نام پژوهشگر: محمد ضیاءحسینی
ملیحه علوی پور محمد ضیاءحسینی
در این تحقیق سعی شده است با استفاده از نظریه نقش گرای هلیدی در بخش انسجام ملاکی علمی برای بررسی پدیده انسجام در متن کتاب های درسی فارسی مقطع راهنمایی تحصیلی به دست داده شود. با توجه به اهمیت انسجام در تشکیل متن و همچنین اهمیت «متن» در آموزش و پرورش، عوامل انسجام در کتاب های فارسی مقطع راهنمایی تحصیلی بررسی می شود. اگر نشانه های انسجام در متنی کم باشد و یا بیش از اندازه طبیعی باشد، خواننده در درک آن دچار مشکل خواهد شد.با توجه به اینکه دانش آموزان در مقاطع مختلف تحصیلی با متون مختلفی سروکار دارند و با توجه به اهمیت درک این متون توسط دانش آموزان، بررسی پدیده انسجام در متن کتاب های درسی دانش آموزان یک ضرورت خواهد بود چراکه با تعیین بسامد و توزیع این عوامل در متن کتاب های درسی دانش آموزان در سال های مختلف تحصیلی، می توان به کمیتی دست یافت و بر اساس آن به رفع مشکل یا بهبود کتاب های درسی اقدام کرد. انسجام مفهومی است که به اتصال و پیوستگی بین جملات یک متن اشاره دارد و بافتار باعث این اتصال و پیوستگی می شود. هلیدی عواملی را در خلق بافتار برمی شمرد: انسجام دستوری(ارجاع، حذف، جانشینی، ربط) و انسجام واژگانی(تکرار و باهم آیی). عامل ارجاع از طریق ضمیر در متن طی دو فرآیند جانشینی و همنشینی به جای مرجع خود می نشیند و باعث انسجام متن می شود. عامل حذف از طریق رجوع عامل حذف شده به عامل موجود در متن شکل می گیرد. عامل ربط با ربط دادن دو جمله به هم باعث انسجام متن می شود. عامل انسجام واژگانی نیز از طریق مولف? معنایی مشترک در واژه هایی که در یک حوزه قرار دارند عمل می کند. در این تحقیق با توجه به یافته های نظری و با طراحی جداولی به بررسی عوامل انسجام در متن کتاب های درسی فارسی مقطع راهنمایی تحصیلی پرداخته و نتایج بدست آمده با عوامل انسجام در کتاب های داستانی در همان مقطع سنی مقایسه شده است. در انتها توزیع و بسامد وقوع هریک از عوامل انسجام بدست آمده و مقایسه شده است. نتیجه اینکه هم در متن کتاب های درسی هر سه مقطع راهنمایی و هم در متن های داستانی انسجام واژگانی، سپس دستوری و در انتها عامل ربط بیشترین بسامد وقوع را داشته است. اما توزیع این عوامل متفاوت بوده است؛ به این ترتیب که در سه مقطع راهنمایی ابتدا باهم آیی سپس تکرار عین واوه بیشترین بسامد وقوع را داشته است و سایر عوامل انسجام به طور نسبی پراکنده شده اند. ولی در متن های داستانی عامل باهم آیی سپس ارجاع شخصی بیشترین بسامد وقوع را داشته است و سایر عوامل نیز به طور نسبی پراکنده شده اند.
حمید نوذریان محمد ضیاءحسینی
زبانشناسان ممکن است بنا به دلایل مختلفی زبانها را با یکدیگر مقایسه کنند. اگر دو یا چند زبان را برای پی بردن به اشتراکات و اختلافات آنها با هم مقایسه کنند، این کار معمولا در حوزه زبانشناسی مقابله ای (contrastive linguistcs) قرار می گیرد. روش و فن توصیف در زبانشناسی مقابله ای به تحلیل مقابله ای (contrastive analysis) تعبیر شده است . تحلیل مقابله ای برای مشخص کردن دقیق مشکلاتی که فراگیران هنگام یادگیران زبان خارجی با آن روبرو می شوند، سود مند است . همچنین نقش مهمی در آموزش ، ارزیابی، و تهیه و تدوین مواد درسی دارد. اما باید در نظر داشت که تحلیل مقابله ای هیچگونه شیوه و راهکاری برای آموزش زبان پیشنهاد نمی کند، بلکه فقط ماهیت آموزش را برای روش شناسان مشخص می کند و صرفا با استفاده از آن آموزگاران زبان به چگونگی تدریس زبان دست می یابند. این پژوهش ابتدا بر آنست که پدیده نفی را در ساختارهای نحوی زبانهای انگلیسی و فارسی با یکدیگر مقایسه و مورد بررسی قرار دهد، و سپس بر اساس صورتهای مشکل ساز (problematic) به چگونگی آموزش این پدیده در رفع مشکلات زبان آموزانی که قصد فراگیری نفی زبان فارسی را دارند بپردازد. پرسشی که در این بررسی سعی شده تا به آن پاسخ داده شود، این است که آیا تفاوتهای دو زبان فارسی و انگلیسی تاثیری در یادگیری زبان فارسی بوسیله فراگیران انگلیسی زبان دارد یا خیر. برای این منظور از سه فرضیه اساسی درباره یادگیری زبان دوم، یعنی فرضیه قوی (strong version)، فرضیه ضعیف (weak version)، و فرضیه معتدله (moderate) (کشاورز، 1370 ص 7) که مطرح شد، فقط به فرضیه نخست اتکا شده است تا ساختارهای نفی را در همین قالب مورد بررسی قرار دهیم. از اینرو آزمونی برای دانش آموزان انگلیسی زبان پایه های مختلف تهیه و به اجرا در آمد تا مشکلات آنان در یادگیری این پدیده مشخص گردد. از این دانش آموزان خواسته شد تا انواع جملات منفی نوشته شده انگلیسی را به زبان فارسی ترجمه کنند تا خطاهای احتمالی حاصل از تولید آنها مورد بررسی قرار گیرد. بررسی خطاها نشان داد که پدیده نفی در زبان انگلیسی بسیار پیچیده تر از فارسی است و بیشتر فراگیران فرآیند منفی سازی را به خوبی یاد گرفته اند و در مواردی از این فرآیند هم در فعل ساده و هم در فعل مرکب استفاده کرده اند. از این رو می توان نتیجه گرفت که فرآیند منفی سازی برای فارسی آموزان انگلیسی زبان بطور نسبی آسان بوده و در مقایسه با بسیاری از ساختارهای دستوری دیگر مانند حروف تعریف ، شخص و شمار سریع تر فراگرفته می شود. با این همه، مواردی چون جایگاه نشانه نفی، نفی مکرر (double negative)، عناصر و قیدهای منفی کننده، جمله های سوالی-منفی و وجود ابهام در برخی از ساختارهای منفی فارسی و انگلیسی از جمله پدیده هایی هستند که ممکن است موجب بروز اشکال در یادگیری شوند. در بخش سه این موارد مورد بررسی قرار خواهند گرفت . بخش چهارم به تجزیه و تحلیل خطاهای تولید شده خواهد پرداخت و بخش آخر نیبز پیشنهاداتی را مبنی بر چگونگی آموزش این پدیده در خود خواهد داشت . همچنین، با توجه به پیش بینی های بر آمده از مقابله دو زبان، مشخص خواهد شد که در پاره ای از موارد با خطاهای روبرو می شویم که هرگز بوسیله تجزیه و تحلیل مقابله ای پیش بینی نشده اند. در جریان کار مقابله پدیده نفی در هر دو زبان، گونه های گفتاری و نوشتاری معیار، ملاک قرار خواهند گرفت و در این میان آنان انگلیسی به عنوان زبان مبدا و فارسی زبان مقصد منظور خواهند شد.