نام پژوهشگر: محمد معصومی
سمیرا طالبی مسعود سلیمانی
یک روش موثر برای درمان دیابت نوع اول که در اثر نقص سلولهای بتای جزایر لانگرهانس ایجاد می شود، انتقال بافت پانکراس سالم به افراد دیابتی می باشد. ولیکن کمبود دهنده ی بافت مناسب، کاربرد آن را کاهش می دهد. لذا سلولهای بنیادی مزانشیمی (mscs) جدا شده از مغز استخوان می تواند منبع مناسبی برای درمان دیابت نوع اول باشد. در این تحقیق بررسی امکان تمایز سلولهای مزانشیمی به سلولهای تولید کننده انسولین با انتقال ژن pdx1 توسط لنتی ویروس به سلولهای مزانشیمی انجام گردید. پروتئین pdx1 یک فاکتور رونویسی است که در تکوین پانکراس و تنظیم بیان ژن انسولین نقش کلیدی دارد. این مطالعه در نمونه حیوانی رت به انجام رسید، ابتدا سلولهای mscs از رت جدا شده و هویتشان توسط فلوسیتومتری اثبات گردید. همچنین جهت تائید پتانسیل چند توانی آنها، به وسیله ی محیط کشتهای تمایزی به سمت آدیپوسیت و استئوسیت تمایز داده شدند. سپس وکتور لنتی ویروسی حاوی pdx1 در سلولهای 293 ساخته شده و به سلولهای msc ترانسفکت گردیدند. سلولهایpdx1+ msc- توسط مارکر پرومایسین از سایر سلولهای جدا گردیدند. بیان mrna و پروتئین pdx1 به وسیله rt-pcr و ایمنوفلورسانس نشان داده شد. همچنین، علاوه بر افزایش دادن بیان pdx1 ، محیط تمایزی نیز برای بهینه سازی تمایز سلولهای مزانشیمی به سلولهای بتای جزایر لانگرهانس استفاده گردید. بیان مارکرهای خاص سلولهای جزیره لانگرهانس پانکراس شاملglut2 ،ngn3 ,pdx1 و insulin با rt-pcr کمی سنجیده شد. نتایج حاصل ازpcr کمی، بیان بالایی را برای ژنهای مارکر جزایر لانگرهانس نشان دادند. سلولهای pdx1+ msc- و سلولهای msc تیمار شده با مواد شیمیایی، مارکر سلولهای اگزوکرین پانکراس(p48) را بیان نکردند . بنابراین، نتایج بدست آمده نشان می دهند که سلولهای بنیادی مزانشیمی میتوانند به عنوان یک منبع قابل دسترس برای درمان بیماری دیابت نوع یک موثر واقع شوند.
حسن مومن دیزقندی محمد معصومی
بیماری پارکینسون دومین بیماری شایع در بین بیماریهای زوال نورونی در انسان است که حدود 1% جمعیت بالای 65 سال را گرفتار می کند که دلیل اصلی به وجود آمدن این بیماری تخریب پیشرونده نورونهای دوپامینساز در ناحیه substantia nigra pars compacta (snpc) در مغز میانی می باشد. به دلیل عوارض جانبی شدیدی که درمانهای دارویی مرسوم در طولانی مدت ایجاد می کنند و همچنین عدم قطعیت درمان این بیماری توسط این روشها، تحقیقات تمرکز نسبتا بالایی بر روی درمانهای مطمئنتر مانند پیوند نورونهای دوپامینرژیک پیدا کردهاند. این در حالی است که پیوند نورونهای دوپامینرژیک می تواند به میزان نسبتا بالایی موجب بهبود نشانههای کلینیکی بیماری پارکینسون شود. تولید نامحدود و با بازده بالا یکی از اهدافی است که برای درمان این بیماری مورد بررسی قرار می گیرد. هدف از انجام این پایان نامه تمایز نورونی سلولهای پرتوان nt2 می باشد. برای رسیدن به این هدف ابتدا بر اساس سازه های plv-pitx3 و plv-gdnf ویروسهای نو ترکیب ساخته شد. پس از آن استوک های غلیظی از این ویروسها ساخته شد و برای ترانسدوکسیون سلولهای هدف به کار برده شد: ویروس plv-pitx3 برای آلوده ساختن سلولهای nt2 و ویروس plv-gdnf برای آلوده ساختن سلولهای آستروسیت رده 1321n1 مورد استفاده قرار گرفت. به دنبال این کارافزایش بیان ژنهای هدف در سلولهای مزبور با روش rt-pcr به اثبات رسید. سپس مراحل تمایز سلولهای nt2 به ترتیب زیر انجام گرفت: ابتدا با کشت این سلولها در محیط حاوی اسید رتینوییک و سرم جایگزین (sr) اجسام شبه جنینی (embroid like bodies) ساخته شد. پس از آن این اجسام به صورت تک سلول درآمده در محیط حاوی رتینوییک اسید و محیط مشروط سلولهای آستروسیت آلوده به ویروس gdnf و در غیاب fbs کشت داده شدند. پس از 4 تا 6 روز که سلولها فرصت تمایز بدست آوردند، بیان ژنهای هدف توسط آزمایشات rt-pcr و یا ایمونوسیتوشیمی مورد بررسی قرار گرفت تا تاثیر محیطهای مزبور و افرایش بیان pitx3 بر فرایند تمایزنورونی روشن شود. افزون بر تمایز نورونی، هدایت سلولهای پرتوان nt2 به سمت نورونهای دوپامین ساز نیز توسط دو فاکتور دوپامینی یعنی pitx3 و gdnf با شیوه های مزبور مورد بررسی قرار گرفت. نتایج ما نشان می دهد که فاکتور نوروتروفیک gdnf و فاکتور رونویسی pitx3 می توانند با هم اثر هم افزایی بر تمایز نورونی داشته و حتی بر تمایز دوپامینی سلولهای nt2 تاثیرگذار باشند. روش ما در صورت بهینه شدن راه را برای تبدیل سلولهای nt2 به منبعی مطمئن برای تولید نورونهای دوپامین ساز هموار خواهد کرد. واژگان کلیدی: بیماری پارکینسون،ژن gdnf، ژن pitx3 ، لنتی ویروس،آستروسیت رده 1321n1، تکوین نورونی ، رده سلولی ntera2
وحید رزبان مسعود سلیمانی
سلول های بنیادی به عنوان راهکاری جدید و امید بخش برای درمان نارسایی قلبی مطرح است. اثر بخشی تزریق سلول های بنیادی به تنهایی به دلیل زنده مانی و تمایز ضعیف آنها کاهش می یابد. این مطالعه با هدف افزایش کارآیی سلول های بنیادی در درمان با استفاده از اصلاح ژنتیکی آنها طراحی شده تا در برابر هیپوکسی مقاومت نموده و آنژیوژنز را از طریق پاراکرین افزایش دهد. در این تحقیق بیان hif-1? در سلول های بنیادی مزانشیمی مشتق از مغز استخوان با ترانسداکشن پایدار وسیله ی وکتورهای لنتی ویروسی افزایش داده شد. در شرایط هیپوکسی و نورموکسی غلظت vegf در سوپرناتانت سلول ها به وسیله ی الایزا اندازه گیری شد. مهاجرت با آزمون بهبود زخم و بیان c-met به وسیله ی فلوسایتومتری ارزیابی گردید. تشکیل تیوب نیز با کشت سلول ها روی ماتری ژل بررسی شد. غلظت vegf در سوپرناتانت سلول های بنیادی مزانشیمی که بیان hif-1? در آنها افزایش داده شده به طور معنی داری بالاتر بود و این محلول در القای سلول های اندوتلیال برای مهاجرت، در مقایسه با سوپرناتانت سلول های بنیادی مزانشیمی بدون تغییر ژنتیکی بسیار موثرتر عمل نمود. همچنین سلول های ترنسداکت شده سطح بالاتری از بیان c-met و نیز تشکیل تیوب نشان دادند. با اینحال سلول های بنیادی مزانشیمی مارکرهای اندوتلیال را بیان نکردند. این مطالعه نشان داد که تغییر ژنتیکی در سلول های بنیادی مزانشیمی از طریق افزایش بیان hif-1? توانایی بهبود اجزای فرآیند آنژیوژنز را در شرایط هیپوکسی با مکانیزم های پاراکرین و اتوکرین دارد. افزایش تحرک سلول های بنیادی مزانشیمی ترانسداکت با میزان بیان c-met همبستگی مثبت دارد.
مهدی حیدزیان مرتضی عطری
جنس carduus از تیره کاسنی می باشد.گونه های این جنس پراکنش وسیعی در سرتاسر جهان دارند. این تحقیق با هدف مطالعه و بررسی وجود تنوع درون گونه ای در گونه carduus pycnocephalus در استان همدان با روش تعیین زیستگاه ویژه (determination of special station) d.s.s انجام شد. بر این اساس 14 زیستگاه ویژه برای این گونه تعیین گردید. در بررسی این زیستگاههای ویژه، 98 گونه به عنوان گونه های همباش شناسایی شدند. تجزیه وتحلیل داده های فلورستیک (ترکیب رستنی های زیستگاه ویژه) با استفاده از نرم افزار anaphytoبه روش fca صورت گرفت. مقایسه محورهای مختصات چند گانه حاصل از این روش ها برای گونه مورد نظر، منجر به تشخیص 7 گروه بر اساس نشانگر فلورستیک (ترکیب رستنی ها) گردید که وجود تنوع درون گونه ای را نشان می دهد. به منظور تعیین سطح و نوع تنوع درون گونه ای گروه های حاصل از بررسی فوق، از مطالعات الکترو فورز پروتئین های بذر، بررسی های کروموزومی، مورفومتری و آناتومی استفاده شد. در این مطالعات، آنالیز داده ها با استفاده از نرم افزار (multi variante statistical package) mvsp به روش های upgmaو p.c.o گروههای بدست آمده بر اساس نشانگر های فلورستیک (ترکیب رستنی ها) را تایید کردند، بررسی الکتروفورزپروتئین های ذخیره ای بذر منجر به گروه بندی نمونه ها بر اساس تعداد باندهای پروتئینی گردید. همچنین آنالیز داده های حاصل از بررسی های الکتروفورزی پروتئین های بذربانرم افزار ntsysبا گروه بندی های فلورستیک ومورفومتری مطابقت داشت و 14 زیستگاه ویژه مورد بررسی از نظر تعداد و شدت باندها با هم تفاوت داشتندکه نشان دهنده تفاوت وتنوع ژنتیکی درون گونه ای است. داده های حاصل ازمطالعه مورفومتری توسط نرم افزار mvsp آنالیز شد.در مطالعه ریخت شناسی 54 ویژگی کمی وکیفی مورد بررسی قرار گرفت و نتایج حاصله، جمعیت های مورد مطالعه را از نظر ویژگی های ریختی در7 گروه قرارداد. بررسی های سیتولوژی منجر به تعیین 3 سیتوتیپ 2n=18-26-32 گردید و سیتوتیپ 2n=18)) که در زیستگاه 11 مشاهده گردید به عنوان یک اکوفنوژنوتیپ مربوط به بستر، سیتوتیپ 2n=32 در زیستگاه ویژه 9 مشاهده گردید به عنوان اکو فنوژنوتیپ مربوط به ارتفاع معرفی می گردد.
سید مقداد هاشمی محمد معصومی
گیاه دارویی زعفران یکی از سرده های مهم تیره زنبقیان (iridaceae) با حدود 90 گونه می باشد. دراین پژوهش دو گونه از زعفران به نام های زعفران جو قاسم (.crocus pallasii goldb) و زعفران زاگرسی (c. cancellatus herb) مورد بررسی قرار گرفت. نمونه ها در فصل پاییز از نقاط مختلف استان کرمانشاه جمع آوری و شناسایی و مورد تائید قرار گرفت. پس از آماده سازی مواد خام گیاهی، عصاره الکلی چهار قسمت مختلف این گیاه (گلپوش، کلاله، غده و پوشش غده) به روش خیساندن (ماسراسیون) استخراج شد. سپس حداقل غلظت مهارکنندگی و عدم رشد هاله آن ها بر روی 6 باکتری مورد آزمایش قرار گرفت. نتایج نشان می دهد که تمامی عصاره ها ی حاصل بر ضد میکروارگانیسم های مورد آزمایش دارای اثر ضد میکروبی نمی باشند و فقط عصاره گل پوش این گیاه نسبت به باکتری انترکوک تا غلظت (0.128) میکروگرم در میلی لیتر اثر مهار کنندگی دارد . ریـخت شناسی دو گونه از این جنس در چهار زیستگاه مختلف، به کمک میـکروسکوپ نوری (lm ) و میکروسکوپ الکترونی نگاره ( sem ) و نیز یک گونه به کمک میکروسکوپ الکترونی گذاره ( tem ) مورد بررسی قرارگرفت. دانه گـرده ی کلیه ی نمونه های مورد بررســی منفرد، کروی شکل، شیاردار یا بدون شیار ، بزرگ و تزئیــنات سطــحی بصورت خاردار نوک تیز می باشد. بزرگتــرین انـدازه ی دانـه گرده درگونه c. cancellatus (µm 11 ± 80 ) از سنقـر و کـوچکترین آن(µm 6 ± 69 ) از گردنه حسن آباد اسلام آباد غرب است. تحقیقات بدست آمده با میـکروسکوپ الکتــرونی گذاره ( tem ) نشان می دهـد کـه دانه گرده ی c. pallasii دارای ضــخامـت تکتوم ، (µ 4/0 - 2/0)، اگــزینپ، (µm 6/0- 4/0)، لایه ی پایه ای « foot layer »، (µm 1/0- 04/0)، طول و عـــرض ستون ها ، به ترتیب، (µm4/0 - 2/0) و (3/ 0 µm - 2/0)، شکل ســر ستــون هــا ، استوانه ای مخروطــی، به ضخامت(µm 4/0- 2/0)است، نسبت تکــتوم به فــوت لایر « t / f »، 2/4 و ضخامت لایه های انتین ، (µm4-2) می باشد و فـاقد اگزین درونی است. با استفاده از داده های tem کانال های زیادی در انتین میانی گزارش شد. همچنین دانه گرده زعفران جو قاسم دارای منفذ است در حالی که زعفران زاگرسی بدون منفذ می باشد. علاوه بر این، خارها در تزئینات سطحی دانه گرده در زعفران زاگرسی نوک تیز تر از خارهای سطحی دانه گرده گونه دیگر است.
محمد معصومی عباس عباس زاده
چکیده: یکی از مسائلی که در مورد انبیا مطرح می شود، عصمت ایشان است.«عصمت» در لغت، به معانیِ «دفع کردن»، «نگاه داشتن»، و «وسیله نگاهداری» به کار رفته است که می توان آن ها را در واژه «بازداشتن» خلاصه نمود. این لفظ با مشتقاتش، سیزده بار در قرآن کریم به کار رفته است؛ و از نظر ریشه لغوی، در قرآن نیز به همان سه معنای فوق به کار گرفته شده است. در اصطلاح نیز، «عصمت» عبارت است از: «مصونیت گروهی از بندگان صالح خدا از گناه و اشتباه». منشأ این مصونیت، لطف، توفیق، و تفضّلی از سوی خدای متعال نسبت به معصوم (ع) است که موجب می گردد وی از روی اختیار، و در عینِ قدرت داشتن بر انجام گناه، مرتکب معصیت و خطا نگردد. در حقیقت، علّتِ عصمتِ پیامبران، ملکه ای نفسانی از سنخ علم راسخ، در روح و جان ایشان می باشدکه بنابر نظر علامه در المیزان، واقعیت این علم چندان برای ما روشن نیست؛ زیرا از سنخ علم حضوری می باشد. عصمت انبیاء، گر چه با دلایل نقلی مختلف اثبات می شود، اما ظاهر بعضی از آیات قرآن کریم، در تضاد و تناقض با آن می باشد. آیاتی که به نحوی در بر دارنده واژه هایی همچون «غُفران، ضلالت، ذَنب، وِزر، و نِسیان» بوده، و یا به ظاهر، شامل تهدید ها و عتاب های الهی نسبت به پیامبران می باشند. با توجه به دلایل قطعیِ عقلی عصمت، این آیات، نیازمند تفسیر و تأویل هستند.
مژگان عباسی محمد معصومی
چکیده بیماری پارکینسون یک اختلال تحلیل رونده عصبی است که در آن سلول های دوپامین ساز ناحیه nigrostriatal به طور انتخابی از بین می رود.هر چند درمان های فار ماکولوژیکی از قبیل استفاده ازlevodopa به عنوان پیش ساز دوپامین می تواند تا حدودی عوارض این بیماری را کاهش دهد اما خود این داروها می توانند باعث تسریع در ایجاد حرکات غیر ارادی فرد بیمار شود که dyskinesis نامیده می شود.سلول درمانی به عنوان یک راه درمانی جایگزین به جای شیمی درمانی مطرح شده است.در این طرح سلول های بنیادی جنینی موشی که توانایی بیان پیوسته فاکتور نسخه برداری nurr1( در تکوین سلول های دوپامینرژیک دخیل است) و آنزیم آنتی اکسیدانت گلوتاتیون پراکسیداز را دارند توسط یکسری مولکول های سیگنالینگ به سلول های بیان کننده دوپامین تمایز داده شدند.همچنین برای اولین بار اثر مادهbba موثر کندر ، به نام که قبلا اثر آکسون زایی آن به اثبات رسیده است بر روی تمایز این نورون ها بعد از بدست آوردن غلظت بهینه بررسی شد و میزان تکثیر سلول ها توسط mtt assay و میزان بیان ژن های مرتبط با سلول های دوپا مینرژیک از جمله pax5،nestin، map2،tau ،pax2 وغیره با real-time pcr ومارکرهای پروتئینی سلول های دوپامینرژیک و عصبی با ایمونو سیتوشیمی اندازه گیری شد.پس از تولید سلول های دوپامینرژیک میزان سنتز وترشح دوپامین به وسیله reverse-phase hplc اندازه گیری شد.نتیجه حاصل از این کار بیان مارکرهای سلول عصبی و دوپامینرژیک در سطح (rt-pcr )mrna ودر سطح پروتئین (ایمونو سیتوشیمی) بوده است و نیز نتایج حاصل از این hplc نشان داده است که سلول ها توانایی ترشح دوپامین را به محیط دارند که نشان می دهد تیمار bba اثر سینرژیسم برای سلول های آلوده شده با nurr1 دارد.نتایج این طرح می تواند باعث ایجاد پروتکلی برای تمایز سلول های بنیادی جنینی موشی و احتمالا انسانی و همچنین سلول های پرتوان ips به سلول های دوپامین ساز که بعدا می توانند برای
مهسا برزویان دستجردی معصومه فخرطه
چکیده بیمار های قلبی عروقی شایع ترین علت مرگ و میر در سراسر جهان و به خصوص در ایران می-باشند. هرچند در سکته های قلبی نشان داده شده است که سلول های قلبی توان تقسیم میتوزی را دارند ولی این توان محدود می باشد و در بسیاری از موارد سکته های قلبی، تمام سلول های از بین رفته ترمیم نمی شوند. بنابراین وجود یک منبع سهل الوصول از سلول ها برای سلول درمانی ضروری می باشد. در این پروژه سلول های بنیادی القایی پرتوان (ips) موشی تولید شده در آزمایشگاه توسط فاکتورهای محلول و سیگنالینگ activine a، bfgf، bmp4، b27، 5.azacytidine، ascorbic acid و cyclosporin a روی داربست های نانوفایبری نیمه رسانای پلی لاکتیک اسید/پلی آنیلین و داربست pla/pcl به سلول های ضربان دار قلبی تمایز داده شدند. تمایز قلبی با سنجش مقداری ژن های اختصاصی مراحل مختلف تمایز قلبی (مزودرمی، پیش ساز و تمایز نهایی) مثل isl1، flk1، nkx2.5 ،gata4، mef2-c،?-sma ،?-mhc،?-mhc ،mlc-2a و mlc2-v توسط دستگاه real-time pcr بررسی شد. بر اساس این تحقیق داربست نانوفیبری نیمه رسانای پلی لاکتیک اسید/پلی آنیلین تمایز پیشسازهای قلبی را بهبود بخشید اما تاثیر مثبت چشمگیری روی بهبود تمایز انتهایی سلولهای قلبی نداشت. داربست pla/pcl روی تمایز قلبی تاثیر مثبت داشت. بررسی تاثیر فاکتورهای مختلف روی تمایز قلبی، تاثیر مثبت فاکتورهای activin a، bfgf، bmp4، b27 را در مرحله تشکیل اجسام جنینی نشان داد. فاکتور سیکلوسپورین آ در غلظت 3µg/ml تاثیر کشندگی روی سلول های اجسام شبه جنینی پلیت شده داشت. پلیت شدن روی ژلاتین در غیاب داربست و فاکتورهای تمایزی روی تمایز قلبی تاثیر مثبت داشت و در اجسام شبه جنینی این گروه ضربان مشاهده شد. بررسی های کیفی با رنگ آمیزی ایمونوسیتوشیمی و میکروسکوپ الکترونی برای بررسی های بیشتر مورد نیاز است. نتایج این تحقیق می تواند در آینده به سلول های انسانی تعمیم پیدا کند و راه گشای استفاده از این سلول ها برای درمان بیماری های قلبی باشد.
بهنام یونسی محمد معصومی
چکیده الیگودندروسیت ها یکی از سلول های گلیالی در سیستم عصبی مرکزی(cns) می باشند که عملکرد اصلی آنها حمایت از آکسون ها و تولید صفحه میلین در cns می باشد که اکسون ها را عایق می کنند. هرگونه اختلال در عملکرد این سلول ها منجر به دمیلینه شدن نورون ها و ایجاد اختلالات عصبی مانند: multiple sclerosis (ms) می گردد. سلول درمانی (cell therapy) به معنی برگرداندن عملکردهای از دست رفته یک سلول به وسیله جایگزینی یک سلول معین سالم به جای سلول بیمار می باشد. امروزه سلول درمانی امیدهای فراوانی را برای درمان ms ایجاد نموده است. تاکنون از منابع مختلفی از جمله سلول های بنیادی یا پروژنیتور برای سلول درمانی سیستم عصبی استفاده شده است. اما هر کدام یکسری محدودیت هایی را داشته اند بعنوان مثال استفاده از سلول های بنیادی عصبی مستلزم بدست آوردن مقداری از بافت cns می باشد و نیاز به جراحی می باشد. سلول های بنیادی جنینی نیز به عنوان کاندید دیگری برای سلول درمانی معرفی شده اند ولی به دلیل مشکلات اخلاقی، از جمله نیاز به تخریب یک بلاستوسیت، استفاده از این سلول ها با محدودیت فراوان همراه می باشد. در سلول درمانی مهمترین فاکتور در نظر گرفته شده، سهولت دستیابی به سلول های بنیادی می باشد. سلول های ips نوعی سلول بنیادی پرتوان می باشند که مستقیما" از طریق انتقال 4 فاکتور رونویسیoct4، sox2، kif2 و c-myc به درون سلول های تمایز یافته حاصل می گردند. سلول ips مانند سلول های بنیادی جنینی (esc) پرتوان می باشند ولی برعکس آنها، برای تولید سلول های ips نیاز به تخریب یک بلاستوسیت نمی باشد. سلول های استرومایی اندومتریال (enscs) نیز از انواع سلول های بنیادی مزانشیمی یا بالغ می باشند که در اندومتریوم رحم انسان و موش اثبات شده اند و همچنین دستیابی به آن ها به آسانی صورت می گیرد. این دو نوع سلول می توانند کاندید مناسبی برای سلول درمانی باشند. در این پژوهش ما از این دو نوع سلول برای تمایز به الیگودندروسیت ها استفاده کرده ایم و توانسته ایم سلول های ips مشتق از چشم انسان و نیز سلول های استرومایی اندومتریال انسانی را به سلول های پیش- الیگودندروسیتی تمایز دهیم و توانایی تمایز آنها را با هم مقایسه کنیم. این سلول های پیش- الیگودندروسیتی را می توان برای پیوند در بیماران ms استفاده نمود. کلمات کلیدی: سلول درمانی، سلول های پیش- الیگودندروسیتی، سلول های بنیادی ips و سلول های استرومایی اندومتریال
مجتبی صافی محمد معصومی
بیماری پارکینسون دومین بیماری شایع تحلیل رونده عصبی است که جمعیت بالایی از افراد مسن جامعه را درگیر خود نموده است. در این بیماری، نورونهای دوپامینرژیک (dan) ناحیه نیگرواستریاتال به طور انتخابی از بین می روند. در حال حاضر علت اصلی بیماری پارکینسون ناشناخته است، ولی استرس های اکسیداتیو در ایجاد و پیشرفت بیماری نقش مهمی دارند. تا کنون دارو درمانی، درمان اصلی برای این بیماری بوده است، ولی عوارض جانبی این داروها و درمان موقتی علائم بیماری، از اصلی ترین ایرادهای این شیوه درمانی است. همچنین یکی از داروها با منشأ گیاهی برای بیمارهای تحلیل رونده عصبی در طب سنتی ایرانی و هندی، استفاده از عصاره کندر (محتوی بتا-بوسولیک اسیدbba) است. اخیراً نشان داده شده است که bba با اثر بر روی سلول های عصبی باعث افزایش طول و تعداد انشعابات نورونی می گردد. سلول درمانی به عنوان یک راه درمانی برای جایگزینی نورونهای از دست رفته، می تواند درمان دائم و موثر برای این بیماری باشد. در پژوهش حاضر، با استفاده از تکنیک انتقال ژن مبتنی بر ناقلین لنتی ویروسی، ژن های nurr1(یک فاکتور رونویسی دخیل در تکوین dan) و gpx1 (یک آنزیم آنتی اکسیدانت) به سلول های بنیادی جنینی موشی r1 انتقال داده شد و بیان دائمی این ژن ها در این سلول ها تایید گردید. سلول های بنیادی فوق، تحت پروتکل پنج مرحله ای با تیمار فاکتورهای رشد و مولکول های معین، بر روی ماتریژل همراه پلی-ال-لایزین کشت داده شدند و در هر یک از مراحل تمایز، بیان کمی مارکرهای اختصاصی هر مرحله، با استفاده از تکنیک real time pcr و ایمونوسیتوشیمی مورد بررسی قرار گرفتند. در مرحله آخر نیز عملکرد نورونهای دوپامینرژیک در سنتز دوپامین با hplc مورد بررسی و تایید قرار گرفت. نتایج نشان داد که بیان همزمان nurr1 و gpx1 همراه با تیمار bba با غلظت 30nm ، بیشترین تأثیر را در جهت افزایش مارکرهای عصبی و نورونی و در نهایت بیان مارکرهای اختصاصی نورورنهای دوپامینرژیک دارد. نتایج این پژوهش می تواند در جهت اهداف پیش بالینی سلول درمانی بیماری پارکینسون و پیوند به مدل حیوانی بکار برده شود و مطالعات مشابه را برای سلول های بنیادی القاء شده (ips cells) را به دنبال داشته باشد.
فرشید یکانی تهمینه پیروی
چکیده تکنولوژی سلولهای بنیادی تا به امروز دستاوردها و پیشرفت های چشمگیری داشته است. در این میان سلولهای بنیادی عصبی مورد توجه خاصی قرار گرفته و مهمترین هدف مطالعاتی می باشند و بیشترین مطالعات در این رابطه بر روی شناخت دقیق پتانسیل تمایزی این سلولها متمرکز شده اند. در این مطالعه هدف ارزیابی پارامترهای بقا، تکثیر و تمایز سلولهای بنیادی/پیش ساز عصبی(ns/pc) در پاسخ به تأثیر نمونه های مایع مغزی-نخاعی(csf) جنینی و بالغ می باشد. سوال مطالعه حاضر عبارت است از: هر نمونه csf تا چه حد می تواند باعث شود تا این سلولها در مسیر رشد و نموی خود دچار تغییر شوند. ns/pc ها از مغز موش صحرائی بالغ جدا شدند و نمونه های csf جهت تیمار نیز شامل csf جنینهای 13 روزه(ed13) و 17 روزه(ed17) و نیز بالغ(adult) همان گونه بودند. دو تکنیک icc و rt-pcr برای بررسی بیان مارکرهای تمایزی و تکنیک mtt جهت ارزیابی بقا/تکثیر سلولی مورد استفاده قرار گرفتند. در تست mtt ، نتایج نشان دادند که adult-csf بیشترین(به طور معنی دار) و csf ed13- کمترین تأثیر در افزایش میزان بقا/تکثیر را داشتند و ed17-csf و csf مصنوعی(a-csf) نیز اثر کاهش دهندگی را نشان دادند(p<0.05, p< 0.01). در مورد بررسی بیان مارکرهای تمایزی، تکنیکهای rt-pcr و icc نشان دادند که این سلولها در حالت بدون تیمار قادر به تمایز به هر سه نوع سلول نورونی، آستروسیتی و الیگودندروسیتی می باشند. پس از تیمار با نمونه های مختلف csf، در پاسخ به نمونه ed17 بیشترین. مقدار بیان مارکر نورونی(map2) و در adult کمترین مقدار را نشان داد. بیان مارکر آستروسیتی در نمونه adult به طور فاحشی(معنی دار) بیشترین مقدار را نشان داد. بیان مارکر الیگودندروسیتی(mbp) نیز در تمام گروهها افزایش مختصری را نشان داد. چنین نتیجه گیری شد که سلولهای بنیادی عصبی هیپوکامپ موش صحرائی بالغ حداقل بر اساس نتایج مطالعه ما، سلول بنیادی چند توان محسوب می شوند و همچنین روشی که در این مطالعه بکار گرفته شد روشی است که در آن از csf به عنوان یک ترکیب طبیعی استفاده گردیده است. کلمات کلیدی: هیپوکامپ، سلول بنیادی عصبی، مایع مغزی-نخاعی جنینی، مایع مغزی-نخاعی بالغ مارکر تمایزی، بقا، تکثیر
سمیه ابراهیمی باروق جعفر آی
الیگودندروسیت ها سلول های تولید کننده غلاف میلین دور آکسون نورون ها در سیستم عصبی مرکزی هستند. هرگونه اختلال در عملکرد این سلول ها منجر به دمیلینه شدن نورون ها و ایجاد اختلالات عصبی می گردد. امروزه سلول درمانی امیدهای فراوانی را برای درمان بیماریهای نورودژنرتیو ایجاد نموده است که به وسیله جایگزینی یک سلول سالم میلینه کننده به جای سلول بیمار می باشد. سلول های استرومایی اندومتریال enscs یکی از انواع سلول های بنیادی مزانشیمی بالغ می باشند که در اندومتریوم رحم انسان اثبات شده و به عنوان یک منبع سلولی مناسب و در دسترس برای سلول درمانی محسوب می شوند. mirnas مولکول های 20-25 نوکلئوتیدی هستند که بیان پروتئین ها را در سطح پس از رونویسی با اتصال به ناحیه utr?3 مربوط به mrna هدف و تخریب آن تنظیم می کنند. mirnas در تکثیر و تمایز سلول ها نقش مهمی را دارند و چندین مطالعه نشان داده است که mir-219 و mir-338 با سرکوپ کردن فاکتورهای موثر در تکثیر (میتوژن ها) سلولهای پیش ساز الیگودندروسیت مثل فاکتور های رونویسی sox6, foxj3, pdgfra, zfp238 hes5, منجر به تمایز سلول ها به الیگودندروسیت ها می گردند. در مطالعه حاضر سلول های اندومتریال رحم انسان بعد از پاساژ سوم برای تمایز مورد استفاده قرار گرفتند. تمایز سلول های اندومتریوم به سلول های الیگودندروسیت در دو مرحله صورت گرفت. در ابتدا سلول ها با محیط کشت حاوی فاکتورهای رشد fgf2,egf,pdgf-aa به سلول های پیش الیگودندروسیت تمایز یافتند. سپس این سلول ها برای تمایز به الیگودندروسیت در چهار گروه مختلف مورد بررسی قرار گرفتند. در گروه اول سلول های پیش الیگودندروسیتی تحت تیمار با هورمون t3 به مدت 6روز قرار گرفتند. در گروه دوم و سوم و چهارم با استفاده از لنتی ویروس، mir-219 و mir-338 به صورت جداگانه و باهم به سلول های پیش الیگودندروسیت وارد شده و بعد از6 روز میزان بیان ژنهای تمایزی الیگودندروسیت در گروههای مختلف به روش ایمنوسیتوشیمی و quantitive real time-pcr مورد بررسی قرار گرفت. نتایج بدست آمده به روش ایمنوسیتوشیمی و qrt-pcr برای مارکرهای اختصاصی الیگودندروسیت در مراحل مختلف تمایزی مثل nestin, pdgfra,olig2, a2b5,sox10, cnp,mbp نشان داد که این مارکرها در سلول های تمایز یافته بیان دارند. نتایج نشان دادکه بیان مارکرهای تمایزی الیگودندروسیتی olig2,sox10,cnp,mbp در گروههای اینفکت شده با mir-219، mir-338و mir-219-338 بالاتر از گروه تیمار شده با هورمون t3 می باشد. نتایج این مطالعه نشان دهنده نقش mirna219 و mirna338 به صورت جداگانه و با هم در تمایز سلول های اندومتریال انسان به سلول های الیگودندروسیتی است که می توان با این روش منبع مناسبی از سلول های الیگودندروسیت را برای سلول درمانی بیماریهای نورودژنرتیو فراهم نمود.
فاطمه اجل لوئیان ایوب آرپنایی
با توجه به ویژگی های مطلوب داربست های نانولیفی در کاربردهای داربست کشت سلول و به منظور بهره گیری همزمان از خواص مکانیکی پلیمرهای مصنوعی و خواص زیستی پلیمرهای طبیعی، داربست نانولیفی plga/کیتوزان الکتروریسی گردید. به علت خواص شیمیایی متفاوت این دو پلیمر و عدم وجود حلال مشترک مناسب، الکتروریسی بر روی امولسیون این دو پلیمر و با استفاده از محلول پلی وینیل الکل (pva) به عنوان امولسیفایر انجام گردید. پس از انجام الکتروریسی، pva به راحتی با قراردادن داربست در محلول اتانل 50% خارج گردید. نتایج نشان داد که سهم کیتوزان در مخلوط الکتروریسی شده تا 33% قابل تنظیم است. داربست تهیه شده با نسبت وزنی plga (80%) و کیتوزان (20% ) برای انجام آزمایش های بعدی و نیز کشت سلول های فیبروبلاست موشی و سلول های بنیادی مزانشیمی انسانی استفاده گردید. آنالیزهای انجام شده توسط میکروسکوپ الکترونی روبشی و عبوری نشان دادند که نانو الیاف، یکنواخت بوده و توزیع همگونی از دو پلیمر plga و کیتوزان در سطح مقطع آنها دیده می شود. نتایج ftir حضور هر دو پلیمر در نانوالیاف تهیه شده را تایید نموده و خواص مکانیکی مطلوبی جهت کاربرد به عنوان داربست های مهندسی بافت در هر دو حالت خشک(استحکام کششی 94/4 مگاپاسکال و ازدیادطول پارگی 39 درصد) و تر (استحکام کششی 30/4 مگاپاسکال و ازدیادطول پارگی 3/27 درصد) اندازه گیری گردید. تست اندازه گیری زاویه تماس آب نشان داد که افزایش کیتوزان منجر به افزایش آبدوستی داربست هیبریدی (24 درجه) در مقایسه با داربست plga تنها (5/105 درجه) می گردد. همچنین نتایج آزمون کالریمتری روبشی تفاضلی و آنالیز میکروسکوپ الکترونی عبوری نشان داد که سیستم حاصل از الکتروریسی مخلوط plga و کیتوزان جداشده ی فازی در مقیاس میکرو می باشد چرا که تباین مشخصی که بیانگر جدایی دو فاز از یکدیگر باشد در سطح مقطع نانو الیاف دیده نشد و از این رو، این مخلوط به عنوان امتزاج ناپذیز اما سازگار معرفی گردید. مقایسه زیست تخریب پذیری دو داربست نشان داد که داربست مخلوط plga و کیتوزان نرخ تخریب بالاتری (25% کاهش جرم پس از 8 هفته) در مقابل داربست plga (کاهش جرم 14 درصدی) دارد. مطالعه ی زیست سازگاری و تکثیر سلول های فیبروبلاست موشی و بنیادی انسانی بر روی داربست مخلوط plga/کیتوزان نشان داد که هر دو داربست plga و plga/کیتوزان زیست سازگار بوده و از تکثیر سلولی حمایت می نمایند، اما داربست plga/ کیتوزان تکثیر و فعالیت متابولیکی بیشتری را در محیط کشت تکثیری حمایت می کند. تمایز خود به خودی سلول های بنیادی کشت داده شده بر روی هر دو داربست پس از 14 روز کشت در محیط کشت تکثیری توسط آنالیز qpcr انجام گردید. نتایج حاکی از این بود که هر دو داربست، به سه رده سلولی استخوان، چربی و عصب تمایز خود به خودی نشان می دهند و تفاوت معنی داری از نظر آماری بین این دو داربست در رابطه با بیان ژن های مورد استفاده مشاهده نگردید. لازم به ذکر است که هیچ یک از این دو داربست از تمایز به سمت غضروف حمایت ننمود.
الهام حویزی محمد معصومی
شکل گیری اندودرم قطعی (definitive endoderm) یکی از مراحل مهم در تکوین اندام های مشتق از اندودرم مانند پانکراس و کبد در مهره داران می باشد. به همین دلیل، تولید اندودرم به عنوان منبعی برای تولید انواع سلول های کارآمد در درمان بیماری های مرتبط با این اندام ها از جمله دیابت و بیماری های کبدی از اهمیت بالایی برخوردار است. بنابراین، با توجه به بحث سلول درمانی، معرفی روش هایی تعریف شده تر، کاراتر و کم هزینه تر برای تولید اندودرم بسیار سودمند خواهد بود. به دلیل خاصیت پر توانی سلول های پرتوان القا شده انسانی (hipscs)، عدم وجود ناسازگاری ایمونولوژی و عدم وجود مشکلات اخلاقی سلول های hips برای تمایز به همه انواع سلول های انسانی و به عنوان یک منبع سلولی نامحدود برای سلول درمانی در موقعیت های متنوع کلنیکال مورد توجه اند. در اینجا برای تولید سلول های hips، سلول های بنیادی مزانشیمی مشتق شده از پرده ملتحمه mscs)) بوسیله لنتی ویروس های حاوی ژن های sox2, oct4, klf4و cmyc ترانسداکت شدند. در این مطالعه ما توان تمایزی سلول های hips بر داربست نانوفیبر pla/gelatin پوشش داده شده با ماتریژل تحت تاثیر فاکتورهای رشد اگزوژن (activin a/wnt3a و ide1 ) به سلول های اندودرم قطعی را مورد بررسی قرار دادیم. در این تحقیق داربست pla با استفاده از ژلاتین تعدیل گردید و به منظور الکتروریسی، pla و ژلاتین در حلال hfip با نسبت های مختلفی حل گردیدند (pla:gelatin at 3:7 and 7:3) و خصوصیات داربست نانوفیبر با روش ft-ir و با استفاده از میکروسکوپ الکترونی sem بررسی گردید. تمایز سلول های hips به سلول های اندودرم قطعی بوسیله آشکارسازی مارکرهای sox17، foxa2 و gsc با استفاده از روش های ایمونوسیتوشیمی و qrt-pcr انجام گرفت. نتایج حاصل از این تحقیق نشان دهنده توانایی تمایز سلول های hips به عنوان یک منبع جدید سلولی به سلول های اندودرم قطعی با کارایی بالا بوده و همچنین اثر مثبت محیط کشت سه بعدی بر تکثیر و تمایز سلول های اندودرم قطعی، که می تواند ماتریکسی برای سلول های اندودرمی ایجاد و تقلید کننده سیستم in vivo باشد، را شرح می دهد. بعلاوه یافته های حاصل از مقایسه فاکتورهای مختلف نشان می دهد که اگرچه هر دوی سیگنال های ide1 وactivin a/wnt3a می توانند برای تمایز سلول های hips به سلول های اندودرم قطعی مورد استفاده قرار گیرند اما استفاده از مسیر activin a/wnt3a هم در شرایط کشت 3بعدی و هم کشت 2 بعدی موثر و کاراتر از فاکتور ide1 می باشد.
عبدالله هوتی محمد معصومی
شکل گیری اندودرم قطعی (definitive endoderm) یکی از مراحل مهم در تکوین اندام های مشتق از اندودرم مانند پانکراس و کبد در مهره داران می باشد. به همین دلیل، تولید اندودرم به عنوان منبعی برای تولید انواع سلول های کارآمد در درمان بیماری های مرتبط با این اندام ها از جمله دیابت و بیماری های کبدی از اهمیت بالایی برخوردار است. بنابراین، با توجه به بحث سلول درمانی، معرفی روش هایی تعریف شده تر، کاراتر و کم هزینه تر برای تولید اندودرم بسیار سودمند خواهد بود. به دلیل خاصیت پر توانی سلول های پرتوان القا شده (ipscs)، عدم وجود ناسازگاری ایمونولوژی و عدم وجود مشکلات اخلاقی سلول های ips برای تمایز به همه انواع سلول ها و به عنوان یک منبع سلولی نامحدود برای سلول درمانی در موقعیت های متنوع کلنیکال مورد توجه اند. در این مطالعه توان تمایزی کلون های ips مختلف n1,n3و c4 تولید شده در آزمایشگاه به اندودرم قطعی مورد بررسی قرار گرفت که برای تمایز به اندودرم قطعی از مولکول کوچک ide-1 که در سال 2009 توسط melton و همکاران در هاروارد معرفی شده بود استفاده شد. برای تائید تولید اندودرم قطعی تست بررسی بیان ژن های مارکر اندودرم قطعی مثل gsc , sox17و همچنین یک ژن مارکر بافت اکتودرم؛sox1، با استفاده از real time pcr و همچنین تست ایمونوسیتوشیمی برای پروتئین های مارکر اندودرم قطعی gsc,sox1وfoxa2 انجام شد. نتایج نشان داد در همه ی کلون های مورد مطالعه تولید سلول های اندودرم قطعی در نمونه های تیمار شده با ide-1 نسبت به گروه تیمار نشده نتایج بهتری داشته است و سلول های اندودرم قطعی بیشتری تولید شده است.به نظر میرسد که از بین سه کلون ips مورد مطالعه کلون c4 نتایج بهتر و با شباهت بیشتری به کلون es مورد مطالعه داشته است که ممکن است دلیل آن زمینه ی ژنتیکی این کلون و شباهت ژنتیکی بیشتر آن به es باشد
محمد معصومی حسین منتصری
معمولاً طراحی بهینه شبکه های آبیاری تحت فشار به صورت مسئله حداقل سازی هزینه مدنظر قرار می-گیرد. غالباً با توجه به میزان اهمیت تأمین آب کشاورزی این شبکه ها با اطمینان پذیری محدود و به صورت شاخه ای طراحی می شوند. متغیرهای تصمیم مهم در چنین مسئله ای قطر لوله ها و آرایش شبکه می باشند. در بخش عمده ای از روش های ارائه شده پیشین، یا آرایش شبکه ثابت در نظر گرفته شده و سپس قطر بهینه لوله ها محاسبه شده، یا در دو مرحله، ابتدا آرایش و سپس قطر لوله ها به طور مجزا بهینه شده است. در این تحقیق دو روش تلفیقی aco/lidm مبتنی بر کلمان و aco مبتنی بر کلمان، برای بهینه-سازی هم زمان آرایش و قطر شبکه های آبیاری تحت فشار، ارانه گردیده و مدل کامپیوتری آن ها در محیط matlab تهیه شده است. در روش اول، یک رویکرد تلفیقی، مبتنی بر تلفیق روش خطی lidm برای بهینه سازی قطر با یک الگوریتم بهینه سازی آرایش، توسعه داده شده است. در این رویکرد در هر مرحله، دبی طراحی هر خط لوله با استفاده از مدل clement محاسبه می شود تا بر مبنای آن، روش بهینه سازی قطر (lidm) به عنوان حلقه داخلی، قطرهای گزینه ها (هر گزینه یک آرایش شاخه ای قابل قبول است) را بهینه نماید. پس از مشخص شدن قطرها، هزینه هر گزینه محاسبه می شود. سپس بهینه ساز آرایش به عنوان حلقه خارجی با توجه به مقادیر تابع هدف محاسبه شده، طی یک عملیات چیدمان مجدد، موقعیت آنها را تغییر می دهد و آرایش های شاخه ایی جدیدی تولید می نماید. سپس هزینه آرایش های جدید مجدداً محاسبه شده و فرایند ادامه می یابد. در روش های تلفیقی aco/lidm و aco مبتنی بر کلمان، الگوریتم جامعه مورچگان (aco) به عنوان بهینه ساز آرایش مورد استفاده قرار گرفته است. در روش دوم بهینه ساز آرایش با استفاده از مدل clement و قیدهای هیدرولیکی که در مدل epanet هم استفاده شده است، فرایند بهینه سازی را انجام می دهد. برای آزمون مدل های توسعه یافته دو مثال موردی در نظر گرفته شده است. مثال اول شبکه ساده ای است که پیشینه ای دیرینه در تحقیقات پیشین دارد و تعداد زیادی از محققین برآن برآمدند تا با حل آن، کارآمد بودن روش خود را اثبات کنند. در این تحقیق، با حل این شبکه ها، ضمن مقایسه قابلیت های دو روش، برتری روش های تلفیقی aco/lidm مبتنی بر کلمان و aco مبتنی بر کلمان نسبت به سایر تحقیقات پیشین، نشان داده شد. یکی از دلایل عملکرد مطلوب روش های تلفیقی، فضای جستجوی بسیار کوچک بهینه ساز آرایش است با حل مثال دوم (یک شبکه آبیاری تحت فشار در والنسیا) توسط این دو روش برتر، قابلیت این دو روش در حل مسائلی با ابعاد واقعی نشان داده شده است. در ضمن مقایسه ی جامعی بین این دو روش انجام شده است.
محمد معصومی کریم محمدی
در سالهای اخیر بعلت پیشرفت طراحی، استفاده همزمان از سیگنالهای دیجیتال و آنالوگ در تراشه ها به صورت امری اجتناب ناپذیر درآمده است. مبحث دیگری که می بایست در طراحی در نظر گرفته شود لزوم عملکرد صحیح مدار است که مساله آزمون تراشه را مطرح می سازد. از مهمترین مدارهای سیگنال مختلط مبدلهای دیجیتال به آنالوگ می باشد. مدارهای آزمون طراحی شده برای اینگونه مبدلها بیشتر غیرهمزمان بوده و تحت عنوان bist مطرح شده اند. این مدارهای آزمون تنها وجود نقص در مدار را تشخیص می دهند و قادر به شناسایی محل وقوع آن در مدار نمی باشند. همچنین آزمون مدار هنگامی صورت می گیرد که سیستم در حالت بیکار باشد. شبکه های عصبی متکی به داده آموزش به پیشرفت رسیدند و افق جدیدی را در عرصه تشخیص خطا بوجود آوردند. در این پروژه یک مبدل 4 بیتی دیجیتال به آنالوگ از نوع نردبان-مقاومتی مورد بررسی قرار می گیرد. روش آزمون با استفاده از نرم افزار matlab پیاده سازی شده است. مدلهای نقص عبارتند از: اتصال به زمین، اتصال به منبع، مدار باز، عملکرد ناصحیح سوئیچها و پل. بانک داده ها با استفاده از نرم افزار orcad 9 ایجاد گردیده است. در طراحی 2 نکته کاهش زمان آموزش و افزایش پوشش نقص مد نظر قرار گرفته است. شبکه های عصبی مورد استفاده از نوع mlp، rbf و حالت بهبود یافته آنها شامل شبکه عصبی lvq می باشد. همچنین در روشی جداگانه از قوانین فازی در آزمون استفاده شد. پیاده سازی این قوانین توسط شبکه های عصبی صورت گرفته است. این شبکه ها تحت عنوان شبکه های فازی-عصبی مورد بررسی قرار می گیرند.
افشین آماری معصومه ابتکار
مالتیپل اسکلروزیس (ms) بیماری نورودژنراتیو سیستم عصبی مر کزی (cns) است که با التهاب، تخریب میلین، تجمع باقی مانده های میلین و از بین رفتن اولیگودندروسیت ها و آکسون ها مشخص می شود. سلول های بنیادی مزانشیمی (mscs) به علت داشتن ویژگی تنظیم سیستم ایمنی و حفاظت و ترمیم نورونی، اخیرا به عنوان سلول های ناقل برای درمان بیماری ms مورد توجه قرار گرفته اند. سلول های بنیادی مزانشیمی جدا شده از استرومای بند ناف (wharton’s jelly mscs) که به عنوان منبع جایگزین برای سلول های بنیادی مزانشیمی جدا شده از مغزاستخوان است را می توان با روش غیر تهاجمی و بدون آسیب رساندن به مادر و نوزاد جدا کرد. این سلولها در مقایسه با سلول های بنیادی مزانشیمی جدا شده از مغزاستخوان نابالغ تر اند و تکثیر و نیمه عمر بیشتری دارند. از طرفی می توان با دستکاریهای ژنتیکی، خواص درمانی سلولهای مزانشیمی را ارتقا داد. il-35 با عث تکثیر سلول های treg و کاهش فعالیت سلول های th17 و th1 می شود. هدف این مطالعه، بررسی اثر پیوند سلولهای بنیادی مزانشیمال wharton’s jelly بند ناف انسان بیان کنند? ژن اینترلوکین 35 در مدل موشی انسفالومیلیت خود ایمن بود.
هادی کریم زاده محمد معصومی
چکیده ندارد.
فریده دانافر محمد معصومی
چکیده ندارد.
جهانگیر زارع محمد معصومی
چکیده ندارد.
علی عمادزاده غلامرضا یوسف زاده
چکیده ندارد.
محمد معصومی محمود شیرازی
چکیده ندارد.
فروزان حیاتی محمد معصومی
گرده ها یکی از مهمترین عوامل آلرژی زا می باشند. در این بررسی 54 گونه آلرژی زا متعلق به 43 تیره از منطقه اسلام آباد غرب با روش« ارتمن» آماده و مورد بررسی میکروسکوپی نوری قرار گرفت. علاوه بر این 5 نمونه از آنها نیز برای مطالعات بیشتر، با میکروسکوپ الکترونی اسکنینگ(sem )مورد بررسی قرار گرفتند. همچنین به روش نمونه گیری« دورهام» نیز مطالعات گرده های اتمسفری در طی سالهای 1387- 1386 در این منطقه صورت گرفت. شکل، اندازه، تزئینات سطحی اگزین، وجود و یا فقدان و تعداد دریچه و شیار اطلاعات ارزشمندی برای تشخیص گونه ها از یکدیگر فراهم می آورد. اندازه دانه های گرده مورد بررسی از گستره 17 میکرون (سلمه تره) تا 120 میکرون (ختمی) می باشد. پراکنش انواع گرده ها در طول سال بسیار متفاوت است. بیشترین تنوع مربوط به اواخر فروردین ماه و نیمه اول اردیبهشت و کمترین تنوع در اواخر پاییز است. گرده افشانی گیاهان مورد مطالعه از بهمن ماه آغاز و تا اواخر پاییز ادامه دارد. پوشش گیاهی منطقه شامل گیاهان دست کاشت تزئینی یا باغی، درختان، درختچه ها، گونه های علفی است که گونه های مهم آن: افرا، اسفناج، پسته وحشی، بید، تاج خروس، توت، راش، زیتون، سرو، علف هفت بند، فرفیون، کاسنی، گل سرخ، گندم، نارون می باشند. با وجود آنکه این گیاهان بر اساس منابع بعنوان گونه های آلرژی زا هستند ولی تعداد کمی از آنها در سطح لام به روش دورهام مشاهده شد. از این رو این تحقیقات نشان دهنده تنوع زیاد ساختاری، گرده های آلرژی زا می باشد.