نام پژوهشگر: عباس کبریایی زاده
سارا نیافر محمدرضا قینی
خلاصه فارسی مقدمه و هدف: سکته مغزی سومین علت شایع مرگ و شایع ترین بیماری نورولوژیک ناتوان کننده است. این عارضه علت اصلی ناتوانی های بلند مدت و جدی در ایالات متحده محسوب می گردد. اثرات مالی و اقتصادی سکته مغزی بسیار چشمگیر بوده و هزینه های مستقیم و غیرمستقیم آن باعث شده که ابتلا به آن یکی از بزرگ ترین چالش های حوزه سلامت در جهان باشد. هدف از این مطالعه بررسی میزان تأثیر دوزهای مختلف کلوپیدگرل در روز اول درمان بر کاهش عوارض در بیماران دچار سکته ایسکمیک حاد مغزی بود. روش: پروتکل اجرایی در کمیته نورولوژی بیمارستان سینا مطرح و تأیید گردید. 50 نفر از بیماران که در عرض 24 ساعت از بروز یک نقص نورولوژیک حاد به اورژانس بیمارستان مراجعه کرده و جهت آن ها تشخیص سکته ایسکمیک حاد مغزی گذاشته شده بود، وارد مطالعه شدند. بیماران وارد شده شامل زنان و مردان 80-50 ساله بودند. درجه نقص نورولوژیک قبل از مصرف دارو توسط nihss score تعیین گردید. گروه مورد 300 mg کلوپیدگرل و در گروه کنترل 75mg کلوپیدگرل و 3 عدد placebo در روز اول درمان دریافت نمودند. برای هر دو گروه در روزهای آتی 75mg کلوپیدگرل تجویز شد. وضعیت بهبودی بیماران بعد از 2 هفته توسط modified rankin scale و barthel index بررسی شد. نتایج: حوادث ایسکمیک از جمله مرگ و استروک مجدد در هیچ کدام از بیماران دو گروه رخ نداد. میانگین نمرات nihss افراد در زمان مراجعه در گروه کنترل 65/2±25/6 و گروه مورد 49/2±75/5 بود (542/0p=). دو هفته بعد از مراجعه، میانگین نمرات barthel indexافراد در گروه کنترل 53/23±20/53 و گروه مورد 47/15±50/79 و میانگین mrs در گروه کنترل 75/0±15/3 و گروه مورد 08/1±0/2 بود. از نظر آماری تفاوت معنی داری بین میانگین نمرات barthel index (001/0p<) و میانگین نمرات mrs (001/0p<) افراد دو گروه وجود داشت. نمرات nihssدر زمان مراجعه با نمرات barthel index، نمرات mrsدو هفته بعد از مراجعه و سن بیماران ارتباط آماری معنی داری داشت اما با جنسیت بیماران ارتباط نداشت. نتیجه گیری: براساس نمرات mrsو barthel index، در گروه کنترل کلیه افراد و در گروه مورد 85% افراد دو هفته بعد از مراجعه دارای نقص نورولوژیک بودند. به عبارت دیگر 15% از افراد گروه مورد فاقد هرگونه علایم نقص نورولوژیک بودند. همچنین بیماران گروه کنترل نقایص نورولوژیک شدیدتری را نسبت به گروه loading تجربه کردند. لذا براساس نتایج دوز 75mg کلوپیدگرل درجات بالاتری از نقص نورولوژیک 2 هفته بعد از درمان را نشان داده است.
حسین ارمغان عباس کبریایی زاده
با استناد به شواهدی که قبلا در قسمت (4-4) آورده شده است می توان به این صورت بحث را دنبال کرد که تقریبا اکثر محققانی که تا سال 1997 در زمینه ارزیابی کلسیم آزاد سیتوزولی پلاکت کار کرده اند، متفقا به نحوی در تحقیقات و مقالات گزارش شده خود، در زمینه ارتباط مثبت کلسیم آزاد سیتوزولی پلاکت و پر فشاری خون، سخنی با میان آورده اند. به طور مثال: در گزارش سال 1990 که توسط t. sugiyama و همکارانش ارائه شد، به این نتیجه رسیدند که کلسیم آزاد سیتوزولی در سلولهای عضله صاف عروقی (vsmc)، نقش مهمی در تنظیم شدت ضربان (tonicity) رگها و فشارخون ایفاء می کند. همچنین شواهدی دال بر مقادیر افزایش یافته غلظت یون کلسیم سیتوپلاسمی در پلاکتهای افراد پر فشارخون ذکر کرده اند [7] در سال d. m. timan 1988 و p. f. semple گزارشی مبنی بر اینکه غلظت کلسیم آزاد سیتوزولی، در پلاکتهای افراد پر فشارخون افزایش داشته را ارائه کردند. [8] از نتیجه تحقیقات m. teple و همکارانش در سال 1991 نیز ارتباط غلظت افزایش یافته کلسیم آزاد داخل سلولی پلاکت با پر فشاری خون، ثابت می شود [10]. t. ogawa و همکارانش هم در سال 1992 طی مقاله ای که منتشر کردند به این نتیجه رسیدند که کلسین پلاکتی، احتمالا از طریق تسریع روندهای ریلیز برخی از مواد که در اختلالات عروق نقش دارند، به طور مستقیم باعث افزایش فشارخون می شود [11]. s. houister و همکارانش در سال 1992 ضمن تحقیقات خود دریافتند که پلاسمای افراد پر فشارخون، مقادیر کلسیم داخل سلولی افزایش یافته ای را چه در حالت پایه (bbasal) و چه در حالت تحریک شده (stimulant) نشان می دهد و حال آنکه در پلاسمای افراد با فشارخون طبیعی، پلاکتها عکس این حالت را نسبت به افراد پر فشارخون نشان می دهند. هم چنین ذکر کردند که پلاسمای افراد پر فشارخون، افزایش کلسیم داخلی پلاکتی در پاسخ به adp و paf را تقویت می کند. [12]. علاوه بر شواهدی که مبنی بر غلظتهای افزایش یافته کلسیم آزادسیتوزولی پلاکتها در افراد پر فشارخون ذکر شد، نتیجه گیری شده که استراتژیهای درمانی پر فشاری خون، در کاهش میزان کلسیم آزاد داخل پلاکتی موثر بوده اند که به ذکر چند مورد اشراه می کنیم. s. hulilster و همکارانش طی تحقیقات خود و با استناد به مقالات دیگر در سال 1992 گزارش کرده اند که استراتژی های درمانی که فشارخون بالا را کاهش می دهند، قادرند که کلسیم داخل سلولی را کاهش دهند [18 و 19] هم چنین در سال a. f. dominiezak 1989 و همکارانش در گزارش تحقیقاتی خود آورده اند که کاهش فشار سیتولیک بعد از درمان با داروهائی مثل وراپامیل و آتنولول، با تغییرات غلظت کلسیم آزاد سیتوزولی پلاکت در ارتباط بوده است . [2]. البته دراین راستا ما به مقاله ای برخورد کردیم که علیرغم اتففاق نظر محققان و گزارشهایی که در مقالات خود ذکر کردند، اعتقاد دارند به اینکه کلسیم پایه پلاکتی هیچ ارتباطی با افزایش فشارخون ندارد. در مقاله ای که در سال 1994توسط j. p. gardner و همکارانش منتشر شد، این نکته را بیان کرده اند که کلسیم سیتوزولی پایه در پلاکتها به طور بسیار ضعیفی با فشارخون در ارتباط است .