نام پژوهشگر: محمود زمانی

طراحی مرکز دبستان و پیش دبستانی با رویکرد مدرسه سالم
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه هنر - دانشکده معماری و شهرسازی 1389
  محمود زمانی   علیرضا مستغنی

امروزه آموزش مقوله ای است که اساس روند پیشرفت در آینده را برای دولت ها تضمین می کند. ابعاد گسترده این رویکرد دولت ها را برآن داشته است که برنامه ریزی های دقیق کوتاه مدت و بلند مدت را در این حیطه در دستور کار خود قرار دهند.اما قبل از هر اقدام عملی دراین حیطه باید به این نکته توجه داشته باشیم که فرآیند آموزش پس از مرحله برنامه ریزی ، باید در کنار اهمیت محیطهای یادگیری دیده شود. محیطی که امروزه در کشور ما به کمترین عناصر شکل دهنده خود همچون کف ، سقف و دیوار نازل گردیده است، درحالیکه صرف وجود این عناصر برای شروع فرآیند یادگیری نمی تواند ما را در دستیابی به اهداف آموزش یاری نماید ، بلکه می تواند صدمات جبران ناپذیری را بر جامعه وارد نماید. تاثیر معماری بر فرآیند آموزش از مدت ها پیش امری شناخته شده است ، بطوریکه در تجربیات دیگر کشور ها این فرآیند به خوبی برنامه ریزی و اجرایی گردیده است .در اغلب کشورها استانداردهای محیط های آموزشی جامعی تدارک دیده شده که مطالعات کامل و جامعی را در حیطه های روانشناسی و معماری را در بر داشته است. نگاهی به سیر روند شکل گیری محیط های آموزشی در دنیا می تواند اهمیت توجه به مقوله طراحی محیط های آموزشی را نشان دهد.روندی که در قرن 18 با جنبش اصلاح مدارس به ویژه در سالهای پس از جنگ جهانی دوم شدت گرفت و روند رو به تکاملی را تا به امروز در حال سپری کردن است.ساختمان های آموزشی که با مفهوم تربیت و رشد نسل های آینده در نظر گرفته می شوند همیشه و به ویژه در دوران معاصر برای طراحان موضوعی مورد توجه بوده است. قدرت و توان در خلق ساختمان هایی که برای تمرکز رشد فرهنگی مناسب اند، مستقیما به طراحی فضاهای هدایت کننده به فعالیت های فکری مربوط می شود.مواردی نظیر روشنایی و نورپردازی ،رنگ،آرایه بندی،ارتباطات،خلق حیاط های منطقه بندی شده و غیره برای به دست دادن معماری همگام با فرآیند آموزش از جمله جنبه های اساسی کار هستند.چشم پوشی از این عناصر در طراحی امروز در محیط های آموزشی در کشور ما ،لزوم توجه به طراحی مراکز آموزشی با رویکرد مدرسه سالم را نشان می دهد. در این پروژه با انتخاب سایت مناسب در همگام سازی معماری و معماری داخلی با برنامه ریزی فیزیکی مناسب در سایت تلاش خواهد شد، تاثیرات نگاه معمارانه به مقوله آموزش با رویکرد شکل گیری مدرسه سالم ،نیزنشان داده شود

بررسی تأثیر نقش دانش مصرف کننده بر ارزیابیهای او از تعمیم نام تجاری
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه پیام نور - دانشگاه پیام نور استان البرز - دانشکده علوم انسانی 1390
  محمود زمانی   محمد حقیقی

در این تحقیق تأثیرات دانش مصرف کننده بر ادراک او از تناسب بین یک کالای جدید و کالای اصلی نام تجاریش مورد مطالعه قرار گرفته است.چهار سوال اصلی تحقیق بدین شرح بودند: 1- آیا دانش محصول بر ادراک تناسب مصرف کننده در ارزیابی های او از بسط برند تأثیر گذاراست؟ 2-آیادانش برندبر ادراک تناسب مصرف کننده در ارزیابی های او از بسط برند تأثیر گذاراست؟ 3- اگر این دو عامل تأثیر گذارند آیا تأثیرات آن ها یکسان است یا اینکه تأثیرات متفاوتی دارند؟ و 4- آیا طبقه کالای اصلی برند بر میزان تاثیر گذاری این دو عامل تاثیر گذار است؟ برای پاسخ به این سوالات دو مطالعه طراحی گردید.در مطالعه اول که طبقه کامپیوتر را مورد بررسی قرار می دهد دو فرضیه اول بیان می کنند که دانش محصول و برند رابطه مثبتی با ادراک تناسب مصرف کننده در ارزیابی های او از گسترش برند دارند. در دو فرضیه دوم نوع برند مورد توجه قرار می گیرد. فرضیه2aبیان می کند که در ارزیابی بسط برند کارکردی دانش محصول نقش غالب (مسلط) را بازی می کند. به بیان دیگر تأثیر دانش محصول بر ادراک مصرف کننده ازتناسب بین کالای اصلی نام تجاری کار کردی وکالای جدیدش بیشتر از دانش برند است. از طرف دیگر فرضیه 2b بیان می کند که ادراک تناسب مصرف کننده بین کالای اصلی نام تجاری پرستیژی و کالای جدیدش بیشتر به وسیله دانش برند تحت تأثیر قرار می گیرد تا دانش محصول . سپس این چهار فرضیه برای طبقه کالایی دیگری(کفش ورزشی) مورد آزمایش قرار گرفت.تا تاثیرات طبقه محصول آشکار شود. داده ها از دانشجویان دانشگاه تهران (دانشکده های مدیریت و فنی مهندسی(کامپیوتر) ) جمع آوری گردید. برای آزمون فرضیات تجزیه و تحلیل واریانس (anova) مورد استفاده قرار گرفت. در مطالعه اول ،(h1bوh2b)که در رابطه با دانش برند و برند پرستیژی بودند در آزمون فرضیات مورد تائید قرار گرفتند اما فرضیاتی که در رابطه با دانش محصول و برند کار کردی بودند (h1a h2a) از نظر آماری مورد تائید قرار نگرفتند.اما در مطالعه دوم،بر خلاف مطالعه اول فرضیه h1a مورد تائید قرار می گیرد و در فرضیهh2a نیز بر خلاف انتظار محقق دانش برند نسبت به دانش محصول نقش مهم تری ایفا می کند. این نتایج نشان می دهد که اثرات دانش محصول و برند در انواع مختلف برند(پرستیژی،کارکردی) متفاوت است.همچنین، طبقه کالای اصلی نام تجاری بر میزان تاثیر گذاری دانش محصول و برند بر ادراک تناسب در ارزیابی بسط برند موثر است.