نام پژوهشگر: محمد باقر سعیدی روشن
علی فتحی محمد باقر سعیدی روشن
یکی از مسائل بنیادین در تفسیر متون، معیارپذیری آن است، بدین معنا که برای داوری میان تفسیر درست و معتبر از غیر آن شاخص و میزانی وجود دارد. هدف از تفسیر متون به ویژه متون دینی، پی بردن به مراد مولف –است، بر این اساس معیارپذیری تفسیر، بر نوع نگرش و تحلیل ما از حقیقت، معنا، زبان، و روش بستگی دارد؛ چرا که تفسیر در صدد آن است که ما را به واسطه متن، به صورت روشمند، به مراد حقیقی مولف برساند. بر این اساس، دیدگاه رایج در سنت تفسیری اسلامی و حتی غربی، بر اساس اعتبار تفسیر و معیارپذیری آن بوده است. امکان تفسیر معتبر، تعین معنای متن، وابستگی معنای آن به مولف، اعتبار ظهور نوعی و لزوم کشف اراده متکلم از ظاهر کلام از جمله اصول مشترک عقلایی تفسیر است، از این رو در تفسیر متون، ضوابط عامی وجود دارد که تفسیر بر اساس آن ها انجام می گیرد. قرآن مجید نیز، از این قاعده مستثنا نیست، بلکه به عنوان وحی آسمانی که هدفش هدایت عموم مردم بوده، ساختار کلی زبان و بیان آن نیز مطابق اصول عام عقلایی، سامان یافته است؛ از این رو روش عموم مفسران در تفسیر قرآن، بر اصول زبان شناختی عقلایی، استوار بوده است. افزون بر آن، در خصوص قرآن کریم، مفاد و لازمه آیات فراوان و نیز مفاد روایات گوناگونی مانند: روایات روش فهم، روایات عرض، روایات ناهی از تفسیر به رأی، همگی گواهِ روشن معیارپذیری تفسیر قرآن کریم است. بدیهی است که هر دیدگاهی از جمله دیدگاه معیارپذیری تفسیر، در سایه تبیین و تحلیل دیدگاه های رقیب، جایگاه خاص خود را پیدا می کند، از این رو قبل از تبیین معیارپذیری تفسیر متون، مهم ترین مبانی و مستندات دیدگاه های معارض بررسی و نقد شده است. توضیح آن که با ظهور و بروز رویکردهای ذهنی گرای تفسیری همچون: هرمنوتیک فلسفی، ساختارشکنی، نو پراگماتیسم دردوره های اخیر، به رغم برخی اختلافات در تحلیل، معیارپذیری تفسیر متون، با تعارض ها و چالش های قابل اعتنایی مواجه گردید. نگرش ذهنی به حقیقت، زبان، معنا، استقلال معنایی متن از مولف و عدم وجود معنای معین در آن، از جمله مبانی و دلایل این رویکردهاست که وجود هر گونه ضابطه برای درک تفسیر درست و یا معتبر از نادرست را انکار می کند. این نوشتار به روش توصیفی - تحلیلی، با بررسی و نقد مبانی و دلایل رویکردهای معارض معیارپذیری، به این نتیجه می رسد که مشکل اساسی آن ها، نفی حقیقت به معنای مطابقت با واقع یا نسبی انگاشتن آن، انکار نقش حکایی زبان، نفی روش و روشمندی فهم، عدم تعین معنا، نادیده گرفتن واقعیات عینی و نیز اصول عقلایی و زبان-شناختی است. نفی حقیقت، و انکار نقش تصویرگری زبان و نگرش استقلالی به معنای متن، عدم تعین آن، و واقعه انگاری فهم، علاوه بر آن که پشتوانه علمی و استدلالی محکمی ندارد، در فهم متون به ویژه متون دینی با غرض و هدف پدید آورنده آن ها ناسازگار بوده و پیامدهای نادرستی از جمله اعتباربخشی به تفسیر به رأی، و نسبیت فهم را در پی دارد.
احسان مقدم دیمه محمد باقر سعیدی روشن
«حدیث» وسیله اطلاع ما از سنّت معصومان علیهمالسلام است. سنّت رفتار، گفتارو امضای معصوم(ع) وهمتای قرآن و یکی از منابع شناخت دین خداست. برخی افراد، که در زمان حیات معصومان علیهمالسلام زندگی میکردند به طور مستقیم به سنّت دسترسی داشتند، اما دیگران به طور غیر مستقیم و با غور و جستوجو در احادیث، در صدد نیل به مراد معصومان علیهمالسلام می باشند. بیشک، دستیابی به این مطلوب مهم، نیازمند بکارگیری روشهایی است که بر پایه مبانی استواری بنا شده اند. مجموعه این مبانی و روشها در جهت فهم حدیث دانش فقه الحدیث نام گرفته است. از سوی دیگر، دانش هرمنوتیک کلاسیک با هدف تنقیح مبانی و روش های فهم متن به وجود آمد و زمینه ساز تحولات فکری گسترده ای شد. وجود دغدغه ها و رهیافت های مشابه، بهره گیری این دو حوزه از تجربیات مشترک یکدیگر را ضروری ساخته است. مطالعات تطبیقی یکی از بهترین راه کارها برای انجام چنین تعامل سازنده ای می باشد. در پژوهش حاضرتلاش می شود مبانی فقه الحدیث را بررسی کنیم. همچنین مبانی متناظر آن را در هرمونتیک کلاسیک که علی رغم پاره ای اختلافات، دارای شباهتها و اشتراکات بسیار با مبانی مذکور در فقه الحدیث است، مورد پژوهش و مقایسه قرارداده و شباهت ها و تفاوتهای آن را در جهت امکان تاثیر متقابل بر یکدیگر بررسی می کنیم.