نام پژوهشگر: محمدعلی بابایی زکلیکی
مریم السادات حسینی محمدعلی بابایی زکلیکی
مطالعات بسیاری از ارتباط مثبت بازارگرایی و عملکرد کسب و کار خبر داده اند. اما در این میان، برخی از محققان به سوی جهت های جدیدی مبنی بر دیدگاه قابلیت های مبتنی بر بازار و نقش قابلیت های بازاریابی بر عملکرد کسب و کار هدایت شدند. بطوریکه بازارگرایی به عنوان یکی از اجزاء این دیدگاه بیان شده است. پژوهش حاضر به بررسی ارتباط قابلیت های بازاریابی بر عملکرد کسب و کار در شرکت های تولیدی فعال در صنعت موادغذایی می پردازد. هدف از انجام این پژوهش بررسی ارتباط قابلیت های بازارمحور و عملکرد کسب و کار با در نظر گرفتن سایر قابلیت های بازاریابی موثر بر عملکرد می باشد. پرسش اصلی این است در صورت بررسی همزمان قابلیت بازار محور و سایر قابلیت های بازاریابی با عملکرد کسب و کار نتیجه چگونه خواهد بود؟ بدین منظور پرسشنامه ای تهیه شد و جهت پاسخگویی در اختیار جامعه آماری پژوهش (مدیران شرکت های تولید کننده موادغذایی) قرار داده شد. تعداد 186 پرسشنامه تکمیل گردید. داده های پرسشنامه با استفاده از ابزار تحلیل همبستگی و ضریب همبستگی و مقایسه میانگین ها مورد بررسی قرار گرفت. با تأیید دو فرضیه، ارتباط قابلیت های زنجیره تأمین با عملکرد کسب و کار و همچنین قابلیت های منابع انسانی و عملکرد کسب و کار مثبت ارزیابی شد. از دیگر نتایج تحقیق، ارتباط مثبت میان متغیرهای قابلیت بازاریابی با یکدیگر است. بطور خلاصه می توان گفت، مدیران واحدهای تولیدی می توانند با توسعه قابلیت های زنجیره تأمین، محصولات را در مکان و زمان مناسب در جهت بهبود عملکرد توزیع نمایند و با ایجاد ترکیبی قوی از مدیریت منابع انسانی و شایستگی منابع انسانی که به راحتی توسط رقبا قابل تقلید نمی باشد، ارزش افزوده ای برای کسب و کار بوجود آورند. همچنین در بررسی اثر تمامی قابلیت های مبتنی بر بازار بر عملکرد کسب و کار بصورت همزمان ، اثر دو قابلیت بیرونی بر عملکرد کسب و کار واضح نبود. این نتیجه نشان می دهد که مدیریت قابلیت های بازاریابی وظیفه مشکل و پیچیده ای است و لذا می بایست توسط تمامی عناصر سازمانی و با هدایت مدیران ارشد ایجاد و توسعه یابد.
مریم حسینی محمدعلی بابایی زکلیکی
در سال های اخیر اخلاق، توجه به مسائل اخلاقی و حقوق مصرف کننده بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته است، به طوری که مصرف کنندگان امروزی اهمیت زیادی برای رعایت الزامات اخلاقی قائل هستند. همین امر سبب محتاط تر شدن شرکت ها نیز شده، زیرا رفتارهای غیراخلاقی، شهرت برند آنها را تهدید می کنند. مساله مورد نظر این تحقیق این است که ادراک مصرف کننده از رفتارهای اخلاقی شرکت تا چه حد و در چه زمینه هایی می تواند بر تمایل به خرید مصرف کننده تاثیر بگذارد. در مدل این تحقیق ادراک مصرف کننده از رفتارهای اخلاقی شرکت متغیر مستقل، شهرت شرکت متغیر تعدیل کننده و تمایل به خرید متغیر وابسته هستند. این تحقیق، از لحاظ هدف یک تحقیق کاربردی و از حیث نحوه گردآوری داده ها توصیفی از نوع پیمایشی- همبستگی می باشد، جامعه آماری دانشجویان شاغل به تحصیل در شهر تهران می باشد که تجربه خرید لپ تاپ را داشته اند. چنین جامعه آماری نامحدود در نظر گرفته می شود و با توجه به جدول تعیین نمونه کرجسی و مورگان نمونه آماری به تعداد 384 برای چنین جامعه ای کفایت می کند، تعداد 500 پرسشنامه در بین دانشجویان توزیع شد که 425 پرسشنامه تکمیل و مسترد گردید. داده ها با استفاده از روش های آماری معادلات ساختاری، آزمون نرمال کلموگروف- اسمیرنوف، تحلیل عاملی تاییدی و آزمون t زوجی و با استفاده از نرم افزار lisrel نسخه 8.8 و نرم افزار spss نسخه 18 مورد تحلیل قرار گرفتند.
زهرا موسوی کیاسری محمد سلطانی دلگشا
در طول دهه¬های گذشته، سیستم برنامه¬ریزی منابع سازمان(erp)، به عنوان یکی از مهم¬ترین پیشرفت¬ها در استفاده از فناوری اطلاعات شناخته شده¬است. سیستم erp جهت رقابت در بازارهای به سرعت در حال گسترش و یکپارچه، باید به منظور اطمینان از دستیابی به کارآیی، اثربخشی و زیرساخت¬های اطلاعاتی قابل اطمینان بکارگرفته شوند. پیاده¬سازی سیستم erp که حجم عظیمی از منابع انسانی و سایر منابع سازمانی را دربرمی¬گیرد ، معمولاپروژه¬ای بزرگ و پیچیده است. علیرغم مزایایی که پیاده¬سازی موفق این سیستم به همراه دارد شواهدی زیادی نیز وجود دارد که حاکی از شکست پروژه¬های erp است. بدین منظور پژوهش حاضر در پی حل مشکل مربوط به شکست این پروژه¬ها از منظر حاکمیت است. نقش حیاتی فناوری اطلاعات در سازمان¬ها منجر به شکل¬گیری این رویکرد شده¬است که حاکمیت در جهت پشتیبانی از اهداف کسب وکار و توانمندنمودن آن در راستای کاهش ریسک مرتبط با پیاده سازی فناوری اطلاعات باید مدیریت شود.علیرغم اینکه تاثیر مستقیم اقدامات مدیریتی بر پیکره¬بندی فناوری اطلاعات شناخته شده است، اثر مستقیم آن¬ها در سودمندی فناوری اطلاعات و عملکرد سازمان ناشناخته باقی مانده¬است. تمرکز ما در این پژوهش بر ارتباط مستقیم حاکمیت و موفقیت سیستم erp است و فرض ما این است که با پیاده سازی اقدامات کلیدی حاکمیت، موفقیت سیستم erp نیز افزایش پیدا می¬کند. از جمله اقدامات حاکمیتی که مورد نظر این مطالعه است، بکارگیری راهبرد فناوری اطلاعات/سیستم اطلاعاتی، دستیابی به همراستایی راهبردی، ارائه ارزش بواسطه سیستم erp، تعهد مدیریت به کل پروژه ، بکارگیری فرم مشارکتی تصمیم¬گیری وفرآیند پیاده-سازی¬ای که در برگیرنده کلیه ذی¬نفعان اصلی سیستم باشد، می باشد. همچنین در این پژوهش از یک ابزار جامع،کامل ،چند متغیره و معتبر برگرفته از مدل پرکاربرد موفقیت سیستم¬های اطلاعاتی دیلان و مکلین(2003) جهت ارزیابی سیستم erp استفاده شده-است. با در نظر گرفتن روابط بین ابعاد حاکمیت و همچنین متغیرهای برگرفته از مدل دیلان و مکلین مدل مفهومی پژوهش توسعه یافت که با جمع¬آوری داده¬ از شرکت¬های گروه مپنا و تجزیه و تحلیل آن¬ بواسطه نرم افزار smart pls مورد آزمون قرارگرفته¬است. نتایج بدست آمده حاکی از آن است که حاکمیت می¬تواند اثر قابل توجهی بر موفقیت سیستم erp داشته باشد. واژگان کلیدی: سیستم برنامه ریزی منابع سازمان، حاکمیت ، همراستایی راهبردی، موفقیت erp، ارائه ارزش بواسطه¬ی erp ،همراستایی راهبردی.
نیلوفر حسنی محمد سلطانی دلگشا
با پیشرفت فناوری اطلاعات در دنیای رقابتی امروز، سازمانها برای بقاء در بازار جهانی به دنبال کسب مزیت رقابتی هستند، یکی از شاخههای فناوری اطلاعات که امروزه بیش از پیش مورد توجه مدیران قرار گرفته، هوش تجاری است اما بسیاری از سازمانها به دلیل هزینههای هنگفت، زیرساختهای موردنیاز و .... از پیادهسازی این سیستم اجتناب میکنند لذا می توان برای رفع این مشکل آن را با نرم افزار به عنوان سرویس ادغام نمود. نرم افزار به عنوان سرویس بخشی از رایانش ابری است که یک مدل جدید ارائه سرویس میباشد که برنامههای کاربردی را از طریق اینترنت برای مشتریان فراهم میکند. در زمینه پذیرش هوش تجاری به عنوان یک سرویس تا بحال پژوهشهای بسیار کمی انجام شده که اغلب بصورت کیفی بوده است؛ در این پژوهش سعی شده به صورت کمی و مطالعه میدانی پذیرش هوش تجاری به عنوان سرویس مورد بررسی قرار گیرد. عوامل زیادی در پذیرش هوش تجاری به عنوان یک سرویس موثر هستند و سازمانها باید بطور نظاممند این عوامل را پیش از تصمیمگیری به پذیرش، ارزیابی نمایند. پژوهش حاضر با هدف شناسایی عوامل موثر بر پذیرش هوش تجاری به عنوان یک سرویس در شرکتهای ایرانی صورت گرفتهاست. در این پژوهش، برای بررسی مطالعات پیشین و شناسایی عوامل از روش فرا ترکیب استفاده شدهاست؛ بعد از شناسایی عوامل آنها را در سه گروه فناوری، سازمان و محیط طبق چارچوب toe طبقهبندی کردیم. پس از آن به وسیله نظر سنجی خبرگان 4 عامل حذف و در نهایت 38 عامل به عنوان عوامل تاثیرگذار در پذیرش هوش تجاری به عنوان یک سرویس، در مدل مفهومی پژوهش قرار گرفتند. جهت آزمودن مدل، مطالعه موردی در چندین شرکت که در حال پیادهسازی و یا اجرای هوش تجاری بودند،انجام گردید و در نهایت با استفاده از تکنیکهای مدلسازی معادلات ساختاری و نرم افزار pls جهت تجزیه و تحلیل دادهها استفاده شد. یافتهها بیانگر آن است که تمام عوامل شناسایی شده در پذیرش هوش تجاری به عنوان سرویس، موثر هستند.