نام پژوهشگر: پروین نبیان
لاله زار حاتمی اعظم پرچم
معناشناسی واژه های قران، از روش های نوین پژوهش در قران است. معناشناسی رحمت و محبّت قصد دارد از طریق بررسی کلمات وعبارات هم نشین برخی از واژگان کلیدی مربوط بدان نظیر: مودّت، ولایت، عبادت، قرب، ذکر و خلیفه الله، در بافت و سیاق آیات قران، معارف نهفته را در باطن آیات آشکار نماید و به هم پیوستگی معارف قران و اندیشه ی نظام دار بودن آن را هویدا سازد تا پاسخی باشد برای خاورشناسانی که محتوای قران را مطالبی با سبک پریشان و گسیخته و بیگانه از یکدیگر می دانند. برخی از نتایج این رساله عبارتند از: توحید در میدان معنائی رحمت و محبّت و واژه های مربوط بدان، نقش اساسی و محوری دارد. از مصادیق رحمت الهی بر بندگان آن است که با اندیشیدن مداوم در آیات الهی در صحنه ی هستی، ایمان آنها افزایش یافته و به تدریج به مقام توحید رسیده و در خلوص و محبّت به خداوند توانمندتر می شوند(بقره/2،163-165). داشتن اندیشه و رفتار توحیدی و خلوص،مومنان را در مسیر کمال و طی درجات عبادی و قرب الهی ، امداد می رساند(انعام/6،102)؛ (هود/11، 61). همراهی عبادت و قرب با ذکر الهی، او را مصداقی از خلیفه الله بر روی زمین می گرداند(بقره/2،30-31). در مقابل، کسانی که به آیات الهی در هستی بی توجّهند، توحید را کنار زده و نتیجه ی شرکشان عذاب الهی و محروم ماندن از رحمت رحیمی پروردگار خواهد بود(عنکبوت/29، 23 )؛(مائده/5، 74-73)؛( نحل/16، 106-107).
سکینه مخمدپور محمد بیدهندی
چکیده: مهمترین اصل در مکتب شیعه که این مکتب را از سایر مکتب ها متمایز می سازد،اصل امامت است.به همین دلیل تبیین عقلانی این اصل،نزد متکلمان شیعه از اهمیت زیادی برخوردار می باشد. مهمترین دلیل عقلی ای که متکلمان شیعه در اثبات اصل امامت به کار برده اند مبتنی بر قاعده لطف است. محور اصلی این تحقیق بررسی میزان اعتبار عقلی قاعده لطف ومیزان کارآیی این قاعده در اثبات اصل امامت و صفات خاص امام (علم و عصمت) است. هدف از این تحقیق این است که با توجه به اهمیت اصل امامت در کلام شیعه و نقش مهمی که قاعده لطف در تبیین عقلانی اصل امامت و صفات خاص امام دارا می باشد،واکثر مخالفان ضرورت عقلی امامت با ابطال ضرورت عقلی قاعده لطف یا انکار کارآیی آن در اثبات اصل امامت،ضرورت عقلی امامت را مورد انکار قرار می دهند؛ضرورت عقلی قاعده لطف و کارآیی آن در اثبات اصل امامت و صفات خاص امام را مورد بررسی قرار دهد؛تا اثبات شود که قاعده لطف که اصل اساسی شیعه یعنی اصل امامت،بر آن مبتنی است،قاعده ای یقینی بوده و در مقابل شبهات مخالفان ضرورت عقلی امامت کارآیی لازم را دارا می باشد. ما در این تحقیق ضمن بررسی دلایل متکلمان شیعه وسنی در رد و اثبات قاعده لطف،اعتبار عقلی این قاعده را مورد اثبات قرار دادیم. در مرحله بعد نیز با تبیین و مقایسه دلایل متکلمان اسلامی در اثبات و رد اعتبار قاعده لطف و مقایسه برهان لطف با برهان عنایت ، به بررسی میزان کارآیی قاعده لطف در اثبات ضرورت وجود امام پرداختیم.در پایان با تبیین دلایل متکلمان شیعه در اثبات خصوصیات علم امام و نیز تبیین دلایل عقلی ای که در اثبات ضرورت عصمت امام مطرح شده بود، نسبت بین قاعده لطف وعلم وعصمت امام را مورد بررسی قرار دادیم. از بررسی های انجام شده در این تحقیق،این نتایج به دست می آید که قاعده لطف،قاعده ای عقلی و یقینی بوده و ضرورت وجود امام و صفات خاص امام (علم و عصمت)از طریق این قاعده قابل اثبات است.
محبوبه پهلوانی نژاد پروین نبیان
همواره گرایش های فکری در عالم اسلام به دو قسم عمده گرایش های عقلی و نقلی تقسیم می شود. پیروان گرایش های نقلی، گروه های ظاهرگرایی چون اشاعره،مشبهه، مجبره و ... می باشند. در حالی که پیروان گرایش های عقل گرایانه را گروه هایی چون شیعه و معتزله تشکیل می دادند گذشته از نزاع تاریخی بر سر به کارگیری عقل یا نقل در فهم متون دینی در عالم اسلام،مسئله دیگر اختلاف گروه های عقل گرا در تفسیر گزاره های دینی بوده است که از آن میان می توان به فرقه معتزله در میان گرایش ها فکری عالم تسنن و برخی متکلمان و فلاسفه که خود را وامدار تفکر شیعی می دانستند اشاره نمود. در حقیقت، وجه بارز اشتراک میان این گروه ها اتفاق همه آنها بر موضع تاکید بر مسئله عقلانیت در حوزه دین بود به گونه ای که بسیاری از مستشرقان غربی(نک: مادلونگ،1375: 116، نیز نک: سبحانی،1383: 45) و به تبع ایشان برخی متفکران عرب (نک:سبحانی،1383: 34) به ریشه های مشترک فکری دو فرقه و تاثیر پذیری شیعه و معتزله از یکدیگر معتقد شده اند که در جای خود محل تامل و بررسی است. . بحث در پژوهش حاضر بر سر مسئله عقل گرایی در تفکر دو متفکر از دو فرقه شیعه و معتزله است. صدرالمتالهین متفکر شیعی و قاضی عبدالجبار متکلم معتزلی.از سویی در نظام تفکر وجود شناسانه صدرالمتالهین، عقل حقیقتی تشکیکی و دارای مراتب بوده که توانایی کشف تجلیات و ظهورات حقیقت هستی را دارد و اعلی مرتبه آن حضور در محضر معلوم و شهود عقلانی آن است و در این مرتبه است که حقیقت شرع با عقل پیوند می خورد . در حالی که در تفکر قاضی عبدالجبار عقل جلوه ای فربه و پررنگ داشته و نهایت مراتب آن معادل عقل استدلالی است. از این رو،عقل به کارگیری شده در نظام تفکری او عقلی محدود به فهم و تحلیل ظواهر بوده و وی همواره در پی هماهنگی گزاره های دینی با یافته های عقلانی خویش می باشد. برون داد اختلاف در نوع نگاه عقلانی به مسائل، شیوه عقل گرایانه قاضی و ملاصدرا را در تحلیل مسائل اساسی دینی به گونه ای واضح از یکدیگر متمایز می نماید. که در این نوشتار به آن خواهیم پرداخت. با بررسی دقیق جوانب و مبانی تفکری هر دو فرقه می توان گفت که تعریف عقل و جایگاه عقل گرایی در هر یک از مکاتب مذکور متفاوت است. به عبارت دیگر، در حالی که عقل گرایی معتزلی بیشتر حول محور پاسخ گویی به سئوالات مطروحه دیگر گروه های کلامی و جدل با ایشان شکل گرفته بود مسئله عقل در نظام تفکر شیعی از اهمیت اساسی و بالذاتی برخوردار است که روایات وارده از معصومین علیهم السلام بیانگر همین معنا است. آنچه در این نوشتار به آن پرداخته خواهد شد مقایسه دو اندیشمند از این دو گروه در مسئله عقل گرایی است.
زهرا بهرامی آبادی پروین نبیان
چکیده: بدون شک اساسی ترین و کلیدی ترین مباحثی که در نظام های معرفتی مطرح می گردد، در ارتباط با مبدأ هستی و تبیین معرفت و تصویری صحیح از اوست. در این خصوص دیدگاه های زیادی از سوی متفکران ارائه گشته و هر فرقه و مشرب با نظر به مبادی و مبانی عقلی خاص خود، به طرح نظریه پرداخته است. به دیگر سخن، در یک برآیند کلی، طیف وسیعی از دیدگاه های عقل گرایانه تا شهود گرایانه وجود داشته است که نماینده ی عقل گرایی، فلاسفه و نماینده نگاه شهود گرایانه، عرفا محسوب می شوند. در این پژوهش، کوشش شده است تا خدا در دو نظام معرفتی مهم، یعنی مکتب فلسفی عقلانی ابن سینا و مشرب عرفانی ابن عربی بررسی گردد. به عبارتی، بحث میان رئیس فلسفه استدلالی مشاء - ابن سینا- و مدون عرفان نظری - شیخ اکبر محی الدین بن عربی- است. خدایی که از طریق روش مشائی ابن سینا شناخته می شود، تفاوت جوهری با خدایی که از طریق مشرب شهودی ابن عربی شناخته می شود، دارد و این اختلاف ریشه در مبانی اعتقادی آنان دارد. خدا در نگاه ابن سینا در مقام اثبات و مباحث معرفت شناختی یکی از مصادیق مطلق وجود می باشد، برای او وجود خدا بدیهی نیست و نیازمند به اثبات آن است و در نظام وی شک در مورد خدا، امری معقول می باشد، اما خدا نزد ابن عربی با توجه به نگاه وحدت وجودی اش، یکی از مصادیق وجود نیست، بلکه تنها مصداق وجود است و وجود مطلق لابشرط است که مقید به هیچ قیدی، حتی قید اطلاق نیست و خدای او عین وجود است، نه اینکه وجود، مقسمی باشد برای خدا و مخلوقات، و در نظام عرفانی ابن عربی، شک در وجود خدا، شک در اصل وجود است که امری محال است و قطعاً به سفسطه می انجامد. خدای که از طریق مشرب مشائی ابن سینا شناخته می شود، از آن جهت که خدایی است مفهومی، نمی تواند رابطه ی وجودی با انسان برقرار کند، لذا پیوندی با موجودات عالم از جمله انسان ندارد، بنابر این، خدای ابن سینا بیگانه با موجودات از جمله انسان است. در حالیکه، خدای ابن عربی آشنا ترین آشنای انسان و بلکه خود حقیقی انسان است. دیدگاه های فوق، هر یک ناشی شده از مبانی و مبادی عقلی خاص خویش است، به عبارتی، دیدگاه ابن سینا ناشی از مبانی عقل گرایانه و مشرب استدلالی صرف اوست و دیدگاه ابن عربی ناشی از مبانی اصلی شهود گرایانه است که ریشه در اعتقاد او به وحدت وجود دارد. لذا، می توان گفت، اختلاف اساسی و جوهری میان خدای فلسفی ابن سینا و خدای عرفانی ابن عربی دارد و تصویر خدا نزد ابن سینا غیر از تصویر او نزد ابن عربی است. کلید واژه: ابن سینا، ابن عربی، خدا، واجب الوجود، اسماء و صفات، تجلی
زهرا حمزه زاده پروین نبیان
موضوع شفاعت در میان مجموعه مباحثی که در حوزه الهیات به ویژه معاد شناسی مطرح بوده است ، همیشه توجهات زیادی را به خود مشغول ساخته است در واقع شفاعت در روز قیامت ، روزنه ای از امید و آرزوست که آیین اسلام به روی گنهکاران گشوده تا از رحمت الهی ناامید نگردند و در اثر بی نصیب دانستن خود از آمرزش الهی در گناه و معصیت فرو نروند. البته درباره این اصل و تحقق آن همه فرق و مذاهب اسلامی اتفاق نظر دارند و درون جامعه اسلامی شاید نتوان گروهی را یافت که از اساس منکر شفاعت باشد . حتی کسانی ، همچون فرقه وهابیت که امامیه را به جهت اعتقاد به شفاعت تکفیر می کنند خود به صورت خاصی به شفاعت قائل هستند . در این زمینه محمد بن عبدالوهاب که موسس فرقه وهابیت است می گوید، ما طبق روایات رسیده از جانب شرع مقدس ، شفاعت در روز قیامت را برای پیامبر اکرم (ص) و سایر انبیاء و فرشتگان و اولیاء خدا و اطفال ثابت و محقق می دانیم اما وظیفه ما این است که شفاعت را از خدا که مالک واقعی و اذن دهنده شفاعت است بخواهیم و بگوییم که خدایا پیامبر ما در روز قیامت شفیع ما باشد و هر که از غیر خدا تقاضای شفاعت کند درست کار مشرکین را مرتکب شده و با آنان هم عقیده شده است. با وجود اتفاق نظر درباره اصل وجود شفاعت در مورد نحوه ی تاثیر آن بین مسلمانان اختلاف نظر وجود دارد .اعتقادمعتزله که نماینده ایشان دراین رساله قاضی عبدالجباراست،این است که دایره ی تأثیر شفاعت پیامبر (ص)تنها درترفیع درجه اهل بهشت است.درمقابل اشاعره که نماینده ایشان دراین رساله فخررازی است،معتقدندکه شفاعت پیامبر(ص) به این معنی است که گنهکاران را از عذاب دوزخ می رهاند تا وارد آتش نشوند و آن ها هم که در آن می سوزند ، در پرتو شفاعت پیامبر (ص) از آتش دوزخ خارج شده وارد بهشت می شوند . اما شیعه که نماینده ایشان دراین رساله علامه طباطبایی است، به تبعیت از فرمایشات ائمه اطهار علیهم السلام راهی میانه برگزیده است و معتقد است که شفاعت اولیای خدا منوط به اذن پروردگار جهان است و تا اجازه وی نباشد ، هیچ کس نمی تواند شفاعت نماید و اذن خدا بی جهت و بی حکمت نخواهد بود و شامل حال کسانی می شود که برای عفو و اغماض شایستگی دارند و لغزش و گناه آنان به مرحله ی طغیان نرسیده است و رابطه ی معنوی خود را با خداوند قطع نکرده اند. در این پژوهش سعی و تلاش شده تا ضمن ارائه دیدگاه های فخر رازی ، قاضی عبدالجبار ، محمد بن عبدالوهاب و علامه طباطبایی پیرامون شفاعت و بیان شباهت ها و تفاوت های آن ، اشکالاتی که از ناحیه منکران و منتقدان مطرح گردیده، همراه با پاسخ تبیین گردد و با استناد به آیات و روایات اثبات کنیم که مساله شفاعت نه تنها منافاتی با توحید ندارد بلکه تاکیدی است بر این که با تمسک به ارواح طیبه ی انبیاء و اولیاء و صالحان در سایه ی اذن الهی زمینه ی تقرب و دست یابی به رحمت واسعه ی الهی برای بندگان فراهم می آید.ودر واقع شفاعت بهانه ای است برای حفظ رابطه قلبی(رابطه ولایت)با اولیای الهی تا در نتیجه این ارتباط زمینه تکامل انسان ها فراهم گردد.
شکوفه عنایتی خرزوقی مهدی امامی جمعه
اینکه نفس موجودی روحانی از عالم اعلی است و استعدادهایی در او نهاده شده که با بالفعل شدن آن با ابزار مادی، کمال او حاصل می شود و آنگاه از این دنیا رخت بربسته، با مبادی عالیمتصل گشته و به وطن اصلی خود باز می گردد، مورد اتفاق اکثر فلاسفه اسلامی است و هر کس به طریقی آن را تبیین می کند. سهروردیکه موسس حکمت اشراقی است ونور را اساس و پایه فلسفه خود قرار داده است َسیر تکامل نفس را بر اساس این حکمت به نحوه خاصی مبتنی بر اصالت نور تبیین می کند. نگارنده در این رساله خواهان آن است که نحوه ی تکامل نفس انسانی را به عنوان نوری از انوار الهی در آثار این حکیم بررسی کند و چشم انداز کلی او را در این زمینه به نمایش بگذارد. به این منظور آراء وی در این زمینه مورد بررسی قرار گرفته و معلوم شده است که از نظر وی نفس نوری مجرد است که تعلق به دنیا باعث جدایی او از عالم نور که موطن اصلی اوست، شده است. از نظراو علم و عمل سالک از یک طرف و اتصال با عقل فعال و جذبه ربانی حق تعالی از طرف دیگر، در دنیا عامل تکامل اوست.سالک با طی مراحل سلوک درونی، قادر خواهد بود از ماده قطع علاقه کرده و با موت ارادی عالم نور را مشاهده کند و هر چقدر تجرد او از ماده بیشتر باشد، به مبادی عالی تر که همان انوار قاهر اند،مشابهت یافته و نوعی اتحاد روحانی و استغراق علمی با آنها یافته و در نتیجه به کمال شایسته خود نائل خواهد شد و در آخرت به لذت ناشی از آن دست مییابد و در مراحل بالاتر کمال، با فناء در ذات مقدس الهی به بقاء خواهد رسید.
فاطمه ترکان سیدمهدی امامی جمعه
عقل و عقلانیت یکی از مهمترین مفاهیمی است که همواره مورد توجه بشر از جمله پیروان ادیان الهی بوده است. نسبت عقل و وحی ، قلمرو ادراکات و اعتبار حکم عقل در منظر دین، از چالش های جدی مورد بحث در بین اندیشمندان مسلمان در طول تاریخ بوده است. در بین شیعیان و براساس آموزه های ائمه (ع) عقل از جایگاه ارزشمندی برخوردار بوده و کاوش های عقلی و فلسفی در کسب معارف دینی مورد تاکید بوده است. در این پژوهش به محضر امام موسی بن جعفر (ع) رفته و تلاش نموده ایم با استفاده از مفاهیم فلسفی حکمت متعالیه مباحث پیرامون عقل در روایات حضرت را مورد کنکاش قرار دهیم. در ابتدا مبتنی بر روایت معروف امام خطاب به هشام، معانی عقل را استخراج و با آموزه های حکمت متعالیه انطباق دادیم و فضائل عقل و ویژگی های عاقلان را از نظر امام بحث نمودیم. سپس قلمرو ادراکات عقل در روایات حضرت را مورد بحث قرار دادیم و با تبیین مبادی مادی و صوری عقلی در این احادیث، به بررسی مبانی عقل از دیدگاه امام هفتم (ع) پرداختیم، تا مشخص نماییم که حکم عقلانی از چه اعتباری در نزد حضرت برخوردار است. در این رساله بر اساس روایات معتبر امام، می توان نتیجه گرفت که در دیدگاه حضرت، عقل از مراتب مختلفی برخوردار بوده و در هر مرتبه به سطحی از ادراکات و معارف دست می یابد. استکمال عقل و شکوفایی آن از طریق به کارگیری مراتب اولیه عقل، انجام طاعات و دوری از معاصی و پیروی کامل از اهل بیت (ع) میسر است و در مرتبه عقل استدلالی و برهانی، انسان می تواند با بهره از اصول اولیه و صورت های استدلالی به نتایجی معتبر در معارف دینی و از جمله مقوله توحید دست یابد و اعتبار این امورِ عقلی و برهانی، اعتباری ذاتی است.