نام پژوهشگر: کورش صفوی
سپیده عبدالکریمی کورش صفوی
چنین مینماید که با در نظر گرفتن مفاهیم کلیدی مطرح در زبان شناسی شناختی، همچون تصویرگونگی، مقوله های شعاعی، مقوله بندی، چشم انداز و طرحواره های تصوری، میتوان از یک سو، محدودیتهای ساختواژی – معنایی حاکم بر ترکیب واژه مشتق از ریشه افعال بسیط مرکبساز با فعل سبک مناسب را بر اساس مفاهیم شناختی توضیح داد و از سوی دیگر، نگارنده در صدد است تا با به کارگیری مفاهیم موجود در همین چارچوب، دلایل وجود متناظرهای مرکب را برای افعال بسیط مرکب ساز و نیز متناظرهای بسیط را برای برخی افعال مرکب فارسی تبیین کند. با توجه به جدایی ناپذیری تحلیلهای همزمانی و درزمانی در چارچوب زبان شناسی شناختی، در بخشهایی از این پژوهش، شواهد تاریخی نیز برای تبیینهای موجود، در صورت لزوم، ارائه شده اند. با تبیین وجود متناظرهای مرکب برای افعال بسیط، ساخته شدن متناظرهای بسیط برای برخی از افعال مرکب زبان فارسی و نیز تبیین محدودیتهای حاکم بر ترکیب افعال سبک فارسی با واژه مشتق از ریشه افعال بسیط مرکبساز در این زبان، در چارچوب زبانشناسی شناختی، وابستگی تواناییهای شناختی غیرزبانی به تواناییهای زبانی، بیش از پیش آشکار شده و مهر تأییدی بر تفکر جسمانی شده به منزله مقوم زبان خواهد بود.
صبا راستگار کریمی کورش صفوی
الف- موضوع و طرح مسئله(اهمیت موضوع و هدف): مسئله ی پژوهش حاضر این است که مدرسان و برنامه ریزان آموزشی باید چه مسائل و موضوعاتی را در منابع درسی و فعالیت های درسی خود بگنجانند تا نتیجه ی کار چیزی قابل عرضه و ارزشمند باشد و زبان آموزان بتوانند با اتکا به آن ها در یادگیری زبان دوم موفق تر باشند. این پژوهش با تکیه بر ضرورت آگاهی از اشتراکات فرهنگی موجود میان ملل و کشورهای مختلف و استفاده از آن ها در منابع آموزشی، در پی آنست تا با گرد آوری داده های مشترک فرهنگی میان ایران و چین، منبع قابل دسترسی برای طراحان کتاب های درسی فراهم آورد تا با رجوع به آن ها از اشتراکات موجود در آموزش زبان، به ویژه در سطوح پایه برای چینی زبانان آگاهی یابند. اهمیت پژوهش حاضر را می توان این گونه بیان کرد: نخست گرد آوری برخی اشتراکات فرهنگی میان ایران و چین به شکل مجموعه ای منسجم با هدف استفاده از آن ها در کلاس ها و منابع آموزشی و دوم، تشخیص کاربرد و موارد استفاده از این اشتراکات در آموزش مهارت های مختلف زبان و سوم، تدوین و طراحی درس بر پایه ی برخی از این اشتراکات. ب- مبانی نظری شامل مرور مختصری از منابع، چارچوب نظری و پرسش ها و فرضیه ها: تمامی تلاش این تحقیق به این دلیل است تا ثابت شود، افزون بر چهار مهارت پایه ی آگاهی از زبان، یعنی مهارت شنیداری، مهارت گفتاری، مهارت خوانداری و مهارت نوشتاری، امروزه دیگر نمی توان بدون توجه به پنجمین مهارت، یعنی مهارت فرهنگی به آموزش مطلوب زبان خارجی دست یازید. فرایند خواندن، فعال سازی دانش مربوط و دانش پیشین را برای تبادل اطلاعات از فردی به فرد دیگر به صورت مکتوب دربرمی گیرد. خواننده برای درک هر چه بهتر مطالب باید توجه خود را به خواندن معطوف کند و اطلاعات و مهارت های آشنای قبلی را یکپارچه کند تا آن چه فرد دیگری نوشته درک نماید. هم چنین خواندن نیازمند پردازش ذهنی فعال و دائمی است تا ارتباط لازم برقرار گردد. در این پژوهش اشتراکات فرهنگی، زبانی و تاریخی میان ایران و چین گرد آوری و طبقه بندی خواهد شد. پرسش این است که آیا استفاده از مفاهیم مشترک فرهنگی در منابع درسی در فراگیری و درک خواندن و درک واژگان زبان دوم تأثیر مثبت دارد یا خیر. فرضیه ی پژوهش چنین می نماید که استفاده از اشتراکات فرهنگی در آموزش و درک زبان تأثیر مثبتی دارد. پ- روش تحقیق شامل تعریف مفاهیم، روش تحقیق، جامعه ی مورد تحقیق، نمونه گیری و روش های نمونه گیری، ابزار اندازه گیری، نحوه ی اجرای آن, شیوه ی گرد آوری و تجزیه و تحلیل داده ها: این پژوهش در دو مرحله انجام می شود. نخست گردآوری برخی داده های فرهنگی مشترک میان ایران و چین و سپس تدوین درس هایی بر پایه ی همین داده ها. در مرحله ی دوم جامعه ی آماری که شامل 25 نفر فراگیر فارسی چینی دانشگاه بین المللی قزوین به دو آزمون که یکی با محتوای فرهنگی و دیگری بدون محتوای فرهنگی آشنا و مشترک برای چینی زبانان است پاسخ می دهند و نتایج به دست آمده بررسی می شود تا ببینیم آیا استفاده از محتوای فرهگی آشنا تأثیری بر درک خواندن و واژگان فارسی چینی زبانان می گذارد یا نه. ت- یافته های تحقیق: با بررسی نتایج به دست آمده در هر دو سطح پایه و پیشرفته می توان گفت که در پژوهش حاضر دوره ی پایه در درک مفهوم و دوره ی پیشرفته در درک واژگان تأثیر مثبتی از محتوای فرهنگی آشنا و مشترک گرفته اندکه با کاربرد این محتوا در طراحی متون درسی می توان در آموزش زبان فارسی به چینی زبانان پیش تر رفت. ث- نتیجه گیری و پیشنهادات: استفاده از محتوای فرهنگی تأثیر مثبتی بر درک خواندن و واژگان چینی زبانان فارسی آموز می گذارد. سطح پیشرفته در درک واژه و سطح پایه در درک مفهوم بهتر عمل کردند. اگر این داده های فرهنگی با آموزش در کلاس های آموزش زبان همراه باشد نتایج بهتری به دست خواهد آمد. اگر نتایج حاصل از پژوهش هایی از این دست مورد تأیید باشند، می توانند ابزار مناسبی برای تدوین درس نامه هایی بر این بنیاد تلقی شوند. مسلماً این همه می تواند به اندیشه در باب پژوهش های دیگری بیانجامد که خود به زمان و کوششی مطلوب نیازمندند.
معصومه قربانی کورش صفوی
اساس این پژوهش برتمایز میان گونه های ادبی نظم، نثر و شعر است که در میان محققان ایرانی برای نخستین بار از سوی حق شناس مطرح شد. صورتگرایان فرآیندهایی را که زبان هنجار را به زبان ادب تبدیل می کند، برجسته سازی نامیده اند. برجسته سازی از طریق فرآیند هنجارگریزی، ممکن می شود. هنجارگریزی نیز، شامل دو زیر مجموعه قاعده کاهی و قاعده افزایی است. وقوع هر یک از این دو فرآیند زبان خودکار را از شکل هنجار آن خارج کرده و افزونی بسامد وقوع قاعده افزایی اثر ادبی را به گونه نظم، قاعده کاهی آن را به گونه شعر نزدیک می کند. تعادل بین این دو فرآیند، اثر ادبی را در میانه این پیوستار قرار می دهد. افزون بر این، نتایج پژوهش های زبانشناختی که در حوزه زبانشناسی اجتماعی انجام شده، این نکته را به اثبات رسانده که جنسیّت عاملی است که می تواند باعث بروز تنوّعات زبانی شود. در تمام جوامع، می توان بین زبان مردان و زنان تفاوت هایی را مشاهده نمود. در بیشتر جوامع این تفاوت ها جزئی، و در حدّ تفاوت های محدود آوایی، یا تفاوت در بکار بردن چند اصطلاح توسّط یکی از دو جنس خلاصه می شود. امّا در بعضی از جوامع دیگر، این تفاوت ها زبانی اساسی و قابل توجه می باشند و ویژگی های واژگانی ، دستوری و آوایی را در برمی گیرند. می توان تصوّر کرد که چنین تفاوت هایی را بتوان در حوزه ادبیّات نیز مشاهده کرد. این پژوهش بسامد استفاده از هنجارگریزی ها را در مرکز توجّه قرار داده و با سنجش کمّی کاربرد آن در آثاری که به طور کاملاً تصادفی از میان آثار این دو گروه انتخاب شده بود، میزان کاربرد آنها در این آثار سنجیده است. نتایجی که این پژوهش به آن دست یافت، نشان داد که در ادبیّات نیز می توان میان مردان و زنان تفاوت هایی را در بکار بردن هنجارگریزی مشاهده نمود. به این صورت که میزان کلّی کاربرد قاعده افزایی ها در اشعار زنان بیشتر از مردان بوده، و در مورد قاعده کاهی ها، عکس این مطلب صادق است.
گیتی تاکی مجتبی منشی زاده
درگفتمانهای استدلالی که از رایج ترین اشکال تعامل انسانی هستند، گوینده یا نویسنده سعی دارد از طریق دلیل و برهان شنونده یا خواننده را در مورد نظری یا درست و نادرست بودن چیزی یا انجام کاری متقاعد کند. نکته ای که اثبات می شود نتیجه نام دارد و دلایلی که برای اثبات آن به کار می روند، علت نامیده می شود. نقش نماها واحدهای زبانی در سطح گفتمان و از طبقات مختلف دستوری اند که برای پیوند اجزای مختلف گفتمان به کار می روند و در گفتمان استدلالی برای پیوند علت و نتیجه به کار می روند. طبق تحقیق حاضر حدود 90 مورد نقش نمای استدلالی در زبان فارسی به کار می روند که به سه دسته نقش نمای علت، نیتجه و دو سویه (هم برای علت، هم نتیجه ) تقسیم می شوند. جایگاه این نقش نماها در 800 نمونه از گفتمانهای استدلالی فارسی بررسی و معلوم شد جایگاه آنها در ساخت جمله های مرکب وابسته و همپایه قابل پیش بینی است، اما در ساخت علّی– معلولی گفتمان که در زبان فارسی به دلیل ترتیب آزاد و متغیر این زبان پنچ جایگاه را شامل می شود یعنی نتیجه بعد از علت، علت بعد از نتیجه، علت قبل از نتیجه، علت قبل یا بعد از نتیجه یا بین اجزای نتیجه و نیز نتیجه بین اجزای نقش نما یا نقش نمای گسسته (به جز موارد محدودی) قابل پیش بینی نیست. همچنین کارکرد نقش نماهای گفتمانهای استدلالی فارسی مورد بررسی قرار گرفت و این نتیجه به دست آمد که این نقش نماها می توانند در پنج سطح گفتمانی مورد نظر شیفرین 1987 کار کرد داشته باشند: در سطح اندیشگانی که ساخت معنایی است و در واقع اندیشه ای بر اساس واقعیت بنا شده است، کارکردی بالفعل به عنوان نقش اولیه دارند. در سطح ساخت اطلاع که شامل دانش و فرادانش گوینده و شنونده است و معمولاً اطلاعی پیش زمینه نتیجه گیری قرار می گیرد این نقش نماها کارکردی بالفعل به عنوان اولین نقش ثانویه دارند. معمولاً نتیجه، اطلاع کهنه و پیش زمینه، اطلاع نو است. در سطح ساخت کنشی که انگیزه ای در گفتمان باعث انجام یک کنش می گردد، نقش بالقوه دارند که اگر در جفتهای ادعا- دلیل، درخواست- دلیل، پذیرش- توجیه( که مورد نظر شیفرین است) و نیز دو جفت انگیزه و کنش دیگر یعنی توصیه- دلیل و تأکید- دلیل که در فارسی وجود دارند ولی در طبقه بندی شیفرین ذکر نشده بود ، ایفای نقش کنند بالفعل می شوند. در ساخت تعاملی که دارای جفتهای همجوار مربوط به هم است مثل سوال ـ جواب با چرا- چون، و نیز در ساخت مشارکتی که شنونده فعال با استفاده از نقش نما در گفتمان مشارکت می کند، نقش بالقوه دارند که اگر در بافت مناسب آن قرار گیرند بالفعل می شوند. همینطور نقش شاخص که شیفرین معتقد است با احتساب آن، هیچ دو نقش نمای معادلی باقی نخواهد ماند، در مورد نقش نماهای معادل فارسی بررسی و مشخص شد که نقش شاخص مد نظر شیفرین نمیتواند در مورد نقش نماهای استدلالی معادل در فارسی تمایز دهنده باشد. وی دو معیار شاخص گوینده و شاخص متن را در نظر گرفته و معتقد است چنانچه با مد نظر قرار دادن پنج سطح گفتمانی و نیز خواص نقش نماها، باز هم نقش نماهای معادلی وجود داشته باشند توسط دو نقش شاخص گوینده و متن از هم متمایز می شوند که در فارسی چنین نیست . تمایز نقش نماهای معادل در گفتمانهای استدلالی فارسی با ملاک و معیارهای شیفرین به طور کامل قابل بررسی نیست و باید معیارهای غیر زبانی مثل ژانرها، موقعیت های اجتماعی و تفاوتهای فردی و اجتماعی را به معیارهای شیفرین اضافه کنیم تا تمایز بین آنها امکان پذیر گردد.
پونه عابدین محمد دبیرمقدم
در این تحقیق که بر پایه تحلیل گفتمان انتقادی انجام می گیرد، به بررسی چگونگی استفاده ابزاری از زبان برای بیان گفتمان ها ، همسو با ایدئولوژی مورد نظر نهادها و ایدئولوژی حاکم، توسط مطبوعات پرداخته می شود. رسانه ها، شیوه های کلامی مشخصی را در جهت اهداف و آرمان های حاکم برآن نهاد یا جامعه، برای بازنمایی گفتمان ها انتخاب می کنند که هر چند با ظاهری طبیعی و مبتنی بر باورهای عام و یا به عنوان "عقل سلیم" طرح می شوند اما در واقع انتقال دهنده نقطه نظرات نهاد ناظر هستند. در این تحقیق منابع اصلی مورد استفاده، نظریه ها و تحقیقات انجام شده در خصوص تحلیل گفتمان انتقادی توسط اندیشمندانی نظیر فوکو، فالر، لاکلا و موف، ون دایک و فرکلاف است. در چارچوب نظری تحقیق حاضر، ابتدا واژگان و مفاهیم کلیدی شامل زبان، گفتمان، بازنمایی و ایدئولوژی توصیف شده، سپس نظریه های مطرح در تحلیل گفتمان انتقادی، نظریه های فوکو، فرکلاف، ون دایک و لاکلا و موف مختصراً بیان شده است. چهارچوب نظری تحقیق حاضر، مفاهیم کلان خود را از فوکو و لاکلا و موف به وام گرفته است. مدل تحقیق، تلفیقی است از مدل های ارائه شده توسط فرکلاف و ون دایک، مبتنی بر ویژگی های صوری در متن. این ویژگی های صوری زبانی به سه دسته کلی واژگان، دستور و ابرساختار تقسیم شده اند. در بخش واژگان نوع عبارتبندی، سبک واژگانی و ارزش بیانی و در بخش دستور کنشگری، جملات معلوم و مجهول، شیوه نقل قول، وجه جملات و ضمایر توصیف می شوند. در بخش ابرساختار، طرح واره های کلی به عنوان نظام های سازمان دهی قالب خبری مطرح می گردند. فرضیه های تحقیق به این شرح می باشند1. مطبوعات از ساختار های زبانی ویژه ای برای بازنمائی گفتمان ها استفاده می کنند.؛2. ساختارهای زبانی بار ایدئولوژیک دارند و روزنامه ها کاملا آگاهانه برای بیان هرگفتمان از قالب های خاص زبانی استفاده می کنند. و3. قالب های زبانی به لحاظ مفاهیم و تأثیرات ایدئولوژیک، همسو با ایدئولوژی حاکم بر رسانه انتخاب می گردند. برای انجام این تحقیق پنج روزنامه صبح کشور با جهتمندی های متفاوت سیاسی در نظر گرفته شد. با مطالعه روزنامه ها پنج رویداد و یا اتفاق مهم ( به عنوان بخشی از یک گفتمان) که به لحاظ اهمیت، همه روزنامه های منتخب در تاریخ های یکسان، خبری در خصوص آنها به طبع رسانده بودند، به عنوان دستمایه اصلی تحقیق در نظر گرفته شدند. این خبرها از لحاظ قالب های زبانی مشخص که شامل ساختار واژگانی، دستوری و ابرساختارها بودند، مورد بررسی و مقایسه قرار گرفتند تا مشخص گردد که هر روزنامه از چه قالب های زبانی و در راستای چه اهدافی استفاده کرده است و این قالب های زبانی مبین چه مفاهیم ایدئولوژیکی هستند. بررسی بازنمایی گفتمان در روزنامه ها نخست روشن می سازد که ساختارها ی مختلف زبانی دارای بار ایدئولوژیک هستند و هر قالب زبانی تحت تأثیر بافت و شبکه گفتمانی که در آنها به کار برده می شود، مفهوم ایدئولوژیک خاصی را به مخاطبین القاء می کند. دیگر آنکه تفاوت قالب های زبانی به کار رفته در خبر روزنامه ها برای بازنمایی یک رویداد واحد، مشخص می سازد که مطبوعات بر تفاوت بار ایدئولوژیک قالب ها و ساختارهای زبانی آگاهند و با انتخاب هدفمندانه قالب ها هر رویداد را همسو با ایدئولوژی حاکم بر خویش بازنمایی می کنند و از این طریق بر آراء عمومی و گفتمان ها تأثیر می گذارند. این تأثیرات همسو با اهداف ایدئولوژیک هر روزنامه و نهاد ناظر بر آن است.
نجمه زربان کورش صفوی
از زمان مطرح شدن معنیشناسی شناختی به عنوان یکی از نگرشهای جدید در تبیین زبان و مطالعهی آن، بسیاری از زبانشناسانی که در این حوزه قلم زدهاند، به دنبال آن بودهاند تا بر مبنای نگرشی جدید، به بیان و توجیه نکاتی بپردارند که بررسی آنها در زبانشناسیِ پیش از آنان، سابقهای طولانی داشته است. فوکونیه که از پیشگامان معنیشناسان شناختی به حساب میآید در نوشتههای متعدد خود سعی بر آن دارد تا با کمک یکی از مهمترین نکات معرفی شده در معنیشناسی شناختی؛ یعنی فضاهای ذهنی به بررسی و تحلیل مواردی بپردازد که پیشتر از سوی معنیشناسان و منطقدانان مطرح شدند. وی به دنبال آن است تا ثابت کند به کمک فضاهای ذهنی میتوان سه نکتهی عمدهی "تناقض"،"شفافیت و تیرگی"، و "پیشانگاری" را به شکلی ساده تبیین کرد. در اصل فوکونیه به دنبال آن است تا ثابت کند مسالهی فضاهای ذهنی و طرح آن در معنیشناسی شناختی تا چه اندازه کارامد می نماید. به عبارت دیگر، فوکونیه بر این باور است تبیین این نکات از طریق "فضاهای ذهنی" به مراتب قطعیتر از آنچه تاکنون دربارهی آنها گفته شده است، امکان تبیین مییابند. در رسالهی حاضر نگارنده پس از معرفی دیدگاه فوکونیه به محک دیدگاه وی دربارهی تناقض، شفافیت و تیرگی و پیشانگاری که پیش از او مطرح شدهاند ، پرداخته است. در بخش تحلیل دادهها، نگارنده به کمک نمونههای متعددی از زبان فارسی سعی بر آن داشت تا نشان دهد دیدگاه فوکونیه و نگاه وی به صورت سیاه و سفید به فضاهای ذهنی نمیتواند در سه نکتهی مورد نظر او کارایی مطلق داشته باشد. به بیان دیگر، آنچه فوکونیه تحت عنوان "فضاهای ذهنی" مطرح میکند، جامع و مانع نیست.
محمد فرخی یکتا مجتبی منشی زاده
در چارچوب دستور زایشی، همواره این اتفاق نظر وجود داشته است که گشتار ها و به طور اخص، حرکت عناصر نحوی به شکل چرخه ای روی می دهد. شواهد گوناگونی در زبان های مختلف در تایید وقوع این گونه حرکت یافت می شود؛ در زبان فارسی دسته های مهمی از این شواهد غائب هستند. از آن جا که چرخه ای بودن حرکت (در چارچوب نظری اتخاذ شده) اصلی اولیه است می توان پرسید که چرا و چگونه این شواهد در زبان فارسی پنهان مانده اند. رویکرد اصول و پارامتر ها، برنامه کمینه گرا، قضیه تناظر خطی و نظریه پادتقارن پویا چارچوب این پژوهش هستند؛ منابع مورد استناد غالبا از میان آثار متاخر در چارچوب دستور زایشی برگزیده شده است. پژوهش حاضر عمدتا نظری است؛ در راستای سنت پژوهش خردمدار، برخی ساختار ها و جمله های مورد توجه، برحسب الزامات و اقتضائات نظری، آرمانی سازی شده، و سپس گلچینی از آن ها به تحلیل گذاشته شده اند. از آن جا که چرخه ای بودن حرکت، از مبانیِ نظری اتخاذ شده منتج است، نمی توان حکم کرد که نحو زبان فارسی فاقد این ویژگی است، بلکه باید پدیده های دیگری را که بر حرکت چرخه در نحو زبان فارسی پرده می افکنند شناسایی نمود. در این راستا، برخی ساخت های به ظاهر ساده زبان فارسی به تحلیل گذاشته شد و در حین این فرایند، نشان داده شد که چرخه ای بودن، پیش فرض تبیین آن ساخت هاست. پدیده هایی که مورد توجه این تحقیق قرار گرفته، از جمله عبارت اند از ساخت های به اصطلاح ملکی/شبه ملکی، مطابقه، مواردی از قلب نحوی، اثر بازسازی، ارتقا، شرایط مرجع گزینی و... حرکت های نحوی، محصول دو جانبه تلاش زبان برای شکست تقارن، و رفع خصیصه های خوانش ناپذیر است. به نظر می آید، حضور دوشادوش این دو عامل در تحلیل های نحوی زبان فارسی بتواند راهی برای رویارویی با چرخه های پنهان حرکت نحوی در زبان فارسی بگشاید. به نظر می رسد حرکت چرخه ای در زبان فارسی روی می دهد، لیکن به دلایلی چند، این حرکت پوشیده می ماند. بنا بر تحلیل های ارائه شده، این گمان تقویت می گردد که بازنمون باید به صورت چندگانه روی دهد. همچنین، با توجه به بروز تقارن و شیوه شکست آن در ساخت های دارای نقش پذیرنده، این گمان پروریده می شود که رابطه نحو و معنی شناسی رابطه ای جهت دار و احتمالا از نحو به سوی معنی است.
حسن قاسمی کورش صفوی
یکی از نظریه های برنامه کمینه گرا، پادتقارن پویا می باشد که بر اساس آن تمام حرکت های نحوی به عنوان شکست تقارن پنداشته می شود. به عبارات دیگر، ساخت سلسله مراتب باعث برانگیخته شدن (فرایند) حرکت می گردد. دراین رساله، با استفاده از این چارچوب می توان قبل از شکل گیری ساخت پرسشواژه، ترتیب واژگانی «فاعل- مفعول- فعل» را از ترتیب واژگانی بنیادی «فاعل- فعل- مفعول» مشتق کرد. در واقع، فاعل و مفعول یک جمله ساده به موجب شکست تقارن حرکت کرده و ترتیب واژگانی «فاعل- مفعول- فعل» را شکل می دهد. سپس به واسطه ویژگی پرسشواژه در جای اصلی، عناصر پرسشواژه با سازه های مورد نظر جایگزین می گردد. از طرف دیگر، زبان فارسی دارای حرکت پرسشواژه اجباری نمی باشد و آن حرکتی که به ظاهر تحت عنوان حرکت پرسشواژه مشاهده می شود، دیگر حرکت های نحوی (همچون قلب نحوی و مبتداسازی) است که فارغ از حضور یا عدم حضور پرسشواژه رخ می دهد. در نتیجه، ساخت و حرکت پرسشواژه، یک پدیده مجزا از دیگر پدیده ها نمی باشد.
فاطمه باقری ویدا شقاقی
پژوهش حاضر به بررسی میزان انطباق واژههای پایه در کتابهای آموزش زبان فارسی به غیرفارسی زبانان با نیازهای فارسیآموزان خارجی پرداخته است. هدف از انجام این تحقیق بررسی و نقد کتابهای موجود به لحاظ بافت واژگانی بوده است، تا از این طریق بتوان به نقاط ضعف و قوت کتابها و مطالب درسی دست یافت. برای انجام این پژوهش یکی از کتابهای آموزش زبان فارسی با عنوان «واژهآموزی» برای بررسی انتخاب شده است. از آنجا که آموزش واژههای پایه اساسا با مقطع پایه ارتباط مییابد، از مجموعه سه جلدی واژهآموزی کتاب اول که برای سطح مقدماتی است انتخاب شده است. جامعه آماری این پژوهش را فارسیآموزان مقطع پایه مرکز آموزش زبان فارسی قزوین تشکیل دادهاند. دانشجویان این مرکز با هدف آموختن زبان فارسی برای کسب توانایی ارتباط به زبان فارسی در این مرکز مشغول به تحصیل هستند. در ابتدا واژههای جدید 24 درس از کتاب واژهآموزی استخراج شدند. با در نظر گرفتن هدف و نیاز ارتباطی این فارسیآموزان و از طریق مشاهده مستقیم در کلاسهای آنان واژههای این دروس با نیاز فارسیآموزان مقایسه شده و واژههای اضافی، نامناسب و مفید این کتاب تفکیک شدند. نگارنده در بررسی واژههای این کتاب از نظرات خود فارسیآموزان، اساتید و از مجموعه واژههای پایه خانم دکتر نعمتزاده بهره گرفته است. در نهایت واژههای هر درس از کتاب در سه گروه واژههای اضافی، واژههایی با توزیع نامناسب و واژههای باقیمانده یا مفید ارائه شده است. در نهایت تعداد کل واژهها و واژههای مفید و اضافی این کتاب شمارش شد و این نتیجه حاصل شد که از کل 1184 واژه جدید این کتاب تنها حدود 520 واژه یعنی 9/43 درصد کل واژههای کتاب قابل تدریس هستند. به این ترتیب بیش از نیمی از واژههای این کتاب غیرمفید و قابل حذف هستند. واژههای کلیدی: واژههای پایه، فارسیآموزان، آموزش واژه، آموزش واژههای پایه، تحلیل نیازها
مهرگان کاوشگر کورش صفوی
الف. موضوع و طرح مسأله (اهمیت موضوع و هدف): موضوعی که اخیراً، بیشتر مورد توجّه نقش گرایان واقع شده است، این است که زبان به میزان قابل توجّهی دارای انگیزش تصویری است. مفهوم تصویرگونگی در زبان بدین معناست که رابطه ای تصویری میان صورت و معنا وجود دارد. بدین سان، که ساختار زبان، به نوعی، بازتاب ساختار مفهومی است و به میزان قابل توجّهی (به لحاظ شکل، طول، پیچیدگی) یا رابط? عناصر در یک نمود زبانی همسو با (شکل، طول، پیچیدگی) یا روابط عناصر در ساخت مفهومی زبان است. اینگونه از رابط? صورت و معنی که تصویرگونگی نموداری نامیده می شود، به تصویرگونگی ساختی-مفهومی و ساختی-کلامی تقسیم می شود. با درنظر گرفتن این مسأله که در زمین? روان شناختی-شناختی چنین اصلی در پژوهشهای صورت گرفته توجّه شایان ذکری صورت نگرفته است، در این مختصر نگارنده سعی دارد میزان همسویی و تطابق کلی و الگوهای تصویرگونگی را در کتابهای «بخوانیم» مقطع ابتدایی مدارس ایران مورد بررسی قرار داده و همچنین در این راستا، رابط? بین میزان تجلّی تصویرگونگی در متن و درک و دریافت مطالب توسط دانش آموزان (مقطع ابتدایی) را مورد ارزیابی قرار دهد. ب. مبانی نظری شامل مرور مختصری از منابع، چهارچوب نظری و پرسشها و فرضیه ها: درارتباط با موضوع تحقیق، تا کنون پژوهشی در خور و شایسته انجام نگرفته است و سوابق کافی در دسترس نیست؛ البته، کارهای مشابه و موازی یکدیگر انجام گرفته است که می توان از آنها در خارج از ایران به فریشبرگ(1975)، هایمن(1980)، لندزبرگ(1981)، هایمن(1983)، متیوس(1991)، نیومایر(1992) و....و در داخل ایران به غنی-آبادی(1379)، گلفام(1379)، فرخنده(1383)، شریفی مقدم(1384) و....اشاره کرد. چهارچوب نظری به کار رفته در این پژوهش چهارچوب نقش گرایی است. پرسشهای مطرح در این پژوهش عبارتند از: 1-آیا اصول و الگوهای تصویرگونگی در کتابهای «بخوانیم» مقطع ابتدایی به کاربرده شده است؟، 2-بسامد کدام یک از الگوهای تصویرگونگی در کتابهای «بخوانیم» مقطع ابتدایی بیشتر است؟، 3-آیا درک مطلب دانش آموزان در مواجهه با متنهایی با میزان تصویرگونگی بالا، بهتر خواهد بود؟. فرضیه ها عبارتند از: 1-این احتمال وجود دارد که در کتابهای «بخوانیم» مقطع ابتدایی از اصول کلی و الگوهای تصویرگونگی استفاده شده باشد، 2-چنین می نماید که از میان الگوهای تصویرگونگی، بسامد تصویرگونگی ساختی-مفهومی در کتابهای «بخوانیم» بیشتر باشد و 3-چنین به نظر می رسد که هرچه میزان تصویرگونگی متن بالاتر رود، درک مطلب دانش آموزان، نیز، بهتر شود. پ. روش تحقیق شامل تعریف مفاهیم، روش تحقیق، جامع? مورد تحقیق، نمونه گیری و روشهای نمونه-گیری، ابزار اندازه گیری، نحو? اجرای آن، شیو? گرد آوری و تجزیه و تحلیل داده ها: تصویرگونگی یک اصطلاح نشانه شناختی است که به نوعی به شباهت، قیاس، هماهنگی یا تطابق بین صورت یک نشانه یا اجزاء آن از یک سو و مرجع آن که می تواند مصداق یا مفهوم آن نشانه یا اجزاء آن باشد، اطلاق می شود. نمون? بسیار آشکار تصویرگونگی این است که وقایع را به ترتیبی که در جهان اتفاق افتاده اند، بازگو کنیم. اصطلاح شناخت از واژ? لاتین (congnoscere) به معنای «دانستن» یا «شناختن» منشعب می شود که بر توانایی جهت پردازش اطلاعات، کاربرد دانش و تغییر الویتها دلالت می کند. مفهوم سازی به ساختن و پرداختن اندیشه وصورت بندی مفاهیم اشاره دارد. روشی که در این پژوهش به کار رفته است، توصیفی-تحلیلی می باشد و به صورت میدانی آزمونی در راستای اهداف تحقیق برگزار شد. جامع? آماری مورد نظر در این پژوهش، دانش آموزان مقطع ابتدایی می باشد. در این پژوهش به صورت میدانی از شیو? نمونه گیری تصادفی خوشه ای بهره جستیم و در این راستا دانش آموزان مدرس? ابتدایی دختران? 22بهمن واقع در شهرستان تبریز مورد آزمون قرار گرفته شدند. گرد آوری بخشی از داده ها از طریق بررسی کتابهای بخوانیم پایه های اول، دوم، سوم، چهارم و پنجم صورت گرفته و بخش دیگری از داده ها با برگزاری آزمونی بدست آمده است که نحو? اجرای آن بدین قرار است که سه متن کوتاه (به ترتیب علمی، داستانی و شعر) به هر مقطع داده و از دانش آموزان خواسته شد که درباز? زمانی معینی متن را خوانده و دریافتهای خود را به صورت نقاشی ترسیم کنند و از این طریق زمان کشیدن تصویر توسط دانش آموزان مورد محاسبه قرار گرفته شد. ت. یافته های تحقیق: در کتابهای «بخوانیم» مقطع ابتدایی از اصول کلی و الگوهای تصویرگونگی استفاده شده است. از میان الگوهای تصویرگونگی، بسامد تصویرگونگی ساختی-مفهومی در کتابهای «بخوانیم» بیشتر است. هرچه میزان تصویرگونگی متن بالاتر رود، درک مطلب دانش آموزان، نیز، بهتر می شود. ث. نتیجه گیری و پیشنهادات: فرضی? تصویرگونگی انگیزش بیرونی قدرتمندی برای ساختار زبانی فراهم می کند. تحقیق حاضر گویای این مطلب است که این پدیده نقش عمده ای را در کاربرد خلاق زبان ایفاء می کند. بررسی های انجام شده در این تحقیق نشان می دهد که در رابطه با دریافت و درک مطلب ، خوانند? متن براساس شماری از سرنخهای زبانی که توسط نویسنده/گوینده داده شده، به راحتی، قادر به تولید مفهوم سازی خاص خود خواهد بود. با توجّه به داده های به دست آمده می توان نتیجه گرفت که تصویرگونگی نموداری در هرجای زبان حضور دارد. از این رو سرنخهای زبانی به خواننده این امکان را می دهد تا اطلاعات را بر طبق صورت بندی امکانات زیاد نموداری پردازش کند و از این رو، هرچه متن تصویرگونه تر شود، درک و دریافت آن، نیز، برای خوانند? متن آسانتر خواهد بود. ار آنجا که این پژوهش گامی نوین در بررسی کارکرد پدید? تصویرگونگی در کتابهای «بخوانیم» مقطع ابتدایی و تأثیر آن در درک و دریافت مطلب دانش آموزان است، به ناچار با محدودیتها و چالشهای زیادی روبه رو بوده که می توان در پژوهشهای آتی به این مسأله با دیدی موشکافانه تر پرداخت. در زمین? رابط? پدید? تصویرگونگی با شناخت در ایران پژوهش در خوری صورت نگرفته که می توان با دیدی وسیع تر به این حوزه توجّه کرد. می توان این بررسی را به کتابهای دیگر آموزشی تعمیم داد و تأثیر آن را در دانش آموزان به بوت? آزمایش کشاند. تأثیر این پدیده را می توان بر روی غیرفارسی زبانانی که فارسی یادمی گیرند، نیز، مورد بررسی قرار داد.
فاطمه کربلایی محمدی کورش صفوی
الف. موضوع و طرح مسئله (اهمیت موضوع و هدف): در پژوهش حاضر کوشش نگارنده بر این است تا معلوم کند آیا نوع نظام نوشتاری زبان مادری زبان آموز غیرفارسی زبان در یادگیری نظام نوشتاری فارسی دخالت مستقیم دارد یا نه. به عبارت ساده تر و برحسب یک نمونه، آیا اگر کسی از خط رومیایی برای نگارش زبان مادری اش استفاده می کند، نسبت به کسی که از خطی مانند کره ای در همین شرایط بهره می گیرد، در یادگیری نظام نوشتاری فارسی از برتری خاص برخوردار است یا نه. پژوهش حاضر به دنبال دست یابی به پاسخی برای چنین پرسش هایی است. پژوهش حاضر دارای اهداف نظری و عملی است. از لحاظ نظری، با مطالعه و بررسی نظام نوشتاری زبان اول فارسی آموزان، به تعیین تفاوت ها و علل و عوامل آنها پرداخته خواهد شد و از لحاظ عملی، نتایج این تحقیق کمک می-کند تا آموزگاران زبان فارسی به غیرفارسی زبانان با مشکلات یادگیری خط فارسی آشنا شوند و با دید بازتر به تدریس بپردازند و با درک وسیع تری با مشکلات زبان آموزان برخورد کنند. در واقع، با بررسی انواع نظام های نوشتاری و ویژگی های خط فارسی می توان روش تدریس خط فارسی را برای هر گروه از زبان آموزان به شکل متفاوتی تعیین نمود. اهمیت این پژوهش در این واقعیت نهفته است که به اعتقاد نگارنده نوع نظام نوشتاری زبان مادری در نوع آموزش و نحوه پیشرفت زبان آموز به هنگام یادگیری نظام نوشتاری زبان دوم دخالت مستقیم دارد. نگارنده سعی بر آن دارد تا از این منظر به پژوهشی بپردازد که به نظر می رسد تاکنون دست کم برای آموزش نظام نوشتاری فارسی صورت نپذیرفته است. ب. مبانی نظری (شامل مرور مختصری از منابع، چارچوب نظری و پرسش ها و فرضیه ها): 1. کدام دسته از غیرفارسی زبانان آشنا با نظام نوشتاری غیرعربی، در یادگیری خط فارسی دشواری بیشتری دارند؟ 2. این دشواری ها بیشتر از چه نوعی اند؟ 3. آیا بین نوع نظام نوشتاری زبان اول زبان آموزان غیرفارسی زبان و یادگیری خط فارسی رابطه ای وجود دارد یا نه؟ 1. معمولاً غیرفارسی زبانان آشنا با نظام های املایی غیرآوایی در یادگیری خط فارسی دشواری بیشتری دارند. 2. بیشترین دشواری زبان آموزان در یادگیری خط فارسی در تطبیق واج و نویسه با یکدیگر است. 3. زبان آموزان آشنا با نظام نوشتاری واجی، خط فارسی را بهتر یاد می گیرند. پ. روش تحقیق (شامل تعریف مفاهیم، روش تحقیق، جامعه مورد تحقیق، نمونه گیری و روش های نمونه گیری، ابزار اندازه گیری، نحوه اجرای آن، شیوه گردآوری و تجزیه و تحلیل داده ها): روش کار در این تحقیق توصیفی-تحلیلی است. جامعه آماری این پژوهش را زبان آموزان غیرفارسی زبان سطح مبتدی تشکیل می دهند. این زبان آموزان که از فراگیران موسسه آموزش فارسی دهخدا انتخاب شدند، 18 نفر و از هر سه نظام نوشتاری تکواژی، هجایی و واجی انتخاب شدند. از آزمودنی ها، آزمون نوشتاری و مصاحبه به عمل آمد. هم چنین با اساتید آنها مصاحبه شد. ت. یافته های تحقیق: پژوهش حاضر نیز ما را به این نتیجه رساند که زبان آموزانی که نظام نوشتاری زبان اول آنها متفاوت است، در یادگیری نظام نوشتاری زبان فارسی به طور متفاوت عمل می کنند. در بین سه گروه فارسی آموز با نظام نوشتاری زبان اول تکواِژی، هجایی و واجی، زبان آموزان آشنا با نظام نوشتاری واجی، خط فارسی را بهتر یاد می گیرند. بنابراین می توان این طور نتیجه گرفت که بین یادگیری نظام نوشتاری زبان فارسی و نظام نوشتاری زبان اول زبان آموز رابطه معناداری وجود دارد. ث. نتیجه گیری و پیشنهادات: نتایج این پژوهش می تواند کمکی برای یادگیری بهتر و سریع تر نظام نوشتاری زبان آموزان باشد. هر چند نمونه های پژوهش کوچک بود اما معرف جامعه فارسی آموزان خارجی در ایران است. برای مطالعات بعدی استفاده از زبان آموزان بیشتر در رابطه به موضوع پیشنهاد می شود. با در اختیار داشتن یافته ها و نتایج پژوهش حاضر و بستر اطلاعاتی فراهم آمده پیشنهاد می شود تا در زمینه آموزش نظام نوشتاری زبان فارسی، پژوهش ها و تحقیقات بیشتری صورت گیرد تا در صورت تأیید شدن نتایج به دست آمده، از این تحقیقات به طور جدی تری در برنامه ریزی های آموزشی استفاده گردد و در صورت نیاز، جهت تهیه و تدوین مواد درسی لازم در این زمینه گام های موثرتری برداشته شود.
منیره ترابی سید مصطفی عاصی
زبان شناسی پیکره ای، شاخه ای از زبان شناسی است که به گردآوری و تحلیل پیکره ها می پردازد. پیکره مجموعه ای از پاره های زبانی است که انتخاب و براساس معیارهای زبانی روشنی مرتب می شوند به نحوی که همچون نمونه ای از زبان به کار گرفته می شوند. زبان شناسی پیکره ای با استخراج خودکار داده های زبانی از پیکره ها؛ پردازش برون داد با روش های عمدتاً آماری؛ ارزیابی و تفسیر این گونه داده های پردازش شده به فراهم آوردن دانش تجربی زبانی کمک می کند. امروزه از پیکره های الکترونیکی می توان به طور مستقیم یا غیر مستقیم در آموزش بهره جست. هدف پژوهش حاضر، نخست پرداختن به نقش پیکره ها در زبان و آموزش زبان، به ویژه زبان فارسی است، سپس ارائ? پیکر? آموزشی مناسب با پرسش های تحقیق برای فارسی آموزان خارجی. مزایای استفاده از پیکره های آموزشی عبارت است از: مواجه شدن زبان آموز با داده های زبان واقعی، یادگیری داده-بنیاد یا زبان آموز به مثابه محقق، یادگیری اکتشافی یا زبان آموز به مثابه سیاح، یادگیری زبان به مثابه بازسازی. به علاوه، از طریق حجم بزرگی از داده ها و نیز خلاصه شدن اطلاعات زبانی در آنها زبان آموز موفق به یافتن واژه های هم بافت می شود. با تشویق زبان آموز به جست وجو در پیکره، این امکان برای او به وجود می آید که به گشت و گذار در متن بپردازد و بتواند برونداد زبانی خود را با زبان گویشور بومی مقایسه کند و خطاهای رایج خود را بیابد. پیکره های رایانه ای موجود برای زبان فارسی، پیکره هایی هستند که برای فارسی زبانان تدوین شده اند و از متون و شواهدی بهره جسته اند که برای فارسی آموزان خارجی دشوار به نظر می رسد. پیکر? پژوهش حاضر، یک پیکر? 60000 واژه ای متشکل از 60 نمون? 1000 واژه ای از متون نوشتاری از 12 ژانر مختلف متون معاصر است، در انتخاب متنهای نوشتاری، چهار معیار دخیل بوده اند: ژانر، زمان، رسانه و اعتبار مولف. پیکر? پژوهش، در مقایسه با پیکره های موجود در زبان فارسی، بسیار کوچک است و همین امر، استفاده از این پیکره را برای فارسی آموزان خارجی، مفید و مناسب ساخته است زیرا فهرست واژه یاب بسیار محدود است و کار با پیکره را آسان می سازد. حجم بالای فهرست واژه یاب نیازمند تحلیل های آماری و ماشینی توسط کارشناس است و کاربرپسند نیست. این پیکره تنها مجموعه ای از مواد خام زبانی نیست بلکه متن ها دارای شناس? متن هستند و هریک از واژه ها نیز به لحاظ اجزای کلام دستی نشانه گذاری شده اند. نیز به همراه هر واژه صورت تلفظی آن هم آمده است
امیر رضانژاد رامهرمزی مجتبی منشی زاده
در زبان شناسی شناختی که خود بخشی از علوم شناختی محسوب می شود، کاربرد زبان می تواند اطلاعات بدیعی در مورد چگونکی کارکرد ذهن به دست دهد. مفهوم محوری علوم شناختی مقوله بندی است. مقوله بندی تنها زمانی ممکن است که مقولات به نوعی در نظام شناختی حضور داشته باشند. در این پژوهش تلاش می شود حدود کفایت خوانش شیء/مکان بنیان از مقوله زمان سنجیده شود. همچنین به دلیل آنکه از منظر علوم شناختی مطالعه درزمانی مسأله نیز ضروری ست، نتایج حاصل از مطالعه همزمانی به محک مطالعه درزمانی نیز زده خواهند شد زیرا به هر روی، تأیید یا رد نتایج مطالعه همزمانی معنی دار خواهد بود. بررسی مفهوم زمان به عنوان بخشی از مفاهیم انتزاعی موجود در ذهن انسان می تواند اطلاعات ارزشمندی را در خصوص چگونگی کارکرد ذهن در مورد مقولات مشابه در اختیار دانشمندان قرار دهد. ب: مبانی نظری شامل مرور مختصری از منابع، چهارچوب نظری و پرسش ها و فرضیه ها: در این رساله کوشش می شود در چهارچوب نظری زبانشناسی شناختی به این پرسش که مقوله انتزاعی زمان در زبان فارسی چگونه درک می شود و همچنین در طول تاریخ زبان فارسی مفاهیم زمان چه تغییراتی کرده اسن پاسخ داده شود. رساله حاضر میکوشد به پرسشهای زیر پاسخ دهد: 1. آیا استعاره های شیء بنیان و مکان بنیان مطرح شده توسط زبانشناسان شناختی در مورد مقوله زمان در زبان فارسی نیز مصداق دارند؟ 2. آیا مفهوم زمان در زبان فارسی، از منظر زبانشناسی شناختی، در قالب استعاره های دیگری، به جز استعاره های مکان /شیء-بنیان نیز مقوله بندی می شود؟ 3. آیا مطالعه درزمانی سوال های فوق، نتایج حاصل از مطالعه همزمانی را تأیید می کند؟ فرضیه های این پژوهش عبارتند از: 1. زبان فارسی از استعاره های شیء بنیان و مکان بنیان مطرح شده توسط زبانشناسان شناختی در مورد زمان برخوردار است و فارسی زبانان برای درک مقوله زمان از این استعاره ها استفاده می کنند. 2. زبان فارسی از انواع دیگری از استعاره برای فهم مقوله انتزاعی زمان بهره می جوید که در قالب شیء/مکان بنیانی قرار نمی گیرد. به دلیل پایه ای بودن مفهوم شیء/مکان برای درک مقولات انتزاعی تصور می شود داده های درزمانی نیز نتایج حاصل از مطالعه همزمانی را تایید کنند.
نسترن رستم زاده کورش صفوی
الف. موضوع و طرح مسأله (اهمیت موضوع و هدف): یکی از مهمترین مسائل آموزش زبان دوم/خارجی آموزش واژه و بررسی شیوه های این آموزش است. شیوه های مختلف آموزش واژه را می توان در گروه های مختلفی نظیر آموزش صرفی، آموزش نحوی، آموزش معنایی و آموزش کاربردی در نظر گرفت. هدف رسال? حاضر این بوده است تا گونه ای از آموزش معنایی واژگان را مورد بحث و بررسی قرار دهد و از این طریق کارایی یا عدم کارایی چنین شیوه ای را در آموزش واژه ها ارزیابی کند. ب.مبانی نظری شامل مرور مختصری از منابع، چارچوب نظری و پرسش ها و فرضیه ها: با توجه به پژوهش های انجام شده در زمین? آموزش واژگان زبان دوم/خارجی چنین می نماید که دست کم بر اساس داده های موجود، پژوهشی در زمین? آموزش واژه های زبان از منظر شمول معنایی صورت نپذیرفته است. رسال? حاضر بر مبنای یک پرسش و یافتن پاسخ برای آن به تدوین درآمده است: "آموزش واژه با استفاده از عامل شمول معنایی، در یادگیری بهتر و به خاطرسپاری واژه چه تأثیری دارد"؟ و براساس این پرسش، نگارنده فرضی? خود را به شکل زیر در نظر گرفته است: "آموزش واژه با استفاده از عامل شمول معنایی، در یادگیری بهتر و به خاطر سپاری آن تأثیر به سزایی دارد". پ. روش تحقیق شامل تعریف مفاهیم، روش تحقیق، جامع? مورد تحقیق، نمونه گیری و روش های نمونه گیری، ابزار اندازه گیری، نحو? اجرای آن، شیو? گردآوری و تجزیه و تحلیل داده ها: پژوهش پیش رو، به بررسی میزان تأثیر گذاری عامل شمول معنایی، در آموزش واژگان فارسی به غیر فارسی زبانان پرداخته است. هدف از انجام این پژوهش یافتن راه کاری برای آموزش موثر واژه بوده است. برای انجام این پژوهش، پنج درس نامه برای آموزش 90 واژه از واژگان سطح پایه، برای هر گروه طراحی شد. درس های هر دو گروه بر اساس روش تکلیف- مدار تدوین شدند. در تدوین تمامی دروس از تصاویر واضح استفاده شده است و تنها وجه افتراق این دروس، به کارگیری شمول معنایی به عنوان عامل موثر در دروس گروه آزمایش بوده است و واژه های گروه کنترل به صورت اتفاقی و طبقه بندی نشده انتخاب شده اند. پس از تعیین سطح واژگانی زبان آموزان در پیش آزمون، هر دو گروه به مدت پنج جلس? دو ساعته آموزش داده شدند و پس از فاصل? زمانی چهار هفته از پیش آزمون، آزمون دوم برای بررسی میزان پیشرفت دو گروه برگزار شد. ت. یافته های تحقیق: آن چه از بررسی و تحلیل نتایج دو آزمون به دست آمد، نشان گر پیشرفت دو گروه در پس آزمون بود. اما میزان پیشرفت گروه آزمایش از گروه کنترل، بیشتر بوده است. این بدان معنی است که استفاده از عامل شمول معنایی در آموزش واژه، تأثیر به سزایی دارد. ث.نتیجه گیری و پیشنهادات: این رساله، کارا بودن یک روش معناشناختی در امر آموزش واژه، یعنی شمول معنایی را نشان می دهد. گرچه همان گونه که از نتایج آزمون ها مشخص است، اگر آموزش بر اساس یک روش هدف مند و علمی باشد، به نتیجه می رسد. در این پژوهش، برای آموزش از روش تکلیف محور، چه در تدوین درس نامه های هر دو گروه و چه در روش تدریس آن ها استفاده شده است و همان طور که ملاحظه شد، هر دو گروه به خوبی پیشرفت کردند. آن چه در این پژوهش عامل تغییر در نظرگرفته شده بود، همان شمول معنایی بود. در آموزش واژه، استفاده از روش های هدف مند، پیشرفت و سرعت فراگیری را در زبان آموز، تضمین می کند و این امر باعث افزایش بازده آموزشی فردی و گروهی می شود. با توجه به تأثیرگذار بودن شمول معنایی در آموزش واژگان سطح پایه که در این رساله بررسی شد، پیشنهادهای زیر مطرح می شود: الف) بررسی تأثیرگذاری شمول معنایی درآموزش واژگان و عبارات سطوح بالاتر زبانی. ب) بررسی میزان استفاده از شمول معنایی در کتاب های آموزشی زبان فارسی و نحو? ارائ? آن. پ) بررسی میزان کاربرد شمول معنایی در گفتار روزمر? گویشوران زبان فارسی.
فاطمه عظیمی فرد کورش صفوی
چکیده الف. موضوع و طرح مسئله(اهمیت موضوع و هدف): تولیدات رسانه های جمعی را می توان به عنوان مجموعه مفاهیمی در نظر گرفت که به شکلی نظام مند عمل می کنند و قابل بررسی هستند. امروزه با گسترش و تخصصی تر شدن حوزه ی رسانه، کاربرد علوم میان-رشته ای در این حوزه به ویژه دانش نشانه شناسی گسترش یافته است. از ابتدای فعالیت تلویزیون پخش اخبار برای مخاطبان این رسانه جذابیت گسترده ای داشته است. این پژوهش با هدف ارائه الگوی مناسب خبر تلویزیونی از منظر نشانه شناسی انجام شده است. ب. مبانی نظری شامل مرور مختصری از منابع، چارچوب نظری و پرسش ها و فرضیه ها: تاکنون پژوهش های معدودی در حوزه خبر تلویزیونی در داخل و خارج کشور انجام گرفته است. تنها تحقیقی که به بررسی نشانه شناسی تصویری خبر اختصاص دارد، رساله ی کارشناسی ارشد محمدرضا بخشی(1378) است با عنوان«نشانه شناسی تصویری در خبرهای تلویزیونی». در این پژوهش با استفاده از نظریه های بازنمایی، چارچوب سازی و نشانه شناسی لایه ای(سجودی) تلاش شده است رمزگان متن خبر تلویزیونی توصیف گردد. این پژوهش مبتنی بر پنج پرسش است. از میان این پرسش ها، نخستین آن ها جنبه ی بنیادی داشته و چهار پرسش بعدی به مثابه پرسش های فرعی مورد نظر بوده اند: الف. از منظر نشانه شناسی الگوی مناسب خبر تلویزیونی چه ویژگی هایی دارد؟ ب. رمزگان مرجح در اخبار تلویزیونی کدامند؟ ج. چه تفاوتی میان اخبار شبکه های داخلی (ساعت 21 شبکه یک، ساعت 22:30 شبکه دو و 19 شبکه خبر) و شبکه ی فرانسوی زبان فرانس24 به لحاظ نشانه شناسی وجود دارد؟ د. توزیع و فراوانی هر یک از نشانه های زبانی و تصویری در آیتم های خبری به لحاظ فروانی در تعداد و زمان به کار گرفته شده ، چگونه است؟ ه. اخبار سیاسی ، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و ورزشی از منظر نشانه شناسی زبانی و تصویری چه تفاوت های دارند؟ پ. روش تحقیق شامل تعریف مفاهیم، روش تحقیق، جامعه ی آماری مورد تحقیق، نمونه گیری و روش-های نمونه گیری، ابزار اندازه گیری، نحوه ی اجرای آن، شیوه ی گردآوری و تجزیه و تحلیل داده ها: در این پژوهش از نشانه شناسی به عنوان روش یا رویکرد استفاده شده است. بررسی سه بخش خبری سیمای جمهوری اسلامی ایران (21شبکه ی یک، 22:30 شبکه ی دو و 19 شبکه ی خبر) و یک بخش خبری از شبکه ی بین المللی فرانسه زبان«فرانس24» در یک دوره ی حدوداً چهار ماهه جامعه آماری پژوهش حاضر را تشکیل می دهد. نمونه گیری به شکل هدفمند صورت گرفته است. ت. یافته های تحقیق: در این پژوهش لایه های متن خبر تلویزیونی در سه لایه ی نوشتار، گفتار و تصویر بررسی شدند. بر اساس نتایج بدست آمده، بیشترین میزان استفاده از نوشتار در قاب تصویر متعلق به شبکه ی فرانس24 است. در لایه ی گفتار متغیرهایی همچون طول جمله، تعداد جمله، کاربرد واژه و عبارات ارزشی و تعدد نقل قول بررسی شدند. بیشترین تعداد جمله به شبکه ی فرانس24 و کمترین به شبکه ی خبر اختصاص داشت. بیشترین تعداد جمله ی کوتاه نیز در شبکه ی فرانس24 مشاهده شد. بر اساس داده های بدست آمده میزان کاربرد واژه های ارزشی منفی به شبکه ی یک و کمترین به شبکه ی دو اختصاص داشت. بیشترین تعداد واژه های مثبت نیز در شبکه ی فرانس24 مشاهده شد. در سطح لایه ی تصویر کم ترین تعداد نما به شبکه ی فرانس24 و بیشترین کاربرد گرافیک نیز به همین شبکه اختصاص داشت. ث. نتیجه گیری و پیشنهادات: نشانه شناسی لایه ای نشان داد که متن از لایه های متنی متعدد تشکیل شده است که خود حاصل رمزگان های متفاوت اند. البته این لایه ها هم سازمان بیرونی و هم سازمان درونی دارند. در تحقیق حاضر تکیه اصلی بر لایه های نوشتار و گفتار متن خبر تلویزیونی بود و لایه ی تصویر در خبر تلویزیونی کمتر مورد توجه قرار گرفت. علت این امر مشابه بودن تصاویری بودکه در شبکه های مختلف پخش شده بود. تحقیق بر روی لایه ی تصویر در خبر و دیگر برنامه های تلویزیونی می تواند موضوع تحقیق مستقلی را تشکیل دهد.
سپیده عبدالکریمی کورش صفوی
پژوهش حاضر کوششی است برای بررسی محدودیت های واژی- معنایی حاکم بر ساخت فعل بسیط از مرکب متناظر و نیز ساخت فعل مرکب، از بسیط متناظر در فارسی معاصر معیار بر مبنای رویکرد شناختی به مطالعات زبانی. برای دستیابی به این هدف، پس از بررسی فهرست افعال مرکب و بسیط فارسی معاصر معیار، افعال بسیط، به دو دسته ی مرکب ساز و غیرمرکب ساز تقسیم شده و تشکیل فعل مرکب متناظر، تنها به افعال بسیط مرکب ساز نسبت داده شده است. نکته ای که بایسته ی توجه است، محدودیت های واژی - معنایی حاکم بر تشکیل فعل مرکب، از متناظر بسیط خود می باشد که این محدودیت ها به نوبه ی خود، مربوط به گزینش فعل(های) سبکی است که امکان ترکیب با واژه ی مشتق از ریشه ی فعل بسیط مرکب ساز را داشته باشد / باشند، زیرا مولفه های معنایی ریشه ی افعال بسیط مذکور، بر گزینش فعل سبک تأثیر گذاشته و در نتیجه، نمی توان از هر فعل سبکی برای تشکیل متناظر مرکب فعل بسیط بهره برد. بررسی نظام مند امکان مذکور، در چارچوب زبان شناسی شناختی، و به بیان دقیق تر، در چارچوب معنی شناسی شناختی، در دستور کار نگارنده قرار دارد. در جریان بررسی تشکیل فعل مرکب از فعل بسیط مرکب ساز متناظرِ خود، نگارنده با مواردی برخورد کرده است که برای افعال مرکب زبان فارسی نوین نیز، متناظر بسیط ساخته می شود. در این راستا، دو پرسش بایسته ی تأمل وجود دارد که یافتن پاسخ برای آن ها و تبیین آن ها نیز در دستور کار وی قرار گرفته است: یکی آن که، متناظر بسیط، برای کدام افعال مرکب فارسی نوین ساخته می شود؟ به دیگر سخن، محدودیت های حاکم بر ساخت فعل بسیط از فعل مرکب متناظر، کدام ها هستند و چگونه تبیین می گردند؟ و دیگر آن که، افعال بسیط حاصل، در کدام گروه نام برده جای می گیرند؟ چنین می نماید که با در نظر گرفتن مفاهیم کلیدی مطرح در زبان شناسی شناختی، همچون تصویرگونگی، مقوله های شعاعی، مقوله بندی، چشم انداز و طرح واره های تصوری، می توان از یک سو، محدودیت های ساختواژی – معنایی حاکم بر ترکیب واژه ی مشتق از ریشه ی افعال بسیط مرکب ساز با فعل سبک مناسب را بر اساس مفاهیم شناختی توضیح داد و از سوی دیگر، نگارنده در صدد است تا با به کارگیری مفاهیم موجود در همین چارچوب، دلایل وجود متناظرهای مرکب را برای افعال بسیط مرکب ساز و نیز متناظرهای بسیط را برای برخی افعال مرکب فارسی تبیین کند. با توجه به جدایی ناپذیری تحلیل های همزمانی و درزمانی در چارچوب زبان شناسی شناختی، در بخش هایی از این پژوهش، شواهد تاریخی نیز برای تبیین های موجود، در صورت لزوم، ارائه شده اند. با تبیین وجود متناظرهای مرکب برای افعال بسیط، ساخته شدن متناظرهای بسیط برای برخی از افعال مرکب زبان فارسی و نیز تبیین محدودیت های حاکم بر ترکیب افعال سبک فارسی با واژه ی مشتق از ریشه ی افعال بسیط مرکب ساز در این زبان، در چارچوب زبان شناسی شناختی، وابستگی توانایی های شناختی غیرزبانی به توانایی های زبانی، بیش از پیش آشکار شده و مهر تأییدی بر تفکر جسمانی شده به منزله ی مقوم زبان خواهد بود. بنابر آنچه در این بخش ذکر شد، می توان چنین نتیجه گرفت که پژوهش حاضر کوششی است برای بررسی مقایسه ای ساختار آن دسته از افعال بسیط و مرکب زبان فارسی که به لحاظ معنایی متناظرند، آن هم از دو منظر واژی و معنایی در چارچوب زبان شناسی شناختی.
شیدا احمدی کورش صفوی
الف: موضوع و طرح مسئله (اهمیت موضوع و هدف) : موضوع اصلی پژوهش حاضر معرفی رویکرد"ادراکی" یا "تعاملی" است که به تعامل "نویسنده"،"متن" و"خواننده" در جریان تحلیل اثر ادبی توجه دارد. به این منظور در فصل اول رساله ی حاضر چهار رویکرد مسلط "نویسنده مدار"، "متن مدار" "خواننده مدار" و "متن- خواننده مدار" در نقد ادبی را معرفی و سپس داستان سگ ولگرد صادق هدایت را با هر چهار رویکرد تحلیل کردیم. علاوه بر این توضیح دادیم که هر یک ا ز این چهار رویکرد به چه دلیل در عرصه ی نقد ادبی نارسا تلقی می شوند؛ برای مثال رویکرد "نویسنده مدار" به دلیل نادیده انگاشتن نقش "متن" و "خواننده" در تحلیل اثر ادبی نارسا باقی می ماند وبه همین ترتیب رویکرد "متن مدار" به علت نادیده گرفتن نقش "نویسنده" و "خواننده" در تحلیل اثر ادبی نارسا است. با در نظر گرفتن کاستی های این رویکرد ها در فصل چهارم رساله ی حاضر رویکرد "ادراکی" یا "تعاملی" را معرفی کردیم ونشان دادیم که این رویکرد در تحلیل اثر ادبی به تعامل هر سه عامل "نویسنده"، "متن" و"خواننده" توجه دارد و به همین دلیل نسبت به سایر رویکردها کاملتر می نماید. اهمیت پژوهش حاضر در این نکته نهفته است که برای هر سه عامل"نویسنده"، "متن" و"خواننده" در جریان تحلیل اثر ادبی اهمیت قائل است و از این رهگذر رویکردی را در عرصه ی نقد ادبی معرفی می کند که بر اساس تعامل این سه عامل شکل گرفته است. رویکرد "ادراکی" با در نظر گرفتن نقش "نویسنده" به عنوان خالق اثر ادبی در جریان خوانش آن منتقد رویکرد "خواننده مدار" است که صرفاً ذهنیات مخاطب متن را در تحلیل آن موثر می داند؛ این رویکرد همچنین با مد نظر قرار دادن نقش "متن" در تحلیل اثر ادبی بر خود اثر به عنوان مخلوقی که در جریان خوانش خود نقش دارد تأکید می کند و از این جهت انتقادی را متوجه رویکرد"نویسنده مدار" و "خواننده مدار" می نماید و سرانجام چنین رویکردی با در نظر گرفتن نقش "خواننده" در تحلیل اثر ادبی بر ذهنیات مخاطب و روحیات او به عنوان عاملی موثر در تحلیل اثر ادبی تأکید داشته و به این ترتیب منتقد رویکردهای "نویسنده مدار" و "متن مدار" است که صرفاً بر نقش خالق اثر وخود متن در تحلیل آن تأکید می ورزند. ب: مبانی نظری شامل مرور مختصری از منابع، چارچوب نظری و پرسش ها و فرضیه ها: چارچوب نظری پژوهش حاضر را ساخت گرایی تشکیل می دهد. می توان گفت ساخت گرایی جنبشی فکری است که زمینه های پیدایش آن زمانی فراهم شد که دانشمندان و نظریه پردازان در عرصه های مختلف علمی به ایده ی نظام رسیدند و ضرورت مطالعه ی نظام مند پدیده ها را آشکارا لمس کردند. ساخت گرایی روش نوینی در مطالعه ی پدیده های علمی، فرهنگی، هنری و اجتماعی است که این پدیده ها را در چارچوب نظامی از ارزش ها و قراردادها و بر اساس روابط و تقابل هایشان در این نظام ارزشی بررسی می کند. بر اساس نگرشی ساخت گرا هیچ پدیده ای فی نفسه دارای مفهوم نیست بلکه هویت و مفهوم خود را در چارچوب نظامی که در آن قرار دارد وبر اساس روابطش با سایر عناصر موجود در آن نظام کسب می کند. لازم به ذکر است که ضرورت وجود چنین نگرش نظام مندی به جهان و پدیده های آن به دنبال تفکیک حوزه های مختلف دانش از یکدیگر- پدیده ای که از تبعات مدرنیته است- و در نتیجه بیگانه شدن این حوزه ها با یکدیگر واز بین رفتن انسجام پیکره ی دانش به وجود آمد. ساخت گرایی در زبان شناسی از نیمه ی دوم قرن نوزدهم پدیدار شد و نخستین جلوه های خود را در مطالعه ی آواهای گفتاری یافت که قرار بود براساس یک نظام واج شناختی تعبیر شوند. بر اساس نگرشی ساخت گرا عناصر زبانی فی نفسه مفهومی ندارند بلکه مفهوم و هویت خود را در قالب نظام زبان وبر اساس روابط و تقابل هایشان با سایر عناصر زبانی در این نظام به دست می آورند؛ بنابراین آن چه در زبان شناسی ساخت گرا اهمیت دارد مطالعه ی تک تک عناصر زبان نیست بلکه مطالعه ی روابط موجود میان این عناصر است که اهمیت دارد. زبان شناسی ساخت گرا به دو مکتب اروپایی و آمریکایی تقسیم می شود و بنیان گذارش سوسور است. مکتب اروپایی خود به سه شاخه ی پراگ، کپنهاگ و لندن قابل تقسیم است. دو زبان شناس برجسته ی مکتب پراگ عبارتند از: تروبتسکوی و یاکوبسن؛ در مکتب کپنهاگ، یلمسلف زبان شناس شاخص است و در مکتب لندن هم جونز، سوئیت و فرث چهره های ممتازند. در رساله ی حاضر آرای سوسور را به دلیل اهمیتشان درپی ریزی مبانی زبان شناسی ساخت گرا بررسی کرده ایم وسپس از آنجایی که موضوع پژوهش حاضر نقد ادبی است به آرای یاکوبسن به دلیل شاخص بودنشان در بوطیقای ساخت گرا پرداخته ایم؛ در ادامه به اختصار آرای صاحب نظرانی را مطرح کرده ایم که از نظریه های زبان شناختی در مطالعات ادبی بهره گرفته اند. برخی از این صاحب نظران عبارتند از: لیچ، آبرکرومبی، هاورانک و موکارفسکی. در ادامه پرسش ها و فرضیه های رساله ی حاضر را مرور می کنیم. پرسش های پژوهش: الف: آیا عدم قطعیت مدلول ها و در نتیجه باز و نامتناهی بودن مطلق معنی قابل قبول است؟ ب: آیا می توانیم در تدوین نظریه ای برای خوانش متون ادبی به تعامل سه عامل "نویسنده"، "متن" و "خواننده" قائل شویم و در نهایت تفسیر متون را حاصل برآیند این سه عامل بدانیم؟ پ: آیا کیفیت نگارش اثر ادبی بر خوانش آن تأثیر می گذارد؟ فرضیه های پژوهش: الف: عدم قطعیت مدلول ها و در نتیجه نامتناهی و باز بودن مطلق معنی قابل قبول نیست. ب: در تدوین نظریه ای برای خوانش متون ادبی می توان به تعامل سه عامل "نویسنده"، "متن"و "خواننده" قائل شد و درنهایت تفسیر متون را حاصل برآیند این سه عامل دانست. پ: کیفیت نگارش اثر ادبی را می توان عاملی تأثیر گذار بر خوانش آن دانست. ت. یافته های تحقیق، نتیجه گیری و پیشنهادات: پژوهش حاضر چهار نتیجه ی مهم را در بر داشت؛ نخست آنکه با توجه به اشتراکات موجود میان خوانش های خوانندگان مختلف از متن سگ ولگرد می توان نتیجه گرفت که عدم قطعیت مدلول ها و در نتیجه باز و نامتناهی بودن مطلق معنی آن گونه که منتقدان پسا ساخت گرا مطرح کرده اند در عرصه ی نقد عملی پذیرفته نیست و صرفاً در مقام نظریه ای فلسفی قابل تأمل است. دومین نتیجه ای که پژوهش حاضر در پی داشت این بود که توانستیم با معرفی نقد "ادراکی" درادبیات نشان دهیم که هر سه عامل "نویسنده"،"متن" و "خواننده" به یک میزان در خوانش اثر ادبی دخالت دارند و بنابراین روش نقد "ادراکی" به دلیل در نطر گرفتن تعامل این سه عامل در جریان تحلیل اثر ادبی نسبت به سایر روش های نقد ادبی کامل تر می نماید. سومین نتیجه ای که پژوهش حاضر در بر داشت این بود که کیفیت نگارش اثر ادبی بر خوانش آن تأثیر گذار است. این نتیجه با توجه به دو خوانش "نویسنده مدار" و"نمادین" که از متن داستان ارائه شد تأیید می شود. سبک نگارش سگ ولگرد به گونه ای بود که توانستیم از دو منظر "نویسنده مدار" و "نمادین" آن را تحلیل کنیم بنابراین می توان گفت که کیفیت نگارش اثر ادبی بر خوانش آن تأثیر گذار است. آخرین تتیجه ی به دست آمده از پژوهش حاضر این است که آن چه در چارچوب نقد "ادراکی" امکان طرح می یابد محصول تعامل میان سه نوع نقد "نویسنده مدار" "متن مدار" و "خواننده مدار" است و بنابراین تحلیلی که ورای اشتراکات این سه نوع نقد قرار گیردرا شامل نمی شود. برای اینکه یک رویکرد انتقادی از حوزه ی صرفاً نظری خارج شده وکارکرد عملی بیابد لازم است که در تحلیل آثار ادبی مختلف به کار گرفته شود. پیشنهاد نگارنده برای تبدیل روش نقد "ادراکی" به روشی کاربردی در عرصه ی نقد ادبی این است که منتقدین ادبی این روش را برای تحلیل آثار داستانی دارای سبک های متفاوت به کار برند و از این رهگذر مشخص کنند که این روش نقد تا چه میزان کارآمد است. پیشنهاد دیگر نگارنده این است که منتقدین ادبی در تحلیل شعر نیز از این روش بهره گیرند و از این رهگذر مشخص کنند که آیا این رویکرد انتقادی در تحلیل شعر نیز مانند نثر کارایی دارد یا نه.
علی موسوی ده شیخ فرزان سجودی
در این تحقیق سعی بر آن بود تا رابطه ی بین نقض قواعد مکالمه ای گرایس و روابط قدرت بین جنسیت ها، مورد بررسی قرار بگیرد. از آن جهت که قواعد مذکور اصولا در مورد مکالمه مطرح می-شوند، تصمیم گرفته شد تا از دیالوگ های سه فیلم از اصغر فرهادی، با نام های «شهرِ زیبا»، «چهارشنبه سوری» و «درباره ی اِلی» به عنوان داده های زبانی استفاده شود. این تحقیق در چارچوب نظریه ی اصل همکاریِ گرایس و قواعد مکالمه ای و ارتباطی که نقض این قواعد با نمایش قدرت و یا ضعف مشارکین در مکالمه دارد، انجام شده است. ساختار تحقیق نیز اینگونه بوده است که در فصل اول مقدمه و کلیات ذکر شده اند؛ فصل دوم به ذکر پیشینه ی مطالعات اختصاص یافته-است؛ در فصل سوم چارچوب نظری تحقیق مطرح شده است؛ در فصل چهارم داده های مورد نظر، مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته اند و در نهایت، فصل پنجم به جمع بندی و نتیجه گیری اختصاص یافته است. در این تحقیق دو پرسش مطرح بود: 1. نقض قواعد مکالمه چه کارکردی در تبیینِ روابط قدرت بین مشارکین دارد؟ 2. موارد نقض قواعد مکالمه در کدام جنسیت بسامد بیشتری دارد؟ در نهایت پاسخ هایی که به این دو پرسش داده شد، اینگونه بودند: در پاسخ به پرسش اول اینگونه نتیجه گیری شد که نقض قواعد مکالمه می تواند به دلیلِ تفاوت سطح قدرت مشارکین رخ دهد. در پاسخ به پرسش دوم نیز این نتیجه حاصل شد که در فیلم هایی که شخصیت ها اکثراً مونث هستند، نقض قواعد مکالمه بیشتر از سوی آنها رخ می دهد؛ و در شرایطی که شخصیت ها اکثراً مذکر باشند، نقض قواعد بیشتر از سوی جنسیت مذکر اتفاق می افتد. در نتیجه نمیتوان گفت که کدام یک از جنسیت ها در موارد بیشتری قواعد مکالمه را نادیده میگیرند. کلیدواژه ها: کاربرد شناسی، نقض قواعد گرایس، روابط قدرت، گفتمان دراماتیک
عارفه ربانی شیردل کورش صفوی
الف: موضوع و طرح مسئله (اهمیت موضوع و هدف): هدف از این رساله بررسی معنی شناختی مقوله? واحدواژگی در زبان فارسی است. واحدواژگی یکی از انواع روابط مفهومی در سطح واژه است که در آن، یک واژه (واحدواژه) به مثابه واحد شمارش یا اندازه گیری برای واژه? دیگر (واژه? پایه) به کار می رود. اهمیت مطالعه? واحدواژگی به لحاظ معنی شناختی از آن جهت است که آنچه تاکنون در مورد واحدواژه صورت پذیرفته است، بیشتر در قالب دستوری و به عنوان سازه ای دستوری بوده است و به غیر از این بررسی، کمتر به این مقوله به لحاظ معنایی پرداخته شده است و به رابطه? معنایی بین واحدواژه و واژه? پایه توجه چندانی نشده است. به عبارت دقیق تر، اینکه رفتار معنایی واحدواژه نسبت به واژه? پایه چگونه امکان بررسی می یابد در میان درس نامه ها و منابع زبان شناسی نادیده گرفته شده است. این در حالی است که واحدواژگی را می توان از جنبه? معنایی نیز مورد بررسی قرار داد و علاوه بر کاربردهای متداول واحدواژه، کاربردهای استعاری آن را که در زبان روزمره استفاده می شود مطالعه کرد. این رساله به بررسی، توصیف و طبقه بندی معنی شناختی مقوله? واحدواژه در زبان فارسی پرداخته است. ب: مبانی نظری شامل مرور مختصری از منابع، چارچوب نظری و پرسش ها و فرضیه ها: در این رساله در چارچوب "معنی شناسی ساختگرا" و روابط "همنشینی" و "جانشینی" به بررسی، توصیف و طبقه بندی "واحدواژگی" در زبان فارسی و روابط معنایی میان "واحدواژه" و "واژه? پایه" پرداخته شده است. در این تحقیق ابتدا پیشینه ای از مطالعات مرتبط با واحدواژگی در فصل دوم ارائه شد. در فصل سوم به چارچوب نظری رساله یعنی معنی شناختی ساختگرا و روابط مفهومی به عنوان یکی از ارکان معنی شناسی ساختگرا پرداخته شد و انواع این روابط در سطح واژه از جمله واحدواژگی به طور مختصر معرفی شد. در فصل چهارم به طور مفصل به مقوله? واحدواژگی پرداخته شد و داده ها مورد تحلیل قرار گرفتند. پرسش های این پژوهش: (الف) منظور از "واحدواژگی" چیست؟ (ب) عملکرد "واحدواژه" نسبت به "واژه? پایه" به هنگام همنشینی با اعداد چگونه است؟ (پ) آیا می توان نوع با هم آیی "واحدواژه" و "واژه? پایه" را تعیین کرد؟ (ت) آیا می توان رابطه ا ی معنایی میان "واحدواژه" و "واژه? پایه" در زبان فارسی در نظر گرفت؟ (ج) آیا امکان استخراج یا کنار گذاشتن "واحدواژه" با حفظ مفهوم "واحدواژه" برحسب دو فرآیند "کاهش" و "افزایش معنایی" وجود دارد؟ فرضیه های این پژوهش: (الف) "واحدواژگی" یکی از روابط مفهومی در سطح واژه است که در آن یک واژه به مثابه? واحد شمارش یا اندازه گیری برای واژه? دیگر به کار می رود. (ب) همنشینی صفت عددی، "واحدواژه" و "واژه? پایه" بر حسب ترتیب خاصی صورت می پذیرد. (پ) نوع باهم آیی "واحدواژه" و "واژه? پایه" را می توان تعیین کرد، به این معنی که بعضی از "واحدواژه "ها مطلق یعنی خاص یک پایه اند. بعضی از "واحد واژه" ها با بیش از یک واژه? پایه به کار می روند. بعضی از "واحدواژه" ها نیز بی نشان ترند، یعنی با مجموعه? وسیعی از واژه های پایه به کار می روند. بعضی از "واژه های پایه" نیز با بیش از یک "واحدواژه" به کار می روند. (ت) رابطه ای معنایی میان "واحدواژه" و "واژه? پایه" در زبان فارسی می توان در نظرگرفت، مثلاً واحد واژه? "قلاده" که برای سگ و خرس به کار می رود، در برگیرنده? همان مفهوم قلاده ای است که به دور گردن این حیوانات بسته می-شود. (ج) امکان به کناری نهادن یا نادیده گرفتن "واحدواژه" در شرایطی وجود دارد که "واحدواژه"، "کاهش" و "واژه? پایه"، "افزایش معنایی" پیدا کرده باشد و دلالت چندگانه پدید نیاید یا معنی عوض یا مختل نشود. پ: روش تحقیق: برای انجام این تحقیق، ابتدا با استفاده از فرهنگ های معتبر فارسی واحدواژه های زبان فارسی استخراج شدند و سپس امکانات مختلف با هم آیی واحدواژه ها و واژه های پایه بررسی شد. در گام بعد، با استفاده از معنی استخراج شده از فرهنگ، رابطه? معنایی میان واحدواژه و واژه? پایه بررسی شد تا مشخص شود که آیا رابطه ای معنایی میان واحدواژه و واژه? پایه در زبان فارسی وجود دارد یا نه. در مرحله بعد به این مهم پرداخته شد که آیا امکان استخراج یا به عبارت دیگر نادیده گرفتن واحدواژه وجود دارد یا نه؛ یعنی بررسی شد که در کدامیک از با هم آیی ها، کنار گذاشتن واحدواژه به معنی کل زنجیره آسیبی نمی رساند یا معنی عوض نمی شود و در اصل فرآیندهای "کاهش" و" افزایش معنایی" عمل می کنند. سپس به کاربرد واحدواژه ها در مفهوم صریح و غیرصریح شان پرداخته شد و واحدواژه های غیرصریح یا همان واحدواژه هایی که کاربرد استعاری دارند خود به انواعی دسته بندی شدند. در نهایت نیز واحدواژه های گردآوری شده به همراه معنی و واژه های پایه ای که با آنها هم نشین می شوند فهرست شدند. ت. یافته های تحقیق، نتیجه گیری و پیشنهادات: پس از تحلیل داده ها مشخص شد "واحدواژگی" یکی از انواع روابط مفهومی در سطح واژه است که در آن، یک واژه به مثابه? واحدشمارش یا اندازه گیری برای واژه? دیگر به کار می رود. در همنشینی "واحدواژه" و "واژه? پایه" ترتیب از این قرار است که ابتدا عدد، سپس "واحدواژه" و پس از آن "واژه? پایه" آورده می شود که در حد فاصل میان "واحدواژه" و "واژه? پایه"، "کسره? اضافه" قرار نمی گیرد، زیرا در صورت اعمال کسره? اضافه، رابطه? بین "واحدواژه" و "واژه? پایه" به ترکیب اضافی تبدیل می شود که در آن، تأکید بر مضاف است نه مضاف الیه درحالیکه در رابطه? واحدواژگی تأکید بر "واژه? پایه" است نه "واحدواژه". البته "واحدواژگی" در زبان گفتار به گونه های دیگری نیز می تواند ظاهر شود. برای نمونه به جای استفاده از بیشتر"واحدواژه"هایی که به منزله? شمارش اند می توان از ترکیب "تا + واژه? پایه" بهره گرفت که در این ترکیب هر عددی به جز "یک" امکان همنشینی با تا را دارد. هم چنین در مورد "واحدواژه" هایی که برای اندازه گیری به کار می روند نیز می توان این ترکیب را به دست داد به شرط آن که "واحدواژه" برای "واژه? پایه?" خود "ظرف" تلقی شود. البته "تا" علاوه بر همنشینی با "واحدواژه"هایی که در حکم "ظرف" عمل می کنند، امکان همنشینی با تعداد محدودی "واحدواژه?" اندازه گیری را نیز دارد. هم چنین در زبان گفتار گاهی از ترکیب "عدد + واحدواژه+ از + واژه? پایه" وقتی عدد "یک" باشد و نیز "عدد + (تا) واحدواژه + از + واژه? پایه" وقتی عدد "یک" نباشد نیز استفاده می شود. هم چنین گاهی در شرایطی که عدد قبل از "واحدواژه"، "یک" باشد، می توان عدد "یک" را هم در همنشینی و هم در جانشینی با "ی نکره" استفاده کرد و گاهی نیز "ی نکره" می تواند جانشین عدد "یک" شود. نوع با هم آیی "واحدواژه" و "واژه? پایه" را می توان تعیین کرد، به این معنی که بعضی از "واحدواژه"ها در توزیع مطلق با یک واژه اند یعنی تنها با یک "واژه? پایه" استفاده می شوند. بعضی از "واحدواژه"ها با بیش از یک "واژه? پایه" به کار می روند. بعضی از "واژه های پایه" نیز با بیش از یک "واحدواژه" به کار می روند. بعضی از "واحدواژه"ها نیز از توزیع بسیار بالایی برخوردارند یعنی تقریباً با هر "واژه? پایه" ای هم نشین می شوند. قاعدتاً رابطه ای معنایی میان "واحدواژه" و "واژه? پایه" وجود دارد چرا که با توجه به معنی "واحدواژه" و "واژه? پایه" با هم آیی آنها نیز متفاوت است. اگر هیچ رابطه? معنایی بین "واحدواژه" و "واژه? پایه" وجود نداشت آن گاه تنوع "واحدواژه"ها نیز از بین می رفت و برای نمونه در مورد "واحدواژه"های شمارشی سخنگویان تنها از تعداد بسیار محدودی "واحدواژه" که معنی عام و کلی داشتند استفاده می کردند. در مورد "واحدواژه"های اندازه گیری نیز به وجود رابطه? معنایی میان "واحدواژه" و "واژه? پایه" می توان پی برد زیرا بسته به این که "واژه? پایه" چه باشد "واحدواژه"های هم نشین با آن متغیر خواهند بود و بالعکس. البته سخنگویان در بسیاری از موارد قادرند این رابطه معنایی را تشخیص دهند اما پیدا کردن رابطه? معنایی بین "واحدواژه" و "واژه? پایه" در تمامی موارد میسر و آسان نیست چون بسیاری از این رابطه های معنایی در "خودآگاه جمعی اهل زبان" جایی ندارند و پی بردن به این رابطه مستلزم مراجعه به فرهنگ ها و منابع و بررسی های تاریخی است. امکان استخراج یا کنار گذاشتن "واحدواژه" در شرایطی وجود دارد که "واحدواژه" "کاهش" و "واژه? پایه" "افزایش معنایی" پیدا کرده باشد. در چنین شرایطی، "واحدواژه" با "کاهش" و انتقال معنی به "واژه? پایه" سبب "افزایش معنایی" آن شده و در نهایت حضور واژه? "کاهش" یافته حشو تلقی می گردد. البته فرآیند "کاهش" تنها در مورد "واحدواژه"های شمارشی عمل می کند و در مورد "واحدواژه"های اندازه گیری کاربرد ندارد. نتایجی که افزون بر فرضیه های پژوهش حاصل به دست آمده اند از این قرارند: (1) در میان داده های نگارنده، دو مورد از "واحدواژه"های شمارشی یافت شد که "تا" امکان همنشینی با آنها را ندارد. در یک مورد در داده های نگارنده نیز امکان جانشینی "تا" با "واحدواژه" در مفهوم اندازه گیری یافت شد. (2) در داده های نگارنده مواردی مشاهده شد که در آن به جای استخراج "واحدواژه" از جمله امکان کنارگذاشتن "واژه? پایه" وجود دارد. در این موارد "واژه? پایه" کاهش پیدا کرده و با انتقال معنایی به "واحدواژه" حشو تلقی می شود. (3) "واحدواژه"ها را به لحاظ زمانی می توان در دو گروه "تاریخی" و "معاصر" دسته بندی کرد. "واحدواژه" های معاصر نیز خود به سه دسته? "گفتاری"، "نوشتاری" و "گفتاری – نوشتاری" قابل تقسیم اند. گونه های "تاریخی" آن "واحدواژه"هایی اند که کاربرد آنها منسوخ شده و قدیمی است و امروزه در زبان به کار نمی روند و در مقابل "واحدواژه "های "معاصر"ند که امروزه در زبان استفاده می شوند. در گروه "واحدواژه"های معاصر، گونه های"نوشتاری" تنها به زبان نوشتار محدود می شوند و در مقابل، گونه? "گفتاری" در زبان خودکار به کار می رود. گونه? "گفتاری-نوشتاری" نیز "واحدواژه "هایی را در برمی گیرد که هم در گفتار و هم در نوشتار کاربرد می یابند. باید به این نکته نیز توجه داشت که تعیین حد و مرز قطعی میان دو گونه? "گفتاری" و "نوشتاری" برای طبقه بندی "واحدواژه" ها در زبان فارسی بر روی پیوستاری قرار می گیرد که نمی تواند تعیین قطعی و نوع هر "واحدواژه" را میسر سازد. (4) "واحدواژه "هایی را که در معنی غیرصریح یا استعاری استفاده می شوند می توان به دو گروه استعاره? "زنده" و "مرده" تقسیم کرد. "واحدواژه? زنده" "واحدواژه?" جدیدی است که کاربرد عام نیافته و هنوز در فهرست واژگان زبان ثبت نشده است. در مقابل "واحدواژه?" مرده انتخابی است که در گذشته صورت پذیرفته و به فهرست واژگان زبان راه یافته است. البته تعیین مرز زنده یا مرده بودن یک "واحدواژه" و یا تشخیص "واحدواژه? مرده" از "واحدواژه" های غیراستعاری زبان نیز با قطعیت صورت نمی پذیرد. "واحدواژه" های مرده و زنده نیز هر کدام به نوبه? خود به دو دسته "بزرگ نما" و "کوچک نما" تقسیم می شوند. دسته? "بزرگ نما" آن دسته از "واحدواژه" های استعاری اند که وجه تشابهشان با واژه ای که جایگزین آن شده اند در بزرگی یا مقدار و تعداد زیاد است در حالیکه در مورد دسته? "کوچک نما"، وجه تشابه کوچکی و تعداد یا مقدار کم است. (5) محدودیتی برای استفاده از واژه ها در معنی استعاری شان به عنوان "واحدواژه?" زنده وجود ندارد و بسیاری از واژه ها را می توان به عنوان "واحدواژه?" زنده به کار برد، چنان که می توان واژه های "اتوبوس" یا "کمد" را در عبارات "یه اتوبوس آدم" و "یک کمد رخت چرک" "واحدواژه "های استعاری زنده تلقی کرد که معنی استعاریشان در فرهنگ درج نشده است. (6) به هنگام کاربرد "واحدواژه" های غیرصریح، بسامد وقوع عدد "یک" پیش از "واحدواژه?" استعاری بسیار بالا و تا حدی قطعی است البته در این مورد در میان داده های اولیه? نگارنده موارد استثنایی نیز دیده می شود. (7) "واحدواژه "ها از زبانی به زبان دیگر امکان تغییر دارند و "زبان مقید" محسوب می شوند. (8) بعضی از واژه هایی که به عنوان "واحدواژه" شناخته می شوند و نقش صفتی را برای "واژه? پایه" خود ایفا می کنند در مواردی در سازه های قیدی ظاهر می شوند و با عدد قبل از خود که معمولاً "یک" است نقش قیدی را ایفا می کنند و "واحدواژه" محسوب نمی شوند. بنابراین تفکیک دو مقوله? صفتی و قیدی این نوع واژه ها ضروری می نماید. لازم به ذکر است که واژه هایی هم وجود دارند که در ترکیب با عدد "یک" تنها نقش قیدی را می پذیرند و در نقش "واحدواژه" به کار نمی روند. (9) "تا" را نمی توان "واحدواژه" در نظر گرفت نخست به این دلیل که با عدد "یک" کاربرد نمی یابد و دوم اینکه تقریباً با همه? "واحدواژه "های شمارشی و نیز آن دسته از "واحدواژه "های اندازه گیری که در حکم "ظرف" عمل می کنند، به علاوه? تعداد محدودی "واحدواژه?" اندازه گیری امکان همنشینی دارد.
مهسا چاوشی محمد دبیرمقدم
الف- موضوع و طرح مسأله (اهمیت موضوع و هدف): به باور هلیدی(2004)« استعاره دستوری» و «اسم سازی» در پیدایش گفتمان علمی و استدلال پردازی برای نظریه های علمی اهمیت بسیاری دارد. تامسون(2004) نیز معتقد است مفهوم استعاره برای توضیح کارکرد زبان ضروری می نماید. هلیدی «اسم سازی» را که از فرایندهای عمده در خلق استعاره دستوری است اصلی می داند که نهایتاً پایه و اساس تمامی اصطلاحات فنی را تشکیل داده و در خلق زبان فنی نقش دارد. ب- مبانی نظری شامل مرور مختصری از منابع، چارچوب نظری، پرسش ها و فرضیه ها: دستور نقش گرای هلیدی در قالب سه فرانقش عمده به توصیف انطباق بین نقش (معنا) و عبارت پردازی (بیان) می پردازد. امکان بالقوه تنظیم مجدد روابط بین معنا و عبارت پردازی-که ابزار اصلی توسعه راه های بالقوه بیان معنا در زبان است- استعاره دستوری نامیده اند. در این پژوهش نگارنده سعی دارد در چارچوبی که هلیدی و متیسن در کتاب «درآمدی بر دستور نقش گرا» و تامسون در«معرفی دستور نقش گرا» معرفی کرده اند به تحلیل استعاره های دستوری در چکیده مقالات علمی بپردازد. بنابرین در این رساله چهار پرسش عمده زیر مطرح می شود: 1- در چارچوب دستور نقش گرای هلیدی، چه نوع استعاره هایی در گفتمان علمی زبان فارسی بکار می روند؟ 2- بسامد کدامیک از انواع استعاره ها (اندیشگانی و بینافردی) بالاتر است؟ 3- آیا دستور نقش گرای هلیدی می تواند رویکرد مناسبی برای تحلیل استعاره ها در متون علمی فارسی ارائه دهد؟ 4- آیا وجود حدی از اشتراکات استعاری احتمالی میان زبان های انگلیسی و فارسی می تواند نشانه ای از وجود استعاره های همگانی باشد؟ فرضیه های پژوهش عبارتند از:1- در چارچوب دستور نقش گرای هلیدی، انواع استعاره های بینافردی و اندیشگانی در زبان فارسی بکار می روند. 2- بسامد استعاره های اندیشگانی و بینافردی یکسان است. 3- دستور نقش گرای هلیدی می تواند رویکرد مناسبی برای تحلیل استعاره ها در متون علمی فارسی ارائه دهد. 4- اشتراکات استعاری میان زبان های انگلیسی و فارسی می تواند نشانه ای از وجود استعاره های همگانی باشد. پ- روش تحقیق شامل تعریف مفاهیم، روش تحقیق، جامعه مورد تحقیق، نمونه گیری و روش های آن، نحوه اجرا، شیوه گردآوری و تجزیه و تحلیل داده ها: در این رساله نگارنده به کمک ساز و کارهای مطرح در فرانقش های دستور نقشگرای هلیدی، به بررسی کارایی این رویکرد در توصیف استعاره های دستوری یافت شده در پیکره ای متشکل از چکیده های مقالات علمی در زبان فارسی پرداخت و سعی نمود برای هر یک از انواع استعاره های دستوری پیشنهادی هلیدی، شواهدی از زبان فارسی ارائه دهد. داده های تحقیق از30 مقاله علمی در رشته های مختلف بدست آمد که به صورت تصادفی از نشریات علمی – پژوهشی فارسی انتخاب شده بودند. پس از استخراج جملات استعاری یافت شده، نوع استعاره بکار رفته در آن ها طبق طبقه بندی پیشنهادی هلیدی تعیین شده و بسامد آن ها محاسبه شد. ت- یافته های تحقیق و نتیجه گیری: بنا به نتایج بدست آمده از بررسی داده های پیکره فرضیه های (1)، (3) و (4) تأیید شد. اما فرضیه دوم رد شد. بسامد استعاره های اندیشگانی به میزان قابل ملاحظه ای بیشتر از استعاره های بینافردی بود. زیرا در مجموع حدود 382 استعاره اندیشگانی و تنها 7 استعاره بینافردی در پیکره مشاهده شد. فرایند (فعل اسم) با ایجاد 207 استعاره پربسامدترین فرایند استعاره ساز شناخته شد. بسامد بالای فرایند «اسم سازی» در پیکره نشاندهنده اهمیت این فرایند در خلق گفتمان علمی است. یکی از راه های بیان روابط منطقی در بیان سازگار استفاده از اسم سازی و فرایندهاست که از ویژگی های زبان رسمی است. در تحلیل پیکره رساله حاضر، تحقق این روابط در قالب فرایند اسم سازی به کررات مشاهده شد که موید اظهارات تامسون در خصوص مرتبط دانستن این فرایند با زبان رسمی است. ث- پیشنهادات: پیشنهادات زیر از سوی نگارنده مطرح شد: بررسی تأثیر انواع نواخت در پدیدآیی استعاره های بینافردی در زبان فارسی، مقایسه بسامد وقوع استعاره بینافردی در گفتار زنان و مردان، بررسی احتمال وقوع انواع فرآیندها، مشارک ها و یا عناصر پیرامونی در سیاق های مختلف گفتار و نوشتار در چارچوب دستور نقش گرای هلیدی، بررسی رابطه اسم سازی و ساخت اطلاع، بررسی بسامد استعاره های بینافردی و اندیشگانی در گفتار و نوشتار، بررسی تولید و درک استعاره دستوری در گفتار کودکان و مقایسه آن با گفتار بزرگسالان و بررسی جملات استعاری از لحاظ نوع فرایندهای بکار رفته در آنها و مشارک هایشان
محمد علی محمدی ارهانی کورش صفوی
رساله حاضر با این هدف انتخاب شد تا معلوم شود آرا و نظریات زبانشناختی نیچه کدام است و اینکه آیا آنچه نیچه در قالب رشت? تخصصی اش، یعنی فیلولوژی، آموخته است بر آرای فلسفی وی تأثیر گذار بوده یا نه؟ نگارنده برای دست یازیدن به این مهم با ذکر مقدمات امر شامل معرفی موضوع، انگیز? پژوهش، روش کار و جزء آن، در فصلی با عنوان مقدمه کار خود را آغاز کرد و در فصلی که تحت عنوان پیشین? مطالعات به تدوین در آمد و فصل دوم این رساله را تشکیل می داد، به مرور مطالعاتی پرداخت که در زمین? اندیشه های زبانشناختی و فلسفی نیچه انجام گرفته است. فصل سوم این رساله به ملاحضات نظری اختصاص داده شد و در فصل چهارم که پیکر? اصلی رسال? حاضر را تشکیل می دهد، فرضیه های رسال? حاضر مورد ارزیابی مجدد قرار گرفت. از تمامی آنچه بحث شد معلوم می گردد با وجودی که اکثر ما نیچه را یکی از بزرگترین فلاسف? دوران اخیر می دانیم، وی از آرای زبانشناختی در خور توجهی برخوردار بوده است. همچنین در ادامه و با بررسی مجدد آرای فلسفی نیچه معلوم گردید فیلسوفی چون نیچه تا حد قابل توجهی در طرح مسائل فلسفی اش از نگاه خود به زبان بهره گرفته و تأثیر پذیرفته است.
چیستا کرامتی کورش صفوی
الف: موضوع و طرح مسئله ( اهمیت موضوع و هدف ): موضوع اصلی پژوهش حاضر بررسی ساز و کار و اشکال مختلف کاربرد جملات پرسشی زبان فارسی در نقش همدلی است. مبنای این پژوهش بررسی خرده گفتمان های باب سخن گشایی می باشد که عمدتاً حول تحقق نقش زبانی همدلی شکل می گیرند. با توجه به این-که نقش همدلی یکی از نقش های زبان محسوب می شود که به گوینده امکان می دهد صرفاً بر پای? اهداف ارتباطی خود، در موقعیت های اجتماعی مختلف با دیگران ارتباط برقرار کند، یا به اصطلاح باب صحبت را بگشاید، این پژوهش می تواند گامی در راستای شناخت بیشتر این امکان در زبان فارسی از دو جنب? کاربردی و نظری محسوب شود؛ زیرا علاوه بر جنب? علمی آن، می تواند کاربرد آموزشی نیز داشته باشد؛ طبیعت کلیشه ای عبارات همدلی، یا به عبارتی، قابل پیش بینی بودن این دسته عبارات از لحاظ لغوی و نحوی، آنها را تبدیل به مواد درسی مناسبی برای کلاس های آموزش زبان فارسی به غیر فارسی زبانان می کند. ب: مبانی نظری شامل مرور مختصری از منابع، چارچوب نظری و پرسش ها و فرضیه ها: چارچوب نظری پژوهش حاضر، ساختارگرایی است. می توان گفت زمینه های پیدایش حرکت فکری ساختارگرایی زمانی فراهم شد که دانشمندان و نظریه پردازان در عرصه های مختلف علمی به اید? نظام رسدند و ضرورت مطالع? نظام مند پدیده ها را آشکارا لمس کردند. ساختارگرایی روش نوینی در مطالع? پدیده های علمی، فرهنگی، هنری و اجتماعی است که این پدیده ها را در چارچوب نظامی از ارزش ها و قراردادها و بر اساس روابط و تقابل هایشان در این نظام ارزشی بررسی می کند. بر اساس نگرش ساختارگرا، هیچ پدیده ای فی نفسه دارای مفهوم نیست، بلکه هویت و مفهوم خود را در چارچوب نظامی که در آن قرار دارد و بر اساس روابطش با سایر عناصر موجود در آن نظام کسب می کند. لازم به ذکر است که ضرورت وجود چنین نگرش نظام مندی به جهان و پدیده های آن پس از تفکیک حوزه های مختلف دانش از یکدیگر و از بین رفتن انسجام پیکر? دانش به وجود آمد. ساختارگرایی در زبان-شناسی از نیم? دوم قرن نوزدهم پدیدار شد و نخستین جلوه های آن مطالع? آواهای گفتاری بود که قرار بود بر اساس یک نظام واج شناختی تعبیر شوند. بر اساس نگرش ساختارگرا عناصر زبانی فی نفسه مفهومی ندارند، بلکه مفهوم و هویت خود را در قالب نظام زبان و بر اساس روابط و تقابل هایشان با سایر عناصر زبانی در این نظام به دست می آورند. بنابراین، آن چه در زبان شناسی ساختارگرا اهمیت دارد، مطالع? تک تک عناصر زبان نیست، بلکه مطالع? روابط موجود میان این عناصر است. در رسال? حاضر آرای سوسور را به عنوان پایه گذار زبان شناسی ساختارگرا بررسی کرده ایم و سپس از آنجایی که موضوع پژوهش حاضر نقش همدلی زبان بر اساس نظری? رومن یاکوبسن است، به معرفی نظری? نقش های زبانی وی پرداخته ایم. پرسش های پژوهش: 1. آیا در زبان فارسی جملات پرسشی می توانند در نقش همدلی ایفای نقش کنند؟ 2. آیا در گفتمان های باب سخن گشایی فارسی انحراف از نقش همدلی در جملات پرسشی به چشم می-خورد؟ اگر پاسخ مثبت است چه عواملی در ایجاد این انحراف دخیل هستند؟ 3. آیا می توان گفت که تحقق نقش همدلی در گفتمان های باب سخن گشایی منوط است به تعامل گوینده و مخاطب؟ فرضیه های پژوهش: 1. در زبان فارسی چملات پرسشی می توانند در نقش همدلی ایفای نقش کنند. 2. در جملات پرسشی موجود در گفتمان های باب سخن گشایی فارسی انحراف از نقش همدلی در جملات پرسشی به چشم می خورد و کلیشه ای بودن پیام از عواملی است که در ایجاد این انحراف دخیل است. 3. تحقق نقش همدلی در گفتمان های باب سخن گشایی منوط است به تعامل گوینده و مخاطب؛ به عبارت دیگر می توان گفت که تحقق نقش همدلی در این گفتمان ها مستلزم وجود تعامل میان پرسش های مطرح شده و پاسخ های داده شده به آنهاست. پ: روش تحقیق: در پژوهش حاضر تعداد 80 خرده گفتمان باب سخن گشایی صورت گرفته میان 30 دختر و 30 پسر دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد با گویش مادری فارسی معیار، گردآوری شده است. سپس جملات دارای نقش همدلی در گفتمان های گردآوری شده، استخراج و بررسی شده اند. لازم به ذکر است که گفتگوی داده ها تنها در حد جملاتی که دارای نقش همدلی هستند بررسی شده است و آنجا که این نقش به پایان می رسد و موضوع گفتگو آغاز می شود، مورد نظر این پژوهش نبوده است. در این پژوهش از یک ماتریس گفتمانی استفاده شده است تا انواع کاربردها از سوی دختران و پسران مد نظر قرار گیرد. بر این اساس، گفتگوی دختر با پسر، دختر با دختر و پسر با پسر مد نظر قرار گرفته شده است. ت. یافته های تحقیق، نتیجه گیری و پیشنهادات: پژوهش حاضر پنج نتیجه را در بر داشت؛ نخست این که در زبان فارسی جملات پرسشی می توانند در نقش همدلی به کار روند. بررسی های خرده گفتمان های گردآوری شده در این پژوهش نشان داد که ساخت پرسشی در گفتمان های باب سخن گشایی فارسی نسبت به دیگر ساخت-های دستوری از قبیل ساخت های امری، دعایی و صوت کاربرد بسیار گسترده تری دارد. دیگر نتیج? حاصل از این پژوهش نشان داد که ساخت و مضمون غالب جملات پرسشی در این گفتمان ها کلیشه ای است و کلیشه ای بودن این ساخت ها می تواند روی انحراف از نقش همدلی در پیام تأثیر گذارد. در کنار کلیشه ای بودن جملات پرسشی نتیج? دیگری که گرفته شد این بود که ساخت و مضمون پاسخ ها نیز غالباً کلیشه ای هستند. در این جا نیز کلیشه-ای بودن ساخت و مضمون پاسخ ها روی انحراف از نقش همدلی در پیام موثر می باشد. آخرین نتیجه ای که از بررسی های پژوهش حاضر حاصل شد نشان داد که تحقق نقش همدلی در کل گفتمان باب سخن گشایی برآیندی است از تعاملی که بین گوینده و مخاطب طی پرسش ها و پاسخ های غالباً کلیشه ای برقرار می شود. در واقع گفتمان-های باب سخن گشایی به صورت یک سری پرسش و پاسخ با ساخت هایی تکراری و مضامینی که بیشتر در ارتباط با احوال پرسی و پرسش های کلی دیگری که در رابطه با فعالیت و وضعیت عمومی مخاطب پرسیده می شوند، شکل می گیرند و تا زمانی که موضوع اصلی گفتگو مطرح شود ادامه می یابند. این پژوهش صرفاً به بررسی گفتمان های باب سخن گشایی فارسی معیار پرداخته است، پیشنهاد نگارنده اسن است که در تحقیق های آتی از این دست به بررسی و طبقه بندی سایر کلیشه های همدلی در زبان فارسی پرداخته شود؛ همچنین می توان کلیشه های همدلی را در گویش های مختلف زبان فارسی بررسی و با هم مقایسه نمود.
فهیمه سامع کورش صفوی
الف) موضوع، طرح مسئله: در رساله حاضر به بررسی صرفی و معنایی ترکیبات بهووریهی در زبان فارسی پرداخته می شود. از آن جا که زبان فارسی، زبانی بسیار زایا در زمینه ترکیب سازی است، پس بررسی ترکیب های فارسی اهمیت ویژه ای دارند. ترکیب های بهووریهی گروهی از ترکیب هایی برون مرکز هستند که گمان می شود از جهت صرفی و معنایی مشخصه های ممیزه ای داشته باشند. در این رساله سعی بر آن است تا این ترکیبات از جهت صرفی و معنایی بررسی شوند و سپس به طبقه بندی آن ها پرداخته شود ب) مبانی نظری شامل مرور مختصری از منابع، چارچوب و پرسش ها و فرضیه ها : تحقیق حاضر سعی بر آن دارد که پس از تعریف دقیق ترکیبات "بهووریهی"، آن ها را از منظر صرفی و معنایی بررسی کند. بهووریهی صفتی است مرکب که در آن یک و یا چند اسم و صفت در کنار یکدیگر قرارگرفته و کل ترکیب به عنوان صفت برای اسمی دیگر ایفای نقش می کند.پس همان گونه که مشخص است، هسته ترکیب بیرون از آن قرار دارد و این ترکیبات برون مرکز هستند. یکی دیگر از ویژگی های صفت مرکب بهووریهی این است که این ترکیب ها نشان دهنده مالکیت هم هستند.پس می توان به طور خلاصه بهووریهی را صفت مرکب برون مرکزی انگاشت که مالکیت را می رساند. پرسش های پژوهش عبارتند از: الف: ساخت صرفی ترکیبات بهووریهی در زبان فارسی چیست؟ ب : ساختار معنایی ترکیبات بهووریهی چگونه قابل تبیین است؟ و بر طبق این پرسش ها، فرضیه ها بدین قرارند: الف: ساخت صرفی ترکیبات بهووریهی در زبان فارسی قابل بررسی است و بر حسب مختصات خاص خود، از سایر ساخت های صفتی در زبان فارسی متمایز می شود. ب: ساخت معنایی ترکیبات بهووریهی در زبان فارسی بر حسب نشان های ممیز معنایی امکان تبیین می یابد. پ) روش تحقیق: داده های این تحقیق سیصد ترکیب بهووریهی هستند که از منابع مختلف همچون کتاب های داستان، لغت نامه ، وبلاگ ها و گفتار روزمره جمع آوری شده اند که بعضی از آن ها رسمی و بعضی غیررسمی هستند. پس از جمع آوری، داده ها به صورت الفبایی طبقه بندی شده و سپس به بررسی و طبقه بندی صرفی و معنایی آن ها پرداخته شد. برای این بررسی، سازه های اسمی و صفتی موجود در هر ترکیب، به صورت مجزا مورد بررسی قرار گرفتند و پس از آن، کل ترکیب مدنظر قرار گرفت. ت) یافته های تحقیق: در این تحقیق، داده ها هم به صورت صرفی و هم معنایی بررسی شده و سپس طبقه بندی شدند. تحلیل صرفی به چهار گروه تقسیم شده که بدین قرار است: الف- تحلیل صرفی بر اساس جایگاه قرارگیری سازه های ترکیب ب- تحلیل صرفی سازه صفتی موجود در ترکیب پ- تحلیل صرفی سازه اسمی موجود در ترکیب ت- تحلیل صرفی سازه های بهووریهی در سطح گروه. پس از آن، داده های از جهت معنایی طبقه بندی شدند: الف – بررسی ترکیبات از جهت صراحت معنایی ب- تحلیل مولفه ای ترکیبات بهووریهی. ث) نتیجه گیری و پیشنهادها: پس از بررسی آماری ترکیبات بهووریهی مشخص که بیشتر آن ها ترکیبات ساده هستند و کمتر ترکیبات مقلوب به چشم می خورد. هم چنین، سازه صفتی ترکیبات بهووریهی، غالباً صفت بیانی و سازه اسمی، ساده است. در بررسی معنایی این ترکیبات مشخص شده که بیشتر آن ها، بهووریهی استعاری هستند و عموما برای نسبت دادن خصیصه ای به موجودات جاندار و به ویژه انسان ها به کار می روند. همچنین، بسامد ترکیبات غیر رسمی از رسمی بیشتر است. در طول این پژوهش سوالات متعددی در مورد فراگیری ترکیبات بهووریهی، دژواژه های بهووریهی و همچنین بررسی تطبیقی آن ها مطرح شد که می تواند انگیزه ای برای مطالعات گسترده تر باشد.
مهسا قنبری زاده کورش صفوی
تحقیق حاضر سعی بر آن دارد تا در ابتدا، تعریفی از ضمیر را با توجه به آرای صاحب نظران ارائه داده، انواع آن را مشخص کند و سپس چگونگی مرجع یابی ضمایر در ضرب المثل ها بررسی خواهد شد که این امر پس از ارائه تعاریف مفاهیم نظری از جمله تعریف ضرب المثل محقق خواهد بود. پرسش تحقیق بدین شرح است که انواع ضمایر موجود در ضرب المثل ها چیست، این ضمایر دارای چه بسامد، ساختار و کاربردی هستند و نحوه افاده معنی در ضمایر موجود در ضرب المثل ها به چه صورت است.در این رساله، تعداد 500 ضرب المثل به صورتی تصادفی از میان تعدادی ضرب المثل از کتب مختلف انتخاب شده، سپس ضمایر موجود در آنها مشخص شده اند. پس از جدا سازی ضرب المثل هایی که دارای ضمیر هستند، تحلیل معنایی و نحوی بر روی ضمایر در ضرب المثل های دارای ضمیر انجام گرفته است. در تحلیل نحوی، نوع ضمیر و در تحلیل معنایی، نوع مفهومی که ضمیر به آن اشاره کرده است و نوع مرجع ضمیر مشخص می شود. پس از آن، شمارش داده ها صورت گرفته، نمودار هایی جهت فهم بهتر نتایج ارائه شده اند.پس از بررسی ضمایر یافت شده ، مشخص شد که در میان این ضمایر، انواع مختلفی از ضمیر مانند ضمیر شخصی، ضمیر غیر شخصی، ضمیر مبهم، ضمیر مشترک، ضمیر اشاره، و ضمیر پرسشی یافت می شود. از لحاظ کاربردی، هر کدام از این ضمایر برای اشاره به یکی از شش حالت “ شیء عام، شیء خاص، فرد عام، فرد خاص، مفهوم عام، مفهوم خاص ” استفاده می شوند که در هر کدام از جفت های فوق الذکر، حالت عام بر حالت خاص غالب است. ارجاع ضمایر نیز به دو صورت درون متنی و برون متنی است که در اکثر موارد، ارجاع برون متنی بوده، مرجع خارج بافت است. : پس از تحلیل داده ها، مشخص شد که ارجاع در اکثر موارد برون متنی است و در مواردی که ارجاع درون متنی است، واژه مرجع می بایستی جهت فهم معنی ضرب المثل، دقیقا" و عینا" تکرار شود. در غیر این صورت و در صورت جایگزینی هر واژه دیگری به جز واژه موجود در ضرب المثل هایی که در آنها، ضمیر دارای ارجاع درون متنی است، هیچ معنی ای از ضرب المثل دریافت نخواهد شد. از سوی دیگر،می توان گفت که از آنجایی که ارجاع در اکثر موارد برون متنی است، ضرب المثل ها دارای این قابلیت هستند که در هر برهه زمانی، توسط هر فردی استفاده شوند. ضمن بررسی حالات مختلف کاربرد ضمایر نیز می توان مشاهده کرد که صورت عام بر صورت خاص غالب است که همین امر، عمومیت کاربردی ضرب المثل ها را خاطر نشان می کند. می توان از این چارچوب برای بررسی رفتار ضمایر در ضرب المثل های سایر زبان ها نیز استفاده کرد.
محسن اشرفی راد کورش صفوی
الف- موضوع و طرح مسأله (اهمیت موضوع و هدف): رساله حاضر با عنوان نگاهی نو به گونه های حشودر گفتمان زبان فارسی، به بررسی وقوع حشو در گفتمان می پردازد. هدف این پژوهش، بررسی واحدهای زبانی حشو در زنجیره گفتار از سطح آوا-واج تا سطح گفتمان است و بر پایه معنی شناسی کاربردی در زبان فارسی است. نگارنده در این پژوهش به بررسی عوامل و دلایلی می پردازد که باعث می شوند واحد یا واحدهای اطلاعی، حشو تلقی شوند. افزون بر این، نوشته حاضر تلاشی است برای طبقه بندی این عوامل و یافتن پاسخی مناسب برای این مسئله که چگونه این عوامل باعث می شوند، با وجود حذف واحد یا واحدهای اطلاعی از زنجیره گفتار، پیام برای گیرنده قابل درک باشد و دیگر این که آیا با حذف این واحدها، پیام به همان سادگی برای شنونده قابل درک خواهد بود. ب- مبانی نظری شامل مرور مختصری از منابع، چارچوب نظری، پرسش ها و فرضیه ها: مبنای این پژوهش بر اساس نظریه گرایس به نام اصل همکاری بنا نهاده شده است. بر پایه اصل همکاری در زبان، گوینده و شنونده، هر دو بر این باورند که در ایجاد ارتباط با یکدیگر همکاری دارند. از طرفی با توجه به دیدگاه باکوبسن می توان گفت که در انتقال پیام، در یک سو فرستنده پیام یا گوینده قرار دارد و در سوی دیگر، گیرنده یا شنونده قرار دارد و آنچه میان گوینده و شنونده قرار می گیرد "متن" است که در این رساله منظور از متن، آنچه در ارتباط کلامی میان ایندو بیان می شود است(زنجیره گفتار). بر همین اساس، در این پژوهش دو پرسش مطرح کی شود: 1. آیا واحد یا واحدهایی از زبان در زنجیره گفتار می توانند حشو تلقی شوند؟ 2. آیا واحدهای حشو در گفتمان قابل طبقه بندی اند؟ با چنین مفروضاتی، نگارنده فرضیه های زیر را مبنای تحلیل خود قرار داده است: 1. واحد یا واحدهایی از زبان در زنجیره گفتار می توانند حشو تلقی شوند. 2. واحدهای حشو در گفتمان قابل طبقه بندی اند. پ- روش تحقیق شامل تعریف مفاهیم، روش تحقیق، جامعه مورد تحقیق، نمونه گیری و روش های آن، نحوه اجرا، شیوه گردآوری و تجزیه و تحلیل داده ها: برای انجام پژوهش حاضر که بر پایه مطالعه کتابخانه ای قرار دارد، از منابع موجود استفاده شده است. این رساله با روش توصیفی- هم زمانی و با استفاده از مفاهیم عام که مورد قبول در نظریه های زبان شناسی نوین می باشند نگارش یافته است. لازم به ذکر است که نگارنده برای تدوین رساله حاضر، مبنای کار خود را نظریه گرایس در تحلیل گفتمان قرار می دهد. بنابر آنچه تحت عنوان "اصل همکاری" و "شرط کمیت" مطرح می شود، در یک تعامل کلامی یا ارتباط زبانی اطلاعات و مفاهیمی وجود دارند که شاید بیش از اطلاعات مورد نیاز در این ارتباط باشند، پس طبعا این مفاهیم حذف می شوند و معمولا به دلیل اصل کم کوشی از تولیدشان خودداری می شود. پس در سطح تولید، برآیند دو نیروی کمترین کوشش و بیشترین بهره اطلاعی باعث اختصار کلام می شوند. حال این اختصار کلام بر اساس دلایل مختلفی بوجود می آید که هر یک از این دلایل خود دارای ویژگی هایی هستند که با وجود این ویژگی ها از دیگر دلایل متمایز می شوند. از آنجاکه این پژوهش به دنبال توصیف وقوع حشو در سطح گفتمان در زبان فارسی است و با توجه به این نکته که حذف عناصر اطلاعی در گفتمان به دلیل اجتناب از وقوع حشو بسیار پربسامد است و اینکه چنین پدیده ای به صورت طبیعی در زبان رخ می دهد، انتخاب نمونه ها و داده های این پژوهش از فیلم نامه های ده فیلم فارسی استخراج شده است. این نمونه های موجود و بررسی شده عبارتند از : میش، هر شب تنهایی، اجاره نشین ها، دزد عروسکها، زندگی شیرین، چهارچنگولی، نیش زنبور، من زمین را دوست دارم، مهریه بی بی، بی پولی. ت- یافته های تحقیق: در یک تعامل زبانی بین گوینده و شنونده عواملی وجود دارند که در کنار متن قرار می گیرند که به درک پیام کمک می کنند. اما اشاره به این نکته ضروری است که نقش اصلی و پررنگ تر را در انتقال پیام، متن بر عهده دارد و دیگر عوامل معمولاً در کنار متن قرار می گیرند. گاهی وجود این عوامل در کنار متن باعث می شود که شنونده اطلاعات بیشتر و دقیق تری بدست آورد، شاید همان اطلاعاتی که در متن نیز وجود دارد. به همین دلیل ممکن است این واحدهای اطلاعی موجود در متن اطلاع اضافه به نظر آیند و حضورشان در متن غیر ضروری به نظر آید و حشو محسوب شوند و خلاف شرط کمیت در اصول همکاری به حساب آیند. ولی از آنجایی که در دو سوی این محور در انتقال پیام، گوینده و شنونده قرار دارند، بحث تولید و درک به میان می اید. پس اگر گوینده هنگام سخن گفتن با توجه به دیگر عواملی که در کنار متن قرار می گیرند طوری سخن گوید که پیام تنها از طریق متن قابل بازیافت نباشد، شنونده ناگزیر می شود که دیگر عوامل را نیز در نظر بگیرد تا بتواند به مفهوم پیام پی ببرد. در این صورت، گوینده اصل اقتصاد در زبان و کم کوشی را از سوی خود رعایت کرده ولی از طرف دیگر، شنونده باید تلاش بیشتری برای درک پیام کند. حال اگر گوینده متن را کوتاه نکند و اطلاعات را به طور صریح تر در اختیار شنونده قرار دهد و اگرچه خود گوینده در این تعامل کار بیشتری انجام می دهد ولی تلاشی که شنونده برای درک پیام انجام می دهد کمتر می شود و به این صورت چون منظور گوینده به طور صریح بیان می شود، کمتر این احتمال وجود دارد که شنونده منظور گوینده را به طور ناقص و یا اشتباه درک کند. بنابراین هرچه اطلاعات در یک تعامل زبانی بیشتر به صورت متن باشد، می توان اطمینان بیشتری به فهم درست پیام از سوی شنونده داشت و این موضوع نه تنها برخلاف اصول همکاری نیست، بلکه باعث بوجود آمدن ارتباط بهتری میان گوینده و شنونده می شود و بنابراین در جهت این اصول نیز می باشد. پس می توان نتیجه گرفت که واحدهایی که در متن وجود دارند، با توجه به بافت و عواملی که به آنها به طور مفصل در فصل چهارم اشاره شد، گاهی از طرف گوینده حشو تلقی می شوند و از جمله حذف می شوند ولی از آنجایی که شنونده نمی تواند به درک درستی از منظور گوینده دست پیدا کند، اطلاعات بیشتری از وی طلب می کند. پس واحدی که از نظر گوینده حشو به حساب می اید، ممکن است از طرف شنونده اطلاع ضروری برای رسیدن به منظور گوینده به حساب آید و حشو محسوب نشود. ث- نتیجه گیری و پیشنهادات: عواملی که در انتقال پیام در یک تعامل زبانی در کنار متن قرار می گیرند باعث می شوند وقوع برخی از واحدهای اطلاعی در متن قابل پیش بینی شوند و واحدهای اطلاعی غیرضروری یا اضافه و تکراری قلمداد شوند.به عبارت دیگر اگر واحدهای اطلاعی ای قابلیت حذف شدن از متن پیام را داشته باشند،به طوری که با توجه به بافت درون زبانی و برون زبانی، این واحدهای اطلاعی قابل بازیافت باشند، حضور چنین واحدهایی در متن غیرضروری به حساب می اید و درنهایت حشو تلقی می شوند. لازم به توضیح است که اگر حذف این واحدها باعث شود که شنونده در درک پیام دچار مشکل شود، دیگر حضور این واحدها در متن پیام حشو به حساب نمی اید. افزون بر این، واحدهایی که در گفتمان حشو محسوب می شوند را می توان در چهار سطح کلی "واجی ـ آوایی"، "واژگانی"، "نحوی" و در نهایت "معنایی" جای داد. در سطح معنایی که این رساله بر آن متمرکز بوده، دلایل حشو را در دو سطح "معنی شناسی نظری" و "معنی شناسی کاربردی" طبقه بندی می شوند. در معنی شناسی نظری، سه عامل "انتقال معنایی"، "مولفه های معنایی" و "باهم آیی"، عوامل وقوع حشو به حساب می ایند و در معنی شناسی کاربردی، عواملی که در بافت درون زبانی و بافت برون زبانی دخیل هستند که باعث می شوند حضور واحدهایی در متن پیام قابل پیش بینی شوند و حشو به حساب آیند که به طور کلی، این عوامل را می توان در دو گروه "حشو درون زبانی" و "حشو برون زبانی" جای داد.
فاطمه لایقیان جوان کورش صفوی
چکیده الف) موضوع، طرح مسئله و اهداف: رساله حاضر تحقیقی پیرامون صفات استعاری در زبان فارسی است. استعاره می تواند در مقوله های گوناگون واژگانی جای گیرد، که از آن میان می توان به اسم، فعل، صفت و قید اشاره کرد. مقوله واژگانی مورد بحث در این رساله، صفات استعاری است. این تحقیق بر آن است تا با بررسی صفات استعاری در فارسی، انواع آن و بسامد و رفتار معنایی این صفات را مشخص سازد. ب) مبانی نظری و پرسش های تحقیق: چهارچوب نظری اصلی این رساله، دیدگاه شناختی نسبت به استعاره است. رساله حاضر در ابتدا سعی بر آن دارد تا تعریف جامعی از صفت استعاری ارائه دهد. پس از آن انواع صفات استعاری در زبان فارسی معرفی می گردند تا در ادامه بر اساس این تعریف به بررسی و دسته بندی دقیق تر و تعیین بسامدهای گوناگون این صفات بپردازیم. پرسشهای مطرح شده در این تحقیق به این شرح است: 1. رفتار معنایی صفات استعاری در فارسی چیست؟ 2. آیا میتوان صفات استعاری را بر حسب رفتار معناییشان طبقه بندی کرد؟ پ) روش تحقیق: در این تحقیق تعداد 1000 صفت استعاری از دو گروه فرهنگ لغت استخراج شده اند. گروه نخست این فرهنگها به گونه نوشتاری زبان توجه داشته اند، و گروه دیگر به گونه گفتاری پرداخته اند. بنابراین نمونه های بررسی شده در این تحقیق، هر دو جنبه زبانی را تحت پوشش قرار داده اند. پس از استخراج این نمونه ها، نگارنده آنها را در گروه های مختلف جای داده است. تقسیم بندی ای که برای صفت در این رساله استفاده شده است، برگرفته از تعریف انوری و گیوی (1387)، است که در آن برای صفت شش گروه بیانی، اشاره، شمارشی، مبهم، پرسشی و تعجبی در نظر گرفته شده که هریک به نوبه خود شامل چندین زیر گروه است. پس از آن، انواع صفات استعاری مشخص شده، و بسامد هر یک از این انواع تعیین گردیده است. ت) یافته های تحقیق: پس از بررسی هزار نمونه جمع آوری شده، مشخص گردید که صفات استعاری در زبان فارسی رفتار معنایی ویژه ای دارند و می توان آنها را بر حسب رفتار نحویشان طبقه بندی کرد. در بررسی اولیه صفات استعاری مشخص شد که از مجموع صفات زبان فارسی، تنها دو گروه اصلی بیانی و شمارشی دارای نمونه های استعاری هستند، و برای سایر گروه های صفات، نمونه استعاری موجود نبود. پس از شمارش این صفات مشخص شد که از بین 1000 نمونه، بخش اعظم آن یعنی 979 صفت در گروه صفات بیانی، و 21 نمونه دیگر در گروه صفات شمارشی جای گرفتند. بنابر این بیشتر صفات استعاری در فارسی صفات بیانی هستند. انواع صفت بیانی استعاری به لحاظ بالاترین بسامد به ترتیب عبارتند از صفات ساده، فاعلی، نسبی، مفعولی و لیاقت. در بین صفات شمارشی نیز به ترتیب صفات شمارشی مرکب، شمارشی اصلی و شمارشی ترتیبی بیشترین تعداد را دارند. ث) نتیجه گیری و پیشنهادها: از آنجا که استعاره به شکل گسترده ای با زبان آمیخته است، بنا بر این تحقیقات زبان شناسی متنوعی می تواند در این زمینه صورت گیرد. رساله حاضر تنها به صفات استعاری در زبان فارسی پرداخته است، حال آنکه می توان تحقیقات مشابه دیگری برای بررسی سایر مقولات واژگانی استعاری نیز انجام داد. علاوه بر آن، این تحقیق محدود به زبان فارسی بوده است. پژوهش های دیگری می تواند در مقیاسی گسترده تر به مقایسه مقولات استعاری فارسی با سایر زبانها بپردازند.
فاطمه معینی کورش صفوی
الف . موضوع و طرح مسئله (اهمیت موضوع و هدف): رساله ی حاضر به شیوه ی توصیفی به بررسی نشانداری صوری و طبقه بندی انواع آن در سطح واژه پرداخته است که در 5 فصل در چارچوب نظری زبان شناسی ساختگرا در حوزه ی معنی شناسی به رشته تحریر درآمده است. این پژوهش با هدف اینکه نگارنده بتواند گونه های نشانداری صوری را صرفأ در سطح واژه از یکدیگر متمایز سازد. ب . مبانی نظری شامل مرور مختصری از منابع، چارچوب نظری و پرسش ها و فرضیه ها: رساله ی حاضر بر مبنای سه پرسش عمده زیر و یافتن پاسخ برای این پرسش ها به تدوین در آمده است: 1. منظور از نشانداری صوری چیست؟ 2. چگونه می توان انواع نشانداری صوری را در زبان فارسی طبقه بندی کرد؟ 3. رفتارهای واژگانی به هنگام عملکرد فرایند نشانداری صوری در زبان فارسی کدام اند؟ متناسب با سه پرسش فوق ، سه فرضیه زیر به ترتیب مطرح است : الف. نشانداری صوری یکی از انواع نشاندارهای معنایی است که بر حسب وقوع تکواژی به مثابه ی عامل نشانداری عمل می کند. ب. نشانداری صوری در زبان فارسی برای بیان نشاندار های خاصی از قبیل " بلوغ " ، " جنسیت " و جزء آن کاربرد می یابد . پ. واژه ای که تحت فرآیند نشانداری صوری قرار می گیرد دست کم دوجزئی بوده و عامل نشاندارسازی صوری، بر واژه ی پایه اعمال می شود. پ . روش تحقیق شامل تعریف مفاهیم ، روش تحقیق ، جامعه ی مورد تحقیق، نمونه گیری و روش های نمونه گیری، ابزار اندازه گیری، نحوه ی اجرای آن، شیوه ی گردآوری و تجزیه و تحلیل داده ها: در این مرحله سعی در آن خواهد بود تا روشهای نشاندارسازی صوری در زبان فارسی معلوم شود و از این طریق داده های اولیه پژوهش به دست آید. برای رسیدن به این داده ها و گردآوری اطلاعات اولیه، از فرهنگ های تک زبانه فارسی به ویژه فرهنگ سخن(انوری،1381) استفاده شده است . آنچه "واژه ی بی نشان" است،در رساله ی حاضر "واژه ی پایه" در نظرگرفته می شود. سپس با افزودن یک تکواژ، این واژه ی پایه نشاندار شده و ترکیب نشانداری صوری را بدست می دهد. پس کوشش خواهد شد معلوم شود به چه دلیل چنین رفتار زبانی خاصی در زبان فارسی تحقق می یابد و نشانداری صوری برحسب داده های موجود برای نیل به چه هدف یا اهدافی صورت می پذیرد. ت . یافته های تحقیق: واژه ی پایه بی نشان و دارای شمول معنایی است . هنگامی که تکواژ یا واژه ای به آن اضافه می شود آن واژه را از جهت دارا بودن مولفه ای یا داشتن ویژگی مثل رنگ ، مزه، حجم ، اندازه.......نشاندار می سازد . بر همین اساس نگارنده برای طبقه بندی انواع نشاندار های صوری از همین عوامل نشانداری بهره برده است. از میان 300 نمونه 15 عدد نشانداری صوری جنسیت ، 12 بلوغ ،11 تقدم ، 126 گونه ،20 بارعاطفی ،13 حرمت ، 9 حجم ، 3 شجاعت ، 15 مزه ، 21 رنگ ، 50 ابزار ، 5 عمل ، 11 تکامل و کاستی ، 12 مکان و زمان ، 10 اعضای بدن ، 14 شتاب ، 20 وحدت و کثرت ، 5 قومیت و مذهب ، 3 بُرندگی ، 4 خشکی و مایع بودن ، 7 اندازه ، 7 نوع ، 15 جنس ، 32 میزان ، 16 خصلت ، 4 دانش ، 24 خویشاوندی ، 11 جهت ، 20 قدرت، 5 نیرو و 3 قدمت استخراج شد. با استفاده از داده های موجود دو نمودار دایره ای و میله ای به رشته ی تحریر در آمد که در آنها بسامد وقوع نشاندارهای صوری را اینگونه مورد بررسی قرار داد. پر بسامدترین نشانداری ها عبارتند از: گونه و ابزار و کم بسامدترین آنها نشانداری برندگی و دانش می باشد.
حسین آذربایجانی کورش صفوی
نتایج پژوهش نشان داد که پاسخ به پرسش (1) می تواند مثبت باشد؛ با توجه به بسامد بالای 156 استعاره در 81 خبر، که تقریبا 2 استعاره در هر خبر است، می توان استعاره را نوعی از شگردهای بیان تلویحی در متون مطبوعاتی دانست. در پاسخ به پرسش (2) پژوهش و بر اساس تقسیم بندی لیکاف از انواع استعاره می توان گفت استعاره های جان بخشی با نسبت 24 به 156 حدودا 15 درصد از استعاره های موجود در پیکره را شامل می شدند. بعد از آنها استعاره های جهتی با 13 مورد رتبه دوم را داشتند و استعاره های ظرف و مظروف با فقط 8 مورد و 5 درصد از استعاره های موجود در پیکره، از کمترین بسامد برخوردار بودند. پاسخ پرسش (3) بیشترین ارتباط با وقوع همزمان در 69 خبر بین استعاره و ارزش خبری برخورد دیده می شود. بعد از آن ارزشهای خبری شهرت و شگفتی هستند که هر یک در 35 خبر با استعاره وقوع همزمان دارند. در رتبه سوم، ارزش خبری تازگی است که در 33 خبر وقوع همزمان با استعاره دارد. در 30 خبر وقوع همزمان استعاره و ارزش خبری مجاورت دیده می شود. در 26 خبر وقوع همزمان استعاره و ارزش خبری بزرگی را شاهدیم. و در پایان در 23 خبر وقوع همزمان استعاره و ارزش خبری دربرگیری را داریم. پس بیشترین ارتباط استعاره را می توان با ارزش خبری برخورد مشاهده کرد و ارزشهای خبری بعدی به ترتیب فوق در ارتباط با استعاره دیده می شوند. حال به بررسی صحت و سقم فرضیه های پژوهش بپردازیم. آنچنان که در نمودارهای فصل 4 دیدیم، بسامد استعاره های موجود در تیتر و لید خبرهای پیکره تحقیق در بین 81 خبر به 156 استعاره می رسد؛ یعنی به طور متوسط 92/1 استعاره در هر خبر و این یافته فرضیه (1) پژوهش را در محدوده پیکره مورد بررسی تایید می کند. در مورد فرضیه (2) از میان 156 استعاره موجود در کل پیکره، 31 استعاره در تیترها و 125 استعاره در لیدها وجود دارد. استعاره های ظرف و مظروف دارای کمترین بسامد –هشت- و استعاره های جان بخشی دارای بیشترین بسامد -24- بوده اند. در میان ارزشهای خبری بیشترین بسامد -76- را ارزش خبری «برخورد» دارد؛ یعنی از 81 خبر تنها پنج خبر فاقد این ارزش بوده اند. بدین ترتیب فرضیه (2) نیز پذیرفته می شود. اما در رد فرضیه (3) اذعان به این نکته ضروری است که در پیکره مورد بررسی استعاره های ظرف و مظروف از بسامد بسیار کمی برخوردار بودند؛ یعنی 8 استعاره در 81 خبر که چیزی حدود 10 درصد می شود و اگر بسامد نسبت به تعداد کل استعاره ها نیز در نظر گرفته شود به میزان ناچیز 5 درصد می رسیم.
مهدی فرخی فر رضا مراد صحرایی
الف. موضوع و طرح مسئله (اهمیت موضوع و هدف) یکی از مسائل مهم در آموزش زبان دوم/ خارجی، بحث آموزش صناعات ادبی مانند مجاز، استعاره، تشبیه و کنایه است. بسامد وقوع مجاز در زبان خودکار فراوان بوده و صنعتی است که در اشعار نیز به وفور مورد استفاده قرار می گیرد. تجارب آموزشی نشان می دهند که زبان آموزان، مجاز را آنچنان که لازم است یادنمی-گیرند و آن را با مباحثی مانند استعاره و کنایه درهم می آمیزند. بنابراین، تشخیص مجاز در اشعار و جملات ادبی دشواری هاییبه همراه دارد که آموزش دقیق و برنامه ریزی شد? آن را ضروری می سازد. در نتیجه، باید در پی شیوه ای جهت سهولت در امر آموزش مجاز بود تا زبان آموزان با درک مناسب از این پدیده، به شناسایی آن بپردازند. بنابراین در این رساله تلاش گردید تا صنعت مجاز با توجه به مبحث هم نشینی معنایی و با استفاده از روش های تدریس موقعیتی و تکلیف محور آموزش داده شود. ب. مبانی نظری شامل مرور مختصری از منابع، چهارچوب نظری، پرسش ها و فرضیه ها: این پایان نامه برای پاسخگویی به سوالات زیر شکل گرفت: الف- چگونه می توان در حوز? معناشناسی، آفرینش مجاز را توجیه نمود و فهم آن رابرایزبان آموزانآسان کرد؟ ب- با توجه به اینکه مجاز در زبان خودکار بسامد بالایی دارد؛ شیوه های تدریس موقعیتی و تکلیف محور تا چه اندازه به تشخیص و فهم مجاز توسط زبان آموزان کمک می کنند؟ ومتناسب با سوالات فوق دو فرضی? زیر نیز مطرح شد: الف- با ایجاد آگاهی فرازبانی می توان خلق و متعاقب آن، فهم مجاز را در زبان خودکار و به تبع آن در زبان ادب تسهیل نمود. ب- استفاده از این شیوه ها که با دنیای واقعی زبان آموزان ارتباط مستقیم دارند، برای تشخیص مجاز در زبان خودکار و به تبع آن مجاز ادبی کارآمد می باشند. مرور مختصری از منابع: در این رساله منابع فارسی و انگلیسی می باشند. شایان ذکر است، نگارند? این رساله به کتاب ها، پایان نامه ها و مقالاتی که موضوع آنها حول محور آرایه های ادبی و صنایعی همچون مجاز و استعاره بود، مراجعه نمود و سعی بر این بود که عنایت ویژه ای به مراجع معاصر نسبت به منابع و مراجع سنتی باشد و علت اینست که منابع معاصر با زبان امروزی ارتباط بیشتری دارد و برخی از این منابع متناسب با رویکردهای آموزشی ارائه شد. در این رساله از مراجع فارسی با موضوع آرایه های ادبی و منابع انگلیسی با موضوعات آموزشی استفاده شد. همچنین شایان ذکر است که پیشین? تحقیق در این زمینه (مجاز) منحصر به کتاب های: از زبان شناسی به ادبیات کورش صفوی، آرایه های ادبی سال سوم دبیرستان رشت? انسانی و پایان نام? «بررسی مجاز در زبان فارسی به عنوان فرایندی در زبان ادب یا زبان خودکار» مهدی زاده سراج، ملیحه. (1379) می باشد. مطابق منابع موجود، نحو? آفرینش مجاز به عنوان یکی از انواع صنایع ادبی بدین صورت می باشد: مجاز بر روی محور هم نشینی و به دلیل افزایش معنایی پدید می آید. بررسی ها نشان می دهند که امکان تحقق مجاز در زبان خودکار بسیار رایج تر از تحقق آن در زبان ادب می باشد. بنابراین می توان با قاطعیت گفت کهمجاز، نه تنها موضوعی صرفاً ادبی نیست؛ بلکه به وفور در زبان روزمره به کار می رود. در نتیجه، برای آموزش مجاز لازم است تا با کمک نمونه هایی از زبان خودکار که در موقعیت های اجتماعی مشاهده می شوند، مجاز در ادب را بررسی کرد. پ. روش تحقیق: برای آموزش مجاز، 20 نفر از دانش آموزان سال اول دبیرستان که هم جنس و هم سطح بودند؛ انتخاب شدند، سپس یک پیش آزمون چهارگزینه ای با 20 سوال از آنها گرفته و از آنها خواسته شد تا گزینه ای را که در آن جمله، حذف شده مشخص کنند. پس از آن دانش آموزان به دو گروه 10 نفره تقسیم شدند. ابتدا با استفاده از روش تدریس موقعیتی- زبانی، به گروه اول (گروه آزمایش) مجاز آموزش داده شد؛ بدین صورت که نمونه هایی از زبان خودکار و یک نمونه از زبان ادب به این گروه داده و از آنها خواسته شد تا واحدهای محذوف را مشخص سازند. سپس با توضیح مفاهیمی چونمحور هم نشینی، کاهش و افزایش معنایی، انتقال معنایی، حشو ومفهوم اولیه، دلایل حذف واحد هایمحذوف و انتقال مفهوم آنها به واحد های مجاور گفته شد. بعد از اتمام آموزش مذکور، با استناد به برنامه درسی تکلیف محور، به آنها تکلیفی داده شد تا جمله هایی در زبان خود پیداکنندکه در آنها، واحدی (واژه ای) از آن جمله حذف شده ولی مفهومش در واحد (واژه ای) دیگر وجود داشته باشد. سپس در یک جلسه درسی دیگر به بررسی آن نمونه ها پرداخته شد. بدین صورت که از خود دانش آموزان خواسته شد تا بصورت گروهی و مشارکتی، واحدهای محذوف نمونه های جمع آوری شده را حدس بزنند و دلایل آن را نیز بیان کنند. 10 نفر دیگربعنوان گروه کنترل تعیین گردیدندکه در فرایند آموزش دخالتی نداشتند. در پایان، دوباره از هر دو گروه یک آزمون مشابه گرفته شد؛ با این تفاوت که این آزمون شامل 10 سوال چهارگزینه ای از زبان خودکار و 5 سوال چهارگزینه ای از زبان ادب در قالب شعر بودتا مشخص شود که گروه آموزش دیده نسبت به گروه کنترل از چه تحولی در درک مجاز برخوردار شده است. ت. یافته های تحقیق: نگاهی دقیق به نتایج تحلیل داده ها و نیز بررسی صحت و سقم فرضیه های این پژوهش، یافته های زیر را قابل طرح می سازد: 1- اغلب دانش آموزان نسبت به آنچه می گویند و آنچه در آن جملات یا عبارات حذف می کنند آگاهی داشته ولی دلایل این فرایند را نمی دانند؛ بنابراین لازم است تا دانش ناخودآگاه آنها را نسبت به حذفیات فعال کرده و دلایل آنرا بیان نمود تا به صورت علمی با این فرایند برخورد داشته و متعاقب آن بتوانند پدید? مجاز را به سهولت فراگیرند. 2- آموزش مجاز بر اساس نمونه های رایج در زبان خودکار بر میزان تشخیص مجاز تأثیر مثبت داشته و نتایج قابل قبولی را به دنبال دارد؛ زیرا همان طور که مشاهده شد گروه آزمایش بعد از گذراندن دور? آموزشی، نمرات به مراتب بیشتری نسبت به پیش آزمون و گروه کنترل کسب کردند و پیشرفت قابل توجهی داشتند.
بتول نجفی کلیانی فرزان سجودی
مطالعات بینا رشته ای همواره نقش مهمی در پیشبرد و کاربرد نظری یک رشته عملی محض داشته است. بدین منظور، در این پژوهش تلاش شده است تا بواسطه ابزارهای نشانه شناختی و با داشتن نگاهی متفاوت به پدیده ی اقتباس، بین دو نظام نشانه ای زبان و سینما بررسی تطبیقی انجام شود. در این تحقیق اثر ادبی به عنوان پیش متن و اثر سینمایی به عنوان فرامتن در نظر گرفته شده، مطالعه موردی در این رساله شامل رمان شازده احتجاب نوشته هوشنگ گلشیری به عنوان پیش متن و فیلم شازده احتجاب ساخته ی بهمن فرمان آرا به عنوان فرامتن می باشد. تلاش نگارنده در این تحقیق بر این بوده است تا با اتخاذرویکرد ترجمه بینانشانه ای یاکوبسن و رویکرد فرحزاد(2009) به " ترجمه به مثابه ی عملکردی بینامتنی " بر اساس نگرش فرکلاف از متن(1995) و همچنین مبنا قرار دادن رویکرد نشانه شناسی لایه ای سجودی به بررسی چگونگی ترجمه پذیری بین دو نظام نشانه ای ادبیات و سینما بپردازد. در این راستا نگارنده با در نظر گرفتن سه رویکرد مذکور، سکانس هایی از فیلم شازده احتجاب را با رمان مورد بررسی مقایسه نموده است. نتایج پژوهش حاکی از آن است که در جریان ترجمه بینانشانه ای رمان به فیلم " شازده احتجاب"، اتفاق "تکرار "، " ترجمه" ، " حذف " و همینطور" جابجایی" رخ می دهد که دو عامل " تکرار" و " آفرینش" رویکرد نظری این رساله یعنی رویکرد بینامتنیت فرکلاف را تقویت می کند و نگارنده این رساله بر اساس آمارهای ارائه شده در تحلیل پیکره ای خود به اتفاق " حذف" و " جابجایی" نیز در ترجمه ی بینانشانه ای رمان به فیلم معتقد است. در پیکره ی این پژوهش، اتفاق ترجمه ( تکرار) به سبب اینکه نویسنده رمان در گروه فیلمنامه نویسی فیلم می باشد، غالبا صورت گرفته است. و در موارد دیگر، متن محصول ترجمه به معنای متعارف یا زائیده ی آفرینش است و یا حذف و همینطور در مواردی نیز جابجایی. در این پژوهش همچنین نشان داده شد که رمزگان هایی چون رمزگان های پوشاک، فضاسازی و گریم متن را به لحاظ فرهنگی نشاندار می نمایند و غالبا رمزگان های فنی سینما عامل نشاندار شدن متن به لحاظ فرهنگی نمی باشند.
صمد هادی ملکی قاسم پورحسن
پژوهش حاضر بر مبنای این پرسش شکل گرفت که وجهِ اشتراک و افتراق مطالعه «معنا» در معناشناسی زبانشناختی و سنتِ مطالعه هرمنوتیک کدامند؟ بر این اساس، منابع در دسترس در حوزه دانشهای مذکور مورد مطالعه و بررسی قرار گرفتند تا رویکرد هر کدام به مسأله «معنا» مشخص گردند. بخشی از پژوهش نیز به آزمون عملی اختصاص دارد. برای این منظور، داستان کوتاه بچه مردم نوشته جلال آل احمد را به عنوان متن برگزیده، به دوازده نفر با سطح تحصیلات یکسان (کارشناسی) ارائه شد تا آنرا خوانده، ابتدا پیرنگ داستان را از زبان خویش روایت کنند. با این خواسته، قصد نگارنده آزمودن معنای متن در چارچوب معناشناسی زبانشناختی بود. درگام بعدی از خواننده ها خواستیم فهم خویش را از متن بیان کنند. با این خواسته نیز قصدمان آزمودن معنای متن در چارچوب هرمنوتیک بود. سپس نتایج به دست آمده مورد مقایسه قرار گرفتند. نتایج نشان میدهند که معناشناسی زبانشناختی و هرمنوتیک در مطالعه «معنا» دو وجه اشتراک و یک وجه افتراق دارند. وجه اشتراک نخست آنها این است که هر دو دانش نقطه آغازشان «زبان» است. وجه اشتراک دوم آنها این است که در هر دو دانش، معنای صریح یا درون زبانیِ واحدهای زبانی نقش ویژه اش را داراست. اما همین جا وجه افتراق آنها نیز نمایان میگردد: حوزه بررسی معنا در معناشناسی زبانشناختی صرفاً معنای صریح یا درون زبانیِ واحدهای زبانی است؛ شیوه ای که برای توضیح معنای یک واحد زبانی از خود واحدهای زبان بهره گرفته، برخلاف معنای برون زبانی به جهانِ خارج از زبان ارجاع نمیدهد. بنابراین این دانش به معانی ای میپردازد که بتوان از درونِ زبان دریافت و نیازی به داشتن اطلاعاتی خارج از زبان نباشد. اما هرمنوتیک در این مرحله متوقف نمیشود. این دانش در مطالعه معنا صرفاً به معنای صریح نمیپردازد. گرچه پایه و اساس آن در وهله اول معنای صریح واحدهای زبانی است، ولی از آن عبور کرده و گام به حوزه معانی ضمنی یا برون زبانی مینهد. هنگامیکه یک عبارت زبانی تولید میشود، علاوه بر معنای اولیه یا صریح آن مجموعه ای از تداعی های فردی یا گروهی نیز برانگیخته میشوند که معنای ثانویه یا ضمنی آن عبارت زبانی نامیده میشود. تداعی هایی که منشاء در دانش دایره المعارفیِ گویشوران درباره معنای صریح یک عبارت زبانی است. این دانش دایره المعارفی نیز شکل گرفته از پیش فهمها، تجارب، باورها، آداب و رسوم، آموزه های فرهنگی و اجتماعی، جهان بینی و بینشی است که ویژگی فردی هر خوانشگری است.
صدیقه درویش احمد تمیم داری
این پژو هش بر آن است تا نشان دهد دستور نقش گرا روش مناسبی برای تحلیل آثار ادبی است؛لذا پس از تبیین ارتباط میان زبان شناسی و ادبیات، معرفی چند مکتب زبان شناسی مشهور و از جمله مکتب نقش گرای هلیدی و شرح مبسوطی از اصول ارائه شده در دستور نقش گرا به بررسی مجموع? شعر «از این اوستا» اثر «مهدی اخوان ثالث» پرداخته است.به منظور تحلیل بهتر ده شعر از این مجموعه برگزیده شد و باز هم برای رسیدن به نتیج? بهتر،تصمیم بر آن شد تا اشعار در جدول هایی بررسی شود.بدین منظور بر اساس سه ساخت اندیشگانی،بینافردی و متنی که اصول اولی? دستور نقش گرا هستند،جدول هایی طراحی گردید و اشعار به صورت جملاتی شماره گذاری و در این جدول ها جای داده شدند.بر اساس نتایج به دست آمده از جدول ها نمودارهایی ترسیم گردید و نتایج حاصل از نمودارها در تحلیل نهایی به کار گرفته شد. در تحلیل اشعار دو مرحله اتخاذ شد:هر شعر به طور مجزا بررسی و تحلیل شد و در پایان نیز یک نقد و تحلیل نهایی بر اساس آمار صورت گرفت.نتایج به دست آمده به اختصار بدین شرح است:1-آمار موید روح پوچی و شکستی است که بر فضای تمام اشعار اخوان سایه افکنده است.2-آمار عناصر به کار رفته در اشعار نشان دهند? توصیفات دقیق در اشعار اخوان است.3-افعال کلامی که بسامد بالایی دارند،ساختار گفتگو و مکالمه در اکثر اشعار اخوان را تأیید می کنند.4-آمارها تقویت کنند? وجه داستانی اشعار هستند.5-زمان و وجه افعال متناسب با تیرگی حاکم بر فضای اشعار است.
ندا امیرعلایی ویدا شقاقی
حوزه صرف یکی از بحث انگیزترین حوزه های زبانشناسی است که از دیرباز توجه بسیاری از زبانشناسان را به خود معطوف داشته است. از همان هنگام که زبانشناسان برای صرف جایگاه مستقلی قائل نبودند و آن را در دو حوزه واج شناسی و نحو بررسی می کردند، تا به امروز که بر این باورند که حوزه صرف نیز، مستقل از واجشناسی و نحو، یک حوزه زبانی مجزا به شمار میرود، مطالعات بسیاری پیرامون فرایندهای صرفی، ماهیت و کارکرد آنها صورت گرفته است. اما به رغم تمامی پژوهش های انجام شده، هنوز این نکته که فرایندهای اصلی حوزه صرف کدامند و رابطه این حوزه با سایر حوزه های زبان چیست، مورد توافق همگان نیست. یکی از مباحث جالب توجه در حوزه صرف، مطالعه امکانات زبان برای ساختن واژه -های جدید است. از میان فرایندهای واژه سازی، آنچه که کانون توجه این پژوهش است، فرایند «واژگانی-شدگی» است. از آنجا که زبانشناسان ایرانی توجه چندانی به این موضوع نشان نداده اند و مطالعات صرفی خود را بیشتر به اشتقاق یا ترکیب و پس از آن نیز به تصریف معطوف کرده اند، و جز در موارد نادری و آن هم در حد اشاره به آن نپرداخته اند، نگارنده بر آن شد تا به بررسی فرایند واژگانی شدگی به عنوان یکی از امکانات واژه سازی در زبان فارسی بپردازد و آن را توصیف نماید. از آنجـا کـه دستـورنـویـسان سنتی در آثـار خود اساساً به مـوضـوع واژگـانی شدگی اشارهای نکرده اند و زبانشناسان نیز در طرح مباحث صرفی به جز ذکر نام و آن هم در مواردی بسیار معدود، به آن نپرداخته اند، رساله حاضر، فرایند واژگانی شدگی را در چارچوب یک مطالعه همزمانی و براساس دستاوردهای علم زبانشناسی نوین مورد بررسی قرار داده و تلاش کرده است جایگاه این فرایند را در کنار سایر فرایندهای واژه -سازی تبیین نماید. هدف: هدف این رساله به دسـت دادن توصیفی از فرایند واژگانی شـدگی و عملکرد آن در تـرکیبات غیرفعلی زبان فارسی است. این رساله با بهره گیری از یافتـه های علم زبان شناسی، ضـمن ارائه فهرستی از ترکیبات غیـرفعلی واژگانی شـده، میزان توزیع این ترکیبات را در مقولات دستوری اندازه گیری مینمایـد و نشان میدهد که وجه غالب محصولات این فرایند، بیشتر به کدام مقوله دستوری تعلق دارد.
نیکتا انتظام کورش صفوی
در رساله ی حاضر به بررسی انواع هم معنایی بافتی در سطح افعال زبان فارسی پرداخته می شود. در این رفتار زبانی، گروهی از افعال زبان فارسی بر حسب بافت، ارزش معنایی قطعی خود را از دست می دهند و با خنثی شدن تقابل معناییشان با افعال دیگر به جای آن ها و همچنین در مفهوم آن ها کاربرد می یابند. تحقیق حاضر سعی بر آن دارد تا معلوم کند درک هم معنایی بافتی بر اساس چه فرایند یا فرایندهایی صورت می پذیرد.پرسش هایی که پژوهش بر اساس آن ها پیش می رود به این قرار هستند: الف: اهل زبان به هنگاه جایگزینی افعال و کاربرد هم معنی آن ها در بافت از چه فرایند یا فرایندهایی بهره می گیرند؟ ب: الگوی حاکم بر جایگزینی افعال در بافت و انتقال مفهومی ثابت چیست؟ و بر طبق این پرسش ها فرضیه های زیر ارائه شده اند: الف: اهل زبان به هنگام جایگزینی افعال و کاربرد ه معنی آن ها در بافت به نوعی شباهت میان فعل های جایگزین توجه دارند و در اصل به نوعی فرایند "استعاره سازی" پایبندند. ب: اهل زبان از الگویی شناختی برای جایگزینی افعال در بافت بهره می گیرند که به نظر می رسد که نوعی " استعاره ی مفهومی" به حساب آید. از آنجا که فرض بر آنقرار داده شده است که در تولید چنین ویژگی زبانی فرایندهای ذهنی دخیل هستند برای تحلیل داده ها از مفاهیم زبان شناسی شناختی و مشخصاً معنی شناسی شناختی استفاده شده است و به این منظور فصل سوم رساله تماماً به معرفی این مفاهیم اختصاص دارد.داده های این تحقیق پنجاه نمونه از هم معنایی بافتی در سطح افعال هستند که از ضبط ده ساعت گفتگوی اینترنتی با جوانان دانشجوی بین بیست تا سی سال به دست آمده است. تعداد این آزمودنی ها نیز از نظر جنسیت با یکدیگر برابر بوده است. پس از بررسی و تحلیل داده ها مشخص شد عملکرد هم معنایی بافتی در سطح افعال زبان فارسی بر حسب یک اصل یا قاعده ی مشخص قابل تبیین نیست و به نظر می رسد که بر طبق سلیقه و به کمک ابزارهای مختلفی که در معنی شناسی شناختی معرفی شده اند دست هر پژوهشگری باز است که به تبیینی مبتنی بر سلیقه دست یابد. این در حالی است که بر اساس تحلیل های نگارنده درصد قابل توجهی از افعال فارسی، به هنگام وقوع در شرایط هم معنایی بافتی، دست کم از نظر نگارنده، از منظر شناختی و مشخصاً از طریق استعاره ی شناختی قابل توجیه هستند.
ارشد حیدری کورش صفوی
چکیده الف) موضوع و طرح مسئله ( اهمیت موضوع و هدف) و پرسش ها و فرضیه ها: یکی از رفتارهای ظریف و مهم زبان که از گذشته های دور ذهن متفکران را به خود مشغول کرده، فرایند استعاره است و مطالعه و تحقیقات زبانشناسان در سه دهه ی اخیر نشان می دهد که فرایند استعاره همچون مجاز بیش از آنکه صنعت ادبی محسوب شود، فرایندی معنایی در زبان خودکار است و درتمامی ارتباطات بشر با همنوعان خود کاربرد دارد. استفاده فراوان از فرایند استعاره در زبان خودکار می تواند دلیلی منطقی باشد بر اینکه آموزش استعاره فقط به شکل ادبی و آنهم در مراحل تکمیلی آموزش زبان و در دوران آموزش تخصصی کار صحیحی نیست. کم علاقگی دانش آموزان و مشکلات یادگیری و آموزش این فرایند در آموزش و پرورش ایران می تواند ناشی از عدم توجه به آموزش استعاره با استفاده از زبان خودکار باشد. در این تحقیق برآنیم با جمع آوری نمونه های استفاده استعاره در زبان خودکار و استفاده آنها در آموزش استعاره در سطح دبیرستان و مقایسه نمرات گروه آزمایش و گروه کنترل و نتایج حاصل از پیش آزمون و پس آزمون، مشخص نمائیم که اولاً استعاره مختص زبان ادب نیست و ثانیاً یادگیری این فرایند با استفاده از نمونه هایی از زبان خودکار می تواند در یادگیری استعاره در زبان ادب نیز تأثیر مثبت داشته باشد. به همین منظور در این تحقیق سه پرسش زیر مطرح می گردد: الف.آیا « استعاره » به مثابه شگردی تعمیم یافته از زبان خودکار به زبان ادب قابل توجیه است ؟ ب. آیا در آموزش زبان خود کار فارسی، باید به طرح « استعاره » توجه داشت یا نه ؟ پ . آیا آموزش « استعاره » با استفاده از رویکرد های موقعیتی و تکلیف – محور در زبان خودکار می تواند درتشخیص این شگرد در زبان ادب کمک کند ؟ سپس نگارنده متناظر با پرسش های فوق ، سه فرضیه اصلی را به صورت زیر طرح کرده است : الف . استعاره به مثابه شگردی تعمیم یافته از زبان خودکار به زبان ادب قابل توجیه است. ب . استعاره باید به عنوان یکی از موارد آموزش زبان خودکار فارسی مد نظر قرار گیرد. پ . آموزش استعاره با استفاده از رویکرد های موقعیتی و تکلیف - محور در زبان خودکار می تواند در خلق، درک و تشخیص این شگرد در زبان ادب کمک کند. ب) پیشینه ی تحقیق و مبانی نظری: با توجه با اینکه مبحث استعاره از قدیم الایام علاوه بر ادیبان نزد فلاسفه و منطقیون و عالمان کلام وخطابه و زبانشناسان امروزی نیز مطرح بوده است این بخش از پژوهش در دو قسمت ارائه گردیده است، ابتدا به نظریات اندیشمندان غربی در چهار بخش دیدگاه کلاسیک، دیدگاه قرون شانزده تا هجدهم، دیدگاه رمانتیک و چند دیدگاه قرن بیستم، نگاه اجمالی انداخته شده است، سپس نظریات ناقدان اسلامی و علمای بلاغت و تعدادی از علمای ایرانی بررسی شده است. سنت مطالعه استعاره در میان غربیان، به ارسطو باز می گردد که استعاره را شگردی برای هنر آفرینی می دانست و معتقد بود که استعاره ویژه زبان ادب است، این نظریه کلاسیک نام گرفته است و تا به امروز نیز رواج داشته است. از قرن 18 و 19 به بعد نگرشی به عنوان رمانتیک مطرح می شود که می گوید استعاره محدود به زبان ادب نیست بلکه لازمه زبان و اندیشه برای بیان جهان خارج می باشد و در مفهوم سازی و استدلال کاربرد دارد؛ یعنی در این نگرش تمایزی بین زبان خودکار و زبان ادب وجود نداشت. معنی شناسان شناختی نیز استعاره را ابزار مناسبی برای تشخیص چگونگی اندیشیدن و رفتارهای زبان می دانند. اینها بیشتر پیرو نگرش رمانتیک بودند و به نوعی این نگرش را گسترش دادند و معتقدند که استعاره پدیده ای لاینفک از زبان روزمره است. لیکاف و همکارانش بیشترین تحقیق را در این زمینه و طبقه بندی استعاره انجام داده اند. زبانشناسان فراوانی در قرن بیستم برای گشودن نقش استعاره در زبان و زندگی بشر، تحقیقات ارزشمندی انجام داده اند. از جمله گرایس(1975)، یاکوبسن(1982)، لیکاف(1992). آغاز پژوهشهای ادبی در میان مسلمانان به نخستین سالهای قرن سوم هجری وتوضیح صناعات ادبی قرآن کریم باز می گردد. فراء(متوفی، 207 هجری قمری) در کتاب معانی القرآن، ابو عبیده معمر بن المثنی(متوفی 280هجری قمری) در کتاب مجاز القرآن، عبدالقاهر جرجانی( متوفی 471 قمری)عبدالله ابن معتز عباسی ( 296 هجری قمری ) از علمایی هستند که در زمینه ی استعاره و آرایه های ادبی به کار رفته در قرآن کریم تحقیقاتی انجام داده اند. جرجانی تحولی عمیق در علوم بلاغی از جمله استعاره پدید آوردکه نتیجه ی تحقیقات او تبیین روشن تر حدود استعاره و نیز بیان اقسام گوناگون برای آن بود. دکتر شمیسا، ذبیح الله صفا، جلال الدین همایی، شفیعی کدکنی، هر کدام مطالب ارزشمندی در باب استعاره بیان کرده اند. دکتر کورش صفوی با درک و تحلیل استعاره با استفاده از زبانشناسی شناختی و توضیح و تفسیر اصطلاح همنشینی معنایی و جانشینی معنایی بیان روشنتری از استعاره دارد. ایشان علاوه بر تحلیل پدیده ی استعاره و چگونگی عملکرد آن نشان می دهد که دانش برون زبانی تا چه اندازه در این فرایند دخیل است . به گفته ایشان استعاره به دلیل انتخاب واحدی به جای واحد دیگر از روی محور جانشینی رخ می دهد. هر چند که زبانشناسی شناختی، استعاره را وسیله ی شکوهمند سازی و پیرایه بندی گفتار و نوشتار می داند و آن را موضوعی صرفاً ادبی و زبانی نمی داند و پدیده ی استعاره را چیزی فراتر از سیاق کلام می بیند؛ در این پژوهش صرفاً به بررسی استعاره ای که برخاسته از تشبیه بوده و با حذف مشبه در محور جانشینی رخ می دهد و با انتخاب واحدی به جای واحد دیگر صورت می گیرد، توجه گردیده است. پ) روش تحقیق و تحلیل داده ها و یافته های تحقیق: به دلیل تدریس مستمر از سال 1369 تاکنون و مواجه با مشکلات آموزش استعاره و عدم تطبیق آن با یافته های جدید زبانشناسی، در پژوهش حاضر با توجه به اینکه قبل از آموزش استعاره در کتب درسی دبیرستان، دانش آموزان عملاً در زبان خودکار مفاهیم فراوانی ازاستعاره را به کار می برند، تعداد بیست تن از دانش آموزان سال اول دبیرستان انتخاب گردیدند، ابتدا آزمونی از همه آنها به عمل آمد تا تشخیصشان از استعاره مشخص گردد. سپس آنها به دو گروه آزمایش و کنترل تقسیم شدند که گروه آزمایش به مدت دو ساعت آموزشی با الگو قرار دادن استعاره های استفاده شده در زبان خودکار و بااستفاده از برنامه درسی موقعیتی و رویکرد تکلیف محور در کلاس درس شرکت کردند. پس از تدریس از هر دو گروه آزمون دیگری گرفته شد که به صورت معناداری مشخص گردید، استفاده از زبان خودکار و رویکرد موقعیتی و تکلیف محور می تواند دردرک استعاره در زبان ادب تأثیر بسزایی داشته باشد. همچنین در بررسی های کتب دبیرستان و ششم ابتدایی جدیدالتألیف آنچه به صورت آشکاری به چشم می خورد اولاً عدم توجه به زبان خودکاراست و ثانیاً در آموزش مجاز، استعاره، کنایه، ترتیب منطقی رعایت نگردیده است و به تحقیقات جدید زبانشناسی مخصوصاً زبانشناسی شناختی و آموزش استعاره از طریق انتخاب واحدی به جای واحد دیگر در محور جانشینی توجهی نشده است. ت) نتیجه گیری و پیشنهادات: به عنوان نتایج کلی این پژوهش می توان گفت، درک استعاره با استفاده از زبان خودکار دانش آموزان و با استفاده از رویکرد آموزشی موقعیتی و تکلیف محور بهتر و سریعتر صورت می گیرد. و اگر در کتب دبیرستان به این مهم توجه شود مسلماً به درک استعاره دانش آموزان در متون ادبی کمک شایانی خواهد شد. امّا آنچه برای تحقیقات بعدی می توان پیشنهاد کرد اینست که چون استعاره در نگاه امروزی زبانشناسان، مخصوصاً زبانشناسان شناختی بسیار فراتر از استعاره ای است که امروزه در کتب درسی دانشگاهی و دبیرستان تدریس می شود؛ به طوریکه گاهی ضرب المثل ها، کنایات و گفته ها و نوشته هایی که معنای دومی از آنها برداشت می شود به عنوان استعاره مطرح می گردند. تحقیقات و پژوهشهای اساتید و محققین و تطبیق یافته ها، با نظریات جدید زبانشناسی می تواند در یگانگی یادگیری پدیده استعاره کمک شایانی کرده و در زمینه ی آموزش زبان فارسی به غیر فارسی زبانان نیز مشکلات ناشی از دوگانگی آموزش و تحلیل استعاره برداشته شود.
سیده فایزه یوسفی محمود کامبیززاده
پژوهش حاضر بر مبنای این پرسش شکل گرفت که پاره گفتارهای همدلی کاربردی جهانی دارند یا زبان- ویژه اند. از آنجا که بررسی جامع مجموعه ی زبان های جهان از عهده ی نگارنده خارج است، قلمرو پژوهش به دو زبان فارسی و انگلیسی محدود شد. هدف این پژوهش ارائه ی مختصاتی از وجوه اشتراک و افتراق پاره گفتارهای همدلی در زبان فارسی و انگلیسی می باشد. بر این اساس منابع در دسترس، هر چند بسیار معدود، در حوزه ی نقش همدلی زبان مورد مطالعه و بررسی قرار گرفتند تا در گام نخست رویکرد مناسبی برای پژوهش حاضر انتخاب گردد. نمونه های به دست آمده از گفتگوهای رد و بدل شده در فیلم های اجتماعی فارسی و انگلیسی به دقت مورد مقایسه قرار گرفتند. مقایسه ی نمونه های همدلی در فارسی و انگلیسی نشان می دهد پاره گفتارهای همدلی در فارسی و انگلیسی گاه در طبقه بندی های یکسان و گاه متفاوت از یکدیگر قرار می گیرند. از نظر بسامد کاربرد نیز پاره گفتارهای همدلی فارسی و انگلیسی اغلب تفاوت بارزی با یکدیگر دارند. هرچند وجوه اشتراکی نیز بین آنها به چشم می خورد. پایه و اساس نقش همدلی نقش اجتماعی آن است و اساساً برای انتقال معنی به کار گرفته نمی شوند. واژه ها در نقش همدلی نه بازنمایی از اندیشه و تفکر و ذهن هستند نه لزوماً در شنونده اندیشه و تفکری را بر می انگیزانند. هر پاره گفتار همدلی خود کنشی است که بین افرادی به خدمت گرفته می شود که فقط به خاطر مصاحبت کنار هم قرار گرفته اند و در نتیجه هدفش حفظ پیوند میان افراد است. بنابراین می توان گفت نقش همدلی زبان به طور خاص به تحلیل جامعه شناسانه ی نقش های زبانی مربوط است. از آنجا که هر جامعه ی زبانی ویژگی های خاص فرهنگی، اجتماعی و زبانی خود را دارد، وجود تفاوت هایی در نقش همدلی زبان ها دور از انتظار نیست.
مریم رمضانخانی کورش صفوی
الف. موضوع و طرح مسئله: زبان همچون تمامی نظامها، دارای لایه های مختلف ساختاری است که کارکردی مخصوص به خود دارند و افزون بر این، در تعامل با یکدیگرند. دستیابی به الگوهای عملکرد این نظامهای درون زبانی برای درک کارکرد زبان و ایجاد امکان مدلسازی آن حائز اهمیّت است، به ویژه الگوهایی که بتوانند عملکرد سطوح مختلف را فارغ از نظام یک زبان خاص توضیح دهند. ریاضیات به عنوان علمی که روابط و مفاهیم پیچیده را با علائم و قراردادهای صوری بیان می کند، قادر به ارائه ی ابزار مشابهی در زبانشناسی است، که امروزه در حوزه ی «زبانشناسی ریاضی» شاهد آن هستیم. به کارگیری این ابزار در مطالعه ی معنی منجر به گسترش «معنی شناسی صوری» شده که، طبق نظر دانشمندان معنی شناسی، بدون توجه به آن مطالعه ی معنی شناسی زبانی نادقیق می نماید. از سوی دیگر، «امور مسلم معنی» که ابتدا از سوی فیلسوفان زبان مطرح شد، به درسنامه های معنی شناسی راه یافته به طوری که هر نظریه ی معنی باید بتواند تبیینی از این امور به دست دهد. به این ترتیب، پژوهش حاضر درصدد بررسی امکان ارائه ی برگردان صوری برای «روابط مفهومی» در سطح واژه و در سطح جمله است و این مهم را با به کارگیری «منطق ریاضی» در محدوده ی نمونه های کارآمد برای زبان فارسی انجام می دهد. ب. پرسشها و فرضیه های پژوهش: دو پرسش زیر مدّ نظر پژوهش حاضر قرار گرفت. الف. تا چه حد می توان روابط مفهومی را در سطح واژه ها و جمله های یک زبان صوری سازی کرد؟ ب. چگونه می توان ثابت کرد که هر رابطه ی مفهومی در سطح واژه یا جمله به کمک قواعد صوری سازی، امکان برگردان به زبان منطق را داراست؟ دو فرضیه ی زیر مبنای پژوهش حاضر قرار گرفت. الف. تمامی روابط مفهومی در سطح واژه ها و جمله های یک زبان را می توان صوری سازی کرد. ب. از طریق منطق ریاضی می توان ثابت کرد که هر رابطه ی مفهومی در سطح واژه یا جمله به کمک قواعد صوری سازی امکان برگردان به زبان منطق را داراست. پ. روش پژوهش: در تدوین این رساله ابتدا، تک تک روابط مفهومی چه در سطح واژه، و چه در سطح جمله، معرفی شد و سپس، به وسیله ی ابزارهای صوری منطق دانان برای هرکدام از روابط، قاعده ای صوری به دست داده شد. در گام بعد، تبعیت هر رابطه ی مفهومی از برگردان صوری متناظر با آن نشان داده شد و در آخر، کارآیی هر قاعده ی صوری با مثالهایی از زبان فارسی ارزیابی شد. ت. نتیجه گیری: پاسخ به پرسشهای پژوهش، دستاوردها و نتایج این رساله را به دست می دهد. الف: در سطح واژه های یک زبان، روابط مفهومی را می توان به طورکامل صوری سازی کرد و با صوری سازی آنها، این روابط دیگر در حوزه ی یک زبان خاص محدود نمی شود و برگردان صوری روابطمفهومی در سطح واژگان برای زبانهایی که دارای روابط مشابه در سطح واژگان خود هستند، قابل به کارگیری است. به باور نگارنده، صوری سازی روابط مفهومی در سطح واژه ها در قالب 8 تابع ریاضی، 3 رابطه براساس منطق محمولها و 1 رابطه نیز در چهاچوب نظریه ی مجموعه ها و ادات منطقی امکان طرح می یابد. در سطح جمله ها، همانطور که دیدیم، برگردان صوری روابط مفهومی را با استفاده از منطق محمولها می توان به دست داد. اما، به نظر نگارنده، رابطه ی «هم معنایی» را نمی توان صوری سازی کرد. آن هم به یک دلیل عمده؛ و آن اینکه، اساساً، نمی توان هیچ دوجمله ای را در معنی شناسی صوری «هم معنی» فرض کرد و بر این باور بود که می توان به شکلی صوری شده، ساخت گزاره ای دو جمله را به دست داد. ب: اثبات امکان صوری سازی روابط مفهومی، در گام نخست، با نشان دادن کارآیی برگردانهای صوری به کمک مثالهای زبانی صورت می گیرد که، در رساله ی حاضر نگارنده، کارکرد هر برگردان صوری را با نمونه های زبانی نشان داده است. در مراحل پیشرفته تر، باید کارآمد بودن آنها را در برنامه های رایانه ای زبانی و در حوزه ی زبانشناسی رایانشی سنجید. زیرا، بدون استفاده از پیکره های حجیم، بعید است بتوان به تدقیق در این امر پرداخت.
محمد مهدی زمانی کورش صفوی
در این پژوهش با تحلیلِ حوزه های معنایی به سبک شناسیِ معناییِ غزلیات سنایی پرداخته می شود. بهره گیری از روش علمی- تحلیل حوزه های معنایی در این پژوهش- به شناختی دقیق از غزل سنایی می انجامد. بدین ترتیب هدف این پژوهش بررسی علمیِ نظامِ معناییِ غزل سنایی است که به شناخت عناصری که بالقوه مشخص? سبکی اند منجر می شود. این پژوهش در پی آن است که نشان دهد که آیا با تحلیل حوزه های معنایی غزلیات سنایی می توان به سبک-شناسیِ ساحت معنایی غزل او پرداخت یا نه. منبع اصلیِ این پژوهش در حیط? تبیین نظریه مقال? نگاهی به نظری? حوزه های معنایی از منظر نظام واژگانی زبان فارسی از کورش صفوی است. حوز? معنایی مجموعه ای است از واژه ها که به سبب یک ویژگی معنایی- مشخص? معنایی- در کنار هم قرار می-گیرند و معنای هر واژ? این مجموعه در رابط? متقابل با دیگر واژه ها مشخص می شود. جامع? مورد تحقیقِ این پژوهش غزلیات سنایی است، که 60 غزل به عنوان نمونه برگزیده شده است. ویژگی این غزل ها آن است که در هم? نسخه های موجود از غزل سنایی وجود دارند و می توان از صحت انتساب آنها به سنایی اطمینان داشت. در این پژوهش، حوزه های معنایی غزلیات سنایی، که به سبب تکرار قاعده مند ظرفیت آن را دارند که مشخص? سبکی محسوب شوند، مورد تحلیل قرار گرفته است. در غزل سنایی، چنانکه بسیاری محققان می پندارند، نشانه های عارفانگی مشهود است. این نشانه ها واژه های دارای مشخص? معنایی [+ عرفان] هستند. این واژه ها دسته ای دیگر از واژگان را نیز، به سبب همنشینی مکرر با آنها، وارد حوز? معنایی «عرفان» می کنند. می توان، بر اساس اصطلاحاتی که در مقدم? این پژوهش آمده است، دست? اول واژه ها را دارای معنای قاموسی عرفانی و دست? دوم را دارای معنای ضمنی عرفانی دانست. حوز? معنایی مفاهیم ذهنی در غزلیات سنایی با درصد وقوعِ 46.58 بزرگترین حوزه است. این حوزه خود متشکل از چهار حوز? کوچکترِ عشق، با 44.04 درصد، دین، با 8.26 درصد، عرفان، با 9.67درصد، و قلندریه، با 5.97 درصد، است. حوز? طبیعت 10.89درصد، حوز? اعضای بدن 12.26 درصد، و حوز? نشان دارسازی 13.79درصد نظام معنایی غزلیات سنایی را دربرمی گیرند.
آزاده میرزائی محمد دبیرمقدم
ساخت اطلاع به عنوان یکی از سازوکارهای بازنمایی های نحوی، صرفی و آواییِ دانش کاربردشناختی، در بندهای مرکب دو رویکرد عمده را در مقابل هم قرار می دهد؛ یکی رویکردی که به وجود ساخت اطلاع درونی در بندهای ناهمپایه قائل نیست و دیگری رویکردی که معتقد است بندهای ناهمپایه دارای ساخت اطلاع درونی مستقل از بند اصلی هستند. در این پژوهش برای بررسی ساخت اطلاع در بندهای مرکب زبان فارسی، بندهای ناهمپایه بر اساس طبقه بندی بندهای مرکب در چارچوب دستور نقش و ارجاع ون ولین (2005) به دو گروه کلی بندهای افزوده به بخش اصلی و بندهای افزوده به بند تقسیم شدند. طبق یک محدودیت که از سوی ون ولین معرفی می شود، تنها بندهای وابسته ای، در قلمرو عملگر نیروی منظوری وارد می شوند و در نتیجه ساخت اطلاع درونی دارند که دختر مستقیم (با امکان تکرار) گره بند باشند. بندهای متممی مفعولی و فاعلی از آن دسته از بندهایی هستند که می توانند برای محدودیت ون ولین مورد بررسی قرار گیرند. بندهای متممی مفعولی شامل بندهای مربوط به افعال وجهی، بهره کشی، آرزویی، ادراکی، آگاهی، نگرش گزاره ای و اعلامی و بندهای متممی فاعلی شامل بندهای متممی مربوط به افعال ایجابی، آرزویی، واقعیت گرا، عرفی، نگرش گزاره ای و نقل قولی هستند که به عنوان دختر مستقیم گره بند می توانند در قلمرو عملگر نیروی منظوری قرار گیرند و ساخت اطلاع درونی مستقل داشته باشند. بندهای قیدی افزوده به بخش اصلی، همچنین بندهای افزوده به بند، از آنجاکه دختر مستقیم گره بند نیستند، طبق تعریف ون ولین، خارج از قلمرو عملگر نیروی منظوری قرار می گیرند. در این پژوهش الگوی توزیع اطلاع در بند قید زمان به عنوان بند قیدی افزوده به بخش اصلی و بندهای قید شرط، علت، هدف و اگرچه، به عنوان بندهای ناهمپای? افزوده به گره بند، مورد بررسی قرار گرفت. در بررسی الگوی توزیع اطلاع در بندهای ناهمپایه، چه از نوع متممی و چه از نوع قیدی، از دو گروه از آزمون های ساخت اطلاعی شامل ابزارهای زبانی نمایانگر ساختارهای اطلاعی و ابزارهای زبانی در خدمت ساخت اطلاع استفاده شد. این پژوهش برای دستیابی به داده های مورد نظر، از بندهای ناهمپای? موجود در پیکر? نحوی دادگان زبان فارسی شامل حدود 30.000 جمله برچسب خورد? با اطلاعات نحوی از منابع مختلف فارسی معاصر و همچنین متون اینترنی ویکیپدیا، متون روایی و گاه جملات موجود در صفحات وب استفاده کرد. یافته های پژوهش حاضر نشان داد که تمامی بندهای ناهمپایه (متممی و قیدی) در زبان فارسی با 4 الگوی متفاوت، دارای ساخت اطلاع درونی هستند. بندهای ناهمپایه ای که ساخت اطلاع درونی مستقل از بند پایه دارند ولی در ساختاربندی اطلاعی بند پایه نیز دخیلند؛ بندهای ناهمپایه ای که ساخت اطلاع درونی مستقل از بند پایه دارند ولی در ساختاربندی اطلاعی بند پایه دخالتی ندارند، این بندها همانند بند همپایه عمل می کنند؛ بندهایی که اجزاء درونی آنها می توانند در حوز? کانون یا مبتدا باشند، ولی این توزیع اطلاع در ارتباط با توزیع اطلاع کل جمله است و بندهایی که ازپیش انگاشته اند و برای بند پایه یک بست? اطلاعی واحدند، اما در درون خود می توانند ساختاربندی اطلاعی مستقل داشته باشند.
صبا گلباز کورش صفوی
رساله ی حاضر به بررسی نشانه شناختی شعر تصویری فارسی پرداخته است که در ? فصل در حوزه ی نشانه شناسی به رشته ی تحریر درآمده است. این پژوهش با هدف اینکه نگارنده بتواند انواع اشعار تصویری را از منظر زبان شناسی بررسی کند نوشته شده است و سعی بر آن دارد تا انواع اشعار تصویری را طبق مفهوم اولیه و مفهوم ثانویه طبقه بندی کند. رساله ی حاضر بر مبنای سه پرسش عمده ی زیر و یافتن پاسخ برای این پرسش ها به تدوین درآمده است : الف- چگونه می توان برای « شعر تصویری» نوعی تحلیل نشانه شناختی به دست داد؟ ب- بر حسب چه معیارهایی می توان انواع اشعار تصویری را در گروه و طبقات مشخصی دسته بندی کرد؟ پ- از چه طریقی می توان از منظر نشانه شناسی حد رفتار این بازی های نشانه شناختی را در نوشتار تعیین کرد؟ متناسب با سه پرسش فوق، سه فرضیه ی زیر به ترتیب مطرح است: الف- برای «شعرتصویری» می توان نوعی تحلیل نشانه شناختی به دست داد و معلوم کرد که هر نوع نوع هنجارگریزی نوشتاری به دلیل برخورداری از معنی ثانویه در قالب نشانه شناسی امکان تبیین می یابد. ب- با توجه به بازی های نوشتاری اشعار تصویری می توان از منظر نشانه شناسی به طبقه بندی گونه های شعر تصویری پرداخت و هر طبقه را برحسب مختصاتی معرفی کرد که با طبقات و دسته های دیگر در تقابل قرار گیرد. پ- اگر تحلیل دقیقی از نمونه های موجود صورت پذیرد، می توان حدی برای این بازی های نوشتاری درنظر گرفت؛ و این حد همانا حد ادراکی مخاطب است. نگارنده سعی بر آن کرده است تا مجموعه ای بالغ بر پنجاه نمونه از اشعار تصویری فارسی معاصر را بر حسب نوع و شرایط بازی نوشتاری شان انتخاب کند و در تحلیل نشانه شناختی خود به کار گیرد، سپس با نقد هر یک از دیدگاه های سوسور و پیرس به طبقه بندی انواع اشعار تصویری بپردازد. با توجه به تحلیل نشانه شناختی این پنجاه نمونه معلوم شد که ?? عدد از نمونه ها در شرایطی آفریده شده اند که تصویرسازی هیچ دخالتی در القا مفهوم ثانویه ندارد و ?? عدد از نمونه ها شرایطی را نشان می دهند که تصویرسازی در القا مفهومی غیر از مفهوم برگرفته از متن دخیل است. با توجه به تحلیل های انجام شده در این پژوهش، هر سه فرضیه مورد تایید قرار گرفت، چرا که در این دسته از هنجارگریزی های نوشتاری می توان به نوعی معنی ثانویه دست یافت و اشعار تصویری را در دو گروه عمده دسته بندی کرد و به خوبی معلوم شد که درک خواننده در تشخیص متون ثانویه دخالت مستقیم دارد.
بهلول علائی کورش صفوی
الف. موضوع و طرح مسئله (اهمیت موضوع و هدف) هدف اصلی این تحقیق، ارائۀ توصیف و تحلیلی از شیوۀ عملکرد ارجاع در زبان فارسی با تکیه بر نظرات فیلسوفان زبان و معنی شناسان صوری است. از سوی دیگر، سعی بر آن است که انگاره ای یکپارچه از عملکرد ارجاع در زبان فارسی ارائه گردد. نظر بر این است که شناخت عملکرد ارجاع، به شناخت هرچه بیشترِ عملکرد زبان انسان و نظریه پردازی بهتر دربارۀ آن منجر خواهد شد. ب. مبانی نظری شامل مرور مختصری از منابع، چارچوب نظری و پرسشها و فرضیه ها این پژوهش از سویی به حیطۀ مطالعات فلسفۀ زبان وارد می شود که خود شاخه ای از فلسفۀ تحلیلی است. از سوی دیگر، از ابزارهای منطق صوری نیز در تحلیلهای خود بهره برده و به آن گونه از مطالعات معنی شناختی می پردازد که معنی شناسی صوری نامیده شده است. این پژوهش، علاوه بر اهداف کلّی اش، پاسخ به پرسشهای ویژه ای را نیز دنبال می کند؛ یکی اینکه سازوکارهای ارجاع در زبان فارسی کدامند؟ دیگر آن که چگونه می توان تمام روابط ارجاعی را تحت یک الگوی ارجاعی واحد توضیح داد؟ دو فرضیه مطرح شده است؛ نخست آنکه بخشی از سازوکارهای ارجاع همگانی است، امّا عملکردهایی نیز وجود دارد که ویژۀ زبان فارسی است. دیگر آنکه همۀ روابط ارجاعی در درون زبان و خارج از آن تحت یک الگوی واحد، که مبتنی بر مفهوم اساسی مصداق گفتمانی است، قابل توضیح می باشد. پ. روش تحقیق دست کم دو برداشت از ارجاع مورد نظر است: یک برداشت معنی شناختی و یک برداشت کاربردشناختی. در این پژوهش، زبان فارسی در شکل طبیعی اش مد نظر است و زبان ادبی یا زبانهای مصنوعی نظیر زبان صوری منطقیون و ریاضیدانها و نظایر آن مطرح نیست. روش پژوهش، توصیف و تحلیل است. به این ترتیب که پژوهشگر، نمونه هایی از جمله ها و متون فارسی را ارائه داده و به محک نظریات فلاسفه، معنی شناسان و کاربردشناسان و نیز تبیین نظرات خود می پردازد و نهایتاً فرضیه هایش را تأیید یا رد می کند. ت. یافته های تحقیق مهمترین یافته های این پژوهش عبارتند از: (1) تغییر ارزش صدق گزاره ها در اثر جایگزینی اسامی خاص هم مرجع تحت تأثیر عوامل کاربردشناختی اند که به صورت عملگرهای منطقی عمل می کنند. (2) از آنجا که معرفگی، به صورت معنی شناختی در زبان فارسی رمزگذاری نمی شود، نظریۀ اوصاف معرف، قابل تسرّی به زبان فارسی نیست. (3) افادۀ جنس بودگی، ارجاع و اسناد، خوانش توزیعی یا خوانش جمعی از گروههای اسمی، قابلیت دسترسی گروه اسمی به مرجع و شناخت مفروض گوینده از ارجاع گروه اسمی، بدون رمزگذاری معنی شناختی صورت می پذیرد و باورها و شناخت مشترک گوینده و شنونده از جهان خارج در این امر دخیل است. (4) عملکرد پس اضافۀ «را» در افادۀ مشخص بودگی و نیز حالت نمایی مفعول صریح باید در ارتباط با فعل جمله تعبیر شود که باز هم تابعی از شناخت ما نسبت به منطق حاکم بر جهان خارج است. همچنین، جایی که معرفگی یک عبارت مفعولی صریح قابل انکار نیست، امکان حذف «را» وجود ندارد. (5) ارجاع به یک مصداق گفتمانی ارتباطی با وجود مصداقی واقعی ندارد. (6) نقاط ارجاعی شناختی یا پیش نمونه ها، با تأثیرپذیری از موقعیتها و علائق شخصی افراد تنوع می یابد و همین امر باعث هم پوشی ارجاعی نیز می شود. ث. نتیجه گیری و پیشنهادها بررسی شیوۀ عملکرد ارجاعی زبان فارسی و مقایسۀ آن با شیوۀ عملکرد زبانی مانند انگلیسی چند نمونه از کارکردهای زبان ویژۀ فارسی را آشکار ساخته، فرضیۀ اول را تأیید کرد. از سوی دیگر، می توان الگویی کلّی از عملکرد ارجاع ترسیم کرد که بتواند تمام یافته ها در باب عملکرد ارجاعی گروههای اسمی زبان فارسی را به طور مطلوب پوشش دهد. از این رو، فرضیۀ دوم نیز تأیید می شود. بر اساس چنین الگویی، هر گروه اسمی بر یک مصداق گفتمانی ارجاع می دهد که از طریق سازوکارهای معینی به گفتمان وارد شده و در آن تثبیت شده است. در کل، ارجاع پدیده ای پویا و چند سطحی است که به تعامل زبان و جهان وابسته است. یکی از نتایج این تعامل و پویایی، اقتصاد زبانی است؛ که طی آن قادر می شویم یک عبارت زبانی واحد را برای ارجاع به مصداقهای کمابیش متفاوتی در موقعیتهای ارتباطی مختلف به کار بگیریم. چند موضوع قابل تحقیق دیگر در حوزۀ ارجاع، عبارتند از: الف) یک بررسی مقابله ای از عملکرد ارجاع در گروههای اسمی فارسی و در زبانی دیگر به منظور بررسی رمزگذاریهای معنی شناختی و کاربردشناختی و تبیین دلایل آنها. ب) محدودیتهای ارجاعی در نظریۀ مرجع گزینی و تبیین های معنی شناختی آنها با تکیه بر مفهوم گفتمان و مصداقهای گفتمانی. پ) تعیین محدودیتهای حاکم بر رمزگذاریهای معنی شناختی و کاربردشناختی در گروههای اسمی. ت) نحوۀ شکل گیری و درک معانی استعاری یا ارجاع استعاری. صحت اطلاعات مندرج در این فرم بر اساس محتوای پایان نامه و ضوابط مندرج در فرم را گواهی می نماید.
فاطمه اسدی مجتبی منشی زاده
زبانها همواره در حال تغییر و تحولند و تغییر و دگرگونی ویژگی بارز آنهاست. زبان فارسی نیز به عنوان شاخهای از خانواده زبانهای هندواروپایی درگذر زمان همواره دستخوش دگرگونیها و تغییرات بس گسترده¬ای در کلیه سطوح خود، یعنی صرفی و نحوی، آوایی، معنایی بوده است. فارسی باستان زبانی صرفی بود. مهمترین ویژگی ساختمان زبان فارسی باستان که آن را به صورت یک زبان صرفی درآورده بود سیستم صرف اسامی بود. اما در دوره میانه بتدریج سیستم صرف اسامی از میان رفت. به طوری که در نوشته¬های بازمانده از فارسی میانه پهلوی اولاً ترکیب ظاهری اسم برای نشان دادن هشت حالت نحوی تغییر نمی¬کند دوم اینکه جنس دستوری به کلی از ساختمان زبان خارج شده است و دستگاه شمار نیز ساده¬تر گشته است وتنها دارای دو صورت مفرد و جمع می¬باشد. قید به عنوان یکی از طبقات دستوری یا همان اجزای کلام در کنار طبقاتی همچون اسم، فعل وغیره راه درازی را در این مسیر تاریخی پیموده است. در این پژوهش تلاش شده است تحول امکانات ساخت قید از دوره¬ی فارسی باستان تا فارسی جدید مورد بررسی قرارگیرد و مشخص شود که چه تغییراتی در رفتارهای زبانی«قید» در طول تاریخ، در این زبان امکان تبیین می¬یابد
سولماز محمودی محمد دبیرمقدم
این پژوهش به مطالعه ساختاری و صوری ساخت های مرکب در چارچوب نحوی برنامه کمینه گرا بر مبنای دیدگاه آقایی (2006) می پردازد.
سهیلا ایزدی کورش صفوی
در مطالعات زبان شناختی امروز از فرایندی سخن به میان می آید که «واقعیت گریزی» نامیده می شود و منظور از آن تخطی از ارجاع به مصادیق جهان خارج است. نگارنده سعی بر آن داشته است تا آنچه را در قالب فرایند واقعیت گریزی در مطالعه معنایی زبان فارسی امکان طرح می یابد، به کمک نمونه های متعددی از زبان روزمره فارسی معیار مورد بحث و بررسی قرارداده و نشان دهد گونه های متعدد این فرایند در قالب بزرگ نمایی و کوچک نمایی در زبان فارسی خودکار معانی متعددی را القا می کند. نگارنده برای تهیه این نمونه های واقعیت گریز در زبان خودکار فارسی از 30 فیلم سینمایی اکران شده در سینماهای کشور بهره گرفته است. سپس با استفاده از پرسش نامه ای که در اختیار مدرسان زبان فارسی به غیرفارسی زبانان قرار گرفت، سعی برآن داشت تا از طریق تجربه معلمان به راهکار مناسبی برای تدریس این ساخت ها به غیرفارسی زبانان دست یابد. اما نتایج این پرسش نامه ها نشان می دهد که هیچ اتفاق نظری در مورد شیوه، برنامه درسی، قالب، سطح، نوع تمرین و ارزشیابی ساخت های واقعیت گریز وجود ندارد و شاید بتوان این امر را به عدم تشخیص دقیق این دسته از ساخت ها نسبت داد. نگارنده اعتقاد دارد که با توجه به بسامد وقوع هر ساخت واقعیت گریز در گفت وگوی روزمره، نوع هریک از آنها برحسب بزرگ نمایی و کوچک نمایی، و نیز ماهیت «یک سویه» یا «دوسویه» بودن این ساخت ها می توان به شیوه آموزش ساخت های واقعیت گریز دست یافت. بنابراین به نظر می ر سد که می توان از میان انواع واقعیت گریزی، تدریس واقعیت گریزی های یک سویه دارای بزرگ نمایی فعلی در سطح مقدماتی، واقعیت گریزی های یک سویه دارای بزرگ-نمایی صفتی و اسمی در سطح میانی و واقعیت گریزی های یک سویه دارای بزرگ نمایی قیدی در سطح پیشرفته مناسب تر است. واقعیت گریزی های یک سویه دارای کوچک نمایی با توجه به درصد کم بسامد وقوع شان بهتر است در سطح پیشرفته تدریس شوند. با توجه به اینکه واقعیت گریزی های دوسویه فعلی درصد وقوع بالاتری نسبت به سایر واقعیت گریزی های دوسویه دارند و برخی از ساخت های واقعیت گریز دوسویه، از درصد تکرار بالایی برخوردارند بهتر است واقعیت گریزی های دوسویه نیز در سطح مقدماتی تدریس شوند.
سارا مادرشاهیان کورش صفوی
رساله حاضر در قالب نوعی پژوهش نظری و توصیفی به دنبال آن است تا فرایند حذف را در چارچوب مفاهیم مطرح در معنی شناسی شناختی به طور عام و معنی شناسی قالبی به طور خاص مورد مطالعه قرار دهد و نیز از طریق مقایسه این فرایند با تحلیل های دستور سنتی به ویژه دستور زبان فارسی به تبیین دقیق تر آن بپردازد؛ آن هم به گونه ای که برحسب نوعی رهیافت بازنمودی- ارجاعی و از منظر درک معنی امکان مقبولیت بیابد. اهمیت پژوهش حاضر در این است که تا به حال, به بررسی فرایند حذف از منظر معنی شناسی شناختی پرداخته نشده است و همواره ملاحظات نحوی و دستوری پیرامون این فرایند مدنظر محققان پیشین بوده است.
راحله گندمکار کورش صفوی
پژوهش حاضر به بررسی معنایی افعال مرکب اندام بنیاد در زبان فارسی می پردازد. این بررسی در چارچوب رویکرد زبان شناسی شناختی به ویژه معنی شناسی شناختی صورت گرفته است. رویکرد معنی شناسی شناختی می کوشد تا با تکیه بر توانایی شناختی انسان پیچیدگی های معنایی و مفهومی زبان را توجیه و تبیین کند. این رویکرد که تجربیات جسمانی و حسی روزمره انسان را عامل اصلی درک مفاهیم انتزاعی و ذهنی می داند، معتقد است، این ادراک از طریق شکل گیری طرح واره های تصویری در ذهن امکان پذیر است. به این ترتیب، انسان با کسب تجربه بیرونی و با استفاده از آن قادر است طرح واره تصویری مربوط به یک پدیده، ماده یا رخداد انتزاعی را در ذهن خود ترسیم کرده و مفهوم آن را دریابد. با وجود مطالعات صورت گرفته در حوزه رویکرد زبان شناسی شناختی، متأسفانه در زمینه ارتباط افعال مرکب زبان فارسی با طرح واره های تصویری پژوهش چندانی صورت نگرفته است. بر این اساس، افعال مرکب اندام بنیاد از طریق ترسیم طرح واره های تصویری مورد بررسی معنایی قرار گرفتند تا کارآیی این رویکرد در حوزه افعال مرکب زبان فارسی ارزیابی شود. با انجام این پژوهش به نظر می رسد بتوان گام دیگری برای اثبات دخالت فرآیندهای شناختی ذهن در درک معنی صورت های زبانی برداشت. این که چگونه می توان معنی فعل مرکب زبان فارسی را در قالب مفاهیم معنی شناختی و به ویژه طرح واره های تصویری بازنمود، نکته ای است که عدم توجه به آن تا زمان حاضر ضرورت به انجام رسیدن این پژوهش را آشکار می کند. بررسی معنایی این دسته از افعال قرار است نشان دهد که انسان به چه صورت از طریق تجربیات جسمانی، مفاهیم استعاری و انتزاعی را در ذهن خود به تصویر در می آورد و اساس این تصاویر ذهنی چیست.