژوهش در گسترش متون نظری در حوزه آسیب شناسی و مشاوره ازدواج و خانواده کاربرد دارد و همچنین مهارت های مورد نیاز برای رفع آسیب ها که در قالب بسته آموزشی برای زوجین و والدین تدوین و استاندارد گردید، می تواند در مراکز مشاوره، برنامه های سازمان بهزیستی، شوراهای حل اختلاف و دادگاه های خانواده به عنوان راهبردهای آموزشی و پیشگیرانه یا مداخله ای مورد استفاده قرار گیرد.
فاطمه بهرامی سیامک سامانی
چکیده : هدف از پژوهش حاضر تبیین نقش واسطه گری تنظیم شناختی هیجان برای سبک های تفکر و سلامت روان بود.بدین منظور با انتخاب یک گروه 200 نفری از دانش آموزان دبیرستانی ازشهر خورموج به شیوه ی خوشه ایی چند مرحله ایی مقدمات مطالعه مهیا گردید.به منظور گردآوری اطلاعات ازسه مقیاس پرسشنامه تنظیم شناختی هیجان- پرسشنامه سبک های تفکر و مقیاس افسردگی،اضطراب و استرس استفاده شد. به منظور بررسی نقش واسطه گری تنظیم شناختی هیجان برای سبک های تفکر و مشکلات هیجانی در قالب یک مدل علی از روش تحلیل مسیر به شیوه رگرسیون سلسله مراتبی استفاده شد. نتایج این تحلیل حاکی از عدم تایید نقش واسطه گری تنظیم شناختی هیجان بود، اما می تواند در کنار سلامت روان قرار گیرد و با متغیرهای نشخوار فکری و پذیرش رابطه معنادار داشته باشد. بنابراین دو متغیر بالا دارای اثر مستقیم بر متغیر سلامت روان می باشند. نتیجه گیری: تنظیم شناختی هیجان نقش واسطه گری را برای سبک های تفکرو سلامت روان ایفا نمی کند بنابراین تنها حالت ممکن این است که متغیرهای سبک های تفکر از طریق دو متغیر واسطه پذیرش ونشخوار فکری دارای اثر غیر مستقیم برسلامت روان می باشند. کلید واژگان: تنظیم شناختی هیجان - سبک های تفکر- افسردگی، اضطراب، استرس
مریم نصراصفهانی فاطمه بهرامی
این پژوهش به منظور تدوین و استاندارد سازی بسته ی آموزشی بومی مهارت های ارتباطی والدین با کودکان دبستانی بر مبنای آسیب شناسی تعاملی در سه بخش انجام شد. روش پژوهش در بخش اول، کیفی بود که در این بخش ابتدا متون نظری و پژوهشی مرتبط با عنوان تحقیق مورد بررسی کیفی قرار گرفت. سپس با استفاده از مصاحبه ی نیمه ساختاریافته بر روی یک نمونه ی 30 نفری که به صورت در دسترس انتخاب شدند، مهم ترین آسیب های تعاملی والدین با کودکان دبستانی استخراج گردید. سپس اطلاعات حاصل از تحلیل مصاحبه ها و همچنین کتب و مقالات مرتبط ادغام گردیده و از آن در برای تهیه ی پرسشنامه ی آسیب شناسی تعاملی استفاده شد. در بخش دوم که به روش توصیفی مقطعی انجام گردید، پرسشنامه ی مذکور روی نمونه ی 136 نفری والدین که به روش خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شده بودند، اجرا گردید. در بخش نهایی، با توجه به اطلاعات حاصل از اجرای پرسشنامه ها و همچنین پیشینه ی نظری، مهم ترین مهارت های مورد نیاز برای رفع آسیب ها انتخاب شده و در قالب بسته-ی آموزشی تدوین گردید. نتایج پژوهش نشان داد که از منظر کیفی بیشترین آسیب ها عبارتند از: نامنضبط بودن کودک، جنب و جوش زیاد، پرخاشگری کودک، دروغ گویی کودک، امتناع از انجام کار ، لجبازی و گریه زاری کودک برای بدست اوردن درخواست های خود، آزار و اذیت. در بخش کمی پژوهش، داده ها با محاسبه ی میانگین، میانه و شاخص های پراکندگی شامل واریانس، انحراف از معیار و آزمون همبستگی، رگرسیون چندگانه و تحلیل واریانس و آزمون خی دو بررسی شد. بر اساس نتایج آسیب شناسی تعاملی در بخش کمی و کیفی این پژوهش، مهم ترین مهارت های مورد نیاز برای بهبود ارتباط والدین با کودکان دبستانی عبارتند از: مهارت های خودآگاهی، مهارت همدلی، مهارت روابط بین فردی، مهارت ارتباط موثر، مهارت مقابله با استرس، مهارت مدیریت بر هیجان، مهارت حل مسئله، مهارت تصمیم گیری، مهارت تفکر خلاق، مهارت تفکر نقادانه. این مهارت ها در قالب بسته ی آموزشی و با توجه به نظر متخصصین استاندارد گردید. نتایج این پژوهش در گسترش متون نظری در حوزه ی آسیب شناسی و مشاوره ی کودک و خانواده کاربرد دارد؛ و همچنین می توان از آن در برای رفع آسیب های موجود و در مراکز مشاوره، برنامه های سازمان بهزیستی، و مدارس به عنوان راهبردهای آموزشی و پیشگیرانه یا مداخله ای استفاده کرد. واژگان کلیدی: کودک دبستانی، آسیب شناسی تعاملی، بسته ی آموزشی بومی، مهارت های ارتباطی، استاندارد سازی.
سمیرا خوش کام سید احمد احمدی
هدف این پژوهش، بررسی و مقایسه ی تاثیر زوج درمانی دلبستگی- روایتی و زوج درمانی مبتنی بر طرحواره درمانی بر اضطراب دلبستگی و حساسیت به طرد زنان متاهل شهر تهران بود. روش پژوهش، شبه تجربی از نوع پیش آزمون- پس-آزمون- پیگیری و روش آماری آن تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر بود. نمونه ی پژوهش، 36 زن متاهل با اضطراب دلبستگی و حساسیت به طرد بالا بودند که برای شرکت در دوره های آموزشی به فرهنگسرای وابسته به شهرداری در شهر تهران مراجعه کرده بودند و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل قرار گرفتند. زنان گروه آزمایش به صورت هفتگی در 14 جلسه زوج درمانی (به مدت 5/1ساعت) شرکت کردند. ابزار استفاده شده در این پژوهش پرسشنامه-های جمعیت شناختی، تجربه روابط نزدیک و حساسیت به طرد زوجین بود. به منظور بررسی سیر تغییر نمرات اضطراب دلبستگی و حساسیت به طرد، پرسشنامه ها در پنج نوبت، پیش آزمون (زمان1)، جلسه هفتم (زمان2)، پس آزمون (جلسه 14، زمان3)، یک ماه پس از درمان (پیگیری اول، زمان4) و دو ماه پس از درمان(پیگیری دوم، زمان5) توسط زنان نمونه تکمیل شد. نتایج پژوهش نشان داد که رویکرد زوج درمانی دلبستگی- روایتی منجر به کاهش معنادار اضطراب دلبستگی زنان شده است و زوج درمانی مبتنی بر طرحواره درمانی تاثیر معناداری بر اضطراب دلبستگی زنان متاهل نداشته است. همچنین هر دو رویکرد زوج درمانی، نمره کل حساسیت به طرد در زنان متاهل را به طور معناداری کاهش دادند. در هیچیک از گروه های زوج درمانی، عامل زمان ارزیابی تاثیر معناداری بر اضطراب دلبستگی و حساسیت به طرد زنان متاهل نداشته است. بنابراین می توان از رویکرد زوج درمانی دلبستگی- روایتی به عنوان یک مداخله موثر در کاهش اضطراب دلبستگی و از رویکردهای زوج درمانی دلبستگی- روایتی و مبتنی بر طرحواره درمانی برای مداخله موثر بر حساسیت به طرد زنان متاهل در مراکز مشاوره و درمانی استفاده کرد.
فاطمه بهرامی فهیمه اسفرجانی
مقدمه: اکثر مردم در مراکز بزرگ شهری و مناطق صنعتی، مجبور به ورزش در محی طهای نامناسب مانند تمرین در هوای آلوده هستند. اثرات مضر آلودگی هوا هنگام فعالیت بدنی و ورزش تشدید م یشود، زیرا با افزایش نیازهای متابولیکی، میزان تهویه حتی تا 20 برابر افزایش م ییابد. هدف از این تحقیق مقایسه ی تأثیر یک جلسه تمرین تناوبی در هوای آلوده و سالم بر همولیز اریتروسیت های خون دوندگان استقامت بود. روش ها: تحقیق حاضر، نیمه تجربی و کاربردی م یباشد. ده زن دونده ی استقامت با حداقل 3 سال سابقه ی تمرین منظم به صورت در دسترس و 118 در وضعیت هشدار (نارنجی) و 18 روز پس از آن aqi هدفمند انتخاب شدند. نمونه ی خون افراد مورد مطالعه در دو روز جداگانه در هوای آلوده با 77 در وضعیت سالم (وضعیت زرد) و بلافاصله پس از انجام یک پروتکل تمرین (aqi یا air quality index) در هوای سالم با شاخص کیفیت هوا با شدت 85 درصد حداکثر ضربان قلب) در حالت نشسته روی صندلی و از ورید بازویی چپ جم عآوری گردید. interval استقامتی (به صورت تناوبی یا در هر دو روز نمون هگیری در یک ساعت مشخص انجام شد. مقادیر بیلی روبین به روش اسپکتروفتومتری و مقادی ر هاپتوگلوبین سرم به روش جهت مقایسه ی متغیرها به کار رفت. paired-t ایمونوتوربیدومتری بررسی شد و آزمون .(p < 0/ یافته ها: مقادیر بیلی روبین پس از تمرین در هوای آلوده نسبت به هوای سالم 22 درصد افزایش نشان داد که این افزایش معنی دار بود ( 001 23 درصد کاهش یافت، اما این کاهش از لحاظ آماری معنی دار نبود / اگر چه سطوح هاپتوگلوبین پس از فعالیت در معرض غلظت بالای آلاینده ها 86 .(p < 0/09) در معرض غلظت بالای آلایند هها نسبت به هوای سالم، بیشتر با همولیز سلول های قرمز interval نتیجه گیری: به نظر م یرسد یک جلسه تمرین خون در ارتباط است
روناک عشقی نوگورانی مریم فاتحی زاده
هدف از این پژوهش. تدوین چندین مدل معادله ساختاری برای تبیین اختلالات جنسی زنان در شهر اصفهان بود. این مدل های مفروض شامل مدل عوامل شناختی، مدل عوامل هیجانی، مدل عوامل شناختی_هیجانی و مدل عوامل فرهنگی_شناختی می شد.جامعه آماری این پژوهش زنان متاهل شهر اصفهان در سال 1390 بودند که در دوران باروری قرار داشتند . نمونه پژوهش 401 نفر بود که به صورت تصادفی و به شیوه نمونه گیری خوشه ای از مناطق چهارده گانه شهر اصفهان انتخاب شدند. روش پژوهش نیز، همبستگی از نوع مدل سازی معادله ساختاری بود. در این پژوهش برای جمع آوری داده ها از فرم مشخصات دموگرافیک ، مقیاس عملکرد جنسی زنان (fsfi)(روزن و همکاران ،2000 )، مقیاس خود آگاهی جنسی (sscs) (ون لنک ولد و همکاران ،2008)، پرسشنامه سبک های جنسی (smq)-نسخه زنان (نوبر و پینتوگوویا ،2003)، پرسشنامه طرحواره های شناختی فعال شده در بافت جنسی (qcsasc) (نوبروپینتوگوویا ،2009)، پرسشنامه آموزه های فرهنگی-جنسی نادرست زنان(عشقی و بهرامی،1390) استفاده شد. نتایج نشان داد تاثیر عوامل شناختی(طرحواره های شخصی جنسی،افکار اتوماتیک جنسی و خودآگاهی عمومی یا معذب بودن جنسی) بر بدعملکردی جنسی زنان مثبت بود و با افزایش این عوامل شناختی ،بد عملکردی زنان افزایش می یافت. همچنین اثر خود تمرکزی بر بد عملکردی جنسی زنان مثبت بود عینی با افزایش خود تمرکزی،به واسطه افزایش توجه بر حس های درونی و بدنی عملکرد جنسی زنان بهتر شده و احتمال ابتلا به بد عملکردی جنسی کاهش می یافت. در مجموع، عوامل شناختی 63% از بد عملکردی جنسی زنان را تبیین و پیش بینی می کرد.در مدل عوامل هیجانی نیز از بین واکنش های هیجانی فقط هیجانات منفی تاثیر معنادار بر عملکردی جنسی زنان داشتند و مشکلات جنسی را افزایش می دادند. در مجموع ،عوامل هیجانی 26% از بد عملکردی جنسی زنان را تبیین و پیش بینی می کرد. در نتیجه، تاثیر عوامل هیجانی بر بدعملکردی جنسی زنان از تاثیر عوامل شناختی کم رنگ تر بود. از اینرو، در مدل بعدی این دو عامل در ترکیب با یکدیگر بررسی شدند و در واقع هیجانات مثبت و منفی بعنوان میانجی عوامل شناختی در نظر گرفته شدند. مدل شناختی _هیجانی نیز 60% از بد عملکردی جنسی زنان را تبیین و پیش بینی می کرد. در مجموع، افزودن متغیر هیجانات جنسی بر مدل شناختی نتوانست توان تبیین این مدل را افزایش دهد و نشان داد تاثیر شناخت ها قوی تر بود . در نهایت،در آخرین مدل آموزه های فرهنگی_جنسی به عنوان عامل زیربنایی در شکل گیری طرحواره های شخصی جنسی که بواسطه سایر عوامل شناختی مثل افکار اتوماتیک و خودآگاهی جنسی بر بدعملکردی جنسی زنان تاثیر می گذارد ،در نظر گرفته شد.این مدل نیز توانست 60% از بدعملکردی جنسی زنان را تبیین و پیش بینی می کرد. در مجموع می توان نتیجه گیری کرد که هر 4 مدل پیشنهادی (مدل عوامل شناختی- مدل عوامل هیجانی- مدل عوامل شناختی-هیجانی و مدل عوامل فرهنگی- شناختی)در رابطه با پیش بینی بدعملکردی جنسی زنان درپژوهش حاضر تایید گردیدند و عوامل شناختی نقش محوری در این مدل ها داشتند و بنابراین می توان در پیشگیری و درمان مشکلات جنسی زنان بر رویکردهای شناختی که طرحواره ها، باورها و خودآگاهی جنسی را با توجه به بافت فرهنگی جامعه ایران هدف قرار می دهند تاکید بیشتری کرد.
امید عیسی نژاد فاطمه بهرامی
هدف این پژوهش، تدوین مدل بومی آموزش راهبردهای مقابله ای زناشویی و بررسی اثربخشی آن بر کیفیت روابط زناشویی، راهبردهای مقابله ای زناشویی و استرس در زنان دارای سرطان سینه و همسران آنها در مقایسه با آموزش ارتقای روابط زوجین و آموزش زوجین به شیوه شناختی رفتاری بود. روش پژوهش آمیخته(کیفی- کمی) بود. در بخش اول مصاحبه نیمه ساختاریافته با 9 نفر صورت گرفت و بر اساس آن مدل بومی آموزش ارتقای راهبردهای مقابله ای زناشویی تدوین شد. بخش دوم به منظور بررسی ویژگی های روانسنجی پرسشنامه ها و به روش زمینه یابی و همبستگی انجام شد. بدین منظور نمونه ای 300 نفری از میان افراد متاهل مراجعه کننده به مراکز مشاوره و فرهنگسراها به شیوه تصادفی انتخاب شد. روش بخش آخر پژوهش شبه تجربی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود. در این بخش 64 زوج در سه گروه آزمایش(16 نفر) و یک گروه گواه(16 نفر) به طور تصادفی جایگزین شدند. متغیرهای مستقل در سه برنامه گروهی شامل مدل بومی آموزش راهبردهای مقابله ای، مدل ارتقای روابط و مدل مقابله زوجی مبتنی بر رویکرد شناختی رفتاری بود که هر کدام در یک گروه و در 6 جلسه اجرا شد و گروه گواه هیچ مداخله ای دریافت نکرد. ابزار پژوهش پرسشنامه سازگاری زناشویی(rdas)، پرسشنامه استرس(pss) و پرسشنامه راهبردهای مقابله ای زناشویی(mci) بود. روایی پرسشنامه ها با استفاده از تحلیل عاملی تاییدی و مدل یابی معادلات ساختاری بررسی و تایید شد. یافته های بخش کیفی پژوهش و مصاحبه های صورت گرفته نشان داد که بیماران سرطان سینه و همسران آنها در 6 مقوله شامل فشارهای مربوط به نحوه برخورد و رفتار با همسر، فشارهای مربوط به نحوه برخورد همسر با بیماری، درگیری ذهنی در مورد نحوه برخورد و واکنش همسر، فشارهای مربوط فرزندان، فشارهای مربوط به آینده روابط زناشویی و حفظ آن و فشارهای مربوط به نحوه برخورد اطرافیان و نحوه ارتباط با آنها مقابله می نمایند. بر اساس این 6 مقوله، با مفهوم سازی زوجی سرطان سینه در چارچوب نظریه سیستمی، مدل بومی آموزش راهبردهای مقابله ای زوجی برای زوجین تدوین شد و اثربخشی آن با مدل شناختی رفتاری و مدل ارتقای روابط مقایسه گردید. نتایج آزمون تحلیل کوواریانس نشان داد که که هر سه مدل بر بهبود راهبردهای مقابله ای زوجی(01/0>p) ، استرس(01/0>p) و کیفیت روابط زناشویی(01/0>p) تاثیر دارند. تاثیر مدل بومی راهبردهای مقابله ای زناشویی بیش از دو مدل دیگر بود. در کیفیت روابط زناشویی و ابعاد آن تاثیر مدل شناختی رفتاری بیش از سایر مدلها بود. نتایج پیگیری پس از یک ماه نشان داد که بین گروه های آزمایش با گروه گواه در هر سه متغیر تفاوت وجود دارد (01/0>p) و اثر بخشی مداخلات بعد از یک ماه باقی مانده بود.
فاطمه بهرامی علی اصغر فروغی
تحلیل پوششی داده ها $(dea)$ روشی برای اندازه گیری کارایی نسبی یک مجموعه از واحد های تصمیم گیری $(dmus)$ است که ورودی های چند گانه را برای تولید خروجی های چند گانه مصرف می کنند. با استفاده از مدل های پایه ای $dea$ می توان کارایی $ ext{ها}dmu$ را محاسبه کرد و با استفاده از جواب بهینه حاصل از این مدل ها واحد الگویی کارا برای $dmu$ ناکارا ارائه کرد. توجه داریم که این مدل ها یک $dmu$ ناکارا را با بیشترین متغیر کمکی روی مرز کارا تصویر می کنند و بنابراین دور ترین واحد الگوی کارا را برای آن به دست می آورند. در این پایان نامه ابتدا توسیعی بر فرایند دو مرحله ای $ccr$ بیان می شود. پس از آن با محدود کردن تغییرات مقادیر ورودی ها و خروجی های $dmu$ ناکارا روشی برای پیدا کردن دنباله ای از واحد های الگو برای یک $dmu$ ناکاراارائه می شود. در ادامه با استفاده از ویژگی $ ext{هایی}dmu$ کارا که واحد ناکارا را مغلوب می کنند، روشی برای پیدا کردن نزدیکترین واحد الگوی کارا برای $dmu$ی ناکارا ارائه می شود. پس از آن الگوریتم $iccr$ بیان گردیده که به وسیله آن می توان چهار نوع بهبود را برای $dmu$ ناکارا به دست آورد. در نهایت الگوریتم $git$ بیان شده است که به وسیله آن می توان دو نوع بهبود را برای $ ext{ی}dmu$ ناکارا به دست آورد. از طرفی، چون برای اجرای الگوریتم $iccr$ و $git$ به همه معادلات مرز کارا نیاز می باشد، بنابراین قبل از ارائه ی دو الگوریتم فوق به بیان و توضیح الگوریتم $ffa$ پرداخته شده است.
علی ندایی رضوان السادات جزایری
هدف از این پژوهش بررسی تاثیر غنی سازی ارتباط زوجی از طریق آموزش خودنظمی هیجانی برا راهبردهای مقابله ای و ابعاد الگوهای ارتباطی زوجین (ارتباط سازنده، ارتباط اجتنابی متقابل و ارتباط توقع/کناره گیری) شهر اصفهان بود. این پژوهش به روش نیمه تجربی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل اجرا گردید. جامعه آماری، شامل کلیه ی زوجین شهر اصفهان در سال 1392 بود که حداقل 2 سال زندگی مشترک داشتند. نمونه در این پژوهش 36 نفر(18 زوج) از زوجینی بودند که به فرهنگسرای خانواده شهر اصفهان مراجعه می کردند، که به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل گمارده شدند. ابزارهای اندازه گیری مورد استفاده در پژوهش حاضر عبارت بود از پرسشنامه ی راهبردهای مقابله ای(لازاروس و فولکمن) که هشت روش رویارویی در این ابزار، به دو دسته ی راهبرد مساله مدار و هیجان مدار تقسیم شده اند. دیگری پرسشنامه ی الگوی ارتباطی زوجی(کریستنسن و سالووی) با سه بُعد: ارتباط سازنده، ارتباط توقع/کناره گیری و ارتباط اجتنابی متقابل بود. گروه آزمایش در هشت جلسه ی 90 دقیقه ای به صورت یکبار در هفته، تحت آموزش گروهی خودنظمی هیجانی قرار گرفتند. تجزیه و تحلیل داده ها از طریق نرم افزار spss و روش آماری تحلیل کوواریانس انجام پذیرفت. نتایج بدست آمده از این پژوهش نشان داد که آموزش خود نظمی هیجانی بر راهبرد مقابله ای مساله مدار تاثیر معنی داری نداشته است(01/0>p). اما آموزش خودنظمی هیجانی بر راهبرد مقابله ای هیجان مدار به طور معنی داری اثرگذار بود(01/0>p). همچنین نتایج نشان داد که آموزش خودنظمی هیجان بر هر سه بعد الگوی ارتباطی زوجین: سازنده متقابل، توقع/کناره گیری و اجتنابی متقابل، تاثیر معنی داری داشته است. به طور کلی از تمام نتایج بدست آمده می توان نتیجه گرفت که بهبود راهبردهای مقابله ای و الگوی ارتباطی کارآمد زوجین از طریق آموزش تنظیم هیجان به آن ها امکان پذیر است و منجر به غنی سازی روابط بین زوجین می شود.
مجید جهانیان احمد احمدی
رضایت زناشویی، یک تجربه شخصی در ازدواج است که تنها توسط خود فرد در پاسخ به میزان لذت رابطه زناشویی، قابل ارزیابی است. توجه به اهمیت ازدواج و خانواده و ثبات روابط زناشویی، ضرورت استفاده از رویکردهای غنی سازی روابط زناشویی را روشن می سازد. در این پژوهش از برنامه غنی سازی روابط زناشویی مبتنی بر آموزش ذهن آگاهی استفاده شده است. ذهن آگاهی به بیان ساده آگاهی همراه با توجه هدفمند و غیر قضاوتی از لحظه اکنون است. پژوهش حاضر با هدف بررسی تاثیر برنامه غنی سازی روابط زناشویی مبتنی بر آموزش ذهن آگاهی بر رضایت زناشویی زوجین شهر اصفهان انجام شد. برای این منظور از روش نیمه آزمایشی پیش آزمون – پس آزمون با گروه کنترل استفاده شد، و20 زوج به صورت در دسترس انتخاب شدند و به تصادف در گروه های آزمایش و کنترل قرار گرفتند. جامعه آماری، زوجین شهر اصفهان بودند. آموزش طی هشت جلسه ی 90 دقیقه ای صورت گرفت. شرکت کنندگان هر دو گروه قبل و بعد آموزش مقیاس زناشویی انریچ(فرم کوتاه 35 سوالی) را تکمیل کردند. یافته های پژوهش که با استفاده از آزمون تحلیل واریانس چند متغیره بدست آمدند، نشان داد برنامه آموزشی غنی سازی روابط زناشویی مبتنی بر ذهن آگاهی بر ابعاد مقیاس زوجی انریچ، شامل رضایت زناشویی، ارتباط و حل تعارض تاثیر مثبت معنادار دارد ولی در بعد تحریف آرمانی تاثیر معناداری یافت نشد. یافته ها در مجموع دلالت بر تاثیر مثبت غنی سازی روابط مبتنی بر ذهن آگاهی بر رضایت زناشویی دارد.
فاطمه بای مریم فاتحی زاده
هدف: این مطالعه جهت بررسی و مقایسه اثربخشی زوج درمانی تلفیقی دلبستگی- پردازش شناختی و رفتاری-شناختی بر سیر فرایندهای روانشناختی جنسی و عملکرد جنسی زنان و رضایت جنسی همسرانشان در شهر اصفهان انجام گرفت. روش: روش این مطالعه نیمه تجربی از نوع پیش آزمون- پس آزمون- پیگیری و روش آماری آن تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر بود. در این پژوهش از روش نمونه گیری در دسترس استفاده شد و نمونه مورد نظر از میان 120 نفر از زنانی انتخاب شدند که به فرهنگسرای خانواده اصفهان مراجعه کرده بودند که از میان آنها 30 نفری که واجد شرایط فراخوان و ورود به جلسات بودند به طور تصادفی انتخاب و در سه گروه قرار گرفتند. زنانی که در هر یک از گروه های درمانی قرار داشتند، به مدت 10 جلسه تحت درمان قرار گرفتند. ابزاری که در این پژوهش به کار گرفته شد نیز شامل پرسشنامه های جمعیت شناختی، سلامت روان، خودآگاهی و جرات ورزی جنسی، سبک های جنسی، طرحواره شناختی فعال شده، عملکرد جنسی زنان و رضایت جنسی همسرانشان می شد. به منظور ثبت سیر تغییرات نمره های مربوط به فرایندهای روانشناختی جنسی (خودآگاهی جنسی، جرات ورزی جنسی، سبک های جنسی، طرحواره شناختی فعال شده) و عملکرد جنسی توسط زنان و رضایت جنسی توسط همسرانشان، پرسشنامه ها در مرحله ی پیش ازمون (زمان1) پس آزمون (زمان2)، یک ماه بعد (پیگیری اول، زمان 3)، و دو ماه بعد (پیگیری دوم، زمان 4) تکمیل شد. یافته ها: نتایج تحلیل واریانس چند متغبره در گروه های مورد مطالعه نشان داد که اثر درمان بر سبک های جنسی(افکار اتواماتیک و هیجانات جنسی) زنان و رضایت جنسی همسران آزمودنی ها از نظر آماری معنادار بود. بنابراین می توان وجود اختلاف بین گروه ها (دلبستگی- پردازش شناختی و کنترل) را پذیرفت. تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر نشان داد که اثر درمان ها در مراحل پیگیری اول و دوم بر سبک های جنسی(افکار اتوماتیک، هیجانات جنسی، پاسخ های جنسی) زنان و رضایت جنسی همسرانشان از نظر آماری معنادار بود. نتیجه گیری: با توجه به یافته های به دست آمده، هر چند هر دو مداخله تاثیرگذار بوده اند اما در مجموع زوج درمانی تلفیقی دلبستگی- پردازش شناختی هم در فرایند و هم در پیگیری موثرتر بوده است. کلید واژه ها: زوجدرمانی دلبستگی_ پردازش شناختی، زوجدرمانی رفتاری_ شناختی، فرایندهای روانشناختی جنسی، عملکرد جنسی زنان، رضایت جنسی
فریبا حیدری رضوان السادات جزایری
هدف از پژوهش حاضر تدوین بسته های آموزشی مهارت های زندگی زناشویی مبتنی بر نظریه های مشاوره ازدواج و آموزه های اسلامی و مقایسه تأثیر این دو بسته بر رضایت زناشویی و کیفیت زندگی زوجین شهر اصفهان بود. این پژوهش از دو بخش کیفی و کمی تشکیل شده است. در بخش کیفی ابتدا با مراجعه به منابع معتبر داخلی و خارجی و نیز کتب معتبر دینی، دو بسته آموزشی مهارت های زندگی زناشویی بر اساس نظریه های مشاوره ازدواج و نیز بر اساس آموزه های اسلامی تدوین گردید. در بخش کمی، این پژوهش از نوع نیمه تجربی با دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل می باشد. جامعه آماری شامل کلیه زوجین شهر اصفهان بودند که در زمان اجرای پژوهش(سال1392) با یکدیگر زندگی می کردند. پس از اطلاع رسانی و انجام ثبت نام، تعداد 96نفر(48 زوج) انتخاب شده و بطور تصادفی در دو گروه آزمایشی و یک گروه کنترل قرار گرفتند(در هر گروه به تساوی32نفر معادل16زوج). مهارت های زندگی زناشویی بر اساس نظریه های مشاوره ازدواج به عنوان متغیر مستقل به یکی از گروه های آزمایش و مهارت های زندگی زناشویی بر اساس آموزه های اسلامی به گروه آزمایش دوم ارائه شد و گروه کنترل آموزشی را دریافت ننمود. مقیاس های رضایت زناشویی انریچ و کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی در پیش آزمون و پس آزمون به هر سه گروه ارائه شد. داده ها با استفاده از نرم افزار spss تحلیل گردید. نتایج نشان داد در رضایت زناشویی نمرات کل دو گروه آزمایش در پس آزمون با پیش آزمون و گروه کنترل تفاوت معنادار داشت(0.05 p<)و آموزش بر اساس آموزه های اسلامی بیش از آموزش بر اساس نظریه های مشاوره ازدواج نمره کل رضایت زناشویی را افزایش داده بود. در ابعاد رضایت زناشویی دو گروه آزمایش در همه خرده مقیاس ها به جز فرزندان و فرزندپروری با گروه کنترل تفاوت معنادار داشتند(0.05 p<). در خرده مقیاس های رضایت زناشویی دو گروه آزمایش با هم تفاوت معناداری نداشتند به جز در خرده مقیاس های نقش های مساوات طلبانه و جهتگیری مذهبی که آموزش اسلامی بر آنها تأثیر معناداری داشته است(0.05 p<). همچنین دو گروه در نمره کل کیفیت زندگی با گروه کنترل تفاوت معنادار داشتند(0.05 p<). در ابعاد کیفیت زندگی گروه آزمایش اسلامی در ابعاد بهداشتی و جسمانی و محیط زندگی با گروه آزمایشی مشاوره تفاوت داشته و در ابعاد روانشناختی و روابط اجتماعی دو گروه تفاوت معناداری با یکدیگر نداشتند(0.05 p<). بر این اساس می توان نتیجه گرفت که از هر یک از بسته های آموزشی مهارت های زندگی زناشویی مبتنی بر نظریات مشاوره و آموزه های اسلامی می توان به اقتضای شرایط استفاده نمود اما از آنجایی که آموزه های اسلامی با فرهنگ مردم کشور ما سازگارتر است احتمال تأثیرگذاری بالاتری نسبت به آموزش بر اساس نظریه های مشاوره ازدواج دارد.
سمیه شاهمرادی فاطمه بهرامی
هدف از این پژوهش بررسی عوامل پیش بینی کننده ی چرخه ی ارتباطی تقاضا – کناره گیری و تدوین و بررسی تاثیر مدل بومی مشاوره ی زوجی بر چرخه مذکور و کاهش تعارض زناشویی زوجین شهر اصفهان بود. روش پژوهش شامل روش کیفی و کمی بود. در بخش کیفی از طریق تحلیلی محتوای متون و مصاحبه با متخصصان، متغیرهای مفهومی مرتبط با چرخه ی تقاضا – کناره گیری شناسایی و در بخش کمی، آزمون های عزت نفس روزنبرگ، پنج عاملی شخصیت، دلبستگی هازن و شیور، الگوهای ارتباطی کریستن سن و سالاوی، هوش هیجانی بار – آن ، تعارض زناشویی، باورهای جنسیتی، احساس قدرت و جمعیت شناختی در 279 زوج (558 نفر) از زوجین مراجعه کننده به مراکز مشاوره ی شهر اصفهان اجرا شد. نتایج آزمون رگرسیون نشان داد که از میان همه ی متغیرهای پژوهش، به ترتیب متغیرهای هوش هیجانی، کلیشه های جنسیتی، روان رنجوری، احساس قدرت، توافق پذیری، سبک دلبستگی اضطرابی، سن، تعداد ساعات مشغولیت در طول روز، سبک دلبستگی اجتنابی، سبک دلبستگی ایمن و طول مدت ازدواج مهم ترین متیغرهای پیش بینی کننده ی چرخه ی تقاضا – کناره گیری بودند. پس از شناسایی متغیرهای فوق و برای اجرای بخش تجربی پژوهش، مدل مشاوره ی زوجی در قالب 8 جلسه تدوین شد. سپس از میان زوجین واجد شرایط 11 زوج (22 نفر) بعنوان گروه آزمایش و 11زوج (22 نفر) بعنوان گروه گواه بصورت تصادفی انتخاب شدند. جلسات مشاوره در گروه آزمایش اجرا شد و سپس از هر دو گروه (آزمایش و گواه) پس آزمون به عمل آمد. نتایج تحلیل کواریانس و من ویتنی یو نشان داد که مدل مشاوره ای تدوین شده بر چرخه ی تقاضا – کناره گیری، تعارض زناشویی، و خرده مقیاس های افزایش واکنش هیجانی، کاهش رابطه جنسی، کاهش رابطه خانوادگی با خویشاوندان همسر و دوستان و افزایش رابطه فردی با خویشاوندان خود تاثیر معناداری داشت (05/0 > p) و در خرده مقیاسهای «جداکردن امور مالی از یکدیگر» و «کاهش همکاری» تفاوت معناداری بین دو گروه مشاهده نشد.این پژوهش اهمیت چرخه ی ارتباطی تقاضا – کناره گیری و لزوم توجه به متغیرهای موثر بر آن و نیز اهمیت روش های اصلاح چرخه ی مذکور را نشان داد.
مسعود صادقی سید احمد احمدی
چکیده هدف این پژوهش تدوین مدل بومی خانواده سالم و بررسی تأثیر آموزش مبتنی بر این مدل بر سلامت خانواده، عملکرد خانواده و کیفیت رابطه زناشویی بود. پژوهش به روش طرح تحقیق آمیخته اکتشافی (کیفی- کمی) انجام گرفت. در اولین مرحله از این پژوهش که به صورت کیفی صورت پذیرفت، سوالات مصاحبه نیمه ساختار یافته در زمینه خانواده سالم تدوین گردید. سپس جلسات مصاحبه توسط پژوهشگر با زوجین و متخصصان خانواده و ازدواج انجام شد و معیارها و ویژگی های خانواده سالم بر اساس نظر زوجین و متخصصان خانواده استخراج گردید. در ادامه پژوهش های انجام گرفته در زمینه خانواده سالم مورد بررسی قرار گرفت و مقوله های مرتبط با خانواده سالم استخراج شد. در مرحله دوم پژوهش، پرسشنامه ای مبتنی بر ابعاد مدل تدوین شده خانواده سالم ساخته شد و پایایی و روایی همگرا و روایی تشخیصی آن مورد آزمون قرار گرفت. سپس بصورت میدانی مدل تدوین شده جهت برازش بررسی شد. در مرحله سوم پژوهش، بسته آموزشی مبتنی بر ابعاد استخراج شده مدل بومی خانواده سالم در 10 جلسه آموزشی تدوین گردید. در نهایت در مرحله چهارم پژوهش، اثربخشی بسته آموزشی مبتنی بر مدل بومی تدوین شده خانواده سالم بر زوجین مورد ارزیابی قرار گرفت. این مرحله به شیوه ی شبه تجربی انجام شد و در آن از پیش آزمون، پس آزمون و آزمون پیگیری با گروه آزمایش و گواه استفاده گردید. در این بخش 40 نفر به شیوه تصادفی ساده و از روی لیست افراد حاضر به همکاری انتخاب و در دو گروه آزمایش (20 نفر) و کنترل (20 نفر) به طور تصادفی جایگزین شدند. متغیر مستقل بسته آموزشی خانواده سالم بود که در 10 جلسه به گروه آزمایش آموزش داده شد و گروه گواه هیچ مداخله ای دریافت نکرد. ابزارهای پژوهش، پرسشنامه خانواده سالم، پرسشنامه عملکرد خانواده، و پرسشنامه کیفیت ابعاد رابطه ادراک شده بود. در تجزیه و تحلیل متن مصاحبه با زوجین درکدگذاری باز 83 مقوله و در کدگذاری محوری بر اساس شباهت موضوعی 19 مقوله، در تجزیه و تحلیل متن مصاحبه با متخصصان خانواده در کدگذاری باز 106 مقوله و در کدگذاری محوری 21 مقوله و از تجزیه و تحلیل کیفی پژوهش ها پیرامون خانواده سالم نیز 114 مقوله بدست آمد که در کدگذاری محوری براساس شباهت موضوعی در 20 مقوله قرار داده شدند. سپس با استفاده از سه سو یه سازی (مثلث سازی) بر اساس مقوله های مستخرج از مصاحبه با متخصصان خانواده، زوجین و پژوهش ها مدل بومی خانواده سالم در 14 بعد تدوین شد. یافته های پژوهش نشان داد که پرسشنامه ساخته شده خانواده سالم از روایی و پایایی مناسبی برخوردار بوده و مدل بومی ارائه شده به روش کیفی برای خانواده سالم با داده های میدانی برازش دارد و ساختار عاملی مفروض مورد تأیید قرار گرفت. همچنین یافته های پژوهش نشان داد که مداخلات باعث بهبود و ارتقاء سلامت خانواده و ابعاد آن (01/0 >p)، عملکرد خانواده و ابعاد آن (01/0 >p) و کیفیت رابطه زناشویی و ابعاد آن (01/0 >p) در زوجین شده است. نتایج مرحله پیگیری پس از یک ماه نیز نشان داد که اثربخشی مداخله باقی مانده بود (01/0 >p). کلید واژه ها: مدل بومی خانواده سالم، سلامت خانواده، عملکرد خانواده، کیفیت رابطه زناشویی، پژوهش کیفی
مینا داراب سیداحمد احمدی
هدف این پژوهش تدوین الگوی مشاوره ای دلزدگی زناشویی اسلام محور و بررسی تأثیر مداخله مبتنی بر این الگو بر شادمانی و دلزدگی زناشویی شهر بهارستان بود. این پژوهش از نوع کمی است. روش پژوهش نیمه تجربی بوده و از طرح پیش آزمون- پس آزمون و گروه کنترل استفاده شد. جامعه آماری این پژوهش زوجین مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهر بهارستان در سال1392-1391 بود. نمونه این پژوهش شامل 40 زوج بود که به صورت گمارش تصادفی در دو گروه آزمایش (10زوج) و کنترل (10زوج) جایگزین شدند. یکی از متغیرهای وابسته در این پژوهش شادمانی زناشویی بود که با پرسشنامه شادمانی زناشویی ناستر و جونز ارزیابی شد و متغیر وابسته دیگر دلزدگی زناشویی بود، که با پرسشنامه دلزدگی زناشویی پاینز ارزیابی شد. متغیر مستقل الگوی مشاوره ای دلزدگی زناشویی اسلام محور بود که در هشت جلسه تنظیم و به گروه آزمایش آموزش داده شد. فرضیه های این تحقیق این بود که الگوی مشاوره ای دلزدگی زناشویی اسلام محور بر شادمانی زناشویی و دلزدگی زناشویی موثر است. داده ها با استفاده از نرم افزار spss تحلیل شد و از روشهای آمار توصیفی (میانگین و انحراف معیار) و آمار استنباطی (تحلیل واریانس چندمتغیره- با کنترل پیش آزمون و جنسیت (مانکوا) جهت آزمون فرضیه ها، استفاده شد. نتایج نشان داد که الگوی مشاوه ای اسلام محور، شادمانی زناشویی و دلزدگی زناشویی و مولفه های آن شامل دلزدگی جسمی، دلزدگی روانی و دلزدگی عاطفی را بهبود بخشیده است(001/0>p). نتیجه پژوهش حاضر علاوه بر این که موید تحقیقات قبلی مبنی بر اثر گذاری روش های مذهبی در درمان می باشد، راهکاری در زمینه زوج درمانی ارائه می دهد.
سمیرا صفری عذرا اعتمادی
پژوهش حاضر با هدف بررسی عوامل پیش بین کننده تمایل به ازدواج در پسران شهر اصفهان و تعیین سهم هر یک از عوامل، صورت گرفت. پژوهش به دو شیوه کیفی و کمی انجام شد. ابتدا، به منظور شناسایی عوامل موثر بر تمایل به ازدواج پسران، اقدام به بررسی منابع و متون نظری و پژوهشی گردید. سپس مصاحبه نیمه ساختاریافته ای با پسران، والدین و کارشناسان ازدواج انجام شد. بعد از مقوله بندی نتایج مصاحبه و متون، عوامل موثر بر تمایل به ازدواج، مشخص و مطابق با آن عوامل، پرسشنامه های مرتبط انتخاب گردیدند. با استفاده از نتایج بخش کیفی تحقیق، پرسشنامه ی بومی عوامل پیش بین کننده تمایل به ازدواج در پسران تدوین شد و برای بررسی روایی و پایایی آن، پرسشنامه روی 40 پسر مجرد که به صورت نمونه گیری در دسترس انتخاب گردیدند، اجرا گردید و روایی و پایایی آن، مورد تایید قرار گرفت. بعد از آن، پرسشنامه ها بر روی 198 پسر که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شده بودند، توزیع گردید. روش پژوهش در بخش کیفی، تحلیل محتوا و در بخش کمی، توصیفی از نوع همبستگی بود. ابزار های این پژوهش مصاحبه نیمه ساختار یافته، پرسش نامه محقق ساخته پیش بین کننده تمایل به ازدواج در پسران، پرسشنامه تمایل به ازدواج و فرم جمعیت شناختی بودند. تحلیل داده های کیفی با استفاده از کد گذاری مفاهیم و مقوله بندی آن ها و تحلیل داده های کمی با استفاده از تحلیل عاملی تاییدی، ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون سلسله مراتبی انجام گرفت. نتایج تحلیل محتوا نشان داد 6 مقوله اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی، فردی- روان شناختی و جمعیت شناختی بر تمایل به ازدواج پسران موثر بودند. نتایج نهایی تحلیل محتوا و مصاحبه نیز نشان داد، عوامل موثر بر تمایل به ازدواج پسران عبارتند از: عامل خانوادگی (نگرش فرزندان به فرهنگ خانواده در زمینه رابطه آن ها با جنس مخالف، آسیب های تعاملی والد - فرزند در آستانه ی ازدواج، آسیب های خانوادگی، حمایت و تشویق خانواده و پیوند عاطفی خانواده )، عامل اجتماعی (نگرش به روابط دختر و پسر، نگرش به اشتغال زنان، نگرش به چشم و هم چشمی، نگرش به سربازی و اعتماد به جنس مخالف )، عامل اقتصادی (نگرش به وضعیت اشتغال، نگرش به درآمد و پس انداز، نگرش به تورم و نگرش به مهریه )، عامل فرهنگی (نگرش به دینداری، نگرش به رسانه و وسایل ارتباط جمعی، گرایش به خرافات و ارزش های فرهنگی مربوط به ازدواج )، عامل فردی - روان شناختی (تمایز یافتگی، تاب آوری، نگرش به ازدواج، آمادگی به ازدواج، انتظار از ازدواج، میل جنسی، کمال گرایی، عزت نفس، مسئولیت پذیری و تعهد به ازدواج ). نتایج بخش کمی پژوهش نشان داد، در مجموع، مولفه هایی که با ورود خود به مدل توانستند توان تبیین مدل را افزایش دهند، عبارت بودند از: مولفه های فردی-روانشناختی نگرش به ازدواج (39درصد)، انتظار از ازدواج (8 درصد)، مسئولیت پذیری (8 درصد )، آمادگی به ازدواج (1 درصد )، عزت نفس (1درصد)؛ مولفه خانوادگی آسیب خانوادگی (3 درصد) مولفه ی اقتصادی نگرش به درآمد و پس انداز ( 3در صد). این مولفه ها در مجموع توانستند، 63 درصد واریانس تمایل به ازدواج را در پسران تبیین کنند.
فاطمه بهرامی والی رضایی
نمایهسازی مفعول اشاره به پدیدهای دارد که همزمان با حضور گروه اسمی آشکار مفعول در بند، نمایهای هممرجع با آن بر روی فعل قرار میگیرد. اختیاری بودن این ساخت دستوری در زبان فارسی نشان از این واقعیت دارد که عوامل کاربردشناختی در نمایهسازی مفعول تأثیرگذارند. مطالعه حاضر به بررسی نقش سلسلهمراتب ردهشناختی در نمایهسازی مفعول در زبان فارسی میپردازد. پس از ارزیابی شواهد زبان فارسی در چارچوب هر یک از سلسلهمراتب، به تبیین این پدیده دستوری در زبان فارسی خواهیم پرداخت، به نحوی که همه موارد نمایهسازی مفعول مستقیم در این زبان را توجیه نماید. به طور کلی اهداف کلی این پژوهش عبارتند از بررسی عوامل تأثیرگذار بر نمایهسازی مفعول مستقیم در زبان فارسی که در قالب سلسلهمراتب ردهشناختی در سایر زبانها مورد مطالعه قرار گرفته است. همچنین آشکار ساختن ماهیت دستوری عناصر نمایه مفعولی به عنوان واژهبست یا نشان مطابقه از اهداف این تحقیق است و به دنبال آن ساخت های دارای نمایه مفعولی در چارچوب دستور نقش و ارجاع تحلیل میگردد. این واقعیت که به نظر میرسد نمایهها قادرند، ظرفیت فعل را ارضا کنند باعث می شود که به عنوان موضوع فعل تلقی شوند. این رویکردی است که در سنت زایشی مطرح گردید. در این دیدگاه، نمایهها بهعنوان هسته های ضمیری تلقی شده که در جایگاه موضوع تولید می شوند و به دلیل ماهیت آوایی ضعیف خود به سمت فعل حرکت کرده و به آن متصل می شوند و از خود ردّی به جا می گذارند که مانع از اشغال این جایگاه نحوی توسط یک عبارت هم مرجع با آن ها می شود. چنین تحلیلی در مورد زبان هایی کارآمد است که نمایهها و عبارات واژگانی هم مرجع درون یک بند در توزیع تکمیلی باشند. این در حالی است که در زبان فارسی امکان حضور همزمان هر دو عنصر وجود دارد. با عنایت به کاستیهای نگرش صرفاً صوری دستور زایشی هدف این پژوهش بررسی ساخت های دارای نمایه مفعولی در زبان فارسی در چارچوب دستور نقش و ارجاع است. دستور نقش و ارجاع یک نظریه نقشی ـ ساختاری است. یکی از ویژگی های مهم این نگرش این است که صورت های صرفی ـ نحوی نمی توانند بدون رجوع به کاربردشان در بافت خاص مورد تحلیل قرار گیرند. هدف دستور نقش و ارجاع کشف جنبه هایی از ساخت بند است که در همه زبان های بشری یافت می شود و به این ترتیب نمود ثابتی برای ساخت های مشابه فراهم می آورد، بدون آن که مقولات خاص یک زبان را بر زبان های دیگر تحمیل نماید. این مطالعه از نوع توصیفی- تحلیلی است و با استفاده از شیوه تحلیل محتوا صورت میپذیرد و در آن فارسی معیار گونه محاورهای مورد بررسی قرار خواهد گرفت. بدین منظور شواهد زبانی مشتمل بر 620 مورد نمایهسازی مفعول از بیش از 100 برنامه تلویزیونی و متن برخی سخنرانیها و مکالمات از گونه گفتاری فارسی معیار جمعآوری و بررسی گردید. بسامد بالای مفعولهای نمایهای معرفه و مبتدایی نقش مسلم سلسلهمراتب معرفگی و مبتدایی را تأیید مینماید. تحلیل اندک موارد نمایهسازی مفعولهای کانونی و نکره نشان میدهد که همه موارد نمایهسازی مفعول اعم از مبتدایی یا کانونی و معرفه یا نکره الزاماً دارای مصداق تشخیصپذیرند. نتیجه جالب توجه دیگر آن است که علیرغم نقش مسلم تشخیصپذیری در نمایهسازی مفعول مستقیم در زبان فارسی در مواردی که مصداق مفعول تشخیصناپذیر باشد، در صورت جاندار بودن گروه اسمی احتمال نمایهسازی افزایش مییابد. گرچه این ادعا با هیچکدام از 620 مورد دادههای این پژوهش تأیید نمیشود، اما ارزیابی برخی دادههای آزمایشی با شم زبانی سخنگویان بومی به اثبات آن کمک میکند. نکته دیگر آنکه تمامی موارد نمایهسازی مفعول مستقیم با «را» همراه هستند. طبیعی خواهد بود که این همآیی، احتمال وجود نقش یکسان برای «را» و نمایهسازی مفعول یا ارتباط احتمالی میان نقش «را» و نمایهسازی را تقویت نماید. بررسی شواهد زبان فارسی نشان میدهد که حالتنمایی با «را» و نمایهسازی مفعول نقش کلامی یکسانی ندارند، اما با هم در تعاملند. بدین مفهوم که هر دو نوع رمزگذاری به نحوی نشاندار شدن مفعول را از نظر ردهشناسی بیان میکنند که الزاماً با معرفگی مرتبط نیست. نمایهسازی بر ویژگی تشخیصپذیری گروه اسمی مفعول مستقیم صحه میگذارد و نشانداری با «را» از میزان توجه گوینده نسبت به آن و مراتب بالای ارجاع حکایت دارد و از آنجا که همه گروههای اسمی مفعولی نمایهشده همواره با «را» همراه هستند، چنین استنباط میشود که برخورداری از میزان بالای ارجاع پیششرط اساسی در تشخیصپذیری مصداق است. یکی از الزامات تعیین ساخت لایهای بند، تعیین ماهیت دستوری عناصر نمایهای به عنوان ضمیر واژهبستی یا نشان مطابقه است. رفتار نحوی این عناصر نشان میدهد که آنها به نشان مطابقه تبدیل نشدهاند، گرچه برخی از ویژگیهی آنها را نشان میدهند. بنابراین در بازنمایی ساخت لایهای این بندها نمایههای مفعولی در گره نمایه و خارج از گره مطابقه واقع میشوند. در صورت عدم حضور گروه اسمی مفعول آشکار، نمایه مفعولی عهدهدار فرانقش اثرپذیر در بند است. بررسی جایگاه نحوی مفعول مستقیم نشان میدهد که همپوشانی بسیاری میان جایگاه نحوی مفعول مبتدایی و کانونی در فارسی وجود دارد.، ما جایگاه پس از کرکز تنها به مفعولهای مبتدایی تختصاص دارد. زبان فارسی به دسته زبانهای منعطف از نظر ترتیب واژهها و ساخت اطلاع تعلق داشته و بنابراین توجه به بافت گفتمان در تعیین روابط کاربردشناختی مفعول در بند بسیار حائز اهمیت است.
فاطمه بهرامی پاکزاد یوسفیان
واژه¬های فرهنگی در ترجمه، مربوط به جنبه¬هایی از زندگی می¬باشند که برای هر فرهنگی نامأنوس هستند و مترجمان را با مشکل مواجه می¬سازند. از جمله¬¬¬ی این واژه¬ها می¬توان به: انواع گیاهان، جانوران، موادّ غذایی، پوشاک، مسکن و شهرها، وسایل نقلیّه، فرهنگ اجتماعی، فعّالیّت¬ها، انواع بازی¬ها و سرگرمی¬ها، نهادها، آداب و رسوم، حرکت گفتاری، ژست، عادات و غیره اشاره کرد. شناخت عناصر و واژه¬های فرهنگی موجود در متن به بهبود روابط معنایی و واژگانی موجود در ترجمه کمک شایانی می¬کند و این رویکرد هدف عمده¬ی توسعه¬ی دامنه¬ی مطالعات ترجمه بوده است؛ اینچارالد (2001) و عبدالحافظ (2004) در این زمینه تحقیقاتی انجام داده¬اند. با این همه، تاکنون پژوهشی پیرامون بررسی ترجمه¬ی واژه¬های فرهنگی در آثار ترجمه شده¬ی فارسی از رمان هکلبری فین صورت نگرفته ¬است، در این پژوهش توصیفی- تحلیلی به بررسی واژه¬های فرهنگی در چهار اثر ترجمه شده¬ از رمان انگلیسی به فارسی هکلبری فین نوشته¬ی مارک تواین (1976) پرداخته می¬شود. توصیف و تحلیل واژه¬هایِ فرهنگی، بر اساس فرایند¬های نیومارک (1988) می¬باشند. همچنین، این پژوهش به بررسی تأثیر زمان در استفاده¬ی بیشتر مترجمان از فرایندی خاص و نیز تأثیر آن، بر ترجمه¬ی واژه¬های فرهنگی می¬پردازد. علاوه بر این، میزان بسامد فرایند¬های مورد استفاده¬ی مترجمان برای بررسی یکسان بودن این فرایند¬ها، نیز مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت. بدین منظور، 80 واژه¬ی فرهنگی از رمان هکلبری فین همراه با معادل¬های فارسی آن¬ها طیّ 4 دهه (قبل و بعد از انقلاب)، جمع آوری گردیده ¬است و سپس داده¬ها از لحاظ آماری مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته¬اند. نتایج بدست آمده حاکی از آن بودند که زمان، تأثیری در استفاده-ی بیشتر مترجمان از فرایندی خاص ندارد ولی تأثیر آن بر روی ترجمه¬ی واژگان فرهنگیِ مذهبی، آداب، رسوم و سنت¬ها، نمایان بوده¬است. بدین معنا که در طول زمان، مترجمان معنای واژگان را بیشتر به سمت جنبه¬ی مثبت معنایی و مذهبی سوق داده¬اند. به¬علاوه، نتایج حاکی از یکسان نبودن پانزده فرایند نیومارک (1988) نیز بوده¬ است. بدین صورت که فرایند¬های معادل کارکردی (نقشی) (¬%85=m)، معادل فرهنگی (% 67.5=m) و انتقال (%62.5=m) بیشترین کاربرد را داشته¬اند و فرایند¬های تحلیل محتوا (%7.5=m)، دگرگفت (% 3.75 =m) و ترجمه¬ی موقّت (% 0=m)، کمترین بسامد را به خود اختصاص داده¬اند.
الهام محمدی عذرا اعتمادی
هدف از پژوهش حاضر، تعیین پیش بینی کننده های روانشناختی شادی زناشویی در زوجین شهر اصفهان بود. روش پژوهش، از نوع ترکیبی بود. پژوهش در دو بخش کیفی و کمی انجام گرفت. در بخش کیفی، پس از تعیین عوامل پیش بینی-کننده شادی زناشویی بر اساس مبانی نظری، مصاحبه نیمه ساختاریافته با 20 زوج و 20 مشاور خانواده که واجد شرایط شرکت در مصاحبه بودند،انجام گرفت. پس از مقوله -بندی، کدکزاری باز،محوری و انتخابی و محاسبه فراوانی درصدی عوامل به دست آمده حاصل از مصاحبه ها و متون،14 عامل بدست آمد که تحت سه عامل کلی رفتاری،هیجانی و شناختی قرار گرفتند. سپس پرسشنامه های مناسب برای اندازه گیری هر عامل تهیه شدند. پرسشنامه ها عبارت بودند از: پرسشنامه ی شادی زناشویی،پرسشنامه صمیمیت زناشویی،پرسشنامه ی مهارت های ارتباطی،پرسشنامه شخصیتی پنج عاملی، پرسشنامه ی هوش هیجانی بار-آن، و فرم اطلاعات جمعیت شناختی محقق ساخته.در مرحله کمی، جامعه مورد مطالعه، زوجین شهر اصفهان در سال 1392 بودند که تعداد 140 زوج به روش نمونه گیری خوشه ای انتخاب شدند.پرسشنامه ها به منظور تعیین سهم هر عامل در شادی زناشویی بر روی نمونه مورد نظر اجرا شد. داده ها با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون، رگرسیون چندمتغیری و نرم افزار spss-19 تجزیه و تحلیل شد. نتایج نشان داد که تمام متغیرها رابطه ی مثبت معنادار با شادی زناشویی دارند. نتایج رگرسیون نشان داد که 8 متغیر خوش بینی،خودابرازی،کنترل تکانش،صمیمیت،گوش دادن،هیجان مثبت،مسئولیت پذیری و استقلال در مجموع 97 صدم واریانس شادی زناشویی را تبیین کردند. عامل خوش بینی 94 صدم شادی زناشویی و سایر متغیرها تنها 3 صدم را پوشش دادند.نتایج همچنین نشان داد در بین عوامل شناختی، خوش بینی 94 صدم واریانس شادی زناشویی را تبیین کرد و دیگر عوامل شناختی 1 صدم قادر به پیش بینی شادی زناشویی بودند. عامل گوش دادن فعال در میان عوامل رفتاری، قادر به تبیین 85 صدم واریانس شادی زناشویی بود. دیگر عوامل رفتاری 11 صدم واریانس شادی زناشویی را پوشش دادند. عامل همدلی، 92 صدم واریانس شادی زناشویی را در بین عوامل هیجانی،تبیین کرد. دیگر عوامل هیجانی 2 صدم قدرت پیش بینی شادی زناشویی را داشتند.
مرضیه سادات رضوی عذرا اعتمادی
هدف از این پژوهش بررسی تاًثیر عوامل خطرزای محیطی، تعارض زناشویی و عملکرد خانواده و نیز بررسی تاًثیر غیر مستقیم این عوامل از طریق عوامل مرتبط با کودک (ادراک از تعارض والدین، ادراک از عملکرد خانواده، ایمنی هیجانی در سیستم خانواده، دلبستگی والد –کودک و خلق وخوی کودک) بر اختلالات درونی سازی و برونی سازی کودک بود. این پژوهش از نوع همبستگی بود. جامعه ی آماری شامل کلیه ی دانش آموزان پایه ی چهارم و پنجم مقطع ابتدایی مناطق نوزده گانه آموزش و پرورش شهر تهران در سال تحصیلی 91-90 و خانواده آن ها بود. نمونه ی آماری 702 مورد بود که به روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای تصادفی انتخاب شدند.برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه های عوامل خطرزای محیطی، تعارض زناشویی(mcq-r)، عملکرد خانواده (fad)، ادراک از تعارض والدین(cpic)، ادراک از عملکرد خانواده(fps)، دلبستگی والد – کودک (ippa)، ایمنی در سیستم خانواده (sifs)، خلق وخوی کودک(eatq-r) و چک لیست رفتاری کودکان – فرم والدین (cbcl) استفاده شد. روش های آماری مورد استفاده شامل آمار توصیفی و تحلیل استنباطی به روش مدل یابی معادلات ساختاری بود. یافته ها نشان داد که عوامل خطرزای محیطی، عملکرد خانواده و تعارض زناشویی به طور مستقیم بر اختلالات درونی سازی و برونی سازی در کودکان تاًثیر دارد. تعارض زناشویی با میانجی¬گری ادراک کودک از تعارض، ناایمنی هیجانی در سیستم خانواده و خلق وخوی منفی کودک بر اختلالات درونی سازی و برونی سازی کودکان تاًثیر داشت و بیشترین اثر مستقیم مربوط به تاًثیر دلبستگی والد ـ کودک بر اختلالات درونی سازی و تاًثیر عوامل خطرزای محیطی بر اختلالات برونی سازی کودک بود. بیشترین اثر غیر مستقیم مربوط به تاًثیر عوامل خطرزای محیطی و عملکرد خانواده بر اختلالات درونی سازی و برونی سازی کودک بود.بررسی الگوی اختلالات درونی سازی و برونی سازی کودکان با استفاده از مدل یابی معادلات ساختاری نشان داد که الگوی مفهومی اولیه با حذف شدن مسیر ادراک کودک از عملکرد خانواده به اختلالات کودکان، با داده های حاصل از پژوهش حاضر برازش مناسب را داشت.
محبوبه سنبلی بیدگلی رضوان السادات جزایری
هدف این پژوهش بررسی تمایزات نسلی باورهای نقش های جنسیتی در زنان و ارتباط آن با انتظارات، سازگاری و تعارضات زناشویی بود. با توجه به هدف، روش پژوهش از نوع توصیفی همبستگی و علی مقایسه ای بود. از کل جامعه پژوهش که زنان شهر کاشان بودند، از طریق روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای، تعداد 312 نفر به عنوان نمونه انتخاب شدند که از این تعداد 96 نفر جوان، 168 نفر میانسال و 48 نفر بزرگسال بودند. ابزار مورد استفاده در این پژوهش پرسشنامه نگرش نسبت به طرحواره جنسیتی نقش زنان، مقیاس سازگاری زناشویی، پرسشنامه انتظارات و پرسشنامه تعارض زناشویی بود. فرضیه های پژوهش عبارتند از: بین باورهای مربوط به نقش های جنسیتی زنان نسل های بزرگسال، میانسال و جوان ساکن شهر کاشان، تفاوت وجود دارد و هم چنین بین باورهای نقش های جنسیتی و سازگاری، انتظارات و تعارض زناشویی در کل زنان و در زنان نسل های بزرگسال، میانسال و جوان ساکن شهر کاشان، رابطه وجود دارد. روش آماری تحلیل واریانس و آزمون تعقیبی توکی برای ارزیابی نتایج استفاده شد. نتایج حاصل از تحلیل واریانس نشان داد که باورهای نقش جنسیتی زنان ( جز در بعد اجتماعی ) در سه نسل متفاوت است و بین میزان تأکید و اعتقاد زنان بر برابری نقش جنسیتی با سازگاری، انتظارات و تعارض زناشویی رابطه وجود دارد، به این معنا که با افزایش میزان تأکید بر برابری جنسیتی، انتطارات زناشویی افزایش (000/.=sig و 199/.=r)، تعارض زناشویی نیز افزایش (000/.=sig و 206/.=r) و سازگاری زناشویی کاهش (000/.=sig و 342/ - .=r) می یابد.
فاطمه بهرامی فریده طالب پور
لباس از دیرباز بخشی از پیکره فرهنگی هر قوم و ملیت انسانی بوده است که همواره در پیوندی نزدیک با اندیشه و باورهای آن جامعه بوده است. در این میان نقوش تزئینی به کار رفته در منسوجات و البسه در بیان اندیشه ها و عقاید طراح و به تبع آن سلیقه ی پوشنده نیز نقش مهمی را ایفاء می¬کنند. نقش پرنده یکی از مهم¬ترین نقوشی است که همواره مورد توجه طراحان بوده است و در غالب آثار هنری ایران، به ویژه منسوجات به وفور دیده می¬شود. نظر به این که نقش پرنده با وجود دارا بودن مفاهیم نمادین و اساطیری خاص خود تاکنون کمتر مورد توجه محققان قرار گرفته ، پژوهش حاضر، پیرامون این عنصر¬ مهم یعنی نقش پرنده در تزئینات منسوجات ایرانی صورت پذیرفته است. معرفی و شناساندن سیر تحول و تغییر نگاره¬ی پرنده در منسوجات ایلخانی تا پایان صفوی ، هم چنین بررسی سیر تغییرات و تحولات به وجود آمده در این نقش در بازه¬ی زمانی مذکور از اهداف این پژوهش می باشد . شیوه ی پژوهش حاضر تاریخی و توصیفی-تحلیلی بوده و جمع آوری مطالب به روش مطالعات کتابخانه¬ای انجام گرفته است. نتایج حاصل از بررسی کتاب ها ، اسناد ، تصاویر و نمونه¬های موجود از منسوجات در موزه های جهان نشانگر آن است که طراحی نقوش در دوره اسلامی به دلیل پیوندهای تنگاتنگ میان شاخه های مختلف هنری بر روی هم تأثیر گذار بوده اند. در آثار دوره تیموری تا دوره صفوی نقش پرندگان عمدتاً تحت تأثیر موضوعات داستانی و عاشقانه قرار گرفته بود و در دوره صفوی شاهد اوج استفاده از نقوش متنوع پرندگان در منسوجات را شاهد هستیم. پرندگان در دوره اسلامی با ظرافت بیشتر و طبیعی¬تر ترسیم می شدند. در دوره ایلخانی در تزئین پارچه ها از ترکیب¬بندی هایی با نوارهای افقی و گاهی عمودی استفاده می¬شده¬است و در دوران صفوی نیز شاهد به کارگیری این نگاره همراه با نقوش اسلیمی به حالت چرخشی هستیم.
بنفشه امیدوار مریم السادات فاتحی زاده
هدف پژوهش حاضر این بود که در ابتدا به بررسی روابط همبستگی بین کیفیت دلبستگی با افسردگی و نیز و رضایت از زندگی نوجوانان بپردازد. و سپس به مقایسه سه شیوه درمانی مشاوره شناختی- رفتاری فردی، مشاوره خانواده مبتنی بر دلبستگی، و مشاوره تلفیقی(مشاوره شناختی- رفتاری فردی و مشاوره خانواده مبتنی بر دلبستگی)، در کاهش علائم افسردگی، افزایش رضایت از زندگی و کیفیت دلبستگی نوجوان – مادر، در نوجوانان دختر افسرده بپردازد. ابتدا به منظور بررسی روابط همبستگی بین متغیرهای وابسته پژوهش، از روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای استفاده شد. بدین ترتیب که از بین 4 ناحیه آموزشی شهر شیراز، 2 ناحیه آموزشی به تصادف انتخاب شد. سپس از بین دبیرستانهای این دو ناحیه، به طور تصادفی 10 دبیرستان انتخاب شدند. گروه نمونه شامل 785 نوجوان دانش آموز مقطع دبیرستان بود که به تکمیل پرسشنامه های کیفیت دلبستگی، افسردگی، و رضایت از زندگی پرداختند. نتایج نشان داد که در هر دو جنس، دلبستگی به مادر، پدر، و همسال، پیش کننده معنادار افسردگی آن ها بود و در این حیطه دلبستگی به مادر تبیین کننده واریانس بیشتری از افسردگی بود. در حیطه رضایت از زندگی، در پسرها، دلبستگی به مادر، پدر، و همسال، پیش کننده معنادار رضایت از زندگی نوجوانان بود. اما در دخترها، تنها دلبستگی به مادر و پدر پیش بینی کننده معنادار رضایت از زندگی آن ها بود. در این حیطه برخی تبیین های فرهنگی مورد بحث قرار گرفت. به منظور بررسی مقایسه میزان اثر بخشی شیو های مشاوره ای، از روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای استفاده شد. بدین ترتیب که از بین 4 ناحیه آموزشی شهر شیراز، 1 ناحیه آموزشی(ناحیه1) به تصادف انتخاب شد. سپس از بین دبیرستان های این ناحیه، به بطور تصادفی 4 دبیرستان و از هر دبیرستان شش کلاس انتخاب شد که شامل502 دانش آموز بود. سپس پرسشنامه افسردگی کودکان بر روی آن ها اجرا شد. پس از گردآوری پرسشنامه ها، افرادی که نمره افسردگی آن ها یک و نیم انحراف معیار بالاتر از میانگین بود انتخاب شدند که شامل 48 دانش آموز بود. بعد از انجام مصاحبه تشخیصی و در نظر گرفتن ملاک های ورود، 40 نفر باقیمانده که دارای ملاک های ورود به پژوهش حاضر بودند به طور تصادفی در سه گروه آزمایش و یک گروه کنترل جایگزین شدند. گروه های آزمایش عبارت بودند از: مشاوره شناختی- رفتاری، مشاوره خانواده مبتنی بر دلبستگی و مشاوره تلفیقی. نتایج نشان داد که: هر سه شیوه مشاوره ای توانسته اند منجر به کاهش علائم افسردگی و افزایش رضایت از زندگی، و افزایش کیفیت دلبستگی نوجوان-مادر شدند. هیچیک از شیوه های مشاوره ای از نظر تأثیرگذاری در حیطه های فوق در مرحله پس آزمون و پیگیری1، بر دیگری ارجحیت نداشت. تنها در حیطه کیفیت دلبستگی، مشاوره تلفیقی نسبت به مشاوره شناختی- رفتاری در مراحل پس آزمون،س پیگیری 1 و 2، ارجحیت داشت. در مرحله پیگیری 2 نتایج متفاوتی در اثر مقایسه دو به دو شیوه های مشاوره به دست آمد: مشاوره تلفیقی نسبت به مشاوره خانواده و نیز مشاوره شناختی – رفتاری، تأثیر بیشتری بر کاهش علائم افسردگی، افزایش رضایت از زندگی، و افزایش کیفیت دلبستگی نوجوان- مادر داشت. مشاوره خانواده نیز نسبت به مشاوره شناختی - رفتاری در حیطه افزایش کیفیت دلبستگی نوجوان- مادر، ارجحیت داشت.
مهدی ربیعی کریم عسگری
هدف مطالعه حاضر تدوین و اعتباریابی مدل رفتاری-شناختی-فراشناختی برای تبیین اختلالات طبقه وسواس بود. 635 شرکت کننده(304 مونث و 331 مذکر) بطور تصادفی انتخاب و پرسشنامه های پژوهش حاضر بر روی آنها اجرا شد. علاوه بر این، یازده بیمار بر اساس ملاک های dsm-iv-tr که تشخیص های اختلال وسواس-جبری، اختلال بدشکلی بدن، اختلال مو کنی و اختلال پوست کنی داشته اند، انتخاب شدند. آنها به روش مورد منفرد دوازده جلسه تحت درمان مداخله رفتاری-شناختی- فراشناختی قرار گرفتند. برای اعتباریابی ساختار عاملی مدل رفتاری-شناختی-فراشناختی از مدل معادلات ساختاری و برای ارزیابی نتایج مداخله رفتاری-شناختی-فراشناختی از نمودارهای تصویری استفاده شد. نتایج تحلیل ساختاری و مداخله رفتاری-شناختی-فراشناختی نشان داد که مدل رفتاری-شناختی-فراشناختی توان تبیین اختلالات طبقه وسواس-جبری را دارد. این مدل می تواند تحقیقات آینده ی مرتبط با اختلالات طبقه وسواس-جبری هستند را ارتقاء بخشد و فرمول بندی موردی و درمان های بالینی را تسهیل کند.
بتول رنجبر احمد فغانی
چکیده: بحث تربیت اجتماعی به دلیل اهمیت آن در شکل گیری رفتارهای اجتماعی همواره مورد توجه همه ی صاحب نظران تعلیم وتربیت بوده است. قرآن کریم به عنوان معجزه رهبر عالیقدر اسلام، محمد مصطفی , ارای اصول، مبانی و روش هایی منحصر به فرد در تربیت انسان ها است. تا غایت آفرینش انسان یعنی رسیدن به سعادت دنیوی و اخروی تحقق یابد. آموزش رفتارهای اجتماعی، تربیتی به خصوص به کودکان ضرورتی است که نیاز به تحقیق جدی دارد. در این پژوهش با محوریت «بررسی آیات و روایات نبوی , و معصومین {» به بررسی مفهوم تربیت و عوامل موثر بر تربیت دینی و رفتار اجتماعی کودک پرداخته شده و سعی شده آموزش رفتار اجتماعی و تربیتی با بهره گیری از قرآن کریم و منابع متعدد روایی مورد بررسی قرار گیرد. روش تحقیق در این پروژه به صورت توصیفی، تحلیلی و جمع آوری اطلاعات به صورت کتابخانه ای با استفاده از روش فیش برداری از آیات و روایات و مراجعه به کتاب های تربیتی متعدد انجام گرفته و نتیجه تحقیق بیانگر آن است که در حوزه ی تربیت اجتماعی راه کارهای عملی قرآن و روایات در تعمیق عقاید دینی کودکان نقش به سزایی خواهد داشت. این پژوهش درپنج فصل تدوین گردیده، و با ارایه نتایج و پیشنهادات و فهرست منابع خاتمه می پذیرد.
عیسی بخت آور حمید طاهرنشاط دوست
چکیده ندارد.
آرمیتا صمدی فاطمه بهرامی
چکیده ندارد.
آرزو محمودیان دهکردی محمدرضا عابدی
چکیده ندارد.
نسرین پورکبیریان فاطمه بهرامی
چکیده ندارد.
سولماز ربیعی مریم فاتحی زاده
چکیده ندارد.
مریم بیات فاطمه بهرامی
چکیده ندارد.
محمدکاظم دیانی کهر فاطمه بهرامی
چکیده ندارد.
شهین صمدی فاطمه بهرامی
چکیده ندارد.
کاظم خرم دل حمید طاهر نشاط دوست
چکیده ندارد.
مهدی ربیعی مهرداد کلانتری
چکیده ندارد.
فاطمه بهرامی منصوره طاهباز
چکیده ندارد.
فاطمه فلاحی سیچانی فاطمه بهرامی
چکیده ندارد.
حسین عباسی مولید فاطمه بهرامی
چکیده ندارد.
مریم شیری احمد احمدی
چکیده ندارد.
صمد اسلامی مهر فاطمه بهرامی
چکیده ندارد.
عرفانه رضوی پور رسول ربانی
چکیده ندارد.
سعیده بطلانی اصفهانی احمد احمدی
چکیده ندارد.
مرضیه شاه سیاه فاطمه بهرامی
چکیده ندارد.