نام پژوهشگر: فریده صدیقی دهکردی
فریده صدیقی دهکردی موسی مسکرباشی
به منظور ارزیابی اثر پرایمینگ بذر بر جوانه زنی و شاخص های وابسته، رشد و تغییرات فیزیولوژیکی گیاهچه در شرایط پتانسیل های آب متفاوت (تنش خشکی)، رشد و شاخص های فیزیولوژیکی و برخی مواد موثر گیاه کاسنی در سطوح متفاوت رطوبت خاک، این پژوهش در شش آزمایش متفاوت در گروه زراعت و اصلاح نباتات دانشکده کشاورزی دانشگاه شهید چمران اهوار در طی 1391-1389 اجرا گردید. آزمایشات شامل:1- تعیین اثر بهترین تیمار پرایمینگ بر جوانه زنی بذر کاسنی در دماهای محتلف جوانه زنی، 2- اثر پرایمینگ بر صفات بیوشیمیایی بذر، 3- تاثیر پرایمینگ و سطوح متفاوت پتانسیل آب (تنش خشکی) در مرحله جوانه زنی، 4- اثر پرایمینگ و سطوح متفاوت پتانسیل آب بر رشد گیاهچه (وزن خشک)، تغییرات آنزیم های آنتی اکسیدانتی (پراکسیداز، اسکوربات پراکسیداز و کاتالاز)، پرولین، میزان مالون دی آلدئید و نشت الکترولیتی، 5- اثر پرایمینگ بر درصد سبزشدن و ظهور گیاهچه در مزرعه و 6- اثر پرایمینگ و سطوح متفاوت رطوبت خاک روی برخی شاخص های کمی و فیزیولوژیکی رشد (تعداد، سطح، وزن تر وخشک برگ، وزن ترو خشک ساقه، طول ساقه، وزن تر وخشک ریشه، نسبت وزن خشک ریشه به بخش هوایی، عملکرد پیکر رویش تر و خشک، میزان نسبی آّب برگ) و صفات بیوشیمیایی (میزان کلروفیل آو ب و کلروفیل کل، میزان قندهای محلول) و برخی مواد موثر (مواد فنولی، فلاونوئیدها و ظرفیت آنتی اکسیدانتی) در مزرعه بودند. برای این منظور 4 اکوتیپ کاسنی (اراک، اصفهان، شیراز و تهران) با محلول هایی از اسید جیبرلیک به غلظت های 25 و 250 میکرومولار، متیل جاسمونات به غلظت های 50 و 500 میکرومولار، پلی اتیلن گلایکول با پتانسیل اسمزی 9/0- و 7/1- مگاپاسکال، نیترات پتاسیم به غلظت های 50 و 150 میلی مولار و آب مقطر (هیدروپرایمینگ) به مدت 12 ساعت پرایم شدند و با تیمار بدون پرایم (شاهد) از نظر شاخص های جوانه زنی (درصد و متوسط زمان جوانه زنی، طول ریشه چه و ساقه چه) در 3 دمای جوانه زنی (10، 25 و 35 درجه سانتی گراد) ارزیابی شدند. نتایج حاصل بیانگر آن بود که دو اکوتیپ شیراز و اصفهان درصد جوانه زنی، طول ریشه چه و ساقه چه بیشتری را در مقایسه با اکوتیپ اراک و تهران داشتند. اکوتیپ های شیراز، اصفهان و اراک زمان جوانه زنی کمتری را نسبت به اکوتیپ تهران نشان دادند. در میان محلول های پرایمینگ تیمار اسموپرایمینگ با نیترات پتاسیم به غلظت 50 میلی مولار و هیدروپرایمینگ برتر بودند. با افزایش غلظت در محلول های پرایمینگ متیل جاسمونات، پلی اتیلن گلایکول و نیترات پتاسیم جوانه زنی کاهش داشت ولی این کاهش برای پلی اتیلن گلایکول با پتانسیل اسمزی 7/1- مگاپسکال بیشتر از دیگر محلول ها بود. در آزمایش دوم، دواکوتیپ شیراز (با بیشترین درصد و کمترین زمان جوانی زنی و تهران (با کمترین درصد و بیشترین زمان جوانه زنی) تحت تیمارهای هیدروپرایمینگ و اسموپرایمینگ با نیترات پتاسیم به غلظت 50 میلی مولار(12 ساعت) قرار گرفتتند. ارزیابی صفات بیوشیمیایی بذر این 18 تیمار نشان داد که در اکوتیپ شیراز و تیمار اسموپرایمینگ فعالیت آنزیم آلفا آمیلاز، قندهای محلول، قندهای احیاء و پروتئین های محلول در مقایسه با اکوتیپ تهران و بدون پرایم بیشتر بود. همبستگی مثبت بین درصد جوانه زنی، زمان جوانه زنی، شاخص جوانه زنی و رشد گیاهچه با صفات بیوشیمیایی بدست آمد. تیمار اسموپرایمینگ برخی صفات بیوشیمیایی را نسبت به هیدروپرایمینگ در اکوتیپ ها بهبود داد. در آزمایش سوم صفات جوانه زنی دو اکوتیپ برای تیمارهای هیدرو و اسموپرایمینگ در شرایط تنش خشکی ( صفر، 5/0- و 7/0- مگاپاسکال) ناشی از پلی اتیلن گلایکول بررسی شد. نتایج نشان داد که با افزایش شدت تنش درصد، شاخص جوانه زنی، طول ریشه چه و ساقه چه به شدت کاهش وزمان جوانه زنی افزایش یافت. بذور اسموپرایم شده در شرایط تنش خشکی جوانه زنی بیشتری را در مقایسه با بذور بدون پرایم نشان دادند. در آزمایش چهارم میزان ماده خشک، فعالیت آنزیم های آنتی-اکسیداننی و میزان پرولین در گیاهچه های اکوتیپ شیراز و با اسموپرایمینگ در شرایط نرمال و تنشی بیشتر از اکوتیپ تهران و بدون پرایم بود. ولی درصد نشت الکترولیتی و میزان مالون دی آلدئید در گیاهچه های اکوتیپ شیراز کمتربود. نتایج در آزمایش پنجم بیانگر آن بود که درصد سبز و ظهور گیاهچه در شرایط مزرعه برای اکوتیپ شیراز و اسموپرایمینگ بیشتر از اکوتیپ تهران و بدون پرایم بود. در آزمایش ششم اثر سطوح متفاوت رطوبتی خاک (آبیاری بعد از 25، 50 و 75 درصد تخلیه رطوبت قابل استفاده خاک) و پرایمینگ بر شاخص های کمی و فیزیولوژیکی رشد نشان داد که با افزایش سطح خشکی تعداد، سطح، وزن تر وخشک برگ، وزن ترو خشک ساقه، طول ساقه، وزن تر وخشک ریشه، عملکرد پیکر رویشی تر و خشک، میزان نسبی آّب برگ کاهش یافت ولی نسبت وزن خشک ریشه به بخش هوایی افزایش یافت. در اکوتیپ شیراز و اسموپرایمینگ در مقایسه با اکوتیپ تهران و بدون پرایم شاخص های کمی رشد و عملکرد بیشتر بود. اثر سطوح متفاوت آبیاری و پرایمینگ بر صفات بیوشیمیایی و مواد موثر نشان داد که با کاهش در میزان آبیاری صفات کلروفیل a، b و کل کاهش ولی قندهای محلول، مواد موثر فنولی، فلاونوئیدها و ظرفیت آنتی اکسیدانتی افزایش یافت. اکوتیپ شیراز از نظر صفات بیوشیمیایی و مواد موثر نسبت به دیگر اکوتیپ برتر بود. پرایمینگ (اسمو و هیدرو) صفات بیوشیمیایی کلروفیل a، b و کل و میزان قندهای محلول را افزایش داد، ولی تاثیری بر مواد موثر نداشت. در مجموع نتایج نشان داد که پرایمینگ (به ویژه اسموپرایمینگ) در اکوتیپ شیراز شاخص های جوانه زنی و برخی صفات بیوشیمیایی بذر، تغییرات فیزیولوژیکی (وزن خشک گیاهچه، آنزیم های آنتی اکسیدانتی و میزان پرولین) گیاهچه را در شرایط نرمال و تنشی بهبود داد. در شرایط مزرعه نیز شاخص های کمی رشد، صفات بیوشیمیایی و مواد موثر (کلروفیل a، b و کل، قندهای محلول، مواد فنولی، فلاونوئیدها و ظرفیت آنتی اکسیدانتی) در شرایط نرمال و تنشی در اکوتیپ شیراز بیشتر بود. ولی پرایمینگ بر صفات بیوشیمیایی و مواد موثر تاثیری نداشت.
مژگان دلفیه سعید حجتی
کادمیوم و سرب از جمله مهم ترین آلاینده های زیست محیطی محسوب می شوند که از راه های مختلف منابع آب و خاک را آلوده می نمایند. تجمع عناصر کمیاب کادمیوم و سرب در بدن انسان موجب امراض خطرناکی می شود، لذا مطالعه رفتار این عناصر در خاک و گیاه و نحوه پاکسازی خاک های آلوده یکی از نیازهای قرن حاضر محسوب می شود. یکی از راهکارهای حذف کادمیوم و سرب استفاده از مواد جاذب و اصلاح کننده در خاک است که نهایتاً از جذب آن توسط گیاه بکاهند. از جمله این جاذب ها می توانیم به پالیگورسکیت، سپیولیت و ماده آلی اشاره کنیم. در این تحقیق به منظور بررسی تاثیر کانی های پالیگورسکیت، سپیولیت و نقش ماده آلی بر کاهش جذب فلزات سنگین توسط اسفناج، ابتدا محیط کشت سبزی اسفناج به کادمیوم و سرب آلوده و سپس از کانی پالیگورسکیت، سپیولیت و ماده آلی به منظور مقایسه تاثیر آنها در کاهش جذب اسفناج استفاده گردید. مواد شیمیایی مورد استفاده در این تحقیق شامل کلرور کادمیوم، کلرور سرب و همچنین کانی مورد استفاده پالیگورسکیت اسپانیا و سپیولیت یزد و همچنین کود آلی مورد استفاده کود حیوانی گاوی بوده است. این آزمایش به صورت فاکتوریل در قالب طرح پایه کاملاً تصادفی با 32 تیمار و سه تکرار در شرایط گلخانه ای انجام شده است. برای تعیین غلظت کادمیوم و سرب در گیاهان از دستگاه جذب اتمی استفاده گردید. نتایج حاکی از آن بود که اگرچه از میان تیمارهای مورد مطالعه تیمار شاهد (فاقد پالیگورسکیت، سپیولیت و کود آلی) حداکثر میزان جذب کادمیوم و سرب را نشان داد ولی به استثنای کادمیوم میزان آلودگی گیاه به سرب کمتر از حدود بحرانی توصیه شده در منابع علمی است. در تیمارهای دیگر که دارای ماده آلی، پالیگورسکیت و سپیولیت بودند بطور معنی داری کاهش جذب کادمیوم و سرب توسط اسفناج مشاهده گردید. نتایج نشان داد که هر چه میزان ماده آلی خاک بیشتر باشد بخش قابل توجهی از کادمیوم و سرب با ماده آلی کمپلکس تشکیل داده و این عمل موجب کاهش غلظت های این عناصر در بخش محلول خاک می گردد و در نهایت مانع از جذب آن توسط گیاه می شود. اگرچه کاربرد همزمان ماده آلی و کانی در خاک منجر به کاهش جذب کادمیوم و سرب توسط گیاه می شود لیکن در مقایسه با کابرد تنهای هر کدام از آنها تا حدودی باعث افزایش جذب عناصر توسط گیاه شده است. به طور کلی، با مقایسه تیمارها مشاهده گردید که نقش سپیولیت در کاهش آلودگی اسفناج به کادمیوم و به ویژه سرب نسبت به ماده آلی و پس از آن پالیگورسکیت پررنگ تر بوده و بیشترین نقش را در کاهش آلودگی اسفناج به این عناصر داشته است
لیلا صالحی فریده صدیقی دهکردی
به منظور بررسی تأثیر کود آلی هیومی پتاس و کود شیمیایی سولفات پتاسیم بر صفات کمی و کیفی گل شب بو، پژوهشی در سال 1393-1394 در دانشکده کشاورزی دانشگاه شهید چمران اهواز به اجرا درآمد. این پژوهش به صورت فاکتوریل در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی در 3 تکرار انجام شد. تیمارهای این آزمایش شامل کود آلی هیومی پتاس در 3 سطح صفر و 500 و 1000 پی پی ام و کود شیمیایی سولفات پتاسیم در 3 سطح 0 و 50 و 100 کیلوگرم در هکتار بودند. صفات طول و قطر ساقه، تعداد و سطح برگ، رنگیزههای فتوسنتزی و غیرفتوسنتزی (کلروفیل a، کلروفیل b، کلروفیل کل و کارتنوئید)، میزان کلسیم گیاه، میزان پتاسیم گیاه، تعداد شاخه های جانبی، وزن تر (ریشه، ساقه، برگ)، وزن خشک (ریشه، ساقه، برگ)، طول بلندترین ریشه، نشت یونی، میزان نسبی آب برگ، عملکرد بذر، وزن هزار دانه، طول دوره رویشی (تعداد روز از جوانه زنی دانه تا گلدهی) و ماندگاری گل (تعداد روز از گلدهی تا پژمرده شدن گل در زمین) مورد ارزیابی قرار گرفت. نتایج حاکی از تأثیر مثبت و معنی دار کود آلی هیومی پتاس بر تمام صفات رویشی و زایشی غیر از طول ساقه و تمام صفات فیزیولوژیکی و بیوشیمیایی غیر از درصد ماده آلی گیاه و درصد خاکستر خام می باشد. تأثیر تیمارهای متفاوت به این صورت بود که: اثر ساده تیمار هیومی پتاس در اکثر صفات مورفولوژیکی ازجمله تعداد و سطح برگ، قطر ساقه، طول بلندترین ریشه، ماندگاری گل، تعداد روز تا گلدهی، وزن هزار دانه و در برخی صفات فیزیولوژیکی از قبیل وزن تر برگ و ساقه، وزن خشک برگ و نشت یونی و در صفات بیوشیمیایی به جز درصد ماده آلی گیاه و درصد خاکستر خام معنی دار بود به گونه ای که غلظت 1000 پی پی ام بهترین نتیجه را نسبت به 500 پی پی ام و تیمار شاهد داشت هرچند در اکثر صفات اعمال غلظت 500و 1000 پی پی ام تفاوت معنی داری را نشان ندادند. اثر ساده تیمار سولفات پتاسیم در صفات مورفولوژیکی مانند طول و قطر ساقه و تعداد برگ و در تمام صفات بیوشیمیایی به غیر از میزان پتاسیم تأثیر معنی داری داشت ولی بر صفات فیزیولوژیکی تاثیر معنی داری نشان نداد که اعمال سطح 100 کیلوگرم در هکتار سولفات پتاسیم بیشترین تأثیر را بر صفات اندازه گیری شده داشت. اثر متقابل تیمار هیومی پتاس و سولفات پتاسیم در صفات رویشی از قبیل تعداد و سطح برگ، قطر ساقه گیاه، ماندگاری گل، عملکرد بذر و در صفات فیزیولوژیکی وزن تر ساقه و در صفات بیوشیمیایی میزان کلسیم گیاه، درصد ماده آلی و درصد خاکستر خام معنی دار بود. بهترین تیمار در اکثر صفات بیان شده، تیمار برهمکنش 1000 پی پی ام هیومی پتاس و 100 کیلوگرم در هکتار کود سولفات پتاسیم نشان داده شد.
زهره میالویی فریده صدیقی دهکردی
جهت بررسی سازگاری 13 توده سیرهای جنوب ایران در شرایط آب و هوایی اهواز، پژوهشی در دانشگاه شهید چمران در سال 1394-1393 در قالب بلوک کامل تصادفی در سه تکرار انجام شد. توده های جمع آوری شده شامل توده رامهرمز، شوشتر، دزفول، بهبهان(دو توده)، دشتی(خورموج)، دشتستان(برازجان)، دیر، بندرعباس(بشاگرد)، جیرفت، زرند، شهداد و زابل بودند. صفات مورفولوژیکی مانند سطح برگ، وزن خشک وتر برگ، طول برگ، قطر سوخ و وزن خشک وتر سوخ در طول مرحله رشد به فاصله زمانی دو هفته یکبار و صفات قطر سوخ، قطر گردن سوخ، طول سوخ، تعداد سیرچه، ابعاد سیرچه، آنتی اکسیدان کل و میزان آنتوسیانین پس از برداشت و پایان رشد اندازه گیری شدند. نتایج نشان دادتوده های رامهرمز، شوشتر، بهبهان1 زودرس تر از سایر توده ها بودند و توده های دشتستان، دشتی، دیر، جیرفت و بهبهان2 در مرتبه بعد، از نظر زودرسی قرار گرفتند و در نهایت توده های بندرعباس، زابل، زرند، شهداد 2 ماه بعد برداشت شدند و دیررس تر بودند و همچنیننتایج نشان داد در اکثر صفات در بین توده ها اختلاف معنی داری در سطح آماری 1درصد وجود داشت. بیشترین وزن ترسوخ به توده دشتی، جیرفت و دیر به ترتیب با 08/99، 86/97 و 45/94 گرم و کمترین به توده زرند با 32/35 گرم مربوط بود. همین طور توده های دشتی و جیرفت به ترتیب با 85/68 و 70/68 میلی-متر بیشترین و توده های زابل، زرند، دزفول و رامهرمز به ترتیب با 63/53، 97/53، 59/54، 34/55میلی متر کمترین قطرسوخ را داشتند. بیشترین آنتی اکسیدان کلدر توده های بهبهان1و شهداد به ترتیب با 87/4 و 51/4 گرم وزن تر برمیلی مول آهنii و کمترین در توده های رامهرمز و شهداد به ترتیب 78/4 و 51/4 گرم وزن تر بر میلی مول آهن ii مشاهده گردید. به طور کلی نتایج نشان داد توده های دشتی، جیرفت و دیر از نظرتطابق با شرایط آب و هوایی اهواز در بین توده های مورد بررسی در اکثرصفات مورفولوژیکی دارای سازگاری بودندو کشت آنها درشرایط آب و هوایی اهواز قابل توصیه می گردد.
فریده صدیقی دهکردی
چکیده : زمان کشت پائیزه گوجه فرنگی در منطقه خوزستان بطور معمول از اواسط تابستان تا اوائل پائیز می باشد به منظور تعیین رقم کشت مناسب جهت کشت پائیزه در خوزستا ارقام گوجه فرنگی مستعد به تشکیل میوه در درجات حرارت پائین (بورنیا، لاکسور پارانا، وارلی یوربانا بعنوان شاهد) مورد بررسی قرار گرفتند. کشت بذور در تاریخهای پانزدهم مرداد (کشت اول) سی ام مرداد (کشت دوم) و چهاردهم شهریور (کشت سوم) سال 1369 انجام گرفت . بالاترین درصد و سرعت سبز شدن بذور مربوطه ب کشت سوم بود وکشت دوم و اول به ترتیب بعد از آن قرار گرفتند . در کشت سوم متوسط تعداد گل در بوته نیز بیش از سایر کشت ها بود و کشت دوم و اول بعد از آ بودند . بیشترین در میوه های تشکیل شده در بوته در کشت دوم مشاهده شد و کشت اول و سوم به ترتیب بعد از آن قرار گرفتند . محصول میوه در 3 برداشت جمع آوری و توزین گردید، در برداشت اول، کشت دوم با تولید 19 /32 تن در هکتار محصول میوه از دیگر کشت ها برتر و بعد از آن کشت اول و سوم قرار گرفتند . بعلاوه در این برداشت رقم لاکسور بیشترین میزان میوه یعنی 18 /13 تن در هکتار تولید محصول داشته است و بعد از آن ارقام بورنیا و پارنا قرار گرفتند . همچنین در برداشت اول رقم بورنیا در کشت دوم با تولید 22 /54 تن در هکتار بیشترین میزان محصول را داشته است و بعد از آن به ترتیب رقم لاکسور در کشت دوم با تولید 21 /67 تن در هکتار و رقم پارانا در کشت دوم با تولید 19 /7 تن در هکتار محصول در ردیفهای بعدی قرار گرفتند . در برداشت دوم بیشترین محصول به میزان 10/69 تن در هکتار در کشت اول مشاهده شد و کشت دوم وسوم پس از آن قرار گرفتند . در این برداشت رقم بورنیا با تولی10 /91 تن در هکتار بیشترین میزان محصول را داشته است و ارقام لاکسور و پارانا در ردیفهای بعدی قرار گرفتند، بعلاوه در این برداشت رقم بورنیا در کشت اول بیشترین میزان محصول یعنی 14/48 تن در هکتار تولید داشته است و رقم بورنیا در کشت دوم با تولید 13/62 تن در هکتار و رقم لاکسور در کشت دوم با تولید11/88 تن در هکتار در ردیفهای بعدی قرار گرفتند . در برداشت سوم کشت دوم با تولید 4/9 تن در هکتار محصول میوه از دیگر کشتها برتر و بعد از آن کشت اول و سوم قرار گرفتند بعلاوه در برداشت سوم رقم لاکسور بیشترین میزان محصول یعنی 5/43 تن در هکتار تولید داشته است ، و ارقام بورنیا و پارانا بعد از آن قرار گرفتند . در همین برداشت رقم لاکسور در کشت دوم با تولید 6/76 تن در هکتار و رقم بورنیا در کشت دوم با تولید 5/95 تن در هکتار بعد از آن قرار داشتند . نتایج مجموع 3 برداشت محصول میوه نشان میدهد که کشت دوم با تولید 33/53 تن در هکتار بیشترین میزان محصول را تولید نموده است و بعد از آن به ترتیب کشت اول و دوم قرار می گیرند. بعلاوه رقم لاکسور با تولید 33/72 تن در هکتار محصول میوه از دیگر ارقام برتر بوده است و ارقام بورنیا و پارانا در ردیفهای بعدی قرار می گیرند . در مجموع 3 برداشت رقم لاکسور در کشت اول بیشترین میزان مصحول یعنی 44/56 تن در هکتار تولید داشته است و رقم بورنیا در کشت دوم با تولید 42/11 تن در هکتار و رقم لاکسور در کشت دوم با تولید 40/32 تن در هکتار محصول میوه بعد از آن قرار می گیرند . تعداد بذر تشکیل شده در میوه در کشت اول از دیگر کشتها بیشتر و بعلاوه میزان همبستگی بین تعداد بذر و وزن میوه نیز در این کشت بیش از سایر کشت ها و برابر 55 درصد بود .