نام پژوهشگر: سید مصطفی مختاباد امریی
محمد جعفر یوسفیان کناری سید مصطفی مختاباد امریی
این رساله نوعی مطالعه فرهنگیِ درام و اجرا محسوب می شود. مسئله آن، کشف دلایل عمده گرایش نظریه نمایشیِ غرب و رویکردهای بینافرهنگی تئاتر معاصر به سوی جلوه هایی از ادبیات و نمایش شرق، به ویژه ایران است. تحقیق حاضر قصد دارد تا با معرّفی یک الگوی نظری تازه، امکان مواجهه و قرائت انتقادیِ انگاره های ادبی و نمایشی ایران را فراهم کند. این انگاره ها قبل از آنکه مصادیقی ادبی یا نمایشی تلقّی شوند، اساساً به عنوان جلوه هایی قابل تبادل و انتقال میان فرهنگهای غرب و شرق، اعتبار تاریخی یافته اند. بنابراین رساله حاضر می کوشد تا با ردیابی و شناخت انگاره های مذکور نشان دهد که چرا فهم و دانش تاریخی ما از درام غالباً محدود به الگوهای نظریِ غرب است. بازخوانی دلایل فرهنگیِ این محدودیت نظری و البته ارائه پیشنهادات و راهکارهایی برای گذر از آسیبهای مذکور، از جمله مهمترین نتایج در دسترس این تحقیق به شمار می روند. روش اصلیِ انجام این تحقیق، توصیفی-تحلیلی است؛ هر چند که در پاره ای موارد نیز رهیافتی تاریخی و تطبیقی مدّ نظر واقع شده است. مباحث کلّی رساله در پنج فصل تهیه و تنظیم شده اند. سابقه مطالعاتیِ تحقیق به نقد اعتبار تاریخیِ درام تراژیک و طرح چالشهای بنیادین در الگوهای ارسطویی می پردازد. پس از آن، نقش تراژدی، به عنوان یک گونه عام و مسلّط نمایشی، در روابط فرهنگیِ میان غرب و شرق بررسی شده و از منظری شرق شناسانه مورد تحلیل قرار گرفته است. با ارائه تعریفی جامع از ماهیت و عملکرد تاریخیِ انگاره ها بر مبنای روش شناسیِ ادوارد سعید و میشل فوکو، راهکار لازم برای قرائت تطبیقیِ آنها در عصر حاضر پیشنهاد شده است. شرق پژوهی، در این رساله، دستگاه انتقادی تازه ای است که به عنوان جایگزینی قابل اعتماد برای گذر از تفاسیر نادرست و آسیبهای شرق شناسیِ سنّتی، مطرح می شود. در پایان نیز با تکیه بر شاخص های الگوی مذکور، رابطه فرهنگ و نمایش از نو مورد توجه نظری قرار گرفته و بر جنبه های کاربردی و ظرفیت های امروزین رویکرد شرق پژوهی تأکید شده است. طرح راهکارهایی برای مواجهه با چالشهای اخیر فرهنگ نمایشی ایران، مثل جهانی شدن، و معرّفی الگوی نظریِ جدیدی برای قرائت تعزیه در مواجهه با نظریه اجرا، امکانات کاربردیِ رویکرد مذکور را مشخص تر خواهد ساخت.
امین علی کردی اکبر عالمی
این مجموعه جستاری است در باب فهم صحیح موج نوی سینمای ایران و درک آن از طریق تطبیق با یکی از همنامانش( به اختصار) و بی آنکه توجه اصلی بر این قیاس باشد، آنچه در اولویت قرار دارد نه تکرار تاریخ بلکه خوانش دوباره آثار متفاوت سینمای ایران است، البته با نگاهی تحلیلی به عناصر سبکی و روایی آثار دستچین شده توسط نگارنده ( دلایل گزینش فیلم ها را در بخش سوم و نمودار شماره سه شرح داده ام)، تا آنچه را امروز موج نو می نامیم(اصطلاح موج نو از زبان فرانسوی آمده است. در اوایل دهه 1950 میلادی به کار رفت و در دهه 1960 رواج یافت. تجربیات و نوآوریهای ارزنده ای در فیلم های ژان لوک گدار و آلن رنه به این جنبش معنا بخشید. پس از رمان های تجربی نویسندگانی چون آلن رب گریه، میشل بوتور و ناتالی ساروت و نمایشنامه هایی از هارولد پینتر، ساموئل بکت و اوژن یونسکو ، شهره آفاق شد.آوانگارد یا هنر پیشرو با جنبش موج نو قرابت دارد.)، جایگاه و تعریفی مشخص بیابد. مجموعه به سه بخش عمده تقسیم شده است؛ در بخش اول با استفاده از تدوین وقایع تاریخی مهم پس از جنگ جهانی دوم و دوران پر التهاب سالهای 60 میلادی هنر سینما در اروپا و ایران را بررسی کرده ام. در بخش دوم به نقد و بررسی آثار سینماگران دگر اندیش( فرخ غفاری، ابراهیم گلستان و فروغ فرخزاد) پرداخته ام و در بخش پایانی به تحلیل تعدادی از آثار سینمای ایران در سالهای 48 تا 56 که کیفیتی نمونه وار دارند، پرداخته ام. این سه بخش بر حضور یک سینمای ناب (متفاوت) تاکید می کند و دلایل عدم حضور موج نو در سینمای ایران را بررسی می کند. در پیوست پایان نامه نیز به معرفی برخی از سینماگران و جنبش های سینمایی اشاره کرده ام.