نام پژوهشگر: محمدرضا عابدی
فاطمه غلامی پور محمدرضا عابدی
از آنجا که شکست در ازدواج هزینه های اجتماعی، اقتصادی و هیجانی زیادی را به بار می آورد به پژوهش هایی نیاز است که بتواند عوامل موثر بر کیفیت و ثبات زندگی زناشویی را بررسی کند (نیلفروشان، 1389). فریش در سال 2006 رویکردی را به نام کیفیت زندگی درمانی ارائه کرد که با استفاده از آن می توان رضایت مندی از زندگی را افزایش داد. این رویکرد با تمرکز بر ابعاد مهم زندگی به افراد می آموزد که زندگی خود را تنها دریک حیطه خلاصه نکنند وبه همه ی ابعاد زندگی خود توجه نشان دهند. این پژوهش سعی دارد با تکیه بر این رویکرد وآموزش آن به گروه آزمایش میزان فرسودگی زناشویی را بررسی کند. انجام این پژوهش به دلایل زیر حائز اهمیت است: 1-در حال حاضر فرسودگی یکی از مشکلات زوجین است. 2-اگر کیفیت زندگی درمانی بر فرسودگی زناشویی موثر باشد از این روش می توان در مراکز مشاوره استفاده کرد. 3-این پژوهش می تواند به اهمیت کیفیت زندگی درمانی و کاربرد آن در مشاوره ازدواج کمک کند. هدف کلی: تعیین اثر بخشی آموزش کیفیت زندگی درمانی بر فرسودگی زناشویی افراد گروه آزمایش در مراحل پس آزمون و پیگیری . فرضیه اصلی: آموزش کیفیت زندگی درمانی فرسودگی زناشویی افراد گروه آزمایش رادر مراحل پس آزمون و پیگیری کاهش می دهد. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه ی افراد مراجعه کننده به کلینیک مددکاری نیلوفر هدایت شهرستان بوانات در پائیز و زمستان 1389 بود که از طریق اطلاعیه در جریان برگزاری دوره قرار گرفته بودند. حجم نمونه و روش نمونه گیری در این پژوهش از نمونه گیری تصادفی هدفمند استفاده شد بدین صورت که ابتدا افرادی که واجد شرایط بودند پرسشنامه فرسودگی زناشویی را تکمیل کردند. سپس از بین آنها 30 نفر از افرادی که پائین ترین نمره را در این پرسشنامه گرفته بودند به تصادف انتخاب شدند بعد از آن به صورت انتصاب تصادفی 15 نفر به عنوان گروه آزمایشی و 15 نفر به عنوان گروه گواه انتخاب شدند. ابزار مورد استفاده در این پژوهش، پرسشنامه ی فرسودگی (cbm)1 بود. این پرسشنامه توسط پاینز در سال 1996 ساخته شده است.پرسشنامه فرسودگی زناشویی از 21 سوال تشکیل شده است. نتایج به دست آمده نشان داد که آموزش کیفیت زندگی درمانی فرسودگی زناشویی را در گروه آزمایش در مراحل پس آزمون و پیگیری کاهش می دهد (01/0p<). همچنین نتایج نشان داد که آموزش کیفیت زندگی درمانی بر خستگی جسمی، خستگی عاطفی و خستگی روانی گروه آزمایش در مراحل پس آزمون و پیگیری موثر بوده است (01/0p<).
محمدرضا سراوانی محمد باقر کجباف
چکیده زمینه و هدف : جستجو و پیدا کردن درمان های غیردارویی جدید و نوین برای وابستگان به مواد مخدر از اولویت های مهم تحقیق بالینی است. این مطالعه به منظور تعیین اثربخشی سه مدل مشاوره انگیزشی و گروه درمانی مبتنی بر مراحل تغییر (ترانس تئوریک) و مدل ترکیبی بر علایم روان شناختی و عود وابستگان به مواد افیونی و صنعتی انجام گردید. مواد و روش: این مطالعه یک پژوهش کارآزمایی بالینی که با طرح پیش آزمون، پس آزمون با گروه کنترل بر روی 80 نفر وابسته به مواد در سال 1391 اجرا شد. افراد از طریق نمونه گیری تصادفی زمانی با معیارهای سن بین 20 تا 35 و نداشتن سایکوز و حداقل سواد سوم راهنمایی انتخاب و به طور تصادفی در گروهها جایگزین شدند. مداخله شامل 7 جلسه مصاحبه انگیزشی گروهی و 15 جلسه گروه درمانی مبتنی بر مراحل تغییر و برای مدل ترکیبی (7 جلسه مصاحبه انگیزشی و 15 جلسه گروه درمانی مبتنی بر مراحل تغییر) بصورت مجزا و بصورت تلفیقی هم برای گروه مواد افیونی و هم برای گروه مواد صنعتی اجرا شد. نتایج: داده ها از طریق پرسشنامه scl90-r در مرحله قبل از مداخله و بعد از آن بدست آمد. یا فته ها در گروه های مواد افیونی و گروه های مواد صنعتی با استفاده از آزمون های کوواریانس ، مانوا و تحلیل کواریانس مقایسه زوجی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند یافته ها نشان دادند که تفاوت معنی داری بین گروه های آزمایشی شامل مصاحبه انگیزشی و گروه درمانی مبتنی بر مراحل تغییر و مدل ترکیبی و گروه کنترل در گروه مواد افیونی وجود دارد (0001/ 0=p). اما در گروه مواد صنعتی بین گروههای ذکر شده این تفاوت معنی دار نبود (32/. p= ). نتیجه گیری : مصاحبه انگیزشی ، گروه درمانی مبتنی بر مراحل تغییر و تلفیق این دو ،روش موثری برای کاهش علایم روان شناختی و عود در وابستگان به مواد افیونی بود. اما در وابستگان به مواد صنعتی این اثر بخشی وجود نداشت. واژه های کلیدی: مصاحبه انگیزشی – گروه درمانی مبتنی بر مراحل تغییر، مدل ترکیبی ،وابستگان به مواد افیونی و صنعتی ،عودو پرسشنامهscl90-r .