نام پژوهشگر: غلامعلی جلودار
محمد پوراحمدی غلامعلی جلودار
به منظور پی بردن به اثر دیابت مادر باردار بر روند تکاملی گنادها در زمان جنینی، نوزادی و بلوغ موش صحرایی، پس از اندازه گیری قند خون موش ها، جهت القای دیابت در24 قطعه ازموش های صحرائی بالغ ماده هم وزن و هم تعداد گروه کنترل، داروی آلوکسان مونوهیدرات به میزان 150mg/kg.bw بصورت داخل صفاقی تزریق گردید. چهار روز بعد موشهایی که گلوکز خونشان 220mg/dl یا بیشتر بود، به عنوان دیابتی در نظر گرفته شد. پس از تعیین سیکل تولید مثل موش ها، آنهایی که در مرحله پرواستروس بودند جهت جفت گیری با موش صحرایی بالغ نر سالم هم قفس گردیدند. پس از باردارشدن موش ها، گناد جنین ها از چهاردهمین روز جنینی تا اولین روز نوزادی و نیز بیضه ها و تخمدان های بچه موش های یک ، دو و سه ماهه و نیز تخمدان مادران هر دو گروه خارج گردید و پس از انجام مراحل تهیه بافت، میانگین تعداد سلول های جنسی در گناد جنین ها، تعداد سلول های اسپر ماتوژنیک و اووژنیک در نوزاد یک روزه، تعداد سلول های اسپرماتوگونی، سرتولی، لیدیگ، تعداد و قطر لوله های اسپرم ساز دربیضه و تعداد فولیکولهای آغازین در تخمدان تا مرحله بلوغ، تعداد و اندازه فولیکولهای در حال تکامل و جسم زرد در مرحله بلوغ جنسی، مقایسه نسبت کورتکس به مدولا در تخمدان و ضخامت کپسول بیضه و تخمدان، تعیین گردید. نتایج: ماکروزومی در هر دو جنس نر و ماده ، افزایش تعداد سلول های جنسی که در جنین مذکر معنی دار بود، کاهش سطح سرمی هورمون های fsh، lh و تستوسترون در جنس نر، کاهش تعداد سلول های اسپرماتوگونی، سرتولی، لیدیگ بیضه، کاهش قطر و افزایش تعداد لوله های اسپرم ساز و کاهش ضخامت کپسول بیضه، کاهش تعداد فولیکول های در حال تکامل و تغییرات هیستوپاتولوژیکی سلول های لیدیگ و لوتئال جسم زرد در بچه های مادران دیابتی نسبت به سالم. تحت تاثیر دیابت مادر، ارگانل های سلول های گناد ها صدمه دیده و از تعداد سلول ها و نیز از مقدار ترشح هورمون ها توسط سلول های مترشحه کاسته می شود و این می تواند عمل کرد سیستم تناسلی را تحت تاثیر قرار دهد.
هومن همتیان غلامعلی جلودار
دیابت یکی از مشکلات جامعه است که بر قسمتهای مختلف بدن تاثیرات سوء می گذارد. دیابت حاملگی زمانی رخ می دهد که در مادران آبسـتن پانکراس به مقـدار کافی انسولین ترشح نمی کند و گلوکوز در خون مادر و در نتیجه خون جنین افزایش می یابد و موجب عوارض بسیاری در فرزندان می شود. هدف از این تحقیق بررسی اثرات دیابت مادری بر تشکیل سیستم عصبی مرکزی در جنین و نوزاد مادران دیابتی (odm) در مقایسه با مادران سالم (گروه کنترل) می باشد. برای انجام این تحقیق 64 قطعه موش صحرایی ماده سالم تهیه و به دو گروه مساوی تقسیم شدند. کلیه حیوانات در شرایط یکسان نگهداری می گردیدند. در یکی از گروه ها با تزریق آلوکسان (mg/kg.bw 145) دیابت ایجاد گردید. هر دو گروه توسط جفتگیری طبیعی باردار شدند. از روز 10 تا پایان دوران بارداری روزانه دو قطعه موش صحرایی آبستن از هر دو گروه کنترل و دیابتی کشته و جنین ها پس از جداسازی به ثابت کننده های مربوطه(فرمالین بافر 5% جهت میکروسکوپ نوری و گلوتارآلدئید 2% جهت میکروسکوپ الکترونی) منتقل می گردیدند. هشت قطعه از موشهای صحرایی از هر دو گروه زایمان کرده و از نوزادان آنها در روزهای 7، 14، 21 و 28 از قسمتهای مخ، مخچه و نخاع شوکی(نواحی اتساع بازویی و اتساع کمری-خاجی) نمونه گیری بعمل آمد. پس از بکار بردن تکنیک های بافت شناسی، پارامترهای بافتی مختلفی مورد بررسی قرار گرفتند. همزمان با نمونه گیری وزن جنینها و نوزادان اندازه گیری شد، نتایج نشان داد که وزن جنینها و نوزادان مادران دیابتی (odm) در مقایسه با گروه کنترل بصورت معنادار بیشتر بود (05/0>p)، در جنینها از روز 12 تا انتهای دوران جنینی کاهش معناداری در تعداد سلولهای لوله عصبی و از روز 13 جنینی کاهش معناداری در طول لوله عصبی و کانال مرکزی آن در گروه odm نسبت به کنترل دیده شد. همچنین از روز 14 جنینی کاهشی در قطر عرضی و افزایشی در قطر عمودی لوله عصبی مشاهده شد. از روز 18 تا پایان دوران جنینی و در روزهای 7، 14، 21 و 28 بعد از تولد در گروه odm نسبت به گروه کنترل قطر عرضی نخاع و ماده خاکستری آن کاهش و قطر عمودی افزایش یافت. همچنین در این روزها در مخ و مخچه ضخامت ماده خاکستری و تعداد سلولهای ماده خاکستری و سفید و نسبت ماده خاکستری به سفید در گروه odm نسبت به گروه کنترل کاهش یافته بود. هیپرگلسیمی ناشی از دیابت مادری در دوران جنینی سبب اختلال در تشکیل سیستم عصبی مرکزی می شود و این اختلال موجب بروز تغییر در ابعاد قسمتهای مختلف دستگاه عصبی مرکزی و کاهش تعداد سلولهای ماده خاکستری و سفید و همچنین نسبت ماده خاکستری به سفید می گردد. اختلالات بوجود آمده در دوران جنینی، پس از تولد باقی مانده و موجب عدم توانایی نوزاد در انجام برخی از فعالیتهای بدنی می گردد.
زهرا کشه فراهانی مهناز طاهریان فرد
چکیده خوردن اتانول باعث کاهش خوردن غذا در موش صحرایی می شود، یک احتمال این است که این اثر اتانول با واسطه لپتین انجام می شود. از طرفی، غلظت هموسیستئین در پلاسما یک نشانه در تشخیص بیماری های قلب و عروق است و بنظر می رسد که این اثر تحت تاثیر مصرف اتانول باشد. بنابراین هدف مطالعه حاضر بررسی اثر در معرض اتانول حاد (70%) و مزمن (10%) قرار گرفتن بصورت بخار بر : 1- غلظت لپتین و هموسیستئین مغزی در جنین 15 روزه جوجه 2- غلظت لپتین و هموسیستئین مغزی بلافاصله بعد از خروج جوجه از تخم 3- غلظت لپتین پلاسمایی بلافاصله بعد از خروج جوجه از تخم. شصت تخم مرغ نطفه دار استفاده شد. تخم مرغ ها به 3 گروه تقسیم شدند : 1- گروه کنترل 2- گروه در معرض اتانول حاد 3- گروه در معرض اتانول مزمن. هموسیستئین بوسیله واکنش های آنزیمی اندازه گیری شد و لپتین توسط کیت رادیوایمنواسی لپتین جوجه اندازه گیری شد. داده ها بوسیله آنالیز واریانس یکطرفه و تست تشخیصی دانکن بررسی شدند. سطح معنی داری 05/0 < p در نظر گرفته شد. داده ها نشان داد که در معرض اتانون حاد و مزمن قرار گرفتن باعث کاهش معنی داری (05/0< p) در غلظت مغزی هموسیستئین در روز پانزدهم جنینی در جوجه شد، اما در روز خروج جوجه از تخم تغییر معنی داری در غلظت مغزی هموسیستئین وجود نداشت. در معرض اتانول حاد و مزمن قرار گرفتن بطور معنی داری (05/0 < p) باعث افزایش غلظت مغزی لپتین در روز پانزدهم جنینی ، غلظت لپتین مغزی در روز خروج جوجه از تخم و غلظت لپتین پلاسمایی در روز خروج جوجه از تخم شد. نتایج حاضر دال بر آن است که در معرض اتانول حاد و مزمن قرار گرفتن بصورت بخار در مراحل جنینی جوجه باعث تغییراتی در غلظت هموسیستئین و لپتین مغزی و غلظت پلاسمایی لپتین می شود. کلمات کلیدی : اتانول حاد، اتانول مزمن، هموسیستئین، لپتین
سارا اژدری غلامعلی جلودار
چکیده بررسی تغییرات انسولین ، لپتین ، igf-i و گلوکز خون فرزندان مادران دیابتی به کوشش سارا اژدری به منظور پی بردن به تغییرات انسولین، لپتین، igf-i و گلوکز خون فرزندان مادران دیابتی، 30 نمونه خون بند ناف نوزادان ترم (سر موعد) مادرانی که حین حاملگی دیابت داشته اند استفاده شد و همچنین 30 نمونه خون بند ناف نیز از نوزادان مادرانی که دیابتی نبوده اند ودرعین حال سالم بودند گرفته شد که محدوده سنی تمام مادران در دو گروه بین 20 تا 35 سال تعیین شد. حدود 6-5 میلی لیترنمونه خون از بند ناف تحت شرایط استریل بعد از کلمپ کردن آن گرفته شد. سپس نمونه خون سانترفیوژ گردید و آنگاه سرم بدست آمده در20- درجه سانتیگراد فریز شد. پس از جمع آوری کامل نمونه ها،مقادیر سرمی انسولین، لپتین، igf-i و گلوکز در نمونه ها اندازه گیری گردید و داده های بدست آمده در هر دو گروه مقایسه شدند.افزایش سطح سرمی انسولین ،لپتین و igf-i در گروه دیابتی نسبت به گروه سالم به صورت معنی داری مشاهده گردید.اختلاف معنی داری در میزان گلوکز مشاهده نگردید . افزایش معنی داری در وزن نوزادان مادران دیابتی نسبت به نوزادان مادران سالم نیز وجود داشت. تحت تاثیر دیابت در حین حاملگی ، میزان هورمون های خون بند ناف تغییر میکند که می تواند بر روی جنین و بعد از زایمان بر روی نوزاد تاثیراتی داشته باشد. کلید واژه: دیابت مادری، نوزاد،لپتین،انسولین،igf-i
مریم رضایی زاده روکرد غلامعلی جلودار
امروزه با گسترش سیستم های مخابراتی پیشرفته(ict)، مانند موبایل از یک سو و از طرف دیگر، افزایش انواع سرطان، افسردگی، سقط جنین و اختلالات هورمونی این فرضیه را قوت بخشیده که امواج الکترومغناطیس با تابش غیریون ساز با فرکانس بالا، احتمالا یکی از دلایل بروز اختلالات فوق است. این مطالعه برای بررسی اثر احتمالی امواج الکترومغناطیس ساطع شده از موبایل بر سطح سرمی هورمونهای مترشحه از تیروئید، آدرنال و پاراتیروئید انجام گردیده است. برای انجام این مطالعه ابتدا 40 سر موش صحرایی ماده در 4 گروه 10تایی آزمایش و کنترل بالغ(kg30±210) و نابالغ (kg10±90) قرار گرفتند. حیوانات در فاصله 60 سانتی متری از مولد پالس الکترومغناطیس با فرکانس تابشی mhz900 قرار داده شدند. در این فاصله توان امواج ساطع شده در آن mw/cm21/0بود. حیوانات طی یک دوره60روز و روزانه 4ساعت تحت تابش امواج قرار گرفتند.گروه های کنترل نیز در شرایط مشابه از نظر نور و دما در محیط آزمایشگاه قرار گرفتند. پس از خون گیری از قلب، سطح سرمی هورمون های تیروئیدی ،پاراتیروئید و کورتیزول با کیت تشخیصی و روش رادیوایمونواسی (ria) سنجیده شدند. گروه کنترل نیز در شرایط روشنایی و تغذیه ای برابر قرار گرفتند. نتایج نشان داد که میانگین سرمی t4در گروه آزمایش بالغ و نابالغ (nmol/l 6/0±2/66 و1/0±4/55) بطور معنی داری در مقایسه با گروه های کنترل مربوطه nmol/l)11/0±1/25 و8/0±6/22) افزایش یافته است(05/0p<) همچنین میانگین سرمی هورمون t3نیز در گروه آزمایش بالغ و نابالغ ( nmol/l4/2±8/93 و84/0±8/100) بطور معنی داری در مقایسه با گروه های کنترل مربوطه (nmol/l 3/1±4/44 و08/1 ±2/44) افزایش یافته است (05/0p<) و همینطور میانگین سرمی هورمون کورتیزول نیز در گروه آزمایش بالغ و نابالغ (ng/ml 9/0±9/46و9/1±58) بطور معنی داری در مقایسه با گروه های کنترل مربوطه (ng/ml 80/0±5/13 و13/0±7/11) افزایش یافته است (001/0p< ) و همچنین میانگین سرمی pth نیز در گروه آزمایش بالغ و نابالغ(nmol/l 091/0±09/20 و46/0±2/30) بطور معنی داری در مقایسه با گروه های کنترل مربوطه (nmol/l12/0±70/13 و12/0±70/13) افزایش یافته است(05/0p<). نتایج بدست آمده از این آزمایش نشان می دهد که امواج الکترومغناطیس فرکانس بالا ساطع شده از موبایل باعث افزایش سطح سرمی هورمون های t3، t4، pth و کورتیزول در هر دو گروه آزمایش بالغ و نابالغ موش های صحرایی ماده شده است.
مرتضی صابری علی مهدوی
چکیده فارسی بررسی اثر آلوئه ورا بر فاکتورهای خونی، ایمنی و فعالیت آنزیم آلکالین فسفاتاز (alp) در جوجه گوشتی در تحقیق حاضر از 240 قطعه جوجه یک روزه (نر و ماده) سویه راس 308، در 5 گروه و 4 تکرار، هر تکرار شامل 12 قطعه جوجه در طرحی کاملاً تصادفی استفاده شد. گروهها شامل، شاهد (جیره پایه) و سایر گروهها شامل جیره پایه به علاوه 1% ، 2% ، 3% ژل آلوئه ورا و جیره پایه به علاوه 100 گرم آنتی بیوتیک ویرجینیامایسین در 1000 کیلوگرم جیره پایه بود. در 14، 28 و 42 روزگی تغییرات میزان آلبومین و آنزیم alp گروهها معنی دار نبود (p>0/05). تغییرات مقادیر پروتئین تام و گلوبولین در 14 روزگی معنی دار (p<0/05)، و در سنین 28 و 42 غیر معنی دار بود (p>0/05). اما مقدار گلوکز خون گروه 3% آلوئه ورا در 28 و 42 روزگی، و همچنین گروه 1% آلوئه ورا در 28 روزگی کاهش معنی داری را نشان داد (p<0/05). بیشترین تعداد لنفوسیت در گروه 3% آلوئه ورا در 28 روزگی مشاهده شد که با گروه شاهد اختلاف معنی دار نشان داد (p<0/05). در مقابل بیشترین تعداد هتروفیل در گروههای شاهد و ویرجینیامایسین که به ترتیب با گروههای 1% ، 2% و 3% آلوئه ورا اختلاف معنی دار (p<0/05) و غیر معنی دار داشتند (p>0/05)، مشاهده شد. در 42 روزگی بیشترین تعداد لنفوسیت در گروههای حاوی سطوح مختلف آلوئه ورا دیده شد که اختلاف معنی داری با گروههای شاهد و ویرجینیامایسین داشتند (p<0/05). تیتر آنتی بادی علیه پادگن srbc در گروه 1% آلوئه ورا در 28 روزگی افزایش معنی داری نسبت به سایر گروهها داشت (p<0/05). نتیجه اینکه، افزودن 1% ژل آلوئه ورا در جیره غذایی، بهبود معنی دار ضریب تبدیل، ایمنی سلولی و هومورال، در جوجه های گوشتی را به دنبال داشت.
حسینعلی شمسایی سعید نظیفی
در مطالعه حاضر اثر تجویز خوراکی دوزهای مختلف عصاره هیدروالکلی سیلیمارین بر وضعیت ویتامینهای آنتی اکسیدانی (a,e,c) و عناصر کمیاب با خواص آنتی اکسیدانی (se,cu,zn,mn,fe) مورد بررسی قرار گرفت. القاء دیابت در موش های صحرایی با تزریق استرپتوزوتوسین ( 50) به صورت داخل صفاقی صورت گرفت. در این مطالعه 50 سر موش صحرایی نر نژاد اسپیراگ دولی به کار برده شد که به صورت تصادفی به 5 گروه شاهد سالم (تیمار با نرمال سالین)، گروه شاهد بیمار (تیمار با نرمال سالین)، گروه دیابتی (درمان سیلیمارین با دوز 100)، گروه دیابتی (درمان سیلیمارین با دوز 175)، گروه دیابتی (درمان سیلیمارین با دوز 250) تقسیم شدند که به مدت 14 روز به صورت خوراکی (توسط گاواژ) تحت درمان قرار گرفتند. موش ها از نظر وزن در روز اول درمان، 7 و 14 روز پس از درمان، همچنین از نظر گلوکز خون در قبل از تزریق stz، 3 روز پس از تزریق stz، 7 و 14 روز پس از القاء دیابت (تحت درمان با سیلیمارین) مورد سنجش قرار گرفتند. در پایان روز 14، پس از بی هوش نمودن حیوانات، نمونه خون از قلب جمع آوری و جهت اندازه گیری ویتامینها و عناصر کمیاب با خواص آنتی اکسیدانی مورد استفاده قرار گرفت. نتایج نشان داد که سیلیمارین میانگین وزن را در مدت 14 روز افزایش و گلوکز خون را در این مدت کاهش می دهد. همچنین عصاره هیدروالکلی سیلیمارین وابسته به دوز توانست سطح ویتامین a و c را در گروه دیابتی تحت درمان افزایش و سطح ویتامین e را در گروه دیابتی تحت درمان کاهش دهد. عصاره هیدروالکلی سیلیمارین وابسته به دوز توانست سطوح عناصر کمیاب با خواص آنتی اکسیدانی (سلنیوم، مس، روی، منگنز و آهن) را در گروه تحت درمان افزایش دهد. سیلیمارین با مهار اینترلوکین یک بتا و اینترفرون گاما، با جلوگیری از تولید اکسید نیتریک موجب پیشگیری از اختلال عملکرد سلولهای بتای پانکراس شده و همچنین با خواص آنتی اکسیدانی، تأثیر بر روی لیپیدهای کبدی و پلاسمایی و تحریک روند ترمیم کبد توانست در بهبود وضعیت آنتی اکسیدانهای غیر آنزیمی سرم و در نتیجه در بهبود دیابت نقش داشته باشد.
عبدالنبی انصاری جواد ساجدیان فرد
نتایج نشان داد که با بی حسی هر دو بخش هیپوکامپ میزان درد در موش های صحرایی افزایش معنی داری نسبت به بی حسی هیپوکامپ چپ به تنهایی و بی حسی هیپوکامپ چپ نیز افزایش معنی داری نسبت به بی حسی هیپوکامپ سمت راست نشان داد. در گروه های کنترل هم تفاوتی نسبت به هم دیده نشد. این نتایج نشان داد که در صورت ایجاد درد در یک طرف بدن هیپوکامپ در همان طرف نیز به درد واکنش نشان می دهد اطلاعات حسی درد یکطرفه به هر دو بخش وارد می شود ipsilateral اطلاعات کمتری را گرفته و پاسخ کمتری را نیـز مـی دهد.
فاطمه بشارت غلامعلی جلودار
به منظور پی بردن به رابطه بین میزان دو فاکتور گرلین و هوموسیسستئین در نوزادان کم وزن با اختلالات جریان خون جفت که از طریق بررسی سونوگرافی داپلر تشخیص داده شده اند ، مطالعه حاضر طراحی شده است . این نوزادان در معرض آسیب های جدی که زندگی آنهارا تهدید می کند، قرار دارند. ضمن اینکه این آ سیب ها میتواند باعث عوارض پایداری مثل دیابت غیر وابسته به انسولین، فشار خون و بیماری های قلبی شوند. خون بند ناف از 21 نوزاد متولد شده با اختلالات جریان خون تشخیص داده شده توسط سونوگرافی و 18 نوزاد طبیعی بدون اختلالات جریان خون به منظور مقایسه جمع آوری شد . 5 میلی لیتر خون بند ناف تحت شرایط استریل در دو تیوپ جداگانه برای بررسی گرلین و هوموسیستئین از هر دو گروه گرد آوری و نمونه ها سانتریفیوژ شدند. سرم و پلاسمای جدا شده در20- درجه سانتی گراد تا جمع آوری کامل نمونهها -فریز شدند. پس ازآن، مقادیرگرلین و هوموسیستئین نمونه ها اندازه گیری شد و داده های به دست آمده در هر دو گروه مقایسه شدند. نتیجه گیری: نتایج نشان دهنده افزایش میزان میانگین سطح سرمی هوموسیستئین در گروه نوزادان کم وزن نسبت به گروه سالم 70/2± 40/11در مقابل 03/3 ±71/9 افزایش میانگین سطح سرمی گرلین در گروه نوزادان کم وزن 05/5± 69 /51 در مقابل 65 /4± 56 /40 می باشد. همچنین میانگین وزن نوزادان با اختلالات جریان خون (45/2±1960) به طور قابل ملاحظه ای کمتر از میانگین وزن نوزادان سالم(4/2±3360) می-باشد. با افزایش میزان هوموسیستئین احتمال خطر برای اختلالات جریان خون جفتی مطرح می شود و نیز باعث افزایش میزان گرلین شده وموجبات تاخیر رشد جنین و نوزاد را فراهم می کند.
شیدا کلاهی جهرمی غلامعلی جلودار
زالو جزو نرمتنان می باشد و زالوی طبی هیرودو مدیسینالیس (hirudo medicinalis) نام دارد؛ ماده آنتی- کوآگولان (ضد انعقادی) که در بزاق زالو موجود است به نام «هیرودین (hirudin)»، موجب رقیق شدن خون، باز شدن عروق بسته، افزایش خون رسانی و اکسیژناسیون موضع می شود. با توجه به احتمال وجود ارتباط بین زالودرمانی با تغییر فاکتورهای خونی و شاخص های انعقادی از قبیل bt، ct ، inr3، ptt4، pt5، plt6، wbc7، rbc8، hb9 و hct10 ؛ این مطالعه جهت بررسی اثر زالودرمانی بر فاکتورهای فوق طراحی گردید. جهت انجام این تحقیق 42 بیمار که برای زالودرمانی مراجعه نموده بودند، انتخاب و پس از بررسی علت مراجعه در چهار گروه: 1- سینوزیت (5 نفر) 2- قلبی ihd (7 نفر) 3- آرتروز زانو (23 نفر) و4- سایر (شامل آرتروز کمر 3 نفر، پای دیابتی 3 نفر و میگرن یک نفر) دسته بندی شدند. سپس از کلیه مراجعین نمونه خون گرفته شد و فاکتورهای فوق مورد ارزیابی قرار گرفت. 48 ساعت بعد از زالو درمانی کلیه شاخص های مذکور مجددا اندازه گیری شد. نتایج نشانگر افزایش معنی دار در میزان pt و کاهش در ptt کل بیماران بود. در ضمن کاهشbt فقط در موقعیت پیشانی معنی دار شد. همچنین مقدار rbc و hb در کل بیماران و تعداد wbc در ناحیه پیشانی و زانو دچار کاهش معنی دار گردیده است. در دیگر فاکتور های خونی و شاخص های انعقادی تغییر معنی داری مشاهده نشد. کاهش rbc و hb با توجه به حجم خون از دست رفته (5 الی 15 میلی لیتر به ازای هر زالو)، قابل توجیه می باشد؛ کاهش wbc می تواند به علت کاهش درد که به دلیل کاهش التهاب است، باشد.
مینا قیصری جواد ساجدیانفرد
درد یکی از پروسه های مهم حفاظتی موجود در بدن است که به عنوان یک اخطار برای دوری از آسیب عمل می کند. درد توسط مکانیسم های متفاوتی در سیستم عصبی مرکزی کنترل می شود. هیپوکامپ یک ساختار از سیستم لیمبیک است که در شکل گیری حافظه، سازماندهی، ذخیره و احساس درد دخالت دارد. این ساختار در انتقال و تعدیل درد نقش مهمی را ایفا می کند. هدف از این تحقیق، بررسی درصد رابطه بین هیپوکامپ راست و چپ در ایجاد درد یک طرفه در پای چپ می باشد. در این تحقیق از 60 سر موش صحرایی نر نژاد ویستار (30±280گرم) در 6 گروه (3گروه آزمایش و 3 گروه کنترل) استفاده گردید. در گروه های آزمایش با استفاده از داروی بی حسی لیدوکائین به میزان 5/0 میکرولیتر در هسته سمت چپ، در هسته سمت راست و در دو هسته چپ و راست هیپوکامپ تزریق گردید و در گروه های کنترل سرم فیزیولوژی تزریق شد. پس از 15 دقیقه 50 میکرولیتر از فرمالین 5/2% به زیر پوست پای چپ عقب حیوان تزریق و میزان درد در فواصل 15 ثانیه ای برای مدت یک ساعت ثبت گردید. نتایج نشان داد که در صورت ایجاد درد در یک طرف بدن بی حسی دوطرفه هسته هیپوکامپ اثر بیشتری در افزایش درد نسبت به بی حسی هر کدام از هسته ها به تنهایی دارد و همچنین هسته contralateralهیپوکامپ تا حدی اثر بیشتری در کنترل درد نسبت به هسته ipsilateral دارد؛ یعنی، هسته سمت چپ (ipsilateral) می تواند تا میزان 98% هسته سمت راست (contralateral) بر کنترل درد اثر بگذارد. نقش هیپوکامپ در کنترل درد در فاز دوم آزمون فرمالین پررنگ تر نشان داده شد.
علیا مشیری جواد ساجدیانفرد
درد از فرآیندهای حافظتی بدن می باشد و به عنوان یکی از روندهای پیچیده در سیستم عصبی مرکزی همیشه مورد نظر محققین بوده است. در سیستم عصبی مرکزی مسیرهای متفاوتی برای کنترل درد وجود دارد. یکی از این مسیرها سیستم نزولی کنترل درد می باشد. هسته مغز میانی pag از ساختارهای شناخته شده می باشد که در انتقال و تعدیل درد نقش مهمی را ایفاء می کند. هدف از این تحقیق، بررسی درصد رابطه بین هستهpag راست و چپ در ایجاد درد یک طرفه در پای چپ می باشد. در این تحقیق از 60 موش صحرایی (30+280 گرم) نژاد ویستار در شش گروه (3 گروه آزمایش و 3 گروه کنترل) استفاده گردید. در گروه های آزمایش داروی بی حسی لیدوکائین به میزان 5/0 میکرولیتر در هسته چپ pag، در هسته سمت راست pag و در هر دو هسته چپ و راست تزریق گردید و در گروه های کنترل سرم فیزیولوژی به جای لیدوکائین در هسته های ذکر شده تزریق گردید. پس از 15 دقیقه 50 میکرولیتر از فرمالین 5/2% به زیر پوست پای چپ حیوان تزریق شد و میزان درد در فواصل 15 ثانیه ای برای مدت یک ساعت ثبت گردید. نتایج نشان داد که در صورت ایجاد درد در یک طرف بدن، زمانیکه هر دو هسته pag بی حس شدند، میزان درد نسبت به زمانیکه هرکدام از هسته ها بطور جداگانه بی حس شدند، افزایش یافت. با بی حس نمودن هسته pag سمت چپ درد در هر دو فاز افزایش یشتری نسبت به زمانی که هسته pag سمت راست بی حس شده بود مشاهده شد یعنی هسته ipsilateral pag اثر بیشتری در کنترل درد نسبت به هسته contralateral دارد؛ یعنی هسته سمت راستpag ((conteralateral می تواند تا میزان 99% هسته سمت چپ pag ( (ipsilateralبر کنترل درد اثر بگذارد.
سوده روحانی راد مهناز طاهریان فرد
چکیده بررسی اثر بیس فنول آ بر یادگیری احترازی غیر فعال و توزیع گیرنده ی 5-ht2? سروتونین در هیپوکامپ، مخچه و آمیگدال موش صحرایی نر با روش ایمونوهیستوشیمی به کوشش سوده روحانی راد بیس فنول آ، عمدتاً در ساخت پلاستیک های پلی کربناتی، اپوکسی رزین و به عنوان ماده ی غیر پلیمری اضافه شونده به پلاستیک ها استفاده می شود، از طرفی اثرات مضری را بر سیستم عصبی مرکزی پستانداران اعمال می کند. بنابراین هدف از مطالعه ی حاضر: 1- بررسی اثر بیس فنول آ بر حافظه و یادگیری در مدل احترازی غیر فعال و 2 - بررسی اثر بیس فنول آ بر توزیع زیر واحد 5-ht2? گیرنده سروتونین در هیپوکامپ، آمیگدال و مخچه و 3- بررسی اثر بیس فنول آ و یادگیری احترازی غیر فعال بر توزیع زیر واحد 5-ht2? گیرنده سروتونین در هیپوکامپ، آمیگدال و مخچه موش صحرایی نر است. در این مطالعه از 30 موش صحرایی نر با وزن 200-300 گرم در 6 گروه استفاده شد: 1- دو گروه شاهد (روغن کنجد با حجمی مشابه گروه آزمایش با یادگیری و بدون یادگیری)، 2- دو گروه آزمایشی 1 (دریافت کننده ی بیس فنول آ در دو دوز 5 و 50 mg/kg/day بدون یادگیری)، 3- دو گروه آزمایشی 2 (دریافت کننده ی بیس فنول آ در دو دوز 5 و 50 mg/kg/day با یادگیری). بیس فنول آ به مدت 15 روز به صورت دهانی و به شیوه گاواژ، خورانده شد. یادگیری و حافظه توسط شاتل باکس انجام شد. بررسی توزیع گیرنده 5-ht2? سروتونین توسط تکنیک ایمیونوهیستوشیمی انجام شد. یافته ها از طریق آنالیز واریانس یک طرفه و تستهای تشخیصی توکی، آنالیز شد. سطح معنی داری 05/0>p در نظر گرفته شده است . تصاویر حاصله از تست ایمیونوهیستوشیمی توسط برنامه نرم افزاری image analyzer بررسی گردید. داده های این پژوهش نشان داد که بیس فنول آ در دوز 50mg/kg/day به طور معنی داری باعث کاهش در مدت زمان ماندن در روشنایی در آزمون بقای حافظه میشود. تصاویر حاصله از تست ایمنوهیستوشیمی توسط برنامه نرم افزاری image analyzer بررسی گردید. داده ها نشان داد که بیس فنول آ در هر دو دوز باعث کاهش معنی داری در توزیع زیر واحد 5-ht2? گیرنده سروتونین در هیپوکامپ، آمیگدال ومخچه موش صحرایی نر شد. بر اساس نتایج این تحقیق بیس فنول آ موجب اختلال در بقای حافظه در روش یادگیری احترازی غیر فعال شد بعلاوه منجر به اختلال و کاهش در میزان توزیع گیرنده 5-ht2? سروتونین در هیپوکامپ، آمیگدال و مخ چه موش صحرایی نر شد. واژه های کلیدی: بیس فنول آ؛ یادگیری احترازی غیر فعال؛ هیپوکامپ؛ آمیگدال؛ مخچه؛ ایمیونوهیستوشیمی؛ گیرنده سروتونین ؛ شاتل باکس.
جمال رحیمی دهگلان غلامعلی جلودار
دیابت یکی از بیماریهای غدد درونریز است که می تواند باعث استرس اکسیداتیو در بافتها شود. برگ درخت گردو دارای خواص کاهنده قند خون و آنتی اکسیدانی می باشد که از آن در طب سنتی ایران برای درمان دیابت استفاده میشده است. در مطالعه حاضر اثر دو غلظت از عصاره سیکلوهگزانی برگ گردو بر فعالیت آنزیم های آنتی اکسیدانی شامل آنزیم سوپراکسید دیسموتاز (sod)، گلوتاتیون پراکسیداز (gpx)،کاتالاز (cat) و نیز میزان مالون دی آلدهید (mda) در بافتهای کلیه، کبد، قلب، بیضه، پانکراس، عصب سیاتیک و مغز موش صحرایی دیابتی بررسی شد. القاء دیابت در موشهای صحرایی با تزریق استرپتوزوتوسین (mg/kg50) به صورت درون صفاقی انجام شد. 28 سر موش صحرایی نر نژاد اسپراگ دولی استفاده شد که به صورت تصادفی به 4 گروه شاهد سالم (روغن کنجد حلال عصاره)، گروه شاهد بیمار (روغن کنجد)، گروه های دیابتی همراه با درمان (برگ گردو با دوزهای mg/kg 150 و mg/kg 250)، تقسیم شدند و به مدت 28 روز به صورت خوراکی (توسط گاواژ) تحت درمان قرار گرفتند. موش ها از نظر وزن و گلوکز خون قبل از القاء دیابت و سه روز بعد القاء و روزهای 7، 14، 21 و 28 پس از شروع درمان، مورد سنجش قرار گرفتند. در پایان دوره، پس از بیهوش نمودن و کشتن حیوانات، ارگانهای مورد نظر سریعا"جدا شد و در ?20- جهت اندازهگیری شاخصهای استرس اکسیداتیو (sod، gpx، کاتالاز، mda) نگهداری شدند. یافتهها نشان داد عصاره سیکلوهگزانی برگ گردو در پایان دوره موجب افزایش معنی دار میانگین وزن و کاهش معنی دار گلوکز خون شده است(05/0p<). همچنین این عصاره به صورت وابسته به دوز سطح آنزیم های آنتی اکسیدانی (sod، gpx و کاتالاز) را افزایش داد تغییرات آنزیمی در دوز mg/kg 250 عصاره در همه بافت ها بجز مغز به طور معنی دار افزایش داشت. و میزان mda نیز در بافت های قلب، کبد، کلیه و پانکراس کاهش معنیدار داشت (05/0p<). در مجموع میتوان گفت عصاره سیکلوهگزانی برگ درخت گردو اثرات سودمندی در بهبود آنزیمهای آنتی اکسیدانی بافتی و سطح mda و در کل کاهش استرس اکسیداتیو در موش های صحرایی دیابتی دارد.
نسرین حبیب الهی غلامعلی جلودار
بررسی تاثیر تزریق استرپتوکیناز بر بیومارکرهای قلبی و قطعهst الکتروکاردیوگرام پس از سکته قلبی در انسان توسط نسرین حبیب الهی سکته حاد قلبی با صعود قطعهst، یکی از شایع ترین تشخیص ها در بیماران بستری در سطح جهان بوده و مرگ و میر قابل توجهی را به خود اختصاص می دهد. درمان ترومبولیتیکی شایع ترین استراتژی درمانی برای بیماران stemi خصوصاً در مراکز کوچکتر می باشد. و از همه مهمتر فاصله زمانی از شروع علائم تا تجویز داروی ترومبولیتیکی می باشد این مطالعه با هدف ارزیابی درمان بیماران stemi توسط تزریق استرپتوکیناز انجام شد. همه بیماران stemi که مناسب درمان ترومبولیتیکی بودند در بیمارستان نیکان وارد مطالعه شدند. بیماران بر اساس زمان دریافت دارو ، بصورت تصادفی در سه گروه تقسیم بندی شدند(دریافت در 30 دقیقه اول، دریافت در 30 دقیقه دوم، دریافت بعد از یک ساعت) و گروه کنترل نیز جهت مقایسه از بیماران که تحت درمان sk قرار نگرفتند انتخاب شد. در این مطالعه تعداد 80 بیمار دچار انفارکتوس حاد میوکارد در 4 گروه مورد بررسی قرار گرفتند. گروه اول، گروه کنترل بودند و درواقع بیمارانی بودند که پزشک معالج در جهت درمان از استرپتوکیناز استفاده نکرد و متد درمانی دیگری اتخاذ گردید. گروه دوم افرادی بودند که در 30 دقیقه اول شروع علائم تحت درمان با استرپتوکیناز قرار گرفتند. گروه سوم بیمارانی بودند که در 30 دقیقه دوم پس از شروع علائم استرپتوکیناز دریافت کردند و درنهایت گروه چهارم که پس از یکساعت تحت درمان با استرپتوکیناز قرارگرفتند. بهبود قطعهst در افراد با دریافت sk در 30 دقیقه اول در شزایط مطلوب بود ودر کمتر از سه ساعت با خط ایزو الکتریک منطبق میگردید خصوصادربیمارانی که زیر 55 سال بودند.در حالیکه افراد بالای 55 سال که دراین گروه قرار داشتند بازگشت قطعه st دیر کرد قابل ملاحظه ای داشت .در افرادیکه در 30 دقیقه . دومsk دریافت کرده بودند باز گشت قطعه st به خط ایزو الکتریک در مدت زمان بیشتراز سه ساعت رخ داد .در بیماران با دریافت sk در بیشتر از یکساعت نکروز ماهیچه های قلبی ایجاد شده و موج q مشاهده شد و بندرت بازگشت قطعه st مشاهده شد در مطالعه حاضر حتی مرگ و میر در این گروه مشاهده شده است.اطلاعات بیماران شامل سن، جنس، ریسک فاکتور، میزان cpk و تروپونین i قبل و بعد از تزریق sk، زمان تاخیر خارج و داخل بیمارستانی و تاخیر کلی در درمان از طریق پرسشنامه ثبت گردید و طی بستری بیمار ارزیابی شد. از 80 بیمار مورد مطالعه 5/67 درصد مرد و 5/32 درصد زن بودند. بیشتر بیماران(25/56 درصد) در محدوده سنی بالای 55 سال بودند. میانگین تاخیر داخل بیمارستانی 2/57 دقیقه بود، کمترین زمان 5 دقیقه و بیشترین زمان 240دقیقه بود. تنها 25/42% بیماران در محدوده تاخیر داخل بیمارستانی مطلوب کمتر یا مساوی 30 دقیقه بودند. میانگین تاخیر خارج بیمارستانی 23/136 دقیقه بود.75/83 درصد بیماران دارای ریسک فاکتور بوده و شایع تر از همه مصرف سیگار(25/59%) در مردان و هایپرلیپیدمی (76/80%) در زنان می باشند نتایج این گونه نشان دادند که دریافت دارو در 30 دقیقه اول(گروه اول) بطور معنی دار برگشت قطعه st به حالت نرمال را باعث میشود. از طرفی افزایش cpk, cpk-mb,troponin-i نیز در گروه اول در مقایسه با سایر گروهها بطور معنی داری از تاثیر مثبت درمان حکایت داشت. جهت کنترل بیماری و عوارض آن، ریسک فاکتورهای شایع قابل کنترلی از جمله مصرف سیگار و هایپرلیپیدمی باید بیشتر مدنظر قرار گیرند. با توجه به نتایج مطالعه، میتوان نتیجه گرفت در صورت وقوع انفارکتوس حاد میوکارد همراه با صعود قطعه st، تجویز استپتوکیناز بهترین اثرات درمانی را دارد خصوصا در 30 دقیقه اول.لذا تشخیص بموقع و اتخاذ سریع پروتوکل درمانی لازم است.
علیرضا صلاح جواد ساجدیان فرد
خون ریزی و بیماری های خونریزی دهنده یکی از عوامل تهدید کننده جان انسان در حوادث و بیماری ها می باشد، یکی از راه های متوقف کردن خونریزی تزریق محصول پلاکتی می باشد که نقش به سزایی در کنترل خونریزی و هموستاز بدن دارد. تزریق پلاکت نیز مانند خون و سایر فرآورده های خونی و پلاسمایی، عوارضی برای گیرنده خون داشته و دارد، علل عوارض پس از تزریق پلاکت بسیار گسترده می باشند و بسیاری از انها وابسته به روش تولید و نگهداری محصول پلاکتی می باشند، در مطالعه حاضر میزان فعالیت c3 کمپلمان در جداسازی پلاکت به روش پلاکت راندوم و پلاکت فرزیس مورد بررسی قرار گرفت. در این مطالعه 51 اهدا کننده با روش تولید پلاکت راندوم در یک گروه و 51 اهداکننده با روش تولید پلاکت فرزیس در گروهی دیگر مورد بررسی قرار گرفتند. نمونه برداری اول قبل از شروع عملیات اهدا خون و پلاکت فرزیس انجام شد، برای گروه پلاکت راندوم نمونه گیری دوم در مرحله دور سبک سانتریفوژ و نمونه سوم در مرحله دور سنگین سانتریفوژ (روز اول تولید) و نمونه چهارم در سومین روز تولید پلاکت (تاریخ انقضا) انجام گرفت. برای گروه پلاکت فرزیس نمونه دوم پس از خاتمه عملیات پلاکت فرزیس (روز اول تولید) و نمونه سوم در سومین روز تولید (تاریخ انقضا) انجام گرفت، نمونه ها سریعا آماده سازی و در دمایc ? 63- منجمد و سپس مقدار فاکتور c3 کمپلمان با روش ایمنوتوربیدومتری اندازه گیری شد. در روش تولید پلاکت فرزیس اختلاف معنی داری در مقدار فاکتور c3 کمپلمان با روش پلاکت راندوم مشاهده گردید که نشانه ای از مصرف فاکتور c3کمپلمان در طی عملیات گردش خون در دستگاه آفرزیس می باشد، با توجه به عوارض پس از تزریق پلاکت ضروری است در مواردی که گزارشات عوارض پس از تزریق محصول پلاکتی به روش پلاکت فرزیس اعلام می شود به بررسی بالینی تحریک سیستم کمپلمان بیمار به وسیله مدیاتور های واسط سیستم کمپلمان نیز توجه نمود.
محمد عالیوند جواد ساجدیان فرد
زمینه و هدف : بافت چربی به عنوان یک اندام اندوکرین و پاراکرین فعال بوده که تعداد زیادی از سیتوکین ها و واسطه های بیولوژیک فعال را تولید و ترشح می نماید. به تازگی سندرومی به نام normal weight obesity (چاقی با وزن طبیعی) شناخته شده است که با وزن و bmi طبیعی ولی بافت چربی بالا ( بیش از 30 درصد) مشخص می شود. هدف از این مطالعه بررسی ارتباط بین آدیپوسایتوکین ها و فاکتورهای لیپیدی بعنوان عوامل خطر بیماریهای قلبی عروقی با سندروم nwo در زنان بود. مواد و روش ها : در این مطالعه مورد- شاهدی از بین زنان 20 تا 40 ساله مراجعه کننده به کلینیک تغذیه ، اطلاعات آنتروپومتریک گرفته شد و با توجه به معیارهای ورود به این پژوهش که شامل نمایه توده بدنی نرمال و عدم وجود هرگونه بیماری جسمی و روانی بود ، افراد بر اساس درصد بافت چربی بدن به دو گروه nwo ( 30 <%bf) و غیر nwo ( 30 >%bf) تقسیم شدند و به تعداد20 نفر از هر گروه ، خون گیری صورت گرفت و سطح سرمی کمرین و آدیپوسایتوکین ها با روشهای immunoassay (elisa) با حساسیت بالا و با شیوه ساندویچی و رقابتی و پروفایل لیپیدی با روش رنگ سنجی آنزیماتیک اندازه گیری شد. یافته ها : سطح سرمی آدیپوکین کمرین و il-1 ? ، il-1? ، il-6 ، tnf-? و همچنین غلظت سرمی tg ، ldl و کلسترول تام در گروهnwo به طور معنی داری از لحاظ آماری از گروه شاهد بیشتر بود (05/0 >p) ، ولی بین سطح سرمی hdl در دو گروه تفاوت معنی داری وجود نداشت. همبستگی مثبت معنی داری بین کمرین ، آدیپوسایتوکین ها و فاکتورهای لیپیدی ( به جز hdl ) با درصد بافت چربی در هر دو گروه وجود داشت. نتیجه گیری : یافته های این مطالعه نشان داد که همبستگی معنی داری بین کمرین ، آدیپوسایتوکین ها و فاکتورهای لیپیدی بعنوان عوامل خطر بیماریهای قلبی عروقی با سندروم nwo و نیز درصد بافت چربی در زنان وجود دارد. بنابراین اندازه گیری میزان توده چربی به عنوان شاخص دقیق تری نسبت به bmi در پیشگویی بیماری های قلبی عروقی پیشنهاد میگردد.
صدیقه پایدار غلامعلی جلودار
در مطالعه حاضر اثر تجویز خوراکی دوزهای مختلف عصاره هیدروالکلی گیاه خرگریو بر پروفایل لیپید های سرمی، آنزیم های کبدی و قند خون موشهای صحرایی دیابتی بررسی شد. القاء دیابت در موشهای صحرایی با تزریق استرپتوزوتوسین ( mg/kg50) به صورت درون صفاقی انجام شد. 40 سر موش صحرایی نر نژاد ویستار به صورت تصادفی به 5 گروه. کنترل (دریافت کننده آب مقطر)، شاهد درمان (50 میلی گرم بر کیلوگرم عصاره گیاه خرگریو)، شاهد دیابتی (دریافت کننده آب مقطر)، درمان 1 (دیابتی تحت درمان با دوز mg/kg 50 میلی گرم /کیلوگرم عصاره گیاه)و گروه درمان 2 (دیابتی تحت درمان با100 دوز میلی گرم /کیلوگرم عصاره گیاه خرگریو)تقسیم و به مدت 21 روز تحت درمان قرار گرفتند. مقادیر فوق با گاواژ خورانده شد. قبل و 3 روز بعد از تزریق استرپتوزوتوسین، روز 7، 14و21 دوره درمان، وزن و سطح گلوگز ناشتای آن ها (بوسیله گلوگومتر) اندازه گیری و ثبت گردید. در پایان روز 21 دوره درمان، پس از بیهوش نمودن حیوانات با اتر، نمونه خون از قلب جمع آوری و جهت اندازه گیری پروفایل لیپیدهای سرمی (کلسترول تام، tg، hdl-c، ldl-c، )، آنزیمهای کبدی (got، gpt،alp )وalb و bun، با دستگاه اتو انالایزر مورد استفاده قرار گرفت. یافته ها نشان داد که گیاه خرگریو میانگین وزن را پس از 21 روز افزایش و گلوکز را، در این مدت کاهش می-دهد. همچنین این گیاه توانست باعث کاهش سطح کلسترول تام، تری گلیسیرید، ldl-c،کاهش میزان فاکتورهای سرمی got، gpt، bun، alp و افزایش سطح alb به صورت وابسته به دوز در پایان روز 21 گردد (05/0p<). این عصاره، اثر سودمندی بر بهبود لیپیدهای سرم و آنزیمهای کبدی داشت.
بختیار ابراهیمی راد غلامعلی جلودار
هدف این تحقیق، بررسی میزان هورمورن های سروتونین، تستوسترون و کورتیزول سرم افراد پرخاشگر و مقایسه آن با افراد عادی بود. لذا 70 نفر (در بازه سنی 20 الی 40 سال) در دو گروه پرخاشگر و نرمال مورد بررسی قرار گرفتند که هیچ کدام سابقه اعتیاد، ابتلا به بیماری های قلبی عروقی و روده ای نداشتند. افراد پرخاشگر از میان افراد زندانی و نیز مراجعین به اورژانس بیمارستان که اکثرا به دنبال جراحت و درگیری دچار ترومای نافذ و غیر نافذ شده بودند با همکاری روانپزشک انتخاب شدند. در گروه پرخاشگر اکثریت افراد با استفاده از مصاحبه، روان سنجی شده و مابقی نیز اقدام به پر کردن پرسشنامه کردند. در این تحقیق از چهار نوع پرسشنامه معتبر شامل پرسشنامه های پرخاشگری، افسردگی، رضایت از زندگی و اعتماد به نفس استفاده شد. جهت انتخاب افراد نرمال نیز نیز اقدام به ارائه پرسشنامه بین افرادی از تمام قشرهای جامعه نموده و نهایتا پس از بررسی پرسشنامه دو گروه نرمال و پرخاشگر انتخاب شدند. هم چنین اطلاعات دیگری از قبیل افسردگی، اعتماد به نفس و رضایت از زندگی افراد نیز با استفاده از همین پرسشنامه ها کسب شد. از همه افراد خونگیری بعمل آمده و میزان سروتونین، تستوسترون و کورتیزول سرم به روش الآیزا تعیین گردید. سپس ارتباط هر یک از این هورمون ها با پارامترهای پرخاشگری، افسردگی، اعتماد به نفس و رضایت از زندگی افراد ارزیابی شد. پس از بررسی فقط بین سروتونین با پرخاشگری، افسردگی و اعتماد به نفس رابطه معنی دار وجود داشت. در افراد پرخاشگر نسبت به گروه نرمال افت سروتونین، افزایش تستوسترون و نیز کاهش کورتیزول مشاهده گردید، ضمن اینکه کاهش سروتونین در بروز افسردگی و کاهش اعتماد به نفس موثر بود. تستوسترون و کورتیزول در افسردگی، اعتماد به نفس و سطح رضایت از زندگی تاثیری نداشتند. از دیگر نتایج تحقیق کاهش اعتماد به نفس در افراد پرخاشگر بود.
ابوالفضل اکبری غلامعلی جلودار
هدف از این مطالعه بررسی اثر استرس اکسیداتیو حاصل از امواج رادیویی (چگالی توان mw/cm26789/0) در بافت های بیضه، مغز، کبد و خون و بررسی اثر پیشگیری کننده ویتامین c بر این بافت ها با استفاده اندازه گیری فعالیت آنزیم های آنتی اکسیدانی شامل آنزیم گلوتاتیون پراکسیداز (gpx)، سوپراکسید دیسموتاز (sod) و کاتالاز (cat) و میزان mda بود. سی و دو موش نر بالغ نژاد sprague-dawley به طور تصادفی به چهار گروه مساوی تقسیم شدند. گروه اول به عنوان گروه کنترل، گروه دوم به عنوان گروه کنترل-ویتامین c، که l-اسکوربیک اسید (mg/kg/day200به وسیله گاواژ) به مدت 45 روز دریافت می کرد. گروه سوم، به عنوان گروه آزمایش که در معرض امواج رادیویی قرار گرفتند و گروه چهارم که علاوه بر در معرض امواج، ویتامینc نیز دریافت می کرد. در پایان دوره آزمایش تمام گروه ها کشته شدند و نمونه های بافتی سریعا جدا شده و در فریزر 70- درجه سلسیوس برای اندازه گیری آنزیم های آنتی اکسیدانی و پراکسیداسیون لیپیدی نگهداری شدند. نتایج حاصل این پژوهش نشان می دهد که مواجهه با امواج رادیویی سبب کاهش میزان آنزیم های آنتی اکسیدانی سوپراکسید دیسموتاز، کاتالاز و گلوتایتون پراکسیداز و افزایش پراکسیداسیون لیپیدی در گروه آزمایش در مقایسه با گروه کنترل در بافت های مذکور می شود (05/0p<). نقش حمایتی ویتامین c سبب بهبود فعالیت آنزیم های آنتی اکسیدانی و کاهش میزان پراکسیداسیون لیپیدی در گروه آزمایش درمان در مقایسه با گروه آزمایش می شود(05/0p<). با توجه به نتایج به دست آمده می توان نتیجه گیری نمود که امواج رادیویی سبب استرس اکسیداتیو در بافت های مذکور می شود و ویتامینc به سبب نقش پرواکسیدانی و آنتی اکسیدانی، باعث بهبود فعالیت آنزیم های آنتی اکسیدانی و کاهش میزان پراکسیداسیون لیپیدی در بافت های مذکور می گردد.
پریسا پروایی غلامعلی جلودار
بررسی اثر ویتامینe بر استرس اکسیداتیو حاصل از امواج رادیویی(900 مگاهرتز) بر بافتهای مختلف موش صحرایی نر به کوشش : پریسا پروایی هدف از این مطالعه بررسی اثر استرس اکسیداتیو ناشی از فرکانس رادیویی 900 مگاهرتزی (چگالی توان mw/cm26789/0) در بافت های خون، بیضه و چشم و بررسی اثر پیشگیری کننده ویتامین e بر این بافت ها با استفاده از اندازه گیری فعالیت آنزیم های آنتی اکسیدانی، شامل آنزیم گلوتاتیون پراکسیداز (gpx)، سوپراکسید دیسموتاز (sod) و کاتالاز (cat) و تغییر در میزان پراکسیداسیون لیپیدی بود. سی و دو موش نر بالغ نژاد sprague-dawley به طور تصادفی به چهار گروه مساوی تقسیم شدند. گروه اول به عنوان گروه کنترل، گروه دوم به عنوان گروه کنترل-ویتامین e، که- ? توکوفرول (mg/kg/day200به وسیله گاواژ) به مدت 45 روز دریافت می کرد. گروه سوم، به عنوان گروه آزمایش که در معرض امواج الکترومغناطیسی 900 مگاهرتزی به مدت 45 روز قرار داده شدند و گروه چهارم به عنوان گروه آزمایش تحت درمان با ویتامینe. در پایان دوره آزمایش تمام گروه ها کشته شدند و نمونه های بافتی سریعا جدا شده و در فریزر 70- درجه سلسیوس برای هموژنیزه کردن و نهایتا اندازه گیری آنزیم های آنتی اکسیدانی (cat، sod، gpx) و mda نگهداری شدند. نتایج حاصل این پژوهش نشان می دهد که مواجهه با امواج الکترومغناطیسی 900 مگاهرتزی در گروه آزمایش سبب کاهش میزان آنزیم های آنتی اکسیدانی sod،catوgpx(05/0p<) و افزایش پراکسیداسیون لیپیدی(05/0p<) در مقایسه با گروه کنترل در بافت های خون، بیضه و چشم می شود. در گروه آزمایش تحت درمان، نقش حمایتی ویتامین e سبب بهبود فعالیت آنزیم های آنتی اکسیدانی sod،catوgpx(05/0p<) و کاهش میزان پراکسیداسیون لیپیدی(05/0p<) در مقایسه با گروه آزمایش می شود. با توجه به نتایج به دست آمده می توان نتیجه گیری نمود که امواج الکترومغناطیسی 900مگاهرتزی سبب استرس اکسیداتیو در بافت های خون ،بیضه و چشم می شود و ویتامینe به سبب نقش آنتی اکسیدانی، باعث بهبود فعالیت آنزیم های آنتی اکسیدانی و کاهش میزان پراکسیداسیون لیپیدی در بافت های مذکور می-گردد،بطوریکه امواج الکترومغناطیسی قدرت مهار سیستم آنتی اکسیدانی آنزیمی اندوژنوس را دارا بوده و از سوی دیگر استفاده توام از مکمل ویتامین e در کنار تماس با امواج مایکروویو از طریق تحریک فرآیند فیدبک مثبت قادر به افزایش فعالیت سیستم دفاع آنتی اکسیدانی آنزیمی در حد قابل قبولی می باشد.
هومن یزدان پور غلامعلی جلودار
زرد چوبه، ساقه زیرزمینی پودر شده گیاهی از خانواده زنجبیل (zingiberacea) می باشد. کورکومین ماده اصلی و موثر زردچوبه بوده و با فراوانی %60-50 مهمترین رنگدانه موجود در زردچوبه است. در این تحقیق سلول های سرطانی 4t1 در محیط rpmi به همراه 10% fbs و 1% آنتی بیوتیک penstrep کشت شد و پس از رشد تحت تأثیر کورکومین و عصاره زردچوبه در غلظت های 25، 50 و 75 میکرومولار قرار گرفت و نتیجه این دو ماده بر سلولهای رشد یافته توسط تست های درصد بقای سلولی (توسط mtt) و ظرفیت تام آنتی اکسیدانی (tac) با هم مقایسه شد. در تست mtt در همه گروه های مورد آزمایش، اختلاف معنی دار نسبت به گروه کنترل وجود دارد. این نشان می دهد که کورکومین بقای سلول های سرطانی را تحت تأثیر خود قرار می دهد.در این آزمون، بیشترین میزان بقای سلولی پس از گروه کنترل در عصاره زردچوبه با غلظت ?m25 بود که میزان بقای سلولی در این غلظت 52/3 ± 16/82 درصد می باشد حال آنکه این پارامتر در کورکومین با غلظت ?m75 به کمترین میزان خود که 63/1 ± 88/39 درصد می باشد، رسید. این مسئله نشان از وابسته به دوز بودن این ترکیب در جلوگیری از بقای سلولی دارد. در آزمایش tac گروه های مورد مطالعه بجز گروه عصاره زردچوبه با غلظت ?m25 از اختلاف معنی داری نسبت به گروه کنترل برخوردارند. این نشان می دهد که بجز گروه یاد شده، تمامی گروه ها تحت تأثیر کورکومین و عصاره زردچوبه قرار گرفته و در آنها آنتی اکسیدان تولید شده است. در اینجا برعکس آزمون mtt بالاترین درصد تولید آنتی اکسیدان در غلظت ?m75 کورکومین می باشد که مقدار آن 02/0 ± 86/1 میلی مول بر لیتر است حال آنکه کمترین مقدار این پارامتر 03/0 ± 09/1 میلی مول بر لیتر است که در غلظت ?m25 عصاره زردچوبه مشاهده شد؛ که باز هم وابسته به دوز بودن این ترکیبات را نشان می دهد. نتیجه این پژوهش حاکی از تأثیر این دو ماده بر سلول های سرطانی و توقف رشد این سلول ها می باشد. تأثیر این ماده بر سلول ها وابسته به دوز می باشد و در دوز های بالاتر تأثیر آن بیشتر است. از طرفی، تأثیر کورکومین خالص بیشتر از عصاره الکلی زردچوبه می باشد. بهترین و بیشترین تأثیر مربوط به کورکومین با غلظت ?m75 می باشد. این تحقیق نشان داد که کورکومین نه تنها از بین برنده قوی برای رادیکال های آزاد می باشد، بلکه یکی از مواد تحریک کننده آپوپتوزیس نیز می باشد که در مبحث درمان بیماری سرطان بسیار پرکاربرد می باشد.
مازیار فتحی جواد ساجدیان فرد
نانو تکنولوژی به فناوری گفته می شود که در آن ساختارهایی با ابعاد 10 تا 100 نانومتر تولید می شود. ازجمله نانو ساختارهایی که به شکل گسترده مورداستفاده قرارمی گیرد می توان به نانو ذرات دی اکسید تیتانیوم اشاره کرد که در تصفیه آب و فاضلاب مواد ضد باکتریایی، ضد قارچ و سطوح خود تمیز شونده استفاده می شود؛ اما به دلیل عبور این ذرات از جفت و سد خونی¬مغزی، در نوزادان باعث ایجاد آسیب های پاتولوژیک و اختلالات رفتاری می شود. در این آزمایش تعداد 40 قطعه موش سوری ماده در چهار گروه تقسیم بندی شدند که شامل گروه کنترل که هیچ ماده ای را دریافت نکردند، کنترل دارو(sham) که حامل دارو را در روزهای 3، 7، 10 و 14 بارداری دریافت کردند، تیمار 50 میکرو لیتر که 50 میکرو لیتر از نانو ذرات دی اکسید تیتانیوم و تیمار 100 میکرو لیتر که 100 میکرو لیتر از نانو ذرات دی اکسید تیتانیوم را با غلطت (mg/ml1) را در روزهای 3، 7، 10 و 14 بعد از جفت گیری به صورت زیرپوستی دریافت کردند؛ سپس از میان زاده های هر گروه 20 زاده نر و 20 زاده ماده به منظور انجام تست اضطراب انتخاب شدند. نتایج حاکی از این بود که قرارگیری زاده ها در معرض ذرات دی اکسید تیتانیوم دوران جنینی در دو دوز50 میکرولیتر و 100 میکرولیتر باعث کاهش زمان و تعداد ورود به بازوی باز و افزایش ورود به بازوی بسته می شود، که نشان دهنده افزایش رفتارهای شبه اضطرابی می¬ باشد. اما زاده هایی که دوز 100 میکرولیتر از ذرات دی اکسید تیتانیوم را دریافت کردند با گروه های کنترل شاهد و کنترل دارو اختلاف بیشتری داشتند. ازآنجایی که تحقیقات قبلی ثابت کرده اند که نانو ذرات دی اکسید تیتانیوم توانایی عبور از جفت و سد خونی مغزی را دارند و همچنین پس از عبور از این سدها باعث آسیب به سیستم عصبی مرکزی می شود. همچنین باعث ایجاد رادیکال آزاد در نواحی مختلف مغز و ایجاد اختلال در تولید نروترنسمیترهای می شود؛ تمامی این عوامل را می توان در ایجاد رفتارهای شبه اضطرابی موثر دانست.
سجاد معصومی غلامعلی جلودار
چکیده بررسی تاثیر عصاره ی هیدروالکلی تخم کتان بر تغییرات سرمی هورمون های تخمدان و بافت های رحم و تخمدان در سندرم تخمدان پلی کیستیک القا شده توسط استرادیول والرات در موش صحرایی به کوشش سجاد معصومی سندرم تخمدان پلی کیستیک یک از رایج ترین علت ناباروری ناشی از عدم تخمک گذاری است. با توجه به وجود فیتواستروژن هایی مانند لیگنان در تخم کتان این احتمال وجود دارد که این ترکیبات بتوانند با تغییر میزان هورمون های جنسی برای بیماران اثر مثبت داشته باشد. مطالعه ی حاضر با هدف بررسی تاثیر عصاره ی هیدروالکلی تخم کتان بر تغییرات سرمی هورمون های تخمدان و بافت های رحم و تخمدان در سندرم تخمدان پلی کیستیک القا شده توسط استرادیول والرات انجام شد. بعد از 14 روز بررسی سیکل جنسی موش صحرایی، 24 سر موش صحرایی ماده بالغ نژادsprague dawley ( وزن 20±200) که سیکل منظم داشتند به صورت تصادفی به 4 گروه تقسیم شدند. گروه کنترل سالم (c)، گروه کنترل درمان(ct) (دریافت کننده عصاره تخم کتان با دوز kg/mg200)، گروه بیمار (cp) و گروه (t) که با تزریق استرادیول والرات (4 میلی گرم) در مدت 49 روز pcos القاء شد. در گروه (cp) درمانی انجام نشد ولی گروه (t) با دوز kg/mg200 عصاره هیدروالکلی تخم کتان درمان شدند. در پایان سیکل جنسی موش ها تعیین گردید و خون گیری از موش ها انجام شد و سطح سرمی هورمون های استرادیول، پروژسترون، تستوسترون و dhea به روش الایزا تعیین شد. همچنین تخمدان و رحم جدا شد و برش بافتی تهیه شد و با رنگ آمیزی هماتوکسیلین و ائوزین رنگ شد. در اسلاید های تهیه شده وضعیت فولیکول ها ولایه های بافتی مورد ارزیابی قرار گرفت. داده ها با استفاده از روش anova آزمون شدند نتایج نشان دادند که در گروهt سطح هورمون های پروژسترون افزایش، تستوسترون کاهش و استروژن و dhea بدون تغییر معنی دار در مقایسه با گروه cp می باشند. تغییرات بافتی نشان داد که در گروه t تعداد انواع فولیکول های پری آنترال، آنترال و جسم زرد در مقایسه با گروه cp افزایش معنی داری دارد ولی تعداد فولیکول های کیستی و قطر فولیکول های آنترال کاهش و در تعداد فولیکول های اولیه تغییر معنی داری مشاهده نشد. در گروه t ضخامت لایه گرانولوزا افزایش و ضخامت لایه تکا و تونیکا آلبوژینا در مقایسه با گروه cp کاهش معنی داری را نشان می دهد. در مقایسه بین گروه های ct و c تعداد فولیکول پری آنترال در گروهct افزایش معنی داری داشت. تفاوت معنی داری در ضخامت لایه های مختلف رحم در هیچ کدام از گروه ها وجود نداشت. واژگان کلیدی: سندرم تخمدان پلی کیستیک، تخم کتان، موش صحرایی، استرادیول والرات، هورمون های جنسی، مورفولوژی تخمدان
غلامعلی جلودار محمود امین لاری
جداسازی و تلخیص آنزیم لیزوزیم از سفیده تخم مرغ و بررسی برخی اثرات باکتریولیتیک آن درمحیط کشت .آنزیم لیزوزیم طی مراحل مختلف به روش کروماتوگر تبادل یونی ion exchange chromatography از سفیده تخم مرغ تهیه و خالص گردید. فعالیت لیزوزیم تهیه شده با افزودن آن به سوسپانسیونی از باکتری میکروکوکوس و اندازه گیری تغییرات جذب نور توسط اسپکتروفتومتر مورد ارزیابی قرار گرفت . باتزریق لیزوزیم تجارتی طی چند مرحله به خرگوش پادتن علیه این آنزیم تهیه گردید لیزوزیم خالص شده به روش ایمیونوالکتروفورزودیل ایمیونودیفیوژن باآنزیم تجارت مقایسه گردید . اثر غلظتهای مختلف آنزیم برروی باکتری میکروکوکوس و سالمونلا در محیط کشت نیز مورد بررسی قرار گرفت .در غلظتهای بالاتراز 0/5 میلی گرم در میلی لیتر آنزیم بطورکامل از رشد باکتری میکروکوکوس در محیط کشت جلوگیری نمود و درغلظت 2 میلی گرم در میلی لیتر و بالاتر فقط در محیط کشت اختصاصی سالمونلاسیگلا، آنزیم قادربود از رشد سالمونلا جلوگیری نماید .