نام پژوهشگر: ناصرالدین غراب
عاطفه ابراهیم نژاد درزی ناصرالدین غراب
این پژوهش با هدف " بررسی رابطه ی سرمایه فرهنگی با نوع آرایش زنان 25 تا 35 ساله مناطق 2 و 16 شهر تهران" انجام گردید. بر این اساس، پژوهش حاضر در صدد است تا مقایسه ای میان سرمایه ی فرهنگی سطوح مختلف اقتصادی جامعه انجام داده و بر مبنای ابعاد سرمایه ی فرهنگی و جایگاه اقتصادی، نوع و میزان آرایش و مدیریت بدن زنان را تشریح کند. جامعه ی آماری کلیه ی زنان 25-35 سال مناطق 2 و 16 تهران بودند که از این میان تعداد 200 نفر به صورت تصادفی به عنوان نمونه انتخاب شدند. جهت گرد آوری اطلاعات مورد نیاز پرسشنامه ای محقق ساخت با بهره گیری از ادبیات نظری تدوین شده و با استفاده از نظرات استاد راهنما و انجام پیش-آزمون روایی آن تایید گردید. نتایج آزمون آلفای کرونباخ مقدار مطلوب پایایی را در بخش های مختلف پرسشنامه نشان دادند. داده های بدست آمده با بهره گیری از نرم افزار spss تجزیه و تحلیل شد. بر اساس نتایج مطالعه ی حاضر، سرمایه ی فرهنگی در بین دو قشر بالا و پایین از نظر سرمایه ی اقتصادی تفاوت معنی داری وجود دارد. از طرف دیگر رابطه ی معنی داری میان سرمایه ی فرهنگی و میزان آرایش در منطقه ی 2 مشاهده شد. همچنین در رابطه با مولفه ی میزان آرایش نیز تفاوت معنی داری میان پاسخگویان در مناطق 2 و 16 مشاهده نشده است. به بیان واضح تر می توان گفت که زنان در هر دو طیف بالا و پایین سرمایه ی اقتصادی به صورت مشابه ای از مصرف مواد آرایشی و خدمات زیبایی بهره می گیرند.
هنگامه مظلومی ناصرالدین غراب
زمان پدیده ای است که به قالب حواس پنجگانه درنمی آید. از این رو اغلب به مفهومی دیرفهم و رازآلود بدل گشته، از نظرها پنهان مانده و یا طبیعی، پیشینی و جهانشمول انگاشته می شود.اما در حوزه علوم انسانی نظریاتی در باب زمان وجود دارند که نشان می دهند فرهنگ های گوناگون صورتبندی های متفاوتی از زمان را شکل می بخشند و تعاریف و ادراک ویژه ای از زمان ارائه می دهند. با بذل توجه به این دست از نظریات که ادعا دارند فهم زمان مانند دیگر پدیده ها ی اجتماعی و فرهنگی منوط به صورت بندی های ویژه فرهنگی و اجتماعی است، الگوهای ادراک زمان به موضوعی درخور مطالعات اجتماعی بدل می گردد؛ به ویژه با توجه به این امرکه هر الگوی فرهنگی از زمان ، تعین بخش دیگر وجوه بنیادین آن فرهنگ و تعین بخش آگاهی افرادی است که تحت سیطره ی فرهنگ مذکور قرار دارند. بنابراین با مشاهده و توصیف الگوهای زمانی یک فرهنگ خاص، احتمالا قادر خواهیم شد که طیف وسیعی از کنش ها و گزاره های فرهنگی را از منظری نوین مورد بازخوانی و فهم قرار دهیم. با این وجود، در محدوده ی جامعه دانشگاهی علوم انسانی در ایران، تحقیقات اندکی به موضوع زمان اختصاص یافته اند و هرگاه هم که این امر رخ داده است، موضوع زمان بیشتر از چشم انداز فلسفی و ادبی مد نظر بوده است تا زمان در هیئت گونه ای از آگاهی اجتماعی- فرهنگی. تلاش ما اما در اینجا پرداختن به تصویری از زمان است که وجوه هستی شناختی و معرفت شناختی یک فرهنگ را از خود متاثر می سازد و به آگاهی و کنش های سوژه های فرهنگی شکل خاصی می بخشد. در این راستا و جهت دستیابی به تصویری اولیه از الگو(ها)ی ادراک و بازنمایی زمان در فرهنگ ایرانی، با رویکردی اکتشافی و توصیفی و با استفاده از تکنیک تحلیل تماتیک به سراغ رمان های ایرانی- چهار مورد از رمان های دهه 80 شمسی- رفته و در پی یافتن پاسخ یا پاسخ هایی برای پرسش زیر بوده ایم: زمان در متن رمان های دهه ی 80 شمسی در ایران، چگونه و همراه با چه خصیصه هایی فهم و بازنمایی شده است. نتایج به دست آمده نمایشگر دو الگوی آگاهی زمانی متفاوت در متن رمان هاست. الگوی اول شامل زمانی دایره ای و دربرگیرنده ی چرخه های متداخلی از «گذشته بازگشتی»، «حال تکراری» و در نهایت، چرخه ی «رفت و بازگشت ابدی میان حال و گذشته» است. در این الگو، به علت تسلط فهم دایره ای از زمان، آینده، به مفهومی در حاشیه بدل گشته و منجر به ویژگی هایی چون بی عملی، ملال، هراس و ... در افراد می شود. در برابر، الگوی دوم فهمی آینده محور و خطی از زمان را مطرح می کند که در بستر آن، مفاهیم حال و آینده بر مفهوم گذشته غالب می شوند. الگوی زمانی آینده محور سبب بروز ویژگی هایی چون جاه طلبی و عمل گرایی در افراد می شود. در متن رمان ها، دو الگوی مذکور در شکل یک دو گانه ی متضاد ظهور می کنند که در آن الگوی اول بر الگوی دوم غلبه یافته و دومی را در هیئت «دیگری»ِ خود بازمی شناسد.