نام پژوهشگر: یوسف نوظهور
عزیزه زیرک باروقی سید مصطفی شهرآیینی
دکارت به عنوان پدر فلسفه جدید از بزرگترین فلاسفه دوره مدرن به شمار می رود و طبیعی است که در تاریخ فلسفه جدید و معاصر غرب ، جایگاهی بس بزرگ و تأثیرگذار دارد فلسفه او چه در زمان خودش و چه پس از او تا به امروز همواره مورد توجه بوده است و مفسران و شارحان بسیاری از سنتهای فلسفی گوناگون کوشیده اند تفسیری نو از نظام فکری او ارائه دهند . کاتینگهام استاد فلسفه دانشگاه ریدینگ انگلستان از جمله دکارت شناسان زنده و رشناسی است که آثار متعددی درباره ابعاد گوناگون نظام فکری دکارت دارد و تازه ترین ترجمه از مجموعه آثار دکارت در زبان انگلیسی را او به همراه دو دکارت شناس دیگر منتشر کرده اند . کاتینگهام می کوشد تا با نظر به توجه اصلی دکارت به پی ریزی مبانی علم نوین ، فلسفه او را به گونه ای تفسیر کند که او را از حالت یک متافیزیسین محض درآورد و به نوعی نشان دهد که آنچه دغدغه اصلی دکارت را تشکیل می داده است نه پرداختن به مباحث بی حاصل فلسفی بلکه استفاده از فلسفه برای بنیان نهادن مبانی علم بوده است . البته بدیهی است که دکارت به فراست دریافته بود که برای پی افکندن مبانی علم نوین نخست باید طرح فلسفه ای نو دراددازد . ویژگی منحصر به فرد تفسیر کاتینگهام از دکارت این است که او چون مترجم آثار دکارت است با احاطه کامل به تمام ابعاد فکری او و با توجه به آثاری که گاه از نظر دیگر شارحان و مفسران دور مانده است یا کم اهمیت تلقی شده است ، به شرح و تفسیر نظام فکری دکارت می پردازد . ارائه تفسیری نو و متفوت از نظام فکری دکارت که از سویی او را پدر فلسفه جدید می نامند و از سوی دیگر نام او در ردیف نام آورانی مانند گالیله ، بیکن ، کپرنیک و نیوتن در مقام طلایه داران علم جدید قرار می دهند . خواننده فارسی زبان با مطالعه منابع موجود در زبان فارسی درباره دکارت شاید عنوان پدر فلسفه جدید برای دکارت را تا اندازه ای درست دریابد اما نسبت او با علم جدید را چنان که باید و شاید متوجه نخواهد شد.
ندا محجل مسعود امید
چکیده کانت معروف ترین فیلسوف اخلاق وظیفه گراست که بر انگیزه و نیت فاعل فعل اخلاق تأکید می کند. او با اعلام عدم شناخت نومن هایی مثل اختیار، روح و خدا از جانب عقل نظری آنها را به عرصه عقل عملی می-آورد. در اخلاق از امکان مابعدالبیعه اخلاق صحبت می کند. در کتاب بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق به تشریح فلسفه اخلاق خویش همت می گمارد. او معتقد است که اراده نیک منشأ ارزش اخلاقی یک عمل محسوب می شود نه نتایج یک عمل. در بخش اول این پایان نامه سعی شده ساختار فلسفه اخلاق کانت تشریح شود تا تصویری از اخلاق وظیفه گرای کانت به دست آید لذا در این بخش مسائلی از قبیل رابطه دین و اخلاق و امر مطلق و اراده نیک تشریح شده اند. در بخش دوم که به مفهوم تکلیف و انواع آن پرداخته شده با ذکر مثال هایی نگاه عقل گرایانه کانت به این مساله به تفصیل بیان گردیده است در این بخش مساله خودکشی، تکالیف بدن و غیره مورد بحث قرار گرفته اند. در این بخش تکالیف شخص نسبت به خودش اساس و پایه تکالیف ما نسبت به دیگران معرفی شده است. همچنین در بخش سوم دو نظریه رایج در فلسفه اخلاق یعنی وظیفه گرایی و نتیجه گرایی به تفصیل بیان شده تا موضع کانت نسبت به این دو امر روشن گردد. هرچند کانت صراحتاً اعلام کرده که در اخلاق وظیفه گراست ولی می توان نشانه هایی از نتیجه گرایی را در اخلاق او پیدا کرد و لذا به نظر می رسد که تعارض و ناسازگاری چندانی در جمع کردن این دو دیدگاه در اخلاق کانت وجود نداشته باشد. در این بخش فرضیه ما مورد بررسی قرار گرفته است. در بخش نتیجه و ارزیابی اشاره گردیده که هرچند کانت فیلسوفی وظیفه گرا محسوب می شود ولی می توان رگه هایی از نتیجه گرایی را نیز در اخلاق او پیدا نمود.
مهدی شکرزاده یوسف نوظهور
تفاسیر معرفت شناختی از کانت، حقیقت به مثابۀ مطابقت در نظر گرفته شده و جایگاه معرفت پیشینی را از آن ذهن می دانند. معرفت پیشینی محوری ترین مسئله در نقد عقل محض و تمهیدات بوده و اصلی ترین نقش را در این دو اثر ایفا می کند. تمامی مباحث این دو کتاب در جهت اثبات معرفت پیشینی و نشان دادن امکان آن طراحی شده و مباحث دیگر از جمله شهود و صور پیشینی آن، فاهمه و مقولات پیشینی، اصول محض فاهمه، تألیف های سه گانه، مسئلۀ امکان علوم ریاضی و طبیعی و نیز امکان مابعدالطبیعه، همه بر حول محور امکان معرفت تألیفی پیشینی می چرخند. کانت برای توجیه معرفت پیشینی به پژوهش و نقد منابع این معرفت می پردازد و در نهایت نقادی وی از عقل محض به تعیین حدود و مرزهای آن منجر می شود. در نتیجه ریاضیات و علوم طبیعی از این نقادی سربلند بیرون آمده و مابعدالطبیعه به دلیل عدم امکان احکام تألیفی پیشینی در آن، ناممکن تلقی می شود و در واقع بنیان های اصلی خود ا از دست داده و فرو می ریزد. اما هایدگر تفسیری بدیع از رسالت نقد عقل محض ارائه می کند. به نظر وی نقد عقل محض کتابی است در جهت پی ریزی و مبنا گذاریِ مابعدالطبیعه و این دقیقاً نقطۀ مقابل تفاسیر معرفت شناختی از اندیشۀ نقادی کانت است. این پایان نامه عهده دار نقد و بررسی تفسیر انتولوژیک هایدگر از نقد عقل محض است و نشان خواهد داد که تفسیر وی ناتمام بوده و صرفاً جهت نشان دادن قرائت خویش از کانت بیان داده شده
سمیه ولی زاده زارنجی یوسف نوظهور
گرچه روش تحقیق فلسفی و پژوهش علمی سابقه طولانی در تفکر بشر دارد، به طوری که اندیشه های ارسطو در تدوین منطق صوری را می توان نخستین تلاش برجسته در منضبط ساختن تفکر و تدوین نظام های مختلف استدلال بشمار آورد ، ولی یافتن روش درست و کار آمد در پژوهش های فلسفی و علمی در دوران جدید و پس از تحولات عصر رنسانس اهمیت ویژه ای پیدا کرد. از اواخر دوران قرون وسطی زمزمه هایی در نقد روش غالب اندیشه فلسفی- که عموما بر پایه منطق ارسطویی استوار بود- شنیده می شد و متفکرانی همچون راجر بیکن در قرن چهاردهم میلادی علنا در برابر آن موضع می گرفتند. فرانسیس بیکن در قرن شانزدهم به عنوان منادی دوران جدید ، روش تجربی- استقرایی خود را به روش قیاسی ارسطویی ترجیح می داد ، ولی دکارت به عنوان فیلسوف عقل گرا بهره گیری از روش ریاضی یا هندسه تحلیلی را در تفکر فلسفی وجهه همت خویش قرار داده بود. اسپینوزا ، در دوران حماسی علم عقل گرای جدید و در فضای فلسفه دکارتی ، مطمئن ترین راه برای پرداختن به اندیشه فلسفی را استفاده از روش هندسی می دانست. مساله بنیادین این پایان نامه تبیین ماهیت روش هندسی و تلقی اسپینوزا از آن و ارزیابی میزان پایبندی خود وی به آن روش و توفیق یا عدم توفیق او در آکسیوم گذاری تفکر فلسفی است. فرضیه های اصلی این پژوهش عبارتند از : 1 - بهره گیری از روش هندسی در تفکر فلسفی مسبوق به سابق است. 2 - روش هندسی همواره به عنوان یکی از روش های یقین آور در علوم عقلی مطرح بوده است. 3 - اسپینوزا در استفاده از روش هندسی عمیقا تحت تاثیر دکارت بوده است. 4 - بعد از اسپینوزا ، فیلسوفان دیگر - حتی عقل گرایان - به دلایلی از روش اسپینوزا اعراض کردند و آن را برای مباحث فلسفی مناسب تشخیص ندادند. هدف و غرض اصلی از این تحقیق ، ابتدا روشن ساختن چیستی روش هندسی و سپس نشان دادن نقاط قوت و ضعف آن به عنوان الگویی برای پژوهش و عرضه تفکر فلسفی است.
سجاد امجدی ایدیشه محمد اصغری
دلوز می گوید مطابق اندیش? اسپینوزا، هستی عبارت از مجموعه ی تأثیرها، مشارکت ها، نسبت ها و توانایی ها، و کنش هاست. و موجودیت هر شیء را میزان کنش گریِ آن تعیین میکند. اشیاء بنا به قدرتِ فعالیت شان و در نسبت با هم قابل تعریف اند. یک چیز "آنچه هست" نیست بلکه "آنچه می تواند انجام دهد" است؛ به عبارت بهتر هستیِ یک چیز(حالت)، "قدرتِ" آن است،توان و ظرفیتِ خاص آن چیز در میزانِ تأثیر پذیری و تأثیرگذاری هایش. هیچ شیء منفردی وجود ندارد بلکه همواره نسبت ها و اتصالات وجود دارند. هستی در فلسف? اسپینوزا مطلق و درونماندگار است و باوجود تعدّد صفات و کثرتِ حالات، تک معنا و یگانه است. مقصود اسپینوزا و دلوز درک و دریافت معنایی جامع از قدرت است که راه را بر تمایز استعلایی می بندد، زیرا علت و معلول جزئی از آفرینش اند. هستی علت درونی و پیشینیِ حالات است(وجود متعلق به ماهیت است) یعنی همان آفرینش و زندگیِ هستی است. این گونه هستی شناسی و این مدلِ علّییّت(مدلِ درونماندگاری) جوهر و حالات و وجوه هستی را یکی می انگارد؛ علت و معلول نسبت به هم درونمانگارند و نه استعلایی و هیچ سلسله مراتبی در هستی نیست. یک حالت را کارکردهای آن تعریف و مشخص می سازد و حالات، ذوات هستند. کارکردهای برسازند? یک شیء نسبت ها و اتصالات و ظرفیتِ معین تأثیرپذیری و تأثیرگذاری های آن شیء است. جوهر طبیعتِ طبیعت پذیرش را از طریق طبیعتِ طبیعت آفرینش بیان می کند.
محمد شریفی یوسف نوظهور
فیلسوفان اسلامی به وحدت بین دین و فلسفه اعتقاد دارند. اما فلاسفه قرون وسطی مثل توماس اکویناس بین دین و فلسفه به جدایی بین آنها اعتقاد دارند و برتری را به دین می دهند. همچنین ابن رشد در رابطه بین دین و فلسفه به نظریه تاویل توسل می جوید و معتقد است فلسفه در دین امری جایز می باشد. و بین سه طبقه از مردم تفاوت می گذارد که آن همان اهل خطابه که به ظاهر دین قناعت می ورزند و دیگری اهل جدل که مقدمات مورد استفاده آنها ظنی هستند و در آخر طبقه فلاسفه است که جزء به مقدمات و استدلالات یقینی توسل نمی جویند و آنها می توانند بعضی مسائل دین را تاویل کنند و به کسی جزء خود آشکار نکنند. اما اسپینوزا در رابطه فلسفه و دین نه فلسفه را خادم الاهیات می داند و نه الاهیات را خادم فلسفه، یعنی نمی توان دین را برای عقل یا عقل را برای دین بکار برد یا تفسیر کرد زیرا دو حوزه جدا از هم هستند. زمینه مشترک فلسفه و دین نزد اسپینوزا تنها در ترغیب دین به تفکر می با شد. اسپینوزا همچنین متن دینی را فقط بواسطه ی خود آن متن تفسیر می کند.
آصف رستم نژاد محمود نوالی
مسئله ی مرگ از دیرباز یکی از پیچیده ترین و مهم ترین دغدغه های فکری انسان ها بوده است. در این پایان نامه تلاش بر این است که مرگ اندیشی و مسئله جاودانگی از نگاه دو فلیسوف یعنی اونامونو و هایدگر بررسی شود و نظرهای این دو در این باره ارائه شود تا مخاطب افزون بر آشنایی تخصصی با اندیشه های این دو فیلسوف، بر پایه ی دانش و پیش زمینه هایش به نتیجه ای درخور درباره ی این موضوع مهم دست یابد. اونامونو در کتاب درد جاودانگی با روش اگزیستانسیالیستی نشان می دهد، که تشنه جاودانگی است و شوق و عطش بی پایان به نامیرایی دارد.او به دنبال جاودانگی ای است که ادامه همین حیات کنونی باشد. اما عقل در این باره نمی تواند به او کمک کند؛ به ایمان پناه می برد. بنا به عقیده ی او تنها خداوند می تواند ضامن بقا و نامیرایی ما شود. اگر خدا باشد، به تبع او وجودی ابدی خواهیم داشت. هایدگر در کتاب وجود و زمان می کوشد تا با روش پدیدارشناسی مرگ را تحلیل کند. تنها دازایناست که به نیستی خود می اندیشد و مرگ اندیش است.او مرگ را آخرین امکان دازاین می داندکه با آن هستی دازاین پایان می پذیرد. دازاین در ارتباط با وجود و کشف حقیقت مرگ اصالت می یابد. در غیر این صورت دچارروزمرگی می شود،هویت اصلی اش را گم می کند، تحت حاکمیت دیگران قرار می گیرد، و در نهایت از خود بیگانه می گردد.اما مرگ آدمی را به پایان پذیر بودن زندگی آگاه می سازد و او را متوجه ابعاد وجودی خویش می کند. در پایان تطبیق بین آرا دو متفکر در خصوص مرگ و جاودانگی انجام گرفته است.
نسرین فیروز سید مصطفی شهرآیینی
دکارت به حق از طلایه داران عصر جدید به شمار می رود، زیرا فلسف? او جریان فلسف? غرب را دگرگون کرد. ما در این پایان نامه برآنیم که نگاهی هرچه تفصیلی تر و بنیادی تر به این دگرگونی داشته باشیم. این مهم را تحت عنوان «گذار از مفهوم نفس به مفهوم ذهن در فلسف? دکارت و پی آمدهای آن»که مدخل و منظری نو در حوز? مطالعات مربوط به فلسف? دکارت در زبان فارسی می-باشد، خلاصه کرده و پی می گیریم. بنا به ضرورت ذاتی تفکر، این گذار را با نگاهی تفصیلی تر به پیشینه و بستر تفکر دکارت نشان خواهیم داد، یعنی با نگاهی به معنای نفس در فلسفه های پیش از دکارت، و مسائل و بحران هایی که در زمان شکل گیری اندیش? دکارت گریبان گیر علم و دین و فلسفه بوده است. در واقع فلسف? دکارت و در رأس آن، این گذار را ــ که می توان آن را اصالت ذهن دکارتی نیز نامید ــ پاسخی می دانیم به پیشینه و بستر اندیش? وی، که طبیعتاً پی آمدهایی را، هم در زمان? دکارت و هم در عصر حاضر، به دنبال داشته است. در پایان، چندی از این پی آمدها را تحت عنوان تغییری در معنای انسان و جهان و خدا تبیین خواهیم کرد.
وحیده بویاقچی یوسف نوظهور
یکی از اهداف اصلی اسپینوزا در رساله الهیات و سیاست که از مهمترین آثار او به شمار می رود، ارائه تفسیری مجدد از مفهوم قانون الهی است که به اعتقاد وی توسط «نور طبیعی عقل»استنتاج می شود. به اعتقاد اسپینوزا هر آنچه خداوند مقرر فرموده متضمن ضرورت الهی است؛ زیرا علم خدا با اراده او یکی است و این دو صرفاً در ذهن ما از یکدیگر جدا می شود. بنابراین، آشکار است که قوانین طبیعت همان فرمان های خداوند هستند که از ضرورت و کمال ذات الهی ناشی می شوند. نیروی طبیعت فی نفسه همان قدرت خداوند است و قدرت او هم با ذاتش یکی است. به نظراو، قوانین به دو دسته بشری و الهی تقسیم می شوند. قانون بشری طرحی است برای زندگی که سبب می شود حیات و جامعه بشری امن گردد و مراد از قانون الهی عبارت است از آنچه که متعلق به خیراعلاست، به سخن دیگر، معرفت حقیقی خداوند و عشق به او. اسپینوزا احترام به قانون را امری ضروری می داند و معتقد است که انسان می تواند با تکیه بر نیروی اندیشه به شناخت قوانین الهی که همه چیز طبق آنها صورت می گیرد، آگاه شود و خود را نیز چون هر چیز دیگر، از سویی جلوه ای از خدا و از سوی دیگر تابع قانون های ازلی خداوند بشناسد. این گونه نگرش، عواطف منفعل را کاهش می دهد و به همان نسبت انسان را از اسارت آنها می رهاند و این رهایی همانا آزادی است. دراین پایان نامه در پی آنیم که بعداز بیان کوتاه وروشن عقیده اسپینوزا، به تبیین ابعاد مختلف تفسیر وی از قانون الهی بپردازیم.
سمیرا خراسانی یوسف نوظهور
اسپینوزا به عنوان یکی از بزرگترین فیلسوفان دوران جدید درباره مسئله آزادی آراء و نظریات تاثیرگذاری از خود به یادگار گذاشته است. او در کتاب اخلاق، رساله الهیات و سیاست و همچنین رساله سیاست به این مسئله پرداخته است. به نظر می رسد اسپینوزا در کتاب اخلاق آزادی را ابتدا به عنوان مسئله متافیزیکی و در ساحت الهی مطرح می کند، سپس آن را در بعد فردی انسان مورد توجه قرار می دهد. در این ساحت مسئله اسپینوزا این است که با توجه به ضرورت حاکم بر طبیعت و قوانین آن چگونه می توان آزادی فرد را توجیه کرد. بر همین اساس است که او در کتاب اخلاق مسئله آزادی را به بحث انفعالات نفسانی و عواطف نیرومند وجود بشر گره می زند و سپس آن را با قوه عقل و معرفت عقلانی پیوند می زند و آزادی را به عنوان حاکمیت عقل بر عواطف تعریف می کند . اسپینوزا تقویت نیروی تفکر و عقلانیت انسان را در حیات جمعی و جامعه مدنی میسر می داند و نشان می دهد که رشد عقلانیت و آزادی اخلاقی چگونه از مراحل ابتدایی در پیشرفت سیاسی است. بنابراین بحث آزادی اجتماعی و سیاسی نیز کاملاً برای او اهمیت دارد. وی یکی از وظایف دولت را پاسداری از این نوع آزادی بر می شمارد. این پایان نامه عهده دار بررسی مسئله آزادی از ابعاد مختلف متافیزیکی و روانشناختی، اخلاقی و به ویژه سیاسی آن است. همچنین تلاش خواهد شد به بسترهای تفکر اسپینوزا در این زمینه اشاره شود و با توجه به تفاسیر موجود به نقد و بررسی دیدگاه او پرداخته شود .
کبری محمدپور یوسف نوظهور
باور به نبوت، بعد از اعتقاد به خداوند، مهم¬ترین تکیه¬گاه عقیدتی ادیان ابراهیمی است. از نظر فارابی و اسپینوزا نبوت و وحی حقایقی هستند که از عالم غیب به بشریت افاضه شده و برای اقناع و هدایت و به سعادت رساندن عامه مردم ضروری¬اند؛ زیرا عامه مردم مستعد خیال¬اند و توانایی درک عقلی و فلسفی بسیاری از مسائل را ندارند. کمال تخیل، مهم¬ترین ویژگی انبیاست وزبانِ آن؛ یعنی ¬تمثیل، استعاره و خطابه ¬برای توده¬ها مناسب¬تراست. از طرفی تعلیمات اخلاقی پیامبران موافق عقل سلیم است و از این ¬رو وحی و عقل(دین¬و¬فلسفه) متعارض یکدیگر نیستند. در نظر فارابی نبوت انبیا ناشی از کمال تعقل و تخیل آنان است، بنابراین انبیا هم فیلسوفند و هم نبی. انبیا، هم از راه قوه ناطقه و هم از راه قوه متخیله با مجاری فیض الهی در ارتباط هستند. از نظر اسپینوزا نیز نبوت یا وحی، معرفتی است که خداوند بر انسان نازل کرده¬است. در نبوت، حقیقت در قالب زبانی تخیلی در¬آمده¬است و از این¬ رو کارکرد نبوت مربوط به تخیل است. پیامبران از جهت داشتن قوه خیال شبیه قانونگذاران وسیاست¬مداران هستند. اسپینوزا انبیا را فیلسوف بشمار نمی¬آورد، یعنی انکار می¬کند که آنان واجد توانایی¬های عقلی برجسته¬ای باشند. بنابراین در نظر وی، کتب آسمانی تورات وانجیل را نمی¬توان متونی فلسفی قلمداد کرد. در نظر اسپینوزا انبیا نسبت به همه¬ چیز علم نداشتند، آنها بی¬تردید بشر بودند، با تمامی ویژگی¬ها و لوازم بشریت. و از این حیث علم و آگاهی آنها نسبت به مباحث نظری، حدود و ثغوری داشته¬است. آنچه که موجب تمایز این پیامبران از مردمان معمولی می¬شود، نه برجستگی¬عقلانی آنها، بلکه نیل به مقام دریافت وحی و پاکیزگی و تقوای اخلاقی¬شان است.
علی اکبر منتجبی محمد رضا عبدالله نژاد
دراین پایان نامه نسبت میان معرفت و اخلاق در اندیشه های امانوئل کانت و اسپینوزا مورد بررسی و پژوهش قرار خواهند گرفت .
هادی سالاری یوسف نوظهور
چکیده کانت در تاریخ فلسفه اهمیتی فراوان دارد. از طرفی می توان او را بسط دهنده تفکری دانست که در تاریخ فلسفه به دوره جدید موسوم است و از طرفی دیگر خود آغازگر مسایلی است که بعد از خود مورد بحث است. کانت شئونی برای فهم انسانی جهان در نظر می گیرد که هر شأنی ناظر به قوه ای که منحصر در نفس انسانی می داند در نظر می-گیرد یعنی قوه شناخت قوه لذت و الم و قوه میل که هر یک در نظارت منبعی شناختی قرار دارد یعنی فهم، عقل و حکم. کانت می خواهد رابطه ی فهم و عقل را به واسطه ی قوه حکم بر بنیاد اصلی نهشته شده در آن آشتی دهد. پژوهش مورد نظر خواهان آن است در باب اصل غایتمندی به مثابه اصل بنیادی پیوند عقل و فاهمه به جستجو بپردازد. این اصل در طول تاریخ فلسفه سیری دارد که در اندیشه فیلسوفانی که به آن پرداخته اند، معانی و کارکرد متفاوتی داشته است که در پژوهش مورد نظر ضمن نگاهی گذرا به تاریخ تطوری این مفهوم اصل پژوهش مبتنی است بر معنا و کارکردی که کانت در اندیشه و فلسفه خود برای آن قائل است. این اصل وجوهی دارد که در طول پژوهش مورد بازخوانی قرار گرفته است. در این جستجو کتاب نقد قوه حکم محور اصلی پژوهش است. همچنین منابع دیگر در مورد بحث هم از خود کانت و هم آثار مربوط به آن مورد استفاده قرار گرفته است.
حسین غفاری یوسف نوظهور
کانت و ملاصدرا که هر دو از بزرگترین ها فیلسوفان در پهن? اندیش? فلسفی یکی در شرق و دیگری در غرب هستند و هر دو دربار? زندگی پیرامون خود با هم? پرسمان هایی که در میان بوده اند اندیشیده اند، یعنی به نواهایی که در بیرون از خودشان جریان داشته و شنیده می شده است گوش جان سپرده اند آن ها را به دقت شنیده اند و حتی گاه بدان ها پاسخ نیز داده اند، اما ایندو دو تن در دو جا بوده اند با دو زمینه و دو زبان متفاوت، و همین باعث دور نمودن این دو از همدیگر شده است. به واقع این دو در بار? یک چیز می اندیشیده و کار کرده اند اما آن را مطابق با فرهنگ و محیط خود و نیز در چارچوب های پذیرفته شده و روا برآوره اند. چون هر کدام شان بسته به منش و روش خاصِ به خود آنجا- بود را تجربه کرده اند و در سر میز آن چهر? برجسته ای بوده اند، و در آن بسیاری چیزها را دیده و از آن دیده ها برای دیگران گزارش ها داده اند، هر چند معاصران این نکته را نتوانسته باشند به دقت گزارش دهند.
فرناز بایبوردی اقدم سید مصطفی شهرآیینی
هدف ما در این پایان نامه پرداختن به نکته ای در تاریخ و تطبیق فلسفه ی اخلاق است؛ بدین گونه که دکارت در این مورد چه تاثیراتی از رواقیان گرفته است و آیا تا کجا می-توان بررسی تطبیقی میان این دو فلسفه انجام داد که در واقع یکی از این دو مربوط به یونان باستان و دیگری مربوط به عصر جدید می باشد.
صدیقه موسی زاده نعلبند حسن فتحی
چکیده ندارد.
آذر عسگری یوسف نوظهور
چکیده ندارد.
اسماعیل هوشیار محمود نوالی
چکیده ندارد.
زینب عبدالهی محمود نوالی
چکیده ندارد.
مدریک سعیدیان یوسف نوظهور
چکیده ندارد.
بیت الله ندرلو یوسف نوظهور
چکیده ندارد.
سمیه حبی قراتپه یوسف نوظهور
کانت اصول موضوعه عقل عملی را در سه موضوع نفس، جهان و خدا مطرح می کند. او از جاودانگی نفس پلی به اثبات وجود خدا می زند و براهینی را که از قبل در مورد اثبات وجود خدا مطرح شده بود، مورد انتقاد قرار می دهد و از طریق عقل عملی راهی برای اثبات وجود خدا باز می کند و برهان اخلاقی را اقامه می کند. از نظر کانت انواع متعدد باور و اعتقاد دینی وجود دارد اما دین حقیقی یکی بیشتر نیست و آن دین اخلاقی ناب و مسیحیت تنها دین اخلاقی ناب است. کانت دین را همان قانون درونی ما می داند که بر قانونگذار فوق ما تأکید دارد. قانون درونی ما همان وجدان است بنابراین می توان عتاب و خطاب وجدان را نشانه حضور خداوند در دل خود بدانیم. خداوندی که کرسی قضاوتش را فوق ما مستقر ساخته و نیز سکوی داوری در درون ما قرار داده است. دین بدون وجدان اخلاقی چیزی جز خرافات نیست. کانت دیانت را در محدوده اخلاق و عقل تعبیر و تفسیر می کند و تکالیف انسان را به عنوان اوامر الهی معرفی می کند. از آنجا که این رساله جنبه تجربی، آماری و میدانی ندارد و صرفاً نظری است یعنی از نوع کیفی-توصیفی است، از روش اسنادی و کتابخانه ای استفاده شده است. در این پایان نامه تلاش شده است تا تصویری روشن از فلسفه دین کانت ارائه شود. از جمله نتایج بدست آمده می توان به موارد زیر اشاره کرد: 1- از دیدگاه کانت دین یهود، اتحادیه ای از گروهی از انسانهاست که به منظور تشکیل یک جامعه مشترک المنافع سیاسی گرد هم آمده اند. او دین یهود را دین نمی داند و قائل به وحدت ادیان است و دین مسیحی را تنها دین اخلاقی ناب معرفی می کند. 2- کانت با گشودن باب توجیه عملی اقرار به امر متعالی، به گونه ای باور و ایمان به امور ورای حسی را تصدیق می کند و در پی از پس زدن شناخت، راهی برای ایمان باز می کند و به گونه ای به تجربه دینی روی می آورد. 3- وی تبدیل شأن الهی به شأن انسانی را ارتقا و صعود انسان می داند و از نظر او مقام انسان در این تحول اخلاقی چنان رشد می کند که می تواند به طرح مفهوم الوهیت بپردازد. 4- طبیعت انسان از نظر کانت در حالت بالقوه به طور کلی خیر است اما در موقعیت بالفعل فرض شر به طور ذهنی برای هر انسانی ضروری است حتی بهترین انسانها. 5- در فلسفه کانت دین از سنخ اخلاق به شمار می آید و دین در محدوده اخلاق معنا پیدا می کند. دین مبتنی بر اخلاق و نیازمند به آن است.