نام پژوهشگر: حمید وحید دستجردی
محمود مروارید حمید وحید دستجردی
مطابق آموزه برون گرایی در محتوا، محتوای دست کم برخی از حالات التفاتی شخص به واسطه محیط او تشخّص می یابد. برون گرایی (که در سه دهه اخیر به دیدگاهی غالب در فلسفه ذهن تبدیل شده است) خود تقریرهای متفاوتی دارد. به ویژه، درباره اینکه در موارد فقدان مرجع محتوای اندیشه شخص چیست، پنج دیدگاه متفاوت در میان برون گرایان مطرح شده است: دیدگاه توصیفی، دیدگاه اسطوره ای، دیدگاه ویژگی بدون مرجع، دیدگاه گزاره رخنه دار و دیدگاه توهمی. از جمله مسائلی که برون گرایی پدید آورد این است که آیا برون گرایی با آموزه دسترسی ویژه سازگار است یا نه. مطابق این آموزه شهودی، در شرایط متداول ما به صورت پیشینی (یعنی بدون نیاز به تجربه) می توانیم بدانیم که محتوای حالات التفاتی مان چیست. در سه دهه اخیر، برهان های متفاوتی به نفع این ادعا طراحی شده است که برون گرایی در محتوا با آموزه دسترسی ویژه ناسازگار است. مهم ترین این برهان ها عبارتند از: برهان جابجایی آرام، برهان توهم، برهان مکنزی و برهان بگاسیان. موضوع این رساله، بررسی این مسئله است که آیا برهان های یاد شده موفق هستند یا نه. مسئله سازگاری میان برون گرایی و معرفت پیشینی به محتوای حالات ذهنی، خود شامل دو مسئله کوچک تر است: مسئله دستیابی و مسئله پیامد. مسئله دستیابی این است که اگر محتوای یک حالت ذهنی به واسطه امور خارجی متشخص شود، چگونه می توان به آن محتوا معرفت پیشینی داشت. در مسئله پیامد، پرسش این است که صدق هر دو آموزه برون گرایی و دسترسی ویژه به محتوای حالات ذهنی، چه نتایجی می تواند دربرداشته باشد، و آیا این نتایج پذیرفتنی هستند یا نه. فصل های دوم تا چهارم این رساله در راستای مسئله دستیابی قرار دارند، و فصل های پنجم و ششم در راستای مسئله پیامد. فصل اول رساله، به بیان تعریف ها و مقدمات بحث می پردازد. فصل دوم به گزارش و بررسی برهان جابجایی آرام میان زمین و همزاد زمین اختصاص دارد. در این فصل استدلال می کنم که این برهان ناموفق است. فصل سوم روایت دیگری از برهان جابجایی آرام (یعنی جابجایی آرام میان زمین و زمین خشک) را مد نظر قرار می دهد. در این فصل نشان می دهم اولا شرط اعتمادپذیری موضعی برای معرفت باید گونه قوی تری صورت بندی شود، و ثانیا مطابق این صورت بندی قوی تر، دیدگاه توهمی با آموزه دسترسی ویژه ناسازگار است. موضوع فصل چهارم گزارش و بررسی برهان توهم است. در این فصل تلاش می کنم با ارائه صورت بندی قوی تری از شرط اعتمادپذیری عمومی، ناسازگاری دیدگاه توهمی با آموزه دسترسی ویژه را نشان دهم. در نهایت، فصل های پنجم و ششم به ترتیب به برهان های مکنزی و بگاسیان می پردازد. هدف هر دو برهان این است که نشان دهد ترکیب دو آموزه برون گرایی و دسترسی ویژه، این نتیجه ناپذیرفتنی را در پی دارد که می توان به برخی از واقعیت های محیطی معرفت پیشینی داشت؛ و از این رو، دو آموزه یادشده نمی توانند با هم درست باشند. در این دو فصل، انتقادهای گوناگونی که علیه این دو برهان مطرح شده، گزارش و بررسی می شود و در نهایت این نتیجه به دست می آید که برهان مکنزی ناموفق است، و برهان بگاسیان نیز تنها می تواند ناسازگاری میان دیدگاه توهمی و آموزه دسترسی ویژه را نشان دهد.
احمدرضا همتی مقدم داورزن حمید وحید دستجردی
زمینه گرایی معرفتی (epistemic contextualism) دیدگاهی جدید در معرفت شناسی است که انگیزه ظهور آن تلاش برای حل مسأله شک گرایی بوده است. این دیدگاه اگرچه در حوزه معرفت شناسی ظهور کرده و ادعای حل یکی از قدیمی ترین مسائل آن را دارد، در واقع آموزه ای سمانتیکی است. زمینه-گرایی معرفتی دیدگاهی درباره شروط صدق اسنادهای معرفتی است؛ جملاتی مانند "s می داند که p" و "s نمی داند که p". این دیدگاه به نوعی چرخش زبانی در معرفت شناسی است. زمینه گرا قصد دارد با استفاده از معنا و سمانتیک اسنادهای معرفتی، مسائل معرفت شناسی را حل کند. زمینه گرایی معرفتی را می توان ترکیبی از سه ادعای معرفتی، سمانتیکی و پراگماتیکی دانست: ادعای معرفتی: گوینده الف در زمینه c1 با گفتن جمله " sمی داند که p" می تواند سخن صادقی گفته باشد. در عین حال گوینده ب نیز در زمینه c2 با گفتن جمله " sنمی داند که p" می تواند سخن صادقی بگوید. گوینده الف در زمینه c1 معرفتی را به s نسبت می دهد. در حالی که گوینده ب در زمینه c2 نبود معرفت را به s نسبت می دهد. با این حال سخن گوینده الف و ب هر دو می توانند صادق باشند. صادق بودن سخن گوینده الف و ب با توضیح تفاوت میان زمینه c1 و c2 قابل تبیین است. در زمینه c1 و c2 استانداردهای لازم برای معرفت متفاوت اند. متفاوت بودن استانداردها در زمینه c1 و c2 موجب می شود محتوای سمانتیکی ادعای الف متفاوت از محتوای سمانتیکی ادعای ب باشد. درنتیجه تفاوت در محتوای سمانتیکی ادعای الف و ادعای ب موجب می شود این دو ادعا هر دو صادق شوند، بدون آن که تناقضی بوجود آید. ادعای سمانتیکی: استانداردهای معرفتی لازم در یک زمینه، محتوای سمانتیکی جمله معرفتی را تعیین می کنند. استاندارد معرفتی می تواند به عنوان مولفه ای مستقیم در تعیین محتوای سمانتیکی جمله معرفتی دخالت کند. هم چنین استاندارد معرفتی می تواند در تعیین محتوای سمانتیکی واژه «دانستن» دخالت داشته داشته باشد. ادعای پراگماتیکی: زمینه انتساب دهنده بوسیله پیش فرض ها، اهداف، نیات و انتظارات انتساب دهنده مشخص می شود. پیش فرض ها، نیات، مقاصد و انتظارات انتساب دهنده، استاندارد معرفتی لازم برای معرفت را در آن زمینه تعیین می کنند زمینه گرایان معتقدند رفتار جملاتی مانند " sمی داند که p" و " sنمی داند که p" مشابه با جملات «من خسته هستم» و «من خسته نیستم» است. همان گونه که زمینه، محتوای سمانتیکی جملات «من خسته هستم» و «من خسته نیستم» را تعیین می کند، محتوای سمانتیکی جملاتی مانند " sمی داند که p" و "sنمی داند که p" توسط زمینه تعیین می شود. در واقع زمینه انتساب دهنده معرفت است که محتوای سمانتیکی جمله " sمی داند که p" را تعیین می کند. به طور خلاصه از نظر زمینه گرایان زمینه انتساب دهنده معرفت، استاندارهای لازم برای معرفت را تعیین می کند. تغییر در زمینه انتساب دهنده معرفت، ممکن است موجب تغییر در استانداردهای لازم برای معرفت بشود. تغییر در استاندارهای معرفتی، موجب تغییر در محتوای سمانتیکی اسنادهای معرفتی می شود. تغییر در محتوای سمانتیکی اسنادهای معرفتی، باعث می شود این جملات در زمینه های متفاوت یا ارزش صدق متفاوت پیدا کنند یا ارزش صدق آن ها یکسان باشد؛ بدون آن که تناقضی به وجود آید. به طورکلی دو استدلال اصلی به نفع زمینه گرایی می توان یافت که عبارتند از: 1) حل مساله شک گرایی. زمینه گرا معتقد است زمینه گرایی می تواند راه حل مناسبی برای شک-گرایی ارائه دهد. بنابراین حل این مساله توسط زمینه گرایی تاییدی به نفع این آموزه است. 2) استدلال تغییر زمینه (context- shifting argument). در این نوع استدلال ها مثالی زبانی طراحی می شود و سپس سعی می شود تبیین مناسبی برای شهود های ایجاد شده در این مثال ها ارائه شود. زمینه گرا معتقد است آموزه زمینه گرایی تبیین مناسبی برای این مثال هاست. قصد من در این پایان نامه بررسی این دو استدلال است. ابتدا در فصل اول آموزه زمینه گرایی را معرفی می کنم و سپس در فصول بعدی استدلال های آنها را نقد و بررسی خواهم کرد. در فصل دوم این موضوع را بررسی می کنم که آیا پاسخ زمینه گرایی به مساله شک گرایی موفقیت آمیز است یا نه. بر این اساس ابتدا مسأله شک گرایی به طور مختصر معرفی می شود. سپس پاسخ جورج ادوار مور (moore, 1939) را به مسأله شک گرایی توضیح می دهم. در پاسخ مور به مسأله شک گرایی می-توان بصیرت های اولیه در کار زمینه گرایان را یافت. سپس پاسخ زمینه گرایان به مسأله شک گرایی در یک روند تاریخی توضیح داده می شود. با بررسی پاسخ زمینه گرایان به مسأله شک گرایی، این موضوع نیز روشن می شود که چرا زمینه گرایان معتقدند شروط صدق (محتوای سمانتیکی) جملات معرفتی نسبت به زمینه انتساب دهنده یا همان گوینده اسنادهای معرفتی، تغییر می کند. به عبارت دیگر در این روند تاریخی مشخص می شود که چرا زمینه گرایان زمینه انتساب دهنده را به جای زمینه فاعل معرفت، در بررسی محتوای سمانتیکی جملات معرفی لازم می دانند. در این مسیر تاریخی ابتدا نظریه «آلترناتیوهای مربوطه» (relerant alternative) درتسکی (deretske,1970,1981) در باب معرفت، معرفی می-شود. البته درتسکی یک زمینه گرا نیست اما او با ارائه نظریه «آلترناتیوهای مربوطه» چارچوبی را فراهم می کند که از درون آن زمینه گرایی ظهور می کند. سپس دیدگاه استاین (stine, 1976)، کوهن (cohen, 1988b) و لوییس (lewis, 1996) را معرفی و بررسی خواهم کرد. این فیلسوفان چارچوب نظریه «آلترناتیوهای مربوطه» درتسکی را پذیرفته اند و در این چارچوب، زمینه گرایی معرفتی را ارائه می دهند. در ادامه بعد از معرفی نظریه نوزیک (nozick, 1981) در باب معرفت، دیدگاه دی روز (derose, 1995) بررسی و ارزیابی خواهد شد. دیدگاه دی روز الهام گرفته از نظریه معرفتی نوزیک است. او با الهام از نظریه معرفتی نوزیک و با توسل به آموزه زمینه گرایی قصد حل مسأله شک گرایی را دارد. در پایان دیدگاه جدید کوهن (cohen, 1999) در پاسخ به شک گرایی معرفی و بررسی می شود. در این فصل من پاسخی برای مسأله شک گرایی ندارم، بلکه راه حل های زمینه گرایان را بررسی می کنم و استدلال خواهم کرد، هیچ کدام از این راه حل ها در پاسخ به شک گرا موفقیت آمیز نیستند. فصل سوم این پایان نامه به بررسی زبانی زمینه گرایی معرفتی اختصاص دارد. در این فصل ابتدا یکی از استدلالات زمینه گرایان را در توجیه ادعایشان معرفی و صورت بندی می کنم. این استدلال به استدلال «تغییر زمینه» (context - shiffing) معروف است. مثال فرودگاه که توسط کوهن (cohen, 1999) ارائه شده است، ساختار اصلی این نوع استدلال است. مثال فرودگاه چنین است: کاوه و همسرش در فرودگاه هلند نشسته اند و قصد دارند به تهران سفر کنند. آن ها کار مهمی در دبی دارند و قرار است رئیس شرکتی را که در آن کار می کنند در سالن انتظار فرودگاه دبی ملاقات کنند. آن ها می خواهند بدانند هواپیما در دبی توقف دارد یا نه. آن ها تصادفی می شنوند که مسافری از شخصی به نام مهدی سئوال می کند که آیا هواپیما در دبی توقف دارد؟ مهدی به برنامه پرواز خود که از آژانس مسافرتی گرفته است، نگاهی می کند و می گوید: «بله، من می دانم که هواپیما در دبی توقف دارد». مهدی تنها براساس برنامه پرواز چنین ادعایی می کند. توقف هواپیما در دبی برای کاوه و همسرش بسیار مهم است. کاوه به همسرش می گوید: «آیا می توان به برنامه پرواز مهدی اعتماد کرد؟ ممکن است این برنامه اشتباه باشد و یا در آخرین لحظات تغییر کند». کاوه و همسرش موافقند که «مهدی واقعاً نمی داند که هواپیما در دبی توقف دارد». بنابراین تصمیم می گیرند مسأله را بررسی کنند. در این مثال ما با دو ادعا روبرو هستیم: مهدی ادعا می کند که می داند هواپیما در دبی توقف دارد و کاوه ادعا می کند که مهدی نمی داند که هواپیما در دبی توقف دارد. به نظر می رسد کاوه و همسرش در شرایطی هستند که استاندارد سخت گیرانه تری را برای معرفت ایجاب می کند. این دو ادعا را به صورت زیر مشخص می کنم: 1) ادعای مهدی: «من می دانم که هواپیما در دبی توقف دارد» 2) ادعای کاوه: «مهدی نمی داند که هواپیما در دبی توقف دارد» زمینه گرا معتقد است هر دو ادعا می توانند صادق باشند، بدون آن که تناقضی به وجود آید. در واقع او معتقد است شهوداً هر دو ادعا می توانند صادق باشند و بهترین تبیین برای این شهودها، آموزه زمینه-گرایی معرفتی است. در تبیین مثال فرودگاه دو سوال مطرح است: سوال اول این است که چرا بهترین تبیین برای شهودهای ما در مثال فرودگاه، توسل به سمانتیک اسنادهای معرفتی است؟ زمینه گرا پاسخ مناسبی در این مورد ارائه نداده است. اگر صرفاً ادعای زمینه گرا را بپذیریم، سئوال این است که آیا «ادعای سمانتیکی» او تبیین قابل قبولی درباره تأثیر زمینه در محتوای واژه «دانستن» ارائه می دهد؟ در این فصل مبانی سمانتیکی زمینه گرایی را نقد خواهم کرد و نشان خواهم داد مبانی سمانتیکی زمینه گرایی آنها ناکارآمد است. سوال دوم این است که آیا ثابت گرایان می توانند تبیین قابل قبولی برای شهود های ما در مثال فرودگاه ارائه دهند؟ پاسخ به این سوال موضوع فصل چهارم است. در فصل چهارم این سوال بررسی می شود که آیا ثابت گرایان (معرفت شناسانی که بر خلاف زمینه-گرایان معتقدند محتوای سمانتیکی اسنادهای معرفتی در همه زمینه ها ثابت است. ثابت گرایی در واقع دیدگاه غالب در معرفت شناسی است) می توانند تبیین قابل قبولی برای شهود های ما در مثال فرودگاه ارائه دهند یا نه. دو استراتژی کلی را ثابت گرایان می توانند در پاسخ به این سوال اتخاذ کنند: الف: آنها انکار کنند که هر دو ادعای کاوه و مهدی شهوداً صادق است. به عبارت دیگر ثابت-گرایان می توانند ادعا کنند که هر دو ادعا صادق نیستند بلکه یکی از دو ادعا کاذب است. زمینه گرا معتقد بود هر دو ادعا شهوداً صادق است اما ثابت گرا می تواند بگوید به لحاظ شهودی هر دو ادعا صادق نیست. این استراتژی را برخی ثابت گرایان اتخاذ کرده اند که در این فصل مهم-ترین آنها را نقد و بررسی خواهم کرد. ب: استراتژی دوم این است که ثابت گرا مانند زمینه گرا بپذیرد که هر دو ادعا شهوداً صادق است اما برخلاف زمینه گرا در تبیین آن به سمانتیک اسنادهای معرفتی متوسل نشود بلکه پراگماتیکس اسنادهای معرفتی را مد نظر قرار دهد. این تز اصلی من در این پایان نامه است که در فصل پنجم به آن می پردازم. در فصل پنجم استراتژی دوم یعنی استراتژی «ب» را در نظر دارم. در این فصل سعی می کنم با استفاده از نظریه های جدید در فلسفه زبان درباره اظهار جملات، تبیین قابل قبولی برای شهودهایمان در مثال فرودگاه ارائه دهم. در واقع من از دیدگاه غالب و سنتی در معرفت شناسی یعنی ثابت گرایی دفاع خواهم کرد. من همانند ثابت گرایان معتقدم محتوای سمانتیکی اسنادهای معرفتی مستقل از زمینه است، و زمینه نقشی در محتوای این جملات ندارد. اما مثال فرودگاه، ثابت گرایان را با چالشی جدی مواجه می سازد، آن-ها باید تبیین قابل قبولی ارائه دهند مبنی بر این که چرا ادعای کاوه و مهدی به نظر صادق می رسند. من با توسل به نقش پراگماتیکی جملات معرفتی و با استفاده از نظریه های جدید درباره اظهار و معنای جملات، سعی می کنم توضیح دهم چرا این شهودها به نظر صادق می آیند. چارچوب من در این فصل استفاده از نظریه سمانتیک حداقلی است که توسط فیلسوفانی چون اما بورگ borg 2004، کاپلان و لپر cappelan and lepore 2005 و سومز soames 2002 and 2005 ارائه شده است. البته این فیلسوفان در جزئیات این نظریه از یکدیگر متفاوت اند. بنابراین من چارچوب کلی ارائه شده توسط آنها را اختیار می کنم و بر اساس این چارچوب سعی می کنم تبیین قابل قبولی برای مثال هایی مانند مثال فرودگاه ارائه دهم. در واقع سعی من این است شهودها را در استدلالاتی مانند استدلال فرودگاه با توسل به پراگماتیک اسنادهای معرفتی توضیح می دهم بدون آن که هزینه سمانتیکی بپردازم. حال اگر راه حل من به همان اندازه راه حل زمینه گرا در پاسخ به استدلالات تغییر زمینه موفق باشد، دیگر دلیلی برای پذیرش راه حل زمینه گرا نخواهیم داشت. با توجه به این که مبانی سمانتیکی آنها نیز ناکارآمد است. نتیجه گیری نتیجه کلی من در این پایان نامه دو صورت است: 1) نتیجه سلبی: آموزه زمینه گرایی در حل مساله شک گرایی ناتوان است و مبانی سمانتیکی آن نیز ناکارآمد است. 2) نتیجه ایجابی: با استفاده از نظریه جدید در فلسفه زبان یعنی نظریه سمانتیک حداقلی تبیین مناسبی برای استدلالات «تغییر زمینه» مانند استدلال فرودگاه ارائه می دهم. در این چارچوب دیدگاه سنتی در معرفت شناسی یعنی ثابت گرایی حفظ می شود. به عبارت دیگر محتوای سمانتیکی اسنادهای معرفتی ثابت است و به زمینه بستگی ندارد اما محتوای اظهار اسنادهای معرفتی به زمینه اظهارشان وابسته است.
محسن زمانی کاوه لاجوردی
هدف من در این رساله بررسی دو مساله است: یکی این که آیا اصل صادق سازی می تواند به خوبی تعهد هستان شناسانه را صورت بندی کند؟ دیگر این که آیا می توان صادق ساز مناسبی برای گزاره های صادق سالبه یافت، یا اصل صادق سازی را چنان بازبینی کرد که از مشکل گزاره های صادق سالبه برهد؟ در فصل 1 پس از بحثی کوتاه درباره ی ماهیت دوطرف رابطه ی صادق سازی؛ یعنی حامل صدق و باشنده ها، و رابطه ی صادق سازی، سعی می کنم صورت بندی درخوری از این اصل به دست دهم. سپس به برخی از مشکلاتی که پای بندی به این اصل می آفریند و هزینه های متافیزیکی ای که باید برای چنین پای بندی ای پرداخت اشاره می کنم. از جمله این مشکلات، مشکلاتی است که گزاره های صادق موجهه، راجع به آینده و گذشته و سالبه می آفرینند و از جمله تعهد های هستان شناسانه ای که قائل بودن به این اصل لازم می آورد، تعهد به وجود وضعیت امورها و کلی ها است. در این فصل پس از بررسی اجمالی این مشکلات و تعهدهای هستان شناسانه، مفروضات این رساله درباره ی ماهیت رابطه ی صادق سازی و دو طرف آن و دایره ی شمول این اصل را بیان می کنم. در فصل 2 به نسبت اصل صادق سازی و هستان شناسی می پردازم. ابتدا نطریه های هستان شناسانه ی کواین و کارنپ را، که آن را نظریه های سوری می خوانم، معرفی و نقد می کنم و سپس با اشاره به روی کرد نوکارنپی به هستان شاسی، صورت بندی دقیق تری از نظریه ی صادق سازی در هستان شناسی و شیوه ی تقلیل هستان شناسانه در این نظریه به دست می دهم. سپس با بررسی ادعاهایی که روی کرد صادق سازی را برای حل برخی از مشکلات متافیزیکی، از جمله مساله ی اشیاء مرکب، توانا می داند، نشان می دهم که در بسیاری از این موارد این روی کرد قادر به حل آن مشکلات نیست. سپس نشان می دهم که این روی کرد برای به دست دادن هستان شناسی مناسب تر از روی کرد سوری است و می تواند برخی مشکلات، از جمله مساله ی پخش پذیر بودن صادق سازی بر روی فاصل را حل کند. در فصل های 3 و 4 به مشکل صادق ساز گزاره های صادق سالبه می پردازم. در فصل 3 ابتدا پس از اشاره و تدقیق ملاک های سالبه بودن یک گزاره و صورت بندی این مشکل، مهم ترین راه حل هایی که برای حل این مشکل مطرح شده است (راه حل های ماینونگی، توسل به مانع، توسل به امرواقع سلبی و توسل به تمامیت وضعیت امورها) را نقل و نقد می کنم. در این فصل نشان می دهم که هیچ یک از این راه حل ها خرسند کننده نیست. هم چنین تفاوت ماهوی دو راه حل اخیر را، که برخی آن را از یک سنخ دانسته اند، مستدل می کنم. در فصل چهار با تفصیل بیش تر به یکی دیگر از راه حل های مطرح شده برای گزاره های صادق سالبه، روایت لوییسی از توسل به کاذب سازها، می پردازم. در این فصل نشان می دهم اولاَ برخی گام های استدلال لوییس نادرست اند، ثانیاً صورت بندی او از اصل کاذب سازی خرسندکننده نیست و ثالثاً هر صورت بندی ای از اصل کاذب سازی مشکل صادق ساز گزاره های صادق سالبه را حل نمی کند.
حمید وحید دستجردی احمد کرمانپور
امروزه توجه خاصی به استفاده از نانوفیلترهای سرامیکی در کاربردهای مختلف صنعتی مبذول گردیده است. در پژوهش حاضر نانوفیلترهای ترکیبی آلومینا- تیتانیایی به روش سل- ژل تولید و متغیرهای مختلف موثر بر خصوصیات زیرلایه و پوشش نانومتری آن مورد بررسی قرارگرفت. بدین منظور ابتدا زیرلایه آلومینایی به روش ریخته گری دوغابی تحت شرایط مختلف درصد پودرآلومینا، درصد چسب، درصد ماده تعلیق کننده و دمای تف جوشی تهیه گردید. تاثیر عملیات آسیاب کاری دوغاب نیز بر کیفیت و اندازه ذرات و حفرات زیرلایه بررسی شد. در این مرحله به منظور کاهش تعداد آزمایش های لازم از روش طراحی تاگوچی استفاده به عمل آمد. بر این اساس زیرلایه آلومینایی بهینه تهیه شد و پوشش تیتانیا توسط فرایند سل- ژل به روش پوشش دهی غوطه وری روی آن انجام گردید. در این مرحله متغیرهایی نظیر نسبت هیدرولیز(آب به آلکوکسید)،ph ، زمان غوطه وری وتعداد لایه های پوشش دهی مورد بررسی قرارگرفت. مشخصه یابی نمونه های زیرلایه و پوشش توسط میکروسکوپ الکترونی روبشی، پراش پرتو ایکس، فلورسانس پرتو ایکس، آنالیز دانه بندی توسط پرتو لیزر و آزمون های تخلخل سنجی جیوه ای و ارشمیدس انجام گرفت. نتایج اولیه نشان داد که عملیات آسیاب کاری دوغاب قبل از ریخته گری موجب کاهش قابل توجه میانگین اندازه ذرات و حفرات در زیرلایه آلومینایی می شود. شرایط مناسب برای تهیه زیرلایه آلومینایی 20% پودر، 300 میلی لیتر چسب پلی وینیل الکل به ازای 100 گرم آلومینا، آسیاب کاری دوغاب به مدت 30 دقیقه و دمای تف جوشی 1500 درجه سانتیگراد بدست آمد. تحت این شرایط زیرلایه ای عاری از ترک با میانگین اندازه خلل وفرج 268 نانومتر، درصد تخلخل سطحی 8% و درصد تخلخل باز 36% تولید گردید. محلول سل پایدار تیتانیا نیز با نسبت هیدرولیز 30 و phمعادل 9/1 حاصل گردید. همچنین بهترین شرایط عملیات غوطه وری به صورت دو مرحله ای با سرعت رفت و برگشت 18 میلیمتر بر دقیقه و زمانهای غوطه وری مرحله اول 1 دقیقه و مرحله دوم 30 ثانیه تعیین گردید. تحت این شرایط پوشش عاری از ترک یکنواختی با میانگین اندازه خلل وفرج حدود 4 تا 7 نانومتر و ضخامت 600 نانومتر روی زیرلایه آلومینایی بدست آمد.
ساجد طیبی کاوه لاجوردی
موضوعِ این رساله مفردانگاری درباره ی اندیشه ها است. مطابقِ نظریه های مفردانگارانه اندیشه های ما درباره ی اشیاء و هویاتِ جهان از دو نوعِ اندیشه های توصیفی و اندیشه های مفرد است. پرسش اصلی ای که این رساله به آن می پردازد نحوه ی تمییز اندیشه های توصیفی از اندیشه های مفرد است. برای این منظور، با رویکردی تاریخی سه دیدگاهِ مختلف در پاسخ به این پرسش مورد معرفی می شود و مورد بررسیِ انتقادی قرار می گیرد. در این دیدگاه ها، به ترتیب معرفی در رساله، تمییز اندیشه های مفرد از توصیفی بر اساس تمایزهایی در محتوا (فصلِ 1)، رویه های گزارش اندیشه ها (فصل های 2 و 3)، و سازوکارِ روان شناسیکِ دخیل در اندیشدن به آنها (فصلِ 4) انجام می گیرد. مطابقِ دیدگاهِ نخست، اندیشه های توصیفی اندیشه هایی اند که محتوای آنها گزاره ای عام است و اندیشه های مفرد اندیشه هایی اند که محتوای آنها گزاره ای مفرد است. مطابقِ دیدگاهِ دوم، اندیشه های توصیفی اندیشه هایی اند که تنها می توان آنها را به نحوِ معطوف به قضیه گزارش کرد و اندیشه های مفرد اندیشه هایی اند که می توان آنها را معطوف به شیء گزارش کرد. مطابقِ دیدگاهِ سوم، اندیشه های توصیفی اندیشه هایی اند که اندیشیدن به آنها تنها به بهره گیری از مفاهیم و ترکیب آنها در ذهن صورت می گیرد و اندیشه های مفرد اندیشه هایی اند که در اندیشیدن به آنها پرونده ای ذهنی به کار بسته می شود. در فصلِ 1، ضمنِ معرفیِ راسل به مثابه ی بنیان گذارِ مفردانگاری، نشان داده شده است که چگونه تعهد او به دیدگاهِ نخست عملاً او را به توصیف انگاری سوق داده است؛ یعنی دیدگاهی که بر اساس آن همه ی اندیشه های درباره ی اشیاء اندیشه هایی توصیفی اند. در فصلِ 2، به معرفیِ خاستگاه های تمایز معطوف به شیء/معطوف به قضیه در گزارش های اندیشه در آثارِ کواین و کپلن و مسأله ی صدور پرداخته شده است. در فصلِ 3 مشخصاً به دیدگاه های مختلف درباره ی مسأله ی صدور اختصاص دارد و تلاش شده است نشان داده شود که صدورِ نامقیّد پاسخی درخور به این مسأله است. همچنین از این دیدگاه در مقابلِ انتقاد کریپکی دفاع شده است. اگر صدورِ نامقیّد درست باشد، تمییز اندیشه های مفرد از توصیفی بر اساس رویه های گزارش (دیدگاهِ دوم) ناکام خواهد بود. در فصلِ 4 ضمنِ معرفیِ نظریه ی پرونده های ذهنیِ رکانتی، به رویکرد او در توصیفِ اندیشه های توصیفی از مفرد بر اساس این نظریه پرداخته شده است و، با تمرکز بر مورد اندیشه های اول شخص، نشان داده شده است که این دیدگاه از عهده ی یکی از مهم ترین مسائلِ ناظر بر اندیشه های مفرد، یعنی مسأله ی ارتباطِ اندیشه های مفرد، بر نمی آید.